Is blaming yourself good or bad?!
«زری» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«زرى عليه: عابه و استهزء به.»
«أزرى بالشيء: احتقار الشيء و التهاون به»
«زَرَيْتُ عليه: عبته، او را عيبجويى كردم.»
حسادتتو سرزنش کن!
«احْذَرُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَكُمْ»
خودتو سرزنش کن!
به خودت بگو:
آخه چقدر من حسودم؟!
چقدر من بخیلم؟!
چقدر من متکبّرم؟!
…
اهل حسادت، خودشو سرزنش نمیکنه!
اهل حسادت، خودشو ستایش میکنه!
حسود چی میخواد؟! خدا چی میخواد؟!
[سورة النساء (۴): الآيات ۲۶ الى ۲۸]
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۲۶)
خدا مىخواهد براى شما توضيح دهد، و راه [و رسمِ] كسانى را كه پيش از شما بودهاند به شما بنماياند، و بر شما ببخشايد، و خدا داناى حكيم است.
وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ
وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (۲۷)
خدا مىخواهد تا بر شما ببخشايد؛
و كسانى كه از خواستهها[ى نفسانى] پيروى مىكنند مىخواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شويد.
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (۲۸)
خدا مىخواهد تا بارتان را سَبُك گرداند؛ و [مىداند كه] انسان، ناتوان آفريده شده است.
سرزنشِ خود!
أَنَّ اَلْمُؤْمِنَ زَارِياً عَلَی نَفْسِه!
امام علی علیه السلام:
وَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ
أَنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ يُصْبِحُ وَ لاَ يُمْسِي إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ
فَلاَ يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا
فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ اَلْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ
قَوِّضُوا مِنَ اَلدُّنْيَا تَقْوِيضَ اَلرَّاحِلِ
وَ اِطْوَوْهَا [على] طَيَّ اَلْمَنَازِلِ.
«بدانيد اى بندگان خدا!
كه مؤمن، صبح و شام نمىكند مگر آنكه خود را متهم مىداند
و دائما بر نفس خود خرده مىگيرد و مىخواهد هر چه بيشتر عمل كند،
مانند كسانى كه قبل از شما آمدند و پيش از شما گذشتند، باشيد،
خيمه را از دنيا چون مسافر بر كنيد و آن را براى طىّ منازل، درهم بپيچيد».
«اَلْمِرآةُ الَّتي يَنْظُرُ الاِنْسانُ فيها إلى أَخْلاقِهِ هِيَ النّاسُ»
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»
خوبه که وقتی متوجه کبرم میشم، خودمو سرزنش کنم!
وقتی حوادث دستمو رو میکنن و میفهمم که متکبرم، اینجا باید خودمو سرزنش کنم!
که چقدر من متکبرم! چقدر من حسودم!
«رَأْسُ الدِّينِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى»
اگه این تقدیر، که تو رو متنبه کرده و بهت فهمونده که عیب تکبر و حسادت داری و باید دست از این ویژگی مذموم برداری رو خوب متوجه بشی و قبول عیب کنی و عیبتو سرزنش کنی، فورا قلبت منور به نور آمرزش میشه و اینجاست که سبکبال و خوشحال میشی و خودت میفهمی که در این آزمون، هدف ربوبیت و اصلاح و تربیت ذات اقدس الهی در مورد درمان کبرت بخوبی انجام شده.
انگاری خدا تو رو بخشیده و حالا دیگه لازم نیست خودتو سرزنش کنی!
پس خوبه که آدم وقتی متوجه عیب کبرش میشه، خودشو سرزنش کنه و قبول کنه چقدر زشته عیب کبر و چقدر زیباست نوری که اومده تا در جوف این نار آیت (شیرینی رهایی از عیب حسد که درون تلخی حوادث خودشو به ما نشون میده و به ما چشمک میزنه) کمکمون کنه تا از شرّ حسادت خلاص بشیم.
دلنوشته (worklife):
بیمار متکبر یا طبیب متکبر؟!
