دکتر محمد شعبانی راد

تحلیل‌گرانِ نور و ظلمتِ قلب!

Light Analysis! data Analysis!

«غور» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«غارَ فِى الأَمْر: موضوع را مورد مطالعه دقيق قرار داد.»
«آنالیز کردن آیاتی و رسلی»

ساختار و تار و پودِ «یاقوت سرخ!» از نور و ظلمت است.
قلب خود را با این نور آنالیز کنید!
نور آنالیزور!
تحلیل نورانی!
تحلیل نورانی قلب!
+ «تفتیش»
نور تحلیل کننده!
+ مقاله «تفسیر نور!»

«دیتا آنالایزیس»
«data analysis»: تحلیل داده‌ها، داده کاوی.
این صفر و یک‌ها رو آنالیز کن! تحلیل کن! 
قبض و بسط نور قلبتو آنالیز کن!
تحلیلگر قلب خودت باش!
راه حل معمّای تقدیرات، در همین آنالیز نورانی است!
«کاویدن»: غور کردن!
قلب خود را با کمک نور، کاوش کنید.
«probing»
«کاوشگرانِ نور!»
مثال زیبای «فضانوردانی که در حال کاوش و اکتشاف در فضا هستند.»
تحلیلگران نور و ظلمت فضای قلب!
+ «محاسبه نفس!»
+ «فحص»

از بیرون، به خودت نگاه کن!

وقتی قبض و بسط نورتو متوجه میشی، و با این نور خودتو نقد میکنی، در واقع خودتو با میزانی که خدای تو برای تو قرار داده تا خودتو با اون بسنجی و محاسبه کنی، داری نقد و بررسی میکنی!
درست مثل فضانوردی که از زمین قلبش فاصله گرفته و حالا داره از فضا، به قلب خودش نگاه میکنه و اونو کاوش میکنه ببینه اون تو چه خبره!
+ مقاله «درون ما چه خبره؟!»

این تحلیل نورانی و عاشقانه، به شکوفا شدن نور در فضای قلب انجامیده
و صاحب قلب نورانی در فضای ملکوتی خود، جایزه‌ی با ارزش خود را اخذ نموده است!

«الإِغَارَةِ: النهب»: «نَهَبَ‏ الغنيمةَ: به غنيمت گرفت.»
«نَهَبَ‏ القَومُ فُلاناً: قوم بر او حمله زبانى كردند و سخنان ناهنجار به او گفتند.»
«نَهَبَ‏هُ الكلبُ: سگ پاشنه پاى او را گرفت.»
انگاری اهل یقین مطالب علمی ملک موکل را غارت می کنند! غارت ممدوح! یعنی از او اخذ علم می‌کنند! این میشه اغارة! میشه نهب!
میشه به غنیمت گرفتن غنائم نورانی و علمی در دل شرایط.

امام صادق عليه السلام:
«بِالْعَقْلِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْحِكْمَةِ
وَ بِالْحِكْمَةِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْعَقْلِ»
«عمق حكمت بوسيله عقل و عمق عقل بوسيله حكمت بيرون آيد.»

[سورة العاديات (۱۰۰): الآيات ۱ الى ۱۱]
فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان هجوم آرند.

اشاره به غور علمی و استنباط علمی و استخراج علمی و اقتباس علمی صاحبان نور از منبع بی‌پایان علم آل محمد ع دارد. به غنیمت گرفتن غنائم نورانی در دل تقدیرات!

در نور آیات «غور» کن! غور علمی!
دل‌نوشته:
وقتی قلبت به نور می‌رسه …
روشن شده و راه رو میبینه و دیگه جای درنگ نیست!
حالا تا میتونی باید بِدَوی «غارَ فِى الأَمْر» و تنبلی‌های گذشته و عقب‌افتادنهای گذشته رو جبران کنی
و حالا تا میتونی با این نور از دلخواه‌ها و تمنّاهات باید بگذری و جلو بری و بالا بری!
این آیه حال قلب اهل یقینی را بیان می کند که به نور رسیده «صبح» + «صبح لیله قدر!»
و حالا در حال «سعی» و تلاش است، چون چیزی را دیده که قبلا نمی‌دید، و اگر قبلا تلاشی نداشت چون متوجه چیزی نشده بود اما حالا قلبش به نور علم روشن شده و مدام در حال تلاش برای غور علمی «المغیرات» و استنباط نور از دل آیات است «غارَ فِى الأَمْر: موضوع را مورد مطالعه دقيق قرار داد.»
شیرین‌تر از غور در علوم نورانی وجود ندارد.
شب که توی بیابون راه میری، قدماتو آهسته بر می‌داری و احتیاط می‌کنی، توی چاله‌چوله‌ها نیفتی، ولی صبح که میشه، دیگه تا کیلومترها جلوتو می‌بینی، لذا سرعتت زیاد میشه و با اطمینان و آرامش، سریع به سوی هدف خودت گامهای بلند بر می‌داری و سعی و تلاشت حالا رنگ و بوی دیگه‌ای داره [هرولة]. «فَالْمُغِيراتِ‏» اشاره به همین حال قلبی داره که حال خوشی هم هست! حالا با یقین و نور قلبی به هوای نفس حسود خودت یورش می‌بری و نفس نفیست رو از خواسته‌هایی که تو رو بی‌ارزش می‌کنه با کمک این نور جدا میکنی و دل از گناه می‌کنی و با عمل صالح، در واقع به حیات طیبة می‌رسی و اینجوری عقل، بر هوا غالب شده و نفس به آرامش نور آل محمد ع می‌رسد « النفس المطمئنة».
«غَوَّرَت‏ العِلَّة: اذا تسرَّبت الى الأحشاء، فيما لا تكون طبيعتها ذلك.»
یعنی: نور، به همه جای قلبت متاستاز داده! گسترش یافته! منتشر شده! بسط یافته! سرایت نموده!
«اسْتَغَارَت‏ القَرْحَة: تورَّمت.»
«مغارة نام زیبای صاحبان نور است.»
«المغارة: من الغور، اسم مكان و هو محلّ الغور و الورود في قعر شي‏ء.»
اگه میخوای به گلستان نور علم آل محمد ع پا بگذاری، باید از این «باب» و این مدخل و این محل ورود که عرب با واژه غور بهش میگه «مغارة» یعنی محل ورود غور علمی، وارد بشی. 

تفحّص نورانی!

«فحص» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«مَفْحَصُ‏ القَطاة: الموضع الذي تجثم و تبيض فيه (أَفاحيص‏ القَطا)»
«جائيكه مرغ قطا آنرا براى تخم‌گذارى خود آماده مى‏‌كند.»
سنگ‌خوار (قطا) که در فارسی به آن «باقرقره» نیز گویند (کوکر) ، پرنده‌اى شبیه کبوتر است با پر و بالى خاکى رنگ و قهوه‌اى، بالهای نوک تیز، پاهای کوتاه و تیز پرواز.
«الفَحَّاص‏: مرد بسيار كنجكاو»

امام باقر عليه السّلام:
«مَنْ بَنَى مَسْجِداً كَمَفْحَصِ قَطَاةٍ بَنَى اَللَّهُ لَهُ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ.»
هر كه مسجدى بسازد اگر چه باندازۀ لانه قطاة (پرنده‌اى باندازه معمولى كبوتر كه طوقى شبيه فاخته يا قمرى بگردن دارد و ظاهرا همان اسفرود فارسى است كه در ريگها با سينه خود خانه مي‌سازد و در اينجا كنايه از كوچك بودن محلّ‌ است) خداوند عزّ و جلّ‌ برايش در بهشت خانه‌اى مي‌سازد.

[فحصجثم]:
«الأُفْحُوص‏: مَجْثَمُ القَطاة [المَجْثَم‏ : لانه مرغان] :
«الأُفْحوُص‏– ج‏ أَفَاحِيص‏ [فحص‏]: جائيكه مرغ قطا آنرا براى تخم گذارى خود آماده مى‏‌كند.
«الأُفْحوصُ:‏ مَبِيضُ القطا لأَنّها تَفْحَص‏ الموضع ثم تبيض فيه»
باید به آماده کردن اون جایی که مرغ قطا برای گذاشتن تخمش با پاهاش و بالهاش زمین رو چنگال میکشه «فَحَصَ‏ بِرِجْلِه: با پاى خود خاك را بهم زد و برانگيخت» و  تلاش میکنه «الدجاجة تَفْحَصُ‏ برجْلَيها و جناحيها في التراب تتخذ لنفسها أُفْحُوصةً تبيض أَو تَجْثِمُ فيها»، به این حرکاتش باید خوب دقت کنیم تا معنی جستجو و تفحص رو خوب درک نماییم.
«و البحث لا يكون إلّا باليد، و هو بالرجل الفحص» به این کار میگن فحص. زحمت داره! گرد و خاکش میره تو چشم، اذیت میشی، زمان می‌بره، باید تلاش کنی.
«فَحَصَ‏ المطرُ التُّرَاب، إذا قلَبَه: باران خاك را جابجا و زير و رو كرد.»
+ مثال فُرمَت کردن قلب «بعث»
قلبت در نتیجه این فحص و جستجو زیر رو میشه و تاریکی اون به روشنایی تبدیل میشه، به این میگن «فحص»، یعنی باید خاک زمین قلبت با آب باران علوم نورانی، خوب خیس بخوره و به فرم دیگری در آید! اگه حاصل جستجو به نور آرامش قلب منتهی نشه، این جستجوی بی نتیجه اسمش فحص نیست «فَحَصْت‏ عن أَمرِهِ لأَعْلَمَ كُنْهَ حالهِ». حتما باید نتیجه جستجو، به نور آرامش ختم بشه.
فقه اللغه: «الوَكْرُ للطير عام. و الأفحوص‏ للقطاة خاص»

[طلب فحص]:
طالب نور باش! در جستجوی نور باش!
«الطَّلَبُ‏: الفحص عن وجود الشي‏ء، عينا كان أو معنى.»
«جستجو از وجود چيزى، خواه طلب از جسم و عين چيزى باشد و خواه طلب از معنى و مفهوم آن»
قلب، دنبال آرامش می‌گرده!
معنای آرامش، که نور نگاه علمی آل محمد ع در دل شرایط برای اهل یقین است، همان مطلوبی است که طالبین اهل یقین، بدنبال رسیدن به آن هستند و مدام در حال جستجو، به دنبال این معنا هستند.
قلب طالب و قلب مسخَّر ، همان قلب اهل یقین است که مدام با یاد علوم نورانی صاحبان نور، در جستجوی نور آرامش است. 

طالب نور، طالب رسول – طالب رسول، طالب نور!
«طلب العلم، طلب العالم – طلب العالم، طلب العلم»
«بدنبال نور علم! بدنبال معلم نورانی!»
«طَلَبُ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» + «وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ»
«وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ بِالْعِلْمِ وَ لَمْ يَطْلُبْهُ»

فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ اَلْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ اَلرُّسُلَ.
هر كسى كه وحى به او نرسد بايد خواهان پيامبران باشد.

امام صادق علیه السلام:
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: 
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ 
إِنَّ اَللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ اَلْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ
قَالَ صَدَقْتَ
قُلْتُ
إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ اَلرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً
وَ أَنَّهُ لاَ يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلاَّ بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ
فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ اَلْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ اَلرُّسُلَ
فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ اَلْحُجَّةُ وَ أَنَّ لَهُمُ اَلطَّاعَةَ اَلْمُفْتَرَضَةَ
وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ هُوَ اَلْحُجَّةَ مِنَ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ
قَالُوا بَلَى
قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ كَانَ اَلْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ
فَقَالُوا اَلْقُرْآنُ
فَنَظَرْتُ فِي اَلْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ اَلْمُرْجِئُ وَ اَلْقَدَرِيُّ وَ اَلزِّنْدِيقُ اَلَّذِي لاَ يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ اَلرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ

فَعَرَفْتُ أَنَّ اَلْقُرْآنَ لاَ يَكُونُ حُجَّةً إِلاَّ بِقَيِّمٍ
فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ كَانَ حَقّاً
فَقُلْتُ لَهُمْ
مَنْ قَيِّمُ اَلْقُرْآنِ
فَقَالُوا اِبْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ
قُلْتُ كُلَّهُ
قَالُوا لاَ فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلاَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
وَ إِذَا كَانَ اَلشَّيْءُ بَيْنَ اَلْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لاَ أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي
فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ قَيِّمَ اَلْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ كَانَ اَلْحُجَّةَ عَلَى اَلنَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَّ مَا قَالَ فِي اَلْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ
فَقَالَ رَحِمَكَ اَللَّهُ.

منصور بن حازم گويد:به امام صادق عليه السّلام گفتم:
به راستى خدا بزرگ و گرامى است از اينكه به وسيلۀ خلقش شناخته شود بلكه خلق به وسيلۀ خدا شناخته شوند،
فرمود:درست گفتى،
گفتم:
كسى كه مى‌داند برايش پروردگارى است،بايد بداند كه اين پروردگار خشنودى و خشمى دارد
و خشنودى و خشم او فهميده نشود،جز به وحى يا به وسيلۀ رسول،
هر كسى كه وحى به او نرسد بايد خواهان پيامبران باشد
و چون به آنها برخورد كند و آنها را بشناسد، مى‌فهمد كه آنها حجت الهى هستند و فرمانبردارى از آنها بر ديگران واجب و لازم است. (+ حدیث یمنی‌ها)
من به مردم گفتم:آيا شما مى‌دانيد كه رسول خدا بر مردم حجت بود،
گفتند: آرى،
گفتم:بسيار خوب وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله درگذشت بعد از او چه كسى حجت بر خلق خدا بود؟
گفتند:قرآن،
من در قرآن نظر كردم و ديدم كه همۀ طوايف از قرآن براى خودشان دليل مى‌آورند
همچون طائفۀ مرجئه و قدرى و زنديق كه ايمان ندارند.
آنها براى اثبات راه باطل خود به قرآن استدلال مى‌كنند.
از اينجا دانستم كه قرآن بدون مفسرى كه حقيقت آنرا بداند و نگهدارى نمايد حجتى و عذرى نباشد،
آرى آن مفسّر قرآن هرچه گويد درست است،
به آنها گفتم:
اين قيّم و داناى به قرآن كيست‌؟
گفتند:ابن مسعود بسا كه قرآن مى‌دانست،
گفتم:همۀ قرآن را؟
گفتند: نه، من هرچه كاوش كردم درنيافتم كسى كه درباره او بگويند همه قرآن را مى‌داند،
جز على عليه السّلام وجود نداشته باشد و چون مسئله‌اى ميان اين مردم طرح مى‌شود اين مى‌گويد: نمى‌دانم و اين هم مى‌گويد: نمى‌دانم تنها اين يكى مى‌گويد: مى‌دانم (و آن على عليه السّلام است)
و من گواهم كه على عليه السّلام مفسر و حافظ‍‌ و نگهدار قرآن بوده است و فرمان بردن از او، واجب است و پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله، حجت بر مردم است و گواهم هر چه در تفسير قرآن گفته است، درست است.
امام صادق عليه السّلام فرمود: خدايت رحمت كند.

+ مقاله «نور استاندارد!»:
این فرایند استانداردسازی است که رفع اختلاف میکند.
«قیّم قرآن» رفع اختلاف می‌کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ
كِتَابَ اللَّهِ وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع 

وَ اعْلَمُوا أَنْ عَلِيّاً لَكُمْ أَفْضَلُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ
لِأَنَّهُ مُتَرْجِمٌ لَكُمْ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى‏.

امام کاظم علیه السلام:
«فَعَلَيْكُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَيْبَةُ عَالِمِكُمْ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ»
«بر شما باد به علم آموزى پيش از آن كه [از ميان] برداشته شود
و برداشته شدن علم، همان از دست رفتن دانشمند از ميان شماست.»

تَعَلَّمُوا اَلْعِلْمَ !

امام علی عليه السّلام:
تَعَلَّمُوا اَلْعِلْمَ
فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ وَ اَلْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِيمَهُ لِمَنْ لاَ يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ لِأَنَّهُ مَعَالِمُ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ سَالِكٌ بِطَالِبِهِ سَبِيلَ اَلْجَنَّةِ وَ هُوَ أَنِيسٌ فِي اَلْوَحْشَةِ وَ صَاحِبٌ فِي اَلْوَحْدَةِ وَ سِلاَحٌ عَلَى اَلْأَعْدَاءِ وَ زَيْنُ اَلْأَخِلاَّءِ
يَرْفَعُ اَللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً يَجْعَلُهُمْ فِي اَلْخَيْرِ أَئِمَّةً يُقْتَدَى بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ تَرْغَبُ اَلْمَلاَئِكَةُ فِي خَلَّتِهِمْ يَمْسَحُونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِي صَلاَتِهِمْ
لِأَنَّ اَلْعِلْمَ حَيَاةُ اَلْقُلُوبِ
وَ نُورُ اَلْأَبْصَارِ مِنَ اَلْعَمَى
وَ قُوَّةُ اَلْأَبْدَانِ مِنَ اَلضَّعْفِ
يَنْزِلُ اَللَّهُ حَامِلَهُ مَنَازِلَ اَلْأَبْرَارِ وَ يَمْنَحُهُ مُجَالَسَةَ اَلْأَخْيَارِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ
بِالْعِلْمِ يُطَاعُ اَللَّهُ وَ يُعْبَدُ
وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اَللَّهُ وَ يُوَحَّدُ
بِالْعِلْمِ تُوصَلُ اَلْأَرْحَامُ
وَ بِهِ يُعْرَفُ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ
وَ اَلْعِلْمُ إِمَامُ اَلْعَقْلِ وَ اَلْعَقْلُ تَابِعُهُ
يُلْهِمُهُ اَللَّهُ اَلسُّعَدَاءَ وَ يَحْرِمُهُ اَلْأَشْقِيَاءَ.

دانش را فراگيريد؛
آموختن آن «حسنه» است
و گفت‌وگوى آن «تسبيح»
و بحث آن «جهاد» است
و آموختن آن به كسى‌كه نمى‌داند، «صدقه» است.
دانش براى دارنده‌اش پيش خداوند سبب نزديكى جستن است.
زيرا نشانه‌هاى حلال و حرام در آن است
و جوينده‌اش را وارد بهشت مى‌سازد
و نيز انيس هنگام هراس و دوست دوران تنهايى و سلاح در برابر دشمن او و زينت در نزد دوست است.
خداوند به‌سبب دانش، منزلت گروهی را بالا مى‌برد و آنان را رهنمون‌گر به خوبى‌ها كرده و رفتارشان را برجسته مى‌كند.
از آثار عالمان پرتو گرفته مى‌شود و فرشتگان اشتياق در دوستى با آنان دارند و در هنگام نماز پر خود را به آنان مى‌سايند.
زيرا علم حيات‌بخش قلب‌ها در برابر كوردلى است و نيز توان‌مندى در برابر ناتوانى.
خداوند عالم را در مقام شايستگان جاى داده و همنشينى نيكان در دنيا و آخرت را به وى عطا مى‌كند.
از رهگذر علم خداوند پرستيده مى‌شود و فرمان او برده مى‌شود و نيز به يكتايى شناخته مى‌گردد.
از طريق علم است كه مى‌توانند با خويشاوندان پيوند داشت و نيز حلال و حرام بازشناخته مى‌شوند.
علم رهنمون‌كننده خرد است و خرد از علم پيروى دارد.
خداوند علم را به نيك‌بختان الهام مى‌كند و از شوربختان دريغ مى‌دارد.

[سورة الشورى (۴۲): الآيات ۵۱ الى ۵۳]
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً
فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (۵۱)
و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه‏] وحى يا از فراسوى حجابى، يا فرستاده‏‌اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد.
آرى، اوست بلندمرتبه سنجيده‏‌كار.
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا
ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ
وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا
وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (۵۲)
وهمين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم.
تو نمى‌‏دانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟]
ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى‌‏نماييم،
و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى‏‌كنى.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ
أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (۵۳)
راهِ همان خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست.
هش‏دار كه [همه‏] كارها به خدا بازمى‌‏گردد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی