My mind is at ease with light!
Ah, the soothing embrace of light! 🌟
Light has a remarkable effect on our well-being.
Whether it’s the warm glow of a sunrise or the gentle flicker of candlelight, it can calm our minds and lift our spirits. ✨
«روع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«الأَرْوَعُ: السيد الذي له جَسَمٌ و جَهَارةٌ.»
«نَاقَةٌ رَوْعَاء: شتر ترسو»
روع:
شنیدی میگن: چشمم که بهش افتاد ابهتش عجیب منو گرفت و یه ترس خاصی توام با احترام به ایشان، به من دست داد.
در حدیثی زیبا هم منصور تحت تاثیر ابهت نور ولایت الهی که به او مطلبی رو دیکته کرد قرار گرفت و از امام صادق ع درخواست هدیهای گرانبها نمود.
همون 1+1 است ! فرایند نور ولایت است!
این واژه میخواد بگه در فرایند نور ولایت، یه ترس عجیبی از ابهت صاحبان نور و نور ولایت جوف نار آیات توی دلت میافته که فقط خودت اینو میفهمی و متوجه میشی.
اولش این حالت ترس، عجیب هست، اما بعدش قلبت با این نور ولایت آروم میگیره و قصه ابراهیم ع و ملائکه در آیات مربوطه اشاره به این مطلب دارد.
فقه اللغة : « إذا كان الرجل … أُلقي الصوابُ في رُوعه، فهو: مُرَوَّعٌ و مُحَدَّثٌ » …
كل ما يَرُوعُكَ من جمالٍ أَوْ كثرةٍ: فهو رائِعٌ
الأَرْوَعُ: السيد الذي له جَسَمٌ و جَهَارةٌ.
الرَّوْع و هو القلب
الرَّوْع: الفرع
وقع في رُوعي، و هو النفْس. و الرَّوْع. الخوف
الرائع من الجَمَال : الذي يُعجب رُوع من رآه فيسرّه
انگاری وقتی نور ولایت به قلبت می تابه ابهتش عجیب میگیردت که نمیتونی نه بهش بگی!
انگاری افسارتو دستش میگیره!
مثل خانمی که جلوی طلافروشی میخکوب میشه! چون که طلا به جونش وصله و عاشقشه لذا قلبشو و نفسشو و روعشو همه رو میده به طلای دلخواهش و عین شکرای اون میشه.
انگاری رعب عجیبی از نور ولایت معالم ربانی تو قلبشه و یه جور ترس خاصی نسبت بهش داره!
می فهمه که او سرور علمیاش میباشد و ازش یه جور خاصی حساب میبره و نمی تونه رو حرفش حرفی بزنه و نه بگه.
روع مترادف قلب و نفس و … است که مفهوم خاصی رو یاد میده.
نَاقَةٌ رَوْعَاء: شتر ترسو
روع:
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ
فَيَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مِنَ الذُّنُوبِ
آمِناً رَوْعَتُهُ بِمُحَمَّدٍ ص وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
خاطرش بمحمّد ص و امير المؤمنين عليه السّلام آسوده است،
[ « آمِناً رَوْعَتُهُ » : خاطرش آسوده است]
خاطرم به نور، آسوده است! فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ!
[« ذَهَبَ … الرَّوْعُ» – «قبض و بسط»]
أَلْقَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فِي رَوْعِ الْمَنْصُورِ
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ
أَنَّ الْمَنْصُورَ قَدْ كَانَ هَمَّ بِقَتْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع غَيْرَ مَرَّةٍ
فَكَانَ إِذَا بَعَثَ إِلَيْهِ وَ دَعَاهُ لِيَقْتُلَهُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ هَابَهُ وَ لَمْ يَقْتُلْهُ غَيْرَ أَنَّهُ مَنَعَ النَّاسَ عَنْهُ وَ مَنَعَهُ مِنَ الْقُعُودِ لِلنَّاسِ وَ اسْتَقْصَى عَلَيْهِ أَشَدَّ الِاسْتِقْصَاءِ حَتَّى أَنَّهُ كَانَ يَقَعُ لِأَحَدِهِمْ مَسْأَلَةٌ فِي دِينِهِ فِي نِكَاحٍ أَوْ طَلَاقٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَلَا يَكُونُ عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَهُمْ وَ لَا يَصِلُونَ إِلَيْهِ فَيَعْتَزِلُ الرَّجُلُ وَ أَهْلُهُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى شِيعَتِهِ وَ صَعُبَ عَلَيْهِمْ حَتَّى أَلْقَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فِي رَوْعِ الْمَنْصُورِ أَنْ يَسْأَلَ الصَّادِقَ ع لِيُتْحِفَهُ بِشَيْءٍ مِنْ عِنْدِهِ لَا يَكُونُ لِأَحَدٍ مِثْلَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِ بِمِخْصَرَةٍ كَانَتْ لِلنَّبِيِّ ص طُولُهَا ذِرَاعٌ فَفَرِحَ بِهَا فَرَحاً شَدِيداً وَ أَمَرَ أَنْ تُشَقَّ لَهُ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ وَ قَسَمَهَا فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا جَزَاؤُكَ عِنْدِي إِلَّا أَنْ أُطْلِقَ لَكَ وَ تُفْشِي عِلْمَكَ لِشِيعَتِكَ وَ لَا أَتَعَرَّضَ لَكَ وَ لَا لَهُمْ فَاقْعُدْ غَيْرَ مُحْتَشِمٍ وَ أَفْتِ النَّاسَ وَ لَا تَكُنْ فِي بَلَدٍ أَنَا فِيهِ فَفَشَى الْعِلْمُ عَنِ الصَّادِقِ ع.
مفضل بن عمر گفت:
منصور چندين مرتبه تصميم كشتن حضرت صادق عليه السّلام را گرفت هر وقت تصميم ميگرفت و او را احضار ميكرد تا چشمش به آن جناب مىافتاد ميترسيد از تصميم خود صرف نظر ميكرد.
ولى ديگر اجازه نميداد احدى خدمت ايشان برسد يا براى درس و تعليم مسائل دينى در جايى بنشيند از اين مطلب پىگيرى زياد كرد و سخت امام را در محاصره قرار داد بطورى كه گاهى مسألهاى براى يكنفر از شيعيان پيش مىآمد در دين مربوط به ازدواج، يا طلاق و از اين قبيل كسى هم نميدانست چه جواب بايد داد دستش به دامان امام نميرسيد، به ناچار زن از مرد جدا مىشد چون حكم اين اتفاق را نميدانستند اين جريان خيلى بر شيعيان گران آمد و سخت در فشار قرار گرفتند.
بالاخره خداوند به دل منصور انداخت كه از حضرت صادق عليه السّلام در خواست كند كه از يادگارهاى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يك چيزى باو تحفه بدهد كه ديگرى نداشته باشد.
امام عليه السّلام يك چوبدستى كوچك كه تقريبا نيم متر طول داشت و متعلق به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود برايش فرستاد منصور خيلى خوشحال شد دستور داد آن را به چهار قسمت كنند و هر قسمتى را در يك محل قرار داد.
سپس به حضرت صادق عليه السّلام عرضكرد پاداش شما را در مقابل اين تحفه چيزى نميتوانم داد جز اينكه شما را آزاد بگذارم آشكارا دانش خود را به شيعيان خويش ارزانى دارى و كسى مزاحم شما و آنها نشود. بدون ترس مجلسى ترتيب ده و مردم را فتوى بده ولى اين كار را در شهرى انجام ده كه من در آنجا نباشم. از آن روز امام صادق عليه السّلام آزادانه نشر علوم و معارف اسلامى را نمود.
مشتقات ریشۀ «روع» در آیات قرآن:
[سورة هود (۱۱): الآيات ۶۹ الى ۷۶]
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ (۷۴)
پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد،
در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مىكرد.