Gastric Lavage!
Luminous Heart Lavage!
«غسل» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«غَسَلْتُ الشيء: أَسَلْتُ عليه الماءَ فأَزَلْتُ دَرَنَهُ»
«غسل: تطهير الشيء و تنقيته»
«غسیل السیّارات: کارواش»
«غسیل المعده بعد التسمم»:
مثال زیبای بیمار مسموم با قرص یا سم که باید لاواژ و شستشوی معده داده شود.
+ «حور – حورت الثیاب»
+ «وری – درناژ حسادت!»
+ «صوم – توقف حسادت!»
(∞=1+1)
«فَحْلٌ غُسَلَةٌ: إذا كثر ضرابه و لم يلقح»
«غَسَلَ الرَّجُلُ المَرْأةَ: إذا نَكَحَ فألَحَّ.»
«المِغْسَلُ: الذي لا يَكادُ يُلْقِحُ من كَثْرَة ضِرَابِه»
«رجل غُسَل و مِغْسَل: إذا كان كثير الجِماع.»
«رجل غُسَل: شديد الضرب»
«فحلٌ غُسْلَةٌ و مِغْسلٌ و غِسِّيلٌ إذا كان كثير الضِّراب.»
«فحلٌ غُسَلَةٌ و مِغْسلٌ و هو الذي يضربُ و لا يُلقِحُ.»
+ [عقل و هوا]
[رحض – غسل]:
«رَحَضَ الثوبَ: جامه را شست.»
«المِرْحَاض: چوبى كه با آن جامه را هنگام شستشو بكوبند.»
+ مفهوم زیبای «خانهتکانی»
+ «رفق، مثال زیبای آتل»: «المرفق المرحاض»
«غسیل السیّارات»
هر قبض نور قلب نیاز به یک غسل دارد!
انگاری با هر استعمال حسد، شخص از نورش دور میشود (جنب)،
و غسل نماد نور پشیمانی و توبه است.
[قبض و بسط – غسل]:
هر قبضی نیاز به یک غسل دارد!
«الْمُغْتَسَلُ الذي يغتسل به.»
«و الْمُغْتَسَلُ: الموضع الذي يغتسل به.»
«الْغُسْلُ: اسم لإفاضة الماء على جميع البدن. و اسم للماء الذي يغتسل به.»
«غسل» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست «هذا مُغْتَسَلٌ» که اهل نور یقین در دل شرایط آیات، که میرود تاریکی استعمال حسد قلبش را نابینا کند، فورا استغفار نموده و با یاد نور علوم ربانی، دوش علمی گرفته و غسل مینمایند و حسد را درناژ نموده و قلب را پاک میکند.
به این میگن مغتسل!
به «آیاتی و رسلی» میگن «هذا مُغْتَسَلٌ».
وقتی استعمال حسد میکنی، تاریک میشی، از نور بدور میشی، جُنُب میشی، نیاز به غسل داری، نیاز به علوم ربانی در دل شرایط داری، تا با این نور علم «هذا»، تاریکی قلبت را بشویی و طیب و طاهر و پاک از لوث حسد شوی.
غسل میشه همون نطفههای علمی نورانی در دل شرایط.
از واژه غسل، مفهوم زیبای «نزدیک» که در واژه «ولی» گفته شد، استنباط میشود! چجوری؟ نزدیک شدن آب به ظرف یا لباس یا دست کثیف برای پاکیزه شدن، میشه مفهوم ولی و نزدیک در این واژه و هزار واژه مترادف نور.
+ مفهوم جفت، زوج، قرین، وسیله، سبب، نکح و …
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ
به اين میگن چشمهسار سرد و آشاميدنى!
[سورة ص (۳۸): الآيات ۴۱ الى ۴۴]
وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (۴۱)
و بنده ما ايّوب را به ياد آور، آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه:
«شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد.»
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (۴۲)
[به او گفتيم:] «با پاى خود [به زمين] بكوب، اينك اين چشمهسارى است سرد و آشاميدنى.»
وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (۴۳)
و [مجدّداً] كسانش را و نظايرِ آنها را همراه آنها به او بخشيديم، تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد.
وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (۴۴)
[و به او گفتيم:] «يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن.»
ما او را شكيبا يافتيم. (یعنی اسم صبر رو واقعا معنا کرد.)
چه نيكوبندهاى! به راستى او توبهكار بود.
حسود، مست تمناهای خودشه!
حسود اسم نور رو معنا نمیکنه!
حسود فقط حرف اسم رو میزنه و نمیدونه واقعا چی داره میگه!
«تا زمانى كه بدانيد چه مىگوييد»
تا وقتی که پشت به تمنا نکرده باشه و رو به نورش ننموده باشه،
فقط حرف اسم رو میزنه و اونو معنا نمیکنه
لذا حسودِ مست، نمیدونه چی داره میگه.
[سورة النساء (۴): آية ۴۳]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ
وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا
وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (۴۳)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مىگوييد؛
و [نيز] در حال جنابت [وارد نماز نشويد] -مگر اينكه راهگذر باشيد- تا غسل كنيد؛
و اگر بيماريد يا در سفريد
يا يكى از شما از قضاى حاجت آمد يا با زنان آميزش كردهايد و آب نيافتهايد،
پس بر خاكى پاك تيمّم كنيد،
و صورت و دستهايتان را مسح نماييد،
كه خدا بخشنده و آمرزنده است.
[سورة المائدة (۵): آية ۶]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۶)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون به [عزم] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد؛ و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد؛ و اگر جُنُبايد خود را پاك كنيد [=غسل نماييد]؛ و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكى از شما از قضاى حاجت آمد، يا با زنان نزديكى كردهايد و آبى نيافتيد؛ پس با خاك پاك تيمّم كنيد، و از آن به صورت و دستهايتان بكشيد. خدا نمىخواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مىخواهد شما را پاك، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد كه سپاس [او] بداريد.
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ
این خوراک چرکابهای که به خورد خطاکاران حسود داده میشود،
همان باور کردن تهمتی است که دانه درشتهای شیطان و قبیلهاش به صاحبان نور زدند!
«وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ»
[سورة الحاقة (۶۹): الآيات ۲۵ الى ۳۷]
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ (۲۵)
و امّا كسى كه كارنامهاش به دست چپش داده شود، گويد:
«اى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ (۲۶)
و از حساب خود خبردار نشده بودم.
يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ (۲۷)
اى كاش آن [مرگ] كار را تمام مىكرد.
ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ (۲۸)
مال من، مرا سودى نبخشيد.
هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ (۲۹)
قدرت من از [كف] من برفت.
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (۳۰)
[گويند:] «بگيريد او را و در غُل كشيد.
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (۳۱)
آنگاه ميان آتشش اندازيد.
ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (۳۲)
پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد.
إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (۳۳)
چرا كه او به خداى بزرگ نمىگرويد.
وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (۳۴)
و به اطعام مسكين تشويق نمىكرد.
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (۳۵)
پس امروز او را در اينجا حمايتگرى نيست.
وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (۳۶)
و خوراكى جز چركابه ندارد.
لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (۳۷)
كه آن را جز خطاكاران نمىخورند.»