Luminous imperceptible moving!
a slow, gradual process!
«دبب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«دَبِيبُ النَّمْلُ»
«دَبَّ النَّمْلُ و غيره من الحَيَوانِ على الأَرض: مشى على هِينَتِه.»
«دَبَ الصّبيُّ: دَرَجَ في المشي رُوَيداً» + «درج الصبی»
«أَدْبَبْتُ الصَّبيَ: أَي حَمَلْتُه على الدَّبيب.»
«أَدَبَ الصبيَّ: إِدْبَاباً [دبّ]: كودك را به نرمى راه برد.»
«دَبَ الصَّغِيرُ»
«دَبَ الْجَيْشُ: سَارُوا سَيْراً لَيَناً»
«دَبَّ السّقمُ فى الجِسم: بيمارى در بدن سرايت كرد.»
«دَبَّ البَلَى فى الثَوبِ: پوسيدگى و فرسودگى در جامه پديد آمد.»
مفهوم یک فرایند تدریجی و آهسته و نامحسوس از این واژه استنباط میشود!
+ «لطف»
نور، جنبندهی نامحسوس و لطیف!
حرکت نورانی نامحسوس! دابّة الارض!
+ واژهی «فیء» و جنبیدن سایه «یتفیوا ظلاله»
+ «حیی»
+ «هود»
حرکت نامحسوس!
«invisible» ،«impalpable»: لمسنشدنی! نامحسوس!
«subtle»: لطیف و نامحسوس
قلب لطیف! قبض و بسط یه پدیده خیلی لطیف و نامحسوس است که فقط قلوب اهل نور یقین متوجهش میشن داستان چیه!
عملا قلب خوشحالی و حال خوش و نشاط و نور و آرامش و «بسط» رو داره درک میکنه و باید همینو بفهمه که همین خوشحالی میشه انبساط خاطر.
جنبش سایه چه لطافتی داره؟!
نمیشه سایه رو بگیری و تغییرش بدی! فقط از حرکت سایه چیزی رو متوجه میشی!
همین میشه مثال زیبا که ما از کلام مافوق فقط میتونیم بهرهمند بشیم ولی نمیتونیم بر اون غالب بشیم و عوضش کنیم و به سمت دلخواههامون تغییرش بدیم.
چشم قلب سلیم فرکانس این انوار نامحسوس را درک می کند.
قبض و بسط نور قلب همان جنبش نامحسوس قلب است!
به این جنبش نامحسوس قلب میگن دبب و دبیب.
«الدَّبُ و الدَّبِيبُ: مشي خفيف، و يستعمل ذلك في الحيوان، و في الحشرات أكثر، و يستعمل في الشّراب و البلى، و نحو ذلك مما لا تدرك حركته الحاسّة»
«الدَّبُ و الدُّبِيبُ يعنى آرام راه رفتن، كه در باره حيوانات و حشرات بيشتر بكار مىرود و در حركت نفوذى آرام آب و رطوبت و نوشيدنى و مانند اينها كه حركتشان را حواس درك نمىكند.»
قبض و بسط میشه همون ادب کردن محترمانه و نامحسوس که مافوق برای مادون انجام میدهد.
قبل از اینکه کار بالعصا و العلف بکشد، باید قلب محترمانه کلام نورانی مربی خود را بشناسد و این میشه مقام حکمت.
کسی که قبض و بسط رو بفهمه کارهاش از امور دنیایی سرچشمه نمیگیره بلکه از منشا اخروی دستور و الهام میگیرد و این اعمال میشه اعمال صالحی که مستحق پاداش جاویدان اخروی است ان شاء الله تعالی.
اهل نور میگه کلاس من خیلی بالاست! من از زمین دستور نمیگیرم! من از آسمان دستور می گیرم! من از دنیا دستور نمیگیرم! من از آخرت دستور میگیرم! من از جایی دستور میگیرم که جنبش دستورات نورانی اون برای هر قلبی محسوس نیست «دبب»! من کارامو با دستور مرکزی انجام میدم که پاداش بهشت به عاملینش میدهد! من تلو و تبع و فالوئر رئیس و لیدری هستم که میبینم قدرت نورانی و علمی اونو که در دل شرایط به من انرژی بی پایان میده.
قبض و بسط یه جور پاپا تیتی کردن است! این میشه جنبش قلب! جنبیدن قلب! جنبیدن نور ولایت در قلب! فهمیدن کلام ولی خدا در دل شرایط! اینجوری اهل یقین رو راه میبرن! خوب و بدو بهش میفهمونن! مهم اینه بدونیم که واژه دبب اینو میخواد بگه که همه اینها «نامحسوس» است!
بیماریی که خیلی آهسته آهسته پیشرفت کنه و یا لباسی که بتدریج پوسیده بشه، عرب از واژه دب برای وصف اون استفاده میکنه: «دَبَ السّقمُ فى الجِسم أو البَلَى فى الثَوبِ: بيمارى در بدن سرايت كرد يا پوسيدگى و فرسودگى در جامه پديد آمد.»
دبيبُ الحياةِ!
اصلا اگه خوب فکر کنیم میبینیم چقدر عامل حیات (یعنی نور الولایة) در ما نامحسوسه!
«دَبَ فيهِ دبيبُ الحياةِ: اثر زندگى در او پديد آمد، زندگى يافت.»
یعنی زندگی و حیات در ما هست اما نامحسوسه!
فرق مرده و زنده در چیه؟ در چیزی که نامحسوسه!
روح حیات بقدری لطیف در وجود ما جای گرفته که اصلا متوجهش نیستیم!
نمیفهمیم چه چیز با ارزشی در ماست!
«دبيبُ الحياةِ» عبارت زیبایی است که
ویژگی نامحسوس بودن و لطافت عامل حیات یعنی نور را به ما میفهماند.
مفهوم واژهها مهم هستند که خوب بدانیم!
دبب مفهوم نامحسوس دارد.
مثلا عرب به سخنچین که کاراشو یه جوری تنظیم میکنه که هیچکس نفهمه کار او بوده میگه دبوب: «الدَّبُوب- [دبّ]: آنكه سخنچين باشد.»
یا اینکه: «المَدَبّ- [دبّ]: مجرى؛ «مِن مَدَبِ النّيل الى مَصَبِّهِ»: از سر چشمه رودخانه نيل تا مصب آن» چون نمیدونه و براش محسوس نیست بالاخره این رود نیل از کجا سرچشمه گرفته، از واژه دبب بصورت مدب یعنی مجری و سرچشمه اون استفاده میکنه، انگاری میفهمونه که این مجری و سرچشمه برای من نامعلوم و نامحسوس است.
انگاری نامحسوسه که بفهمیم این قبض و بسط قلب از کجا سرچشمه میگیره!
حرکات نامحسوس نظامی: «دَبَ الْجَيْشُ دَبِيباً : سَارُوا سَيْراً لَيَناً».
[دبب – کلم] :
«دابّة» نام زیبای صاحبان نور در هر زمان است که با اهل شک و یقین آن زمان سخن میگوید «تُكَلِّمُهُمْ» و نور ولایت را روشن و شیرین به آنها میفهماند و اهل یقین به نور آرامش علوم او میرسند و اهل شک حسود، با وجود آشنا شدن با او، از روی حسد و شک، او را باور ننموده و انکار می کنند.
«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»، عبارت «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» تاکید دارد که از زمین است نه از آسمان! یعنی یکی از خود اوناست که میشه صاحب نور بینشون تا براشون بگه قصه چیه!
کی؟ «الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»!
کی؟ «وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»
کِی؟ وقتی بینشون اختلاف بالا بگیره «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ».
اختلاف هم همیشه بر سر میزان است!
[سورة النمل (۲۷): الآيات ۷۶ الى ۸۵]
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (۷۶)
بىگمان، اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشترِ آنچه را كه آنان در بارهاش اختلاف دارند حكايت مىكند.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (۷۷)
و به راستى كه آن، رهنمود و رحمتى براى مؤمنان است.
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (۷۸)
در حقيقت، پروردگار تو طبق حكم خود ميان آنان داورى مىكند، و اوست شكستناپذير دانا.
فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (۷۹)
پس بر خدا توكّل كن كه تو واقعاً بر حقّ آشكارى.
إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (۸۰)
البتّه تو مردگان را شنوا نمىگردانى، و اين ندا را به كران -چون پشت بگردانند- نمىتوانى بشنوانى.
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ
إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱)
و راهبر كوران [و بازگرداننده] از گمراهىشان نيستى.
تو جز كسانى را كه به نشانههاى ما ايمان آوردهاند و مسلمانند، نمىتوانى بشنوانى.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (۸۲)
و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد،
جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد كه:
مردم [چنانكه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند.
وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ (۸۳)
و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردهاند محشور مىگردانيم،
پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپيوندند.
حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۴)
تا چون [همه كافران] بيايند، [خدا] مىفرمايد:
«آيا نشانههاى مرا به دروغ گرفتيد و حال آنكه از نظر علم، بدانها احاطه نداشتيد؟
آيا [در طول حيات] چه مىكرديد؟»
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ (۸۵)
و به [كيفر] آنكه ستم كردند، حكمِ [عذاب] بر آنان واجب گردد، در نتيجه ايشان دَم برنيارند.
وَ إِنِّي لَصَاحِبُ … الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ!
امام علی علیه السلام:
أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ
لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى أَحَدِ قِسْمَيَ
وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ
وَ أَنَا الْإِمَامُ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي عَمَّنْ كَانَ قَبْلِي
وَ لَا يَتَقَدَّمُنِي أَحَدٌ إِلَّا أَحْمَدُ ص
وَ إِنِّي وَ إِيَّاهُ لَعَلَى سَبِيلٍ وَاحِدٍ
إِلَّا أَنَّهُ هُوَ الْمَدْعُوُّ بِاسْمِهِ
وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السِّتَ
عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَاب
وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ
وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ.
من در ميان بهشت و دوزخ مقسم خدايم،
كسي جز طبق تقسيم من به بهشت يا دوزخ نرود.
من پيشواي مردم پس از خود و رساننده از جانب پيش از خود(پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم)ميباشم،
كسي جز احمد(ص)بر من پيشي ندارد و من و او در يك روشيم،
جز اينكه نبوت تنها بنام اوست،
و بمن شش فضيلت عطا شده است
1-علم آجال و مرگها
2-علم بلاها
3-علم وصايا(آنچه اوصيا پيغمبران ميدانند)
4-فصل الخطاب(قرآن يا داوري ميان حق و باطل و يا بيان و سخن واضح)
5-و من صاحب كرات(حمله هاي مشهور ميدان جنگ يا عالم بحوادث و وقايع گذشته و آينده)و دولت حاكم بر همه دولتهايم
6-و من صاحب عصا و ميسم و جنبندهاي كه با مردم سخن گويد ميباشم.
توکن نورانی، جانشین توکن نورانی!
+ «یتم»
انگاری تنها کسی که میدونه تاریخ انقضای ماموریت سلیمان ع فرا رسیده
و با اقدامش، پرده از این راز برمیداره، «دابة الارض» است!
خوراک دابة الارض، عصا و انگشتر سلیمان ع است!
عصا و انگشتر، نماد علم سلیمان ع است!
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۰ الى ۱۴]
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ
فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ (۱۴)
پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم، جز جنبندهاى خاكى [=موريانه] كه عصاى او را [به تدريج] مىخورد، [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد؛
پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنّيان روشن گرديد كه اگر غيب مىدانستند،
در آن عذاب خفّتآور [باقى] نمىماندند.
امام علی علیه السلام:
أَنَا دَابَّةُ الْأَرْضِ.
دابة الارض، لیبل دوست و دشمن رو مشخص میکنه!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
تَخْرُجُ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَى ع وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ ع
تَجْلُو وَجْهَ الْمُؤْمِنِ بِعَصَا مُوسَى ع
وَ تَسِمُ وَجْهَ الْكَافِرِ بِخَاتَمِ سُلَيْمَانَ ع.
دابّةالأرض به همراه عصای موسی و خاتم سلیمانبنداوود ظهور میکند
و با عصای موسی سیمای مؤمن را نورانی
و با خاتم سلیمان سیمای کافر را داغ مینهد.
وَ اللَّهِ إِنَّ الدَّابَّةَ لَتَخْرُجُ فَتُكَلِّمُ النَّاسَ مُؤْمِنٌ وَ كَافِرٌ!
+ «محص – غربل»
ماموریت خطرناک کربلا، رویارویی آگاهانه با اهل کوفه حسود است!
«لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکّین حتی تاتیهم البیّنة»
کربلا، فرایند تبیین و تمییز و جداسازی اهل نور از اهل حسادت است!
+ «سلطان مبین!»
امام باقر علیه السلام:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لِي يَا خَيْثَمَةُ
أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا مِنَّا السَّلَامَ
وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ لَنْ يَنَالُوا مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ لَنْ يَنَالُوا وَلَايَتَنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ
يَا خَيْثَمَةُ لَيْسَ يَنْتَفِعُ مَنْ لَيْسَ مَعَهُ وَلَايَتُنَا وَ لَا مَعْرِفَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ اللَّهِ إِنَّ الدَّابَّةَ لَتَخْرُجُ فَتُكَلِّمُ النَّاسَ مُؤْمِنٌ وَ كَافِرٌ
وَ إِنَّهَا تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ
فَلَيْسَ يَمُرُّ بِهَا أَحَدٌ مِنَ الْخَلْقِ إِلَّا قَالَ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ
وَ إِنَّمَا كَفَرُوا بِوَلَايَتِنَا لَا يُوقِنُونَ يَا خَيْثَمَةُ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُقِرُّونَ
يَا خَيْثَمَةُ
اللَّهُ الْإِيمَانُ وَ هُوَ قَوْلُهُ: الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ وَ نَحْنُ أَهْلُهُ
وَ فِينَا مَسْكَنُهُ يَعْنِي الْإِيمَانَ وَ مِنَّا يَشَّعَّبُ وَ مِنَّا عُرِفَ الْإِيمَانُ
وَ نَحْنُ الْإِسْلَامُ وَ مِنَّا عُرِفَ شَرَائِعُ الْإِسْلَامِ وَ بِنَا تَشَّعَّبُ
يَا خَيْثَمَةُ
مَنْ عَرَفَ الْإِيمَانَ وَ اتَّصَلَ بِهِ لَمْ يُنَجِّسْهُ الذُّنُوبُ
كَمَا أَنَّ الْمِصْبَاحَ يُضِيءُ وَ يُنْفِذُ النُّورَ وَ لَيْسَ يَنْقُصُ مِنْ ضَوْئِهِ شَيْءٌ
كَذَلِكَ مَنْ عَرَفَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ.
خیثمه جعفی گوید:
خدمت حضرت باقر (علیه السلام) رسیدم فرمود:
«ای خیثمه به دوستان ما از طرف ما سلام برسانید
و به آنها اعلام کنید جز با عمل نیک در نزد خدا مقامی پیدا نمیکنند،
هرگز به ولایت ما نمیرسند جز با پارسایی!
ای خیثمه هرکس ولایت و معرفت ما را نداشته باشد،
اعمالش به او سودی نمیرساند و از عبادات خود نتیجهای نخواهد گرفت.
به خداوند سوگند آن دابّه (یعنی جنبنده، همان دابّهالارض است که در آیه ۸۲ سوره نمل از خداوند یاد فرموده و در آخرالزّمان از زمین خارج میشود و با مردم حرف میزند) خارج میگردد
و مؤمن و کافر با او سخن میگویند،
کسی بر او نمیگذرد مگر اینکه میگوید: مؤمن است و یا کافر!
ای خیثمه!
تنها کسانی که به ولایت ما کافر شدند و یقین و اعتقادی پیدا نکردند
به نشانههای ما اقرار نمیکنند.
ای خیثمه
خداوند ایمان است که در قرآن مجید خود را الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ نامید؛
ما اهل ایمان هستیم و ایمان در خانهی ما جای گرفته است،
و از ما شعبه میگیرد، و بهوسیلهی ما ایمان شناخته شده است،
احکام اسلام و قوانین آن از خاندان ما بیرون گردیده و از ما به هر سو پراکنده گردیده است.
ای خیثمه
هرکس ایمان را شناخت و به آن معرفت پیدا کرد و خود را به آن پیوند داد،
هیچ گناهی او را آلوده نمیکند
همانگونه که چراغ فضا را روشن میکند و نور خود را به اطراف میرساند،
بدون اینکه از نور چراغ کاسته شود،
و همینگونه است هرکس به ولایت ما اقرار کند خداوند او را میآمرزد.
مَنْ عَرَفَ الْإِيمَانَ وَ اتَّصَلَ بِهِ لَمْ يُنَجِّسْهُ الذُّنُوبُ
هرکس نور ایمان درون قلب خود را را شناخت،
و به آن معرفت پیدا کرد «معرفة الامام بالنّورانیة»،
و خود را به آن پیوند داد،
[∞ = 1+1]
هیچ گناهی او را آلوده نمیکند!
«درناژ دائمی حسادت!»
اهل حسادت هم اسم صاحب نور رو میدونن!
اما باورش نمیکنن! لذا درناژ حسادتی هم صورت نمیگیره!
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» : «رَجُلٌ اسْمُهُ إِلْيَا [عَلِيَّا]» + «اسْمُهُ … رِجالٌ»
+ «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً»
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:
قَالَ لِي مُعَاوِيَةُ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ تَزْعُمُونَ أَنَّ عَلِيّاً ع دَابَّةُ الْأَرْضِ
فَقُلْتُ نَحْنُ نَقُولُ وَ الْيَهُودُ تَقُولُ
فَأَرْسَلَ إِلَى رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ
وَيْحَكَ تَجِدُونَ دَابَّةَ الْأَرْضِ عِنْدَكُمْ مَكْتُوبَةً
فَقَالَ نَعَمْ
فَقَالَ مَا هِيَ
فَقَالَ رَجُلٌ
فَقَالَ أَ تَدْرِي مَا اسْمُهُ
قَالَ نَعَمْ اسْمُهُ إِلْيَا
قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ
وَيْحَكَ يَا أَصْبَغُ مَا أَقْرَبَ إِلْيَا مِنْ عَلِيَّا.
ﺭﻭﺯﻯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﺍﺻبغ ﺷﻤﺎ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺁﻥ ﺩﺍﺑﻪﺍﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﻣﻰﺍﻧﮕﻴﺰﺩ
ﻭ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻜﻠﻢ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﻠﻜﻪ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺟﺎﻟﻮﺕ ﺑﺰﺭﮒ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺩﺍﺑﺔ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﻣﻮﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻠﻴﺎ.
ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ:
ای اصبغ، چقدر اسم «ایلیا» شبیه اسم «علی» است.
[ﺍﻳﻠﻴﺎ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺒﺮﻯ ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ.]
دبب – رزق
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها
وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ
در واقع جنبش نامحسوس نور قلوب اهل یقین وصل به رزق علمی آل محمد ع است.
یعنی قبض و بسط نور قلوب همان رزق دنیای قلب است که حیات قلب،
وابسته به شناخت همین نور است «معرفة الامام بالنورانیة».
قلبی که نور و ظلمتشو نشناسه، بدرد نمیخوره و زنده نیست و قلبی که نوسانات نورانی رو درک کنه، میتونه خوب و بد زندگیشو تشخیص بده.
فرق مستقرین و معارین «مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها» در همین ویژگی جنبش نامحسوس نور قلب آنهاست، که اهل نور یقین از این رزق بیپایان آل محمد ع به برکت باور قلبی نسبت به صاحبان نور خود، برخوردارند و اهل حسد، بینصیب و بیبهره.
[سورة هود (۱۱): الآيات ۶ الى ۸]
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها
وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها
كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (۶)
و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست،
و [او] قرارگاه و محلّ مُردنش را مىداند.
همه [اينها] در كتابى روشن [ثبت] است.
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ
وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (۷)
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود،
تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد.
و اگر بگويى:
«شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد»
قطعاً كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت:
«اين [ادّعا] جز سحرى آشكار نيست.»
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ
أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (۸)
و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تأخير افكنيم، حتماً خواهند گفت:
«چه چيز آن را باز مىدارد؟»
آگاه باش، روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست،
و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت.
«شرّ الدّوابّ» یعنی اهل حسادت! معنای مذموم واژه «دبب»!
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۲۲ الى ۲۳]
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (۲۲)
قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانىاند كه نمىانديشند.
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (۲۳)
و اگر خدا در آنان خيرى مىيافت قطعاً شنوايشان مىساخت؛
و اگر آنان را شنوا مىكرد، حتماً باز به حال اعراض، روى برمىتافتند.
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۵۵ الى ۵۶]
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (۵۵)
بىترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانىاند كه كفر ورزيدند و ايمان نمىآورند.
الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (۵۶)
همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مىشكنند و [از خدا] پروا نمىدارند.
بررسی ادامهی مشتقات ریشه «دبب» از آیات قرآن، به علاقمندان توصیه میشود.
إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (56)
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (49)
وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (18)
وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (45)
وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (60)
خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ (10)
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ (28)
وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصيراً (45)
وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ (29)
وَ في خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)