LIGHT DEFICIENCY
is a critical alarm for the heart!
«نقص» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«دِرْهَمٌ نَاقِصٌ: غَيْرُ تَامِّ الْوَزْنِ، پول فلزى كم وزن.»
[نقص – تمم]
«دِرْهَمٌ تَامّ»
+ «با نور، کار تمومه! نورِ تمام عیار!»
فقه اللغة: فصل في تقسيم القاذورات:
«نَقْصُ النَّحْلِ»
+ «عهد – فی عقله عهدة»
+ «عیب»
+ «عیب یابی»
+ «مرض»
حدیث مهم نقص الخطیئة آدم ع و فن عذرخواهی:
«فَلَقَدْ تَبَيَّنَ نَقْصُ الْخَطِيئَةِ وَ ذُلُّهَا فِي أَعْضَائِي وَ سَائِرِ بَدَنِي»
نور دفیشنسی، نقص اصلی قلب اهل شک حسود است!
+ «عهد»: نقطه ضعف قلب، حسادت است!
در قلب اهل شک حسود، چجور کمبودی وجود داره؟ نور معالم ربانی!
[« لِيَعْرِفَ قَدْرَهُ وَ نَقْصَهُ وَ كِلَا الْأَمْرَيْنِ فِيهَا صَلَاحُهُ»:]:
يَا مُفَضَّلُ،
فَانْظُرْ كَيْفَ أُعْطِيَ الْإِنْسَانُ عِلْمَ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ لِدِينِهِ وَ دُنْيَاهُ
وَ حُجِبَ عَنْهُ مَا سِوَى ذَلِكَ
لِيَعْرِفَ قَدْرَهُ وَ نَقْصَهُ
وَ كِلَا الْأَمْرَيْنِ فِيهَا صَلَاحُه.
این نقص نور قلب، یعنی تاریکی قلب، کلام خدای مهربان ماست!
انگاری خدای مهربان، وقتی اشتباهی از من سر میزنه، اینگونه و با این زبان با من سخن میگوید.
لذا این نقص دربردارنده کلامی زیبا از زیبارویی بینظیر است و علیرغم اینکه نقص، تلخ است، اما این نقص، شیرین است، چون با تو سخن میگوید!
+ «قبض و بسط»: این همان زبان نور و ظلمت است، یعنی ظلمت برای اهل یقین، کلام خدای مهربان است، با محتوای اخم و سخط ولی خدا، از روش غلط و اشتباهی که بنده در پیش گرفته است.
نقص در نعمتهای بیارزش که نقص نیست!
نقص در اصل نور ولایت، نقص در کمال است و برطرف نکردن این نقص زشت است!
+ مقالههای «زشت و زیبا»
پس علوم ربانی در دل شرایط، همان آب زمزم گواراست که بوی کلام خوش آل محمد ع را میدهد و اینجاست که کتاب لغت به این مفاهیم زیبا اینجوری اشاره میکند:
«نَقَصَ الْمَاءُ: آب گوارا شد.»
«النَّقِيص: آب گوارا، هر عطرى كه بوى خوش داشته باشد.»
نقصهای امورات دنیایی همهاش باید برای ما بوی خوش بدهد، چون در بر دارنده کلام عالم بالاست.
این مطلب دیگه خیلی زیباست: در کتاب لغت فقه اللغه در باره اسامی مدفوع حیوانات اینجوری مینویسه که عرب به مدفوع زنبور عسل میگه نقص: «نَقْصُ النَّحْلِ»، انگاری عسل خودش همون شفای نواقص قلبی است. و این اسم زیبا برای عسل یعنی اون چیزی که نقص رو برطرف میکنه همین نحل است و نقص النحل یعنی عسل!
بدون نقص نور قلب، یعنی بدون ایجاد تاریکی، نمیتونی متوجه اشتباه خودت بشی!
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِ … نَقْصٍ!
برای همینه که خدای مهربان با ایجاد نقص در نور قلب، یعنی ایجاد تاریکی، یک مطلب مهم رو بهت گوشزد میکنه و میخواد امتحانت بکنه و دستتو رو کنه که از اختیارت چجوری میخوای استفاده کنی، و بر اساس اون تصمیمی که اختیارا میگیری، خدا هم سرنوشتتو رقم میزنه، حتی اگه قبلا سرنوشتت، خدای ناکرده نار جهنم بوده، اما اگه الآن از اختیارت سوء استفاده نکنی و با کمک نور الولایة، تغییر بینش و روش بدهی، و بجای تمنا، راضی به تقدیر بشی، چون خدا رو راضی کردی، خدا هم راضیت میکنه یعنی سرنوشت حتی شومتو به سرنوشت اهل سعادت تغییر میده و این مطلب مهم در مقالۀ بداء اومد که خدا به اون علمی که فقط نزد خودشه و بس، و انگاری میدونه این بنده سرنوشتش جهنمه، اکتفا نمیکنه و اقدام نمیکنه و فرصت جدیدی برای عمل به نور ولایت به بندۀ خودش میده چون رحمتش بر غضبش پیشی گرفته، انگاری این بنده است که حتی اگه در علم الهی هم سرنوشت شوم داشته باشه که هیچکسی جز خدای مهربان اینو نمیدونه، این خدای مهربان به این بنده فرصت میده تا مجددا امتحانشو پس بده و این شرایط امتحان در زندگی روزمره همینه که مدام بین تمنا و تقدیر قرار میگیریم و این ما هستیم که اختیارا یکی از این دو مسیر رو انتخاب میکنیم. یا رو به جهنم و یا رو به بهشت! و تصمیم نهایی خدا برای اینکه برای ما تعیین و تکلیف کنه بعد از نتیجه این امتحانات الهی است. در لحظه انتخاب بهشت و جهنم، خدای مهربان با کلام واضح و گویای خودش با بنده حرف میزنه و اونو راهنمایی میکنه و از نتیجۀ انتخابش، آگاهش میکنه و مثلا با تاریکی قلبش بهش میگه این انتخابت نتیجه شوم جهنم رو در پی داره و مسیر اشتباهه! و شخص فرصت داره و میتونه اختیارا به این آلارم حیاتی و مهم توجه کنه و با شنیدن آلارم «جیزه»، حرکتشو به سمت معصیت متوقف کنه «صوم»، و برگرده «توبه»، و دومی نورش باشه «صلی» و به تقدیری که خدای مهربان برای درمان و درناژ عیب حسد او مقدر کرده راضی بشه. این فرایند و فعل و انفعالات همه در ملکوت قلب رخ میده و فقط خودت میفهمی و خدای خودت و امام رضا ع!
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِ … نَقْصٍ»:
انگاری امتحانات همون فرصتهای طلایی هستند که با نور ولایت نار آیت، شیرین میشه!
بدون نقص، یعنی بدون این تاریکی قلب، نمیشه نیاز خودتو به نور ولایت بفهمی!
این نقصی که به تو میفهمونه نیاز به آل محمد ع داری، این دیگه کلام شیرین خدای مهربان است و یک آلارم و اشاره زیباست.
+ «یا دلیل المتحیرین»
این نقص در هر چیزی باشه خبر از ابتلاء و امتحان الهی است به اینکه بدانیم معیوبیم و نقص داریم و به اینکه بدانیم با مکملی بنام نور معالم ربانی این نقیصه به کمال تبدیل می شود.
پس همه چیز زوج خلق شده یعنی همه چیز وابسته به نور ولایت خلق شده و نور ولایت زوج هر ذیحیاتی است! همه چیز حیاتشونو از نور ولایت میگیرن!
پس اسم اینو گر چه عیب و نقص میذاریم، اما اینو باید بدونیم که استارت اخذ علم برای رسیدن به کمال همین آلارم تاریکی است!
+ «ناشئة اللیل»
+ «تهجد و نماز نافله»
قلب ما به نور ولایت، کامل، و بدون نور ولایت، ناقص است.
این نقص، چون به ما میگه نیازمند نور ولایتیم، پس این نقص رو، با این بیان و توضیح، دوست داریم و اونو امر الله خدای مهربان خودمون میدونیم.
+ « ایجاد عیب برای رسیدن به فرج: فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها»
انگاری خدای مهربان میگه من با ایجاد تاریکی و نقص در نور قلب، خواستم عیب حسد قلبتو که نمیخوای به تقدیراتم راضی باشی رو بهت نشون دادم!
انگاری خدا میگه من خواستم این عیب حسد رو توی قلبت نشونت بدم تا برای درمانش، قدر نور ولایت رو بدونی و با معرفت به نور ولایت، حسدتو درناژ کنی و به فرج برسی.
انگاری بدون فهم اینکه عیبی بنام حسد در قلبمونه، نمیشه به فرج رسید!
یعنی: من عرف نفسه بالحسادة، فقد عرف ربه بنور الولایة!
«عابَ الحائطُ: إذا ظهر فيه عَيب»
«عابَ الحائطُ: إذا ظهر فيه عَيب»
گسل، شکاف، شقاق «شقّ»، «fault».
«عیب: نقصان في ذات الشيء أو في صفته و يقابله الصحّة و السلامة»
+ «هجن: کلام مستهجن، کلام معیوب، کلام ناقص»
«عَيْبَة الثيابِ»:
مطلب زیبا در مورد واژۀ «عیبة»:
و أمّا العَيْبَةُ بمعنى ما يجعل فيه الثوب أو غيره.
و لعلّ التناسب بينها و بين المادّة: وجود نقص في نفس ذلك الظرف (یعنی قلب ما) حيث انّه محتاج دائما الى مظروفه (یعنی نور ولایت که به درون این قلب از بیرون میتابد) و الى شيء يجعل فيه.
پس به قلب ما میگن عیبة «عَيْبَةً أي: مقرّا للنّقص» چون بدون نور ولایت، معیوب و ناقص است.
(ظرف و مظروف)
جالبه که عرب به صندوقچهای که مظروفش چیز با ارزشی مثل جواهرات است عیبة میگوید.
یک برداشت زیبا:
اراده خدا اینجوری تعلق گرفته که وجود ما و قلب ما بدون نور ولایت آل محمد ع ناقص باشه و لذا برای کمال، مدام نیاز به نور ولایت داریم تا به رشد و کمال برسیم پس خود خدا اینجوری خواسته که معیوب بودن قلب ما رو هنگام اشتباهاتمون بهمون بفهمونه! اونم با تاریکی قلبمون، تا بفهمیم که پشت به نور ولایت کردیم یعنی نارضایتی به تقدیرات، و حالا که اشتباهمونو اینجوری و با این زبان تاریکی فهمیدیم، با تن دادن و رضایت و تسلیم در برابر تقدیرات و پشت کردن به تمنا، این نور ولایت است که این عیب رو برطرف میکنه.
+ «قبض و بسط»
عیبۀ: صندوق چوبی که وسایل ارزشمند را داخل آن میگذاشتند.
آیا اینیکه معیوب (حسود) خلق شدیم برای ما خوبه یا بد؟
و اگه خوبه، چه خوبیی داره؟!
دفع شر بزرگی بنام ادعای ربوبیت به سبب قبول معیوب (حسود) خلق شدن:
عیب، ما رو محتاج نور علم آل محمد ع می کنه و اگه اینجوری نبود خودمونو از آل محمد ع بی نیاز میدیدیم و گرفتار شر بزرگتری می شدیم که همون خلود در آتشه و همینه که اونایی که آل محمد ع رو با بقیه یکسان می بینن و لذا خودشونو به آنها نیازمند نمی بینن و ادعای ربوبیت می کنن در واقع در بین الشرین بجای قبول ذلت کوچک و عمل به نور ولایت، متاسفانه با ادعای ربوبیت، خودشونو اولی میبینن و دومی نورشون نمیشن و اینجوری خودشونو تا ابد به هلاکت می اندازند.
ارتباط بحث بین الشرین و معیوب بودن ما در خلقت و اینکه این عیب (فهم تاریکی قلب)، چقدر به حال ما سود داره، خیلی جای تفکر و تدبیر داره!
شاید ما در عالم ذر نسبت به نور ولایت خوب جواب ندادیم و معتقد شدیم تمناها بیشتر از نور ولایت برای ما ارزش داره، اما از اونجاییکه آل محمد ع ما رو دوست دارن برای اینکه پی به این اشتباه خود ببریم و بینشمونو نسبت به آن خاندان پاک عوض کنیم به صلاح ما دیدند که، این خلقت معیوب ما رو باطلاع ما برسانند تا اولا با احساس نیاز به اونها ادعای ربوبیت نکنیم و تا ابد به هلاکت نیفتیم، ثانیا، با قبول نور ولایت آل محمد ع که مقدمه این پذیرش به معنی قبول معیوب بودن و نیاز به مربی داشتن هست، فرصت جبران خوبی برای کم گذاشتن عالم ذر ما نسبت به نور ولایت باشد.
وابستگی ما به آل محمد ع خیلی برای ما ارزشمند و پرسود هست و لذا برای اینکه این وابستگی استمرار داشته باشه و تا ابد قطع نشه ان شاء الله لازم است که ما همیشه متوجه معیوب بودن، در واقع یعنی متوجه اشتباهاتمون، از روی درک تاریکی قلبمون بشیم.
چه حدیث زیبایی است این داستان زراره:
«فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها إِنِّي أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ! فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِيبَكَ»
و این خلقت معیوب، یعنی ایجاد تاریکی قلب، به اعتبار اینکه ما را از ذلت بزرگ ادعای ربوبیت برهاند «وَ يَكُونَ بِذَلِكَ مِنَّا دَفْعُ شَرِّهِمْ عَنْكَ = دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ» برای ما خیلی با ارزش است و دفع شرّ بسیار بزرگی میکنه که قطعا ما پی به اهمیت آن نمیبریم. «اصول و اسرار».
[∞=1+1]
داستان خلقت ما اینه که ما 1 نیستیم! اولی نیستیم!
1 فقط خداست!
قل هو الله احد!
مخلوقات این واحد قادر متعال، همه 2 هستند! همه زوج هستند!
همه برای حیات خودشون وابسته به همون 1 یعنی خدا هستند و 1 خودش وابسته به هیچ چیزی نیست و این ویژگی 1 است.
اما ما وقتی با نور علم الهی آل محمد ع که از صاحبان نور اخذ میکنیم جفت و زوج شویم به کمال رسیده و دیگه نقص برطرف شده و کمال حاصل میشود پس این سوال که آیا ما ناقص خلق شدیم یا کامل جوابش اینه ما که عیب حسد داریم با نور ولایت کامل می شویم و داشتن عیب مانع رسیدن به کمال نیست بلکه نداشتن نور ولایت مانع رسیدن به کمال است و این واژه ها در مقالههای زوج و جفت و قرین و فضا و ضیف و … هزار واژه آمده است و بخصوص ضیف که همان (1+1) است خیلی زیبا جواب همه ابهامات را در این خصوص میدهد.
در عالم ذر یک بار به ما این فرصت داده شد تا با اقرار به فضل آل محمد ع، عاقبت به خیر شویم اما از آنجا که در این امر شاید خوب عمل نکردیم، خداوند یکبار دیگر فرصتی برای جبران این امر در دنیا قرار داد و لازمه اینکه متوجه نقص خود بشویم این است که می بایست با قلب خود، متوجه تاریکی شویم یعنی متوجه شویم که در خلقت نور قلب، نقصی و خللی پیش آمده، اینجوری بهتر پی به عظمت این معالم ربانی میبریم که در وهله اول نسبت به آن کوتاهی کردیم، پس این عیب در خلقت، برای رشد و تعالی و جبران کم کاری مرحله اول خیلی به نفع ماست.
در واقع با آن جوابی که ما در مرحله اول داده ایم مستحق خلود در بهشت که نبوده ایم بماند بلکه باید سر از جهنم در می آوردیم ولی قاعده رفق و لطف آل محمد ع دوباره شامل حال ما شد و فرصتی دیگر برای جبران بی معرفتی بار اول نسبت به معالم ربانی برایمان مهیا گردید و لازمه رسیدن به این معرفت رب ، معرفت نفس به عیبی بنام حسد میباشد.
وقتی که معیوبی، دائم چشمت دنبال علم آل محمد ع برای رهایی از عیبه و این نگاه با مفهوم نیاز به معالم ربانی برای نجات، ارزش داره و عملا دنبال ادعای ربوبیت نیستی و ادعای اولی بودن نمیکنی و خودتو مدام دومی نورت میدنی و همیشه در سفر انفرادی خودت با نورت هستی!
از اونجایی که ارزش آل محمد ع برای هیچ کس کاملا شناخته شده نیست و نبوده لذا همه تا ابد هم که سعی نمایند نمی تونن به گردش هم برسند، و چون قطعا همه در عالم ذر آنطور که شایسته و بایسته اقرار و اعتراف به این خاندان معصوم ع ننموده اند لذا همه به درجاتی معیوب جواب داده و لذا معیوب خلق شده اند و داشتن این عیب، یعنی حسد، در واقع ایرادی نیست و مهم این است که فهمیدیم وجود عیب برای چه بوده و تشخیص این عیب از روی تاریکی قلب چه منافعی برای اهل نور بر خواهد شد . و تا دنیا دنیاست مدیون معالم ربانی هستیم که این مطالب ماخوذ از منبع نورانی علم آل محمد ع است که اینگونه ما را از خواب غفلت بیدار میکند و متوجه حقایق هستی میشویم.
معرفت نفس به اینکه معیوبیم (با بیانی که آمد) مقدمه خوبی است برای معرفت رب و درک ربوبیت ذات اقدس الهی.
بعبارت دیگر کسی دست از ادعای ربوبیت بر می دارد که خود را معیوب ببیند و نیازمند به علم صاحبان نور از آل محمد ع ببیند.
لذا برای رسیدن به منتها الیه درجات خود که مورد نظر آل محمد ع است به نسبت توان عقلش در فهم ارزش بی انتهای علم آل محمد ع تلاش میکند تا در برطرف نمودن عیوبش و رساندن به بالاترین مقام و جایگاه ممکن نزد آل محمد ع موفق گردد ان شاء الله تعالی.
لذا فرمودند «من عرف نفسه فقد عرف ربه» تقدم معرفت نفس بر معرفت ربّ.
[قلب معیوب – وادی غیر ذی زرع]:
بواسطه عیب قلبی حسد، همیشه قلب ما وادی غیر ذی زرع است و نمی تواند ابتدا به ساکن مولد آرامش باشد پس ادعای ربوبیت برای چه؟ در ثانی تا دنیا دنیاست باید چشم به نگاه نورانی آل محمد ع برای ایجاد آرامش قلب خود داشته باشیم و اقرار به فضل و ربوبیت آن مخلوق بی عیب داشته باشیم و چه از این بهتر که همیشه وابسته به این نور باشیم.
خلقت قلب ما بواسطه عیب حسد همیشه غیر ذی زرع خواهد بود و این خود رد ادعای ربوبیت از هر غیر معصوم می نماید . و فقط راه رسیدن به آرامش این قلب ناآرام رزق علمی آل محمد ع است که از بیرون قلب باید مدام به این قلب بیمار و گرسنه برسد تا سر انجام به حیات طیبه دست پیدا نماییم.
عیب و نقص تاریکی قلب، کلام گویای خداست برای هدایت و اصلاح و تربیت اشتباهاتمان!
به این میگن لیله قدر!
+ تهجد
+ نافله
[حدیث مهم] :
إِنِّي أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ !
فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِيبَكَ لِيَحْمَدُوا أَمْرَكَ فِي الدِّينِ بِعَيْبِكَ وَ نَقْصِكَ
وَ يَكُونَ بِذَلِكَ مِنَّا دَفْعُ شَرِّهِمْ عَنْكَ
وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا لَعَلِمْتُمْ أَنَّ الْحَقَّ فِي الَّذِي أَمَرْنَاكُمْ
فَرُدُّوا إِلَيْنَا الْأَمْرَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ اصْبِرُوا لِأَحْكَامِنَا وَ ارْضَوْا بِهَا …
وَ الْفَرَجِ مِنْ عِنْدِهِ
عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِكُمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِكُمْ.
عبدالله بن زراره می گويد امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«اقْرَأْ مِنِّي عَلَى وَالِدِكَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّي إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِي مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ يَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ… وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ حَيّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَيْكَ مَيِّتا»
« سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو من اگر از تو بدگويي مي كنم فقط براي دفاع از توست.
چرا كه مخالفان و دشمنان در كمين هستند كه هر كس را ما به خود نزديك دانستيم و از او به خوبي ياد كرديم، به او دست يابند و آنان را كه مورد محبت و قرب ما هستند، به خاطر محبت و دوستي و قرب به ما اذيت و آزار كنند و به قتل برسانند. پس رحمت خدا بر تو در زندگيت و آمرزش خدا بر تو، پس از مرگت.
امام صادق علیه السلام نسبت به زراره میفرمایند:
رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ، لَوْلَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي.
خدا زراره را رحمت کند که او و امثال او نبودند، احادیث پدرم از بین رفته بود.
بسیار حدیث زیبایی است :
[ایجاد عیب برای رسیدن به فرج] :
با این داستان تکراری تهمت، خدای مهربان چه دفع شرّی میکنه واقعا! الحمد لله!
به این میگن: «تهمت مصلحتآمیز!!!»
+ داستان افک عایشه:
(این تهمت که به شما زده شد ظاهرش بده اما باطنش بد نیست بلکه خیر است، در واقع با این تهمت مصلحت آمیزی که مقدر شد، یه جور دفع شر بزرگی رخ داد که فهمش از اصول و اسرار است. )
[سورة النور (۲۴): الآيات ۱۱ الى ۱۵]:
«قصة الإفك»
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ (۱۱)
در حقيقت، كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند، دستهاى از شما بودند.
آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است.
براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است،
و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت.
لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ (۱۲)
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند: «اين بهتانى آشكار است»؟
لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ (۱۳)
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند؟
پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند، اينانند كه نزد خدا دروغگويانند.
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ (۱۴)
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود، قطعاً به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد، به شما عذابى بزرگ مىرسيد.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (۱۵)
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْرَأْ مِنِّي عَلَى وَالِدِكَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ
إِنِّي أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ !
فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِيمَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ وَ يَذُمُّونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ
وَ يَحْمَدُونَ كُلَّ مَنْ عَيَّبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ يُحْمَدُ أَمْرُهُ فَإِنَّمَا أَعِيبُكَ لِأَنَّكَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ بِمَيْلِكَ إِلَيْنَا وَ أَنْتَ فِي ذَلِكَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ غَيْرُ مَحْمُودِ الْأَثَرِ بِمَوَدَّتِكَ لَنَا وَ لِمَيْلِكَ إِلَيْنَا
فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِيبَكَ لِيَحْمَدُوا أَمْرَكَ فِي الدِّينِ بِعَيْبِكَ وَ نَقْصِكَ
وَ يَكُونَ بِذَلِكَ مِنَّا دَفْعُ شَرِّهِمْ عَنْكَ
يَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها
وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً
هَذَا التَّنْزِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ صَالِحَةٌ لَا وَ اللَّهِ مَا عَابَهَا إِلَّا لِكَيْ تَسْلَمَ مِنَ الْمَلِكِ وَ لَا تَعْطَبَ عَلَى يَدَيْهِ وَ لَقَدْ كَانَتْ صَالِحَةً لَيْسَ لِلْعَيْبِ فِيهَا مَسَاغٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ
فَافْهَمِ الْمَثَلَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِي ع حَيّاً وَ مَيِّتاً
فَإِنَّكَ أَفْضَلُ سُفُنِ ذَلِكَ الْبَحْرِ الْقَمْقَامِ الزَّاخِرِ
وَ إِنَّ مِنْ وَرَائِكَ مَلِكاً ظَلُوماً غَصُوباً يَرْقُبُ عُبُورَ كُلِّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ تَرِدُ مِنْ بَحْرِ الْهُدَى لِيَأْخُذَهَا غَصْباً ثُمَّ يَغْصِبَهَا وَ أَهْلَهَا
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ حَيّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَيْكَ مَيِّتاً
وَ لَقَدْ أَدَّى إِلَيَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ رِسَالَتَكَ أَحَاطَهُمَا اللَّهُ وَ كَلَأَهُمَا وَ رَعَاهُمَا وَ حَفِظَهُمَا بِصَلَاحِ أَبِيهِمَا كَمَا حَفِظَ الْغُلَامَيْنِ
فَلَا يَضِيقَنَّ صَدْرُكَ مِنَ الَّذِي أَمَرَكَ أَبِي ع وَ أَمَرْتُكَ بِهِ وَ أَتَاكَ أَبُو بَصِيرٍ بِخِلَافِ الَّذِي أَمَرْنَاكَ بِهِ
فَلَا وَ اللَّهِ مَا أَمَرْنَاكَ وَ لَا أَمَرْنَاهُ إِلَّا بِأَمْرٍ وَسِعَنَا وَ وَسِعَكُمُ الْأَخْذُ بِهِ وَ لِكُلِّ ذَلِكَ عِنْدَنَا تَصَارِيفُ وَ مَعَانٍ تُوَافِقُ الْحَقَّ
وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا لَعَلِمْتُمْ أَنَّ الْحَقَّ فِي الَّذِي أَمَرْنَاكُمْ
فَرُدُّوا إِلَيْنَا الْأَمْرَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ اصْبِرُوا لِأَحْكَامِنَا وَ ارْضَوْا بِهَا
وَ الَّذِي فَرَّقَ بَيْنَكُمْ فَهُوَ رَاعِيكُمُ الَّذِي اسْتَرْعَاهُ اللَّهُ خَلْقَهُ
وَ هُوَ أَعْرَفُ بِمَصْلَحَةِ غَنَمِهِ فِي فَسَادِ أَمْرِهَا
فَإِنْ شَاءَ فَرَّقَ بَيْنَهَا لِتَسْلَمَ ثُمَّ يَجْمَعُ بَيْنَهَا لِيَأْمَنَ مِنْ فَسَادِهَا وَ خَوْفِ عَدُوِّهَا فِي آثَارِ مَا يَأْذَنُ اللَّهُ وَ يَأْتِيهَا بِالْأَمْنِ مِنْ مَأْمَنِهِ
وَ الْفَرَجِ مِنْ عِنْدِهِ
عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِكُمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِكُمْ
فَلَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ تَكَلَّمَ بِتَكَلُّمِنَا ثُمَّ اسْتَأْنَفَ بِكُمْ تَعْلِيمَ الْقُرْآنِ وَ شَرَائِعِ الدِّينِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْفَرَائِضِ كَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص لَأَنْكَرَ أَهْلُ التَّصَابُرِ فِيكُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ إِنْكَاراً شَدِيداً ثُمَّ لَمْ تَسْتَقِيمُوا عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ طَرِيقَتِهِ إِلَّا مِنْ تَحْتِ حَدِّ السَّيْفِ فَوْقَ رِقَابِكُمْ إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ نَبِيِّ اللَّهِ ص رَكِبَ اللَّهُ بِهِ سُنَّةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ
فَغَيَّرُوا وَ بَدَّلُوا وَ حَرَّفُوا وَ زَادُوا فِي دِينِ اللَّهِ وَ نَقَصُوا مِنْهُ
فَمَا مِنْ شَيْءٍ عَلَيْهِ النَّاسُ الْيَوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُحَرَّفٌ عَمَّا نَزَلَ بِهِ الْوَحْيُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
فَأَجِبْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ تُدْعَى إِلَى حَيْثُ تَرْعَى حَتَّى يَأْتِيَ مَنْ يَسْتَأْنِفُ بِكُمْ دِينَ اللَّهِ اسْتِئْنَافاً
وَ عَلَيْكَ بِالصَّلَاةِ السِّتَّةِ وَ الْأَرْبَعِينَ وَ عَلَيْكَ بِالْحَجِّ أَنْ تُهِلَّ بِالْإِفْرَادِ وَ تَنْوِيَ الْفَسْخَ إِذَا قَدِمْتَ مَكَّةَ وَ طُفْتَ وَ سَعَيْتَ فَسَخْتَ مَا أَهْلَلْتَ بِهِ وَ قَلَّبْتَ الْحَجَّ عُمْرَةً أَحْلَلْتَ إِلَى يَوْمِ التَّرْوِيَةِ ثُمَّ اسْتَأْنِفِ الْإِهْلَالَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً إِلَى مِنًى وَ تَشْهَدُ الْمَنَافِعَ بِعَرَفَاتٍ وَ الْمُزْدَلِفَةِ فَكَذَلِكَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هَكَذَا أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ يَفْعَلُوا أَنْ يَفْسَخُوا مَا أَهَلُّوا بِهِ وَ يُقَلِّبُوا الْحَجَّ عُمْرَةً وَ إِنَّمَا أَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى إِحْرَامِهِ لِيَسُوقَ الَّذِي سَاقَ مَعَهُ فَإِنَّ السَّائِقَ قَارِنٌ وَ الْقَارِنُ لَا يُحِلُّ حَتَّى يَبْلُغَ هَدْيُهُ مَحِلَّهُ وَ مَحِلُّهُ الْمَنْحَرُ بِمِنًى فَإِذَا بَلَغَ أَحَلَّ فَهَذَا الَّذِي أَمَرْنَاكَ بِهِ حَجُّ التَّمَتُّعِ فَالْزَمْ ذَلِكَ وَ لَا يَضِيقَنَّ صَدْرُكَ وَ الَّذِي أَتَاكَ بِهِ أَبُو بَصِيرٍ مِنْ صَلَاةِ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ وَ الْإِهْلَالِ بِالتَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ وَ مَا أَمَرْنَا بِهِ مِنْ أَنْ يُهِلَّ بِالتَّمَتُّعِ فَلِذَلِكَ عِنْدَنَا مَعَانٍ وَ تَصَارِيفُ لِذَلِكَ مَا يَسَعُنَا وَ يَسَعُكُمْ وَ لَا يُخَالِفُ شَيْءٌ مِنْهُ الْحَقَّ وَ لَا يُضَادُّهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين.
« انْتَقَصَ : ذَهَبَ مِنْهُ شَىءٌ بَعْدَ تَمَامِهِ »
میشه وصف دنیای قلب اهل شک که با نور معالم ربانی حجت براشون تمام شد اما اونا به این نور پشت نمودند و کمال و تمام خود رو با نقص معاوضه نمودند.
فَلَقَدْ تَبَيَّنَ نَقْصُ الْخَطِيئَةِ وَ ذُلُّهَا فِي أَعْضَائِي وَ سَائِرِ بَدَنِي
آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ
فَانْظُرْ كَيْفَ أُعْطِيَ الْإِنْسَانُ عِلْمَ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ لِدِينِهِ وَ دُنْيَاهُ
بنگر كه چگونه بآدمى علم هر آنچه بدان در دين و دنياش نياز دارد داده شده
وَ حُجِبَ عَنْهُ مَا سِوَى ذَلِكَ
و از جز آن دريغ شده
لِيَعْرِفَ قَدْرَهُ وَ نَقْصَهُ
تا قدر [عقل] خود را و نقص [هوای نفس] خود را بداند،
وَ كِلَا الْأَمْرَيْنِ فِيهَا صَلَاحُهُ
و هر دو هم بصلاح او است.
مشتقات ریشۀ «نقص» در آیات قرآن:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (155)
وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (130)
إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (4)
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ (84)
فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ (109)
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَريعُ الْحِسابِ (41)
بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44)
وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (11)
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ (4)
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً (3)