Heart, among the people of light, or the people of fire?!
The heart, that enigmatic compass within us, often finds itself torn between two realms: light and fire.
The people of light seek clarity, illumination, and the warmth of benevolence.
Their hearts dance to the rhythm of compassion and understanding.
On the other hand, the people of fire are passionate, fierce, and unyielding.
Their hearts burn with intensity, forging paths through adversity.
Ultimately, this delicate choice between these two forces shapes our destiny. 🌟🔥
دل در میان اهل نور یا اهل آتش؟!
قلب، آن قطبنمای مرموز درون ما، اغلب خود را در میان دو قلمرو میبیند: نور و نار.
اهل نور به دنبال وضوح و روشنایی و گرمای خیرخواهی هستند.
قلب آنها با ریتم مهربانی و شفقت و درک، میتپد.
از سوی دیگر، اهل آتش، پرشور، تندخو و تسلیم ناپذیرند.
قلب آنها با شدت در آتش حسادت میسوزد و در مسیرهای اشتباه حرکت میکند.
در نهایت، این انتخاب ظریف بین این دو نیرو، سرنوشت ما را شکل میدهد. 🌟🔥
«زمر» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«شعر زمر»
«صبىّ زمر و زعر: قليل الشعر»
«زمر شعره: إذا رقّ و قلّ نبته»
« وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً – وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً »
[زمر]:
مثل موهای نوزاد نازک و لطیف و کم پشت و گُله گُله بهم چسبیده !
واژه «زمر» میخواد اینو بگه که اون صدایی که میشنوی این ویژگیها رو داره :
«الصوت اللطيف الرقيق»
اهل یقین هم همینجوری دور هم جمع میشن! در دنیا و آخرت! به این میگن زمراً.
جالب اینه که واژه زمر میگه از این صدا با این ویژگیهای گفته شده لذت میبرن.
«الْمِزْمَارُ: آلة الزمر»
«غِنَاءٌ زَمِرٌ: آواز يا نغمۀ خوش»
«غناءٌ زَميرٌ : آوازى خوش»
+ «روان»
+ «سوق و شوق»
[زمر – سمع]:
« الزمرة : عدّة يدعون و ينادون الى أمر، أى مقدار معدود ممّن يتوجّه اليهم الخطاب المخصوص »
اهل یقینی که خیلی لطیف صدای نور خودشونو در دل شرایط میشنون و متوجه میشن همون عده ای هستند که با این واژه زمر اشاره به اونها شده است « زُمْرَةُ المتقين ». صدای خاصی که فقط قلوب اهل یقین با این صدا آشنایی دارن و در دل شرایط وقتی اونو میشنون زود متوجه میشن و روشونو میکنن به طرف صاحب صدا! انگاری همون جوجههای اردک هستند که مادرشون از سمت دریاچه صداشون کرده و اونا خودشونو از بالای درخت به پایین پرتاب میکنن!
قلب، در زمرۀ اهل نور، یا در زمرۀ اهل نار؟!
وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً … وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً!
مشتق ریشه «زمر» در آیات قرآن:
وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً
[سورة الزمر (۳۹): الآيات ۷۱ الى ۷۵]
وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (۷۱)
و كسانى كه كافر شدهاند، گروه گروه به سوى جهنّم رانده شوند،
تا چون بدان رسند، درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گويند:
«مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به ديدار چنين روزى شما را هشدار دهند؟»
گويند: «چرا»، ولى فرمان عذاب بر كافران واجب آمد.
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (۷۲)
و گفته شود: «از درهاى دوزخ درآييد، جاودانه در آن بمانيد؛
وه چه بد [جايى] است جاى سركشان!»
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً
حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (۷۳)
و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند،
تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند:
«سلام بر شما، خوش آمديد، در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد].»
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (۷۴)
و گويند: «سپاس خدايى را كه وعدهاش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد، از هر جاى آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاى مىگزينيم.» چه نيك است پاداش عملكنندگان.
وَ تَرى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (۷۵)
و فرشتگان را مىبينى كه پيرامون عرش به ستايش پروردگارِ خود تسبيح مىگويند و ميانشان به حقّ داورى مىگردد و گفته مىشود: «سپاس، ويژه پروردگار جهانيان است.»
+ «لقاء الله»
دلنوشته
زُمَرِ نور یا زُمَرِ نار؟!
گاهی تمام حقیقتِ یک انسان،
در آوایی که گوش جانش را نوازش میدهد، آشکار میشود…
یکی دلش با «مزمارِ موسی» آرام میگیرد، و دیگری با «مزمارِ سامری» مست میشود.
همین است که دلها، بیآنکه خود بدانند، در زُمَرها تقسیم میشوند؛
زمرة نور…
و زمرة نار.
قرآن پرده را کنار میزند؛
روزى میرسد که گروه گروه، از دلِ تاریخ، از دلِ زمین، از دلِ انتخابهایشان،
یا به سمت نور حرکت میکنند…
یا به سمت آتشی که خود انتخاب کردهاند.
و چه تصویر تکاندهندهای است…
خدای مهربان میفرماید:
«وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً…»
اهل حسد، اهل تکذیب، اهل پشتکردن به معلم ربانی،
گروه گروه به سوی جهنم رانده میشوند.
درهای آتش که باز میشود،
نگهبانان ــ با حیرتی آمیخته به ملامت ــ میپرسند:
«أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ؟!»
مگر معلمی از میان خودتان نزد شما نیامد؟
مگر آیات را نخواند؟
مگر از همین روز ملاقات خبر نداد؟!
و آنها…
چقدر دیر…
چقدر بیثمر…
اعتراف میکنند: «بَلى… آمد… ولی ما پشت کردیم!»
اینجا، نقطهٔ سوختنِ حسرت است.
اینجا جایی است که میفهمند هر تهمتی که پای پروندهٔ معلم ربانی امضا کردند،
هر باری که از حسد، نور را از خود راندند،
هر بار که صدای سامری را به جای صدای موسی پسندیدند…
سنگی شد که با دست خود روی قبر دلشان گذاشتند.
امضایی شد برای جهنّمشان.
اما در سوی دیگر…
«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً…»
اهل نور، اهل لقاء، اهل تبعیت،
اهل صبر در قبض و بسط نور،
گروه گروه، با احترام، با نوازشِ فرشتگان،
به سمت بهشت هدایت میشوند.
درهای بهشت برایشان گشوده میشود
و نگهبانانِ نور میگویند:
«سَلامٌ عَلَيْكُمْ! طِبْتُمْ! فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ!»
سلام بر شما!
چقدر پاک آمدید…
چقدر خوب انتخاب کردید…
بفرمایید… جاودانه در آرامش بمانید…
و اهل نور، با اشکی از شکر و شکوه، زمزمه میکنند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ…»
سپاس خدایی را که وعدهاش راست بود؛
و ما را وارث باغی کرد
که هر جا بخواهیم در آن آرام میگیریم…
و بعد…
صحنهٔ آخر…
فرشتگان را میبینی…
دورِ عرش…
حلقه زدهاند…
تسبیحگویان…
همهچیز به عدالت داوری شده…
و یک صدا از عالمیان بلند میشود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
آری…
سرنوشت نهایی، چیزی جز پژواک انتخابهای هر روزمان نیست:
کدام مزمار را دوست داشتی؟
کدام صدا را دنبال کردی؟
کدام معلم را پذیرفتی؟
و در کدام زُمَر ایستادی؟
در زمره نور؟
یا در زمره نار؟
این سؤالِ ابدیِ دل است…
و پاسخ، سرنوشتِ ابدیاش.
