Light, responsible for discipline!
“ALIGNMENT”
«نظم» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«نَظَمْتُ الخرَزَ: مهره را به نخ کشیدم.»
«النِّظَام: الخيط الذي يُنْظَمُ به اللؤلؤ»
«النِّظام: الخَيط يَجمَع الخَرَز.»
«نَظَمْتُ الشِّعْرَ و غيره.»
«انْتَظَمَ اللُّؤلُؤ و نحوُهُ: مرواريد و مانند آنرا به رشته درآورد و منظم كرد.»
مفهوم زیبای «هماهنگی» از هزار واژه مترادف «نور» استنباط میشود.
+ «اسس – نور موسّس!»
+ «رتل»
امام سجاد علیه السلام:
رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
صَلَاةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلَائِکتِک وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ أَهْلِ طَاعَتِک،
وَ تَشْتَمِلُ عَلَی صَلَوَاتِ عِبَادِک مِنْ جِنِّک وَ إِنْسِک وَ أَهْلِ إِجَابَتِک،
وَ تَجْتَمِعُ عَلَی صَلَاةِ کلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِک.
پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست،
درودی برابر همه درودهای فرشتگان و پیمبران و فرستادگان تو و آنان که اهل طاعت تو باشند،
و شامل بر درود بندگانت از جنّ و انس و پذیرندگان دعوتت گردد،
و درود هر که را از انواع مخلوقات خود که آفریدهای و پدید آوردهای در برگیرد.
فَأَحْینِی حَیاةً طَیبَةً تَنْتَظِمُ بِمَا أُرِیدُ،
وَ تَبْلُغُ مَا أُحِبُّ مِنْ حَیثُ لَا آتِی مَا تَکرَهُ،
وَ لَا أَرْتَکبُ مَا نَهَیتَ عَنْهُ،
وَ أَمِتْنِی مِیتَةَ مَنْ یسْعَی نُورُهُ بَینَ یدَیهِ وَ عَنْ یمِینِهِ.
پس مرا به حیاتى نیکو زنده بدار که طبق دلخواهم صورت پذیرد
و تا به آنچه دوست دارم نائل آیم ولى به کارى دست نیازم که تو آن را خوش نمىدارى،
یا مرتکب چیزى نگردم که تو از آن نهى فرمودهاى
و مرا بمیران چون آن کس که روشنائى او پیشاپیش او از دست راستش حرکت مىکند.
«نَظَمْتُ الخرَزَ: مهره را به نخ کشیدم.»
امام علی علیه السلام:
وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ
يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ
فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ
ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَدا.
جایگاه سرپرست، جایگاه رشتهای است که دانهها را بهم پیوند داده و جمع میکند،
و آنگاه که آن رشته بگسلد، دانهها پراکنده گشته و هرگز تمام آنها جمع نخواهند شد.
+ «دلل -داستان تکراری اهل حسادت خودسری که پشت به نور سرپرست خود کردهاند!»
امام علی علیه السلام:
«الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ»
نور، عامل نظم و هماهنگی است.
حضرت زهرا سلام الله علیها:
«فَجَعَلَ اللَّهُ … الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ»
«خدایتعالی عدالت را مایه وحدت و هماهنگی دلها قرار داد.»
«فَسَلِّمْ عَلَى الْإِمَامِ عَلَى نَسَقِ التَّسْلِيمِ»
«فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً» + «تحرّی»
امام على عليه السلام:
تَحَرَّ رِضَى اللَّهِ وَ تَجَنَّبْ سَخَطَهُ
فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنَقِمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ مَغْفِرَتِهِ وَ لَا مَلْجَأَ لَكَ مِنْهُ إِلَّا إِلَيْهِ.
خشنودى خدا را بجوى و از خشمش دورى كن؛
زيرا در برابر كيفر او، از تو هيچ كارى ساخته نيست
و از آمرزش او، بىنياز نيستى و تو را گريزى از او، جز به خود او نباشد.
نور نظمدهنده و منضبط کننده!
نور، مسئول نظم و ترتیب!
نورِ منظِّم!
اَلتُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ!
مقياس حقّ، مقياس حمران است!
خَيْطَ اَلْبَنَّاءِ: ریسمانِ بنّایی!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ حَمْزَةَ وَ مُحَمَّدٍ اِبْنَيْ حُمْرَانَ قَالاَ:
اِجْتَمَعْنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جَمَاعَةٍ مِنْ أَجِلَّةِ مَوَالِيهِ
وَ فِينَا حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ فَخُضْنَا فِي اَلْمُنَاظَرَةِ وَ حُمْرَانُ سَاكِتٌ
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
مَا لَكَ لاَ تَتَكَلَّمُ يَا حُمْرَانُ
فَقَالَ يَا سَيِّدِي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي أني [أَنْ] لاَ أَتَكَلَّمَ فِي مَجْلِسٍ تَكُونُ فِيهِ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكَ فِي اَلْكَلاَمِ فَتَكَلَّمْ
فَقَالَ حُمْرَانُ
أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
لَمْ يَتَّخِذْ صٰاحِبَةً وَ لاٰ وَلَداً
خَارِجٌ مِنَ اَلْحَدَّيْنِ حَدِّ اَلتَّعْطِيلِ وَ حَدِّ اَلتَّشْبِيهِ
وَ أَنَّ اَلْحَقَّ اَلْقَوْلُ بَيْنَ اَلْقَوْلَيْنِ لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ
وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدىٰ وَ دِينِ اَلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَلْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ اَلنَّارَ حَقٌّ
وَ أَنَّ اَلْبَعْثَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ حَقٌّ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يَسَعُ اَلنَّاسَ جَهْلُهُ
وَ أَنَّ حَسَناً بَعْدَهُ وَ أَنَّ اَلْحُسَيْنَ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ
ثُمَّ أَنْتَ يَا سَيِّدِي مِنْ بَعْدِهِمْ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
اَلتُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ
ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ
مُدَّ اَلْمِطْمَرَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَلْعَالِمِ
قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَا اَلْمِطْمَرُ
فَقَالَ أَنْتُمْ تُسَمُّونَهُ خَيْطَ اَلْبَنَّاءِ
فَمَنْ خَالَفَكَ عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ فَهُوَ زِنْدِيقٌ
فَقَالَ حُمْرَانُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ إِنْ كَانَ مُحَمَّدِيّاً عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً.
حمزه و محمّد دو فرزند حمران گفتهاند:
با گروهى از بزرگان اصحاب امام صادق عليه السّلام در محضر مقدّسش بوديم
و حمران بن أعيَن هم در ميان ما بود،
ما سخت سرگرم مناظره و بحث بوديم و حمران ساكت بود و هيچ نمىگفت،
امام صادق عليه السّلام به او فرمود:
حُمران چه شده است كه سخنى نمىگويى؟
عرض كرد: سرورم،من با خود عهد كردهام در انجمنى كه شما حضور داشته باشيد سخن نگويم
(تا استفادۀ بيشترى برم).
امام صادق عليه السّلام فرمود:
من بتو اجازه مىدهم كه بگوئى،شروع كن(بگو)!
آنگاه حُمران گفت:
گواهى مىدهم كه نيست معبود بر حقّى جز خدا، او يگانه است و شريكى ندارد،
نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد،
و از دو حدّ خارج است: يكى؛ نبودن، و ديگرى شبيه بودن به موجودى،
و در افعال بندگان سخن حقّ بين اين دو گفته است (جبر و تفويض)
نه جبر است و نه تفويض (يعنى اختيار است)،
و گواهى مىدهم كه محمّد صلى اللّٰه عليه و آله بنده و پيامبر اوست،
كه فرستاده است وى را همراه با هدايت (كه قرآن، محض هدايت است)
و به دين درست (كه اسلام آئين حقّ است)
تا آشكار سازد و غالب گرداند آئين خويش را بر همۀ دينها،
و احكام آنها را (پارهاى را از جهت اصل و پارهاى را از جهت كيفيّت) منسوخ سازد،
هر چند مشركان مايل نباشند،
و گواهى مىدهم كه بهشت حقّ است و آتش جهنّم حقّ،
و بر انگيخته شدن پس از مرگ حقّ است،
گواهى مىدهم كه يقينا علىّ عليه السّلام حجّت خداست بر مخلوقش،
مردم نمىتوانند آن را ناديده بگيرند و پس از او حسن عليه السّلام،
و بعد از او حسين عليه السّلام سپس علىّ بن الحسين بعد محمّد بن علىّ،
و بعد تو، اى سرور من پس از ايشان،
وقتى سخنش به اينجا رسيد حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
مقياس حقّ، مقياس حمران است،
«اَلتُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ»
آنگاه فرمود:
اى حمران «مطمرى» بين خودت و عالِم كشيدى.
«مُدَّ اَلْمِطْمَرَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَلْعَالِمِ»
گفتم: آقاى من «مطمر»چيست؟
فرمود: شما آن را (شاقول يا) ريسمان بنّايى مىناميد،
پس هر كس كه تو را در اين امر مخالفت نمايد، بىدين است.
حمران گفت:
و اگر چه نژاد او به حضرت علىّ عليه السّلام و فاطمه سلام اللّٰه عليها رسد؟
امام عليه السّلام فرمود: و حتّى اگر تبارش محمّدى و علويّ و فاطميّ باشد.
«مُدَّ اَلْمِطْمَرَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَلْعَالِمِ»
اى حمران ریسمانِ بنّایی، بين خودت و عالِم كشيدى.
یعنی سرِنخِ علوم نورانی آل محمد ع در دست حُمران است!
+ «فَعَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي؟»
اخذ علم از کسی که کلامش جوهر نورانی دارد!
علوم نورانی نامرئی، رؤيت میشوند!
«نامرئی رؤيت شده!»
کلامِ هماهنگ با نور!
امام صادق علیه السلام:
… فَإِنَّ مَعَ كُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِيقَةً وَ عَلَيْهِ نُورٌ
فَمَا لَا حَقِيقَةَ مَعَهُ وَ لَا نُورَ عَلَيْهِ فَذَلِكَ قَوْلُ الشَّيْطَانِ.
آگاه باشید که هر کلام ما دارای یک حقیقت و نور میباشد که با نور قرآن همخوانی دارد.
و هر کلامی که نور و حقیقت نداشته باشد کلام شیطان است.
+ «یاقوت سرخ!»
[قلب – هماهنگی – قبض و بسط] :
تشخیص این هماهنگی کلام با نور، کاری است که بعهده قلب گذاشته شده است یعنی مدام قلب در تقلب و حالی به حالی شدن است تا ما بفهمیم آیا با عالم بالا هماهنگ هستیم یا نه!
بعبارت دیگر ابزار ارتباطی ما با عالم بالا همین قلب ماست، که قبض و بسط این قلب، با عالم بالاست و ما هیچ دخل و تصرفی در این قبض و بسط قلب نداریم و فقط از روی این قبض و بسط قلبی میفهمیم که الآن با دستورات نورانی ولیّ خدا هماهنگیم یا نه!
حالت بسط و نورانیت قلب تایید هماهنگی با عالم بالاست یعنی منطبق با امر الله داریم پیش میریم و اگه قلب یهو تاریک بشه میفهمیم یه جایی اشتباه کردیم که این تذکر، ناهماهنگی ما را با عالم بالا نشون میده. لذا فورا مترصد میشیم تا این اشتباه رو جبران کنیم و ناهماهنگی رو برطرف کنیم و این تغییر وجه از قبله آل محمد ع رو که منجر به تاریکی قلب شده را برطرف نماییم و این یعنی حیات و زندگی! و این گرایش و وابستگی قلبی که مدام در دستان عالَم بالا در حالا تقلب و حالی به حالی شدن است یعنی قرب و پیوند با آل محمد ع.
این پیوستگی نامرئی با نور یاد صاحبان نور یعنی همان خودکفایی که ما رو به فناء عیوب و بقاء نورانی عقل با کمک نور میرساند.
اینجوری زندگی کردن یعنی استعمال اندیشه نورانی در دل شرایط منجر به تولید آرامشی در زندگی میشه که اسمشو میذاریم اعمال صالح.
قصه جان و تن همین است که جان در دنیا، این تن را یدک می کشد و تن تابع دستورات این جان است و هر جا بین جان و تن مفارقت و جدایی ایجاد شد (خواب در شب یا موت در آخر زندگی دنیایی) اینجا جان، فارغ از تن، در منتها الیه قرب خود به نور آل محمد ع زندگی ابدی خویش را آغاز میکند که انتهایی برای آن نیست، چون وصل به نور بیانتهای علم آل محمد ع شده است و این جانِ نورانی، سرای و منزلش بهشت آل محمد ع است و همهی این مراحل برای اهل یقین با هماهنگی با نور یاد صاحبان نور در دنیا و آخرت صورت گرفته است و اینجا زیبایی و شیرینی واژههای هماهنگی و گرایش و وابستگی و دلبستگی و پیوند و پیوستگی و همبستگی و خودکفایی و … همه و همه با واژههای معادل عربی زیبای آنها چقدر در آیات و احادیث زیبا و قشنگ شده است بطوریکه گره از فهم خیلی از آیات و احادیث با این مفاهیم باز شده و چهره جدیدی از معالم الهی روشن میشود و اینکه همهی واژهها به نوعی از ما میخواهند که گر چه در دنیا هستیم اما با آخرت هماهنگ باشیم «کونوا مشرفین علی الاآخرة».
گر چه تمناها و تمایلات دنیایی و عیب حسد وجود دارد اما با یاد نور، در همین دنیا بر این تمایلات فائق گشته و با نور آخرتی ماخوذ از علم آل محمد ع زندگی مینماییم ان شاء الله تعالی.
اهل یقین از روی تاریکی و روشنایی قلبشون، درصد هماهنگی با عالم بالا رو می فهمند! درصد درستی تصمیمی که برای هر کاری میگیرند را می فهمند. انگاری با مراجعه به قلب سلیم خود – که هر لحظه برایشان ممکن است – در همان لحظه پاسخ استعلام سوال خویش را از عالم بالا می گیرند و وجود اهل یقین، تنها و بدون کمک و حمایت نیست چون اهل نور ولایت هستند و از ولایت علمی صاحبان نور، همیشه و همه جا بهرهمند هستند.
لذا همه چیز به سلامتی این قلب بر میگردد که با عدم دلبستگی به مصادیق پوچ و زودگذر لذتهای دنیایی یعنی تمناهای خویش، خاصیت تفقه خودش را از دست نداده باشد و بینایی و بصیرت این قلب به این است که «عین شکری» باشد یعنی جز کسب نور علمی با یاد علوم آل محمد ع خواسته و گرایش دیگری نداشته باشد.
در این قسمت از این حدیث زیبا اشاره به همین ویژگی و توانایی قلب شده که در صورت بسط و منفتح بودن میتونه نور علوم ربانی رو حفظ کنه و بکار ببنده اما اگه بدلیل حبّ دنیا (تمنا و استعمال حسد) بر این قلب غشای تاریک حسادت احاطه داشته باشد، دیگه راه دسترسی به این نور رو نخواهد داشت و یادش میره کار درست چی بوده که باید انجامش میداده و فراموشی حاصل می شود.
واژه منطبقه «الْغَاشِيَةُ مُنْطَبِقَةٌ» در این حدیث، اینجا معنیش همان هماهنگ بودن با تاریکی است که خاصیتش هم فراموشی است. هماهنگی و انطباق معنایش این است که قلب، مدام با فهم قبض و بسط در شرایط هماهنگی با عالم بالا گام بردارد.
این قلب با توانایی فهم قبض و بسط را غشایی احاطه کرده که باز بودن این غشاء و بسته بودنش به دست عالم بالاست و حاصلش نور و تاریکی قلب است و از این فعل و انفعالات، اهل یقین خواسته و کلام عالم بالا را می فهمد.
امام علی علیه السلام:
«ثُمَّ سَأَلَاهُ عَنِ الْحِفْظِ وَ النِّسْيَانِ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ ابْنَ آدَمَ وَ جَعَلَ لِقَلْبِهِ غَاشِيَةً
فَمَهْمَا مَرَّ بِالْقَلْبِ وَ الْغَاشِيَةُ مُنْفَتِحَةٌ حَفِظَ وَ أَحْصَى
وَ مَهْمَا مَرَّ بِالْقَلْبِ وَ الْغَاشِيَةُ مُنْطَبِقَةٌ لَمْ يَحْفَظْ وَ لَمْ يُحْصِ»
«ثَغْرٌ نَسَق: إذا كانت الأسنانُ متناسقةً متساوية»
«نَسَقَ الدُرَّ: مرواريد را آراسته به رشته كشيد.»
«تَنْسِيقُ الأُمورِ، تَنْظِيمُ الأُمورِ: هماهنگ كردن كارها»
کجیهای خودتو با نور ولایت هماهنگ کن! سِت کن! اجاست کن! تنظیم کن!
امام علی علیه السلام:
نِظَامُ الدِّينِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى وَ التَّنَزُّهُ عَنِ الدُّنْيَا.
هماهنگی با نور، یعنی مخالفت با حسادتِ دنیای قلبت و دوری نمودن از تمناهایت.
اما چجوری؟
فقط باید نور و ظلمت قلبتو متوجه بشی تا بتونی از این تئوری زیبا،
عملا بهرهمند بشی و لذت ببری و تولید اعمال صالح برای قبر و قیامت خودت بنمایی.