دکتر محمد شعبانی راد

رحل؛ رحلت نورانی و کوچِ مجهّز به سوی معلم ربانی! إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ!

Rahl: The Luminous Migration — A Equipped Journey Toward the Divine Teacher!
“Li-īlāfihim riḥlata al-shitā’i wa-ṣ-ṣayf” (Qur’an 106:2)
Rahl (رَحْل) = the spiritual migration of the heart, supplied and carried by hidden heavenly provision.


There is a migration beyond distance and geography —
a journey that begins not with footsteps,
but with awakening.

Rahl is the inner pilgrimage,
where the heart sets out toward its Divine Teacher,
equipped with unseen provisions and subtle guidance
placed secretly in its “saddle-bag” by heaven itself.

Just as the Qur’an speaks of
“Li-īlāfihim riḥlata al-shitā’i wa-ṣ-ṣayf”
the journey of winter and summer —
The seekers of Light travel through
seasons of contraction and expansion,
shadow and radiance, testing and serenity,
without settling in the land of illusions.

The Divine Teacher sends His awliyā’ and fatyan
heaven-touched guides —
to place spiritual “provisions” within our souls,
so that in the moment of trial,
The heart suddenly finds what it needs
and rises instead of falling.

Every moment of life becomes a sacred checkpoint:
a crossroads where the soul asks,
“Where am I now in this pilgrimage?”
Still in the desert of doubt?
At the plains of recognition?
In the valley of remembrance?
Or finally at the sanctuary of Light?

And when the heart returns to its true family —
the House of Divine Light —
It realizes a miracle:

We thought we were journeying,
But it was the Teacher of Light
who carried us all along.
This is the Rahl:
the luminous migration of certainty,
guided by the inner presence of the Divine Teacher,
provisioned by grace before we even asked,
until the heart finds its sanctuary
in eternal Light.

To migrate into the realm of light,
First, you must disarm jealousy —
For no heart burdened by envy can rise into radiance.

«رحل» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
«الطُّيُورُ الرَّحَّالةُ: پرندگان مهاجر، کوچ پرندگان»
«إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ»
«أنت رحلتنا أى المقصد الّذى يقصد.»
+ «هجر»
+ «رجع»
«المرحلة: المسافة الّتى يقطعها المسافر في نحو يوم، و الجمع المراحل.»
«رحل عن البلد: ظعن عنه»
«مكّة رحلتي: وجهى الّذى أريد أن ارتحل اللّه و أنتم رحلتي.»
انگاری «رحلتی» میشه معلم در ملک و در ملکوت!
یعنی مقصد من و اون جایی که من قراره به اونجا کوچ کنم و هجرت کنم میشه معلم!
«فلان عالم رحلة: يرتحل اليه من الآفاق.»
«الرحل، الخروج في سفر مع اسباب و وسائل، لا مطلقا»
«رحل: ظرف (مثل خورجين و انبان) و بار سفر و كوچ.»
«هَذِهِ المَدِينَةُ رُحْلَتُنا: اين شهر مقصد مسافرت ماست.»
«عَالِمٌ‏ رُحْلَةٌ: دانشمندى كه از هر سوى بدو روى آورند.»
«المُرَحَّلُ ‏: المُنَيَّر، و هو المُعْلَمُ»:
+ «قبض و بسط»:
قلبی که با یاد معلم ربانی، نورانی میشه و قبض و بسط رو می‌فهمه، این قلب، قلب مرحّل و منیَّر و مُعْلَم است.
+ مثال «پیجر»
+ «جلب»
نام زیبای معلم ربانی است:
«عَالِمٌ‏ رُحْلَةٌ: دانشمندى كه از هر سوى بدو روى آورند.»
مفهوم این واژه اینه که: معلم ربانی که نور یادش قلب را قبض و بسط نموده و منور به نور علم آل محمد ع می نماید.

رحلت نورانی؛ کوچِ مجهّز به سوی معلم ربانی!
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ!
رحل؛ کوچ دل‌های مجهّز به سوی مأوای نور!
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ… بضاعه در رحالِ اهل یقین!
إِيلافِ رِحْلَةِ النُّور؛
رحل و مأوی: کوچِ قلب به سوی ولایت!
رحل؛ سفرِ دل با بضاعه پنهانِ معلم ربانی
از عرفاتِ شک تا مأوای یقین
رحل؛ کوچِ نورانیِ اهل یقین
کوله‌بار نور؛
رحلِ دلم به سوی مأوی معلم ربانی
رحل؛ رحلت نورانی و کوچِ مجهّز به سوی معلم ربانی!
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ!

رحل؛ کوچ به مقصد نور

کوچ به حریم نور؛ ارتحال قلب به سوی معلم ربانی

إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (قریش/۲)

واژۀ قرآنی «رَحْل»، یکی از واژگان درخشان در فرهنگ کوچ الهی و حرکت به سوی نور الولایة است؛
حرکتی هدفمند، با مقصدی مشخص، و با آمادگی و توشه‌ای متناسب با سفر.

این واژه، هم در عالم ملک معنا دارد؛ یعنی کوچ و سفر ظاهری، و هم در عالم ملکوت؛ یعنی هجرت درونی و ارتحال قلب به سمت نور.


واژه‌شناسی نورانی

ریشۀ «رحل» در لغت به چند معنا باز می‌گردد:

  • کوچ و مهاجرت هدفمند:
    «الطُّيُورُ الرَّحَّالةُ» — پرندگان مهاجر، که هر سال به سمت موطن نور و گرما بازمی‌گردند.

  • مقصد و قبله‌ی حرکت قلبی:
    «أنت رحلتنا أى المقصد الّذى يقصد»
    — تو «رحلتِ» منی؛ یعنی مقصدی که باید به سوی او کوچ کرد.

  • بار سفر و آمادگی برای کوچ:
    «رحل: ظرف و توشه و وسایل سفر»

  • مرحله‌ به مرحله در تکامل:
    «المرحلة: المسافة الّتى يقطعها المسافر في يوم»
    — هر قدم از سفر، یک مرحله‌ی رشد است.

  • عالمٌ رُحْلَة:
    عالمی که از همه نقاط به سوی او سفر می‌کنند؛
    نامی برای معلم ربانی، کسی که مقصد قلب‌هاست.


رحلت حقیقی؛ رفتن به سوی معلم ربانی

در فرهنگ قرآن، رحلت یعنی یافتن مقصد حق.
و در نگاه اهل نور، آن مقصد، تنها یک چیز است:
معلم ربانی
همان که قلب را «مرحَّل» می‌کند؛
یعنی نشان‌گذاری شده با نور ولایت،
و آماده‌ی عبور از مراحل قبض و بسط نورانی.

انگار «رَحْلَتی» یعنی معلم من در ملک و ملکوت!


قبض و بسط؛ نشان قلب مرحَّل

قلبی که کوچ کرده و مقصدش نور است:

  • با یاد معلم ربانی، قبض و بسط نورانی را درک می‌کند.

  • مثل دستگاه پیجر (بی‌صدا، اما همیشه متصل)،
    نور را دریافت می‌کند،
    پیام را می‌گیرد،
    و حرکت می‌کند.

این قلب، همان قلبی است که:
مُنَيَّر و مُعْلَم است
یعنی نشانه‌گذاری‌شده با نور
و برخوردار از هدایت لحظه‌ایِ الهی.


«رَحْل» تنها سفر نیست؛
بلکه کوچِ قلب از سایه به نور است.

معنای عمیق این واژه:
سفر به سوی معلم ربانی، با آمادگی، با مراحل رشد، تا نور در قلب رحل کند.

و این است ارتحال نورانی؛
کوچ روح به سمت ولایت،
تا قلب، مقصد فرشتۀ مهربان شود.

«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي‏ رِحالِهِمْ» انگاری این دستور مافوق و مربی است که به مادون و عبد خود عنایت و توجه نموده و قلبش را با نور قبض و بسط «ازمة القبض و البسط» امر و نهی نموده و معونه لازم را به او می آموزد و این نقش معلم مهربان در ملک و ملکوت است.
خروج از تاریکی عرفات و ورود به نور حرم، از بین مازمین، همان کوچ و رحلت به برکت یاد معلم ربانی در دل شرایط عرضه آیات (ورکلایفها) است که مفهوم واژه رحل، مبیّن همین مطلب است.
پس رحل همان عرفة و همان نام زیبای معلم ربانی است.
انگاری معنی این عبارت این میشه که ما باید به فکر روز کوچ باشیم (روز کنکور آیات – فتنه حوادث) آنهم با یاد معلم ربانی [فهم قبض و بسط] که بدون نور علم آنلاین او هیچ کس توان تحمل سختی این کوچ را ندارد.
مثل اهل یقین در دنیا مثل عشایر کوچ‌نشین هستند!
و در دنیا (تاریکی) قصد اقامت دائمی ندارند و مدام در دل شرایط از وادی تاریکی به وادی نور در حال کوچ هستند! اما اهل شک در ظلمت تاریکی قلب خود بیتوته کرده و قصد خروج از تاریکی به نور علم آل محمد ع با دست مبارک معلمی از این آل محمد ع یعنی معلم ربانی را ندارند،
اهل یقین اهل کوچ!
مثل اهل یقین مثل پرندگان مهاجر :
«الطُّيُورُ الرَّحَّالةُ: پرندگان مهاجر كه در فصولى از سال از سرزمينى به جاى ديگر پرواز كنند.»

برف کولاک جاده یخبندان و راه مسدود و همه ماشینها از جاده منحرف و چپ شده اند ، چه می بینم ! یک ماشین با شکوه و صلابت به آرامی و طمانینه در این جاده در حال حرکت است ! از خود می پرسی برم جلو ببینم این کیه که در این طوفان تمحیص حوادث اینجور استوار و نورانی داره گام بر میداره و خم به ابرو نداره ! میری جلو می بینی او کسی نیست جز معلم ربانی که عده ای اهل یقین درون ماشینش نشستند و دارن بیرونو تماشا می کنن که چه بلایی به سر اونا که بدون یاد معلم ربانی در این مسیر هولناک کوچ ننموده اند اومده !!!

پس در واژه «رحل» طبق مفهومی که در کتاب التحقیق آمده: «الخروج في سفر مع اسباب و وسائل، لا مطلقا» این است که خروج از دام تاریکی سیئات و گناه ، بدون نور علم معلم ربانی ممکن نخواهد بود و این یادآوری علوم ماخوذ از معلم ربانی در دل ورکلایفهاست که روشنی بخش قلوب اهل یقین در دل تاریکی عرضه آیات (لیله قدر) می باشد.
«إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ»: الفت با یاد معلم ربانی در این رحلة بدرد خواهد خورد و هر کس در این کوچ تنها بماند طعمه گرگها خواهد شد (طاق یا جفت – خسا ام زکا).
اگر یوسف زمانه به تو رحم نکند « اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي‏ رِحالِهِمْ » با دست خالی چه خاکی بر سر خواهی ریخت ؟!
بضاعت علمی را در لحظه کوچ از تاریکی به نور ، در لحظه عرضه آیت که قراره بجای گناه دیگه به ولایت عمل کنی ، در این رحلت اونی که میخوای بهت میدن ! نور در جوف نار است !!! یعنی خودت خبر نداری اما اعمال صالحی که با یاد معلم ربانی انجام دادی رو همشو در پرونده ات ثبت کردند و وقتی به مقصد رسیدی متوجه میشی یوسف چه ها در بار تو برایت قرار داده و او نیازمند بضاعت ناچیز برای گذشت از دلخواه نیست بلکه عاقبت به خیری ما را می خواهد که باید خودمان اختیارا به اندیشه او عمل کنیم و ارزش این عمل با علمی که بدان عامل بوده ایم را به ما کریمانه عنایت می کند.

