دکتر محمد شعبانی راد

عروج پُر اُفت و خیز! معراجِ علمی! يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْه‏ِ!

Rise and Fall!
Ascension is full of ups and downs!
The zenith of knowledge!
And ultimately,
the return to the light of the merciful God!

«عرج» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«انْعَرَجَ‏: كج و خميده شد.»
«انْعَرَجَ‏ الشي‏ءُ: آن چيز گرايش‏ كرد.»
«انْعَرَجَ‏ الطَّريقُ: راه كج شد.»
«انْعَرَجَ‏ عن الشّي‏ءِ: …»
«انْعَرَجَ الطريق و البئر و الوادي إذا مال»
«مُنْعَرَجه حيث يميل يمنة و يسرة.»
«انعرج القوم عن الطريق، أي: مالوا عنه.»
«عَرَّجْنا النهر، أي: أملناه يمنة و يسرة.»
+ «صیر – گرایش»
«عرج – معراج – گرایش»
+ «میل»
+ «توب – اوب – رجع – …»
«الضِّلْع‏: استخوان دنده، سمِّيت بذلك للاعوجاج الذى فيها.»
مفهوم: «ميل و اعوجاج»
«ضَلْعُهُ‏: أَى مَيْلُهُ»
«ابن الأعرابيّ: الضِّلَع‏: العُود»
«أصل‏ الضِّلَع‏ ضِلَع‏ الجنب،
و قيل للعود الذي فيه انحناء و عِرَضٌ و اعوجاجٌ‏ ضِلَع‏، تشبيهاً بالضِّلَع‏ الذي هو واحد الأضلاع
+ «ضلع»: «فلان‏ ضالع‏ عن الحقّ، إذا كان مائلًا عنه.»
«ابن الأعرابي: الضَّوْلع: المائل بالهَوَى. هي‏ ضِلَعٌ‏ عليه أي جائرة عليه.»
«مشى مشي‏ الْعَارِجِ‏، أي: الذاهب في صعود،
مثل كسى كه صعود مى‌‏كند و يك پا يك پا و آرام بالا مى‌‏رود،
يعنى او هم آنچنان مثل صعود كننده از نردبان بالا رفت.»
+ «رقی»
«مشى مشي‏ الْعَارِجِ»: راه رفتن شخص فلج! لنگ‌لنگان!
«claudication» + «قبض و بسط»
+ «درج»
«درج: إذا مشى مشي الصاعد في درجه، از نردبان، پا به پا و بآرامى بالا مى‏‌رفت.»
«عرَج‏ يعرُج‏: إذا مشَى مِشيةَ العُرجان‏»
«عَرِجَ‏: صار ذلك خلقة له‏، طبيعتش لنگيدن است.»
«و قيل للضّبع: عَرْجَاءُ، لكونها في خلقتها ذات‏ عَرَجٍ‏،
عَرْجَاء: كفتار، چون در طبيعتش لنگيدن است و مى‌‏لنگد.»
«و تَعَارَجَ‏ نحو: تضالع،
تَعَارَجَ‏: مثل- تضالع- است يعنى لنگان مى‌‏رفت.»
«الْعَرْجُ‏: قطيعٌ ضخم من الإبل، گله بزرگ شتران،
كأنّه قد عَرَجَ‏ كثرةً، أي: صعد.
گويى كه از كثرت و فزونى صعود كرده.»

«الضِّلْع‏: استخوان دنده، سمِّيت بذلك للاعوجاج الذى فيها.»

مفهوم «الانحناء و المیل»، «الانعطاف و التقوّس» از واژه‌های:
ضلع و عرج و عود و عوج و صیر و توب و اوب و رجع و نوب و عذر و …
و هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» در معنای ممدوح،
و «حسد» در معنای مذموم، استنباط می‌شود.

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ‏ الْقَديمِ

و براى ماه منزل‏هايى مقرّر كرديم،
تا اين‏كه همچون شاخه كهنه و خشک خوشه خرما [منحنى و باريك‏] مى‌‏شود.

عروج پُر اُفت و خیز!

فرایند اصلاح و تربیت، بالا و پایین‌های زیادی داره!

+ «آستان‌بوس نور باش! نور عتاب!»
+ «رغم انف!»
[سورة النساء (۴): آية ۱۰۰]
وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً

قلب اهل نور مدام داره قبض و بسط میشه!
تاریک و روشن میشه!
امر و نهی میشه!
اعمال نور ولایت و هدایت میشه!
و در این سیر و فرآیند پر افت و خیز، برآیند حرکت رو به بالاست و این میشه معراج!
انگاری نم‌نم داری رشد علمی میکنی!
از نردبان رشد، داری لنگ‌لنگان بالا میری!
میخوایم بگیم برآیند قبض نور قلب و بسط نور قلب، هر دو رو به بالا و رو به رشد است و هر دو (یعنی هم قبض نور و هم بسط نور)  کلام خداست و خاصیت کلام الله، رشد و عروج قلب است و این کلام الله همان آیات الله است و همان «آیاتی و رسلی» است و در هر آیتی که عرضه میشه قراره با قبض و بسطی که در قلبت صورت میگیره، یه چیزی رو بفهمی و درصد دانایی و دانش تو بره بالا و این میشه معراج علمی.
این کلام معصوم ع زیباست :
وَ لَا يَقْدِرُ الْجِسْمُ الْكَثِيفُ عَلَى الِارْتِقَاءِ إِلَيْهَا إِلَّا بِسُلَّمٍ أَوْ سَبَبٍ
وجود ما بگونه‌ای است که ارتقاء علمی فقط به روش قبض و بسط صورت می‌گیرد.
این ارتقاء علمی همان معراج علمی قلب است با نور ولایت یعنی با فهم نور و ظلمت یعنی قلب اهل نور از روی قبض نور در قلبش و بسط نور در قلبش می‌فهمد که ولیّ خدا، داره با قلب او این کار رو میکنه و داره با او به این شیوه زیبا و محترمانه سخن می‌گوید.
«سُلَّمٍ» و «سَبَبٍ» نامهای زیبای مترادف «نور» هستند.
«افت و خیز»:
دیدی بچه‌ها وقتی راه می‌افتن خیلی زمین میخورن و باز از یه چیزی میگیرن و بلند میشن و اصطلاحا افت و خیز زیاد دارند تا بالاخره رو پای خودشون می‌ایستند و راه می افتند.
این عبارت افت و خیز برای مفهوم قبض و بسط و معراج علمی زیباست.
اصطلاح «بالا پایین زیاد داره» هم معمولا توی کارهایی که مشکله و دیر به نتیجه میرسه، استفاده میشه.

لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ

«مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ»
قلب اهل نور ویژگی «شَرْقِيَّةٍ و غَرْبِيَّةٍ» دارد یعنی افت و خیز زیاد دارد،
اما نور وجود امام ع دارای این ویژگی  نیست و «لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» است
و این نور در قلوب اهل یقین، قبض و بسط می‌گردد!
مشرق و مغرب دارد!
طلوع از شرق و غروب در غرب دارد!
داستان تکراری دنیای قلب اصحاب کهف!

[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۱۷ الى ۱۸]
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ
وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ
وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ
ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ
مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ
وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (۱۷)
و آفتاب را مى‌‏بينى كه چون برمى‌‏آيد، از غارشان به سمت راست مايل است،
و چون فرو مى‌‏شود از سمت چپ دامن برمى‏‌چيند،
در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته‏]اند.
اين از نشانه‌‏هاى [قدرت‏] خداست.
خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‌‏يافته است،
و هر كه را بى‏‌راه گذارد، هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت.
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ
وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ
وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ
لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (۱۸)
و مى‏‌پندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفته‏‌اند
و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏‌گردانيم،
و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود].
اگر بر حال آنان اطلاع مى‌‏يافتى، گريزان روى از آنها برمى‌‏تافتى
و از [مشاهده‏] آنها آكنده از بيم مى‌‏شدى.

و این قلب اهل نور یقین است که این ویژگی قبض و بسط را دارد.
و نور قلب امام معصوم ع، نور عصمتِ خدایی است و بدون تغییر است:
«اللَّهُ نُورُ … مَثَلُ نُورِهِ … لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ»
«مَثَل نور خدا در قلب اهل بیت علیهم السلام اینجوریه: نه شرقى است و نه غربى»
شرق و غرب کردن قلب ما یعنی قبض و بسط کردن قلب ما، که کار خداست:
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ‏ وَ الْمَغْرِبُ» + «الله یقبض و یبصط»
خوب معلومه که این لیدر، نباید خودش ویژگی شرق و غرب شدن داشته باشه
و باید کلا نور باشه «اللَّهُ نُورُ».

[سورة النور (۲۴): الآيات ۳۵ الى ۳۸]
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ
الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ
الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ 
يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ
لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ
يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ
نُورٌ عَلى‏ نُورٍ
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ
وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ
وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (۳۵)
خدا نور آسمانها و زمين است.
مَثَلِ نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى، و آن چراغ در شيشه‏‌اى است.
آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‌‏شود. نزديك است كه روغنش – هر چند بدان آتشى نرسيده باشد – روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‌‏كند،
و اين مثلها را خدا براى مردم مى‌‏زند و خدا به هر چيزى داناست.

لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَنْكَرَ … الْمِعْرَاجَ

امام صادق عليه السّلام:
لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَنْكَرَ أَرْبَعَةَ أَشْيَاءَ
الْمِعْرَاجَ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ وَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الشَّفَاعَةَ.
هر كس چهار چيز را انكار كند از شيعيان ما نخواهد بود،
معراج، سؤال در قبر، مخلوق بودن بهشت و دوزخ و شفاعت.

نوم و موت پیش نیاز معراج!

عقل برای معراج علمی خود، اول باید از مانعی بزرگ بنام هوای نفس (حسد) گذر کند و اول موفق شود حسادت خویش را بخواباند و بمیراند (درناژ دائمی حسادت)
آنگاه با فراغ بال بسوی آل محمد ع با شوق بی حد و مرزش پرواز نماید!

رشوه علمی – معراج علمی

رشوه – معراج – رفق:
وَ قِفْ عِنْدَ غَلَبَةِ الْهَوَى بِاسْتِرْشَاءِ الْعِلْمِ
رشوه علمی «اسْتِرْشَاءِ الْعِلْمِ» [معراج علمی] اهل نور با کمک نور آل محمد ع،
برای نرم نمودن قساوت دلهایی که هوای نفس حسود بر عقل آنها غالب شده است.
عقل و قلب صاحبان نور، توانایی ترجمه رشوه‌های علمی آل محمد ع را دارد.

 

وَ إِذَا تَلَذَّذَ أَهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ
تَلَذَّذُوا بِكَلَامِي وَ ذِكْرِي وَ حَدِيثِي

عاقل از مطالعه و معراج علمی لذت می‌برد.
كساني هستند كه خدا روزي هفتاد مرتبه به آنها نظر مي‏كند.
هر بار هم كه به آنها توجه مي‏كند با آنها سخن مي‏گويد؛
خدا مي‏فرمايد اين خواصي كه در اين قصر هستند با ديگران كمي فرق دارند 
«إذا تلذذ أهل الجنة بالطعام و الشراب تلذذوا اولئك بكلامي و ذكري و حديثي»؛ 
وقتي ديگران التذاذشان از خوردن و آشاميدن و ساير لذت‏هاي بهشتي است،
اينها لذتشان از شنيدن سخن ماست.
آنقدر از شنيدن سخن خدا لذت مي‏برند كه همه‌‏ي لذت‏هاي ديگر را فراموش مي‏كنند.
اين آدم‏ها ويژگي‏هايي دارند؛
كساني هستند كه وقتي دعا مي‏كنند، دعايشان حجابي ندارد و زود به عرش مي‏رسد.

اوصاف اهل خیر و آخرت:

[فی اوصاف أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَةِ]:
يَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ يَمُوتُ أَحَدُهُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُمْ وَ الشَّيْطَانُ الَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ
وَ لَوْ تَحَرَّكَتْ رِيحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ إِنْ قَامُوا بَيْنَ يَدَيَّ كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ لَا أَرَى فِي قَلْبِهِمْ شُغُلًا لِمَخْلُوقٍ
.
مردم تنها یک بار می میرند و [اهل خیر و آخرت] هر روز ۷۰ بار از جهت مجاهده نفس و مخالفت با هوا و هوس و مخالفت با شیطانی که در رگهایشان جاریست، می میرند.
[آنقدر از نظر جسمی ضعیفند که] اگر بادی بوزد سخت تکان می‌خورند اما وقتى در برابر من به عبادت مى‌ايستند، چونان سدى آهنين خسته نمى شوند. لحظه‌اى دلشان به آفريده‌اى مشغول نمى‌گردد.

«وَ الشَّيْطَانُ الَّذِي يَجْرِي فِي عُرُوقِهِمْ
وَ لَوْ تَحَرَّكَتْ رِيحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ
اگر شیطان بادى را بحركت در آورد ، به جنبش در آورد ايشان را»
با هر بار تاریکی قلب در هر آیت عرضه شده که نا آرامی به تاریکی قلب منتهی شود در واقع شیطان با تشویق هوای نفس حسود و غلبه دادن آن بر عقل موفق به کشتن و سلب حیات از ما می‌شود اما دوباره آل محمد ع با لطف و کرمشان به ما نور و حیاتی دوباره می‌بخشند، تو گویی روزی هفتاد بار «فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً» میمیریم و زنده می‌شویم!

ذي‏ المعارج:‏ ذي الفواضل و النِّعَم
مَعارِج  جمع معرج اسم مكان أو المعراج اسم آلة،
بمعنى ما فيه أو به يتحقّق العروج أى انتهاء الصعود،
فهم بسبب الاعتلاء على هذه المعارج المادّيّة المجعولة على بيوتهم،
يستولون سائر الأراضى حولهم، و يحصل لهم تسلّط و نفوذ و تفوّق و رفعة و قدرة.
و ليس المراد ما يتوسّل به الى الصعود كالسلّم،
بل المراتب العالية و الدرجات الرفيعة الفائقة، و على هذا عبّر بكلمة على، لا منها أو بها.   
(عرج علی …) مَعارِجَ عَلَيْها:
نور ابزاری است که به عاقل حالت تفوق «الفائقة» و برتری نسبت به آنهایی که از عقل ضعیف‌تری برخوردار هستند، می‌دهد، و نسبت به آل محمد ع (عرج الی…) است زیرا هرگز علم صاحبان نور بر آل محمد ع برتری نخواهد یافت و اصلا تمامی معالم علمی و کسب نور به مقدار فهم عقل از آن منبع پر فیض الهی انجام می‌شود و عاقل در هر زمان پیجو و دنباله رو این سابقین در علم الهی بوده و هست.
ماموریت صاحبان نور، دستگیری و ایجاد رابطه علمی به اذن آل محمد ع با مبتلایان به گناه ضعیف العقول است تا به این سبب، مشمول رحم و رحمت الهی از جانب آل محمد ع شوند.
«معراج = معرفه الامام بالنورانیه»
با کسب نور به هنگام مطالعه در آفاق و انفس،
استمرار رابطه و ازدیاد معرفت به علم و نور حاصل می‌شود و این میشه معراج مومن!
«البلوغ الى هذه المعارج النورانيّة الالهية»
«معراج علمی: میشه رسیدن به نور آل محمد ع بصورت تئوری و عملی با هم!

[ارض و سماء – عروج]:
این دو مسیر حرکت را خوب باهم مقایسه کن!
آن چیزی که از آسمان به زمین می‌آید چیست و چگونه می‌آید؟
و آن چیزی که از زمین به آسمان می‌رود چیست و چگونه می‌رود‌؟
این صعود و عروج، تدریجی و مثل راه رفتن لنگان است.
اهل نور، لنگ‌لنگان کسب علم می‌کند تا بالا برود.
یعنی مدام از تاریکی به نور رجوع میکند و به این میگن معراج علمی!
مَلَک از جانب آل محمد ع نور علم را به آنی به قلب الهام می‌کند و کن فیکون می‌کند.
عروج، راه «پر زحمت و لنگ‌لنگان و زیگزاگ و طولانی رو به بالا و نوک قله» کمال عقل است که هر چه جلوتر می‌روی پرنورتر و امیدوارانه‌تر و با یقین بالاتری گامها را بر میداری.
این گامها را تا زنده هستیم باید برداریم و هیچ توقفگاه و استراحت‌گاه بین راهی و زمانی که به اصلاح و تربیت اختصاص نداشته باشد، وجود ندارد، و استراحت و راحتی و آسایش می‌ماند انشاء الله برای آنطرف و بهشت. پس یکدفعه شیطان، هوای نفست را گول نزند که خوب خیلی تلاش کردی، خسته نباشی، بنشین یک نفسی چاق کن، بعدا راه می‌افتیم! این از کلکهای شیطان است و می‌خواهد در مسیر حرکت، گولت بزند و همین که نشستی و بدنت سرد شد دیگر حالش را نداری به مسیر ادامه بدهی!
هر کاری می‌خواهی بکنی، در حال حرکت رو به جلو و بالا انجام بده، مثل کوهنوردی که شیشه آب را از کمر بندش جدا می‌کند و یک جرعه لبش را تر می‌کند و به راه ادامه می‌دهد و خودش را روی زمین پهن و وِلُو! نمی‌کند که بادش بزنند! اینجا توقف یعنی مرگ، یعنی اسیر دست شیطان شدن «خذل»، یعنی دوباره بازیچه شیطان شدن، یعنی غفلت، یعنی تشدید خستگی. این است که هر وقت در حال حرکت و راه رفتن خسته شدی، می‌دانی برای برطرف شدن خستگی‌ات باید چکار بکنی؟ شاید نتوانی حدس بزنی ولی راهش این است که تندتر گام برداری و سریعتر حرکت کنی. دقت بکنی می‌فهمی خستگی‌ات برطرف شده. ولی شیطان تو را به نشستن و چای خوردن و سفره پهن کردن دعوت می‌کند! تا نشاط و شوق تو را از ادامه مسیر و طی طریق بگیرد و بالاخره یک جوری نیشش را بهت بزند اما ان شاء الله کور خوانده است. پس فهمیدیم هر وقت شوق به مطالعه کم شد، این کار مشترک شیطان و هوای نفس است و باید در مطالعه و مجاهده قلبی شُل و وِل نشویم و اتفاقا با توکل بیشتر در معنی واژگان مترادف نور مثل معراج، بیشتر تفکر و تدبر کنیم.

[عقل – معراج علمی -کهف] :
عقل به معراج علمی می‌رود.
مثال این در قرآن، قصه «أَصْحَابِ الْكَهْفِ» است و هر کس مثل آنها به نور ولایت آل محمد ع پناهنده شود، مشمول رحمت و معراج علمی آل محمد ع قرار می‌گیرد «وَ نَحْنُ كَهْفٌ لِمَنِ الْتَجَأَ إِلَيْنَا»:
« إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا نَامَ فَإِنَّ رُوحَ الْحَيَوَانِ بَاقِيَةٌ فِي الْبَدَنِ
وَ الَّذِي يَخْرُجُ مِنْهُ رُوحُ الْعَقْلِ
… إِنَّمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ أَرْوَاحُ الْعُقُولِ»

[معراج علمی عقل – درک موت = نوم]
راه خروج روح عقل از سلطه هوای نفس (حسد) را، امام علیه السلام در این حدیث فرموده‌اند:
اگر انسان بتواند با کسب توفیق از آل محمد ع و صاحبان نور به مقام درک موت یا نوم برسد در واقع به مقام خروج از سلطه هوای نفس بر عقلش رسیده و این نقطه شروع معراج علمی اوست کما اینکه خوابهای صادقه، مربوط به همین زمان خروج عقل از سلطه نفس به هنگام خواب و عروج عقل به آسمان یعنی ملاقات با نور آل محمد ع است و ملاقات این دو زوج نورانی «نور علی نور» همان رویای صادقه ایست که از غیب و نادانسته‌ها و مجهولات خبردار می شود «یا علام الغیوب».
در قصه اصحاب کهف نیز قصه درک موت آنها بود و معراج علمی آنها در کهف حصین ولایت آل محمد ع که به چه آرامشی رسیدند. « فَإِذَا نَامَ الْعَبْدُ خَرَجَ الرُّوحُ وَ بَقِيَ سُلْطَانُهُ».
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الرُّوحَ
وَ جَعَلَ لَهَا سُلْطَاناً
فَسُلْطَانُهَا النَّفْسُ
فَإِذَا نَامَ الْعَبْدُ خَرَجَ الرُّوحُ وَ بَقِيَ سُلْطَانُهُ».

دل‌نوشته!

[معراج – نوم = موت]:
[مات = نام]
نَامَ‏ الثّوب – نَامَتِ‏ السّوقُ
نَامَ‏ الثّوب: لباس چرکین و کهنه معصیت هوای نفس را از تن بدر آر
و لباس سپید نور ولایت عقل را بر تن نما!
نَامَتِ‏ السّوقُ: بازار هوای نفس را کساد کن و به بازار عقل رونق بده و به این بازار شوق داشته باش.
نامَ عن حاجتِه: از نياز خود غافل شد و بدان توجهى ننمود. (پشت به تمناها)
«وَ أَنَّ النَّوْمَ مِنْ إِحْدَى تِلْكَ الْآلَاتِ
و بايد توجه داشت كه خواب يكى از بهترين وسايل محدود كردن گوش و ساير قواى طبيعى انسانى است كه در راه خطا و عصيان پيش مى‌‏روند.»
عقل به نفس می‌گوید :
ای نفس حسود!
یا بمیر، یا بخواب!
و کار خدا و اهل بیت ع و ملائکه و منِ عقل را راحت کن! تو چقدر دست و پا گیر من هستی؟!
همش نق‌نق می‌کنی و مثل بچه‌ها اینو میخوای، اونو میخوای! خسته‌ام کردی!
باید تو را ضعیف و خاموش و غیر فعال نمایم (درناژ حسادت)
و راهش مجاهده قلبی و مطالعه است و این دو سلاح جنگی است نه مشقی!
و شیطان و هوای نفس چون به این مطلب واقف است، تمام سعی و تلاشش، از کار انداختن این دو مولفه است و اگر بتواند رابطه علمی با صاحبان نور را قطع کند کَاَنّهُ نوک پیکان تیر را، از خود تیر چوبی جدا کرده و این تیر بی سر، دیگر برایش خطری ایجاد نخواهد کرد.
خداوند حکیم با قرار دادن خواب و موت برای ما در واقع آموزش می‌دهد که چگونه می‌توان بر سلطنت هوای نفس بر عقل و قلب پایان داد! و از معراج علمی با آل محمد ع بهره‌مند شد.
نفس در خواب و موت که معادل هم قلمداد شده «أَنَّ النَّوْمَ أَخُ الْمَوْتِ» زمانی است که اگر تمناها و دلخواههای هوای نفس حسود هم به او عرضه شود، راغب نبوده و اصلا توجهی به آنها ندارد.
در فرایند خواب و موت خوب دقت کن که چه فعل و انفعالاتی صورت می‌گیرد و چطور می‌شود و عقل و هوای نفس هر کدام در چه وضعیتی هستند و به مظلومیت عقل فکر کن که چطور مظلومانه منتظر است که کی هوای نفس بخوابد تا او از دستش آرام بگیرد.
عقل که طرف حساب آل محمد ع است را ببین به چه ذلتی افتاده!
مالک اصلی قلب، اوست «سند خط تلفن بنام اوست و اگر هوای نفس با این خط، مزاحم تلفنی برای کسی شود، قانون عقل را طرف حساب خود می‌شناسد و او را متهم دانسته و می‌خواند!» و باید هوای نفس تابع او باشد اما کار به جایی رسیده که هوای نفس بر او تسلط پیدا کرده.
و خدا را شکر که بالاخره خدا به فکر عقل بود و این نقطه ضعف را در هوای نفس قرار داد که محتاج به خواب باشد تا تجدید قوا نماید و معلوم نبود اگر هوای نفس برای تجدید قوا نیازمند خواب نبود چه بلایی سر ما می‌آمد آنوقت دیگر بدون توقف، با ارتکاب معصیت، تاخت و تاز می کرد و هیچ چیزی هم جلودارش نبود.
حالا باید عقل زرنگی کند و همان شرایطی را که در خواب اجبارا خداوند بر هوای نفس مستولی می‌نماید، او هم همان کار را انجام دهد و از شر هوای نفس در بیداری هم راحت شود و در واقع عقل با بستن دست و پای هوای نفس برایش لالایی بخواند و او را به خواب ببرد کاری که شیطان دوست دارد با عقل ما انجام دهد و هوای نفس را بر آن مسلط نماید!
عقل جز معراج علمی آل محمد ع به چیز دیگری شوق ندارد
ولی هوای نفس شدیدا مشتاق دنیاست [حبّ دنیا] ،
اگر توفیق ادامه مطالعه و مجاهده از آل محمد ع داشته باشی
کم کم ملک موکل از جانب آل محمد ع بر قلبت به تو الهام می کند
که با چه سیاستی از شر مصادیق گوناگون حب دنیا خلاص شوی!
« وَ انْوِ بِنَوْمِكَ
تَخْفِيفَ مَؤُنَتِكَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ
وَ اعْتِزَالَ النَّفْسِ عَنْ شَهَوَاتِهَا
وَ اخْتَبِرْ بِهَا نَفْسَكَ
وَ كُنْ ذَا مَعْرِفَةٍ بِأَنَّكَ عَاجِزٌ ضَعِيفٌ
لَا تَقْدِرُ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ حَرَكَاتِكَ وَ سُكُونِكَ
إِلَّا بِحُكْمِ اللَّهِ وَ تَقْدِيرِهِ
وَ أَنَّ النَّوْمَ أَخُ الْمَوْتِ »
چیزی بهتر از خواب هوای نفس نیست که عقل فرصت را غنیمت شمارد و به تکالیفش عمل نماید!
مومن باید که عقلش بیدار باشد و هوای نفسش خواب،
هوای نفسش بی‌نام و نشان باشد و عقلش مشهور!
چون هوای نفسش مفقود الاثر شده و کسی دیگر در اعمال و رفتار او آثاری از رد پای هوای نفس پیدا نمی‌کند، عاقل کارهایش را به هوای نفسش نمی‌سپارد و می‌داند که او قابل اعتماد نیست چون آن را بخوبی می شناسد که اگر تنهایش بگذارد چه دسته گلی به آب می‌دهد.
خواب هوای نفس یعنی غفلت از شرّ! وه چه غفلت خوبی!
پس هوای نفست را بخوابان تا از شرش در امان باشی و دیگر دست و پا گیر عقلت نباشد!
در عالم خواب، شخص نائم از انجام امور ضروری خود عاجز است حتی اگر پتو از رویش کنار برود متوجه نمی‌شود و لذا سرما می خورد.
چرا باید هوای نفس بیدار باشد و هشیار و در کارها مداخله نماید؟!
چرا هوای نفست را نمی‌خوابانی؟ مگر لالایی خوب بلد نیستی؟
هوای نفست را با درک خواب  (نام زیبای نور) و درک موت (نام زیبای نور) آرام کن!
فرد خلافکار وقتی می‌خوابد همه مردم از دستش راحتند!
این هوای نفس خلافکارت را بخوابان و خودت و همه را از دستش راحت کن!
بازاری‌ها وقتی کار و بارشون خرابه می‌دونی چی به هم میگن؟ می‌گن بازارا خوابیده!
عاقل بیا هوای نفس را بخوابان و بازار پر رونق او را به کسادی و تعطیلی بکش و تمام مغازه‌های آن را تخریب کن و زمین خود را که هوای نفس، غصب کرده، پس بگیر که هر چه معصیت در زمین تو صورت بگیرد به پای تو نوشته می‌شود چون سند این ملک شش دانگش بنام توی عقل بیچاره است پس چرا گوشه این زمین گرفتی خوابیدی و هوای نفس از این غفلت تو سالها سوء استفاده کرده و کلی خلاف ساخته و حالا شهرداری تو را به پرداخت جریمه‌ای سنگین محکوم نموده که اگر کل زمین را هم بفروشی از پس پرداخت آن بر نمی آیی! بیدار شو و لودر را بینداز و این مسجد ضرار را که بنای هوای نفس است تخریب نما و ارض مقدس قلبت را با بنای مقدس مسجد قبا مزین نما تا جایگاه نماز آل محمد ع و صعود و نزول ملائک موکل بر قلب تو از جانب آل محمد ع باشد و نور قلبت بر تمامی اطرافیانت روشنایی بخشد و البته همه اینها را با نظارت و مهندسی صاحبان نور که طراحی نموده‌اند باید بسازی! قلب را نه مرقد هوای نفس قرار ده و نه خوابگاه عقل،
مکان آرامش قلب جنت است و در سرای دیگر.
در دنیا اصلا چیزی بنام خواب برای عقل واقعا تعریف نشده و اصلا عقل نیاز به خواب ندارد چون هر چه فعالیت بیشتر کند با نشاط تر می‌شود و خوابش نمی‌برد حتی زمانی که جسم و هوای نفس می‌خوابد او تازه وقت جولان دادنش فرا می رسد و در آسمانها سیر می کند و شوق پرواز در ملکوت را دارد. و عقل نیاز به معراج علمی دارد و اصلا نیاز به خواب ندارد و طراحی وجودش اینگونه است که خواب برایش مضر و کسل کننده و بیداری و هشیاری و فعالی برایش شوق آور و زیباست.
اما هوای نفس کمی تاخت و تاز که بکند خسته می شود و باید برای تجدید قوا بخوابد و استراحت نماید که این نقطه ضعف بزرگ این عیب است و عاقل با همین حربه باید که او را از میدان رقابت خارج نماید. پس قلب عاقل خوابگاه و قبر هوای نفس اوست نه عقلش! «نامت النفس، نفس نائمه‏، إذا رَقَدت = إذا ماتَت – النائمة: المَيتة» 
آنقدر به خواب هوای نفست استمرار بده که هوای نفس و دلخواههایش را به فراموشی بسپاری و هوای نفس خامل الذکر شود! دیدی برای قطع رابطه با کسی آنقدر بی توجهی می کنی، زنگ نمی زنی، نمی‌ری نمی‌یای، تا تو را کلا فراموش کنند و دیگر تو را از لیست مای فیوریت خویش حذف نموده و حتی در پوشه بلک لیست سیوت می کنند! باید هوای نفس دیلیت شود! «رَجُلٌ‏ نُوَمة: خامِل الذِّكْر» هوای نفس باید از چشم بیفتد « الغامِض في النّاس » وقتی یکی رو دوست ندارند و وجودش گیرا نیست، بمرور از چشم همه میافته و کسی تحویلش نمی گیره! اون چیزی که این بلا باید سرش بیاد هوای نفسته! اینقدر چشمت دنبال هوای نفس و خواسته‌هاش نباشه! چشمت باید درک موت کنه و خواسته‌های هوای نفس رو نبینه (باز هست اما نمی‌بینه !) گوشِت به خواسته‌های هوای نفس بدهکار نباشه! اصلا محلش نذار!  بزن تو پرش! بازارشو کساد کن!
با خوابیدن هوای نفس و بیداری عقل، آرامش بر قلب سیطره پیدا می‌نماید «وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ»
خواب، غشاء و پرده‌ای است که باید بر روی هوای نفس کشیده شود نه بر روی عقل!
«و النوم غشية ثقيلة تهجم على القلب فتقطعه عن المعرفة بالأشياء.»
خواب یعنی بی‌حرکتی!
باید هوای نفس را بی‌حرکت نمود و عقل را فعال و پر جنب و جوش و با شوق و با نشاط.
«نام الثوب: أخلق أو خلق معا»
در حالت خواب و بیداری فعالیت‌های دستگاههای بدن را بررسی می‌نماییم:
دستگاه قلب و عروق بیدار است و خون را به تمام بدن پمپاژ می کند که اگر این دستگاه بخوابد، از بیداری خبری نیست!
حواس پنجگانه گوش چشم بویایی چشایی لامسه همه تعطیلند و از کسی که خواب است نمی پرسی که الان ساعت چند است؟ همه به تو می خندند و می گویند او اصلا چشمانش باز نیست که ببیند و گوشش بشنود تا جوابت را بدهد.
«و في النوم يتوقّف الحسّ و الحركة، و لا يتوقّف جريان الدم في الجهاز الدموىّ الّذى هو سبب الحياة في الحيوان، و بتوقّفه تتوقّف الحياة.»
«وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً – وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً»
نوم برای عقل ما نیست بلکه برای هوای نفس است.
در دوران لیل، عقل فعال و بیدار است و باید به کمال برسد.
اینکه خواب مومن عبادت است «النوم عبادة و مقدّمة للعبادة» در واقع خواب هوای نفس چون مقدمه عبادت عقل را فراهم می نماید لذا عاقل اول هوای نفس را می خواباند و بعدا به عبادت مشغول می شود. چون خلقت عقل جوری است که نیاز به خواب برای استراحت نداشته و بر عکس نشاط عقل در بیداری است و فعالیت و عبادت. عقل از جنس نور است «العقل نور» و به درجات خودش «الله نور السماوات و الارض – لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» نیاز به این گزینه‌ها یعنی چرت و خواب، برای رسیدن به آرامش ندارد .عقل به هوای نفس می گوید بخواب و در تصمیم گیری‌های من مداخله نکن که من «افوض امری الی الله» نموده‌ام.

وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا

امام علی علیه السلام:
أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ يُنَادِي فِي كُلِّ لَيْلَةٍ حِينَ يَأْخُذُ النَّاسُ مَضَاجِعَهُمْ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ كَافَّةُ مَنْ فِي الْمَسْجِدِ وَ مَنْ جَاوَرَهُ مِنَ النَّاسِ
تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ
وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا
وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا يَحْضُرُكُمْ‏ مِنَ الزَّادِ

فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ بِهَا وَ الْوُقُوفِ عَلَيْهَا
إِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَضَاعَتِهَا وَ إِمَّا هَلَكَةٌ لَيْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ
يَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ تُؤَدِّيهِ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَةٍ
جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ
فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ وَ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.
روايت شده امير المؤمنين عليه السّلام در هر شب هنگامى كه مردم مى‌‏خواستند به خواب روند با صداى بلندى كه همه آن را مى‏‌شنيدند مى‏‌فرمود:
خداوند شما را رحمت كند، زاد و توشه تهيه كنيد كه بانك كوچ كردن مى‏‌رسد.
اى مردم كمتر به دنيا توجه كنيد
و هر چه زودتر متوجه كارهاى نيك گرديد زاد و توشه شايسته‏‌اى فراهم نمائيد،
در مقابل شما گردنه‏‌هاى سختى هستند و منازل ترسناكى مى‏‌باشند كه شما بايد از آنها عبور كنيد و در آنجا توقف نمائيد.
در آن گردنه‏‌هاى صعب العبور يا رحمت خداوند شامل شما مى‌‏گردد و نجات پيدا مى‌‏كنيد و از سختيها رهائى مى‌‏يابيد
و يا گرفتار مى‌‏شويد و هلاك مى‏‌گرديد كه بعد از آن نجاتى نخواهد بود
واى بر كسانى كه غفلت كنند و غفلت موجب حسرت خواهد شد.
آنهائى كه غافل باشند و در فكر آخرت نباشند عمر آنها با آنان احتجاج خواهد كرد كه چرا در ايام زندگى به فكر آخرت نبودند و چرا روزهاى زندگى آنها را به شقاوت كشانيد،
آنها به جاى كسب سعادت، گرفتار بدبختى و شقاوت شدند.
خداوند ما و شما را موفق گرداند كه نعمت‏هاى دنيائى ما را از راه بيرون نكنند
و بعد از مرگ ما را گرفتار عذاب نسازند.
ما به خداوند بستگى داريم و بطرف او مى‌‏رويم و در اختيار او هستيم
نيكى‌‏ها همه در دست او مى‌‏باشد
و او بر هر چيزى تواناست.

مشتقات ریشۀ «عرج» در آیات قرآن:

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فيهِ يَعْرُجُونَ‏ (14)
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61)
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ‏ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)
يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ‏ فيها وَ هُوَ الرَّحيمُ الْغَفُورُ (2)
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ‏ الْقَديمِ (39)
وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ‏ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33)
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَليماً (17)
هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ‏ فيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (4)
مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ‏ (3)
تَعْرُجُ‏ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی