Only focus on the luminous divine commands of your own heart, and nothing else!
In the quiet chambers of your soul, Where whispers of eternity unfold, The heart, a compass, points the way, To realms where truth and light hold sway.
Amidst life’s clamor and ceaseless strife, Listen closely to the pulse of life, For within its rhythm, ancient and wise, Lies guidance from celestial skies.
So heed the call, the sacred plea, To follow what your heart can see, For in its depths, a universe resides, Guiding you toward the eternal tides.
Embrace the luminous divine commands, And let your heart be led by unseen hands.
فقط به دستورات نورانی الهی قلب خود تمرکز کنید، و نه هیچ چیز دیگر!
در دنیای درون و آرام روحت، جایی که زمزمههای ابدیت آشکار میشود، قلب، همچون یک قطبنما، راه را نشان میدهد، راهی به ملکوت حقیقت که نور در آن نوسان دارد.
در میان هیاهوی زندگی و کشمکشهای بیوقفه، به نبض زندگی گوش کن،
زیرا در ریتم آن، کلامی حکیمانه و هدایتی آسمانی نهفته است.
پس به این ندای درون خود که خواستهای مقدس است توجه کن،
و آنچه را که قلبت میبیند دنبال کن،
زیرا در اعماق آن، راهی است که تو را به سوی جزر و مدهای ابدی هدایت میکند.
فرامین نورانی الهی را در آغوش بگیرید تا دلتان به دستان غیبی هدایت شود.
«قصر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«امرأة قاصرة الطرف: لا تمدّه الى غير بعلها، كأنّها تحبس طرفها»
+ «عین شکری»
+ «نهج»
قصر:
امرأة قاصرة الطرف!
القصر الغاية!
فقط به یاد معالم ربانی!
امرأة قاصرة الطرف: لا تمدّه الى غير بعلها، كأنّها تحبس طرفها (قصر النظر)
+ «عین شکری»
+ «طرف»: قاصرات الطرف
اون سایه نورانی صاحبان نور جز برای اهل یقین، به دیگری اشاره نمیکند و نمی جنبد و علامت نمی دهد و چشمک نمی زند و مطلب نمی گوید و امر و نهی نمی کند و حکمت برایش بازگو نخواهد نمود چون ویژگی قصر در نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها وجو دارد. خانمهای خیلی محجبّه اصلا به غیر شوهر خود نگاه نمی کنند «امرأة قاصرة الطرف»
این میشه همون «عین شکری»
+ «سجد – عین ساجدة»
اللغة : … و القصور جمع قصر و هو الدار التي لها سور يكون به مقصورة
و أصله القصر الذي هو الجعل على منزلة دون منزلة
و منه القصير لأنه دون غيره
و القصر الغاية يقال قصرك الموت لأنه قصر عليه
+ «گرایش»
« قَصَرَ نَفْسَهُ عَلَى كَذَا: به جز فلان چيز به چيز ديگرى گرايش ننمود. »
« قَصَرَ نَفْسَهُ عَلَى كَذَا »
+ «شکر»
+ «فلما استیاسوا منه خلصوا نجیا»
+ «تتجافی جنوبهم عن المضاجع»
اهل یقین نگاهشونو فقط به معالم ربانی صاحبان نور دوختهاند !
و از نگاه به هر نامحرمی (لیدر سوء) دیدگان خود را محبوس نموده اند .
(تاویلا همجنس باز نیستند ! مثل قوم لوط نیستند !)
کانه فقط خود را محبوس به یاد معالم ربانی نموده اند و بس ،
اینجوری کار خودشونو «آسان – سهل» نموده اند!
این مفهوم واژه «قصر» است:
« امرأة قاصرة الطرف »
« الانقطاع و المحدوديّة و عدم التداوم »
در واقع باید تمام نگاهها به معالم ربانی صاحبان نور دوخته شود «عین شکری» تا از این باران علم آل محمد ع، زمین خشکیده و مرده قلب آنها بذر حب آل محمد ع را برویاند تا شجره تنومند آرامش قلب آنها با یاد این معالم ربانی ثمرات نور و بشارت را برای خود و دیگران به ارمغان آورد تا تحمل آیات مشکل «سحابا ثقالا» برایش حملی ساده و آسان «اقلّت» گردد.
+ «سهل»
تو گویی این کار بس عظیم با یاد معالم ربانی بقدری ساده و روان انجام می شود که از دید هر بینندهای ساده بنظر می آید اما در جوف کار فرمولی بس مهم دارد و آن همان یاد معالم ربانی است.
قصّار نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است.
که با این باران علم، یعنی نور آل محمد ع ، لباس چرکی آلوده به معصیت ما شسته میشود « القصّار » و این قلب را نورانی به نور آل محمد ع می نماید « قصرت الثوب : بيّضته »
هر وقت تمثال نورانی صاحب نورتو میبینی، انگاری دستت خورده به آخر دنیا!
چرا به معالم ربانی صاحبان نور میگن قصر؟ چون آخرشه: «القصر الغاية»
+ «فصل الخطاب»
اللغة :
… و القصور جمع قصر و هو الدار التي لها سور يكون به مقصورة
و أصله القصر الذي هو الجعل على منزلة دون منزلة
و منه القصير لأنه دون غيره
و القصر الغاية
يقال قصرك الموت لأنه قصر عليه.
فقط حواست به قبض و بسط قلبی خودت باشه و بس! قاصِراتُ الطَّرْفِ!
اقتصار : (اقْتَصَرَ على كذا : به آن چيز بسنده كرد.)
[«الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ … فقط حواست به قبض و بسط قلبی خودت باشه و بس!»]:
[ مناقشه – « بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ »]:
دنبال مناقشه نباش! سرت به کار خودت باشه! به اون چیزی که باید توجه کنی توجه کن « الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ » ، «تکلم فی ما لا یعنیک» چه بدرد تو میخوره؟!
چکار به کار این و اون داری؟!
مواظب قلب و حالات خودت باش، کسی برای کسی کاری نمی تونه بکنه الا اینکه خودت به فکر خودت باشی که با یاد معالم ربانی و فهم قبض و بسط قلبی، مدام مراقب دنیای قلب خودت باشی. پس با این همه کاری که مربوط به توست، دیگه جایی برای مناقشه و جدل و یکی بدو کردن با این و اون نمیمونه … اینقدر برای واجبات خودت وقت کم میاری که دیگه نمی رسی به کار دیگران سرک بکشی!
[« فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ »] :
مبادا تلاش برای شنیدن مطالب علمی با این انگیزه باشه که سر نخهایی پیدا کنی تا با آن بتوانی با صاحبان نورت مناقشه کنی بلکه باید برای فهمیدن علم آل محمد ع و عمل به آنها تلاش کنی.
اگه در عالم ذر از اهل یقین بوده باشی اینجا هم گمشده خودتو پیدا می کنی اما اگه اهل یقین نبوده باشی گرچه سالها با معالم ربانی باشی اما آخرش هم دین خدا رو که همون نور ولایت است یعنی فهم امر و نهی ولی خدا در قلبت با کمک قبض و بسط قلبی رو نخواهی فهمید.
« وَ قَالَ ع فِي وَصِيَّتِهِ لِلْحَسَنِ ع:
إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ
فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ
إِلَى قَوْلِهِ ع
وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ
وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ
(فقط حواست به قبض و بسط قلبی خودت باشه و بس !!!)
پسرم بدان بهترين چيزى كه تو از وصيت من فرا فراگيرى پرهيزكارى و ترس از خداست و اكتفا كردن به آنچه كه خدا بر تو واجب كرده، فرا گرفتن آنچه را كه بر آن پيشينيان تو از پدران و مردمان شايستۀ از خويشاوندان و همكيشانت بر آن گذشتهاند.
فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ
زيرا كه آنان بينائى و انديشۀ خويش را وانگذاشتند چنان كه تو در فكر و انديشهاى،
انديشه كردند چنانچه تو مىانديشى
ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا
پس در نتيجۀ انديشه آنان را بفراگرفتن آنچه شناختند و باز ايستادن از آنچه مكلف نشدند وارد ساخت
فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا
پس اگر نفس تو سر باز ميزند از آنچه كه خويشاوندانت بر آن گذشتند بپذيرد بدون آنكه بداند همچنان كه آنان دانستند
فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ
بايد خواست تو در آن طلب فهم و تحصيل علم و دانائى باشد نه فرو رفتن در شبهات و بالا رفتن در دشمنىها،
وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاسْتِعَانَةِ عَلَيْهِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ
پيش از فكر در اين زمينه شروع كن به كمك خواستن از خداى خود و ميل كردن بسوى او در توفيقت و واگذاشتن هر بدى كه بر تو شبهه وارد ميكند و تسليم گمراهيت مينمايد.
فَإِذَا أَيْقَنْتَ أَنْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ وَ اجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً
فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَكَ
و هر گاه تو يقين پيدا كردى كه دلت صاف شده پس فروتنى و فرمان بردارى كن.
انديشهات كامل شده و گرد آمده، درين راه بايد كوششت به يك هدف باشد،
فكر كن در آنچه من براى تو تفسير كردم.
وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ
فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ أَوْ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ
وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ وَ لَا خَلَطَ
وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذَلِكَ أَمْثَلُ
اگر آنچه را كه تو دوست دارى جمع نشده
بدان كه همانا مانند شترى هستى كه پيش رويش را نبيند در سقوط بوده و بينا نيستى و در تاريكىها مىافتى
و كسى كه خبط ميكند و براه نميرود طالب دين نيست
درنگ در اين حال بهتر است.
إِلَى قَوْلِهِ ع
فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ بِهِ فَإِنَّكَ أَوَّلَ مَا خُلِقْتَ خُلِقْتَ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ وَ لْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ
إِلَى قَوْلِهِ ع
فَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ. »
هیچ انس و جنّی دستش به اهل نور نمیرسه! نه در ملک و نه در ملکوت!
«لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ» + «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»
[سورة الرحمن (۵۵): الآيات ۴۶ الى ۶۱]
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (۵۶)
در آن [باغها، دلبرانى] فروهشتهنگاهند
كه دست هيچ انس و جنّى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۵۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
[سورة الناس (۱۱۴): الآيات ۱ الى ۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱)
بگو: «پناه مىبرم به پروردگار مردم،
مَلِكِ النَّاسِ (۲)
پادشاه مردم،
إِلهِ النَّاسِ (۳)
معبودِ مردم،
مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (۴)
از شرّ وسوسهگر نهانى؛الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (۵)
آن كس كه در سينههاى مردم وسوسه مىكند،
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (۶)
چه از جنّ و [چه از] انس.»
مشتقات ریشۀ «قصر» در آیات قرآن:
وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبيناً (101)
وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ (74)
وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (202)
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ (45)
تَبارَكَ الَّذي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً (10)
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ (48)
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52)
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً (27)
فيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (56)
حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ (72)
إِنَّها تَرْمي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ (32)