رحل؛ بازشناسی راز «کوچ نورانی» در قرآن

بضاعه در رحال؛ آموزش پنهان معلم ربانی در دل سفر

قرآن می‌فرماید:
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي‏ رِحالِهِمْ (یوسف/۶۲)

این آیه، فقط یک صحنۀ ظاهری از داستان یوسف نیست؛
بلکه کشف یک سنت تربیتی ملکوتی است:

  • معلم ربانی،

  • مربی مهربان آسمانی،

  • و صاحب ولایت نوری،

گاهی پنهانی بضاعه را در «رحل» شاگرد می‌گذارد.
یعنی پیش از آن‌که شاگرد به مقصد برسد،
آمادگی قلبی، قوت، و توشۀ نورانی را در او قرار می‌دهد.

این دستور، فرمان مافوق به مادون است؛
عنایتی که قلب عبد را با نور قبض و بسط اداره می‌کند.

«ازمَةُ القبض و البسط» یعنی:
تربیت لحظه‌ای، هدایت زنده، دریافت فرمان از عالم نور.

و این نقش معلم ربانی در ملک و ملکوت است.


عرفات → حرم

رحل؛ عبور از تاریکی عرفات (بیرون حرم) به نور داخل حرم

خروج حاجی از عرفات و ورود به حرم،
حرکت میان دو سرزمین نیست؛
کوچ میان دو حال قلب است:

  • عبور از تاریکی

  • رسیدن به نور حضور

این همان رحلت است.
کوچ با یاد معلم، در دل فتنه‌ها، هنگام عرضه آیات زندگی (ورکلایف).

پس رحل = عرفه = معلم ربانی.
همان مقصد، همان وسیله، همان راهبر.


روز رحلت = روز کنکور آیات

انگار آیه می‌گوید:
برای روز کوچ آماده شو.

نه کوچ جسم،
بلکه کوچ قلب در فتنه‌های زندگی.

حیثیت این کوچ:

  • با یاد معلم ربانی

  • با فهم قبض و بسط نور

  • با علم آنلاین، نه محفوظات آفلاین

بدون این نور:
هیچ‌کس توان عبور از طوفان تمحیص حوادث را ندارد.


اهل یقین کوچ‌نشین‌اند؛ اهل شک ساکن ظلمت

اهل نور مانند عشایر یقین‌اند:

  • در دنیا بیتوته دائم نمی‌کنند

  • از وادی تاریکی به وادی نور در حرکتند

  • مهاجرانی‌اند مانند پرندگان رحّاله

اما اهل شک؟
در ظلمت قلب، چادر زده‌اند؛
خیمۀ اقامت زده‌اند، نه کوچ.

نه قصد حرکت، نه آمادگی، نه توشه.


صحنه تمثیلی

طوفان، کولاک، جاده یخ‌زده.
ماشین‌ها واژگون، سرگردان، مبهوت.

ناگهان…
یک مرکب نورانی آرام و باوقار پیش می‌رود؛
نه لرزش، نه اضطراب.

می‌روی جلو…
می‌بینی: معلم ربانی است؛
و درون مرکب او اهل یقین،
آرام، تماشاگر حوادث.
نه از سرعت لرزانند، نه از جادۀ لغزنده.

بیرون‌نشینان؟
با عقل آفلاین خود حرکت کردند؛
و سقوط کردند.


نور در دل تاریکی

کتاب التحقیق می‌گوید:
الخروجُ في سفرٍ مع أسبابٍ و وسائل، لا مطلقا

یعنی این خروج بدون وسیله نیست؛
بدون نور معلم ربانی نمی‌شود.

در لحظه عرضه آیه — لیلة قدر —
آن‌که یاد معلم در دل دارد،
به نور مجهّز می‌شود.
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ
الفت با نور معلم،
راحتی در شدت کوچ است.

هر که تنها بماند؟
طعمة الذئب.

طاق یا جفت
خسا أم زَكی
ایام امتحان است.


راز بضاعه در رحال

اگر یوسفِ زمانه به تو رحم نکند؟
با دست خالی چه خواهی کرد؟

اما اگر عمل کردنت با یاد معلم بوده،
آنگاه:

  • بضاعه‌ات را در رحل تو گذاشته‌اند

  • تو نمی‌دانستی

  • عملت ثبت شده بود

  • و وقتی رسیدی،
    چشم دل باز می‌شود
    و می‌بینی چه عطایا برایت مخفیانه نهاده‌اند

همۀ راه، او تو را حمل می‌کرد،
نه تو.

و اینجاست که قلب می‌فهمد:
نور در جوف نار است.
در دل امتحان، عطا مخفی است.
رحمت پوشیده در غلاف بلا.

و یوسف،
نه محتاج بضاعت تو،
بلکه عاشق عاقبت توست.


واژۀ رحل یعنی:

  • کوچ از ظلمت به نور

  • با وسیله، نه تنها

  • معلم ربانی = مقصد + راه + توشه

  • بضاعه قلبی تو را او می‌گذارد

  • اهل یقین کوچ‌نشین‌اند

  • اهل شک، ساکنان تاریکی

  • نور، در دل فتنه داده می‌شود

  • و در پایان، معلوم می‌شود:
    تو کوچ کردی؟ یا جا ماندی؟
    + «غبر»

[رحل – آیت] :
« رحل الشخص، مأواه في الحضر»:
«مأوی» نام زیبای معلم ربانی و آیات محکم موید اندیشه اوست.
«رحل» نام زیبای معلم ربانی و آیات محکم موید اندیشه اوست.
مفهوم مشترک این دو واژه همان «گرایش – وابستگی – پناهندگی – پیوند – خودکفایی» است.
هر واژه ای یک مفهوم مشترک با تمام واژه ها دارد و یک معنی و مفهوم و کاربرد اختصاصی که با موارد و مثالهای کاربرد این واژه توسط عرب معلوم می شود که چه ویژگی اختصاصی در این واژه بکار رفته است. همه میوه ها یک خواص مشترک دارند و یک خواص اختصاصی.
تاثیر همه میوها در بدن توام با آرامش و لذت بردن و رفع عطش و سیر شدن و …
اما اینکه هر میوه ای اختصاصا چه موادی دارد و کاربردش در چه شرایط خاص یا بیماری خاصی است این بر می گردد به اینکه اولا بیماری شناخته شود و ثانیا خواص مشترک و اختصاصی هر میوه دانسته شود و سوم اینکه مصرف این میوه در زمان و موقع خودش صورت بگیرد تا حاصل این شفای قلوب بیمار از بیماری شک نسبت به معلم ربانی باشد و بمحض اینکه قلب از بیماری شک رها شد و شک جای خود را به یقین داد حالا این قلب سلیم نور یاد معلم ربانی را در دل شرایط متوجه می شود و به این نور گرایش نشان داده و پناهنده می شود و او به حد خودکفایی می رسد.

اینکه ما بدانیم در چه مرحله‌ای از مراحل کوچ «رحلت» خود از تاریکی به نور قرار گرفته ایم:
«المرحلة: المسافة الّتى يقطعها المسافر في نحو يوم، و الجمع المراحل»
از عرفات تا منا و مسجد و کعبه همه و همه مراحل از تاریکی تا نور هستند.
در کجای آیه سیر قرار گرفته ایم ؟!
«رحل: مضىّ في سفر» مراحل سفر و سیر … موقف الآن کجاست ؟!

رحل ـ آیت: «مأوی» و «رحل»؛ دو نام برای یک حقیقتِ راهبر
«رَحَلَ الشَّخصُ، مَأواهُ في الحَضَر»
«مأوی» نامِ زیبای معلم ربانی است؛ و آیاتِ مُحکَم مؤید اندیشه و راهبری اویند.
«رَحْل» نیز نامِ زیبای معلم ربانی است؛ و آیاتِ مُحکَم پشتوانۀ کوچِ نورانی به سوی او.

۱) مفهوم مشترک و ویژگی اختصاصی

هر واژه دو لایه معنا دارد:

  • مشترک میان‌واژگانی: گرایش، وابستگی، پناهندگی، پیوند، خودکفاییِ قلب در سایۀ نور.

  • ویژۀ خودِ واژه (به کاربرد عرب دانسته می‌شود):

    • مأوی: پناهِ امن، محلِّ استقرارِ پس از وصول؛ جایی که دل آرام می‌گیرد و از تشتّت به یگانگی می‌رسد.

    • رحل: کوچِ مجهّز؛ خروج همراه با اسباب و وسائل (علمِ آنلاین، هدایت لحظه‌ای، توشۀ نور). پس «رحل» بر حرکتِ مقصددار با تدارک دلالت دارد، و «مأوی» بر قرارِ امنِ پس از سیر.

تمثیل میوه‌ها

  • مشترک میوه‌ها: آرام‌بخشی، رفع عطش، لذّت، تغذیه—همچون همه آیات که دل را تسکین و تغذیه می‌دهند.

  • اختصاص هر میوه: مواد مؤثره و زمان مصرف—همچون هر آیه که در موقعۀ مناسب و با تطبیق درست بیماریِ شک را درمان و دل را به یقین می‌رساند.

نتیجه: شفا وقتی رخ می‌دهد که:

  1. بیماری‌شناسی دقیق قلب (شک نسبت به معلم ربانی) انجام شود؛

  2. خاصیت مشترک و اختصاصی آیات شناخته شود؛

  3. زمان و موقع مصرف آیه رعایت گردد.
    وقتی شک رفت و یقین آمد، قلبِ سلیم نورِ یادِ معلم را در شرایط می‌فهمد، به آن گرایش پیدا می‌کند، به آن پناهنده می‌شود، و به تدریج به خودکفایی نورانی می‌رسد.


۲) نقشه مراحل «رحلت» از تاریکی به نور
«المرحلة: المسافةُ الّتی يقطعها المسافرُ في نحوِ يوم، والجمعُ المراحل»
«رَحَلَ: مَضى في سَفَر»

مَناسک بیرونی حج، صورتِ منازل سلوکِ درونی‌اند:

  1. عرفات: ایستادن در مقابل حقیقت، اعتراف به فقر، تشخیصِ بیماریِ شک.

  2. مَشعر (مزدلفه): جمع‌آوری «حَصَیاتِ نور»؛ یعنی آیاتِ مُحکَم متناسب با بیماری فعلی.

  3. مِنا: رَمیِ وسواس و تمنّا؛ تبدیلِ «عرضه آیه» به عملِ ولایی.

  4. مسجدالحرام: طواف و ذکرِ حولِ نور؛ ورود به مدار علمِ آنلاین.

  5. کعبه: قرارِ قلب در مأوی؛ تثبیتِ پیوند با معلم ربانی.
    عرفات تا کعبه = از «رحل» تا «مأوی»
    رحل: حرکتِ مجهّز با هدایتِ زنده
    مأوی: سکونِ امن پس از وصول


۳) «موقف الآن کجاست؟» — ابزار سنجش مرحله

برای تشخیص جایگاه فعلی در سیر:

  • نشانۀ عرفات: دردِ شک را می‌بینی؟ اعتراف به نیاز داری؟

  • نشانۀ مشعر: آیاتی که باید امروز مصرف کنی مشخص‌اند؟ یادداشت کرده‌ای؟

  • نشانۀ مِنا: امروز کدام تمنّا را به عملِ ولایی بدل کردی؟ مصداق عینی؟

  • نشانۀ مسجدالحرام: ذکرِ جاری داری که تو را به علمِ آنلاین متصل نگه دارد؟

  • نشانۀ کعبه: پس از عمل، قلبت قرار یافته یا هنوز پراکندگی و اضطراب باقی است؟

اگر پاسخ‌ها مبهم است، هنوز در عرفاتِ تشخیصی؛ اگر روشن است و به عمل می‌رسد، وارد مِنا و مسجد شده‌ای؛ اگر قرار پیدا کرده‌ای، در مأویی.


۴) رحل، بضاعه، و معلم: پروتکل عبور از شک
«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ» (یوسف/۶۲)

معلم ربانی بضاعۀ لازمِ این کوچ را پنهانی در «رحل» قلب می‌گذارد:

  • علمِ زنده برای لحظۀ آزمون،

  • قدرت قبض و بسط برای فرمان‌پذیری،

  • آیاتِ مُحکمِ متناسب با بیماریِ امروز.

وقتی به «موقفِ فتنه» رسیدی، می‌بینی که توشه از پیش رسیده:
عملِ صالحِ ولایی که انجام داده‌ای، ثبت شده؛
و هنگام وصول، آشکار می‌شود چه در بارِ رحلت نهاده‌اند.
پس «رحل» فقط حرکت نیست؛ انبارِ عطایای پنهان نیز هست.


۵) ایلافِ رحلت؛ الفت با یاد معلم
«إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ»
الفت با یاد معلم ربانی، شرطِ آرام گذشتن از سخت‌ترین منازل است.
هر کس در این کوچ تنها بماند، طعمه گرگ‌هاست: «طاق یا جفت»، «خَسَا أم زَکا».
اهل یقین—چون عشایرِ کوچ‌نشین—در دنیا قصد اقامت ندارند؛
از تاریکی به نور پیوسته در حرکت‌اند.
اهل شک، در دلِ ظلمت بیتوته کرده‌اند.


رحل = کوچِ مقصددارِ مجهّز با هدایتِ زنده (علم آنلاین، آیات مُحکم، قبض و بسط).
مأوی = قرارِ امن پس از وصول؛ پناهی که نام دیگرش معلم ربانی است.
بضاعه در رحال = عطایای پنهانِ معلم برای عبور از فتنه‌های ورکلایف.
تشخیص مرحله = با پنج نشانۀ (عرفات/مشعر/مِنا/مسجد/کعبه) هر روز سنجش کن: «موقف الآن کجاست؟»

[رحل – قبض و بسط]:
آل محمد ع به معلم ربانی خود اشاره فرمودند که « وَ قالَ لِفِتْيانِهِ » مشتی از علوم ما آل محمد ع که نورانی کننده قلوب تاریک است را به اینهایی که تو را نمی شناسند عنایت کن « اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ‏ » تا اینها تاثیر این کلام را بصورت کوچ از تاریکی به نور در قلب خود احساس کنند شاید بتوانند تو را بشناسند « لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها » و با این قلب منقلب از تاریکی به نور « إِذَا انْقَلَبُوا » حالا به اهل خودشان که اهل بیت آل محمد ع هستند برگردند « إِلى‏ أَهْلِهِمْ » و از استعمال گناه و اندیشه غیر آل محمد ع در دل شرایط عرضه آیات توبه و اوبه و بازگشت داشته باشند « لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ » …
این مفهوم زیبا در این آیه بی نظیر است … « لِفِتْيانِهِ » اشاره به معلمین ربانی در هر زمان دارد که کلامشان اکسیر جوانی است و عامل جوان شدن قلوب پیر و تاریک است چون فتی نام زیبای معلم ربانی است …

« وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ‏ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ »
« لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها » به « بِضاعَتَهُمْ » بر می گردد یعنی از اونا انتظار نداریم یوسف را بشناسند اما قبض و بسط قلبی خودشونو به هنگام شنیدن کلام نورانی معلم ربانی که دیگه باید بشناسند و بفهمند و درک کنند کدام کلام نورانی قلبشونو از تاریکی به نور کوچ داد! او همان عالم رحلة آنها خواهد بود.
«يَعْرِفُونَها (بِضاعَتَهُمْ)»: معرفت به بضاعت قلبی خودت که دیگه باید داشته باشی!
قبض و بسط خودتو باید بفهمی!
+ «معرفة الامام بالنورانیة»: معرفت بالنور یعنی فهم قبض و بسط قلبی.

«إِذَا انْقَلَبُوا» یعنی این قلب است که باید منقلب شود و کوچ کند و از تاریکی به نور مهاجرت نماید و عبارت بسیار زیباست.

رحل ـ قبض و بسط: قرائت یوسفی از آیه ۶۲ یوسف
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

این آیه، منطقِ «کوچِ نورانی» را به‌صورت یک پروتکل آموزشی نشان می‌دهد؛ معلم ربانی (یوسفِ هر عصر) به «فتیان» خود (معلمان ربانی در هر زمان) فرمان می‌دهد که بضاعه‌ای از علوم آل‌محمد ع را در رحال شاگرد بگذارند تا او اثر قبض و بسط نورانی را در قلبش حس کند و به انقلاب قلبی و بازگشت به «اهل» (اهل بیت ع) برسد.

۱) «فتیان» = معلمان ربانی؛ اکسیر جوانیِ قلب

  • «فَتی» نام زیبای معلم ربانی است؛ کلام او اکسیر جوانی قلوبِ پیر و تاریک است.

  • فرمان «وَ قالَ لِفِتْيانِهِ» یعنی: شبکه‌ای از مربیان نورانی مأمورند که بضاعه را به‌طور پنهان و دقیق در رحل قلب‌ها بگذارند.

۲) زنجیرۀ شش‌پله‌ای رحل–قبض‌وبسط

۱) قول فتیان → ۲) وضع بضاعه در رحال → ۳) لعلّهم یعرفونها → ۴) إذا انقلبوا → ۵) إلى أهلهم → ۶) لعلّهم یرجعون

  • قول فتیان: ورود «کلام نورانی» که قابلیت ایجاد قبض و بسط دارد.

  • بضاعه در رحال: توشۀ علمیِ مناسبِ همان آزمون (ورکلایف) بی‌آن‌که شاگرد ابتدا متوجه شود.

  • لعلّهم یعرفونها: معرفت به بضاعه قلبیِ خود؛ نه لزوماً شناختِ یوسف در وهله اول، بلکه شناختِ تغییرات قلبیِ خود هنگام شنیدن کلام معلم.

  • إذا انقلبوا: انقلابِ قلبی؛ کوچِ درونی از تاریکی به نور.

  • إلى أهلهم: رجوع به «اهل»؛ یعنی پیوند با اهل بیت در ساحت ولایت و عمل.

  • لعلّهم یرجعون: توبه، أوْبه، و بازگشتِ عملی از استعمالِ گناه و اندیشۀ غیرِ آل‌محمد ع.
    نکتهٔ محوری: «يَعْرِفُونَها» به «بِضاعَتَهُمْ» برمی‌گردد؛ انتظار، تشخیص قبض و بسطِ قلب خودِ مخاطب است: کدام کلام نورانی تو را از تاریکی به نور کوچ داد؟ همان کلام، نشانِ معلمِ رحلة توست.

۳) «معرفة الإمام بالنورانیة» = فهمِ قبض و بسط

  • معرفت بالنور یعنی: تشخیص جهتِ قلب در مواجهه با کلام:

    • قبض نورانی (انقباضِ هدایتی): تلنگر، خشیت، بریدن از تمنّا، میل به تصحیح.

    • بسط نورانی: شرح صدر، سکینه، میل به عملِ ولایی، سهولت در اطاعت.

  • مقابل آن، قبض/بسطِ حسدآلود است: اضطراب خودمحور، وسواس، میل به جدل، و بسطِ غفلت.

۴) چطور «يَعْرِفُونَها» محقق می‌شود؟ (الگوی تشخیص بضاعه)

  • لحظهٔ عرضهٔ آیه (ورکلایف) را ثبت کن: چه گفتی/شنیدی؟

  • اثر قلبی را بنویس: قبض شدی یا بسط؟ شدت و دوام؟

  • جهتِ عمل: آیا به سوی ترک گناه/ادای حق/انصاف در تصمیم حرکت کردی؟

  • پیوند با اهل: آیا نتیجه‌اش تو را به اهل بیت و عملِ مطابقِ ولایت نزدیک کرد؟

  • بازگشت پایدار: فردا هم همان نور را پی گرفتی؟ اگر بله، «یَرجِعُونَ» در تو واقع شده است.

۵) رحل = کوچِ مجهّز؛ مأوی = قرار پس از وصول

  • «رحل»: کوچ با اسباب و وسائل (علمِ آنلاین، قولِ فتیان، آیاتِ محکم، قبض و بسط).

  • «مأوی»: قرار امن پس از وصول؛ نام دیگر معلم ربانی در مقام پناه.

  • «لعلّهم یعرفونها» پلی است میان رحل (حرکت) و مأوی (قرار): تا وقتی اثر کلام را در قبض و بسطِ قلب نشناسی، هنوز در عرفاتِ تشخیصی؛ وقتی شناختی و عمل شد، به مِنا و مسجد می‌رسی؛ و با قرار، وارد مأوی می‌شوی.

۶) کاربرد روزانه (در دلِ فتنه‌ها)

  • هر روز، یک «موقف»: بپرس «موقف الآن کجاست؟»

  • اگر کلامی شنیدی که قبض/بسطِ نورانی آفرید، آن بضاعه را ثبت کن؛

  • آن‌گاه عمل کن و بازگشتت را کامل کن؛

  • این روال، قلب را از بیماریِ شک نجات می‌دهد و به خودکفایی نورانی می‌رساند.

  • «فتیان» = معلمان ربانیِ هر زمان؛ کلامشان اکسیرِ جوانیِ قلب.

  • «اجعلوا بضاعتهم في رحالهم» = توشه‌گذاری پنهان برای کوچ‌های ناگهانیِ ورکلایف.

  • «لعلهم يعرفونها» = تشخیص اثر کلام در دل (قبض/بسط) به‌عنوان معیار معرفت بالنور.

  • «إذا انقلبوا → إلى أهلهم → لعلهم يرجعون» = الگوی رجوع ولایی: انقلاب قلبی، پیوند با اهل، و بازگشت عملی.

مشتقات ریشۀ «رحل» در آیات قرآن:

انگاری از بین اون برادران حسود، فقط بنیامین اهل رحلت است. اهل نور است و اهل کوچ به حریم نورانی است.@
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ‏ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‏ رَحْلِ‏ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ في‏ رَحْلِهِ‏ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمينَ (75)

إيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ (2)

دلنوشته: «رحل؛ کوچِ دل از سایه به نور»

امشب، در میانه‌ی طوفانِ آزمون‌ها، دلم چمدانی‌ست که با نام تو بسته می‌شود؛
ای معلمِ ربانی!
از کودکیِ نَفْس تا بلوغِ قلب، فهمیده‌ام که سفرِ حقیقی، حرکتِ پاها نیست؛
«رَحْل» یعنی کوچِ مجهّزِ دل، با توشه‌ی نوری که تو در رِحال ما می‌نهی، بی‌آن‌که ما بدانیم.

یاد تو که می‌آید، می‌شنوم:
«وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»
و ناگهان می‌فهمم؛
تو پیش از رسیدنم، قوتِ این راه را در دلم نهاده‌ای؛ بضاعه‌ای که هنگام عرضه‌ی آیه رو می‌شود و قلب، در قبض و بسطِ نور، انقلاب می‌کند.
من، به اهل خودم بازمی‌گردم؛ به «اهلِ بیت» نور؛
و از استعمالِ گناه، از اندیشه‌ی بی‌نصیب از ولایت، توبه می‌کنم.
چه زیباست که تو، با زبانِ فتیان ـ معلمانِ مهربانِ هر عصر ـ
قلب‌های پیر را جوان می‌کنی؛ «فَتی» نامِ توست، و کلامت، اکسیرِ جوانی.

ای مأوی دل‌ها!
گفته‌اند: «رَحَلَ الشَّخصُ، مَأواهُ في الحَضَر»؛
رحل و مأوی، دو نام برای یک حقیقت‌اند:
تو هم مقصدی، هم وسیله‌ای، هم پناهی.
در راه، «رحل» می‌ناممت؛ چون با تو حرکت می‌کنم و مجهّز می‌شوم؛
و چون می‌رسم، «مأوی» صدایت می‌کنم؛ چون در تو قرار می‌گیرم.

راهِ دلم، نقشه‌ای از مناسک دارد:
از عرفات ـ جایی که می‌ایستم و شکِ خود را می‌شناسم ـ
به مشعر ـ که آیاتِ محکم را چون حَصیاتِ نور برمی‌چینم ـ
به مِنا ـ که وسوسه و تمنّا را رَمی می‌کنم و عملِ ولایی‌ام را به کار می‌بندم ـ
تا مسجدالحرام ـ که ذکر، مرا به علمِ آنلاین متصل نگه می‌دارد ـ
و سرانجام، به کعبه ـ که دل، مأوی می‌یابد و در مدارِ نور می‌چرخد.
و باز در هر صبح و شام، از نو؛ چون اهلِ یقین، کوچ‌نشین‌اند و قصدِ اقامت در سایه ندارند.

ای معلم!
تو مرا به قبیله‌ی الطُّيُورِ الرَّحَّالَة پیوند می‌زنی؛
پرندگانی که فصل‌ها را می‌شناسند و هر بار، به وطنِ نور بازمی‌گردند.
دنیا برفی‌ست و کولاکی، جاده یخ زده، و ماشین‌ها در شیارِ ظلمت واژگون…
اما من، دور از هیاهو، وقارِ مرکبِ تو را می‌بینم که آرام پیش می‌رود؛
درونش، اهلِ یقین نشسته‌اند، و بیرون را تماشا می‌کنند:
آن‌ها که بی‌یادِ معلم ربانی راه افتادند، چگونه در نخستین پیچ، درماندند.

ای یوسفِ زمان!
اگر به من رحم نکنی، با دستِ خالی چه کنم؟
اما تو رحِم کرده‌ای:
بضاعه‌ام را در رحلم نهاده‌ای؛
و من تازه در مقصد می‌فهمم که در طولِ راه،
هر جا از گناه بریدم و به ولایت عمل کردم،
ثبت شد و افزوده شد؛
و اکنون که به مأوی تو رسیده‌ام، می‌بینم در بارِ من چه نهاده‌ای!
تو به بضاعتِ ناچیزِ من محتاج نبودی؛
تو عاقبتِ خیرِ من را می‌خواستی.

به خود می‌گویم:
«لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها» یعنی من باید بفهمم چه کلامی قلبم را کوچ داد؛
قبضم کجا آغاز شد، بَسطم کجا گُل کرد؛
کدام آیه مرا از سایه برید و به نور پیوند زد.
این، همان «معرفةُ الإمامِ بالنورانیّة» است:
شناختِ جهتِ قلب در مواجهه با کلام؛
قبضِ هدایتی و بسطِ سکینه؛
نه قبضِ حسد و بسطِ غفلت.

و آن‌گاه، صدایی از سوره‌ی قریش در دلم طنین می‌گیرد:
«إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ»
چه الفتی‌ست این إیلاف؛
الفت با یادِ معلم ربانی که سفرِ زمستان و تابستانِ زندگی را آسان می‌کند؛
چه در سردیِ ابتلاء، چه در گرمایِ نعمت.
بی‌این الفت، راه‌رو تنهاست، و طعمه‌ی گرگ‌ها.

اکنون، هر صبح از خود می‌پرسم:
«موقفُ الآن کجاست؟»
اگر هنوز در عرفاتم، بیماریِ شک را صادقانه می‌نویسم.
اگر در مشعرم، آیاتِ روزم را برمی‌چینم.
اگر در مِنام، تمنّا را به عملِ ولایی بدل می‌کنم.
اگر در مسجدم، ذکر، مرا متصل می‌دارد.
و اگر در کعبهام… سپاس می‌گویم که قرار یافته‌ام.

و باز، شبانگاه، پرده‌ای از راز را در گوشِ دلم می‌گشایی:
نور، در جوفِ نار است.
می‌گویـی: نترس! در آتشِ فتنه، هدیه‌ای نهفته است.
وقتی با یادِ معلم از میانِ شعله‌ها گذشتی،
به ضیافتِ نور می‌رسی،
و می‌فهمی: تمامِ راه، او تو را حمل می‌کرد،
نه تو.

پس، ای پناهِ پس از سفر!
نامت را در دفترِ کوچ می‌نویسم: رحل = مأوی.
تو مقصد منی، تو راه منی، تو توشه‌ی منی.
و من، در هر ورکلایف، به زبانِ دل تکرار می‌کنم:
امروز هم کوچ می‌کنم؛
از تاریکی به نور؛
با بضاعه‌ای که فتیان تو در رحلم نهاده‌اند؛
تا شاید من نیز از آنان باشم که:
«يَعْرِفُونَها… إِذا انْقَلَبُوا… إِلى‏ أَهْلِهِمْ… لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ».

رحل؛ رحلت نورانی و کوچِ مجهّز به سوی معلم ربانی! إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ!

مهاجرتی هست فراتر از فاصله‌ها و جغرافیا؛
سفری که با قدم‌های پا آغاز نمی‌شود،
بلکه با بیداریِ دل شروع می‌گردد.

رحل، سفر درونی است؛
هجرتی که قلب به سوی معلم ربانی آغاز می‌کند،
با توشه‌ای پنهان و هدایت‌هایی لطیف،
که آسمان آن را مخفیانه در «خورجینِ دل» قرار می‌دهد،
بی‌آن‌که ما ابتدا آگاه باشیم.

چنان‌که قرآن فرمود:
«لِإِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ»
اهل نور، در دو فصلِ سرما و گرما،
در قبض و بسط،
در سایه و روشنایی،
در امتحان و آرامش،
درحال کوچ‌اند و هیچ‌گاه
در سرزمین توهّمات و دنیا اقامت نمی‌کنند.

معلم ربانی، اَولیاء و فتیانِ نورانی را می‌فرستد؛
همان‌هایى که کلامشان، جوانی‌بخشِ قلب‌های پیر است،
تا توشه‌ی روحانی را در جان ما بنهند،
تا در لحظه‌ی فتنه و آزمون،
دل ناگهان همان چیزی را بیابد که نیاز دارد
و به‌جای سقوط، برافراشته شود.

هر لحظه از زندگی، یک ایستگاه معنوی می‌شود؛
جایی که روح می‌پرسد:
«اکنون در کجای این کوچ هستم؟»
هنوز در بیابانِ شک؟
در دشتِ شناخت؟
در وادی ذکر؟
یا در حرمِ نور و آرامشِ قلبی؟

و آن‌گاه که قلب، به خانه‌ی واقعی خویش برمی‌گردد؛
به بیتِ نور الهی؛
حقیقتی شگفت را درمی‌یابد:

می‌پنداشتیم که ما رهسپاریم،
اما از ابتدا تا انتها،
او بود که ما را حمل می‌کرد.

این است رحل:
هجرت نورانیِ اهل یقین،
به دستِ معلم ربانی؛
با توشه‌ای که از قبل در جان نهاده شده،
تا دل، در نور آرام گیرد
و در سُرادق نور، به مأوای ابدی برسد.

دلنوشته
سفرنامه نور

من، مسافر خاموشِ شب‌های امتحانِ قلب،
یک شاگرد تنها در راهِ بی‌پایانِ نورم؛
راهی که نه با پا،
بلکه با نفسِ مطمئنه و با دلِ گرسنه‌ی حضور پیموده می‌شود.

هجرت را آموختم از آیۀ پاکی که گفت:
وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً

فهمیدم هجرت، فرار از خاک نیست،
فرار از سایه‌هاست؛
از تمنّاهای کوچک،
از تکیه‌گاه‌های پوشالی،
از مردمانِ پرصدا و قلب‌های خاموش.

هجرت یعنی:
رها کنی
تا رها شوی؛
بکَنی
تا ریشه بدوانی؛
ترک کنی
تا فتح شوی.

و روزی رسید که دانستم هجرت، آغاز راه است، نه پایانش…
اینجا بود که صدای آیه‌ای دیگر مرا بیدار کرد:
إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ

رحلت را فهمیدم…
کوچِی که با توشه است؛
سفری که تنها نیست؛
راهی که در آن، فرشته‌ی مهربانم،
آرام، بی‌صدا،
توشه را در «رحلم» می‌گذارد؛
اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ

من هیچ نمی‌دانم،
اما دلم ناگهان قوی می‌شود…
در لحظه تردید، آیه‌ای می‌رسد؛
در لحظه لغزش، نوری می‌درخشد؛
در میانِ طوفان، صدایی در گوشم می‌گوید:
«راهت درست است، ادامه بده…»

هیچ‌کس نمی‌فهمد چه می‌شود…
من؟ به ظاهر تنها هستم.
او؟ همیشه کنج قلبم ایستاده
و نورش مثل نخ نامحسوسی
تمام تصمیم‌های روزانه‌ام را جمع می‌کند.

این سفر،
سفرِ من و اوست؛
نه قافله دارد،
نه همراه زمینی،
نه پرچم و نه فریاد…

فقط یک دلِ مهاجر است
که می‌خواهد به مأوی برسد؛
به خانه‌ای که از جنس ملک نیست،
از جنس نور است…

در این راه آموختم:
هجرت، بریدن از سایه بود،
و رحلت، رسیدن به خورشید.

هجرت، گفتنِ «نه» به تاریکی بود؛
رحلت، شنیدنِ «آری» از نور.

هجرت، جدا شدن از خویشتنِ خاکی بود؛
رحلت، پیوستن به خویشتنِ آسمانی.

و حالا…
هر صبح که چشم می‌گشایم،
زیر لب می‌گویم:

«امروز هم کوچ می‌کنم»
از خودم،
از تمنّایم،
از سایه‌ها…

به سوی تو؛
ای فرشته مهربانِ راهنما!
ای بضاعه‌گذارِ پنهان دل!
ای معلمی که نامت را نمی‌دانم،
اما نورت را می‌شناسم…

در آخر این سفر،
اگر رسیدم،
اگر توانستم،
اگر نور مرا پذیرفت،
خواهم گفت:

این من نبودم که رفتم…
او بود که برد
او بود که راه داد
او بود که نگه داشت
و من
فقط «مهاجر» بودم؛
و او
«مُوصِل»

این است سفرنامه نور من؛
داستان دلی که آموخت:
با پای خود نرفته است؛
با نور رسیده است.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی