Luminous Feeding Access!
«هشش» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«هشّ الشجرة: ضربها ليتساقط ورقها»
«با عصا به برگ درخت زد تا فرو ريزد.»
«هَشَشْتُ الورق: خبطته بعضا ليتخلف»
+ «خبط – خَبَطْتُ الورَقَ من الشجر»
«هشش – خبط»
«هشّا فؤاده: أى خفيفا الى الخير»
«وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي أي أضرب الأغصان ليسقط ورقها على غنمي»
«الْهَشَاشَةُ: الارتياح و الخفة للمعروف»
«هَشَ الرجل: إذا تبسم و ارتاح»
«الْمُؤْمِنِ هَشَّاشٌ بَشَّاشٌ»
«مومن، با نشاط و خوشرو است.»
«الْهَشَاشَةِ: طلاقة الوجه»
«شيء هَشِيشٌ: أي رخو لين»
مفهوم «رخاوة توجب فيضان ما فيه»
رقّت قلبی که از درونش، نور آرامش سرریز و متلالا میشود.
«نورِ روزیرسان!»
+ «ثوی»: همان چوپانی که مراقب امنیت چهاردیواری ماست،
رزق نورانی را نیز از درخت علم آل محمد ع برای ما میتکاند!
+ «قبس»
+ «اخذ»
+ «شرع»
[هشش – قبض و بسط] :
انگاری وقتی قلبمون سنگینه و تاریکه،
نیاز به یه چیزی داریم که بزنیم، سبک شیم «شيء هَشِيشٌ: أي رخو لين»،
بزنیم، روشن شیم «الْهَشَاشَةِ: طلاقة الوجه»
بزنیم، جوان شیم «فتی»،
تا بتونیم برای خودمون و دیگران ایجاد امنیت و آرامش کنیم،
تا در عمل از معنای اسم مومن بهرهمند بشیم «الْمُؤْمِنِ هَشَّاشٌ بَشَّاشٌ»
اون چیزی که نیاز داریم، اوراق علمی صاحبان نور است «الورق»،
لذا با یاد مطالب علمی صاحبان نور، انگاری عصا به درخت علم آل محمد ع میزنیم «هَشَشْتُ الورق» تا برگهای نورانی، برای قلب تاریکمان بریزد، یهو میبینیم که روشن شدهایم «الْهَشَاشَةُ: الارتياح و الخفة للمعروف»
… این مطلب زیبا اون چیزی است که باید از این واژه و این آیات قرآن استنباط کنیم و عملا در دل شرایط برای ما کاربرد داشته باشد «وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي أي أضرب الأغصان ليسقط ورقها على غنمي»
+ داستان «شجره منهیة»:
مطلب زیبا اینجاست که اگه بدون عصا یعنی بدون یاد صاحبان نور به شجرة علم آل محمد ع نزدیک بشویم و بخواهیم از علم آل محمد ع بهرهمند شویم، قصه شجره منهیه تکرار میشود،
در واقع بدون «ویپیان» یعنی بدون قرای ظاهرة،
سیر علمی به سمت قرای مبارکة اصلا امکان پذیر نیست.
«وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ»
اهل حسادت خیال میکنن میشه بدون عصای موسی ع،
از ارزاق و اوراق نورانی درخت آل محمد ع بهرهمند شد!
بدون «vpn» مگه میشه؟!
اهل یقین کنار شجرة طیبة آل محمد ع که ایستادهاند،
کافی است نام صاحبان نور خودشان، در ملکوت قلبشان خطور کند،
ناگهان باران برگهای علمی درخت آل محمد ع به قلبشان سرازیر میشود.
«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»
وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي
و با آن براى گوسفندانم برگ مىتكانم!
[سورة طه (۲۰): الآيات ۱۷ الى ۳۶]
وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى (۱۷)
و اى موسى، در دست راست تو چيست؟»
قالَ هِيَ عَصايَ
أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها
وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي
وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى (۱۸)
گفت:
«اين عصاى من است،
بر آن تكيه مىدهم
و با آن براى گوسفندانم برگ مىتكانم،
و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمىآيد.»
قالَ أَلْقِها يا مُوسى (۱۹)
فرمود: «اى موسى، آن را بينداز.»
فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (۲۰)
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مىخزيد.
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى (۲۱)
فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد،
وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (۲۲)
و دست خود را به پهلويت ببر، سپيدِ بىگزند برمىآيد، [اين] معجزهاى ديگر است،
لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (۲۳)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم.
اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۲۴)
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.»
قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (۲۵)
گفت: «پروردگارا، سينهام را گشاده گردان،
وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (۲۶)
و كارم را براى من آسان ساز،
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي (۲۷)
و از زبانم گره بگشاى،
يَفْقَهُوا قَوْلِي (۲۸)
[تا] سخنم را بفهمند،
وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي (۲۹)
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده،
هارُونَ أَخِي (۳۰)
هارون برادرم را،
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (۳۱)
پشتم را به او استوار كن،
وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (۳۲)
و او را شريك كارم گردان،
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (۳۳)
تا تو را فراوان تسبيح گوييم،
وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (۳۴)
و بسيار به ياد تو باشيم،
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (۳۵)
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى.»
قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (۳۶)
فرمود: «اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى
«ارب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الأرب: الحاجة»
«أرب اليه: احتاج»
«الحاجة الشديدة بحيث يكون تقوّم الشيء بها»
«نور الولایة» همون حاجت و نیاز شدید هر قلبی است که برای خروج از تاریکی و رسیدن به نور آرامش، به آن نیازمند است.
«هزز» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«هَزَّتِ الرّيحُ الاغْصانَ: باد، شاخهها را تكان داد.»
«اهتزاز پرچم نورانی در ملکوت قلب!»
+ «سجد»
+ «فیء»: «فَيَّأَتِ الرّياحُ الغصونَ»
وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ
تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا
و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان،
تا بر تو خرماى تازه مىريزد.
[سورة مريم (۱۹): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (۲۱)
گفت: « [فرمان] چنين است، پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است،
و تا او را نشانهاى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم،
و [اين] دستورى قطعى بود.»
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا (۲۲)
پس [مريم] به او [=عيسى] آبستن شد و با او به مكان دورافتادهاى پناه جست.
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ
قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا (۲۳)
تا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد.
گفت: «اى كاش، پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش شده بودم.»
فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (۲۴)
پس، از زير [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد كه:
غم مدار، پروردگارت زير [پاى] تو چشمه آبى پديد آورده است.
وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (۲۵)
و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، تا بر تو خرماى تازه مىريزد.
فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً
فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً
فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (۲۶)
و بخور و بنوش و ديده روشن دار.
پس اگر كسى از آدميان را ديدى، بگوى: «من براى [خداى] رحمان روزه نذر كردهام،
و امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت.»
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ
قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا (۲۷)
پس [مريم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند:
«اى مريم، به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى.»
يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (۲۸)
اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود.
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ
قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (۲۹)
[مريم] به سوى [عيسى] اشاره كرد.
گفتند: «چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودك است سخن بگوييم؟»
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (۳۰)
[كودك] گفت: «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است،
اهتزاز نور!
اگه قبض و بسط نور قلبتو بفهمی، میتونی کارهاتو با تایید این نور انجام بدهی.
و اگه تصمیم بر انجام کاری بگیری و این نور،
با قبضش و اخمش، صحت و درستی انجام اون کارتو تایید نکنه،
از انجام اون کار منصرف میشی
و این حمایت علمی در جمیع کارها و رفتارها و افکارت با کمک نورالولایة،
بزرگترین نعمتی الهی است که میتونه شامل حال یه نفر بشه
و دست اونو مدام بگیره و در مسیر مورد تایید الهی پیش ببره
و روز به روز، نور یقین در این قلب رو به افزایش و ازدیاد خواهد بود.
این حدیث بسیار زیبا، به همین موضوع مهم اشاره داره:
امام كاظم عليه السلام:
إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى أيَّدَ المُؤمِنَ بِروحٍ مِنهُ
تَحضُرُهُ في كُلِّ وَقتٍ يُحسِنُ فيهِ و يَتَّقي،
و تَغيبُ عَنهُ في كُلِّ وَقتٍ يُذنِبُ فيهِ و يَعتَدي،
فَهِيَ مَعَهُ تَهتَزُّ سُروراً عِندَ إحسانِهِ،
و تَسيخُ فِي الثَّرى عِندَ إساءَتِهِ.
فَتَعاهَدوا عِبادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصلاحِكُم أنفُسَكُم؛
تَزدادوا يَقيناً، وتَربَحوا نَفيساً ثَميناً،
رَحِمَ اللَّهُ امرَأً هَمَّ بِخَيرٍ فَعَمِلَهُ،
أو هَمَّ بِشَرٍّ فَارتَدَعَ عَنهُ.
خداوند متعال، مؤمن را با روحى از سوى خود پشتيبانى مىكند،
كه هرگاه وى نيكى و تقوا نشان مىدهد، آن روح پيش اوست
و هرگاه گناه و تجاوز مىكند، آن روح از پيش او غايب مىشود.
پس آن [روح] با اوست.
هرگاه وى نيكى كند، آن [روح] از شادى، خوشحالى مىكند؛
و هرگاه وى بدى كند، آن [روح] در كام زمين فرو مىرود.
پس، اى بندگان خدا!
با اصلاح خودتان، از نعمتهاى خدا مراقبت كنيد تا يقين شما افزوده گردد
و به بهره نفيس و گرانبها برسيد.
رحمت خدا بر كسى كه به نيكى تصميم بگيرد و آن را انجام دهد،
يا بر بدى تصميم بگيرد؛ امّا از آن دست بكشد!