دکتر محمد شعبانی راد

نگو حیف شد! راضی به تقدیراتت باش!

Jealous says:
I wish life had a rewind button!

«حیف» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است!
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«حَافَ‏ عليه‏: جَارَ و ظَلَم، بر او ستم كرد.»
«الحَائِف‏: ستمگر»
«حَيْفٌ‏ عليه: چه كار بدى كرد.»
«حائِفُ‏ الجَبَلِ: دامنه يا پايين كوه»
مفهوم: «الميل و الخروج عن الاعتدال»

نگو حیف شد! راضی به تقدیراتت باش!
نگو حیف شد! فاصبر لحکم ربک!
حسود میگه: ایکاش میشد «undo» می‌کردیم! + «.. اعقابکم …»

حیف شد که …!

شنیدی وقتی یه چیز ناخوشایندی تقدیر میشه، حسودی که این مقدرات رو نمی‌پذیره چی میگه؟
میگه: حیف شد که اینجوری شد! کاشکی اونجوری می‌شد!
این حسد است!!!
حیف شد، یعنی بی‌عدالتی شد که اون نظر آل محمد ع پیاده شد! باید این نظر حسدآلود من پیاده میشد!
حیف شد، معنای بدی داره!
این جمله و عادت به گفتنشو باید ترک کنیم، ان شاء الله تعالی.
«احْذَرِ الْحَيْفَ»!
چون مومن در تقدیرات الهی هیچوقت نمیگه حیف شد: «وَ لَا يَحِيفُ فِي حُكْمِهِ وَ لَا يَجُورُ فِي عِلْمِه‏».
بجای اینکه بگوییم: «حیف شد»، چه باید بگوییم؟!
باید بگوییم: «الحمد لله ربّ العالمین»
یعنی نه تنها حیف نشد، بلکه این تقدیر حرف نداره!
باید بگوییم: چقدر کار خوب و بجا و درستی شد! عدل شد!
«هُوَ الْعَادِلُ الَّذِي لَا يَحِيفُ»!
شنیدی میگن: عدل زد وسط هدف! خودِ خودشه!
کارِت حرف نداره خدایا (حمد – ذمّ)!
چقدر زرنگی ای خدا!
خوب بلدی عیب من چیه و چجوری باید اصلاح بشم!
منِ متکبر اینقدر باید با این شرایط و آیات تقدیر شده، سر و کله بزنم تا خوب کبرم له بشه!
درست اندازه‌هامو گرفتی ای خدا، که نمیتونم موقع پرو این لباس بگم، سایز من نیست «منی – قدر»! اتفاقا فیتِ فیتِ تنمه! بقول اون دوست عزیز: اگه بهتر از این قرار بود باشه، میشد!
همین تقدیر بهترینه! «و ما رایت الا جمیلا!»
بی‌بی زینب، عقیلة النّساء، سلام الله علیها نفرمودند: شهدای کربلا حیف شدند!
بلکه با بیان عبارت «و ما رایت الا جمیلا!»، در اشاره بیان فرمودند که شهدای کربلا نقش خود را در این ماموریت خطرناک و این تقدیر خود به زیبایی هر چه تمامتر ایفاء نمودند!
«
سلام بر عقیلة النّساء، کفیلة السجاد ع، حضرت زینب سلام الله علیها»

هر کسی که به تقدیرات خود راضی نباشد، ناقص‌العقل است!
چه مرد باشد و چه زن!

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«… فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
[يَا] أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ
إِنَّ ذَلِكَ قَضَاءٌ مِنْ مَلِكٍ [عَدْلٍ، حَكِيمٍ‏]
لَا يَجُورُ، وَ لَا يَحِيفُ، وَ لَا يَتَحَامَلُ،
لَا يَنْفَعُهُ مَا مَنَعَكُنَّ، وَ لَا يَنْقُصُهُ مَا بَذَلَ لَكُنَّ، يُدَبِّرُ الْأَمْرَ بِعِلْمِهِ،
يَا أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ لِأَنَّكُنَّ نَاقِصَاتُ الدِّينِ وَ الْعَقْلِ
»
«ای زن! این حکم خداوند عادل و حکیم است
که نه به کسی ستم می‌کند و نه حقّ کسی را ضایع می‌کند و نه ظلم می‌کند؛
خداوند از اینکه شما را از این حق منع کرده، سودی نمی‌برد.
او کارهای خود را بر اساس علم خود تدبیر می‌کند.
ای زن! دلیل این حکم آن است که شما در دین و عقل، ناقص هستید…»