سالها قبل، یه روز درمانگاه، که خیلی هم شلوغ نبود، با نزدیک شدن صدای پای بیمار به سمت اطاقم، نمیدونم چرا با خودم گفتم این بیمار، که الآن درو باز میکنه، از صدای تق تق کفشهاش که راه میره، معلوم میشه اولا یک خانومه و ثانیا از اون خانمهای متکبره! بذار وقتی درو باز کرد بهش توجه نکنم تا بهم سلام کنه! در زد و در رو باز کرد و سلام نکرد! با خودم گفتم دیدی درست حدس زده بودم! این علامت بعدی که اینقدر متکبره که سلام هم نمیکنه! منم مدتی سرمو پایین انداختمو منتظر شدم تا سلام کنه اونوقت بهش نگاه کنم و بگم بفرمایید بشینید و شرح حال بگیرم. اما خبری از گفتن سلام نشد و زمان داشت میگذشت و بالاخره من به خیال خودم کوتاه اومدم و گفتم بفرمایید بشینید. روی صندلی بیمار نشست. پرسیدم: خوب بفرمایید، چی شده؟ … تا شروع به صحبت کرد متوجه شدم این خانم کر و لال است و فقط با ایماء و اشاره به من فهموند که گلودرد شده و سرفه میکنه. اینجا لحظهای بود که دلم میخواست زمین دهن باز کنه و از خجالت برم توی زمین! آخه اینجا بود که فهمیدم اون متکبر مغرور خود من هستم نه این خانم که نمیتونه حرف بزنه و سلام کنه.
از خدا چی میخوای؟!
از من چه انتظاری داری؟!
از من چی میخوای؟!
فکر میکنی من به چه دردت میخورم؟!
… ببین من همهاش میگم از دیگران این انتظار رو دارم که برام فلان کارو بکنن!
اونجوری که من میخوام باشه! …
گیرم اونجوری که دلت میخواد شد، چی گیرت اومد؟!
میخوایم بگیم اینجور خواستنها و انتظارات همهاش از روی استعمال حسد است
و باید کلا این روش ترک شود!
میدونی باید دنبال چی باشی؟
باید دنبال این باشی که چجوری از شر عیب حسدت راحت بشی
و چجوری کارات قبول بشه و چجوری خدا ازت راضی بشه.
دنبال جمع کردن کلکسیونی از چیزایی که دوست داری و دوزار بدردت نمیخوره نباش!
انتظار بیجا از نعمتهای بیارزش و سستبنیانِ دنیا نداشته باش!
نگاهت به دنیا و اطرافت و اطرافیانت، نگاه اهل نور باشه نه اهل حسادت!
اهل نور، به همه چیز به دید ابزار اصلاح و تربیت نگاه میکنن!
این حادثهای که پیش اومد، چی بدرد من میخوره؟
آیا از این حادثه، این گیر من میاد که با تحمل تلخیهاش و عمل به نور ولایت،
رفتارم مورد قبول عالَم بالا قرار بگیره و حسدمو غیر فعال کنم
و در مسیر نور، رشد و کمال داشته باشم؟
از خانمت چه انتظاری داری ؟
از شوهرت چه انتظاری داری ؟
از پسرات و دخترات چه انتظاری داری ؟
از عروسها و دامادها چه انتظاری داری ؟
از … چه انتظاری داری ؟
اینا چه بدردت میخورن ؟
بودن و نبودنشون چه فرقی برای تو داره ؟
چه چیزایی هست که اگه بود، بود؛ نبود، نبود ؟
چه چیزی هست که باید باشه و نبودش یعنی نابودیت ؟
دنبال چه هستی؟!
تو این دنیا دنبال جمع کردن چه هستی؟
تا کی ؟
تا کجا ؟
آیا یک تاریخ انتها و انقضاء برای خواستههات تعریف کردی ؟
اهل نور میخوان فاتح دنیای قلبشون باشن و حکومت قلبشونو به کمک نور ولایت از چنگ حسادت در بیارن و صاحب خودشون بشن!
مبادا بخوای صاحب همه چیز بشی، اما خودت بنده هوای نفس حسودت باقی بمونی!
سعی کن خودتو از زندان حسادتت نجات بدی !
اول خودتو رها کن !
اینکه میخوای عالم رو صاحب بشی، این از عیب حسد قلبیات نشات گرفته !
سیئه حسد خیلی زرنگه و میخواد حواستو پرت کنه و بجای اینکه تو تلاش کنی اونو از میدان بدر کنی و حکومت قلبتو بدست بگیری ، گولت میزنه و تو رو مشغول بدست آوردن چیزهایی میکنه که سرتو گرم کنه و تو غافل بشی از اینکه اصل کارت تو این دنیا چیه …
دنبال نور ولایت باش که بدستش بیاری تا با اون، خودتو از شر حسادت خلاص کنی ! حسادتی که یک لحظه آروم و قرار برات نمیذاره، تا یه فکری به حال خودت بکنی ! همش هُلت میده بری دنبال چیزهای فناپذیر دنیا ! حسد میخواد سرگرمت کنه تا وقتتو به هدر بدی و فرصتهاتو از دست بدی …
اینقدر وقت و سرمایهات را صرف کسب چیزهای دنیایی نکن ! به فکر خودت باش ! تو بیماری هستی که باید به فکر درمان خودت باشی ! دنبال شناخت طبیبت باش و وقتی بهش رسیدی فقط نسخه هاشو بی چون و چرا اجرا کن !
زنبور کارگری باش که با اتباع از زنبور ملکه، فقط به فکر تولید عسل آرامش باشی و کاری به کار دیگران نداشته باش و این تویی و ملکه، و السلام …
بیشتر میخوام اینو بگم که همش حسد قلقلکم میکنه که ای کاش فلان چیز فلان جور میشد تا …
یه لحظه با خودت فکر کن گیرم اونجوری که تو میگی و میخوای میشد چی گیرت میومد …
اونیکه تو میخوای و دنبالشی که اینجوری بدستش بیاری چیه مگه ؟
اصلا ارزش نداره و تو باید به فکر این باشی که چجوری میشه به ارض مقدس برسی !
یعنی کسانی رو اونجا راه میدن که حسادتشونو با نور ولایت درمان کردنو اجازه ورود دارن و اگه همه جیباشونو هم تفتیش کنی دیگه بمب حسدی با خودشون اونجا نمیبرن که همه رو نابود کنن !
زرنگ باش دنبال چیزی باش که برات باقی میمونه و میتونی روش حساب کنی !!!
دنبال تولید عمل صالح باش ! عمل صالح به اون کاری میگن که تو وقتی با شخص بداخلاق روبرو میشی و میخواستی مثل قبل با استعمال حسد حالشو بگیری اما این کارو نکردی و با نور ولایت خودتو به تغافل زدی و بهش احسان کردی و ولایت رو عملا بهش نشون دادی و یاد دادی و واسطه انتشار این علم به قلب او شدی و اسمت جزو نیکوکاران و اهل برّ قرار گرفت، این میشه عمل صالحی که همیشه زنده باقی خواهد ماند و تو دنبال درست کردن این قبیل کارها باش و وقت خودتو صرف کارای دیگه نکن …
همش دنبال اینی او بهت سلام کنه !!! حالا نکنه ! مگه چی میشه ؟
گیرم سلام نکرد ، چه مشکلی برات پیش میاد ؟ آیا با سلام نکردن او، تو رضای اهل بیت رو از دست میدی ؟ خدا از تو بدش میاد ؟ و اگه او به تو سلام کنه خدا از تو خوشش میاد که آفرین چه ابهتی داری که او سلامت کرد … نه ! اتفاقا وقتی سلامت نکرد و تو اولش خواستی با حسادت حالشو بگیری اما یاد بحث تغافل و استحسان افتادی و گفتی بذار من به کمک این یادآوری علمی بهش سلام کنم و نور ولایت رو عملا بهش منتقل کنم اینجاست که تو چیز خوبی گیرت اومده و تولید عمل صالح کردی و رضای الهی رو کسب نمودی … ولی تو اولش میخواستی او سلامت کنه تا جیگرت حال بیاد ! ببین چقدر اشتباه فکر می کنیم …
اینکه از کارهای خیلی ها بدت میاد باید بدونی خیلی حسودی !
تو چکار داری به کار اونا ! هر کسی خودش میدونه و مربی اصلاح و تربیتش !
اگه یکی دیابت داره و داروهاشو خوب نمیخوره تو چرا ناراحت میشی ؟ تو حواست باشه داروهای فشار خون خودتو منظم و مرتب اونجوری که طبیب گفته بخوری و پرهیز کنی !
بی ادبی بداخلاق نسبت به تو ، به تو ربطی نداره که بهش بی ادبی کنی ، تو ببین خدا ازت چی میخواد که این بی ادبی نسبت به تو رو به دست او تقدیر کرده !
دنبال اصلاح دیگران نباش ! دنبال اصلاح خودت باش !
خودت نمیتونی خودتو اصلاح کنی ! به نور اجازه بده بهت یاد بده و کمکت کنه چجوری باید اصلاح بشی ! همین آیات زمینه اصلاح و تربیت قلبتو فراهم میکنن ! روشهای تئوری رو از صاحبان نور یاد گرفتی! کافیه قلبا قبولش داشته باشی تا در دل شرایط و حوادثی که شرایط عملی بکار بردن این روشهای یادگرفته شده رو فراهم میکنه، به یادت بیفته و به یادت بندازه که این مسئله با کدام فرمول حل میشود و تو مقادیر رو در این فرمول جایگزین کن و جواب رو بدست بیار …
حسود همش دنبال اینه دیگران رو تغییر بده !
اهل نور میدونه که باید خودش تغییر کنه !
حسود همه اش از دیگران عیب و ایراد میگیره !
اهل ولایت همش به خودش میگه: خاک تو سرت که بلد نیستی درست انجام وظیفه کنی !
حسود اصلا خودشو سرزنش نمیکنه و کاری به خودش نداره و خودشو نیازمند تغییر و اصلاح نمیدونه!
اهل نور میدونه تا زنده است باید روی خودش کار کنه تا روز به روز رشد کنه و از شر حسادتش خلاص بشه !
دیدگاه اهل حسادت با دیدگاه اهل ولایت کاملا فرق میکنه !!!
اهل نور، آیت تقدیر شده اش را آینه ای میداند که در آن عیب خود را تماشا میکند و بمحض اینکه میفهمه اشکال کارش کجاست دیگه میره سروقت خودش که ببینه دستور مربی چیه و چکار باید بکنه و اصلا دنبال تغییر رفتار شخص مقابل خودش نیست ! اصلا به او تذکر نمیده ! و به خودش تذکر میده ! و خودش متذکر به ایام الله میشه ! یعنی یاد مطلبی علمی می افته که با اون مطلب، درد خودشو دوا کنه …
همه چیز با اهل نور حرف میزنه ؟
یه چیزی بهش تذکر میده ! یه نکته بهش میگه !
اهل نور دنبال اینه که ببینه آیات باهاش چه حرفی دارن ؟
دارن بهش چی میگن که او نمی فهمه !
آیات دارن به چی اشاره میکنن که مهمه و وقتش رسیده اما او اصلا حواسش نیست و توجهی بهش نداره !
+ «نبه» + «ناقوس» …
صدای ناقوس آیات، تو رو یاد چی میندازه ؟!
داره دوباره بهت یادآوری میکنه که :
آهای بخیل ! آهای حسود !
وقتش رسیده دست از بخل و حسدت برداری !
ببین الآن که این حادثه پیش اومده ، تقدیر شده که بفهمی هنوزم داری استعمال عیب حسد میکنی !
ولش کن ! دست از این عیبت بردار ! آیات کمکت میکنن بتونی تشخیص بدی که بیماری !
اگه بیمار نبودی رفتارت با این آیت اینجوری نبود ! ایجاد ناآرامی نمیکردی ! تولید آرامش میکردی ! هرچند شخص بداخلاق بدترین رفتار رو با تو بکنه … اصلا تو ماموریت داری اونو عملا با نور ولایت آشنا کنی ! + اقرضهم من عرضک
انگاری یه نفر بی پول رو سر راهت میذارن ! تو بجای اینکه اونو بخاطر بی پولی سرکوفت بزنی باید دستشو بگیری و بهش پول قرض بدی تا او روش زندگی آل محمد ع رو یاد بگیره، روش و فرهنگی که نه تنها به عیب تو ایراد نمیگیره، بلکه کمکت میکنه از این شرایط بد نجات پیدا کنی و این میشه رفق و میشه آتلی که به دست شکسته کمک میکنه تا خوب جوش بخوره و این کار همون داستان مانکن با عرضه است که در واژه «عرض – عارضة الازیاء» گفته شد …
پس ما بعد از آشنایی با نور ولایت، ماموریت پیدا میکنیم که با آیات آنگونه که آموخته ایم رفتار کنیم نه آنگونه که قبل از آشنایی با نور رفتار میکردیم ! قبلا یکی میگفت ده تا جوابشو میدادی و حالشو میگرفتی تا پررو نشه، اما حالا اگه صد تا بگه یکی هم نمیگی و تغافل میکنی و حتی بدیشو با خوبی جواب میدی و او که قبلا تو رو دیده بوده و اکنون تو رو هم میبینه، تعجب میکنه مگه برای تو چه اتفاقی افتاده و چی شده؟ تو چرا عوض شدی و دیگه مثل سابق باهاش کلکل نمیکنی …
این تغییر بزرگ بعد از آشنایی با نور برات اتفاق میافته، چون حالا با نور ولایت آشنا شدی و با این میزان و فرمان میری جلو نه با اون میزانی که قبلا کار میکردی …
پس وقتی آیت میگه از من چه انتظاری داری بگو همینکه منو با عیبم آشنا کردی خیلی ممنونتم، اون چیزی که نمیتونم کاریش بکنم و از درمانش عاجزم و مشکل اصلی منه، حسدمه، که بهم یادآوری کردی و بموقع هم یادآوری کردی، ممنونتم … اینجا معلوم میشه از صاحبان نور خوب راه زندگی کردنو یاد گرفتی که دنبال چی باشی و به چی توجه نکنی !!!
دنبال اصلاح عیب خودت باش و به اشتباهات دیگران که برای تو تقدیر میشه کاری نداشته باش
و از این واقعه اینو بفهم که خدا با این حادثه چی میخواد بهت بگه و باهات چکار داره …
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
[سورة الحشر (۵۹): الآيات ۶ الى ۱۰]
وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ
وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا
وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹)
و [نيز] كسانى كه قبل از [مهاجران] در [مدينه] جاى گرفته و ايمان آوردهاند؛
هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛
و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمىيابند؛
و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مىدارند.
و هر كس از خسّت نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند.
امام باقر علیه السلام:
وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ الطَّاعَةِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَى النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ
و اطاعت و بندگى زياد خود را كم بشمار تا نفس خود را سرزنش كرده باشى
و راه به عفو و بخشش پيدا كنى.
وَ تَوَقَّ مُجَازَفَةَ الْهَوَى بِدَلَالَةِ الْعَقْلِ
و بوسيله راهنمائى عقل، برحذر باش از همآهنگى با هواى نفس.
فَلَا يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ
وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ
امام علی علیه السلام:
شُغِلَ مَنِ اَلْجَنَّةُ وَ اَلنَّارُ أَمَامَهُ
سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا
وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا
وَ مُقَصِّرٌ فِي اَلنَّارِ
هَوَى اَلْيَمِينُ وَ اَلشِّمَالُ مَضَلَّةٌ
وَ اَلطَّرِيقُ اَلْوُسْطَى هِيَ اَلْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي اَلْكِتَابِ وَ آثَارُ اَلنُّبُوَّةِ
وَ مِنْهَا مَنْقَذُ اَلسُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ اَلْعَاقِبَةِ
هَلَكَ مَنِ اِدَّعَى وَ خٰابَ مَنِ اِفْتَرىٰ
مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ عِنْدَ جَهَلَةِ اَلنَّاسِ
وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَنْ لاَ يَعْرِفَ قَدْرَهُ
لاَ يَهْلِكُ عَلَى اَلتَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ
وَ لاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ
فَاسْتَتِرُوا بِبُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَيْنِكُمْ
وَ اَلتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ
فَلاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.
كسى كه در پيشاپيش او آتش دوزخ و بهشت هست مشغول انجام وظيفه است.
مردم از اين نظر بر سه گروهند
1- گروهى با كمال جديت و با شتاب و سرعت وظائف خود را انجام ميدهد كه قطعا نجات مييابد
2-گروهى كه تا حدودى كند رواست ولى بالاخره دنبال كارهاى نيك است اين هم اميد نجات دارد
3-گروهى كه در اطاعت پروردگار كوتاهى دارد و مقصر است كه در آتش سقوط ميكند.
انحراف به چپ و راست باعث گمراهى است.
راه وسط و متن طريق جاده مستقيم است
قرآن مقدس و آثار رسالت بر همين روال است
و سنت پيغمبر از اين منبع است
و بازگشت و پايان كار بر همين است
هر كس ادعاى باطل كند هلاك مىشود
و هر كه بر خدا و رسول افتراء و دروغ بندد نااميد است
كسى كه بخواهد حق خالص را اجراء نمايد مورد حمله جهال و مردم نادان مىشود.
نادان و جاهل است كسى كه قدر و رتبه خود را نشناسد
بنائى كه بر پايه تقوى پىريزى شده زوال و فناء ندارد
مزرعه و كشتگاهى كه بآب پرهيزكارى آبيارى شود تشنه نمىماند.
در خانه خود مستور باشيد و ميان مردم اصلاح كنيد.
توبه و پشيمانى در اختيار شما است.
انسان بايد ستايش نكند بجز پروردگارش را.
ملامت و سرزنش نكند مگر خود را و نفس اماره خويشتن را.
ذَمُّكَ نَفْسَكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً
امام رضا عليه السّلام:
إِنَّ رَجُلاً كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَبَدَ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْبَعِينَ سَنَةً فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ
فَقَالَ لِنَفْسِهِ مَا أُتِيتُ إِلاَّ مِنْكِ وَ لاَ أَكْدَيْتُ إِلاَّ لَكِ
فَأَوْحَى اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ
ذَمُّكَ نَفْسَكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً.
در بنى اسرائيل مردى بود كه چهل سال تمام مشغول عبادت بود
ولى خداوند متعال عباداتش را قبول نكرد.
اين عابد در مقام توبيخ خود برآمد و گفت
هر چه هست از همين نفس و روح ناقابل من است
و ريشۀ اين محروميت در خود من است.
خداوند متعال باو وحى فرمود:
اين توبيخ و سرزنش خويشتن از آن عبادت چهل سالهات بهتر و باارزشتر است.
+ مقاله «ایوالله»
باید حسدتو بشناسی!
«أَنَّكَ لَنْ تَخْرُجَ مِنْ ظُلُمَاتِ الْغُرُورِ وَ التَّمَنِّي
إِلَّا بِ … مَعْرِفَةِ عُيُوبِ أَحْوَالِكَ
مِنْ حَيْثُ لَا يُوَافِقُ الْعَقْلَ وَ الْعِلْمَ»
خروج قلب از تاریکی و اتصال به نور،
ممکن نیست مگر با فهم «عقل و هوی»
«عُيُوبِ أَحْوَالِكَ: عیوب هوای نفس، حسد»
[دنیا: «معصیت» – آخرت: «ولایت»]
امام صادق علیه السلام:
المَغرورُ في الدنيا مِسكينٌ، و في الآخِرَةِ مَغبونٌ؛ لأنّهُ باعَ الأفضَلَ بالأدنى،
و لا تَعجَبْ من نفسِكَ،
فَرُبّما اغتَرَرتَ بمالِكَ و صِحَّةِ جِسمِكَ أن لَعَلَّكَ تَبقى
و رُبّما اغتَرَرتَ بِطُولِ عُمُرِكَ و أولادِكَ و أصحابِكَ لعلَّكَ تَنجُو بِهِم
و رُبّما اغتَرَرتَ بحالِكَ و مُنيَتِكَ، و إصابَتِكَ مَأمُولَكَ و هَواكَ، و ظَنَنتَ أنّكَ صادِقٌ و مُصِيبٌ
و رُبّما اغتَرَرتَ بما تُرِي الخَلقَ مِن النَّدَمِ على تَقصيرِكَ فِي العِبادَةِ،
و لَعَلَّ اللّهَ تعالى يَعلَمُ مِن قلبِكَ بخِلافِ ذلكَ
و رُبَّما أقَمتَ نفسَكَ علَى العِبادَةِ مُتَكَلِّفا و اللّه ُ يُريدُ الإخلاصَ
و رُبّما افتَخَرتَ بعِلمِكَ و نَسَبِكَ، و أنتَ غافِلٌ عن مُضمَراتِ ما في غَيبِ اللّهِ
و رُبّما تَدعُو اللّهَ و أنتَ تَدعُو سِواهُ
و رُبّما حَسِبتَ أنّكَ ناصِحٌ لِلخَلقِ و أنتَ تُرِيدُهُم لنفسِكَ أن يَمِيلُوا إلَيكَ
و رُبّما ذَمَمتَ نفسَكَ، و أنتَ تَمدَحُها علَى الحَقيقَةِ
و اعلَم أنَّكَ لن تَخرُجَ مِن ظُلُماتِ الغُرورِ و التَمَنِّي
إلاّ بِصِدقِ الإنابَةِ إلَى اللّهِ تعالى، و الإخباتِ لَهُ،
و مَعرِفَةِ عُيُوبِ أحوالِكَ مِن حيثُ لا يوافِقُ العَقلَ و العِلمَ،
و لا يَحتَمِلُهُ الدِّينُ و الشَّريعَةُ و سَنَنُ القُدوَةِ و أئمّةِ الهُدى،
و إن كُنتَ راضِيا بما أنتَ فيه
فما أحَدٌ أشقى بِعلمِهِ مِنكَ
و أضيَعَ عُمُراً و أورَثَ حَسرَةً يومَ القِيامَةِ.
آدم فريب خورده [از دنيا] در دنيا بينواست و در آخرت بازنده؛
+ «خودباختگان – خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ»
زيرا چنين كسى ارزشمندترين چيز (آخرت) را به بىارزشترين چيز (دنيا) فروخته است؛
و از خود راضى و مغرور مباش؛
زيرا گاه فريب ثروت و تندرستى خويش را مىخورى و خيال مىكنى كه براى هميشه زندهاى.
گاه فريب عمر دراز و فرزندان و دوستان و يارانت را مىخورى،
به اين خيال كه اينها موجب نجات تو هستند.
گاه فريب وضعيت خود و آرزوها و دست يافتن به اميد و خواستهات را مىخورى
و مىپندارى كه تيرت به هدف خورده و راه درست را رفتهاى.
گاه فريب اين را مىخورى كه به مردم وانمود مىكنى از كوتاهى كردن در عبادت پشيمانى،
حال آن كه خداوند متعال مىداند كه خلاف آن در دل تو مىگذرد.
گاه با زحمت نفست را براى خودنمايى به عبادت وامىدارى،
در صورتى كه خداوند خواستار اخلاص است.
گاه به علم و اصل و نسب خود مىنازى،
حال آن كه از آنچه در غيب خداوند نهفته است بىخبرى.
گاه باشد كه به ظاهر خدا را بخوانى، اما در واقع ديگرى را مىخوانى.
گاه به گمان خودت مردم را نصيحت و خيرخواهى مىكنى،
اما در واقع غرض تو جلب توجه و متمايل كردن آنان به سوى خودت مىباشد.
گاه نفس خويش را نكوهش مىكنى، حال آن كه در حقيقت در پى ستايش آن هستى.
بدان كه از تاريكيهاى فريب و آرزو هرگز بيرون نروى،
مگر اين كه از سر راستى به پيشگاه خداوند متعال توبه برى و در برابرش فروتنى و زارى كنى
و معايبى را كه در تو هست و با عقل و علم سازگارى ندارند
و دين و شريعت و روشها و معيارهاى پيامبر و ائمه هدى آنها را تحمل نمىكنند، بشناسى.
اگر به وضعى كه دارى خرسند و قانع باشى،
كسى به دانشش بدبختتر و عمرتباهتر از تو نيست
و بيش از هر كس ديگر در قيامت افسوس خواهى خورد.