Interpretation of light!
Urinalysis:
A urine test is an example of a heart analysis.
Urinalysis
«فسر» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فَسَّرَ الطّبيب»
«التَّفْسِرةُ: اسمٌ للبَوْل الذي يَنظُر فيه الأطباء يَستدِلّون بلوْنه على عِلّة العليل»
«تَفْسِرَة چيزى است كه پزشك با آزمايش ادرار، از بيمارى خبر ميدهد.»
«و كلُّ شيء يُعْرَف به تفسير الشيء و معناه فهو تَفسرَته»
«الفسر و التفسرة: نظر الطبيب الى الماء و حكمه فيه»
«تَفْسِرَةٌ، و سمّي بها قارورة الماء، الشرح و إيضاح ما في القارورة من بول المريض.»
از قبض و بسط نور قلبت، میتونی حال دنیای درونتو تفسیر کنی و بفهمی که چه مشکلی داری!
نور، علائم بیماری حسد قلب را تفسیر و بیان و آشکار می کند!
عبارت «في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» 11 بار در قرآن تکرار شده است.
با چه آزمایش میشه پی به این بیماری قلبی بدخیم و خطرناک، یعنی حسد، برد.
آزمایش ادرار! تفسیر ادرار!
آزمایش قلب! تفسیر قلب!
تفسیر نور! تفسیر قرآن!
اینکه قبض و بسط قلبتو میبینی و میفهمی و تفسیر میکنی و خودت میفهمی و پی به اشتباهاتت میبری، در واقع اهل تفسیر نور هستی! اهل تفسیر قرآن هستی، یعنی آنالیز آنچه با چشم قلبت قرائت کردهای و دیدهای.
+ مقاله «تحلیلگران نور و ظلمت قلب!»
«دیتا آنالایزیس»: «data analysis»: تحلیل دادهها، داده کاوی.
+ مقاله «ترجمه نکن، با زبان اصلی فکر کن!»
+ «نور، در قلب سلیم، ترجمه میشود!»
با قلبت، نورتو ببین و تفسیر کن و اینجوری پی به اشتباهاتت ببر!
قبض و بسط نور قلب،
نيكوترين بيان!
ما حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.
أَحْسَنَ تَفْسِيراً !
[سورة الفرقان (۲۵): الآيات ۳۱ الى ۴۰]
وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (۳۳)
و براى تو مَثَلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.
يُفَسِّرَ لَهُمُ اَلْوَلاَيَةَ
امام باقر علیه السلام:
أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ:
«إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ»
وَ فَرَضَ وَلاَيَةَ أُولِي اَلْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ
فَأَمَرَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ اَلْوَلاَيَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ اَلصَّلاَةَ وَ اَلزَّكَاةَ وَ اَلصَّوْمَ وَ اَلْحَجَّ
فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اَللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ:
«يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ»
فَصَدَعَ بِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ
فَنَادَى اَلصَّلاَةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ اَلنَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ
… وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
وَ كَانَتِ اَلْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ اَلْفَرِيضَةِ اَلْأُخْرَى وَ كَانَتِ اَلْوَلاَيَةُ آخِرَ اَلْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
«اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ اَلْفَرَائِضَ.
خداى عز و جل رسولش را بولايت على عليه السلام امر كرد و آيۀ «سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانى كه ايمان آورده، نماز بپا دارند و زكاة دهند» را بر او نازل فرمود
و ولايت اولو الامر (كارداران) را واجب ساخت، مردم ندانستند مقصود از ولايت چيست، خدا به محمد صلّى اللّٰه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد، چنان كه نماز و زكاة و روزه و حج را توضيح داد، و چون امر به ولايت از جانب خدا به پيغمبر رسيد حضرتش دلتنگ شد و ترسيد مردم از دين برگردند و او را تكذيب كنند، از اين جهت دلتنگ شد و به پروردگارش مراجعه كرد، خداى عز و جل باو وحى فرستاد «اى پيغمبر آنچه از پروردگارت بتو نازل شده برسان، و اگر نكنى پيام او را نرسانيدهاى، خدا تو را از گزند مردم حفظ ميكند» او هم امر خداى – تعالى ذكره – را اعلان كرد و به امر ولايت على عليه السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين به غائبين برسانند.
… امام باقر عليه السلام فرمود:
واجبات خدا يكى پس از ديگرى نازل ميشد و امر ولايت آخرين آنها بود، كه خداى عز و جل اين آيه را نازل فرمود:
«امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم»
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداى عز و جل ميفرمايد:
بعد از اين واجبى بر شما نازل نكنم، واجبات را براى شما كامل كردم.
کاردار یا شارژ دافر (به فرانسوی: Chargé d’affaires): به مأمور سیاسی ارشد که در غیاب سفیر، موقتاً نمایندگی دولت خود را نزد دولت دیگری عهدهدار شود گفته میشود.
«Diplomatic agent»: نماینده دیپلماتیک!
فرنچایز «franchise»: حق امتیاز!
+ مقاله «انشعاب نورانی!»
فرنچایز «franchise»: حق امتیاز!
به یک شرکت اختیار داده می شود که تولیدات یا فراورده های شرکت دیگر را بفروشد و در برابر آن مبلغی دریافت کند که به این مبلغ، مبلغ فرنچایز میگویند!
عمل صالح همان فرانشیز حاصل از استعمال اندیشه صاحبان نور در دل شرایط است.
+ مقاله «نورِ خویشاوندی با خدا!»
«تَعَلَّقَ بِشُعْبَةٍ مِنْ أَنْوَارِهِمْ»
امام حسن عسکری علیه السلام:
يَأْتِي عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا اَلْقَوَّامُونَ بِضُعَفَاءِ مُحِبِّينَا وَ أَهْلِ وَلاَيَتِنَا وَ اَلْأَنْوَارُ تَسْطَعُ مِنْ تِيجَانِهِمْ عَلَى رَأْسِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تَاجُ بَهَاءٍ قَدِ اِنْبَثَّتْ تِلْكَ اَلْأَنْوَارُ فِي عَرَصَاتِ اَلْقِيَامَةِ وَ دُورِهَا مَسِيرَةَ ثَلاَثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ فَشُعَاعُ تِيجَانِهِمْ يَنْبَثُّ فِيهَا كُلِّهَا فَلاَ يَبْقَى هُنَاكَ يَتِيمٌ قَدْ كَفَلُوهُ وَ مِنْ ظُلْمَةِ اَلْجَهْلِ عَلَّمُوهُ وَ مِنْ حَيْرَةِ اَلتِّيهِ أَخْرَجُوهُ إِلاَّ تَعَلَّقَ بِشُعْبَةٍ مِنْ أَنْوَارِهِمْ فَرَفَعَتْهُمْ إِلَى اَلْعُلُوِّ حَتَّى تُحَاذِيَ بِهِمْ فَوْقَ اَلْجِنَانِ ثُمَّ يُنْزِلُهُمْ عَلَى مَنَازِلِهِمُ اَلْمُعَدَّةِ فِي جِوَارِ أُسْتَادِيهِمْ وَ مُعَلِّمِيهِمْ وَ بِحَضْرَةِ أَئِمَّتِهِمُ اَلَّذِينَ كَانُوا إِلَيْهِمْ يَدْعُونَ وَ لاَ يَبْقَى نَاصِبٌ مِنَ اَلنَّوَاصِبِ يُصِيبُهُ مِنْ شُعَاعِ تِلْكَ اَلتِّيجَانِ إِلاَّ عَمِيَتْ عَيْنُهُ وَ أَصَمَّتْ أُذُنُهُ وَ أَخْرَسَ لِسَانُهُ وَ تَحَوَّلَ عَلَيْهِ أَشَدَّ مِنْ لَهَبِ اَلنِّيرَانِ فيَحْمِلُهُمْ حَتَّى يَدْفَعَهُمْ إِلَى اَلزَّبَانِيَةِ فَيَدْعُونَهُمْ إِلَى سَوَاءِ اَلْجَحِيمِ.
روز قيامت علماى شيعۀ ما عهدهدار محبّين و اهل ولايت ناتوان ما مىباشند، و در حالى پا در آن ساحت گذارند كه نور از تاج سرشان مىتابد، و بر سر هر كدام تاجى زيباست، و اين انوار در تمام عرصه و سراى قيامت تا مسير سيصد هزار سال پخش مىشود، و پرتو نور آن تاجها، تمام صحنۀ قيامت را در بر مىگيرد. و در آنجا تمام يتيمانى كه كفالتشان را بر عهده داشته، و از تاريكى جهل رهايش ساخته، و از حيرت گمراهى خارجشان كرده، با پرتوى از آن نور مرتبط شده، و چنگ انداخته و بالا روند تا روبروى بالاى بهشت رسند، آن وقت هر كدامشان را در منازل از پيش تعيين شده در كنار اساتيد و معلّمينشان فرو آورده، و به خدمت امامانى كه بسوى آنان مىخواندند حاضر نمايند. و پرتو نور اين تاجها، دشمنان اهل بيت را كور و كر و لال نموده و به سوى آتش سوق دهد.
راه شناخت صاحبان نور، شناخت علوم نورانی است!
«كَلَامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ»
«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»
امام علی علیه السلام:
اِعْرِفُوا اَللَّهَ بِاللَّهِ وَ اَلرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسَانِ.
خدا را به خدا بشناسيد و رسول را به رسالت و كارگزاران را به امر به معروف و عدل و احسان.
حدیث فضل بن شاذان نيشابوری:
… فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ
فَلِمَ جَعَلَ أُولِي اَلْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ؟
قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ
مِنْهَا
أَنَّ اَلْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لاَ يَتَعَدَّوْا ذَلِكَ اَلْحَدَّ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ يَكُنْ يَثْبُتُ ذَلِكَ وَ لاَ يَقُومُ إِلاَّ بِأَنْ يَجْعَلَ عَلَيْهِمْ فِيهِ أَمِيناً يَمْنَعُهُمْ مِنَ اَلتَّعَدِّي وَ اَلدُّخُولِ فِيمَا حُظِرَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لَكَانَ أَحَدٌ لاَ يَتْرُكُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَيْرِهِ فَجَعَلَ عَلَيْهِمْ قَيِّماً يَمْنَعُهُمْ مِنَ اَلْفَسَادِ وَ يُقِيمُ فِيهِمُ اَلْحُدُودَ وَ اَلْأَحْكَامَ
وَ مِنْهَا
أَنَّا لاَ نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ اَلْفِرَقِ وَ لاَ مِلَّةً مِنَ اَلْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلاَّ بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ وَ لِمَا لاَ بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ اَلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا فَلَمْ يَجُزْ فِي حِكْمَةِ اَلْحَكِيمِ أَنْ يَتْرُكَ اَلْخَلْقَ مِمَّا يَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ لاَ قِوَامَ لَهُمْ إِلاَّ بِهِ فَيُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ يَقْسِمُونَ فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ لَهُمْ جَمَّهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ يَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ
وَ مِنْهَا
أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَيِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ اَلْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ اَلدِّينُ وَ غُيِّرَتِ اَلسُّنَنُ وَ اَلْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ اَلْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ اَلْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ
لِأَنَّا وَجَدْنَا اَلْخَلْقَ مَنْقُوصِينَ مُحْتَاجِينَ غَيْرَ كَامِلِينَ مَعَ اِخْتِلاَفِهِمْ وَ اِخْتِلاَفِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ
فَلَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ قَيِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ اَلرَّسُولُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَفَسَدُوا عَلَى نَحْوِ مَا بَيَّنَّا
وَ غُيِّرَتِ اَلشَّرَائِعُ وَ اَلسُّنَنُ وَ اَلْأَحْكَامُ وَ اَلْإِيمَانُ
وَ كَانَ فِي ذَلِكَ فَسَادُ اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَ.
فضل بن شاذان از حضرت رضا عليه السّلام میپرسد:
چرا خداوند اولى الامر را قرار داد و دستور داد كه از آنها اطاعت كنند؟
حضرت رضا عليه السّلام در جواب او فرمود:
بواسطه علتهاى زيادى
از آن جمله اينكه
چون مردم بايد طبق يك برنامه معين زندگى كنند و از حدودى كه تعيين شده تجاوز نكنند، چون موجب ناراحتى و زيان ايشان مىشود.
اين مطلب ثابت نمىشد و دوام نمىيافت مگر باينكه امينى در ميان آنها راجع بمسائل دينى قرار دهد تا شاهد انجام كارهاى لازم ايشان باشد و جلوگيرى كند آنها را از كارهائى كه منع گرديده
اگر چنين نبود هيچ كس منفعت و لذت خود را براى زيان و ناراحتى ديگرى رها نميكرد
بهمين جهت در ميان آنها نگهبانى قرار داد تا جلوگيرى از فساد نمايد و حدود و احكام را بپاى دارد.
علت ديگر اينكه
هيچ يك از ملتها و اقوام نيستند مگر اينكه داراى سرپرست و رئيسى هستند چون در امور دينى و دنيوى چارهاى جز اين ندارند.
پس خداوند حكيم نيز نبايد مردم را واگذارد و چيزى كه ناچار احتياج بآن دارند براى آنها تعيين نكند و زندگى ايشان بآن بستگى دارد
زيرا بوسيله آن امام و پيشوا با دشمنان خود نبرد ميكند و غنائم و درآمدها را تقسيم مىنمايند و نماز جمعه و جماعت را بپاى ميدارد و دفاع از مظلوم ميكند.
دليل ديگر اينكه
اگر امام و پيشوا و امين و نگهبان و امانت دارى را قرار ندهد ملت و دين از بين ميرود و سنت و روش پيامبر و احكام بدست تغيير سپرده مىشود.
گروهى بدعتگذار در آن مىافزايند و كافران از دين ميكاهند و مسلمانان را باشتباه مىاندازند
زيرا ما مشاهده ميكنيم كه مردم كامل نيستند و با هم اختلاف دارند و هر يك داراى خواست و آرزوى مخصوصى بوده و حالات مختلفى دارند
اگر خداوند ايمن و نگهبانى قرار ندهد آداب و شرايعى كه پيامبر آورده از ميان ميرود و احكام و ايمان نابود مى شود كه اين خود بضرر تمام جهانيان است.