حیف: «pity»:
بی عدالتی – ظلم – ستم – بیداد – بی انصافی – تعدی – حیف …

وقتی به عکسهای واژه حیف نگاه می‌کنی میتونی حدس بزنی حال اون کسی که خودشو از تقدیرات الهی متضرر می‌بینه و خیلی داره غصه میخوره که من حقم نبود اینجوری بدبخت بشم!
تمام اینها از حسد قلب منشا میگیره بطوریکه شخص نمیخواد زیر بار نور ولایت و تقدیراتش بره! نمیخواد قبول کنه حوادث آثار عیب اوست! نمیخواد بپذیره نیاز به اصلاح و تربیت داره! نمیخواد اندیشه خودشو زیر پا بذاره و اندیشه آل محمد ع رو بپذیره! نسبت به همه چیز سوء ظن داره! همه رو با سوء ظن نگاه میکنه! از همه کس و همه چیز بدش میاد! معتقده در حق او ظلم بزرگی شده!
این چلنجی است که ممکنه برای هر کسی یا هر خانواده‌ای پیش بیاد و مدیریت روحی این شخص، کار بسیار مشکلی است، چون در تاریکی نارِ حسدِ خود، راه را برای تکلمات شیطان، بخوبی باز کرده است و هر عکس‌العمل غیر مترقبه‌ای ممکن است خدای ناکرده از این شخص، با این شخصیت ناپایدار، بروز نماید.
در واقع چشم دل او بجای اینکه عین شکری باشد و چشم به نور ولایت بدوزد مدام بدنبال آمال و آرزوهای تقدیرنشدۀ زندگی‌اش میباشد، و به زندگی، به آن دیدی که اهل بیت ع مد نظرشان است نگاه نمی‌کند.
وقتی که ما فرصت دنیا را برای بهره‌مند شدن از نور ولایت از دست می‌دهیم، اینجا جا دارد که بگوییم چقدر حیف شد که فرصت با معالم ربانی و نورانی بودن را قدر ندانستیم و با عمل به این نور ولایت به زندگی خوب نرسیدیم و اینجا جای گفتن حیف شد است.
اما اگه شرایط اونجور که ما میخواستیم رقم نخورد، عادت کرده‌ایم که بگوییم چقدر حیف شد! در واقع این جمله کفر است و این اعتقاد نادرست است و همۀ تقدیرات، درست و بجا اندازه‌گیری و تقدیر شده و هنگام پرو لباس آیات، این اهل شک حسود هستند که آن را سایز خود نمی‌دانند، اما اهل نور یقین، این حقیقت را می‌پذیرند که این تقدیر، بدرستی با عیوب من تنظیم و مقدر شده است و من باید این شرایط را با جان و دل بپذیرم. و اگر روزی صلاح باشد که بفهمم تاویل این تقدیر چه بوده، از علم آن مطلع خواهم شد، ان شاء الله تعالی.
خیلی باید مواظب این جمله خطرناک در گوش قلب خود باشیم که شیطان با این جمله، خیلی‌ها رو ضربه فنی کرده که: تو خیلی خوب بودی، و با این تقدیر الهی اصلا حیف شدی و نابود شدی و از بین رفتی! حقّ تو این نبود!
در واقع تکلمات شیطان قصد دارد به ما بقبولاند که آنچه آل محمد ع برای ما می‌پسندند به نفع و مصلحت ما نیست و تمنای ما از آنچه برایمان تقدیر و طراحی شده، افق بهتر و بالاتری دارد و این همان اندیشۀ باطل شیطان است که: انا خیر منه شیطان!
ببین به چه چیزها و صحبت‌هایی عادت کردیم که همه‌اش روش غلط شیطان است!
افسوس خوردن برای چیزی که بی‌ارزش است !
نظر ما با نظر آل محمد ع، اصلا از نظر ارزش قابل مقایسه نیست!
حالا فکر کن تقدیری بر خلاف آنچه ما می‌خواستیم پیش آمده
«الحزن و الغضب أميران تابعان لوقوع الأمر بخلاف ما تحب إلا أن المكروه إذا أتاك ممن فوقك نتج عليك حزنا و إن أتاك ممن دونك نتج عليك غضبا. »
اینجاست که امتحان قلوب پیش می‌آید و اهل شک و حسد و اهل نور یقین از هم جداسازی می شود.
حتی تمام کسانی که این داستان مقدر شده را می‌شنوند، که موضوع در واقع به آنها مربوط هم نیست، توی قلبشون نسبت به این واقعه، جبهه‌گیری می‌کنن و میگن: بنظر من که فلانی حیف شد!
ببین، الذنب شوم علی غیر فاعله، همینجاست!
چقدر راحت امتحان میشیم! یکی دیگه داره با نمودارش کلنجار میره! تو میگی بنظر من که حیف شد اینجوری شد کاشکی اونجوری میشد!
اینا همش کفره! همش استعمال حسده!
باید بگیم اگه در این تقدیر به نور ولایت عمل نکنه، حیف میشه و از بین میره و خدا این امتحانو براش قرار داده تا او با نور ولایت بر علیه حسدش اقدام کنه و تولید عمل صالح کنه تا به حیات طیبه برسه، تا حیف نشه، نابود نشه، از بین نره.
اگه توی دلت این باشه که من با این تقدیرِ اعوذ بالله نابجا حیف شدم و از بین رفتم و نابود شدم، این عین کفر است یعنی نور ولایت رو بفهمی، اما روشو بپوشونی و باز هم مثل گذشته، با حسدت بخوای موضوع رو پیگیری کنی و این بریدن از نور ولایت جرم است و جرم بزرگی هم هست.

افسوس خوردن و پشیمانی و تاسف و تاثر و ندامت و پریشانی و سرزنش وجدان و … همه و همه کار حسد و کار شیطان و کار اهل شک و کار کسی است که به نور ولایت و تقدیرات ایمان و باور ندارد.
اهل شک میگه ایکاش میشد «undo» می کردیم! + «…انقلبتم علی اعقابکم …»

«نگو حیف شد! فاصبر لحکم ربک!»

[الصَّبْرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ] :
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ الْوَاسِطِيِّ قَالَ‏
كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع
أَشْكُو جَفَاءَ أَهْلِ وَاسِطٍ وَ حَمْلَهُمْ عَلَيَّ وَ كَانَتْ عِصَابَةٌ مِنَ الْعُثْمَانِيَّةِ تُؤْذِينِي
فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ أَخَذَ مِيثَاقَ أَوْلِيَائِنَا عَلَى الصَّبْرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ‏ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ‏
فَلَوْ قَدْ قَامَ سَيِّدُ الْخَلْقِ لَقَالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ‏.

[پس در [امتثال‏] حكم پروردگارت شكيبايى ورز] :
[سورة القلم (68): الآيات 46 الى 52]
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ‏ رَبِّكَ  وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَكْظُومٌ (48)
[سورة الإنسان (76): الآيات 23 الى 31]
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ‏ رَبِّكَ‏ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24)
+ واژه «صبر»
+ [فَاصْبِرْ … وَ اذْكُرِ]:
« فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (25) »
صبر و ذکر و حکم و اسم و ربّ و … از هزاران واژه‌های مترادف نور ولایت‌اند.
پس:
نگو چه بد! حیف شد! … قضاوت نکن!
صبر کن ببینیم خدا با ماها چکار داره.

أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ

يا از آن مى‌‏ترسند كه خدا و فرستاده‌‏اش بر آنان ستم ورزند؟

نکنه فکر می‌کنی خدا در حقت ظلم کرده!

در گفتن عبارت: «ای دنیای دَنی» باید حواسمون باشه که تمناهای دنیا رو دنی و بی‌ارزش بدانیم، نه تقدیرات خدای مهربان که در این دنیا برای اصلاح عیب حسد قلب ما تقدیر میشه!
پس بهتره بجای عبارت «دنیای دنی»، این عبارت رو مدام با خودمون تکرار کنیم که:
«ای تمنای دنی و بی‌ارزش که مدام چشمک میزنی و میخوای گولم بزنی!»
حواسمون باشه که به تقدیرات احترام بگذاریم و بگوییم ای تقدیرات زیبا و بجا و با ارزشی که بمنظور درمان و درناژ عیب حسد من مقدّر شده‌اید، منظور من از جملۀ «دنیای دنی»، تمناها هستند نه تقدیرات خدای حکیم و مهربان!

هذِهِ الدُّنيَا الدَّنِيَّةِ!

دعاى صاحب الزمان عليه السلام:
اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلى ماجَرى بِهِ قَضاؤُكَ في أولِيائِكَ،
الَّذينَ استَخلَصتَهُم لِنَفسِكَ و دينِكَ،
إذِ اختَرتَ لَهُم جَزيلَ ما عِندَكَ مِنَ النَّعيمِ المُقيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ و لاَ اضمِحلالَ،
بَعدَ أن شَرَطتَ عَلَيهِمُ الزُّهدَ في دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنيَا الدَّنِيَّةِ و زِبرِجِها،
فَشَرَطوا لَكَ ذلِكَ، و عَلِمتَ مِنهُمُ الوَفاءَ بِهِ،
فَقَبِلتَهُم و قَرَّبتَهُم و قَدَّمتَ لَهُمُ الذِّكرَ العَلِيَّ، وَ الثَّناءَ الجَلِيَّ، و أهبَطتَ عَلَيهِم مَلائِكَتَكَ،
و كَرَّمتَهُم بِوَحيِكَ، و رَفَدتَهُم بِعِلمِكَ
.
بار خدايا! سپاس، توراست بر آنچه به قضاى تو بر اوليايت گذشت؛
همانان كه آنان را براى خودت و دينت برگزيدى؛
چرا كه نعمت‌هاى فراوانِ ماندگار و زوال ناپذير و از بين نرفتنى را ـ كه نزد توست ـ براى آنان انتخاب كردى، پس از آن كه با آنان شرط كردى كه از مقامات و زينت اين دنياى پست، چشم بپوشند،
و آنان هم اين شرط تو را پذيرفتند، و دانستى كه به اين شرط، وفا مى‌كنند.
پس، آنان را پذيرفتى و مقرّب درگاه خويش نمودى و نامشان را بلند داشتى
و آشكارا آنان را ستوده، فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى،
و به وحى خويش سرافرازشان نموده، از دانش خود عطايشان كردى.

[سورة النور (۲۴): الآيات ۴۷ الى ۵۲]
وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا 
ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (۴۷)
و مى‏‌گويند:
«به خدا و پيامبر [او] گرويديم و اطاعت كرديم.»
آنگاه دسته‌‏اى از ايشان پس از اين [اقرار] روى برمى‏‌گردانند، و آنان مؤمن نيستند.
وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (۴۸)
و چون به سوى خدا و پيامبر او خوانده شوند، تا ميان آنان داورى كند،
بناگاه دسته‌‏اى از آنها روى برمى‏‌تابند.
وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (۴۹)
و اگر حق به جانب ايشان باشد، به حال اطاعت به سوى او مى‌‏آيند.
أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ 
أَمِ ارْتابُوا
أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ 
بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۵۰)
آيا در دلهايشان بيمارى است، يا شك دارند،
يا از آن مى‌‏ترسند كه خدا و فرستاده‌‏اش بر آنان ستم ورزند؟
[نه،] بلكه خودشان ستمكارند.
إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا 
وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵۱)
گفتار مؤمنان – وقتى به سوى خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داورى كند – تنها اين است كه مى‌‏گويند:
«شنيديم و اطاعت كرديم.»
اينانند كه رستگارند.
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (۵۲)
و كسى كه خدا و فرستاده او را فرمان بَرَد، و از خدا بترسد و از او پروا كند؛ آنانند كه خود كاميابند.

[حسود خیال میکنه خدا در حقّش ظلم کرده!]:
… فَقَبِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مُنَاصَفَتَهُمْ فِي الْمُنَازَعَةِ عِنْدَ الْحَكَمَيْنِ بِالدِّينِ بِأَنْ يَحْكُمَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ يَرُدَّ الْمُحِقَّ وَ الْمُبْطِلَ إِلَى أَمْرِهِ وَ [مَا] يَرْضَى بِهِ وَ فِيمَا نَزَلَ بِهِمْ أَمْرٌ لَيْسَ فِيهِ قُرْآنٌ يَعْرِفُونَهُ فَالسَّنَةُ الْجَامِعَةُ الْعَادِلَةُ غَيْرُ الْمُفَرِّقَةِ فَلَمْ يَكُنْ يَسَعُ أَحَداً مِنَ الْفَرِيقَيْنِ تَرْكُ كِتَابِ اللَّهِ وَ السُّنَّةِ بَعْدَ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي صِفَةِ عَدُوِّهِ وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ كِتَابِهِ وَ هُوَ مُقِرٌّ بِتَنْزِيلِهِ حَامِلٌ لِمِيثَاقِهِ‏
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ
ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ

وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُعَيِّرُهُمْ بِذَلِكَ
أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ‏ يَخافُونَ‏ أَنْ‏ يَحِيفَ‏ اللَّهُ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ رَسُولُهُ‏ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
وَ مَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ
إِنَّهُمْ لَوْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ رَضُوا بِكِتَابِي وَ رَسُولِي
ثُمَّ أَنْزَلَ‏
إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا
وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

يَعْنِي أَنَّهُمْ أَصَابُوا حَقَائِقَ الْإِيمَانِ وَ الصُّلْحِ فَلَمْ يَسَعْ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا الْكَفُّ بَعْدَ تَوْكِيدِهِمْ الْمِيثَاقَ وَ ضَرْبِهِمُ الْأَجَلَ وَ الرِّضَا بِأَنْ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ رَجُلَانِ بِكِتَابِ اللَّهِ فِيمَا تَنَازَعَ فِيهِ عِبَادُ اللَّهِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ لِيُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ مِنْهُمْ سَبِيلَ الْمُحِقِّ مِنَ الْمُبْطِلِ أَلَّا يُغِيرَ بِمُؤْمِنٍ غَائِبٍ بِرِضَا غَوِيٍ أَوْ عَمٍ‏ غَيْرِ مُهْتَدٍ فَيُسَمَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ كُلٍّ بِاسْمِهِ حَتَّى يُقِرَّهُ الْكِتَابُ عَلَى مَنْزِلَتِهِ
.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی