دکتر محمد شعبانی راد

تشکیلاتِ نورانی!

Multi-Level Luminous Organization!
They adore the multi-layered
luminous organization!

+ مثال «بلاک‌چین»:
مسیر دسترسی به علم، از یه جایی به اونطرف قفله
و از این حلقۀ واسطه به اونطرف نمیشه گذر کرد
و ارتباط با این حلقۀ طلایی،
میشه راه دسترسی به علوم غیر قابل دسترس اونطرف این مسیر بلاک شده!
«لا تقربا» و نه «لا تاکلا»!

«رهط» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«الرهط: جلد يقطع سيورا بعضها فوق بعض، ثمّ تلبسه الحائض تتوقّى و تأتزر به.»
«پوشک چند‌لایه بچه»
«مفهوم: التجمّع أى اجتماع بقيد التجمّع ظاهرا أو في المعنى.»
(مفهوم «protection» در واژه رهط و وقی)
«الرَّهْطُ: العترةُ»

تشکیلات نورانی – تشکیلات ظلمانی
ارگانیزیشن «Luminous Organization»
+ «حزب»
+ «سلسله مراتب نورانی!»:
تشکیلات نورانی علمی چند‌لایه‌ای و چند‌سطحی که نمیشه سر از کارش در آورد!
به این میگن رهط!
+ «حاملان نور علم!»
+ «حبک»

اهل حسادت میگن اگه این تشکیلات علمی نورانی چند لایه که ما ازش سر در نمیاریم حامی و اسپانسر تو نبود «ازر»، ما حتما نور علم خدا رو با فوت کردن خاموش میکردیم: «وَ لَوْ لا رَهْطُكَ‏ لَرَجَمْناكَ» انگاری اهل حسد میدونن که با وجود حمایت علمی صاحبان نور از اهل نور، تلاشهای حسادت آلودشون بی‌نتیجه خواهد ماند.

«الرهط عشيرة الرجل و قومه
و أصله الشد
و الترهيط شدة الأكل
و منه الرُّهَطَاءُ: جحر اليربوع لشدته و توسيعه لينجي فيه ولده»
«الرُّهَطَاءُ: جُحْرٌ من جحر اليربوع،
سوراخى از سوراخهاى لانۀ موش صحرايى كه آن را رُهَطَة نيز گويند.
انگاری وقتی فیلم مستند این حیوان رو میبینی،
متوجه میشی که برای خودش در زیر زمین چه تشکیلاتی بهم زده!
به این میگن رهط!
[تشکیلات!]:
«ارْتَهَطَ القومُ: آن قوم با هم جمع شدند.»
«رَهَطَ اللقمةَ: لقمه را بزرگ گرفت.»
«colony forming unit – CFU»:
+ «لیدر دانا + فالوئرهای توانا»
کلونی مورچه‌ها: [مورچه دانا + مورچه‌های لا یشعرون]،
زنبور ملکه + زنبورهای کارگر که تولید عسل می‌کنند.
حشرات، کلونی تشکیل میدن!
فورمیشن، ارگانیزیشن، سازمان، تشکیلات، جمعیّة، منظّمة (نظمیّة)، کلکسیون.
سرک کشیدن به تشکیلات!
لیدر دانا به ارگانیزیشن خود سرک می‌کشد و مَنِیج می‌کند. «و انا به زعیم»

الرُّهَطَاءُ: جحر اليربوع لشدته و توسيعه لينجي فيه ولده.
سوراخى از سوراخهاى لانۀ موش صحرايى كه آن را رُهَطَة نيز گويند.
+ «نفق – انْتَفَقَ‏ اليربوعُ»

Desert Fox Hunts A Lesser Jerboa!

«رهط»
«الرهط العصابة من ثلاثة الى عشرة»!
«الرهط الجماعة نحو العشرة يرجعون الى أب واحد»
«الرهط و العشيرة بمعنى»
«رهط الرجل قومه و قبيلته الأقربون»
«الترهيط: دهورة اللقمة و جمعها»
«رَهَطَ اللقمةَ : لقمه را بزرگ گرفت.»
«الترهيط: عظم اللقم و شدّة الأكل»
«الراهطاء: حجر لليربوع بين القاصعاء و النافقاء يخبأ فيه أولاده.»
«الراهطاء: التراب الّذى يجعله اليربوع على فم حجره حتّى لا يبقى الّا قدر ما يدخل الضوء منه»
«الرهط: جلد يقطع سيورا بعضها فوق بعض، ثمّ تلبسه الحائض تتوقّى و تأتزر به» + «ازر»
مفهوم «لایه لایه»!
«تَسَيَّرَ الجلدُ: پوست يا چرم شكاف برداشت و پوسته پوسته شد.»

[رهط]:
وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ‏ …. قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ
الرهط عدّة مخصوصة متجمّعة من بين القوم،
و العلاقة و الارتباط و التعاطف بينهم أشدّ ممّا بين أفراد القوم.

قالُوا يا شُعَيْبُ …
وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ
وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ
قالَ يا قَوْمِ
أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ

وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا
إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ

[سورة هود (۱۱): الآيات ۸۴ الى ۹۵]
وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (۸۴)
و به سوى [اهل‏] مَدْيَنْ، برادرشان شعيب را [فرستاديم‏]. گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد. براى شما جز او معبودى نيست. و پيمانه و ترازو را كم مكنيد. به راستى شما را در نعمت مى‏‌بينم. و[لى‏] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم.»
وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۸۵)
«و اى قوم من، پيمانه و ترازو را به داد، تمام دهيد، و حقوق مردم را كم مدهيد، و در زمين به فساد سر برمداريد.»
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (۸۶)
«اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال‏] خدا براى شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نيستم.»
قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (۸۷)
گفتند: «اى شعيب، آيا نماز تو به تو دستور مى‏‌دهد كه آنچه را پدران ما مى‏‌پرستيده‌‏اند رها كنيم، يا در اموال خود به ميل خود تصرّف نكنيم؟ راستى كه تو بردبارِ فرزانه‏‌اى.»
قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (۸۸)
گفت: «اى قوم من، بينديشيد، اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم، و او از سوى خود روزىِ نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم؟] من نمى‏‌خواهم در آنچه شما را از آن باز مى‏‌دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم‏]. من قصدى جز اصلاح [جامعه‏] تا آنجا كه بتوانم، ندارم، و توفيق من جز به [يارى‏] خدا نيست. بر او توكّل كرده‌‏ام و به سوى او بازمى‏‌گردم.»
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (۸۹)
«و اى قوم من، زنهار تا مخالفت شما با من، شما را بدانجا نكشاند كه [بلايى‏] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، به شما [نيز] برسد، و قوم لوط از شما چندان دور نيست.»
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (۹۰)
«و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان‏] است.»
قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً
وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (۹۱)
گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را كه مى‏‌گويى نمى‌‏فهميم، و واقعاً تو را در ميان خود ضعيف مى‌‏بينيم، و اگر عشيره تو نبود قطعاً سنگسارت مى‏‌كرديم، و تو بر ما پيروز نيستى.»
قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا
إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۹۲)
گفت: «اى قوم من، آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفته‏‌ايد [و فراموشش كرده‌‏ايد]؟
در حقيقت، پروردگار من به آنچه انجام مى‏‌دهيد احاطه دارد.»
وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (۹۳)
«و اى قوم من، شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد، من [نيز] عمل مى‏‌كنم. به زودى خواهيد دانست كه عذابِ رسواكننده بر چه كسى فرود مى‌‏آيد و دروغگو كيست؛ و انتظار بريد كه من [هم‏] با شما منتظرم.»
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (۹۴)
و چون فرمان ما آمد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمتى از جانب خويش نجات داديم، و كسانى را كه ستم كرده بودند، فرياد [مرگبار] فرو گرفت، و در خانه‌‏هايشان از پا درآمدند.
كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (۹۵)
گويى در آن [خانه‏‌ها] هرگز اقامت نداشته‏‌اند. هان، مرگ بر [مردم‏] مَدْيَن، همان گونه كه ثمود هلاك شدند.

[سورة النمل (۲۷): الآيات ۴۵ الى ۵۳]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (۴۵)
و به راستى، به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: «خدا را بپرستيد.» پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند.
قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۴۶)
[صالح‏] گفت: «اى قوم من، چرا پيش از [جُستنِ‏] نيكى، شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خدا آمرزش نمى‏‌خواهيد؟ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.»
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (۴۷)
گفتند: «ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگونِ بد زديم.» گفت: «سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست، بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته‏‌ايد.»
وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (۴۸)
و در آن شهر، نُه دسته بودند كه در آن سرزمين فساد مى‌‏كردند و از درِ اصلاح درنمى‌‏آمدند.
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۴۹)
[با هم‏] گفتند: «با يكديگر سوگند بخوريد كه: حتماً به [صالح‏] و كسانش شبيخون مى‏‌زنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت: ما در محلّ قتل كسانش حاضر نبوديم، و ما قطعاً راست مى‏‌گوييم.»
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۵۰)
و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند.
فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (۵۱)
پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود: ما آنان و قومشان را همگى هلاك كرديم.
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (۵۲)
و اين [هم‏] خانه‌‏هاى خالى آنهاست به [سزاى‏] بيدادى كه كرده‏‌اند. قطعاً در اين [كيفر] براى مردمى كه مى‏‌دانند عبرتى خواهد بود.
وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (۵۳)
و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی