دکتر محمد شعبانی راد

سقایت نور؛ معلم ربانی، ساقی جان‌های تشنه! وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً!

The Watering of Light: The Divine Teacher, the Cupbearer of Thirsty Souls!
“And their Lord will give them to drink a pure drink.” (Qur’an 76:21)

In the Qur’an, the word saqā (to give drink) carries a profound spiritual symbolism. It is not merely about quenching physical thirst but about the divine process of irrigating hearts with the pure water of truth. The Qur’anic verse, “And their Lord will give them to drink a pure drink” (76:21), unveils this mystery: the Lord’s nourishment of the soul is through a cupbearer who pours knowledge, light, and certainty into receptive hearts.

This cupbearer is the Divine Teacher (muʿallim rabbānī), chosen from the family of the Prophet (peace be upon them), who like a flowing stream nourishes thirsty seekers with wisdom from the wellspring of divine guidance. He is also reflected in the luminous angel of the unseen who stirs remembrance in the hearts of the faithful. In Karbala, this truth takes a luminous form in Abū al-Faḍl al-ʿAbbās, the eternal Sāqī al-Kawthar, whose loyalty and sacrifice embody the essence of divine watering.

Yet, throughout history, the envious and false leaders have sought to sever the hands of this cupbearer—by slandering the true teachers of divine light and obstructing the flow of this sharāb ṭahūr. But the mission continues, like planting cuttings from the flowers of the Abbasid garden: each divine teacher cultivates new blooms of wisdom, hoping to fill the world with the fragrance of truth, awaiting the approval of the true Master of the garden.

Thus, recognizing one’s true sāqī—the source appointed by God for one’s spiritual nourishment—is essential. For as the Qur’an states, “Each people already know their drinking place” (2:60). The cupbearer of light is not found by name or appearance but by the unmistakable sign of truth. He is the one who waters thirsty souls with the pure drink of divine guidance, leading them from restlessness to certainty, from darkness to light.

«سقی» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سَقَيْتُ الزَّرْعَ»
+ «روی – رَوَّى النّبَاتَ»
«يُقَالُ لِلْقَنَاةِ الصَّغِيرَةِ سَاقِيَةٌ لأَنَّهَا تَسْقِى الْأَرْضَ،
به جویبار کوچک، ساقیه (آبراهه) گفته می‌شود؛ زیرا زمین را آبیاری می‌کند.»
«السَّاقِيَة: جوى آب»
«السِّقَاءُ: ما يجعل فيه ما يسقى،
مشك و ظرف آب.»
«السَّقَّاء: بسيار آب دهنده»
«نور ولایت، فرایند آبیاری قلوب است.» «irrigation»
+ «وجد – نشت علمی»
+ «شکو»
«نور، قلبتو سیراب میکنه! نورِ سقایت! وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً!»
«ساقی» نام زیبای معلم ربانی و آیات محکم موید اندیشه اوست که قلوب تشنه اهل نور یقین را در دل شرایط عرضه آیات، از علم آل محمد ع سیراب می‌نماید، ان شاء الله تعالی.

«سقی» در لغت به معنای آب دادن، سیراب کردن، آبیاری است.
«سَقَيْتُ الزَّرْعَ» یعنی: گیاه را سیراب کردم.
«يُقَالُ لِلْقَنَاةِ الصَّغِيرَةِ سَاقِيَةٌ» یعنی:
به جویبار کوچک که زمین را سیراب می‌کند، ساقیه گفته می‌شود.
«السَّاقِيَة» یعنی جوی آب.
«السَّقَّاء» یعنی بسیار آب‌دهنده.
«السِّقَاءُ» یعنی ظرف آب یا مشکی که با آن دیگران سیراب می‌شوند.
پس «سقی» یعنی رساندن آب به جان تشنه.

«سقی» یکی از استعاره‌های قرآنی برای «نور الولایة» است.
همان‌طور که آب، حیات جسم را تضمین می‌کند، نور ولایت، حیات قلب را زنده می‌سازد:
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ» (انبیاء، 30)
همان‌گونه که هر موجودی با آب زنده می‌شود، هر قلبی هم با «شراب طهور» نور ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام زنده می‌گردد.

معلم ربانی؛ ساقی قلوب

ساقیِ حقیقی، معلم ربانی است؛
همان که از آب حیاتِ علوم آل محمد علیهم‌السلام سیراب می‌کند.
جویبار کوچک (ساقیه) همان آیات قرآن است که از سرچشمه‌ی کوثر نور جاری می‌شود و زمین خشکیده دل را سبز می‌گرداند.
هر کس از این ساقی بنوشد، جانش تازه می‌شود،
و هر کس روی بگرداند، در عطش حسد و غفلت می‌سوزد.

«شراب طهور»؛ نوشیدنی بهشتی قلوب

آیه می‌فرماید:
«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان، 21)
خداوند در قیامت، به اهل نور شرابی پاک و پاک‌کننده می‌نوشاند.
این شراب طهور، همان معرفت ناب و عشق زلالی است که آلودگی‌های قلب را می‌شوید و دل را برای همیشه نورانی می‌کند.

«سقی» یعنی: 
نور ولایت، فرایند آبیاری قلب‌هاست.
ساقی: معلم ربانی،
ساقیه: آیات محکم،
شراب طهور: معارف ناب اهل‌بیت علیهم‌السلام.
👈پس دلِ تشنه‌ات را به ساقی معلم ربانی بسپار، تا از کوثر نور، جانت را سیراب کند.👉
+ «عباس‌بن‌علی علیه السلام، ساقی کربلا»:
«ان العباس بن على زق العلم زقا»

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهم السلام

#دلنوشته

ساقی جانم! از کوثر نور سیرابم کن

ای ساقیِ کوثر!
ای عباس بن علی، عَلَم‌دار وفا!
هر وقت تشنگیِ کربلا را یاد می‌کنم، می‌فهمم که تشنگیِ آب تنها ظاهر ماجرا بود؛
حقیقت تشنگی، عطش به نور ولایت است.
و تو، ای باب‌الحوائج، همان ساقی‌ای هستی که جان‌ها را از کوثر عشق سیراب می‌کنی.

اما تو تنها در کربلا ساقی نبودی؛ در ملکوت دلِ من هم هر روز سقایتی جاری است:
معلم ربانی، ساقی نورانی است که آیات محکم را چون آب حیات در جویبار دل من جاری می‌کند.
فرشتۀ مهربان، همزاد و همسفر همیشه‌ام است که قطره‌قطره، این علم و محبت را به یادم می‌آورد تا سیراب شوم و خشک نمانم.
وقتی دلم تیره و خشک می‌شود، ساقی جان، به یاد تو می‌افتم.
به یاد آن مشک پاره‌پاره، و به یاد سقایتی که از مرز تشنگی جسم گذشت تا معنای سقایت روح را برای همیشه در تاریخ ثبت کند.

ای معلم نورانی!
ای فرشتۀ همسفر ملکوتی!
و ای عباسِ علمدار!
همه شما ساقیان منید؛
هر کدام جویباری از کوثر رحمتید که دلم را آبیاری می‌کنید.
خدایا! مبادا یک لحظه این سقایت قطع شود و دلم در بیابان حسد و غفلت، بی‌آب بماند.

«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»
پروردگارا! مرا هم از این شراب طهور بنوشان؛ از دست ساقیِ کوثر، از دست معلم ربانی، و با یادآوریِ فرشتۀ مهربان در ملکوت قلبم.

اما ای ساقی کوثر!
هر زمان که مشک نورانی‌ات به سمت جویبار دل‌ها روان می‌شود،
اهل حسادت، همان‌ دشمنان قدیمی، دوباره دست به کار می‌شوند.
آن‌ها در هر عصر و زمانی، با قطع کردن دستان سقایت،
یعنی با تهمت زدن به معلم ربانی و خاموش‌کردن صدای حقیقت،
می‌خواهند راه رسیدن این شراب طهور به قلب‌های تشنه را ببندند.

این همان داستان تکراری کربلاست؛
همیشه تکرار می‌شود، فقط با چهره‌های جدید.
همان حسادت‌های کهنه، همان دشمنی‌های کور،
و همان ستیز با «نور» که از آغاز تاریخ تاکنون ادامه دارد.

اما ساقی جان!
دستان بریده‌ات در کربلا، برای همیشه پرچم شد؛
یعنی اگرچه حسودان خواستند سقایت را متوقف کنند،
اما خون وفای تو، برای همیشه راه سقایت را باز کرد.

ای عباس!
ای علمدار نور!
همیشه در هر زمان، معلمان ربانی، ادامه‌دهنده راه تو هستند؛
آن‌ها نیز متهم می‌شوند، دست‌هایشان بسته می‌شود،
اما نورشان، همانند مشک پاره‌پاره تو، تا ابد تشنگان حقیقت را سیراب خواهد کرد.

ای ساقی کوثر!
دستان بریده‌ات پرچم شد و مشک پاره‌پاره‌ات چراغ راه،
اما مأموریت تو ناتمام نماند؛ چراکه هر معلم ربانی، ادامه‌دهنده همان سقایت است.

دل‌های تشنه را نه تنها با آب، که با شراب طهور معرفت سیراب می‌کنی،
و این سقایت، همچون قلمه‌گیری از گلستان توست،
گلستانی که در آن، هر شاخه و هر گل، عطری ویژه دارد.

قرار بود از گلستان منزل عباس بن علی علیه‌السلام،
از هر گلی یک قلمه اخذ شود،
تا این قلمه‌های علمی، کاشته و پرورش داده شوند،
و بوی خوش این گل‌ها، شامۀ قلوب هر بیننده‌ای را مست کند.

معلم ربانی در هر زمان، همین مأموریت را به دوش دارد:
با دست خالی اما با دلی پر از امید،
قلمه‌های نورانی علم را می‌گیرد و در قلب‌های شاگردانش می‌نشاند،
آن‌ها را آبیاری می‌کند، مراقبت می‌کند،
تا روزی که گل دهد و عطرش تمام عالم را پر کند.

و همه این تلاش‌ها، به امید رضایت صاحب گلستان است،
یعنی شما، ای عباس بن علی علیه‌السلام،
که سقایتتان فقط آب نبود، بلکه نور ولایت بود،
و ما هنوز تشنه همین نوریم.

ان شاء الله تعالی 🌹✨

«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ»
+ «سید»

نور سقایت؛ شراب طهور ولایت علی علیه‌السلام

خدای مهربان در قرآن می‌فرماید:
«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان، ۲۱).

در روایات اهل بیت علیهم‌السلام آمده است که:
«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ».

یعنی سقایت حقیقی دل‌های مؤمنان، به دست علی علیه‌السلام و فرزندان نورانی اوست؛ همان ساقیان کوثر، همان اهل‌بیت طاهرین، که قلوب عاشقان را با شراب طهور ولایت، زنده و سیراب می‌سازند.

«سقی» در این معنا، فقط نوشاندن آب نیست، بلکه فرایند آبیاری قلب‌ها با نور ولایت است.
همان‌طور که ساقیه (جوی کوچک) زمین خشک را سیراب می‌کند، معلم ربانی و ولیّ الهی نیز، قلوب تشنه را از سرچشمۀ علم آل محمد علیهم‌السلام سیراب می‌سازد.

این شراب طهور، همان معرفتی است که آلودگی حسد و کینه را از دل می‌شوید و قلب سلیم می‌آفریند.
به همین دلیل، علی علیه‌السلام «ساقی» نامیده شد؛ چرا که او آغازگر جریان زلال ولایت در تاریخ است و هر معلم ربانی، ساقی‌ای است که از همان چشمه، جرعه‌ای به شاگردان می‌نوشاند.

پس هر کس به دستان اهل‌بیت علیهم‌السلام چنگ زند و از دست ساقیان ولایت بنوشد، قلبش زنده می‌شود و به نور یقین می‌رسد.
👈اما هر که پشت به این سرچشمه کند، دچار عطش جاودانه خواهد بود،
هرچند ظاهراً خود را سیراب بپندارد.👉

[دلو – سقی] :
«دلونا به الیک!»
مثال زیبای «سلسله مراتب فرماندهی نظامی»
«Military chain of command»
+ مثال زیبای بلاک‌چین!
«ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى»
+ «غسل»
+ «طهر»

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم:
لِيَشرَبْ ساقِي القَومِ آخِرَهُم.
آب‌دهندۀ گروه، بايد آخر از همه آب بنوشد.

irrigation

(∞=1+1)

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً

و پروردگارشان باده‌‏اى پاك به آنان مى‌‏نوشاند.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ

[سورة الإنسان (۷۶): الآيات ۱۱ الى ۲۲]
فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (۱۱)
پس خدا [هم‏] آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت.
وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (۱۲)
و به [پاس‏] آنكه صبر كردند، بهشت و پرنيان پاداششان داد.
مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (۱۳)
در آن [بهشت‏] بر تختها[ى خويش‏] تكيه زنند. در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى.
وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (۱۴)
و سايه‌‏ها[ى درختان‏] به آنان نزديك است، و ميوه‌‏هايش [براى چيدن‏] رام.
وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (۱۵)
و ظروف سيمين و جامهاى بلورين، پيرامون آنان گردانده مى‌‏شود.
قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (۱۶)
جامهايى از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت‏] آنها را از كار در آورده‏‌اند.
وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (۱۷)
و در آنجا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد به آنان مى‌‏نوشانند.
عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (۱۸)
از چشمه‏‌اى در آنجا كه «سلسبيل» ناميده مى‌‏شود.
وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (۱۹)
و بر گردِ آنان پسرانى جاودانى مى‏‌گردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكنده‏‌اند.
وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (۲۰)
و چون بدانجا نگرى [سرزمينى از] نعمت و كشورى پهناور مى‏‌بينى.
عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ
وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (۲۱)
[بهشتيان را] جامه‌‏هاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر دربَر است و پيرايه آنان دستبندهاى سيمين است
و پروردگارشان باده‌‏اى پاك به آنان مى‌‏نوشاند.
إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (۲۲)
اين [پاداش‏] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است.

وَ جَاءَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى
وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ
يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ
وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ الرَّبَّ بِمَعْنَى السَّيِّدِ قَوْلُهُ تَعَالَى
اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.

علی علیه‌السلام؛ ساقی کوثر و پناه اهل یقین

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ عَلَى الْحَوْضِ، تَسْقُونَ مَنْ أَحْبَبْتُمْ وَ تَمْنَعُونَ مَنْ كَرِهْتُمْ، وَ أَنْتُمُ الْآمِنُونَ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ، يَفْزَعُ النَّاسُ وَ لَا تَفْزَعُونَ، وَ يَحْزَنُ النَّاسُ وَ لَا تَحْزَنُونَ؛
فِيكُمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ:
(إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ)،
وَ فِيكُمْ نَزَلَتْ:
(لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ)»
.

در این روایت شریف، روشن می‌شود که «سقی» و «ساقی» در قرآن، به حقیقت ولایت گره خورده است:
علی و شیعیانش بر سر حوض کوثر، همان ساقیان الهی‌اند؛
دل‌های مؤمنان را از شراب طهور علم و ولایت سیراب می‌کنند
و اجازه نمی‌دهند حسادت و دشمنی، این آب زلال را آلوده سازد.
در روزی که همه دل‌ها آشفته‌اند و فزع اکبر سایه انداخته،
مؤمنانِ همراه علی علیه‌السلام، در سایه عرش، آرام و مطمئن‌اند؛
نه ترسی دارند و نه اندوهی.
این همان تحقق آیاتی است که وعده‌ی الهی را درباره اهل یقین و دوستان ولایت آشکار می‌سازد:
«إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ» (انبیا، ۱۰۱)
«لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (انبیا، ۱۰۳).

پس «سقی» یعنی نوشاندن قلب با آرامش نورانی ولایت.
و «ساقی» یعنی علی علیه‌السلام و هر معلم ربانی که در خط او، قلوب اهل یقین را از شراب طهور معرفت آل محمد علیهم‌السلام سیراب می‌سازد.

حوض کوثر؛ جایگاه نهایی سقایت ولایت

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

«أَنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَعِي عِتْرَتُهُ عَلَى الْحَوْضِ،
فَمَنْ أَرَادَنَا فَلْيَأْخُذْ بِقَوْلِنَا وَ لْيَعْمَلْ بِعِلْمِنَا؛
فَإِنَّ لِكُلِّ أَهْلِ بَيْتٍ نَجِيباً، وَ لَنَا شَفَاعَةً وَ لِأَهْلِ مَوَدَّتِنَا شَفَاعَةً؛
فَتَنَافَسُوا فِي‏ لِقَائِنَا عَلَى‏ الْحَوْضِ؛
فَإِنَّا نَذُودُ عَنْهُ أَعْدَاءَنَا وَ نَسْقِي مِنْهُ أَحِبَّاءَنَا وَ أَوْلِيَاءَنَا،
وَ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ شَرْبَةً لَمْ يَظْمَأْ بَعْدَهَا أَبَداً.
حَوْضُنَا مُتَّرِعٌ، فِيهِ مَثْعَبَانِ‏ يَنْصَبَّانِ مِنَ الْجَنَّةِ،
أَحَدُهُمَا مِنْ تَسْنِيمٍ وَ الْآخَرُ مِنْ مَعِينٍ،
عَلَى حَافَتَيْهِ الزَّعْفَرَانُ، وَ حَصَاهُ اللُّؤْلُؤُ وَ الْيَاقُوتُ، وَ هُوَ الْكَوْثَرُ»
.

در این بیان، علی علیه‌السلام حقیقت «ساقی بودن» را آشکار می‌سازد:
او و عترت پیامبر بر حوض کوثر ایستاده‌اند؛
آنان دشمنان را از حوض دور می‌کنند و تنها دوستان و اولیای خود را سیراب می‌سازند؛
و هرکس از این شراب طهور بنوشد، دیگر هیچ‌گاه تشنه نخواهد شد.

این حوض، همان نور ولایت است که دو جریان زلال از بهشت در آن می‌ریزد:
یکی از «تسنیم»، یعنی بالاترین چشمه بهشتی که مخصوص مقربان است؛
دیگری از «معین»، یعنی چشمه جاری که همگان را حیات می‌بخشد.

پس حوض کوثر در حقیقت، رمز علم و معرفت آل محمد علیهم‌السلام است؛ جایی که دل‌های عاشقان از نور آن سیراب می‌شود و دیگر تشنگیِ جهل و حسادت را احساس نمی‌کنند.

#دلنوشته
عطش دل و جرعه‌ای از کوثر

ای ساقی کوثر! 🌿
ای علی علیه‌السلام!
ما سال‌هاست در این بیابان داغ دنیا تشنه‌ایم…
هرچه نوشیدیم، عطشمان افزون شد.
آب‌های دنیا، آب نبودند؛
سراب بودند!

اما نام تو که بر لب جاری می‌شود،
دل آرام می‌گیرد…
گویی لب‌هایمان جرعه‌ای از همان کوثر را چشیده‌اند.

ساقیِ جان!
دشمنان، دستانت را در کربلا بریدند
تا نگذارند «شراب طهور ولایت» به دست ما برسد.
اما مگر می‌شود کوثر را از جویبارهای بهشتی جدا کرد؟!
نور ولایت همچنان جاری است،
و ما به امید آن لحظه‌ایم که در سایه عرش،
با دستان تو و عترتت، سیراب شویم.

جرعه‌ای کافی‌ست…
جرعه‌ای از کوثر که به دست تو نوشیده شود،
تمام عطش‌های عالم را خاموش می‌کند،
و دلِ ما را برای همیشه آرام می‌سازد.

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ‏ ماءً غَدَقاً (جنّ / ۱۶)

اگر آنان بر راه مستقیم پایدار می‌ماندند، ما قطعاً آنان را با آبی فراوان و سرشار، سیراب می‌کردیم.

در حقیقت، «استقامت» همان وفاداری قلب به نور معلم ربانی است.
اگر شاگرد در راه تبعیت از معلم ربانی، قدمی لغزش‌ناپذیر بردارد و دچار شک و حسد نشود، دروازه‌ی سقایت الهی گشوده می‌شود.

«ماء غدق» یعنی آبی سرشار و بی‌پایان؛
این همان نور ولایت علمی است که فرشتۀ مهربان در دل آیات به قلب سلیم می‌رساند.
این آب، رفع تشنگی می‌کند؛ و رشد، طهارت و آرامش می‌بخشد.

پس راز رسیدن به سقایت کوثر و نوشیدن از شراب طهور، یک چیز است:
استقامت بر طریقۀ ولایت؛
راهی که ساقی حقیقی‌اش امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و در ادامه، عباس بن علی علیه‌السلام در کربلا با قطع دستانش نشان داد که سقایت، رسالتِ ابدی ولایت است.

لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ فَسَقى‏ لَهُما

+ «مشیت الله!»
اهل نور تا زمانی که از صاحب نور خود اجازه نگیرند هیچ اقدامی نمی‌کنند!
اهل نور به اخم زیبای پدر توجه میکنند «ابوت الماووف»،
و هیچ اقدامی نمی‌کنند تا با لبخند پدر، متوجه اجازه‌ی او برای اقدام کار خود بشنوند!

[سورة القصص (۲۸): الآيات ۲۱ الى ۲۵]
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۱)
موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى‏]گفت:
«پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.»
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ (۲۲)
و چون به سوى [شهر] مَدْيَن رو نهاد [با خود] گفت:
«اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.»
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ
وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ 
قالَ ما خَطْبُكُما 
قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ (۲۳)
و چون به آب مَدْيَن رسيد، گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مى‌‏دادند، و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مى‏‌كردند.
[موسى‏] گفت: «منظورتان [از اين كار] چيست؟» گفتند:
« [ما به گوسفندان خود] آب نمى‌‏دهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پيرى سالخورده است.»
فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (۲۴)
پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت:
«پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.»
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا
فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۵)
پس يكى از آن دو زن -در حالى كه به آزرم گام بر مى‌‏داشت- نزد وى آمد [و] گفت:
«پدرم تو را مى‌‏طلبد تا تو را به پاداش آب‌‏دادن [گوسفندان‏] براى ما، مزد دهد.»
و چون [موسى‏] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد، [وى‏] گفت:
«مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى.»

امام باقر علیه السلام:
خَرَجَ مُوسَی (علیه السلام) مِنْ مِصْرَ بِغَیْرِ ظَهْرٍ وَ لَا دَابَّهًٍْ وَ لَا خَادِمٍ تَخْفِضُهُ أَرْضٌ وَ تَرْفَعُهُ أُخْرَی حَتَّی أَتَی إِلَی أَرْضِ مَدْیَنَ فَانْتَهَی إِلَی أَصْلِ شَجَرَهًٍْ فَنَزَلَ فَإِذَا تَحْتَهَا بِئْرٌ وَ إِذَا عِنْدَهَا أُمَّهًٌْ مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ فَإِذَا جَارِیَتَانِ ضَعِیفَتَانِ وَ إِذَا مَعَهُمَا غُنَیْمَهًٌْ لَهُمَا فَقالَ ما خَطْبُکُما قالَتا … أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ نَحْنُ جَارِیَتَانِ ضَعِیفَتَانِ لَا نَقْدِرُ أَنْ نُزَاحِمَ الرِّجَالَ فَإِذَا سَقَی النَّاسُ سَقَیْنَا فَرَحِمَهُمَا مُوسَی (علیه السلام) فَأَخَذَ دَلْوَهُمَا وَ قَالَ لَهُمَا قَدِّمَا غَنَمَکُمَا فَسَقی لَهُما ثُمَّ رَجَعَتَا بُکْرَهًًْ قَبْلَ النَّاس.
موسی (علیه السلام) در حالی‌که نه یاوری داشت و نه مرکبی و نه خادمی، به زمینی سرازیر می‌شد و از زمینی بالا می‌رفت تا آن‌که به شهر مدین رسید و به زیر درختی رفت و آرمید و دید زیر آن درخت چاهی است و گرد آن گروهی از مردم آب می‌کشند و به ناگاه دو دختر ناتوان را مشاهده کرد که چند گوسفند همراه داشتند و به آن‌ها گفت: «ما خَطْبُکُما»؟ گفتند: «لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ». موسی (علیه السلام) بر آن‌ها ترحّم کرد و دلو آن‌ها را گرفت و گفت: «گوسفندان خود را جلو بیاورید» و آن‌ها را آب داد و آن‌ها آن روز زودتر از مردم برگشتند».

[سورة البقرة (۲): آية ۶۰]
وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ 
فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً
قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ
كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (۶۰)
و هنگامى كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد، گفتيم:
«با عصايت بر آن تخته‏‌سنگ بزن.»
پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت،
[به گونه‌‏اى كه‏] هر قبيله‏‌اى آبشخور خود را مى‏‌دانست.
[و گفتيم:] «از روزى خدا بخوريد و بياشاميد ، و[لى‏] در زمين سر به فساد برمداريد.»

[سورة الأعراف (۷): الآيات ۱۵۹ الى ۱۶۰]
وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (۱۵۹)
و از ميان قوم موسى‏ جماعتى هستند كه به حقّ راهنمايى مى‌‏كنند و به حق داورى مى‌‏نمايند.
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً
وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ
فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً
قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ
وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ
وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۱۶۰)
و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امّتى بودند تقسيم كرديم،
و به موسى -وقتى قومش از او آب خواستند- وحى كرديم كه با عصايت بر آن تخته سنگ بزن.
پس، از آن، دوازده چشمه جوشيد.
هر گروهى آبشخور خود را بشناخت؛
و ابر را بر فراز آنان سايبان كرديم،
و گزانگبين و بلدرچين بر ايشان فرو فرستاديم.
از چيزهاى پاكيزه‏‌اى كه روزيتان كرده‏‌ايم بخوريد.
و بر ما ستم نكردند، ليكن بر خودشان ستم مى‏‌كردند.

سلسله‌مراتب طلب علم: نظامی وار!

یکی از رازهای سقایت نور در قرآن، رعایت مراتب دقیق و منظم در طلب علم است.
خداوند دربارۀ موسی علیه‌السلام و قومش دو بار از واژۀ «استسقاء» سخن می‌گوید؛ اما هر بار با نکته‌ای متفاوت:
استسقاء قوم از موسی (مستقیم از معلم ربانی):
«إِذِ اسْتَسْقاهُ‏ قَوْمُهُ» (بقره / ۶۰)
قوم موسی برای رفع تشنگی به موسی رجوع کردند، نه به خدا.
این یعنی شاگرد باید علم و نور را از معلم ربانی بطلبد.
استسقاء موسی از خداوند (از طریق آل محمد علیهم‌السلام):
«إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنا…» (اعراف / ۱۶۰)
موسی نیز از خداوند طلب کرد و وحی الهی را دریافت نمود.
این یعنی معلم ربانی باید از سرچشمۀ ولایت آل محمد علیهم‌السلام نور را بخواهد.

اینجا قاعدۀ طلایی را می‌بینیم:
شاگرد → معلم ربانی
معلم ربانی → آل محمد ع
آل محمد ع → خداوند متعال

این نظامِ سلسله مراتبی، همان «نظام سقایت» است.
اگر این سلسله رعایت شود، قلوب تشنه، مثل بنی‌اسرائیل، از دوازده چشمۀ زلال سیراب می‌شوند:
«فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ».

در حقیقت، «هر امتی» از امت‌های هدایت، مشرب خاص خود را از همان آب زلال می‌نوشد.
هیچ‌کس بی‌نصیب نمی‌ماند؛ اما شرطش این است که نظام رعایت شود.

و اگر این نظم به هم بخورد، تشنگی باقی می‌ماند؛
حسد، لجاجت و بی‌نظمی باعث می‌شود قلوب از آب حیات بی‌بهره شوند،
درست مثل کسانی که با موسی علیه‌السلام به نزاع برخاستند و در زمین فساد کردند:
«وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ».

سِقايَةَ الْحاجِّ – عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ

داستان تکراری دانه‌درشتهای اهل حسادت!
داشتن منصب سيراب ساختن حاجيان و یا آباد کردن مسجد الحرام، بدون اینکه صاحبان نور رو باور داشته باشی، هیچ بدرد نمیخوره و بیشتر خودتو و دیگرانو به متشابهات میندازه!
داشتن این عناوین و اسامی، بدون معنا کردن آنها، دردی دوا نمیکنه!
اهل حسادت فقط به اسم تنها افتخار میکنن
و این اسامی رو معنا نمیکنن!
اگه کسی رو با این عناوین و القاب دیدی، مواظب باش گول نخوری!

[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۹ الى ۲۲]
أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۱۹)
آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [كار] كسى پنداشته‌‏ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى‏‌كند؟
[نه، اين دو] نزد خدا يكسان نيستند،
و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد.
الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ
وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (۲۰)
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌‏اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.
يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ (۲۱)
پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودى و باغهايى [در بهشت‏] كه در آنها نعمتهايى پايدار دارند، مژده مى‌‏دهد.
خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۲۲)
جاودانه در آنها خواهند بود، در حقيقت، خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:
عَنْ ابْنِ بُرَیدَهًَْ، عَنْ أَبِیِهِ، قَالَ بَیْنَا شَیْبَهًُْ وَ الْعَبَّاسُ یَتَفَاخَرَانِ إِذْ مَرَّ بِهِمَا عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام)
فَقَالَ بِمَاذَا تَتَفَاخَرَانِ
فَقَالَ الْعَبَّاسُ لَقَدْ أُوتِیتُ مِنَ الْفَضْلِ مَا لَمْ یُؤْتَ أَحَدٌ سِقَایَهًَْ الْحَاجِّ
وَ قَالَ شَیْبَهًُْ أُوتِیتُ عِمَارَهًَْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ
فَقَالَ (علیه السلام) اسْتَحْیَیْتُ لَکُمَا فَقَدْ أُوتِیتُ عَلَی صِغَرِی مَا لَمْ تُؤْتَیَا
فَقَالَا وَ مَا أُوتِیتَ یَا عَلِیُّ (علیه السلام)
قَالَ ضَرَبْتُ خَرَاطِیمَکُمَا بِالسَّیْفِ حَتَّی آمَنْتُمَا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله)
فَقَامَ الْعَبَّاسُ مُغْضَباً یَجُرُّ ذَیْلَهُ حَتَّی دَخَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ
أَ‌مَا تَرَی إِلَی مَا اسْتَقْبَلَنِی بِهِ عَلِیٌّ (علیه السلام)
فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) ادْعُوا لِی عَلِیّاً (علیه السلام)
فَدُعِیَ لَهُ فَقَالَ مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا اسْتَقْبَلْتَ بِهِ عَمَّکَ
فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
صَدَمْتُهُ بِالْحَقِّ فَمَنْ شَاءَ فَلْیَغْضَبْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَرْضَ
فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله)
إِنَّ رَبَّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ اتْلُ عَلَیْهِمْ
أَ‌جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ …
فَقَالَ الْعَبَّاسُ إِنَّا قَدْ رَضِینَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ
.
شیبه و عبّاس مشغول مفاخره بودند که علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) بر ایشان گذشته و فرمود:
«برای چه مفاخره می‌کنید»؟
عبّاس گفت: «فضایلی که به من داده شده، به کسی داده نشده است؛ سقایت حاجیان»!
شیبه نیز گفت: «عمارت مسجدالحرام نیز به من داده شده است»!
پس علی (علیه السلام) فرمود:
«از شما شرمنده‌ام، لیکن علی‌رغم کمی سنّ و سالم از فضایلی برخوردار شده‌ام که به شما داده نشده است».
گفتند: «چه فضیلت‌هایی به شما داده شده است»؟
فرمود: «آنقدر با شمشیر بر فرقتان کوبیدم تا به خدا و رسولش ایمان آوردید»!
پس عبّاس خشمگین و دامن کشان با شتاب خود را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسانده و گفت: «می‌دانید علی (علیه السلام) به من چه گفت»؟
فرمود: «علی (علیه السلام) را برای من بیاورید».
چون علی (علیه السلام) را آوردند، فرمود: «چرا رو در روی عمویت قرار گرفته‌ای»؟
گفت: «ای رسول خدا!
با حق او را مغلوب کرده‌ام، هرکه خواهد خشمگین شود و هرکه خواهد خوشنود گردد».
پس جبرئیل نازل گشته و گفت: «ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می‌رساند و می‌گوید: این آیه را بر ایشان بخوان:
أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمسجدالحرام کَمَنْ أمن بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ».
پس عبّاس گفت: «ما که راضی و خوشنود شدیم و این را سه بار تکرار کرد».

یوسف؛ ساقی شراب طهور معرفت!

[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۳۹ الى ۴۲]
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۶۹ الى ۷۶]
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‏ رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)

مورد اول (یوسف/۴۱):
«أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً»
این آیه، علاوه بر معنای ظاهریِ «بازگشت ساقی به دربار»، به آینده‌ای اشاره دارد که در آن همین ساقی واسطه‌ای میان یوسف و شاه (فرعون) می‌شود. چراکه وقتی شاه خواب دید و هیچ‌کس نتوانست آن را تعبیر کند، همین ساقی به یاد یوسف افتاد و گفت:
«أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ * يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ…» (یوسف/۴۵–۴۶).
پس سقایت او تنها در حد جام شراب نبود، بلکه در حقیقت «جام تعبیر یوسف» را نیز به دست شاه رساند. این سقایت، وسیله‌ای شد برای تجلی نور یوسف در دستگاه سلطنت.
آیۀ شریفه:
«وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ» (یوسف/۴۲)
یعنی یوسف (ع) همان کسی را که می‌دانست نجات پیدا می‌کند ــ همان ساقی دربار ــ مخاطب قرار داد و به او گفت: وقتی نزد پروردگارت (یعنی شاه مصر) رفتی، مرا نزد او یاد کن.
این جمله دقیقاً تأیید همان حقیقتی است که دربارۀ «سقایت» گفتیم:
ساقی نه فقط ساقی شراب، بلکه ساقی پیام و علم یوسف است.
او قرار است جامی دیگر، یعنی «جام علم و تعبیر خواب یوسف» را به دست شاه برساند.
در واقع یوسف (ع) با این سخن نشان داد که:
این شخصِ ساقی، همان واسطه‌ای است که نور علم الهی را از زندان به دربار خواهد برد.
سقایت او تنها در حد یک وظیفۀ ظاهری نیست، بلکه تقدیری الهی پشت آن نهفته است:
«نوشاندن حقیقت» به شاه.
به بیان دیگر، همان‌طور که ساقی جام شراب را به شاه می‌رساند، او باید جام علم یوسف را نیز به شاه برساند. پس سقایت در اینجا استعاره‌ای می‌شود از انتقال نور و معارف الهی از قلب معلم ربانی (یوسف) به قلب کسی که در جایگاه قدرت است.

مورد دوم (یوسف/۷۰):
«جَعَلَ السِّقايَةَ في‏ رَحْلِ أَخيهِ»
در اینجا، سقایت به صورت دیگری ظهور می‌کند:
یوسف جام مخصوص (سقایة) را در بارِ برادرش قرار داد تا نقشه‌ی الهی برای نگاه‌داشتن بنیامین در مصر عملی شود.
این سقایت، نمادی شد از پنهان کردن راز و تقدیر الهی در دلِ ظاهری ساده و عادی.

بنابراین در هر دو مورد، «سقایت» معنایی فراتر از نوشاندن آب یا شراب دارد؛
یک بار، پلی است برای اتصال یوسف به شاه و زمینه‌ساز ظهور نور در قلب فرعون؛
و بار دیگر، ابزاری است برای تحقق تقدیر الهی در ماجرای برادران.

در نتیجه، واژه «سقی» در داستان یوسف، نمادی از انتقال نور و علم الهی از قلب یوسف به دیگران است؛ چه در دربار شاه و چه در میان برادران.

هر کسی باید ساقی شراب طهور خود را بشناسد:
این آیه‌ی نورانی:
«قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» (بقره، 60)
یعنی هر قومی، سرچشمه و جایگاه نوشیدنی (آب حیات و سیراب‌کننده‌ی حقیقی) خود را می‌شناسد.

در باطن، این «مَشرَب» همان ساقیِ ربانی است؛
همان معلمی که خداوند برای هر قلبی مقدر کرده تا از او سیراب شود.
همان‌طور که بنی‌اسرائیل هر کدام چشمه‌ای خاص داشتند که از عصای موسی جاری شد،
امروز نیز هر مؤمنِ تشنه، مشرب خود را در یوسف‌های زمان، معلمان ربانی، و فرشتگان مهربان موکل بر قلوب پیدا می‌کند.

«شناخت ساقی» یعنی اینکه بدانی چه کسی در زندگی‌ات مأمور شده که تو را با شراب طهور علم آل محمد علیهم‌السلام سیراب کند. اگر به سراغ آن مشرب بروی، قلبت زنده و سیراب می‌شود؛
اما اگر به دنبال سرچشمه‌های جعلی بروی، جز حسرت و عطش درونی چیزی نصیبت نخواهد شد.

این آیه هشدار لطیفی هم دارد:
همان‌طور که هر قوم، مشرب مخصوص خودش را داشت، تو نیز مأمور نیستی از هر جایی بنوشی؛ بلکه باید ساقی خودت را بشناسی، همان ساقی که خداوند برای قلب تو قرار داده است.

پس:
«یوسف همان ساقی است»؛
«عباس بن علی علیه‌السلام ساقی کوثر است»؛
و در ملکوت، «فرشته‌ی موکل» ساقی دل است.

و خوشا به حال کسی که مشرب خودش را بشناسد و از ساقی حقیقی بنوشد. 🌹

این حدیث نورانی دقیقاً کلید فهم «شناخت ساقی» است.

امام علی علیه‌السلام فرمودند:
«إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏»
یعنی دین خدا با اشخاص و اسم‌ها شناخته نمی‌شود، بلکه با نشانه‌های حق شناخته می‌شود؛
پس حق را بشناس تا اهل آن را هم بشناسی.

ارتباط با «شناخت ساقی»:
وقتی قرآن می‌فرماید:
«قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»
این یعنی هر کسی باید سرچشمه‌ی حقیقی خودش را پیدا کند؛
همان ساقی‌ای که خدا برای او مقدر کرده است.

اما ملاک شناخت ساقی، شهرت و چهره‌های ظاهری نیست؛ بلکه باید «آیة الحق» را دید.
یعنی نشانه‌های حق در کلام، در آیات، در نور علم، و در آرامشی که به قلبت می‌رسد.

درست مثل اینکه:
اگر حقیقتاً دنبال نور باشی، ساقی حقیقی خودت را خواهی یافت.
+ «حدیث زیبای یمنی‌ها»
اگر حق را بشناسی، می‌فهمی چه کسی «ساقیِ شراب طهور» است
و چه کسی «ساقیِ شراب حسد و باطل».
اگر حق را نشناسی، گرفتار ساقی‌های دروغین می‌شوی که به جای شراب طهور، شراب وهم و هوس می‌نوشانند.

پس «شناخت ساقی» یعنی:
اول باید نور حق را بشناسی، بعد ساقی‌ای را که حامل و رساننده‌ی آن نور است.
و این همان چیزی است که قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام بارها بر آن تأکید کرده‌اند:
شناختن راه و حق، قبل از شناختن معلمین حقیقی یا دروغین.

#دلنوشته
شناخت ساقی

ساقیِ شراب طَهور، چهره‌ای از قبل آشنا نیست که در میان نام‌ها و ظاهرها جست‌وجویش کنی…
او را تنها با نشانه‌های حق می‌توان شناخت.
دل اگر نور آیه را ببیند، خود ساقی را خواهد شناخت؛
و اگر چشم دل در پرده‌ی حسد و هوس بسته باشد، ساقی حقیقی هم در برابرش باشد، نمی‌شناسدش.

«إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏»
آری، راه خدا با اسم‌ها و چهره‌ها شناخته نمی‌شود، با آیه‌ی حق شناخته می‌شود.
پس اگر نور حق را دریافتی، ساقیِ حقیقی شراب طهور قلبت را هم خواهی یافت؛
و اوست که دلت را از زلال ولایت سیراب می‌کند.

سقایت نور؛ معلم ربانی، ساقی جان‌های تشنه!
«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان، ۲۱)

در قرآن، واژه‌ی سقی تنها به معنای رفع عطش جسمانی نیست،
بلکه رمزی عمیق از فرایند الهیِ سیراب کردن قلب‌ها با آب زلال حقیقت است.
آیه‌ی «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» پرده از این راز برمی‌دارد:
سیراب‌کردن جان، از طریق ساقی‌ای الهی است که جامی از معرفت، نور و یقین را در دل‌های آماده می‌ریزد.

این ساقی، معلم ربانیِ برگزیده از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است؛
جویباری زنده که جان‌های تشنه را با حکمت الهی سیراب می‌سازد.
او در ملکوت نیز به صورت فرشته‌ای نورانی ظاهر می‌شود که در دل اهل ایمان یادآوری می‌کند.
و در کربلا، این حقیقت در سیمای حضرت عباس علیه‌السلام، ساقی کوثر، جلوه‌ای جاودانه یافت؛
او که با وفاداری و ایثار خویش، معنای حقیقی سقایت را به تصویر کشید.

اما در طول تاریخ، حسودان و لیدرهای باطل، همواره کوشیده‌اند دست‌های این ساقی کوثر را ببُرند؛ یعنی با تهمت زدن به معلم ربانی و بستن راه علوم نورانی، مانع رسیدن شراب طهور به قلب‌ها شوند. با این حال، مأموریت الهی ادامه دارد؛ همانند قلمه‌هایی از گل‌های باغ عباس علیه‌السلام که معلمان ربانی می‌کارند و پرورش می‌دهند تا عطرشان، مشام جان‌های مشتاق را سرمست کند، به امید رضایت صاحب اصلی آن باغ.

پس شناخت ساقی حقیقی، شرط حیات روح است.
چنان‌که قرآن فرمود:
«قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»؛
هر قومی، مشرب و ساقی خود را می‌شناسد.
ساقیِ شراب طهور، چهره‌ای نیست که در میان نام‌ها و ظاهرها جست‌وجویش کنی؛
بلکه با نشانه‌ی روشن حق شناخته می‌شود.
او همان است که دل‌های تشنه را با شراب طهور الهی سیراب می‌کند
و آنان را از اضطراب به یقین، و از تاریکی به نور می‌رساند.

مشتقات ریشۀ «سقی» در آیات قرآن:

وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ (60)
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي‏ الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ‏ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160)
أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (19)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذي فيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‏ رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70)
وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)
مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَديدٍ (16)
وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ‏ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنينَ (22)
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ‏ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبينَ (66)
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ‏ مِمَّا في‏ بُطُونِها وَ لَكُمْ فيها مَنافِعُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21)
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ‏ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثيراً (49)
وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ‏ (79)
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ‏ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي‏ حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ (23)
فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ (24)
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‏ عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبي‏ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ‏ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (25)
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15)
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ‏ ماءً غَدَقاً (16)
وَ يُسْقَوْنَ‏ فيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً (17)
عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ‏ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)
وَ جَعَلْنا فيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ‏ ماءً فُراتاً (27)
يُسْقَوْنَ‏ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ (25)
تُسْقى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5)
فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی