Understanding the light and darkness of the heart is UNCLEAR for jealous people!
«غمض» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«مسألة غامضةٌ: فيها نظر و دقة»
+ «القشر، القراد، الحسد»
درک فرایند قبض و بسط نور قلب، واضح است یا غامض؟!
فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْوَاضِحِ لَا يَخْفَى عَلَى أَحَدٍ
وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْغَامِضِ لَا يُدْرِكُهُ أَحَدٌ
[وضح – غمض] :
نور الولایة فرایندی است واضح و غامض!
با توضیح و بیانی، واضح است «فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْوَاضِحِ لَا يَخْفَى عَلَى أَحَدٍ»
و با توضیح و بیانی، غامض «وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْغَامِضِ لَا يُدْرِكُهُ أَحَدٌ»!
معرفت به ته نخ غامض و دشوار و غیر ممکن است و معرفت به سرنخ اگه قلبت یقین به او داشته باشه خیلی واضح و روشن است به وضوح و روشنی روز و شب از هم! همین میشه معرفت الامام بالنورانیه و همین میشه اعتبار بالنور و الظلام، همین میشه درک قبض و بسط نور قلب و همین یعنی رسیدن به نقطه حکمت و همین میشه فرمول و رمز و راز زندگی و حیات و همینجا سرچشمه حیات است و همین میشه فرایند نور ولایت و همین فرایند رو هزار واژه، هر کدوم از دید خودشون میخوان وصفش کنن تا ما با درک معنای هر واژه بتونیم نور ولایت رو بهتر و بیشتر درک کنیم و متوجهش بشیم ان شاء الله تعالی.
[كَالْوَاضِحِ – كَالْغَامِضِ]:
«فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْوَاضِحِ لَا يَخْفَى عَلَى أَحَدٍ
وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْغَامِضِ لَا يُدْرِكُهُ أَحَدٌ»:
توحيد المفضل ؛ ص179
امام صادق علیه السلام:
الحق الذي تطلب معرفته من الأشياء أربعة أوجه و تفصيل ذلك
فَإِنْ قَالُوا
كَيْفَ يُعْقَلُ أَنْ يَكُونَ مُبَايِناً لِكُلِّ شَيْءٍ مُتَعَالِياً عَنْ كُلِّ شَيْءٍ
قِيلَ لَهُمُ
الْحَقُّ الَّذِي تُطْلَبُ مَعْرِفَتُهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ هُوَ أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ
فَأَوَّلُهَا أَنْ يُنْظَرَ أَ مَوْجُودٌ هُوَ أَمْ لَيْسَ بِمَوْجُودٍ
وَ الثَّانِي أَنْ يُعْرَفَ مَا هُوَ فِي ذَاتِهِ وَ جَوْهَرِهِ
وَ الثَّالِثُ أَنْ يُعْرَفَ كَيْفَ هُوَ وَ مَا صِفَتُهُ
وَ الرَّابِعُ أَنْ يُعْلَمَ لِمَا ذَا هُوَ وَ لِأَيِّ عِلَّةٍ
فَلَيْسَ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ شَيْءٌ يُمْكِنُ لِلْمَخْلُوقِ أَنْ يَعْرِفَهُ مِنَ الْخَالِقِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرُ أَنَّهُ مَوْجُودٌ فَقَطْ
فَإِذَا قُلْنَا وَ كَيْفَ وَ مَا هُوَ فَمُمْتَنِعٌ عِلْمُ كُنْهِهِ وَ كَمَالُ الْمَعْرِفَةِ بِهِ
وَ أَمَّا لِمَا ذَا هُوَ فَسَاقِطٌ فِي صِفَةِ الْخَالِقِ لِأَنَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عِلَّةُ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِعِلَّةٍ لَهُ
ثُمَّ لَيْسَ عِلْمُ الْإِنْسَانِ بِأَنَّهُ مَوْجُودٌ يُوجِبُ لَهُ أَنْ يَعْلَمَ مَا هُوَ وَ كَيْفَ هُوَ كَمَا أَنَّ عِلْمَهُ بِوُجُودِ النَّفْسِ لَا يُوجِبُ أَنْ يَعْلَمَ مَا هِيَ وَ كَيْفَ هِيَ وَ كَذَلِكَ الْأُمُورُ الرُّوحَانِيَّةُ اللَّطِيفَةُ
فَإِنْ قَالُوا
فَأَنْتُمُ الْآنَ تَصِفُونَ مِنْ قُصُورِ الْعِلْمِ عَنْهُ وَصْفاً حَتَّى كَأَنَّهُ غَيْرُ مَعْلُومٍ
قِيلَ لَهُمْ
هُوَ كَذَلِكَ مِنْ جِهَةٍ إِذَا رَامَ الْعَقْلُ مَعْرِفَةَ كُنْهِهِ وَ الْإِحَاطَةَ بِهِ
وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ أُخْرَى أَقْرَبُ مِنْ كُلِّ قَرِيبٍ إِذَا اسْتَدَلَّ عَلَيْهِ بِالدَّلَائِلِ الشَّافِيَةِ
فَهُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْوَاضِحِ لَا يَخْفَى عَلَى أَحَدٍ
وَ هُوَ مِنْ جِهَةٍ كَالْغَامِضِ لَا يُدْرِكُهُ أَحَدٌ
وَ كَذَلِكَ الْعَقْلُ أَيْضاً ظَاهِرٌ بِشَوَاهِدِهِ وَ مَسْتُورٌ بِذَاتِه.
[شناخت او به چهار صورت است]
اگر بگويند: چگونه مىشود كه با همه چيز مباين و از همه چيز برتر باشد؟
در پاسخ گفته مىشود: شناخت حق چهار صورت دارد:
1- بررسى شود كه آيا موجود است و يا نيست.
2- ذات و جوهر او شناخته شود.
3- كيفيت و صفت او شناخته شود.
4- دانسته شود كه چرا و به چه علت اين گونه است؟
در ميان اين شناختها، انسان تنها مىتواند بداند كه او هست و وجود دارد.
اگر بپرسيم: او چگونه و چيست؟
جوابى نمىيابيم؛ زيرا شناخت كنه او ممتنع است. و كمال معرفت با اوست.
اگر از دليل و سبب او بپرسيم در واقع او را از صفت آفرينشگرى انداختهايم؛ زيرا او- جلّ و علا- علت و سبب هر چيزى است و هيچ چيز علّت او نمىتواند باشد. وانگهى دانش و شناخت انسان به اينكه او موجود است هيچ تلازمى با شناخت ماهيت و كيفيت او ندارد. چنان كه اگر انسان نفسش را شناخت لازم نيست كه حتما ماهيت و كيفيت آن را نيز بشناسد، امور روحانى و لطيف نيز همين گونه است.
اگر گفته شود: از قصور علم به او، او را چنان وصف مىكنيد كه گويى اصلا معلوم نيست.
پاسخ داده مىشود:
او از آن جهت كه عقل بخواهد به كنه او برسد و بر او احاطه يابد چنين است
ولى از جانب ديگر اگر با دلايل درست و كافى استدلال شود از هر نزديكى نزديكتر مىشود.
او از سويى گويى كه واضح و پيداست و بر كسى پوشيده نيست
و از سوى ديگر گويى چنان غامض و پيچيده و مخفى است كه كسى آن را در نمىيابد.
عقل نيز چنين است:
با شواهد و دلايل روشن ظاهر است ولى خود به خود از ديدهها پوشيده است.
رسیدن به علوم نورانی قرای مبارکه بدون اخذ نور از قرای ظاهره، غامض و غیر ممکن است!
[سورة سبإ (۳۴): الآيات ۱۵ الى ۱۹]
وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً
وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (۱۸)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم،
و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم.
در اين [راه]ها، شبان و روزان آسودهخاطر بگرديد.
A Hard Truth About Jealousy:
Ignoring The Light!
وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ
پشت به نور تقدیرات، رو به تاریکی تمناهای حسدآلود!
وقتی چشم قلبتو به سمت نور میبندی «ignorance»،
با این چشم نابینا، «خبیث» رو دنبال خواهی کرد!
وقتی نور قمرتو از دست میدی،
خودبخود در تیم لیل قرار خواهی گرفت!
«وسق – اتّسق»
+ «یمم – امم»
غَمَّضَ عينَهُ: پلكهاى چشم خود را بست!
«غمض» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
از این ریشه، فقط یکبار در قرآن مشتق «تُغْمِضُوا» آمده که در معنای مذموم واژه بکار رفته است.
یعنی ویژگی دنیای قلب حسود نسبت به نور اینگونه است!
«غَمَّضَ عينَهُ: پلكهاى چشم خود را بست.»
«غُمَّضَت النّاقةُ: إذا رُدَّت عن الحَوض، فحَمَلَت على الذَّائد مُغمِّضة عينَيْها فورَدَتْ.
[الذَّائد: + پوشه ذود]
عرب وقتی میخواد شترشو به هر دلیلی نذاره بره از آبخور بنوشه (ذود) ، چشماشو با چشمبند میبنده «غمض» لذا اون نتیجهای که دلش میخواد رو میگیره! یعنی مثلا نمیگه از آب چشمه نخور، چشماشو که ببنده عملا همین خواسته او برآورده شده!
«أَغْمَضْتُ الْعَيْنَ: أَطْبَقْتُ الْأَجْفَانَ»
«إغماض العَين: أى اتركْه كأنَّك لا تراه.»
«الدّارُ الغَامِضَة: خانهاى كه دور از خيابان ساخته شده است.»
«الغُمَّيْضَة: يكنوع بازى كه بازىكنان چشمان خود را مىبندند و بدنبال يكديگر مىدوند.»
«مسألة غامضةٌ: فيها نظر و دقة»
اهل حسود کوفه، در امتحان کربلا، چشماشونو بستن، تا هر بلایی قراره سرِ نور بیاد، بیاد!
و اونها مثلا بگن که ما ندیدیم و نفهمیدیم که چی شده!
علت این کارشون با فهم واژه غمض و فرایند اغماض اهل حسادت نسبت به نور به خوبی معلوم میشه!
حسادت، چشمپوشی از نور حقیقت!
+ «هتک حرمت نور!»
اغماض یعنی پشت به نور کردن!
سلب نور و روح ایمان از قلب حسود میشه نتیجه همین اغماض و پشت کردن به نور و رو نمودن به تمناها.
چی میشه که حسود راضی میشه به دور گوساله طواف کنه؟
پشت کردن به صاحب نور، نتیجهای غیر از این ندارد که شخص تن به دستورات گوساله دهد!
+ «وسق – اتّسق»
پس دو راه بیشتر وجود نداره!
راه اهل لیل و راه اهل قمر!
اغماض و پشت کردن به نور قمر، میشه در فهرست اهل باطل و تاریکی و لیل قرار گرفتن.
اهل حسادت از اون لحظهای که مرتکب جرم سنگین و اشتباه مرگبار خود شدند یعنی پشت به صاحب نور خود نمودند، خودبخود در تیم شیطان و قبیلهی او قرار گرفتند و اینجاست که جرات گناه کردن پیدا کردند و الی آخر داستان …
اهل کوفه اول خودشونو عاشق حسین ع نشون میدادند. انگاری جوری وانمود میکردند که بین اونها و حسین ع هیچ مانعی نمیتونه فاصله بندازه.
اما حادثه کربلا دستشونو رو کرد و معلوم شد که اونها هم اهل اغماض و چشم پوشی از صاحب نورشون هستند و سر بزنگاه، روشونو کردن اونطرف، تا سر حسین ع بریده شود.
و این موضوع اصلا براشون مهم نبود.
واژه زیبای غمض و اغماض، میخواد به ما یاد بده که در دنیای قلب اهل حسادت هنگامی که مرتکب جرم سنگین و اشتباه مرگبار میشن چی بوقوع میپیوندد و چی میشه که اونا راضی به شهادت حسین ع میشن.
رابطه حسود با نورش، برای همیشه قطع شد و قطع رابطه با نور یعنی غرق شدن در دریای عمیقی از تاریکی بنام ظلمات بعضها فوق بعض!
فَالْإِغْمَاضُ أَنْ یَکْسِرَ الشَّیْءَ فَیَأْخُذَهُ بِرُخْص:
و اصطلاحاً زمانی میگویند چشمپوشی و اغماض صورت گرفته که
حکم سنگینی را [نقض کرده] بشکنند و سپس آن حکم را سادهتر و سبکتر کنند.»
اغماض میشه فرایند جرات گناه کردن و اجازه و رخصت گناه کردن!
اغماض و کراهت و دلسردی و بیمیلی به نور تقدیرات.
حسود به اصلاح و تربیت خودش بیمیله!
حسود نسبت به نور ، احساس نیاز نمیکنه!
اغماض خدا از پذیرفتن اعمال اهل حسد، در مقابل اغماض اهل حسد از نور تقدیرات!
حسود انتظار داره خدا از او که پشتشو به نور کرده و رو به تمناهاشه، دستگیری کنه؟
هیهات از این خیال باطل!
بعد از اشتباه مرگباری که حسود انجام میده و امر مهمی رو زیر پا میذاره،
«فَالْإِغْمَاضُ أَنْ یَکْسِرَ الشَّیْءَ فَیَأْخُذَهُ بِرُخْص»
دیگه از او هیچ کار خیری پذیرفته نخواهد شد!
اغماض میشه فرایند جرات گناه کردن و اجازه و رخصت گناه کردن!
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ
فَالْإِغْمَاضُ أَنْ یَکْسِرَ الشَّیْءَ فَیَأْخُذَهُ بِرُخْص.
و اصطلاحاً زمانی میگویند چشمپوشی و اغماض صورت گرفته
که حکم سنگینی را [نقض کرده] بشکنند و سپس آن حکم را سادهتر و سبکتر کنند».
امام صادق علیه السلام:
وَ قَوْلُهُ
وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ
فَقَالَ هِیَ تَمْرَهًٌْ یُقَالُ لَهَا الْجُعْرُورُ عَظِیمَهًُْ النَّوَی قَلِیلَهًُْ اللِّحَاءِ وَ تَمْرَهًٌْ أُخْرَی یُقَالُ لَهَا مِعَی فَأْرَهًٍْ وَ هُمَا أَرْدَی التَّمْرِ فَکَانُوا إِذَا أَخَذُوا یُزَکُّونَ النَّخْلَ جَاءُوا مِنْ ذَلِکَ اللَّوْنَیْنِ مِنَ التَّمْرِ
فَأَبَی اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهِمْ ذَلِکَ
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَا تَخْرُصُوا هَاتَیْنِ النَّخْلَتَیْنِ وَ لَا تُؤَدُّوا عَنْهُمَا شَیْئاً
أَرَادَ أَنْ یَنْزِعَ عِلَّهًَْ مَنِ اعْتَلَّ
وَ کَانَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُؤَدِّیهِمَا عَنِ التَّمْرِ الْجَیِّدِ
وَ فِی ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ
فَالْإِغْمَاضُ أَنْ یَکْسِرَ الشَّیْءَ فَیَأْخُذَهُ بِرُخْص.
امام (علیه السلام) دربارهی کلام خداوند:
وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ فرمود:
«آن شامل دو نوع خرمای نامرغوب است که یک نوع آن به «جعرور» معروف است که خرمایی با هستهی درشت و گوشت کم میباشد و نوع دیگرآن «معافاره» خواندهمیشود.
زمان پرداخت زکات، آنها این دو نوع را آوردند و خداوند از پذیرش خرمای آنها ابا نمود
و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«آن دو نوع خرما را با خرماهای خوب مخلوط نکنید [تا به عنوان زکات بدهید] و از آن چیزی نپردازید» و خواست که عذر هر بهانهگیری را از بین ببرد.
برخی مردم هم از خرماهای خوب آن نخلها آوردهبودند
و در آن وقت خداوند فرمود:
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ
و اصطلاحاً زمانی میگویند چشمپوشی و اغماض صورت گرفته
که حکم سنگینی را [نقض کرده] بشکنند و سپس آن حکم را سادهتر و سبکتر کنند».
وقتی حسود اشتباه مرگبار مرتکب میشه، روح ایمانش سلب میشه،
و اینک او ناپاکی است که خدا گفته در پیِ این ناپاک نروید
و چشمتون دنبال اینکه از او چیزی گیرتون بیاد نباشید
بلکه دنبال چیزهای پاکیزه باشید و چشمتون به نور و اهل نور و صاحبان نور باشه
که محصولات اونها ارزش نگاه کردن و عمل کردن داره.
پس اغماض میشه کار حسودی که اول پشت به نور میکنه و رو به تمنا
و حالا خواهان گرفتن چیز ناپاک از اهل ناپاک میشه.
یعنی قلب، وقتی از نورش برید، میره دنبال کسی که تمناهای اونو براش تایید کنه
و این میشه «و اشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم»
یعنی استعمال حسد و کبر باعث شد، حسود اشتباه مرگبار انجام بده
و حالا در پیِ ناپاکان رفتن و با روش آنها، ادامه عمر دادن، برایش در جریان است
و او بقیه عمرشو با این روش ناپاک سپری میکنه و اینجوری فرصت عمرش به پایان میرسه.
امام صادق علیه السلام:
عَن دَاوُد قال:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
إِذَا زَنَی الرَّجُلُ فَارَقَهُ رُوحُ الْإِیمَانِ
قَالَ فَقَالَ هُوَ مِثْلُ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ
ثُمَّ قَالَ غَیْرُ هَذَا أَبْیَنُ مِنْهُ
وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
هُوَ الَّذِی فَارَقَهُ.
داوود گوید:
از امام صادق (علیه السلام) دربارهی این قول رسولخدا (صلی الله علیه و آله):
«چون مرد زنا کند روح ایمان از او جدا شود» پرسیدم.
[حضرت] فرمود:
«آن، مانند قول خدای عزّوجلّ: لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ است».
سپس فرمود: «آیهی دیگر روشنتر از این است و آن قول خدای عزّوجلّ است:
أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ این روح است که از او جدا میشود».
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ
[سورة البقرة (۲): آية ۲۶۷]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ
وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (۲۶۷)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
از چيزهاى پاكيزهاى كه به دست آوردهايد،
و از آنچه براى شما از زمين برآوردهايم، انفاق كنيد،
و در پى ناپاكِ آن نرويد كه [از آن] انفاق نماييد،
در حالى كه آن را [اگر به خودتان مىدادند] جز با چشمپوشى [و بىميلى] نسبت به آن، نمىگرفتيد،
و بدانيد كه خداوند، بىنياز ستوده [صفات] است.
امام صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِذَا أَمَرَ بِالنَّخْلِ أَنْ یُزَکَّی
یَجِیءُ قَوْمٌ بِأَلْوَانٍ مِنَ التَّمْرِ هُوَ مِنْ أَرْدَإِ التَّمْرِ یُؤَدُّونَهُ عَنْ زَکَاتِهِمْ یُقَالُ لَهُ الْجُعْرُورُ وَ الْمِعَیفَأْرَهًٍْ قَلِیلَهًُْ اللِّحَاءِ عَظِیمَهًُْ النَّوَی
فَکَانَ بَعْضُهُمْ یَجِیءُ بِهَا عَنِ التَّمْرِ الْجَیِّدِ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)
لَا تَخْرُصُوا هَاتَیْنِ وَ لَا تَجِیئُوا مِنْهَا بِشَیْءٍ
وَ فِی ذَلِکَ أَنْزَلَ اللَّهُ
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ إِلَی قَوْلِهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ
وَ الْإِغْمَاضُ أَنْ یَأْخُذَ هَاتَیْنِ التَّمْرَتَیْنِ مِنَ التَّمْرِ
وَ قَالَ لَا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ صَدَقَهًٌْ مِنْ کَسْبٍ حَرَامٍ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) از امام صادق (علیه السلام)نقل شده است که فرمودهاند:
وقتی رسولخدا (صلی الله علیه و آله) دستور داد که زکات خرما را بپردازند،
گروهی با خرماهای مختلف که از پستترین نوع خرما بود و به «جعرور» و «معافاره» معروف بود که گوشت کم و هستهی درشت دارد (خرمای نامرغوب) برای پرداخت زکاتشان به نزد حضرت آمدند
و گروه دیگری بهترین خرمایشان را نزد ایشان آوردند.
حضرت فرمود:
«این دو نوع خرمای بیکیفیّت را [به عنوان فریبکاری و فرار از زکات] با دیگر خرماها مخلوط نکنید».
و از آن خرماهای بیکیفیّت، به عنوان زکات نیاورید.
در آن وقت خداوند این آیه را فرو فرستاد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ … إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ
و از گرفتن آن دو نوع خرمای بیکیفیّت اغماض نموده و فرمود:
«صدقهای که از مال حرام پرداخت شود، به خداوند نمیرسد».
اغماض ممدوح
خوشا به حال قلوبی که اهل اغماض از پستانک تمناهای رنگارنگ خود هستند.
امام علی علیه السلام:
إِنَّ الْأَكْيَاسَ هُمُ الَّذِينَ لِلدُّنْيَا مَقَتُوا
وَ أَعْيُنَهُمْ عَنْ زَهْرَتِهَا أَغْمَضُوا
وَ قُلُوبَهُمْ عَنْهَا صَرَفُوا
وَ بِالدَّارِ الْبَاقِيَةِ تَوَلَّهُوا.
به راستى كه زيركان كسانى هستند كه با دنيا دشمنى كردند
و از زيور و آرايش جهان ديده بر دوخته
و روى دلها را از آن برگردانده
و به دار باقى آخرت دلباخته و شيفته گرديدند.
+ «پستانک تمنّا!»