Remote Control of the Hearts!
«نصو – نصی» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«نصا المفازة بالمفازة: بيابان به بيابان پيوست.»
مفهوم «اتصال»
+ «وصی – واصی البلد البلد»
«Remote control»: «الحَاكُومُ، أو جِهَازُ التَّحَكُّمِ عَنْ بُعْد»
+ «نور حکمت! کنترل نورانی قلب!»
+ «نورِ زمزم! زمامِ نورانی!»
نصو: نصا المفازة بالمفازة : بيابان به بيابان پيوست.
مفهوم «اتصال»
«Remote control»: «الحَاكُومُ أو جِهَازُ التَّحَكُّمِ عَنْ بُعْد»
+ مفهوم واژه «ولی»
+ «وصی»
+ مفهوم «کنترل»
+ «سرنوشت – پیشونینوشت»
نصو از هزار واژه مترادف نور ولایت است.
نصو «ناصیة» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و تقدیرات و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
+ «دلل»
«الطُّرَّة هِىَ النَّاصِيَةُ»: «forelock»
«تخيّر و خطر في الشيء و علوّ»
«النَّصْيُ: مَرْعًى مِنْ أفضل المَرَاعِي.»
«فلانٌ نَصِيَّةُ قومٍ»
عقل: نور علی نور:
بهترین چیز عقل است که باید با نور آل محمد ع در ارتباط باشد.
انگاری افسار عقل باید در دست نور باشد.
+ زمم و حکم و سخر و هزار واژه مترادف نور ولایت که مفهوم زیبای «کنترل» را در بر دارند.
«نصو – قلب» – «قبض و بسط»:
به قلب میگن قلب چون در حال قبض و بسطه!
به قلب میگن ناصیة چون محل اتصال اهل نور یقین با معالم ربانی صاحبان نور است.
«نصا المفازة بالمفازة»
+ «وصی»
و این اتصال، همان فرایند نور ولایت، یعنی همان امر الله و قبض و بسط قلبی است که مافوق برای مادون انجام میدهد.
«عبد – ربّ»
انگاری افسار تمامی قلبها در دست ذات اقدس الهی است.
«ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها»
+ «کنترل از راه دور»
قلب، با قبض و بسط نورش کنترل میشه! این اتصال میشه ناصیة!
[ناصیۀ – خالق الشر]:
در مواجهه با هر تقدیر تلخی که قرار میگیریم، باید بدانیم که افسار هر جنبدهای در دستان قدرتمند آل محمد ع قرار دارد «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها» و بی اذن مبارک آنها برگ از درخت نمیافتد «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها»،
مثال غریبهای که از ترس پارس سگ گله، به چوپان پناه میبرد خیلی زیباست:
[«یا خالق الشر»، «كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي»]
[عدم شوق به معالم ربانی صاحبان نور = انگیزههای شیطانی = وسوسه]، [قبض و بسط]:
مادامیکه به برکت مطالعه و کسب علم از صاحبان نور و مجاهده قلبی، عقل بر هوای نفس غالب است و قلب به نور آل محمد ع روشن است (شوق به نور در قلب)، چون امر و نهی و کلام ولی خدا را متوجه می شود [قبض و بسط]، جایی برای انگیزههای شیطانی (وسوسه = کلام شیطان) نیست، اما همینکه رابطه علمی و توفیق مجاهده قلبی قطع و سلب میشوند «أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ»کفه ترازوی عقل و هوا، به نفع هوای نفس سنگین میشود و جای پای شیطان در قلب باز شده و با تکلمات وسوسهانگیزش، امانش نداده و او را روی هوا میبلعد «تلقف» و شخص را به ارتکاب معاصی شوق میدهد. پس قلب یا باید شنونده کلام ولی خدا باشد [+ ملک موکل] و یا جایگاه تکلمات شیطان باشد. دو حالت بیشتر ندارد و راه افتراق این دو را خود شخص با احساسی که از حالت قلبیاش پیدا میکند میفهمد [الایمان حالات – کار قلب!] یعنی اگر کلام ولی خدا باشد، توام با نور و آرامش قلبی است، به شرط سلامت قلب (کان له قلب) و اگر تاریکی و نا آرامی و اضطراب قلبی ایجاد نماید بدان که تکلمات شیطان لعین است و فورا بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللعین.
هوای نفس که تا دیروز حکومت دنیای قلب را از عقل غصب نموده بود، چون میبیند که دوران حکومتش در حال انقراض است، از خود عکس العمل نشان میدهد و لذا شیطان به دست و پا افتاده و مثل سگ چوپان که وقتی چشمش به غریبه میافتد «كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي» شروع به پارس کردن میکند، وقتی میبیند که غریبهای بنام عقل به کمک چراغ نور آل محمد ع تصمیم گرفته که دولت و حکومت قلبی را از او بگیرد، نا آرام میشود و پارس میکند و پارسهایش در ابتدا خیلی ترسناک است و باید خودت را به چوپان سگ پناه دهی [یا خالق الشر] که همانا ناصیه هر جنبندهای در دست آل محمد ع میباشد. با مجاهدۀ قلبی بتدریج صدای پارس سگ ضعیف و ضعیفتر میشود و دیگر هر وقت زوزه بیجانی بکشد با توسل به آل محمد ع، زود تکلمات شیطان قطع شده و قلب روشن به نور آل محمد ع میگردد، تا اینکه نهایتا اهل بیت ع به فضلشان ریشۀ شجرۀ خبیثه (هوای نفس) را از زمین دل (ارض) بیرون کشیده و برای همیشه از شر عیوب هوای نفس قلبی و تکلمات شیطانی رهایی بیابیم که این اقدام نهایی را ان شاء الله در ادامه کسب معالم ربانی در دنیا و در آخرت (در ملک و در ملکوت) در کنار حوض کوثر به دست مبارک آل محمد ع تجربه خواهیم نمود ان شاء الله تعالی.
شوق ما به معالم ربانی صاحبان نور و کسب علم از آنها باید جوری باشد که گویی ناصیۀ قلب ما به دست آنهاست:
[فرایند نور ولایت ∞=1+1]
و ما ناخودآگاه مجذوب آنهاییم!
«نَاصيْتُه: إذا جاذَبْتَه»
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب».
[سورة العلق (۹۶): الآيات ۱ الى ۱۹]
[معارین «الْإِنْسانَ = هُ» با اعلام بینیازی علمی از صاحبان نور «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» بعنوان واسط و رابط علمی، بین خود و آل محمد ع، سرکشی کردند «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» در صورتیکه باید اقرار به فضل این معالم ربانی مینمودند که قلم نورانی علم آل محمد ع بمنظور تعلیم فنون علمی تربیتی، امروز در دستان صاحبان و حاملان نور میچرخد و مینگارد «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» و ما باید چشم به این نگارش و مکتوبات بدوزیم و بدانیم که بینیاز از وجود مقدس آل محمد ع نیستیم، که کریمانه این علوم را به ما عنایت میفرماید.]
معارین هیچوقت معالم ربانی را باور نکردند «ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ» و این مطالب علمی قوی را بعنوان دلیل روشنی بر حقانیت علوم اهل بیت ع نپذیرفتند «ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ»، لذا دست از اعتقادات باطل خود برنداشته «ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ» و مشمول لطف و توفیق و تعمیر و عمران و آبادانی قلب بیمار خویش به دست توانای اهل بیت ع نگردیدند، در واقع صاحبان نور که وظیفه تبلیغ رسالت به مستقرین و معارین را داشته، به وظیفه خود عمل نموده، گرچه معارین از آنها رویگردان شوند «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ».
[همه چیز تحت کنترل خداست!]:
[سورة هود (11): الآيات 50 الى 60]
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ
ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها
إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (56)
امام سجاد علیه السلام:
(5) اللَّهُمَّ إِنَّكَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّي وَجْهَكَ الْكَرِيمَ أَوْ مَنَعْتَنِي فَضْلَكَ الْجَسِيمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَيَّ رِزْقَكَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّي سَبَبَكَ لَمْ أَجِدِ السَّبِيلَ إِلَى شَيْءٍ مِنْ أَمَلِي غَيْرَكَ، وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى مَا عِنْدَكَ بِمَعُونَةِ سِوَاكَ، فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ، نَاصِيَتِي بِيَدِكَ.
[5 بار خدايا اگر روى نيكويت را از من بگردانى (مرا از درگاهت برانى) يا احسان و نيكى بزرگت را از من باز دارى يا روزيت را بر من دريغ نمائى يا رشته (رحمت) خود را از من بگسلى جز تو راهى بچيزى از آرزويم نمييابم، و بآنچه نزد تو است بكمك غير تو دسترسى ندارم، زيرا من بنده تو و در مشت توام، موى پيشانى من بدست تو است (مغلوب و زير دست توام)-]
(6) وَ أَعِذْنِي وَ ذُرِّيَّتِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ سُلْطَانٍ عَنِيدٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ مُتْرَفٍ حَفِيدٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ شَدِيدٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ شَرِيفٍ وَ وَضِيعٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ قَرِيبٍ وَ بَعِيدٍ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِكَ وَ لِأَهْلِ بَيْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.
[6 و من و فرزندانم را از شيطان رانده شده (از رحمت) و از شرّ و بدى جانور زهردار (مانند زنبور و كژدم و مار) و همه جانوران و چشم زخم، و از شرّ هر شيطان سركشى (تباهكاران و گمراه كنندگان) و از شرّ هر پادشاه ستمگرى، و از شرّ هر فرو رفته در ناز و نعمت كه خدمتگزارانش او را تعظيم نموده فرمانهايش را زود انجام ميدهند، و از شرّ (گفتار و كردار) هر ناتوان و توانائى، و از شرّ هر بزرگوار و پستى، و از شرّ هر خرد و بزرگى، و از شرّ هر نزديك و دورى (خويشان و بيگانگان) و از شرّ هر كه از جنّ و انس براى پيغمبرت و خاندانش (حضرت زهراء و ائمّه اطهار عليهم السّلام) جنگى (دشمنى) بر پا كرده و آشكار ساخته، و از شرّ هر حيوان كه تو موى جلو سر آنها را گيرندهاى (بر آنها تسلّط دارى) پناه ده، زيرا تو بر راه عدل و راستى (پس كسيكه بتو پناه برد تباه نميگردد، و كسيكه ستم كند از چنگ تو نميرهد)-]
(4) مَوْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِي، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِي، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِي، وَ هَذِهِ يَدِي وَ نَاصِيَتِي، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِي، ارْحَمْ شَيْبَتِي، وَ نَفَادَ أَيَّامِي، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِي وَ ضَعْفِي وَ مَسْكَنَتِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي.
[4 اى مولى و آقاى من بر افتادن من با تمام رخسارم و بر لغزيدن پايم (در گناهان) رحم و مهربانى فرما، و بحلم و بردباريت بر نادانيم، و باحسان و نيكيت بر بد كرداريم ببخش، زيرا من بگناه خود اقرار كننده، و بخطاى خويش اعتراف كنندهام، و اين دست من و اين موى جلو سر من است (من در دست تو و تحت حكم و فرمان توام) زارى ميكنم و خود را براى قصاص و كيفر كردارم تسليم نمودهام، بر پيريم و بپايان رسيدن روزهايم و نزديك شدن مرگم و ناتوانيم و نيازمنديم (برحمتت) و بيچارگيم (توانا نبودنم بر بدست آوردن سود و جلوگيرى از زيان) رحم و مهربانى كن-]
مصباح الشريعة ؛ ص93
الباب الثاني و الأربعون في التشهد
قَالَ الصَّادِقُ ع
التَّشَهُّدُ ثَنَاءٌ عَلَى اللَّهِ فَكُنْ عَبْداً لَهُ فِي السِّرِّ خَاضِعاً لَهُ فِي الْفِعْلِ كَمَا أَنَّكَ عَبْدٌ لَهُ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى وَ صِلْ صِدْقَ لِسَانِكَ بِصَفَاءِ صِدْقِ سِرِّكَ فَإِنَّهُ خَلَقَكَ عَبْداً وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعْبُدَهُ بِقَلْبِكَ وَ لِسَانِكَ وَ جَوَارِحِكَ وَ أَنْ تُحَقِّقَ عُبُودِيَّتَكَ لَهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ لَكَ وَ تَعْلَمَ أَنَّ نَوَاصِيَ الْخَلْقِ بِيَدِهِ فَلَيْسَ لَهُمْ نَفَسٌ وَ لَا لَحْظَةٌ إِلَّا بِقُدْرَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ هُمْ عَاجِزُونَ عَنْ إِتْيَانِ أَقَلِّ شَيْءٍ فِي مَمْلَكَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِرَادَتِهِ
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ- سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ
فَكُنْ لِلَّهِ عَبْداً ذَاكِراً بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى وَ صِلْ صِدْقَ لِسَانِكَ بِصَفَاءِ سِرِّكَ فَإِنَّهُ خَلَقَكَ فَعَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونَ إِرَادَةٌ وَ مَشِيئَةٌ لِأَحَدٍ إِلَّا بِسَابِقِ إِرَادَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ
فَاسْتَعْمِلِ الْعُبُودِيَّةَ فِي الرِّضَا بِحِكْمَتِهِ وَ بِالْعِبَادَةِ فِي أَدَاءِ أَوَامِرِهِ وَ قَدْ أَمَرَكَ بِالصَّلَاةِ عَلَى حَبِيبِهِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ ص فَأَوْصِلْ صَلَاتَهُ بِصَلوَاتِهِ وَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِهِ وَ شَهَادَتَهُ بِشَهَادَتِهِ وَ انْظُرْ إِلَى أَنْ لَا يَفُوتَكَ بَرَكَاتِ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِ فَتُحْرَمَ عَنْ فَائِدَةِ صَلَوَاتِهِ وَ أَمْرِهِ بِالاسْتِغْفَارِ لَكَ وَ الشَّفَاعَةِ فِيكَ إِنْ أَتَيْتَ بِالْوَاجِبِ فِي الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ السُّنَنِ وَ الْآدَابِ وَ تَعْلَمُ جَلِيلَ مَرْتَبَتِهِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.
[سرنوشت مرگ]:
إِنَّ الْمَوْتَ لَمَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ الدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ.
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (56)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ الْأَقْدامِ (41)
كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (15)
ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16)