دکتر محمد شعبانی راد

یک جرعه نور، به قدر ظرفِ دل، جیره‌ی قلب‌های مشتاق! قُلْنا اضْرِبُوهُ‏ بِبَعْضِها!

“A Sip of Light, Measured for the Thirsty Heart:
So we said, Strike him with a Part of it!”
Introduction
In divine wisdom, the heart is not merely a vessel of emotions, but a cup that thirsts for light. Yet, not every heart can receive the full blaze of divine knowledge simultaneously. The light must be given in sips—measured, merciful, and precisely tailored to the soul’s readiness. This is the meaning of “a sip of light, to the extent of the heart’s capacity.” It is a luminous ratio, a sacred dosage that does not overwhelm, but heals.
This paper reflects upon the Qur’anic verse “فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها” (“So We said, strike him with a part of it”) as a symbolic key to understanding how divine knowledge, particularly the light of the household of the Prophet (peace be upon them), is offered to seekers. The concept of “بعض” (a part) is explored not as a fragment of lesser quality, but as a deliberate segmentation of the same sacred essence, designed for the limited but yearning hearts of human beings.
Through this lens, we explore themes of spiritual dosage, segmentation of divine truths, and the role of the divinely-guided teacher as a transformer, transmitting the radiance of prophetic knowledge in forms that the disciple can absorb. This is not dilution; it is mercy. And it is in this gentle transmission that hearts awaken, destinies unfold, and the seeker comes to realize: behind the veil of the part lies the wholeness of divine love.

  • “A Sip of Light, Measured for the Thirsty Heart:
    So we said, Strike him with a Part of it!”

    “Our Luminous Ration:
    Divine Segments for Hearts in Need (Faqulna idhribūhu bi-baʿḍihā)”
    “Divinely Segmented Light:
    Strike with a Part of It!”
    “The Measured Light:
    A Divine Dose for Each Heart”
    “Hearts Fed by Fragments of Light:
    Bi-baʿḍihā and the Secret of Divine Dosage”
    “When the Divine Strikes with a Portion:
    Light Tailored to the Soul’s Vessel”
    “Segments of Light for the Journeying Soul:
    Interpreting baʿḍ in the Qur’an”

«بعض» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«بَعَّضْت‏ الدّواء: جعلته‏ أَبْعَاضاً ليسهل على المأووف استعماله.»
«دارو را تکه‌تکه (تقسیم) کردم تا برای بیمار، استفاده از آن آسان‌تر شود.»
«دارو را بخش‌بخش کردم، تا بیمار بتواند آسان‌تر و به‌اندازه ظرفیتش آن را مصرف کند.»
واژه بَعَّضْتُ به معنای تقسیم کردن به «أبعاض» (بخش‌ها، قطعات) است،
و این معنا کاملاً با واژه قرآنی بعض، تقسیم رزق، و دوزهای درمانی هم‌راستا و مرتبط است.
«بَعْضُ‏ الشي‏ء: جزء منه، اندك و جزئى از چيزى»
«بَعَّضْتُ الكتابَ إلى فصول: جزّأته»
«کتاب را به فصل‌هایی تقسیم کردم؛ آن را جزء‌جزء نمودم.»
یا به‌بیان ادبی‌تر:
«کتاب را فصل‌بندی کردم و به بخش‌هایی مجزا تقسیم نمودم.»
واژه «بَعَّضْتُ» به معنای «تقسیم کردن به اجزاء» است، و «جزّأته» نیز همین معنا را با تأکید بر «جزء جزء کردن» می‌رساند. این ساختار معنایی دقیقاً با واژه «بعض» در زمینه تقسیم نور، رزق، علم و دوزهای درمانی قابل تطبیق است.

جرعه‌ای نور، به اندازه‌ی دلِ تشنه: فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها!
جیره‌ی نورانی ما: بخش‌بخش‌شده برای دل‌های نیازمند!
نورِ تقسیم‌شده‌ی الهی: «بزنید با بخشی از آن!»
نور سنجیده: دُز الهی برای هر دل!
دل‌هایی که با پاره‌های نور سیراب می‌شوند: سرّ دوز الهی در «بِبَعْضِها»!
آنگاه که خداوند با بخشی می‌زند: نوری دوخته‌شده به اندازه‌ی ظرف جان!
بخش‌هایی از نور برای جانِ در مسیر: تأملی بر واژه «بعض» در قرآن!

«یک جرعه نور، به قدر ظرفِ دل، جیره‌ی قلب‌های مشتاق! فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها»

داستان تکراری:
«بضعة‌ای از نور: راز ضرب با بعض!»
«نور تقسیم‌شده: تفسیر نورانی آیه‌ی ضرب به بعض!»
«جیره‌ای از نور ولایت: چرا بعض؟»
«تقسیم نور برای درمان: تحلیل مفهومی “ببعضها” در آیه‌ی ذبح بقره»
«دوزهای نجات‌بخش: نقش ‘بعض’ در انتقال وحی و درمان قساوت»
«علمِ تقسیم‌شده؛ معناشناسی ‘بَعَّضْتُ’ در متن قرآن و تربیت ربانی»
«قطره‌ای از آفتاب! رازِ بعض در درمان قلب»
«یک جرعه نور، جیره‌ی قلب‌های مشتاق»
«یک جرعه نور، به قدر ظرفِ دل، جیره‌ی قلب‌های مشتاق! فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها»
«نورِ تقسیم‌شده؛ از ضرب بعض تا درمان دل!»

جیره‌ی نورانی ما!
قسمت ما! تقدیر ما! سهمیه نورانی ما!
لیله قدر: شب جیره‌بندی تقدیرات!
جیره‌خور خدا باشیم نه جیره‌خور شیطان!
+ «بندگان رحمان! بردگان شیطان!»
هر پروژه جدیدی که مقدّر میشه، بودجه نورانی و جدید و خاص خودشو میطلبه «رحیق مختوم»!
«بَعُوضَةً» را پشه ترجمه می‌کنیم؟!
باید معنای زیبای جیره و رزق نورانی را از این واژه استنباط کنیم!
+ «روزنه‌ای کوچک، عملکردی بزرگ!»

بعض‏:
«بَعَّضْت‏ الدّواء: جعلته‏ أَبْعَاضاً ليسهل على المأووف استعماله.»
+ «رزق»
ببین اگه دارو با یک اصول درست جیره بندی نشه «divide» و به بیمار، یکجا داده بشه «unite»، خود دارو قبل از بیماری، بیمار رو نابود می‌کنه!
مثلا آموکسی سیلین 500 میلیگرم روزی سه تا برای 7 روز میشه 10/5 گرم که اگه یکجا همون اول این دوز رو به بیمار بدیم خودش مسمومیت دارویی ایجاد میکنه!
پس چکار کنیم؟ بعض بعض کنیم !!!
یعنی میگیم هر هشت ساعت یک کپسول با آب فراوان بمدت 7 روز …
این جعبه دارو وسیله خوبی است که برای جیره‌بندی دارو استفاده میشه! «rationing»
+ «جری – جیره علمی»

«dosage adjustment»

«divided dose»: دوزهای منقسم!
این همان رزق مقسوم است!

این جیرۀ نورانی، فقط نصیب بعضی‌ها میشه!

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۷ الى ۱۰]
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ
لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ 
وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (۱۰)
گوينده‏‌اى از ميان آنان گفت:
«يوسف را مكشيد.
اگر كارى مى‏‌كنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد، تا برخى از مسافران او را برگيرند

إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ!

«إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ … اگر کاری می‌کنید» یعنی چه؟
یعنی بالاخره شما با یوسف، کاری خواهید کرد!
یا باید دل به حمایت متعصبانه‌اش بدهید، یا دست به قتل و تبعید و تهمت ببرید.
راه سومی نیست!
👈اینکه کنار بایستی و وانمود کنی نه تأیید می‌کنی نه رد — فایده‌ای ندارد!👉
داستان با ایستادن تو متوقف نمی‌شود؛
راه خود را می‌رود، و تو هم ناگزیری موضع خود را روشن کنی.
نمی‌توانی بایستی و بی‌تکلیف بمانی؛ باید تصمیم خودت را بگیری.
یا باید تهمتی که شنیدی را بپذیری و یوسف را قربانی کنی،
یا از این زیبای بی‌گناه، شجاعانه و متعصبانه دفاع کنی.
در این ماجرا، کسی در وسط باقی نمی‌ماند.
میانه‌ای وجود ندارد.
بین بهشت و جهنم، سرای سومی نیست!
آنان که میان این دو مذبذب و سرگردان‌اند، حتماً غربال خواهند شد…
این‌که کنار بایستی و وانمود کنی نه تأیید می‌کنی، نه رد،
این‌که فاصله بگیری تا یاری و نصرت ننمایی،
همین یعنی عداوت و دشمنی!
دشمنی‌ که شاخ و دم نداره!»

«قبلهٔ مرئی و قبلهٔ نامرئی»
+ مثال آشنای «آیسبرگ»…
نور علم آل محمد علیهم‌السلام وقتی برای موسی علیه‌السلام در کوه طور متجلی شد، کوه منفجر شد و موسی علیه‌السلام از شدت آن نور، جان سپرد!
خدا دوباره او را زنده کرد.

وجود معلم ربانی برای ما نعمتی عظیم است؛
و با واژه‌ی بَعض – که نامی زیبا برای معلم ربانی است و آیات محکم، مؤید اندیشه و جایگاه او هستند – می‌فهمیم که طبق آیه‌ی «سِیر»، آل محمد علیهم‌السلام این گزینهٔ مرئی را بین خودشان – که قبلهٔ نامرئی هستند – و ما قرار داده‌اند؛
تا انتقال علوم الهی، آن‌گونه که به نفع ماست، صورت گیرد:
بخش‌بخش، تقسیم‌شده، تدریجی!
(یعنی: Divided و Segmented)
تا ناگهان، مستقیماً (یعنی بدون واسطۀ معلّم) با «آیاتی و رسلی» روبه‌رو نشویم و نابود نشویم!
نکته مهم:
واژه‌ی بَعض، طبق توضیح زیبای کتاب لغت التحقیق، جنبه‌ی کمّی دارد، نه کیفی؛
یعنی این علوم، همان کیفیت علوم آل محمد علیهم‌السلام را دارند،
اما در کمیت چون ما ظرفیت نداریم،
گزینه‌ای انتخاب می‌شود که وجودش برای ما نقش ترانسفورماتور ایفا کند:
+ «لقی»
نور با ولتاژ بالا از منبع اصلی می‌آید؛
اما این معلم ربانی،
با حضورش در مُلک و ملکوت،
این نور را به ولتاژی قابل استفاده برای ما تبدیل می‌کند.
+ «حروف مقطعه – ترجمه نور به حروف و کلمات»
و این، همان مفهوم واژه‌ی «شَطر» است؛
و این، همان فَیء و سایه‌ی جنبندهٔ معلم ربانی است که در قلب اهل یقین،
از تابش خورشید علم آل محمد علیهم‌السلام،
شکل می‌گیرد…
الفبای سِیر، سی سال است…
یعنی مسیر حرکت برای اصلاح و تربیت قلب،
تدریجی و جزء‌جزء و از جنس مفهوم واژۀ «بَعض» است،
و در این مسیر، همه چیز به اندازهٔ ظرفیت تو به تو می‌رسد…
مثل دارو:
دوزِ استارت + دوزهای مِینتِنِنس!
دوز دارو رو تقدیرات الهی تعیین می‌کنن!
دوز یعنی کمیت دارو که باید برای هر بیمار، طبیب ربانی اونو تنظیم کنه…
به زبان علمی: Dosage Adjustment
و اون “اجاست کردن” گاهی با واژه‌های قرآنی مثل:
«حصی»، «بَنی»، «عتب» و… انجام میشه.
پس تجویز دارو، کار هر کسی نیست، ولی همه دارن طبابت می‌کنن!!!
بدون شناخت دارو، بدون شناخت بیماری،
بدون دوز مناسب، بدون درک زمان و نحوه تجویز…
وای که چه دنیایی از دیتا باید پشت یک نسخه باشه!
اما چرا ما به همین راحتی تو هر چیزی – بدون علم – دخالت و قضاوت می‌کنیم؟!

تقسیم دارو = Divided Dose = دوزهای منقسم
و این همون مفهوم قرآنی رزق مقسومه!
«رزق» یعنی: جیره‌ی دقیق و تنظیم‌شده‌ی سرباز، نه ریخت‌و‌پاش اضافه!
در نهایت:
واژه‌ی زیبای انگلیسی Segmentation، کلید فهم واژه‌ی «بَعض» است…
و مفهوم قرآنی حصحص = Segmentation
یعنی هر کسی، فقط سهم مخصوص خودش رو می‌گیره. نه بیشتر، نه کمتر…

بانو زلیخا گفت:
«الْآنَ حَصْحَصَ‏ الْحَقُّ»
یعنی: حالا سهم (حصّة) من از یوسف علیه‌السلام در قلبم روشن شد!
از این عکس، زیباتر نداریم برای اون لحظه‌ای که زلیخا گفت:
الآن حصحص الحق
یعنی حالا، با نور یوسف علیه‌السلام، تونستم سهم خودمو از شیرینیِ نورِ ولایتِ آل محمد علیهم‌السلام بگیرم.
الآن قلبم، در ملکوت، به ازدواج با نور یوسف دراومد! (تاویلا)
راه پیدا کردن سهم خودت از علم آل محمد علیهم‌السلام، همینه؛
باید کسی دستتو بگیره…
همون لحظه‌ای که داری شیرینیِ ازدواجِ نورانی رو می‌بُری!
و اون «یکی» فقط معلم ربانیه…
در مُلک و در ملکوت!
به‌به! به قول معروف، چقدر رمانتیک شد!
واقعاً ملکوتِ علمیِ آل محمد علیهم‌السلام، یه جای رمانتیکه…
رمانتیک یعنی همون فضای روحانی، ملکوتی، علوی؛
یا به قول این‌هایی که مدام چَت می‌کنن: فضای مجازی! فضای خیالی!
«فضا»
اما برای اهل یقین،
که داره شیرینی و روشنایی و آرامش این نورو با دلش حس می‌کنه،
دیگه این فضا «خیال» نیست…
واقعی‌ست، و حقیقت دارد!
حقیقتی که برای هر کسی کاملاً اختصاصی‌ست، VIP

هر کدوم از این عکس‌ها، هزار معنا دارن…
به سهم خودت از تقدیرات راضی باش… و لبخند بزن.
این، همان مفهوم «قرب» و «نزدیکی» در واژه‌ی نور است.
+ «وَلی»
نور، می‌آید نزدیکت…
تا دستت را بگیرد،
تا دل و دستت، در دل آیات نلرزد،
تا بدانی هیچ‌وقت تنها نیستی،
تا مطمئن شوی پشتت به کوه وصله!
تا آن‌قدر به این نور یقین پیدا کنی
که برای همیشه،
نظرات و تمناهای خودت را
بگذاری کنار…
و هر لحظه،
از همین نور،
جویای حال خودت باشی؛
که او، حال تو را
بهتر از خودت می‌داند.
پس بگو:
آقای من، سرور من، شما بفرمایید من چه کنم؟
به‌به!
اگه به این موقف برسی،
رسیدی به مقام معرفت امام به نورانیت…
خانم زلیخا،
همیشه برای ما حرف برای گفتن زیاد داره…
همینه که به کلام ایشون تو اون آیه برگشتیم،
و معنی واژه‌ی «حصحص» و نسبتش با «بعض» رو، این‌طور بیان کردیم…

به سهم خودت از تقدیرات لبخند بزن!

به سهم خودت از تقدیرات راضی باش… و لبخند بزن.
این، همان مفهوم «قرب» و «نزدیکی» در واژه‌ی نور است.
+ «وَلی»
نور، می‌آید نزدیکت…
تا دستت را بگیرد،
تا دل و دستت، در دل آیات نلرزد،
تا بدانی هیچ‌وقت تنها نیستی،
تا مطمئن شوی پشتت به کوه وصله!
تا آن‌قدر به این نور یقین پیدا کنی
که برای همیشه،
نظرات و تمناهای خودت را
بگذاری کنار…
و هر لحظه،
از همین نور،
جویای حال خودت باشی؛
که او، حال تو را
بهتر از خودت می‌داند.

[حسببعض]:

ببین، عکس نباید خیلی تخصصی گرفته شده باشه!
همین طرح ساده، چقدر زیبا لبخند آل‌محمد علیهم‌السلام به معلم ربانیِ خودشان را نشان می‌دهد!
این یعنی همان “مِنّا أهلَ البیت” بودن!
یعنی همانی که فرمودند: «بِضْعَةٌ مِنّي»
یعنی «بقیةُ الله»
یعنی «شطّا»
و…
و حالا، ادامه‌ی واژه‌ی «بعض»!
عکس‌ها زیبا هستند؛
یعنی این‌ها مثال‌های تصویریِ زیبایی هستند
برای فهم عمیق‌تر آن نوری که در واژه‌ی «بعض» نهفته است.

قرار نیست همه‌ی داروها را با هم بخوری!
+ «رفق»
قسمتِ امروز ما از این داروهای الهی، همین آیات و پیامبرانی است که در مسیرمان قرار گرفته‌اند.
برای ما، به اندازه‌مان تجویز شده‌اند؛
درست به اندازه‌ای که ما کشش و ظرفیتش را داریم:
«خُلِقَ الأَدِيمُ»!
دوز دارو، با دقتِ شب قدر اندازه‌گیری شده؛
با ماشین‌حسابی دقیق که دست هیچ‌کس جز خدا نیست!
فقط یک قطره، آن هم درست به‌موقع، در چشم بچکان؛
نه بیشتر، نه کمتر!
این را چشم‌پزشکِ دل‌ها ـ همان معلم ربانی ـ
به عنوان شرط درمانِ چشم قلبِ من و تو مشخص کرده!
وقتی می‌گوید در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن،
دیگر دخالت نکن پسرم!
تو قاضی نیستی!
«حتی یک تکه از دمِ گاو مرده هم می‌تواند عامل حیات باشد،
اگر پای موسی ع در میان باشد و واسطه شود!»
آفلاین نمی‌شود قضاوت کرد!
ما همه آفلاین شده‌ایم:
آفلاین می‌فهمیم، آفلاین تذکر می‌دهیم،
آفلاین نظر می‌دهیم، آفلاین حکم می‌بریم…
مگر این حدیث را چند بار باید معلم ربانی برایمان تکرار کند که:
«یا بن آدم، إذا وجدتَ قساوةً فی قلبِک، أو سُقماً فی بدنِک… فاعلم أنّک تَکَلَّمْتَ فیما لا یَعْنِیک!»
فقط آن‌که «آنلاین» است،
اجازه دارد فرمان خدا را اعلام کند!
حتی خودش را هم داخل نمی‌کند؛
فقط رساننده‌ی پیام است!
پیام این عکس فوق‌العاده است:
دهان‌ها باید بسته بمانند،
و گوش‌ها باز ـ آن هم فقط برای یک نفر؛
همان که متصل است، همان که وصل است!

تمام این توضیح‌ها درباره واژه‌ی «بعض» برای آن است که وقتی به ماجرای ذبح بقره می‌رسیم، درکِ زیبایی این واژه ـ آن‌گونه که پیش‌تر گفته شد ـ به‌کار می‌آید؛ چراکه اینجا مفهوم «بعض» واقعاً کولاک می‌کند!
«بعض» در اینجا، نام زیبای معلم ربانی و نشانه‌ی آشکاری از آیات محکم است که اندیشه‌ی نورانی او را تأیید می‌کنند. آنجا که فرمود: «اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا»، یعنی: با همین «بعض»، با همین تلنگر کوچک، قلب مرده را بیدار کنید.
همین یک اشاره‌ی معلم ربانی، برای اهل یقین کافی‌ست؛ اگر در عالم ذر، اهل یقین بوده باشند، همین تلنگر کافی‌ست تا برخیزند و زنده شوند.
«موت» و «حیات» در این آیه، اشاره‌ای است به مرگ و زندگی دل.
قلبِ مرده، به‌دست معلم ربانی زنده می‌شود؛
نه با زور، نه با اجبار، بلکه با «ضرب»؛
و این «ضرب» هم، نه ضربه‌ی خشونت، بلکه ضربه‌ی بیدارباش است؛ همان اشاره‌ای که از سر محبت، اما پر از قاطعیت است.
در اینجا، هر دو واژه‌ی «بعض» و «ضرب»، از اسامی نیکوی معلم ربانی‌اند؛
اوست که با اندک کلامی، با یک نمک از اندیشه‌ی الهی،
«بِبَعْضِهَا»،
تمام هیکل بی‌رمق و بی‌مزه‌ی ما را خوش‌طعم می‌کند،
و به آن حیات می‌بخشد.

+ «رزق نورانی!»

[سورة البقرة (۲): الآيات ۷۲ الى ۷۳]
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها
كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ
لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۷۳)
پس فرموديم:
«پاره‌‏اى از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول‏] بزنيد» [تا زنده شود].
اين گونه خدا مردگان را زنده مى‌‏كند،
و آيات خود را به شما مى‏‌نماياند، باشد كه بينديشيد.

[حدیث و مثال بسیار زیبا] :
[مثل کلام معلم ربانی مثل نطفه است: «مَنِيٌّ كَمَنِيِّ الرِّجَالِ»،
که در زمین حاصلخیز و رحم سالم موجب حیات می‌شود]:
+ «سجر – فروزان»
«الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ:‏ مَنِيٌّ كَمَنِيِّ الرِّجَالِ»
نام زیبای معلم ربانی و آیات محکم موید اندیشه اوست.

امام حسن عسکری علیه السلام:
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ‏ بِبَعْضِها بِبَعْضِ الْبَقَرَةِ
كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ كَمَا أَحْيَا الْمَيِّتَ بِمُلَاقَاةِ مَيِّتٍ آخَرَ لَهُ.
أَمَّا فِي الدُّنْيَا فَيُلَاقِي مَاءُ الرَّجُلِ مَاءَ الْمَرْأَةِ
فَيُحْيِي اللَّهُ الَّذِي كَانَ فِي الْأَصْلَابِ وَ الْأَرْحَامِ حَيّاً.
وَ أَمَّا فِي الْآخِرَةِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُنْزِلُ بَيْنَ نَفْخَتَيِ الصُّورِ بَعْدَ مَا يُنْفَخَ النَّفْخَةُ الْأُولَى مِنْ دُوَيْنِ‏ السَّمَاءِ الدُّنْيَا مِنَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى [فِيهِ‏] وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ هِيَ‏ مَنِيٌّ كَمَنِيِّ الرِّجَالِ،
فَيَمْطُرُ ذَلِكَ عَلَى الْأَرْضِ فَيَلْقَى الْمَاءُ الْمَنِيُّ مَعَ الْأَمْوَاتِ الْبَالِيَةِ فَيَنْبُتُونَ مِنَ الْأَرْضِ وَ يُحْيَوْنَ.
ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ‏ سَائِرَ آيَاتِهِ سِوَى هَذِهِ الدَّلَالاتِ عَلَى تَوْحِيدِهِ وَ نُبُوَّةِ مُوسَى ع نَبِيِّهِ،
وَ فَضْلِ مُحَمَّدٍ ص عَلَى الْخَلَائِقِ سَيِّدِ إِمَائِهِ وَ عَبِيدِهِ،
وَ تَبْيِينِهِ‏ فَضْلَهُ وَ فَضْلَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ عَلَى سَائِرِ خَلْقِ اللَّهِ أَجْمَعِينَ.
لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ تَعْتَبِرُونَ وَ تَتَفَكَّرُونَ أَنَّ اَلَّذِي فَعَلَ هَذِهِ اَلْعَجَائِبَ لاَ يَأْمُرُ اَلْخَلْقَ إِلاَّ بِالْحِكْمَةِ
وَ لاَ يَخْتَارُ مُحَمَّداً وَ آلَهُ إِلاَّ لِأَنَّهُمْ أَفْضَلُ ذَوِي اَلْأَلْبَابِ.»
قسمتی از دم گاوِ مرده هم میتونه عامل حیات باشه،
اگه موسی ع میانجی باشد و وساطت بنماید!

پس گفتیم:
او را با بخشی از آن گاو بزنید!
به همین‌گونه، خداوند مردگان را در دنیا و آخرت زنده می‌کند؛
همان‌گونه که مرده‌ای را با برخورد مرده‌ای دیگر زنده کرد.
اما در دنیا، چنین است که آب مرد (نطفه) با آب زن برخورد می‌کند
و خداوند آنچه را که در صلب‌ها و رحم‌ها بوده زنده می‌گرداند.
و اما در آخرت، خداوند متعال پس از نفخه اول صور، میان دو نفخه،
از زیر آسمان دنیا، آبی فرو می‌فرستد از همان «دریای افروخته»
که خداوند درباره‌اش فرموده: «و سوگند به دریای افروخته»؛
و آن مایع، همچون مایع نطفه مردان است.
پس آن باران بر زمین فرو می‌بارد،
و آن آبِ نطفه‌گون با بدن‌های پوسیده مردگان تلاقی می‌کند،
و آنان از دل خاک می‌رویند و زنده می‌شوند.
سپس خداوند عزّوجلّ می‌فرماید:
«و آیات خود را به شما نشان می‌دهد»
یعنی افزون بر همه این نشانه‌ها بر توحید و نبوت موسی علی‌نبیّنا و آله و علیه‌السلام،
و برتری محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله بر همه آفریدگانش ـ سرور بندگان و کنیزانش ـ
و روشن ساختن برتری او و خاندان پاکش بر تمام خلق خدا.
شاید که بیندیشید، پند گیرید و تفکر کنید،
که همان کسی که این شگفتی‌ها را پدید آورده،
جز بر پایه‌ی حکمت فرمانی به خلق نمی‌دهد،
و محمد و خاندان او را برنگزیده، جز از آن‌رو که ایشان برترین خردمندان‌اند.

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۸۸ الى ۹۳]
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا
يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ
مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ
وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ
وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا
إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (۸۸)
پس چون [برادران‏] بر او وارد شدند، گفتند:
«اى عزيز،
به ما و خانواده ما آسيب رسيده است
و سرمايه‏‌اى ناچيز آورده‏‌ايم.
بنابراين پيمانه ما را تمام بده
و بر ما تصدّق كن
كه خدا صدقه‏‌دهندگان را پاداش مى‏‌دهد.»

مشتقات ریشۀ «بعض» 158 بار در آیات قرآن تکرار شده است.

«ذَبّ – ذُباب» + «بعض – بعوضه»
ترجمه‌ کردن «بَعوضة» به «پشه» شاید آن عمق معنوی را منتقل نکند؛ چرا که این واژه، در متن قرآن، بر نام و نشان معلم ربانی و آیات محکم الهی که مؤید اندیشه نورانی اویند، سایه افکنده است.
در حقیقت، این نور جزئی، سهم قلب اهل یقین از نوری نامحدود است؛ نوری که هرچند ظاهراً «بعض» است، ولی از حیث کیفیت، از جنس همان کلّ بی‌نهایت است.
در چنین مقیاسی، اشاره به یک جزء کوچک، نه از سر بی‌اهمیتی، بلکه نشانه‌ای است از عظمت همان جزء در پیوند با حقیقت عظیم‌تر.
وجود معلم ربانی، همان جای خالی علم آل محمد علیهم‌السلام را برای اهل نور پُر می‌کند؛
او تجلی همان علم است، ولو در جلوه‌ای جزئی، اما متصل به بی‌نهایت.
اما چرا در قرآن می‌فرماید: «بَعُوضَةً»؟
«و ذلک لِصِغَرِ جِسمِها بِالإضافَةِ إلی سائرِ الحیوانات»
بعوضه مثالی است برای بیان کوچکی و ناچیزی آنچه فروتر است، در برابر عظمت آنچه فراتر است.
ما در برابر معلم ربانی و آموزه‌های ربّانی، حقیقتاً هیچ و ناچیزیم.
و همین معلم ربانی که نزد ما تا این اندازه عظیم جلوه می‌کند، در برابر عظمت آل محمد علیهم‌السلام، هیچ است.
و خودِ آن ذوات مقدسِ بی‌عیب و معصوم نیز، در برابر جلال و کبریای بی‌حدّ الهی، خود را هیچ می‌شمارند.
پس مثَلِ بعوضه، جای شرم نیست، بلکه حقیقتی است که همه باید به آن اقرار کنیم؛
اقراری که از فروتنی دل نسبت به عظمت مطلق سرچشمه می‌گیرد، ان‌شاءالله تعالی.

#دلنوشته
معلم ربانی، معلمه؛ نه پلیس!

شنیدیم که بعضی‌ها درباره رسول خدا (ص) اینطوری حرف می‌زنن که:
«اگه واقعاً بینا بود، چرا تو اون سیزده سال مکه نفهمید چه کسایی باهاش دشمن‌ان؟!»
خب، باید بهشون گفت:
ببین! ماجرای این معارین، مثل یه بیماریه که تازه اولای سرطان کبدشه؛ خودش هنوز نمی‌دونه چشه، اما یه دکتر کاربلد از همون زردی چشمش می‌فهمه چی به چیه.
اما چون دکتره، نه پلیس، نمیاد طرف رو دست‌بسته ببره بازداشت کنه!
کارش اینه که نسخه بده، راه درمان نشون بده؛
نه اینکه مچ بگیره و بندازه‌اش بیرون.
اینجا دارالشفای آل محمده (ع)، نه کلانتری!
طبیب با محبتش همراهت می‌شه، شاید خودت کم‌کم برسی به یقین؛
شاید دل زخمی و شک‌دارِت یه روزی خوب شه.
دردی که گرفتی، بی‌حکمت نیست؛
خود خدا فرستاده، بلکه بیدار شی و دنباله‌ی طبیب بچرخی و برسی به درمان واقعی.
اما حیف…
تو نه تنها دنبال درمان نرفتی، بلکه مهربونی و صبر طبیب رو گذاشتی به حساب نادونیش!
اگه همون روز اول می‌گرفتن و پرتت می‌کردن بیرون، باز هم ساز دیگه‌ای می‌زدی!
بهونه برای تو همیشه هست… درست همون‌جور که تو مکه هم بود.
تو هیچ‌وقت نتونستی به معلم ربانی‌ات یقین پیدا کنی، و این دردناک‌تر از هر چیزه.
قصه‌ات، همونه که بلعم باعورا داشت؛
تا مرز اسم اعظم هم علم ریخته بودن تو دلش، اما شک تو دلش نمی‌ذاشت که به معلم و پیامبرش ایمان بیاره…

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی