Deprivation of guiding light:
Jealousy deprives the heart of understanding the guiding light.
A land deprived of rain is an example to understand a jealous dark heart.
The word “افک” means the deprivation concept.
outer world examples- inner world feeling
… And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #doubt #certainty #uncertainty #deprivation
«افک» یکی از هزار واژه مترادف «حسد»!
افک مانع فعال شدن مکانیسم نورانی قلب است.
محرومیت از نعمت بزرگ درک مکانیسم نورانی قلب، نتیجه حسادت است.
+ «اشتباه مرگبار! تاریکی تهمت!»
محرومیت از نور هدایت:
حسادت قلب را از درک نور هدایت محروم می کند.
سرزمین محروم از باران مثالی برای درک قلب تاریک حسود است.
کلمه “افک” به معنای مفهوم محرومیت است.
مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی
… و آیاتی از قرآن کریم
# زبان احساسی # حسادت # شک # قطعیت # عدم قطعیت # محرومیت
فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ
[سورة غافر (40): الآيات 61 الى 65]
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61)
خدا [همان] كسى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن آرام گيريد، و روز را روشنىبخش [قرار داد]. آرى، خدا بر مردم بسيار صاحبتفضّل است، ولى بيشتر مردم سپاس نمىدارند.
ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62)
اين است خدا، پروردگار شما [كه] آفريننده هر چيزى است: خدايى جز او نيست.
پس چگونه [از او] بازگردانيده مىشويد؟
كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63)
كسانى كه نشانههاى خدا را انكار مىكردند، اين گونه [از خدا] رويگردان مىشوند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (64)
خدا [همان] كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنايى [گردانيد] و شما را صورتگرى كرد و صورتهاى شما را نيكو نمود و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. اين است خدا پروردگار شما! بلندمرتبه و بزرگ است خدا، پروردگار جهانيان.
هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (65)
اوست [همان] زندهاى كه خدايى جز او نيست. پس او را در حالى كه دين [خود] را براى وى بىآلايش گردانيدهايد بخوانيد. سپاس[ها همه] ويژه خدا پروردگار جهانيان است.
[یقن-مثل-بین(بیّنة)-شهد(شاهد)-حقق-امن-اوی-نزل-جبل-رجل-امر-ولی-هدی-1000-نور]
[افک-فری-مری-شکک-ریب-ظلم-لعن-کذب-کفر-خسر-1000-حسد]
+ « إِذَا ضَعُفَ الصِّدْقُ … جَاءَ الْإِفْكُ »
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ
[سورة النور (24): الآيات 11 الى 15]
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ
لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ
وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ (11)
در حقيقت، كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند، دستهاى از شما بودند.
آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است.
براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است،
و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت.
لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ (12)
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند:
«اين بهتانى آشكار است»؟
لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ (13)
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند؟
پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند، اينانند كه نزد خدا دروغگويانند.
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ (14)
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود،
قطعاً به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد، به شما عذابى بزرگ مىرسيد.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ
وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15)
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد
و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مىگفتيد
و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.
داستان تکراری افک «افک عایشه»!
عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ:
«لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حَزِنَ عَلَيْهِ حُزْناً شَدِيداً،
فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مَا الَّذِي يَحْزُنُكَ عَلَيْهِ؟ فَمَا هُوَ إِلَّا ابْنَ جُرَيْحٍ.
فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ أَمَرَهُ بِقَتْلِهِ،
فَذَهَبَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَيْهِ، وَ مَعَهُ السَّيْفُ، وَ كَانَ جُرَيحٌ الْقِبْطِيُّ فِي حَائِطٍ، فَضَرَبَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَابَ الْبُسْتَانِ، فَأَقْبَلَ جُرَيْحٌ لِيَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ، فَلَمَّا رَأَى عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَرَفَ فِي وَجْهِهِ الْغَضَبَ، فَأَدْبَرَ رَاجِعاً، وَ لَمْ يَفْتَحِ الْبَابَ، فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى الْحَائِطِ، وَ نَزَلَ إِلَى الْبُسْتَانِ، وَ اتَّبَعَهُ، وَ وَلَّى جُرَيْحٌ مُدْبِراً، فَلَمَّا خَشِيَ أَنْ يُرْهِقَهُ صَعِدَ فِي نَخْلَةٍ، وَ صَعِدَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِي أَثَرِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ، رَمَى جُرَيْحٌ بِنَفْسِهِ مِنْ فَوْقِ النَّخْلَةِ، فَبَدَتْ عَوْرَتُهُ، فَإِذَا لَيْسَ لَهُ مَا لِلرِّجَالِ، وَ لَا مَا لِلنِّسَاءِ،
فَانْصَرَفَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَقَالَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِذَا بَعَثْتَنِي فِي الْأَمْرِ، أَكُونُ فِيهِ كَالْمِسْمَارِ الْمَحْمِيِّ فِي الْوَبَرِ، أَمْ أَتَثَبَّتُ؟ قَالَ: بَلْ تَثَبَّتْ.
فَقَالَ: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، مَا لَهُ مَا لِلرِّجَالِ، وَ لَا مَا لِلنِّسَاءِ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَصْرِفُ عَنَّا السُّوءَ أَهْلَ الْبَيْتِ».
داستان افک عایشه:
امام باقر غلیه السلام:
وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا ص از دنیا رفت، پیامبر بسیار اندوهگین شد.
عایشه گفت: «چه چیزی باعث شده تا اینگونه ناراحت شوی؟
ابراهیم که فرزند جُریح است. 👉
رسول خدا ص که این حرف را شنید، علی ع را فرستاد تا جُریح را به قتل برساند.
علی ع شمشیر خود را برداشت و بهسوی او شتافت.
جُریح قبطی در باغی بود.
علی ع در باغ را زد.
جُریح آمد که در را باز کند.
وقتی دید چهرهی علی ع خشمناک است، بازگشت و در را باز نکرد و علی ع از دیوار وارد باغ شد و او را دنبال کرد.
جُریح که پا به فرار گذاشته بود، از سر ترس به بالای درخت خرمایی پناه برد و علی ع هم بهدنبال او از درخت بالا رفت و هنگامیکه به جریح نزدیک شد، او خود را از بالای درخت به پایین انداخت و عورت او نمایان شد و مشخص شد در او نه نشان مردانگی و نه نشان زنانگی است.
در این حال بود که علی ع به نزد پیامبر ص بازگشت و عرض کرد:
«ای رسول خدا ص،
وقتی مرا درپی مأموریت میفرستی، آیا همچون میخ گداخته نهاده در پشم باشم یا اینکه تحقیق کنم»؟ 👉
رسول خدا ص فرمود: «تحقیق کن». 👉
حضرت علی ع عرضه داشت:
«سوگند به کسی که تو را به حق برانگیخت،
جریح را نه نشان از مردانگی است و نه نشان از زنانگی». 👉
پس رسول خدا ص فرمود:
«سپاس خدایی را که شر و بدی را از ما اهل بیت دور میگرداند».
+ « و قوله: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ
فإنها نزلت في مارية القبطية أم إبراهيم ع:
وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَيْسَ هُوَ مِنْكَ وَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ جَرِيحٍ الْقِبْطِيِّ فَإِنَّهُ يَدْخُلُ إِلَيْهَا فِي كُلِّ يَوْمٍ،
فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع:
خُذِ السَّيْفَ وَ أْتِنِي بِرَأْسِ جَرِيحٍ
فَأَخَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع السَّيْفَ ثُمَّ قَالَ:
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ إِذَا بَعَثْتَنِي فِي أَمْرٍ أَكُونُ فِيهِ كَالسَّفُّودِ الْمُحْمَاةِ فِي الْوَبَرِ- فَكَيْفَ تَأْمُرُنِي أَثْبُتُ فِيهِ أَوْ أَمْضِي عَلَى ذَلِكَ
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: بَلْ تَثَبَّتْ،
فَجَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَتَسَلَّقَ عَلَيْهَا- فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ جَرِيحٌ هَرَبَ مِنْهُ وَ صَعِدَ النَّخْلَةَ- فَدَنَا مِنْهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَالَ لَهُ انْزِلْ، فَقَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ! اتَّقِ اللَّهَ مَا هَاهُنَا أُنَاسٌ، إِنِّي مَجْبُوبٌ ثُمَّ كَشَفَ عَنْ عَوْرَتِهِ، فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ، فَأَتَى بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا شَأْنُكَ يَا جَرِيحُ!
فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْقِبْطَ يَجُبُّونَ حَشَمَهُمْ وَ مَنْ يَدْخُلُ إِلَى أَهْلِيهِمْ وَ الْقِبْطِيُّونَ لَا يَأْنَسُونَ إِلَّا بِالْقِبْطِيِّينَ
فَبَعَثَنِي أَبُوهَا لِأَدْخُلَ إِلَيْهَا وَ أَخْدُمَهَا وَ أُونِسَهَا
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ الْآيَة»
امام رضا علیه السلام:
حسینبنحمدان با سند خود از امام رضا ع نقل میکند که آن حضرت به گروهی از شیعیانش که در محضرش بودند، فرمود:
👈 «آیا از تهمتی که به ماریه قبطی دربارهی فرزندش ابراهیم پسر رسول خدا ص زدند، آگاهید»؟
گفتند: «ای سرور ما! تو آگاهتری و ما را آگاه کن».
آن حضرت فرمود:
«مُقَوقَس، ماریه را به جدّم رسول خدا ص اهدا کرد و رسول خدا ص او را بهعنوان همسر خود برگزید».
ماریه خادمی خواجه به نام جُریح داشت 👉 و هر دو در اسلام و ایمان جایگاهی رفیع داشتند، ماریه مهر و محبّت رسول خدا ص را به دست آورد و همسران وی نسبت به او حسادت کردند 👉
و از این رو عایشه و حفصه نزد پدرانشان رفته، از مهر و محبّتی که آن حضرت ص در حقّ ماریه داشت و او را بر آنها ترجیح میداد شکایت بردند.
👈👈👈 تا اینکه عایشه و حفصه و پدرانشان دستخوش وسوسههای شیطانی شدند که ماریه را تهمت زنند که او از جریح، ابراهیم را باردار شده است 👉👉👉
درحالیکه گمان نمیکردند که جُریح خواجه است.
پدران عایشه و حفصه نزد رسول خدا ص که در مسجد نشسته بود آمده و کنار حضرت نشستند و گفتند:
«بر ما حلال و شایسته نیست که خیانتی را که در حقّ تو شده پنهان کنیم». 👉
رسول خدا ص فرمود:
«چه میگویید»؟!
گفتند:
👈👈👈 «جریح با ماریه، عملی قبیح و بزرگ مرتکب شده و او بهواسطهی جُریح باردار شده، نه بهواسطهی تو». 👉👉👉
چهرهی رسول خدا ص از خشم کبود شد و به خاطر گفتهی سنگین آن دو مبهوت گردیده و فرمود:
«وای بر شما، چه میگویید»؟
گفتند:
«ای رسول خدا ص! ما جریح و ماریه را تا مشربهاش مرادشان از مشربه، اتاق ماریه بود که جریح با او به مزاح و بازی مشغول است و از او چیزی طلب میکند که مردان از زنانشان طلب دارند، تعقیب کرده ایم». 👉
پس بهدنبال جریح بفرست و دراینصورت، بیگمان او را در چنین وضعی خواهی دید؛
آنگاه حکمالهی را دربارهی او اجرا کن».
رسول خدا ص، رو بهسوی علی ع کرد و فرمود:
«برخیز ای برادرم! و با ذوالفقارت برو تا به اتاق ماریه برسی و همانطور که او و جریح را همانگونه که این دو میگویند، دیدی، آن دو را از دم شمشیرت بگذران».
علی ع از جا برخاست، شمشیر را در غلاف کرد و زیر جامهاش گرفت.
وقتی خواست از نزد رسول خدا ص برود، رو به ایشان نمود و عرض کرد:
«ای رسول خدا ص!
👈 در آنچه به من امر فرمودهای همچون آهن گداخته در پشم باشم یا همچون حاضری که میبیند آنچه را غایب نمیبیند»؟ 👉
پیامبر ص فرمود:
«ای علی جانم به فدایت،
بلکه همچون حاضری باش که میبیند آنچه را غایب نمیبیند». 👉👉👉
علی ع درحالیکه شمشیر در دست داشت حرکت کرد تا از دیوار حجرهی ماریه بالا رفت. ماریه در میان حجره نشسته و جریح که همراه او بود، آداب و رسوم پادشاهان را به او میآموخت و به او میگفت:
«رسول خدا ص را بزرگ و گرامی دار و درخواست او را پاسخ گوی».
و بههمینصورت سخن میگفت تا اینکه متوجّه حضور امیرمؤمنان ع شد که شمشیر از نیام بر کشید.
جریح که این صحنه را دید هراسناک شد و از درخت خرمایی که در مشربه بود بالا رفت و امیرمؤمنان ع داخل مشربه شد.
دراینهنگام باد لباس جریح را کنار زد.
ناگهان مشخص شد که او خادمی خواجه است، 👉
امیرمؤمنان ع به او فرمود:
«ای جُریح پایین بیا».
او عرض کرد: «ای امیرمؤمنان ع! آیا جانم در امان است»؟
حضرت فرمود: «بله تو در امان هستی».
جریح پایین آمد و امیرمؤمنان ع دست او را گرفت و نزد رسول خدا ص آورد و فرمود:
«ای رسول خدا ص، جریح خادمی مخنّث (خواجه) است. 👉
[افک-حقد-فری-مری-حسد]:
أرضٌ مَأْفُوكَةٌ : أى لم يُصِبْها مطر و ليس بها نباتٌ.
حَقِدَ السماءالمطر : احْتَبَسَ
فريت الأديم : إذا قطعته
مَرَيْتُ النّاقةَ : إذا مسحت ضرعها للحلب
الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله
الْحِقْدُ شِيمَةُ الْحَسَدَةِ.
كينه توزی، خصلت حسودان است.
شِدَّةُ الْحِقْدِ مِنْ شِدَّةِ الْحَسَدِ.