Luminous Genius!
«عبقر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«العَبْقَرِيّ: بزرگ و شريف،
كسيكه از حيث كمال و نيرو و هوش برترى داشته باشد، آنكه برتر از همه است.»
«العَبْقَرِيَّة: نيروى خلّاقه و توليد نزد شاعر و نويسنده»، «نبغَ الشاعر»
+ «رجل – کلام رجیل!»
«نابغهی نورانی!»
+ «کانّه کوکب درّی!»
با نور، یک نابغه باش!
«نبوغ نورانی!»
با نور، یک نابغهی پنهان هستی!
«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»
این درخت پاک، با نور ربّ خویش، مدام میوهی نوبرانه میدهد!
راز شادابی اهل نور همین است!
+ «فتی – اکسیر جوانی!»
+ «نفخة الربیع!»
+ «نبع – نبط – خودنویس نورانی!»
«ثوب عبقرى و ثياب عبقرية: پارچه خوب»
«رَجُلٌ عَبْقَرِيٌّ: شَديدٌ قَوِيٌّ»
«عَبْقَريُّ القومِ: سيدُهم»
«إِشْراقَةُ عَبْقَريَّةٍ: فِكْرة رائعة و فُجائيَّة، اسْتِضاءة عقليَّة.»
«العَبْقَرَةُ من النِّسَاءِ: المرأَة التَّارَّةُ الجَميلةُ. و تَلأْلُؤُ السَّحَاب»
مترادفات: «الذَّكَاءُ، النُّبُوغُ، التَّفَوُّقُ، المُمْتَازُ، النَّابِغَة، الخَلَّاقُ»
« أصل العبقري صفة لكل ما بولغ في وصفه،
و أصله أن عبقر بلد يوشّى فيه البسط و غيرها،
فنسب كل شيء جيّد إلى عبقر.
و عبقري القوم: سيدهم،
و قيل: العبقري الذي ليس فوقه شيء،
و العبقري: الشديد،
و العبقري: السيد من الرجال،
و هو الفاخر من الحيوان و الجوهر …
و العبقريّ: الكذب البحت. (معنای مذموم واژه)
كذب عبقريّ و سماق: أي خالص لا يشوبه صدق.»
مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ
+ «اتکای نورانی!»
نبوغ قلب، با اتکاء به نور، آشکار میشه!
حسود، این نعمت رو تکذیب و انکار میکنه!
[سورة الرحمن (۵۵): الآيات ۶۲ الى ۷۸]
وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (۶۲)
و غير از آن دو [باغ]، دو باغ [ديگر نيز] هست.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
مُدْهامَّتانِ (۶۴)
كه از [شدّت] سبزى سيهگون مىنمايد.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ (۶۶)
در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (۶۸)
در آن دو، ميوه و خرما و انار است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۶۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ (۷۰)
در آنجا [زنانى] نكوخوى و نكورويند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ (۷۲)
حورانى پردهنشين در [دل] خيمهها.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (۷۴)
دست هيچ انس و جنّى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ (۷۶)
بر بالش سبز و فرش نيكو تكيه زدهاند.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۷۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ (۷۸)
خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت!
تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها
[سورة إبراهيم (۱۴): الآيات ۲۳ الى ۲۶]
وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ (۲۳)
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند به بهشتهايى درآورده مىشوند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مىبرند،
و درودشان در آنجا سلام است.
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ (۲۴)
آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده:
سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؟
تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها
وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۲۵)
ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد.
و خدا مَثَلها را براى مردم مىزند، شايد كه آنان پند گيرند.
وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (۲۶)
و مَثَلِ سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد.