Emotional Light and Dark Speech!
What is the role of darkness and light in guiding the heart?
From darkness into the light!
«غطش» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«فلاة غَطْشَى: لا يهتدى فيها؛
بيابانى كه در آن براى راهنمايى و عبور، راه مستقيم و درستى نيست.»
«غطش: ظلمة و ما أشبهها»
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَشْرَقَ بِضَوْئِهِ شُعَاعَ اَلشَّمْسِ
وَ أَجْبَأَ بِشُعَاعِهِ ظُلْمَةَ الْغَطْشِ!
سپاس و ستايش خداوند را كه شعاع خورشيد را به مدد نور خود تابناك ساخت،
و تاريكى شب تيره را با شعاع آن فرو پوشيد.
+ «ارث»
«غطش»
+ «جهل – ارض مجهل»
+ «علم – عُلمة»
+ «نور و ظلمت»
+ «غفل – فإذا لم يكن بها أثر، فهي: الغُفْل»
«فقه اللغة: فصل في معايبها (العین): الغَطَشُ: شبه العمش: العَمَشُ: أن لا تزال العين تسيل و تَرْقُصُ»
+ «جذو – مشعل المپیک»
مفهوم «عمه في ظلمة ما لا أعلام فيه»
کلامی از جنس تاریکی و روشنایی! أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها!
«Light and Dark Speech»
گفتاری از جنس عواطف و احساسات درون!
خدای مهربان، چقدر با احساس، با بندۀ خودش حرف میزنه!
نور و ظلمت، زبان احساسات!
انگاری خدای مهربان، احساس خودشو از افکار و گفتار و رفتار ما، برای ما آشکار میکنه!
اون احساس در قالب اخم و لبخند است!
به این میگن: «وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها»
«و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد.»
چه حسی داره شب؟! چه حسی داره روز؟!
حال خوب و حال بد هم همین حس رو داره!
قلب سلیم این تغییر حال درونشو خوب میفهمه!
انگاری زبان احساسات خدای خودشو بخوبی درک میکنه!
وقتی حالش بد میشه، میگه ای خدای مهربان، من چه اشتباهی کردم که از من خوشت نیومد؟!
از اشتباه خودم عذرخواهی میکنم و دوست ندارم که با سوء استفاده از اختیارم، کاری کنم که پیامی از جنس احساسات تاریکی و بد، رو برای اینکه منو متنبه کنی، برای من ایجاد کنی!
[غطش – قبض و بسط]:
«أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها»:
قصه، قصۀ دنیای قلب و حالات قبض و بسط قلبی است.
+ «ان الله یقبض و یبصط»:
«أَغْطَشَهُ الله: أظلمه»
میفهمی که حالت خوب بود و روشن و سر حال بودی، نمیدونی چی شد یهو تاریک شدی!
خودت که نمیتونی خودتو تاریک کنی!
پس چی شد که تاریک شدی و کی تاریکت کرد و چرا تاریکت کرد؟!
ما اصاب من مصیبة فبما کسبت ایدیکم!
میگی، اولا کار خداست، چون لا موثر فی الوجود الا الله،
ثانیا، ببین من چه اشتباهی کردم که خدا بدش اومده، و تاریکم کرده، یعنی حس تاریکی و سخط و نارضایتیشو به من منتقل کرده، تا بفهمم کار بدی کردم، آخه خدای من، ربّ من هم هست، یعنی مربی منه و اگه کار بدی بکنم، او میفهمه و به من تذکر میده و متوجهام میکنه که کارم درست نبوده، مثل مربی فوتبال که از بیرون زمین، بازیکنشو زیر نظر داره و تذکر و تشویق و راهنمایی و تنبیه و … میکنه!
اِ … چه جالب!
این کارها همه از مناصب ولی خداست!
یعنی ربوبیت ما و اصلاح و تربیت ما بدست ولی خداست!
فرایند نور الولایة!
مهمترین منصب نور ولایت که همان امر و نهی است، با قبض و بسط قلبی به ما تفهیم میشود، لذا تمام واژهها که اسامی زیبای مترادف نور الولایة هستند به مبحث قبض و بسط ارتباط پیدا میکنند مثل همین واژه غطش و این آیه زیبا که برای ما داره قبض و بسط دنیای قلب رو بیان میکنه.
اینو کتاب لسان العرب زیبا آورده:
«غطّش لي شيئا حتّى اذكر، اى أفتح لي»
انگاری خدا قلبتو تاریک میکنه تا چیزی رو متذکر بشه!
لذا قبض قلبی برای اینه که اهل ذکر بشی و ذکر الله بگی تا دوباره روشن بشی.
انگاری تاریکت میکنه چون از یاد علوم ربانی غافل شدی،
لذا دوباره با یادآوری معالم ربانی و عمل به آنها، تولید نور آرامش عمل صالح بنما، ان شاء الله تعالی.
+ «کتاب تهذیب اللغة: غَطِّشْ لِي شَيْئاً وَ وَطِّشْ لي شَيْئاً مَعْنَاهُ: إفْتَحْ لي شَيْئاً»
ببین خدا چقدر با بندۀ خودش محترمانه برخورد میکنه!
و با زبان احساسات، باهاش صحبت میکنه!
با قبض و بسط نورش، بهش میفهمونه!
خدایی که همه چیز مسخر اوست، و همه عوالم، به امر الله او، کنفیکون میشه،
به ابر میگه ببار! میبارد و نمیگه بنظرم یه چند دقیقه دیگه ببارم بهتره!
به خورشید امر میشه طلوع کن و بتاب! نمیگه هر وقت دلم خواست طلوع خواهم کرد!
به زلزله امر میشه بیا! نمیگه دلم به حال مردم میسوزه، این دفعه رو معذورم!
به مار میگه نیشش بزن! نمیگه چرا و به چه دلیل!
هیچکدوم نسبت به تقدیرات، چون و چرا نمیارن!
اما اهل شک حسود، هر امری از مافوق بهشون میرسه، یه چیزی توش در میارن!
چرا و به چه علت و برای چی و دلم نمیخواد و فعلا وقتش نیست و …
اگه قبض و بسطتو بفهمی و پشت گوش بندازی، وای به حالت!
امر الله و قبض و بسطی که خدا با قلبت صحبت میکنه، خیلی ظریف و لطیف و حساسه!
بخوای بازیگوشی در بیاری، دیگه این توفیق هدایت رو از تو ممکنه بگیرن!
لذا با قبض و بسط، شوخی نکن! با خدا شوخی نکن! با برق سهفاز بازی نکن!
این همه از محاسبه نفس صحبت میشه، فکر میکنی محاسبه نفس، یعنی چی؟!
یعنی محاسبه همین قبض و بسط قلبی دیگه!
یعنی نسبت به عکس العمل قلبی خودت در مورد امر الله، از خودت حساب بکش، که چقدر حرفگوشکنی وچقدر بازیگوش!
از بنده خواسته شده تا از امر الله مطلع بشه و خودش اختیارا همون امر الله رو اجرا کنه.
انگاری خدا میگه میخوام ببینم اگه تو رو جای خودم بذارم، چکار میکنی؟! + «خلیفة الله»
به ما اختیاری داده شده، که به هیچ مخلوقی غیر از انسان، چنین اختیاری داده نشده!
در ضمن، توانایی فهم دستور مافوق نیز داده شده، که همان قبض و بسط قلبی است.
فقط تنها هنر ما این وسط باید این باشه که این امر الله رو بفهمیم و مو به مو اجرا کنیم.
و از خودمون اظهار نظر شخصی نکنیم، و بنظر خودم، بنظر خودم، نگیم!
فقط مطیع نظر و رای و امر عالم بالا باشیم!
به این میگن عبودیت!
«عبودیت از ما و ربوبیت از ذات اقدس الهی، به سبب نور ولایت محمد و آل محمد ع»،
ان شاء الله تعالی.
[معرفة – غطش]:
امام على عليه السلام:
«الْمَعْرِفَةُ دَهَشٌ وَ الْخُلُوُّ مِنْهَا غَطَشٌ»
شناخت و معرفت خداى تعالى حسرت و سرگردانى است (مدهوش میشوی و به جايى نمىرسی)
و خالى بودن و نداشتن معرفت نيز شب كورى و ناتوانى بصيرت است.
یعنی اگه بخوای معرفت به خدا پیدا کنی، متحیر و مدهوش میشی
و معرفت به خدا یه چیز نشدنی است!
از طرفی اگه معرفت به خدا هم پیدا نکنی،
مثل شخص نابینا نمیتونی راه رو از بیراهه تشخیص بدهی!
پس تکلیف چیه؟!
قلب سلیم رو خدای مهربان به ما داده که با اون معرفت به نور مخلوق خدا، یعنی علوم محمد و آل محمد ع پیدا کنیم و با معرفة به نور الله، از هدایت خدای مهربان بهره مند خواهیم شد،
ان شاء الله تعالی.
[ غطش – تغافل]:
«التَّغَاطُشُ: التّعامي عن الشيء، خود را از چيزى به كورى زدن.»
[الْحَمْدُ لِلَّهِ … الَّذِي … أَجْبَأَ بِشُعَاعِهِ ظُلْمَةَ الْغَطْشِ]:
وَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الِاسْتِسْقَاءِ فَقَالَ:
الْحَمْدُ لِلَّهِ سَابِغِ النِّعَمِ وَ مُفَرِّجِ الْهَمِّ وَ بَارِئِ النَّسَمِ
الَّذِي جَعَلَ السَّمَاوَاتِ لِكُرْسِيِّهِ عِمَاداً
وَ الْجِبَالَ لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً
وَ الْأَرْضَ لِلْعِبَادِ مِهَاداً
وَ مَلَائِكَتَهُ عَلى أَرْجائِها
وَ حَمَلَةَ الْعَرْشِ عَلَى أَمْطَائِهَا
وَ أَقَامَ بِعِزَّتِهِ أَرْكَانَ الْعَرْشِ
وَ أَشْرَقَ بِضَوْئِهِ شُعَاعَ الشَّمْسِ
وَ أَجْبَأَ بِشُعَاعِهِ ظُلْمَةَ الْغَطْشِ
(أجبأ الشيء: واراه و على القوم أشرف)
وَ فَجَّرَ الْأَرْضَ عُيُوناً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ النُّجُومَ بُهُوراً
ثُمَّ عَلَا فَتَمَكَّنَ وَ خَلَقَ فَأَتْقَنَ وَ أَقَامَ فَتَهَيْمَنَ
فَخَضَعَتْ لَهُ نَخْوَةُ الْمُتَكَبِّرِ
وَ طَلَبَتْ إِلَيْهِ خَلَّةُ الْمُتَمَسْكِنِ
اللَّهُمَّ فَبِدَرَجَتِكَ الرَّفِيعَةِ وَ مَحَلَّتِكَ الْمَنِيعَةِ وَ فَضْلِكَ السَّابِغِ وَ سَبِيلِكَ الْوَاسِعِ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا دَانَ لَكَ وَ دَعَا إِلَى عِبَادَتِكَ وَ وَفَى بِعَهْدِكَ وَ أَنْفَذَ أَحْكَامَكَ وَ اتَّبَعَ أَعْلَامَكَ
عَبْدِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ عَلَى عَهْدِكَ إِلَى عِبَادِكَ
الْقَائِمِ بِأَحْكَامِكَ
وَ مُؤَيِّدِ مَنْ أَطَاعَكَ وَ قَاطِعِ عُذْرِ مَنْ عَصَاكَ …
[معرفة – غطش]:
«الْمَعْرِفَةُ دَهَشٌ وَ الْخُلُوُّ مِنْهَا غَطَشٌ»
معرفت حيرانى است «مدهوش» و خالى بودن از آن شبكورى است.