Witnesses of the Birth of the Light of Intuitive Knowledge — The Merciful Angel! “By the Witness and the Witnessed!”
In a world increasingly dominated by offline, analytical knowledge — knowledge that is gathered, stored, and reused by rational faculties — the forgotten jewel remains the intuitive, live connection with Divine light, which may be termed “online knowledge.” This is the type of knowledge that is received directly in the heart of the purified, through the witnessing of divine signs (آیات), by a heart that is illuminated and capable of perceiving divine guidance.
The Qur’anic oath “By the witness and the witnessed” (وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ) invites us into this inner reality. Who are the witnesses? Those whose hearts, like mirrors, reflect the light of God’s will. And what is witnessed? The unfolding of divine command (أمر الله) in the heart — the gentle, guiding presence of the kind angel: the inner force of mercy, subtle insight, and sacred knowledge.
These witnesses are not merely scholars by degree, but scholars of the heart — people whose hearts respond to divine light with expansion and contraction, with tears upon recognizing truth, and with sincere obedience. They live in remembrance, not in accumulation. This paper examines the Qur’anic foundation and spiritual structure of online divine knowledge, highlighting the inner capacity of the purified heart to become a witness — a شاهد — to divine commands as they are illuminated within.
«شهد» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الشَّهْدُ: العسل في شمعها، و الجمع شِهَادٌ»
«الشهد: العسل على ما شوهد في موضعه»
«الشهد: العسل ما دام لم يُعْصَر من شَمْعه»
«شهد، عسلی است که در موم مشاهده میشود!»
گواه و شاهد، یعنی کسی که چیزی رو دیده و حالا در دادگاه حاضر شده و داره شهادت میده و گواهی میده که چی دیده «مدارک نورانی»!
پس خدا هم کاراش از روی سند و مدرکه، «اویدنس بیسد» است!
خدا با مدرک صحبت میکنه!
با مدرک اتمام حجت میکنه!
اصلا خدا مدرک جور میکنه!
اینم آیه زیبایش:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»،
این مدارک همان نشانههای نورانی قلبی هستند، یعنی «آیاتی و رسلی».
بیمدرک، حرف هیچکسی در هیچ دادگاهی پذیرفته نیست!
کسی که دیده، میتونه توصیف آنچه را که دیده، بنماید! ندیده، چی رو توصیف کنه!
عاقل باش و حرف کوردلان اهل شک نابینا رو گوش نکن،
چون چیزی رو ندیده و نفهمیده، اما گستاخانه مثل یک زن فالگیر حسود، تطیّر میزنه و پیشگویی میکنه و فال میگیره و طالعبینی مینماید و دیگران را قضاوت مینماید!
«شهد» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
میخواهیم بگوییم:
قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، شاهد اوامر و نواهی علمی و نورانی کلام فرشتۀ خودش در ملکوت قلبشه، انگاری این قلب، شده موضع خلقت علوم نورانی آنلاین! و شخص، درون قلب خودش داره این پدیدۀ زیبای خلقت نور علم رو با چشمان باز قلب خودش میبینه و رویت میکنه و قرآئت میکنه و مشاهده میکنه! به این میگن «و شاهد و مشهود».
زنبورداری که درِ کندو رو برمیداره و زنبورهای کارگر رو در حال ساخت تولید عسل با چشمهای خودش میبینه و شاهد مومهایی است که در حال پر شدن از عسل هستند و این عسل و این نور علم رو در موضع خلقتش شاهده چه حسی داره تا اون کسی که عسل رو از فروشگاه میخره اونم داخل یک ظرف شیشهای؟!
مشاهدۀ نور علم آنلاین فرشتۀ مهربان!
احراز هویت تمثال نورانی معلم در ملکوت قلب!
…
مشاهدۀ خلقت عسل (شهد) در موضع خلقت خودش یعنی داخل موم!
«الشهد: العسل على ما شوهد في موضعه»: یعنی در موضع خلق شدنش!
«الشهد: العسل ما دام لم يُعْصَر من شَمْعه»
«شهد، عسلی است که در موم، یعنی محل خلقتش، مشاهده میشود!»
شهادت آگاهانه بر حقیقت!
چه کسی آگاهانه به حقیقت شهادت می دهد؟
کسی که مرحلۀ خلقت نور حقیقت را با قلب خود میبیند و به این امر و نهی عمل می کند ،
می تواند یکی از شاهدان واقعی باشد.
چشم حسود از دیدن نور حقیقت کور است زیرا از آنچه دارد راضی نیست.
شاهدینِ خلقتِ نور علم آنلاین فرشتۀ مهربان!
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ! (بروج، ۳)
واژۀ قرآنی: شهد
«شهد»، یکی از لطیفترین تعبیرهای قرآن،
همزمان هم به شیرینی اشاره دارد،
و هم به شهود و گواهی حقیقت.
در لغت آمده:
«الشَّهْدُ: العسل ما دام في شَمعه؛ عسلی که هنوز فشرده نشده و در جایگاه اصلیاش دیده میشود.»
یعنی حقیقتِ خالص، پیش از آنکه دستکاری شود!
مثل نوری که از سرچشمۀ خودش جاریست،
نه از فیلتر ذهنهای مشکوک یا زبانهای آمیخته به تحریف.
👈شهدِ ولایت؛ شیرینیای که اهلش میبینند!👉
وقتی خدا میفرماید:
«وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»
یعنی در جهان، هم گواهیکننده هست، هم آنچه باید دیده شود.
اهل نور، همان شاهدین خلقتاند.
شاهدانی که نه فقط بر حقیقت نور علم ربانی آگاهند،
بلکه حضورشان در عالم،
گواهیست بر اینکه این علم و این نور، واقعیست!
شَهد، عسلی است که در جایگاه خلقت خودش مشاهده میشود.
اهل نور نیز، درونشان مملو از عطوفت و علم نورانیست
و رفتار شیرین مهربانشان گواه صدق این حقیقت است.
…
پیوند زیبای «شهد» و «ولایت»:
اهلبیت علیهمالسلام، همان شهدای روشناییاند؛
نه فقط کشتهشدگان راه خدا،
بلکه گواهان شیرینِ حقیقت نور!
«وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ»
سلام بر گواهان و شاهدان کلام نورانی خدای مهربان
و گویندگان و مترجمان این کلام نورانی و علم مهربانی برای مردمان!
قلب، موضع خلقت نور است!
باید نور علم آنلاین را در این موضع خلقتش مشاهده نمود!
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ! (بروج، ۳)
قلبی که نور و ظلمت خودش را میشناسد،
قلبی که صدای «فرشتۀ مهربان علم» را درون خود میشنود،
قلبی که هنگام نزول علوم ربانی، درِ کندوی جانش را باز کرده
و چشم دلش را به کارگاه خلقت علم روشن نگهداشته…
این قلب، شاهدِ خلقت علم است!
شاهدِ آیات و الهاماتِ نورانیست که آنلاین و زنده،
در ملکوت قلبش آفریده میشوند.
اینجاست که معنای زیبای «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» مشاهده میشود؛
شاهد: آنکه میبیند،
و مشهود: آنکه موضوع دیدن است، محتوای رؤیت نورانی.
مثل زنبورداری که درِ کندو را باز کرده،
و با چشمهای خودش، میبیند که
زنبورهای کارگر چگونه موم میسازند، و عسل را قطرهقطره در آن میریزند!
او طعم شهد را
نه فقط با زبان،
بلکه با شهود، مشاهده، و حضور در لحظهٔ خلقت میچشد!
اما کسی که فقط شیشهای از عسل را از فروشگاه میخرد،
او فقط محصول را دارد،
نه شهودِ فرایند خلقت نور و شهد را!
قلبی که شاهد خلقت علم است،
دیگر فقط حافظ دانش نیست؛
بلکه مشارکتکننده در نزول نور است! (1+1)
قلب او، خودش موضع خلقت نور است…
و در عین حال، مصرفکنندهٔ نور!
تا بحال چند بار شاهد روشن شدن یک چراغ خاموش بودهاید؟!
آیا شاهد روشن شدن قلب تاریک خود با درخشش ستاره نورانی فرشته نگهبان نیز بودهاید؟!
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ»
امام على عليه السلام:
أَيُّهَا النَّاسُ!
إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ
«همانا براى دلها گواهانى است كه نفْس را از راه اهل تفريط دور مىگردانند.»
فِطْنَةُ الْفَهْمِ لِلْمَوَاعِظِ مِمَّا يَدْعُو النَّفْسَ إِلَى الْحَذَرِ مِنَ الْخَطَإِ
تيز هوشى در فهم اندرزها نفس را به پرهيز از خطا فرا مىخواند.
وَ لِلنُّفُوسِ خَوَاطِرُ لِلْهَوَى وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ وَ تَنْهَى
گرايشهايى به هوى بر دلها خطور كند. (ولى) خرد (آدمى را از خطا) پرهيز دهد و باز دارد.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»
«و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى گردد.»
این همون لحظهای است که فرشتۀ مهربان میاد یه چیزی درِ گوشِ قلبت میگه و میره!
آیا تو نیز شاهدِ روشن شدن قلب تاریک خود بودهای؟
آیا لحظهای را به خاطر میآوری که قلبت، با تلألؤ یک نور ربّانی، از ظلمت نادانی بیرون آمد؟
آیا آن لحظه ناب را که نسیم هدایت، از سوی فرشتهٔ مهربانِ نگهبان، بر قلبت وزید و تاریکیِ غفلت را درهم شکست،
با تمام وجود لمس کردهای؟
همان لحظهای که احساس کردی درونت بیدار شد؛
که دیگر نمیتوانی به راحتی گناه کنی؛
که چیزی در تو “نهی” میکند،
و چیزی لطیف، تو را به بازگشت، تفکر، پرهیز و مراقبت فرا میخواند…
این همان لحظهایست که مولای ما علی علیهالسلام فرمود:
“إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ”
همانا دلها، گواهانی دارند…
دل تنها نیست؛
در تاریکی نمیماند اگر بخواهد؛
شاهد دارد، روشنگر دارد، هشداردهنده و راهنما دارد!
آن شاهدِ ملکوتی، همان فرشتهٔ نگهبان نورانیست که به اذن الهی در قلب تو قرار دارد
و دائماً با تلألؤ خودش، نفس را از مسیرِ اهل غفلت و تفریط بازمیدارد:
“تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ”
اما آن قلبی که شاهدش را خاموش کرده،
یا به صدای نور او گوش نمیدهد،
تدریجاً با خاطرات و گرایشهای هوای نفس پر میشود:
“وَ لِلنُّفُوسِ خَوَاطِرُ لِلْهَوَى”
و فقط وقتی نجات مییابد،
که عقلِ نورانیِ الهی درونش بیدار شود و نهیب بزند:
“وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ وَ تَنْهَى”
…
پس ای سالک!
اگر دیدی قلبت هنوز زنده است،
اگر هنوز اندرز در تو اثر میگذارد،
اگر اشک از چشمانت جاری میشود وقتی آیهای از نور را میشنوی…
بدان که شاهد درونت بیدار است!
و این بالاترین نعمت است…
“فِطْنَةُ الْفَهْمِ لِلْمَوَاعِظِ، مِمَّا يَدْعُو النَّفْسَ إِلَى الْحَذَرِ مِنَ الْخَطَإِ”
و باز یادمان باشد:
“وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ” (انفال، ۲۴)
یعنی اگر غفلت کنیم،
اگر اصرار بر هوای نفس داشته باشیم،
اگر با نور درون قهر کنیم،
خداوند میتواند میان ما و قلبمان حائل شود…
و آن زمان، دیگر صدای فرشته را نمیشنویم!
و وای بر دلی که صدای شاهد خود را از دست داده باشد…
وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ…
قلبی که نور را میبیند، خودش شاهد است؛ و نورش نیز مشهود!
اما اگر چشم این دل را بسته شود، و صدای شاهد ملکوتیاش خاموش گردد،
با هزار توجیه و معذرتتراشی در برابر نور، فقط خودش را فریب دادهاست.
چون خداوند فرمود:
﴿ بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ ﴾
«انسان، بر خودْ بصیرت دارد؛ هرچند معذرتها بیاورد!» (قیامه، ۱۴-۱۵)
یعنی تو در عمق قلبت میدانی که چهکسی را خاموش کردهای…
تو صدای نور را حس کردهای، اما انکارش کردهای.
و وجدانات، گواهِ خاموشی و ظلمتت هست.
و مگر نه اینکه هر نفسی، مجهز به الهام ربانی شده است؟
﴿ وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا ﴾
«قسم به نفس و آنکه آن را هماهنگ و معتدل آفرید؛
سپس فجور و تقوایش را به او الهام کرد.» (شمس، ۷-۸)
یعنی تو، ای انسان!
با تمام پیچیدگیهای درونیات، مجهز به یک “شاهد الهامگر” شدهای!
شاهدی که فجور را از تقوا به تو نشان میدهد،
صدایی از نور که تو را به پرهیز میخوانَد،
وگرنه خداوند، بیهشدار، عقوبت نمیکند…👉
پس هرگاه قلبت تاریک شد و چیزی درونت نهیب زد، بدان که:
یا شاهدی از ملکوت در تو بیدار شده،
یا بیدار بوده و تو دیر شنیدهای…
و یا خاموشش کردهای، ولی هنوز از گوشهای دیگر، دارد تلنگر میزند!
مراقب این “شاهدان درونی” باشیم…
که اگر آنها را از دست دهیم، خود را از هدایتِ ربانی محروم کردهایم.
«اذا نفرت قلوبکم من شیء فاجتنبوه»
شاهدین خلقت نور!
«وَ الْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجَاءِ بِمُشَاهَدَةِ أَحْوَالِهِ بِعَيْنِ سَهَرٍ و الزّاهد یعبد على الخوف.
شخصِ محبّ، خدایش را به امید و با چشمانى بیدار عبادت کند و زاهد، خدایش را از سر بیم بندگى می کند»:
مشاهده احوالات قلب یعنی دیدن قبض و بسط قلبی و فهمیدن نور و ظلمت قلب خودت، که چیز با ارزشی است «مشاهده قلبی»! این همان «زبان آنلاین اهل بهشت» است.
«الله یقبض و یبصط»:
خدا این قبض و بسط نور رو انجام میده
«سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ
أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»!
ما خدا رو نمیتونیم ببینیم اما این تغییرات نور درون قلبمونو که همون «آیات انفسی» هستند رو مشاهده میکنیم و این یعنی معرفت به نور هدایت الهی!
پس کار ما اینه مدام حالات قلبیمونو مشاهده کنیم و زیر نظر بگیریم و این میشه «محاسبه نفس».
اگه خوب مشاهده کنی باید مدام بگی: «چه نور زیبایی! الله اکبر!»
مشاهدهٔ قلبی، راز عبادت اهل محبت است…
امام علی علیهالسلام فرمود:
«الْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجَاءِ بِمُشَاهَدَةِ أَحْوَالِهِ بِعَيْنِ سَهَرٍ»
«شخص محبّ، پروردگارش را با امید و به یاری چشمی بیدار،
از طریق مشاهدهی حالات قلبی خود عبادت میکند…»
درحالیکه زاهد از ترس عبادت میکند، محب، با چشمی مراقب و قلبی بیدار، در آینهی درون، قبض و بسطهای نورانی را میبیند.
به همین دلیل است که برای محبّ، عبادت به تماشای نور کلام خدای مهربان بدل میشود… نه صرفاً انجام تکالیف!
قبض و بسط نور در قلب تو، یعنی خدا با تو در حال سخن گفتن است!
قرآن میفرماید:
«اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ» (بقره، ۲۴۵)
«خداست که [نور قلب را] میگیرد و میگشاید.»
پس وقتی در دلات تنگی، سنگینی، یا سبکی و روشنی مییابی،
بدان که خدا دارد تو را “اداره” میکند!
و این همان چیزیست که باید آن را مشاهده کنی… بشنوی… و بفهمی.
این همان وعدهی روشن الهی است که فرمود:
﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ ﴾
«نشانههایمان را در افقها و در جانهای خودشان به آنان نشان خواهیم داد.» (فصّلت، ۵۳)
تا به یقین برسند که: «أَنَّهُ الْحَقُّ» — او حقیقت محض است!
و مگر نه اینکه آیه ادامه میدهد:
«أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»
«آیا همین کافی نیست که پروردگارت شاهد همه چیز است؟»
وقتی خدا شاهد است، تو نیز باید شاهد باشی!
شاهد بر حالات قلب خودت.
و این همان «زبان آنلاین اهل بهشت» است:
تماشای حضور نور، در لحظهلحظهی قلبت…
و این میشود «محاسبهٔ نفس»:
نه فقط حساب کتابِ رفتار و گفتار، بلکه
دیدن تغییرات لحظهبهلحظهٔ نور و ظلمت در دل.
این همان “شهود عرفانیِ قلب” است…
و اگر خوب تماشا کنی، خواهی گفت:
«چه نور زیبایی!»
«اللَّهُ أَكْبَرُ!»
زیرا فقط چشم قلبی که باز شده، زیبایی نور را میبیند…
و عاشقانه، در سکوت، به سجده میافتد.
مثال زیبا از کتاب مجموعه ورام :
فالعجب منك لو نظرت إلى صورة على حائط تأنق النقاش في تصويرها حتى قرب ذلك من صورة الإنسان و قال الناظر إليها كأنه إنسان عظيم يعجبك من صنعة النقاش و حذقه و خفة يده و تمام فطنته و عظم في قلبك محله مع أنك تعلم أن تلك الصورة إنما تمت بالصبغ و القلم و الحائط و باليد و القدرة و العلم و الإرادة و شيء من ذلك ليس من فعل النقاش و لا خلقه بل هو من خلق الله تعالى و إنما منتهى و فعله الجمع بين الصبغ و الحائط على ترتيب مخصوص فيكثر تعجبك منه و تستعظمه.
مثال زیبا از کتاب مجموعه ورام :
… پس تعجب از تو كه اگر نقشى روى ديوار مشاهده كنى كه نقاش در تصوير آن مهارت به خرج داده، به حدّى كه به شكل انسان شباهت نزديكى داشته باشد، و بيننده بگويد كه گويا او انسان بزرگى بوده است، چيره دستى نقاش، مهارت و هوشيارى زياد او تو را به شگفتى واداشته، و جايگاه والايى در قلب تو پيدا مىكند، با اينكه مىدانى اين تصوير با رنگ آميزى قلم، ديوار و با دست، قدرت، علم، و اراده انجام گرفته است، و هيچ كدام از اينها كار نقاش و آفريده او نيست، بلكه تمام اينها آفريده خداست، و تنها كار نقاش ارتباط دادن رنگ آميزى با ديوار به ترتيب مخصوص است، با اين حال از او بيشتر تعجب مىكنى و بزرگش مىشمارى!
شگفتیِ تو از یک نقاش، پس شگفتیات از خالق نقاشی کجاست؟!
اگر برای یک تصویر هنرمندانه روی دیوار، اینقدر تعجب میکنی و شیفته مهارت نقاش میشوی،
پس چرا برای نقاشِ قلبت، آنکه به قلبت نور میدهد، اینهمه عظمت و حیرت در دل نداری؟!
کتاب شریف مجموعه ورام این مثال را آورده:
اگر بر دیواری تصویری ببینی که به شکل انسان زیبایی ترسیم شده باشد،
و مهارت نقاش در چیدمان رنگها تو را مجذوب کند،
با اینکه میدانی هیچیک از رنگ، قلم، دیوار، قدرت و حتی اراده از آنِ نقاش نبوده،
بلکه همه آفریدهی خداست،
باز هم مجذوب نقاش میشوی و بزرگش میداری!
عجیب اینجاست که همهچیز را از خدا میدانی، ولی باز هم مبهوت نقاش میشوی!
حالا تصور کن:
خدای متعال دارد با نور علم و هدایت، در قلب تو تصویری خلق میکند!
نه روی دیوار بیرونی…
بلکه در دیوار درونِ دل تو!
وقتی نور ولایت در قلب تو شروع به تابیدن میکند،
وقتی شهود قلبی از احوالات قبض و بسط، نور و ظلمت، ترس و امید را میبینی،
وقتی «شاهد» آنی میشوی که فرشتهی نورانی در تو دارد میسازد،
آیا نباید بیش از آن نقاش دیواری، در برابر این خالق نورانی، سجدهی شگفتی و عشق کنی؟!
این همان معنای لطیف شهود در آیه است:
وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ
(سوگند به شاهد، و آنچه مورد مشاهده است…)
تو آن شاهدی، و آنچه در قلبت در حال آفرینش است، مشهود توست.
پس وقتی در حالت نورانی دل، ناگهان دیدی که یک معرفت جدید، یک بینش تازه، یا یک آرامش لطیف درونت پدید آمد،
بدان که:
فرشتهی نورانی، همان لحظه در تو کار کرده است!
و تو، آن را “شاهد” بودی…
و این، شهادت درون است نه زبان!
شهادتی بینیاز از گفتار… چون نور خودش حرف میزند.
پس بگو:
«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ!»
چه عظیم است شأن تو، ای خدای نقاشِ دلها!
🎨 علم آنلاین، هنر آنلاین! خلقت زنده، در قلب تو!
حتماً مسابقهی معروف «نقاشی با شن روی شیشه» رو دیدهای…
همونجا که هنرمند با انگشتهای خودش، دونههای شن رو روی سطحی شفاف حرکت میده و لحظهبهلحظه تصویری تازه خلق میکنه؛
تو هم، با چشمهایی باز، با دهانی نیمه باز از شگفتی، محو تماشای اونی؛
هیجان زدهای…
هر حرکت دستش رو دنبال میکنی…
گاهی با یه حرکت ساده، همهچی تغییر میکنه!
و در پایان، تصویر نهایی که ظاهر میشه، 4 چراغ سفید داورها رو روشن میکنه… و تو هم بیاختیار لبخند میزنی!
حالا تصور کن:
اگر همین لحظات خلقِ هنری رو نه روی شیشهای بیرونی…
بلکه در آینهی قلب خودت میدیدی!
یعنی همون لحظههایی که خدا با علم نورانیاش، با انگشت قدرتش، درون تو داره خلقتی جدید رقم میزنه!
اگر چشم دلت باز بود، اگر از پوستهی بیاحساس عبور میکردی،
میتونستی این هنر بینظیرِ «علم آنلاین» خدا رو، در قلبت، زنده و در حالِ وقوع ببینی…
میدیدی که چگونه درونت نور ریخته میشه،
چطور خطوط اندیشهات تصحیح میشه،
و چگونه تصویر قلبت، از تاریکی به روشنی تبدیل میشه…
این میشه:
“نقاشی با نور روی آیینه قلب!”
و تو، نه فقط تماشاچی، بلکه خودِ همون آیینهای!
تو خودِ اون شیشهای که خدا روش داره مینویسه…
این دیگه فقط هنر نیست…
اینه هدایت نورانی!
و تو شاهدی و مشهود…
یعنی هم نگاه میکنی، و هم دگرگون میشی…
پس اگر از یک هنرمند معمولی اینهمه شگفتزده میشی،
چرا از خدای هنرمندِ خالقت که درون خودت مشغول خلقت علمی و نورانی است،
شگفتزده و مبهوت نمیشی؟!
آیه میگه:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ
«نشانههایمان را در افقها و در درونِ خودشان به آنها نشان خواهیم داد…»
حالا تو…
آیا چراغ سفید قلبت رو روشن میکنی برای اون هنرمند نورانی؟
یا هنوز داری به تابلوی بیرون چشم میدوزی؟
«و شاهد و مشهود»: وقتی اهل نور خواهیم بود که بتونیم این حالات مختلف قلبی رو مشاهده کنیم!
ایجاد کننده این حالات، خداست «الله یقبض و یبصط» و بیننده و شاهد این حالات، ما باید باشیم و این راه ارتباط کلامی بین ما و خدای ماست.
امام على عليه السلام:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ»
«همانا براى دلها گواهانى است كه نفْس را از راه اهل تفريط دور مىگردانند.»
«وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»؛ یعنی اهل نور، اهل مشاهدهاند!
وقتی قرآن از «شاهد» و «مشهود» سخن میگوید،
سخن از ارتباط زنده و جاری میان بنده و پروردگار است.
نه با زبان، بلکه با قلبِ بینا و آگاه.
اهل نور، کسانیاند که «قلب»شان چشم دارد!
مشاهدهگرند… بینندهاند…
آنان درون خود، حرکت نور و ظلمت، قبض و بسط، تنگی و گشایش، ترس و امید را میبینند؛
و هر تغییر و تحولی در حالات خود را نه اتفاقی کور، بلکه نشانهای روشن از فعل خدا میدانند.
خدا میفرماید:
«اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ»
خداست که دل را تنگ میکند… سپس وسعت میدهد…
اوست که قلب را در قبضی شدید فرو میبرد تا بنده، درک کند دوری از نور را؛
و سپس، با نوری لطیف و شیرین، قلب را میگشاید…
و این حالات، زبان گفتوگوی خدا با قلب بندهاش هستند!
و کسی که این زبان را بفهمد، وارد فضای «مشاهده قلبی» شده است؛
جایی که بنده، دعا میخواند، و پاسخ میشنود…
طلب میکند، و نشان میبیند!
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ»
«دلها شاهدانی دارند که نفْس را از لغزشگاه اهل تفریط دور میکنند.»
یعنی این شاهدان قلبی، همان اشراقهای نورانی درون انساناند…
که اگر دیده شوند، نفس را از پرتگاه غفلت نجات میدهند.
پس:
وقتی قرآن میگوید: «وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»
یعنی تو، ای انسان!
هم باید «مشاهدهگر» باشی،
و هم «محل ظهور مشهود»!
قلب تو باید آیینه شود…
آیینهای که هر روز، نور جدیدی را در خود نشان میدهد؛
و این نور همان «شاهد» است که تو را از تفریط، حسادت، تاریکی، و بیخبری دور میکند.
پس بیایید:
قلبهای خود را تربیت کنیم تا «شاهد» شوند.
ببینند و بفهمند آنچه را که خدا دارد با آنها حرف میزند…
«و شاهد و مشهود»:
«مشاهده دستورات مافوق» !!! نه «مشاهده خود مافوق» !!!
«شاهد» یعنی اهل نوری که مدام داره قبض و بسط قلبشو مشاهده میکنه! و «مشهود» اون نوری است که توی این قلب، مشاهده میشه «قبله نورانی مشهود»، در واقع همون امر الله است که این قلب سلیم این دستورات رو میفهمه و اجرا میکنه «فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ. و در درون دلش خدا را مىبيند».
«وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»؛ یعنی مشاهدهگر امرِ خدا بودن، نه مشاهدهگر ذات خدا!
نکتهای بسیار لطیف در این تعبیر هست:
«شاهد» کسی است که نور امر الهی را در قلب خود مشاهده میکند؛
اما نه اینکه ذات مقدس خدا را ببیند – چرا که ذات خدا قابل رؤیت نیست –
بلکه فعل خدا، نور خدا، و فرمان خدا را در قلبش میبیند؛
پس او «شاهد» است، و آن نورِ الهی که در دلش میدرخشد، «مشهود».
درست مثل مأموری که فرماندهاش را نمیبیند،
اما دستوراتِ فرمانده را واضح و روشن، به صورت آنلاین، در دستگاه مخابرهای قلبش دریافت میکند.
او دارد پیام را میشنود، تغییرات را میفهمد، وضعیت را لحظهبهلحظه بررسی میکند.
این یعنی: «مشاهده دستورات مافوق»، نه «مشاهده خود مافوق».
وقتی اهل نور باشی، آن وقت به مقام «شاهد» میرسی.
و وقتی نور خدا در قلبت تجلی کرد و دیدی که چگونه دل،
بین قبض و بسط، خوف و رجا، تنگی و گشایش،
تغییر میکند، میفهمی که قلب تو دارد به سمت یک «قبله نورانی مشهود» میچرخد.
این همان است که از امام صادق علیهالسلام نقل شده:
«فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ»
«در درون دلش، پروردگارش را مشاهده میکند.»
یعنی نه اینکه ذات خدا را ببیند، بلکه امر خدا را، حضور خدا را، علم خدا را، هدایت خدا را در قلبش حس و رؤیت میکند.
این همان تجلیِ آیات انفسی است:
«سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ…»
پس اهل نور، اهل مشاهده نورِ امرالله هستند؛
آن نور همان است که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا.»
ما اهلبیت، آن اسماء حسنی خدا هستیم که تنها از طریق شناخت ما، قرب به خدا ممکن است.
پس اگر قلبت را تربیت کنی، و اهل مشاهده شوی،
آن وقت هم «شاهد» خواهی شد، هم «محل تجلی مشهود»…
و این همان است که خدا از ما خواسته: عبادت آگاهانه، بندگی بینا، و سلوک با قلب زنده.
«مشاهده دستورات مافوق» نه «مشاهده خود مافوق»: مافوق، بزرگتر از اون چیزی است که بشه فکرشو کرد یا مشاهدهاش نمود! هر کسی به میزان توان عقلی که خدا بهش داده میتونه دستورات نورانی این مافوقشو توی قلبش مشاهده کنه.
اینکه با چشم قلب باید نور ایمان را مشاهده نمود منظور همین است. «مشاهده قلبی»: «مشاهده قلبی مِن وَراءِ الغِربال» «مشاهدات عینی» «مشاهده آیات خدا»: «سنریهم آیاتنا … ».
برای اهل نور، این مشاهده، مشاهده از دور نیست، که نسبت به آن شک و شبههای داشته باشد، بلکه مشاهده نور عظیم رب خویش است، در درون قلبش! «ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت» … اینجاست که با قلبت مشاهده میکنی که «لا حول و لا قوة الا بالله» یعنی میبینی که هر حول و قوهای درون قلبت باذن الله صورت میگیره و تو فقط شاهد این دستورات نورانی هستی.
«مشاهده دستورات مافوق» نه «مشاهده خود مافوق»!
مافوق، بزرگتر، نورانیتر، و برتر از آن است که بشود دید یا حتّی تصوّر کرد!
نه چشم سر، توان دیدنش را دارد،
و نه حتی خیال و فکر، قدرت احاطه بر ذات او را دارد.
اما رحمت و لطف خدا در این است که به هر انسان،
به اندازهی ظرفیت عقل و قلبی که خودش به او داده،
امکان درک و مشاهدهی دستورات نورانی خویش را در دل عطا کرده است.
این همان چیزی است که از آن تعبیر میشود به:
«مشاهده قلبی»،
«دیدن نور ایمان با چشم دل»،
«دیدن آیات خدا در قلب»،
و حتی این تعبیر لطیف عرفانی: «مشاهده من وراءِ الغربال» – دیدن از پس پرده.
این مشاهده، برای اهل نور، یک دیدن عادی یا از دور نیست،
که بشود در آن شک کرد یا گمان برد،
بلکه یقینیترین و عینیترین حالت ارتباط با امر خدا در باطن قلب انسان است.
وقتی نور خدا در دل تجلی میکند،
بنده خود را نمیبیند، بلکه فقط قدرت و تدبیر ربّ خویش را مشاهده میکند؛
و این آیه شریفه:
«ما تَری فی خَلقِ الرَّحمنِ مِن تَفاوُت»
«در آفرینش رحمان هیچ ناسازگاری نمیبینی!»
چرا؟ چون همهچیز با نور و نظم است؛ با تدبیر و فرمان است.
وقتی دقت میکنی در حالات درونیات، و قلبت را زیر نظر میگیری،
میبینی که:
تغییر حالاتت،
آمدن نور و رفتن ظلمت،
قبض و بسطی که احساس میکنی،
همه و همه از اوست!
و تو فقط… شاهدی.
اینجاست که از درون قلبت صدای این جمله طلایی بلند میشود:
«لا حول و لا قوة إلا بالله»
یعنی هیچ حرکت و قدرتی، حتی در عمق قلب خودم،
جز با اراده و اجازهی او نیست.
تو فقط نظارهگری!
نه در حال تولید نوری، نه صاحب قدرتی،
بلکه: بندهای بینا، مطیع، و عاشق که دستورات را از نور میفهمد و به شوق اجرا میکند.
[مشاهده – معرفت] :
امام صادق علیهالسلام:
اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را همیشه داشته باش:
… اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ
خدایا، خودت را به من بشناسان، چون اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت،
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
خدایا رسول خود را به من معرّفی کن چون اگر رسول تو را نشناسم، حجّت تو را نخواهم شناخت،
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي …
خدایا حجّت خود را به من معّرفی کن زیرا اگر حجّت تو را نشناسم از دین خود گمراه شدهام.
[مشاهده = معرفت]
وقتی از «مشاهده قلبی» سخن میگوییم، دقیقاً منظورمان معرفت شهودی است؛
یعنی دانستن با چشم دل، دیدن با نور ایمان، و شناختی که از مسیر مشاهدهی آیات الهی درون قلب حاصل میشود.
امام صادق علیهالسلام در دعای شریف «معرفت» این حقیقت را با زبانی ناب و پلهپله بیان میفرمایند:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ…
«خدایا! خودت را به من بشناسان!»
چرا؟ چون اگر تو را نشناسم، هیچ چیز دیگر را نیز درست نخواهم شناخت!
«مشاهده» از اینجا شروع میشود:
شناخت کلام نورانی خدا در دل،
شناخت تأثیرات نور خدا در قبض و بسطهای قلبی،
شناخت جلوههای الهی در درون انسان.
سپس میفرماید:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ…
شناخت پیامبر، بدون معرفت نسبت به اصل نور الهی، امکانپذیر نیست؛
پیامبر، حامل نور خداست؛ «قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ».
و آنگاه:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ…
شناخت ولیّ خدا، حجّت خدا، امام نور، کسی که در قلب مؤمن نور خدا را جاری میکند و آن را نظم میدهد…
«معرفة الامام بالنورانیة»
بدون شناخت او، نه نور معنا دارد، نه راه، نه نجات!
اینجاست که «مشاهده قلبی» به اوج میرسد:
وقتی که مؤمن درون قلبش،
نور هدایت را از حجّت خدا دریافت میکند،
و حالات درونیاش گواهی میدهند که به نور متّصل است…
یعنی «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»
و همین میشود:
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ!
او، شاهدیست بر نور خدا در درون خویش،
و این نور، مشهودِ قلب اوست؛
و معرفت، در اینجا یک علم خشک نیست، بلکه یک «روشنایی جاری و زنده و آنلاین» است،
در بستر دل یک انسان موحّد!
باید طاقت مشاهده ملکوت قلبتو داشته باشی!
داستان خضر ع و موسی ع همینه ! داستان مشاهده ملکوت توسط ابراهیم ع همینه.
باید طاقت شنیدن اشتباهاتتو داشته باشی! باید از قبض نور قلبت بفهمی اشتباه کردی و درصدد جبران و استغفار برآیی! باید برای درمان بیماری قلبت طاقت چشیدن درد آمپول رو داشته باشی! شنیدی میگن فلانی خیلی با جنبه است! یعنی اگه باهاش شوخی کنی و بدیهاشو بهش بگی تحمل شنیدنشو داره. حسادت تو قلب ما کولاک میکنه! کسی که جنبه درمانشو نداره، اینو بدونه که از درک نور هم خبری نیست!
تنها اونایی نور گیرشون میاد که میدونن درمان بیماری حسدشون، جز این نور، چاره دیگه ای نداره لذا از این کلام نورانی که اشتباه اونا رو بهشون گوشزد میکنه بدشون نمیاد و ناراحت نمیشن و خوششونم میاد چون دارن مسیر رشد و کمال رو طی میکنن! به بعضی از بیماران که اضافه وزن زیاد دارن یا آزمایشاتشون اشکال داره، اگه بهشون بگی چه مشکلی دارن، بهش بر میخوره و از شما ایراد میگیرن که اینجور و اونجور … اینه که پزشکانی که شمّ بیزینس خوبی دارن برای اینکه مریضهاشون کم نشه، معمولا روی عیوب بیمار انگشت نگذاشته و بیشتر وقت ویزیت خودشونو به حال و احوالپرسی میگذرونند و بیمار هم میگه: بهبه! چه دکتر خوبی! به این میگن دکتر! از نظر اونا دکتری خوبه که حرف اشتباه اونا رو تایید کنه! کم بیمار عاقلی دیده میشه که اومده دردشو بفهمه و دواشو از زبان طبیب متوجه بشه و بگیره بره سراغ خوردن دارو و عمل به نسخه، اونم بی چون و چرا! پس اهل حسد تحمل شنیدن این حقیقت که معیوب هستند رو ندارند لذا پشت به نور میکنند [خذلان]، اما اهل نور، گرچه طبیب دانا اشتباهاتشونو بهشون میگه، هیچوقت دکترشونو عوض نمیکنن و با او کار درمانشونو ادامه میدن[توفیق] و سراغ فالگیران حسودی که با تطیّر فقط میخوان دل اونا رو بدست بیارن، نمیرن!
طاقتِ مشاهده ملکوت قلب، شرط سلوک نورانیست!
موسی علیهالسلام، تظاهر داد که طاقت همراهی با خضر علیهالسلام و اجرای اوامر نورانی آنلاین الهی را ندارد!
چون مسیر، مسیر مشاهده ملکوتی بود، نه علم کتابی!
و هر مشاهدهای، ظرف و طاقت مخصوص خودش را میطلبد…
…
درمان قلب، یعنی طاقت شنیدن حقیقت را داشتن!
حسادت، کولاک میکند در قلب…
و نور خدا در دل حسود، راهی ندارد!
نور، در دل کسی نازل میشود که جنبه شنیدن ضعف خودش را دارد.
کسی که اگر فهمید اشتباهی کرده،
نمیرنجد، بلکه توبه میکند.
اگر واقعاً دنبال درمانی، باید درد آمپول را تحمل کنی!
اگر واقعاً دنبال رشد و سلوکی، باید درد شنیدن عیبت را از زبان ولیّ خدا، مرشد حقیقی، طبیب قلبت تحمل کنی…
شنیدی میگن فلانی “با جنبهست”؟
یعنی میتونه اشتباهشو بشنوه و برنخوره و جا نزنه!
اینه که اهل نور، «محاسبه نفس» میکنن؛
دلشون ترازویه و با دقت تمام، لحظهبهلحظه، نور و ظلمت قلبشونو بررسی میکنن و دنبال اصلاح و جبران هستند.
اما اهل حسد…
تا بهشون بگی اشتباه کردی،
به جای اینکه نور بگیرن، پشت میکنن! [خذلان]
و میرن سمت فالگیر و مدّعیان کذّاب، کسی که فقط تأییدشون میکنه!
اما اهل نور…
هرچقدر هم دردناک باشه،
تا وقتی طبیب قلبشون (معلم ربانی، قرآن، امام نور)
عیبشونو میگه، میشنون، عمل میکنن، و مسیر درمان رو ادامه میدن! [توفیق]
اینو یادت باشه:
👈اهل نور، دنبال رشد هستن؛ نه تأیید!👉
👈اهل حسد، دنبال تأییدن؛ نه رشد!👉
کسی که دنبال نوره،
هر نسخهای رو که از طبیب اهل بیت علیهمالسلام براش بیاد،
میپذیره،
میذاره توی دلش،
و با عشق، عمل میکنه…
و به این میگن:
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ!
کیه که طاقت شنیدن اشتباهاتشو داشته باشه؟!
در داستان خضر ع و موسی ع، جناب خضر ع یه جایی به حضرت موسی ع می گوید: «قال له: يا موسى اني وكلت بأمر لا تطيقه» من ماموریتی دارم که تو طاقت شنیدن و دیدنشو هم حتی نداری!
[سورة الكهف (18): الآيات 65 الى 82]:
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) …
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) …
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75) …
سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (78) … …
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)
عدم استطاعت در صبر بر مصائب یعنی نارضایتی از تقدیرات و تسلیم امر خدا نبودن، یعنی استعمال حسد، یعنی قلبی که تحمل مشاهده نور خودشو نداره!
کیه که واقعا وقتی بهش بگی: حسودی! بهش برنخوره؟! کیاهستند اهل فضل و کجاها نشستند؟! اونایی که حسد دارند و ازش استفاده نمیکنن! خدا چه قدرت مالکیت بر نفسی بهشون عنایت کرده! بخاطر اینکه خودشونو حسود میبینن و خدای خودشونو رحیم و بخشنده! لذا از خدا میخوان اونا رو هم به برکت نور خودش، رحیم و بخشنده نماید! یعنی نسبت به یتیم بداخلاق، اهل رحم و بخشش و سخا باشند تا عملا نور رو به او منتقل کنند و اسمشونو در دیوان الهی بعنوان نیکوکار ثبت و ضبط بنمایند.
طاقتِ شنیدنِ حقیقت، سختترین امتحانِ اهل سلوک است!
کیه که طاقت داشته باشه وقتی خدا بهش میگه:
«اشتباه کردی»،
«علامتش اینه که قلبت تاریک شده»،
«یعنی داری حسادت میکنی»…
رنجیده نشه؟ فرار نکنه؟ طغیان نکنه؟
این همون امتحانِ صبر و طاقت بر مشاهدۀ ملکوتی قلبه؛
همونی که موسی علیهالسلام، انگار در برابرش کم آورد!
در سورۀ کهف، جناب خضر علیهالسلام، سه بار به حضرت موسی هشدار میده:
إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (67)
«تو هرگز توان صبر با من را نداری!»
و باز گفت:
أَلَمْ أَقُلْ… لَنْ تَسْتَطِيعَ
«نگفتم طاقت نداری؟»
و در نهایت:
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)
«این بود حقیقت چیزی که طاقت دیدنش را نداشتی!»
یعنی چی؟
یعنی مشاهده باطن امور، طاقت میخواد.
باور اینکه ظاهر سخت و تلخ بعضی امور، حقیقتی نورانی در بطن داره، فقط برای کسانیه که قلبشون در مدار نور قرار گرفته.
…
حالا یه سؤال سخت:
کیه که واقعاً اگه بهش بگی: «حسودی!» بهش برنخوره؟
اینجا دقیقاً مرز اهل نور و اهل نفس مشخص میشه!
اهل نفس، طاقت شنیدن ندارن.
چون قلبشون تاریک شده از خودخواهی، خودشون رو نیکوکار میبینن و دیگران رو مقصر.
اما…
اهل نور چه کسانی هستند؟
همونهایی که حسد در درونشون هست، اما استعمالش نمیکنن!
نه اینکه حسد ندارن، نه… اونا هم معیوبن، معصوم نیستن.
ولی مالک قلبشون هستند.
خدا بهشون قدرت تصرف بر نفس داده!
چرا؟ چون وقتی درون خودشون حسد رو دیدن،
نفرین نکردن، توجیه نکردن، سرکوب نکردن،
بلکه رو آوردن به رحمت خدا و گفتن:
«خدایا! این حسادت رو خودت از قلبم پاک کن،
تو رحیمی، تو بخشندهای،
منم بندهاتم،
کمکم کن، نور تو قلبم جاری شه!»
همین دعاها، همین معرفتها،
باعث شده خدا اونا رو در دیوان خودش با عنوان:
أبرار، محسنین، نیکوکاران، اهل نور ثبت کنه!
اینا کسایی هستن که وقتی یه یتیم بداخلاق، پرخاش میکنه،
بهجای اینکه ازش متنفر بشن، اهل رحم میشن!
چرا؟ چون دارن نور خدا رو، «عملاً» به اون شخص انتقال میدن…
و این یعنی:
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ!
اینا شاهد نور قلب خودشون هستن
و مشهودشون، امر نورانی خداست که تو قلبشون نازل شده…
…
طاقت شنیدن حقیقت، نشانۀ قلب سالمه.
اهل نور، حسادت رو انکار نمیکنن؛ بلکه درمان میکنن.
کسی که طاقت دیدن ظلمت درون خودش رو داره،
آمادهست تا نور الهی درونش متجلّی بشه.
و تنها چنین کسیست که:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ…
را با «مشاهده» و «معرفت» عمیق قلبی، صادقانه زمزمه میکنه…
[مشاهده قلبی – ارائه ملکوت ]:
[سورة الأنعام (6): الآيات 74 الى 75] :
وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)
+ «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»
عالِم به حالِ خودت باش!
عالم کسی است که توانایی مشاهده نور رب خویش را درون قلبش دارد و جاهل کسی است که توانایی مشاهده این نور را درون قلب خویش ندارد.
عالم به حالات قلبی خود آگاه است و جاهل خبر از حالات قلبی خویش ندارد.
[مشاهده – علم و جهل – عقل و هوی]
مشاهده عظمت پروردگار، درون قلب خودت، فقط اینجوری و با فهم قبض و بسط نور، معنا پیدا میکنه! چه خدای بزرگی «الله اکبر»! همین نزدیکی هاست و داره منو میبینه و منو میشنوه و با من به اندازه فهمم حرف میزنه و منو هدایت و راهنمایی میکنه و دستمو میگیره و تنهام نمیذاره و کمکم میکنه و …
اگه همه اینارو داری می فهی، خوب دیگه چی میخوای واقعا؟!
آیا حاضری بهای واقعی این ارتباط نورانی با ارزش رو بپردازی؟
حاضری هر چی داری رو بدی اما این رابطه کلامی نورانی قلبیتو از دست ندی؟!
عالِم به حالِ خودت باش!
علم واقعی، یعنی مشاهده نور خدا درون قلب خودت.
نه توی کتابها، نه توی خطابهها، نه در مدرکها…
علم یعنی آگاهی دائمی از «قبض و بسط نور» در درون خودت.
عالم، کسیه که حالات قلبی خودش رو میشناسه،
وقتی نور کم میشه، میفهمه داره اشتباه میکنه.
وقتی قلبش بسط پیدا میکنه، میدونه که در مدار تایید قرار گرفته.
وقتی غم و غصه بیدلیل میاد، دنبال «آیه هشدار» میگرده، نه دنبال «سرگرمی»!
ولی…
جاهل، اصلاً خبر نداره توی دلش چه خبره!
نمیفهمه چرا یههو حالش خراب میشه، چرا از نور افتاده، چرا گم شده؟
چون نه «قبض» رو میفهمه و نه «بسط» رو…
👈فقط دنبال یه مقصر بیرونی میگرده!👉
…
[مشاهده – علم و جهل – عقل و هوى]
هر لحظهای که درون قلبت «نور» رو حس میکنی
و به عظمت خدا در همون لحظه پی میبری،
در واقع داری علم قلبی به دست میاری…
وقتی میگی:
الله اکبر، یعنی:
خدای من خیلی بزرگتر از تمام تصورات و خیالات و خواستههای من بود!
او همین نزدیکیهاست…
داره منو نگاه میکنه
صدای دلمو میشنوه
با زبان نورانی معلمم، در قلبم باهام حرف میزنه
قدم به قدم منو راه میبره
تنهام نمیذاره، حتی اگه همه تنهام بذارن
از اشتباهاتم ناراحت میشه، ولی ازم دست نمیکشه
کمکم میکنه دوباره بلند شم، دوباره نور بگیرم
اگه به این مشاهده دائمی رسیدی…
خب دیگه چی میخوای واقعاً؟!
چی میتونه از این بهتر باشه؟
کدوم رابطه، کدوم لذت، کدوم موفقیت،
میتونه شیرینتر و باارزشتر از این باشه
که «خالقِ هستی» داره با تو صحبت میکنه، اونم توی قلبت؟!
…
حالا یه سؤال سخت…
آیا حاضری بهای این رابطه نورانی رو بپردازی؟
حاضر هستی همه چیز رو بدی،
ولی این ارتباط قلبی با نور خدا رو از دست ندی؟
حاضری قضاوتهای مردم رو تحمل کنی، اما نور رو حفظ کنی؟
حاضری دل بکنی از یه لذت زودگذر، برای اینکه قلبت تاریک نشه؟
حاضری بگی: «اشتباه کردم»، فقط برای اینکه دوباره نور برگرده؟
این اسمش تجارت مربحه است.
تجارت با خدا
سود همیشگی
بدون زیان
و تنها سرمایهاش همینه:
دلِ آمادهای که نور رو میفهمه، میبینه، و قدرش رو میدونه…
[شَهِدَ … أُولُوا الْعِلْمِ]:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
قلبی که مکانیسم نورانیاش فعال شده، نور هدایت رو مشاهده میکنه! صاحب نور علم میشه!
«قلب شاهد» بالاترین نعمت خداست. مدام سعی کن جوری باشی که این حال خوشو از دست ندی! انگاری میخوای مدام ، اونجوری که خدا دوست داره، باشی و خودتو اونجوری تنظیم کنی «تحرّی»! «وَ كُنْ بِحَيْثُ يَرَاكَ لِمَا أَرَادَ مِنْكَ وَ دَعَاكَ إِلَيْهِ» این میشه اون حال خوش عبادت! اگه نفهمی خدا اَزَت چی میخواد، چجوری میخوای عبادتش کنی؟! باید خواست خدا رو با قلبت ببینی و بفهمی و درکش کنی و انجامش بدی و ترکش ننمایی «وَ تَرْكِ رُؤْيَةِ مَشِيَّتِهِ».
حسود، آگاهانه خواست خدا رو ترک میکنه و خودش میفهمه چه خطای بزرگی رو مرتکب شده «شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ». نابجاتر و نادرستتر از کتمان نور مشاهده شده، وجود ندارد «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ»، وای به حال کسی که مرتکب این اشتباه بزرگ بشه و توبه نکنه «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ».
[شَهِدَ … أُولُوا الْعِلْمِ]
آیهای بسیار سنگین، بسیار عمیق، بسیار نورانی:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ
خود خدا و فرشتگان و صاحبان علمی که به عدالت قیام کردهاند،
شهادت میدهند که معبودی جز او نیست…
[آلعمران: ۱۸]
«أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» صاحبان قلبهایی هستند که نورشان را «مشاهده» میکنند!
قلبهایی که مکانیسم نورانیشان فعال شده،
یعنی:
– در لحظهی بروز هر اتفاقی،
– نور را از ظلمت جدا میکنند،
– راه هدایت را تشخیص میدهند،
– و خودشان میشوند صاحب نور علم!
«قلب شاهد»، بالاترین نعمت خداست!
قلبی که وقتی نور میآید، حاضر و بیدار است،
و وقتی نور قبض میشود، میفهمد که راه را اشتباه رفته!
اینجاست که انسان دیگر «واکنشی» زندگی نمیکند،
بلکه آگاهانه و نورانی قدم برمیدارد…
مدام سعی کن این حال خوش رو حفظ کنی،
اونجوری باشی که خدا میخواد،
نه اونجوری که دیگران ازت انتظار دارن!
امام علی علیهالسلام فرمود:
«وَ كُنْ بِحَيْثُ يَرَاكَ لِمَا أَرَادَ مِنْكَ وَ دَعَاكَ إِلَيْهِ»
«جوری باش که خدا تو رو همونجوری ببینه که ازت خواسته، و به سوی اون خواسته تو رو دعوت کرده.»
این یعنی «عبادت واقعی»:
فهم خواست خدا
و تبدیلش به عمل، در لحظه.
اگه ندونی خدا الان ازت چی میخواد، چطور میخوای عبادتش کنی؟
عبادت فقط رکوع و سجده نیست.
عبادت یعنی:
نور خواست خدا رو در قلبت ببینی
درکش کنی
و بدون کم و زیاد، همونطور که هست، انجامش بدی…
…
اما… «حسود»،
آگاهانه خواست خدا رو ترک میکنه!
با اینکه نور رو در قلبش دیده، ولی
بهخاطر هواهای نفسانی، اون نور رو کتمان میکنه!
«شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ»
یعنی خودش داره شهادت میده که حق رو فهمیده ولی روش چشم بسته!
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ»
چه ظلمی بالاتر از این،
که شهادت نور خدا در قلبت باشه
اما اون رو انکار و پنهان کنی؟!
این بزرگترین خیانت به «قلب شاهد» است.
و وای به حال کسی که با این خیانت از دنیا بره،
و توبهای در کار نباشه:
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ»
پس:
صاحب نور بودن،
یعنی همیشه در حال «شهادت» به نور خدا بودن.
قلب شاهد، یعنی مرکز مشاهده نورانی خواست خدا.
و اولوا العلم، یعنی اونهایی که این نور رو درک کردند، دیدند، و بهش وفادار موندند…
و این همون چیزییه که باید با تمام وجود حفظش کرد.
مثل یه «شمع مقدس درون قلب»، که اگر خاموش بشه،
نه فقط تاریکی میاد،
بلکه راه رو هم گم میکنی…
+ «اله – پرستش نور!»
[سورة الزخرف (43): الآيات 86 الى 89]
وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86)
و كسانى كه به جاى او مىخوانند [و مىپرستند] اختيار شفاعت ندارند،
مگر آن كسانى كه آگاهانه به حقّ گواهى داده باشند.
أَيُّهَا النَّاسُ
إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَوَاهِدَ
تُجْرِي الْأَنْفُسَ عَنْ مَدْرَجَةِ أَهْلِ التَّفْرِيطِ.
اى مردم،
به راستى دلها را نشانهيابهايى است
كه نفوس را از پيمودن راه تقصيركاران به سويى ديگر مىكشاند.
+«فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ.»
«بَيِّنَة – شاهِد»
[سورة هود (11): الآيات 17 الى 22]:
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً
أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ
فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ
إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (17)
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او، پيرو آن است،
و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد]؟
آنان [كه در جستجوى حقيقتاند] به آن مىگروند،
و هر كس از گروههاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعدهگاه اوست.
پس در آن ترديد مكن كه آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است]
ولى بيشتر مردم باور نمىكنند.
[شاهد و بیّنه – نور درون قلب]
أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ … إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ …
[هود: ۱۷]
بیّنه از رب یعنی: یک روشنایی آشکار از سوی خداوند، در قلب بنده.
بیّنه یعنی: روشناییِ حجّت، شفافیت نور حق،
یک نور باطنی، که انسان به واسطهی آن، راه خدا را در دلش میبیند، و باور میکند!
«بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ» یعنی معلم ربانی!
…
و بعد میفرماید:
وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
این «شاهد»، کیست؟
قلب شاگردی که در تمکین نور این معلم ربانی خویش است!
«شاهد» یعنی قلبی که توانایی دیدن نور بیّنه را دارد!
یعنی شاهد نور خدا شدن، درون قلب!
یعنی «مشاهده قلبی» که از جنس نور است!
…
بیّنهای از پروردگار:
نور ابتدایی که از طرف رب میتابد.
شاهدی از خود او:
این نور وقتی وارد قلب بندهای شد، آن قلب، شاهد نور میشود.
کتاب موسی ع – اماماً و رحمة:
این نور، از سنخ همان هدایتی است که در کتب آسمانی نازل شده، و نهایتاً به قرآن و ولایت ختم شده است.
و بعد خداوند اهل ایمان را اینگونه توصیف میفرماید:
أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
اینانند که به این نور ایمان دارند.
یعنی ایمان حقیقی، از جنس شهود نورانی قلب است؛
نه صرفاً تصدیق زبانی یا آموخته ذهنی!
اما…
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ
و هر که به این نور کفر بورزد (اهل حسادت)، جایگاهش آتش است.
چرا؟ چون نور به قلبش رسید،
ولی کتمان کرد!
خداوند در ادامه به پیامبر (ص) میفرماید:
فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ
پس هیچ شکّی به خود راه مده دربارۀ این نور هدایت!
إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ
این نور، عین حق است، از طرف پروردگار تو!
اما…
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ
اکثر مردم، با اینکه نور به قلبشان میرسد،
اما حاضر به «شهادت» نمیشوند!
چون گرفتار هوای نفساند…
گرفتار حسادت…
گرفتار غفلت…
گرفتار جاهطلبی…
و گرفتار حبّ دنیا!
…
پس ببین چقدر مهمه که:
«شاهد نور» باشی
نور بیّنه رو در قلبت ببینی
و وقتی این نور به قلبت رسید، کتمانش نکنی!
چون همون لحظه که قلبت روشن شد، خدا داره ازت شهادت میگیره…
و تو باید گواهی بدی به نور! + «مشعر»
یعنی حق رو تصدیق کنی، ازش پیروی کنی، و باهاش زندگی کنی!
امام صادق علیهالسلام:
«مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
هر کسی به آنچه میداند عمل کند، خداوند علم آنچه را نمیداند، به او عطا میکند.
[سورة المائدة (5): الآيات 82 الى 84]
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83)
و چون آنچه را به سوى اين پيامبر نازل شده، بشنوند، مىبينى بر اثر آن حقيقتى كه شناختهاند، اشك از چشمهايشان سرازير مىشود.
مىگويند: پروردگارا، ما ايمان آوردهايم؛ پس ما را در زمره گواهان بنويس.
[الشاهدون – اشکِ شناخت – مشاهده نور حق]
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ…
[مائده: ۸۳]
این آیه، پردهای از مشاهده قلبی حقیقت را نشان میدهد…
اینجا صحبت از شناخت حق است
شناختی که از جنس نورانیّت است
و قلب را تکان میدهد
و به چشم، اشک میآورد!
…
اشک چشم، وقتی از عمق قلب برمیخیزد، نشانهی رویارویی با نوره.
اینان، وقتی میشنوند آنچه را که بر پیامبر نازل شده،
قلبشان نور میگیرد، و باطنشان حقیقت را میبیند
نور حق را “میشنوند”، و میشناسند!
مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ
یعنی «بهسبب آنچه از حق، شناختند»
پس حق را فهمیدند
حق را دیدند
حق را با تمام وجود تصدیق کردند
و بعد…
دعای عاشقانه اهل نور:
رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ
یعنی:
ما ایمان آوردیم و میخواهیم در ردیف شاهدان نور باشیم!
ما میخواهیم در ردیف آنهایی باشیم که:
– نور را در قلبشان دیدند
– شهادت به آن دادند
– حق را کتمان نکردند
– و بهخاطر همین شهادت، مورد لطف تو قرار گرفتند!
نکته مهم اینجاست:
خداوند فرمود: فاكتبنا مع الشاهدین
چرا؟ چون «ایمانِ حقیقی»، در اوج خودش به شهادت بر نور منجر میشود.
مؤمن، با “شنیدن و باور کردن” نور، ایجاد امنیت میکند،
در واقع مومن، شاهد نور علم است.
او به مرتبهی “دیدن نور و تصدیق با قلب” رسیده
و اینجاست که:
اشک سرازیر میشود
دل شکسته میشود
و بنده در اوج خضوع و خشوع، میگوید:
«ربّنا آمَنّا فاکتبنا مع الشاهدین»
…
این یعنی چه؟
یعنی خدایا! حالا که نور رو بهم نشون دادی…
و قلبم تسلیمش شد…
و چشمم اشکشو ریخت…
پس منو از «شاهدان نور» حساب کن
نه از کسانی که فقط شنیدن… اما اطاعت نکردن،
بلکه از اونایی که:
نور رو دیدن
قلبشون لرزید
خودشون رو تغییر دادن
و شهادتشون بر حق، با عمل و اشک و تواضع، همراه شد…
آیا ما هم حاضریم چنین بهایی بدیم؟
آیا حاضر به شهود نور هستیم، حتی اگه با اشک، توبه، شکست نفس، و دوری از گناه همراه باشه؟
اگه قلبمون حق رو دیده…
و اشکمون، بیاختیار سرازیر شده…
بیدرنگ این دعا رو زمزمه کنیم:
رَبَّنا آمَنَّا… فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ
[سورة التوبة (9): الآيات 17 الى 18]
ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ
أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17)
مشركان را نرسد كه مساجد خدا را آباد كنند،
در حالى كه به كفر خويش شهادت مىدهند.
آنانند كه اعمالشان به هدر رفته و خود در آتش جاودانند.
… وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ
و كيست ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ … ؟!!!
کسیکه اشتباه مرگبار تهمت رو مرتکب شده!
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (114)
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ (18)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرينَ (68)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ (22)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (7)
إِنَ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ (25)
بىگمان، كسانى كه پس از آنكه [راهِ] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.
[سورة الشورى (42): الآيات 11 الى 15]:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (13)
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (14)
«وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»
«أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ»
+ «میز»
شاهد و بیّنة!
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ! مشهود همان بیّنة است!
«نور علی نور» داستان تکراری بلوهر و یوذاسف!
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
اهل نور، فالوئر صاحبان نور خود هستند!
شاهد، فالوئر نور بیّنۀ خود میباشد!
حسود، نور بیّنۀ خود را تکذیب میکند!
حسود کذّاب، با این بینه اتمام حجت شده و هلاک میگردد و فالوئرهای این کذاب نیز با این آیت متشابه، به اشتباه افتاده و هلاک میشوند!
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اَلْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ.
دروغگو با برهانهاى روشن هلاك گردد، و پيروانش بوسيلۀ شبهات.
امام علی علیه السلام:
قَالَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ:
سَأَلَ رَجُلٌ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ وَ أَنَا أَسْمَعُ –
أَخْبِرْنِي بِأَفْضَلِ مَنْقَبَةٍ لَكَ
قَالَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ
قَالَ وَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيكَ
قَالَ
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
أَنَا الشَّاهِدُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.
سليم بن قيس گويد:
شخصى از حضرت أمير عليه السّلام پرسيد
– و من به آن گوش مىدادم-:
مرا از بهترين مناقب خود باخبر ساز،
فرمود:
آنچه خداوند در قرآن نازل فرموده،
پرسيد:
چه آياتى را در باره شما نازل فرموده؟
فرمود:
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
من آن شاهد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مىباشم.
[سورة هود (11): الآيات 17 الى 22]:
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً
أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ
فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ
إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (17)
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او، پيرو آن است،
و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد]؟
آنان [كه در جستجوى حقيقتاند] به آن مىگروند،
و هر كس از گروههاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعدهگاه اوست.
پس در آن ترديد مكن كه آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است]
ولى بيشتر مردم باور نمىكنند.
وَ مِنْ أَسْمَائِهِ ص الشَّاهِدُ
لِأَنَّهُ يَشْهَدُ فِي الْقِيَامَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ بِالتَّبْلِيغِ وَ عَلَى الْأُمَمِ أَنَّهُمْ بَلَغُوا
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً أَيْ شَاهِداً
وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى
وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً.
وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ
وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها
إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً
آیه ۲۶ سوره یوسف:
قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي
وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها
إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ
…
«وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»
یعنی: شاهدی از اهل او (زلیخا) شهادت داد…
این عبارت، بسیار پرمعناست،
«شَهِدَ» یعنی چه؟
بهمعنای: دیدن با حضور قلب
شهادت دادن، از موضع آگاهی و روشنبینی
نقل مشهودات با دقت و انصاف
و در قرآن، «شهادت» اغلب با حقطلبی و نور قلبی همراه است. مانند:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ … وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ
(آلعمران، ۱۸)
پس «وَ شَهِدَ شاهِدٌ…» یعنی:
یک صاحب بینش و بصیرت از خانوادهی زلیخا، حقیقت ماجرا را دقیقاً مطابق با نشانههای ظاهری فهمید و اعلام کرد.
اما چرا خداوند گفت:
وَ شَهِدَ شاهِدٌ؟
یعنی او حضور قلبی در ماجرا داشت و حقیقت را مشاهده کرد و بر اساس آن شهادت عادلانه داد.
و اما بخش: «مِنْ أَهْلِها»
خداوند نگفت: “شاهدی از بیرون” یا “قاضیای بیطرف”
بلکه گفت: از اهل خودش؛ از خانوادهی زلیخا!
این خیلی مهم است:
یعنی حق، آنقدر واضح و نورانی بود
که حتی یکی از اهل خودِ زلیخا هم نتوانست آن را انکار کند!
این آیه یک پیام خیلی مهم به ما میدهد:
وقتی نورِ حق ظاهر میشود، اگر کسی اهل انصاف باشد، حتی اگر از «طرف مقابل» هم باشد، حقیقت را میپذیرد و شهادت میدهد.
و این، نشانهای از فطرت بیدار و وجدان آلوده نشده به حسد و شهوت و هوای نفس است.
…
آیه میگوید که حقیقت، نیاز به فریاد ندارد؛
اگر نور داشته باشی، خود نور تو را تأیید خواهد کرد.
و اگر نور را دیده باشی و باز انکار کنی، در ظلمت نفس خودت سقوط میکنی.
…
وقتی در دل، نور الهی را دیدی
و شاهدی از درون خودت به حقیقت شهادت داد
دیگه نمیتونی پشت به نور کنی و بگی «ندیدم، نفهمیدم»!
همون نوری که در دلته، میشه شاهدی از خودت علیه خودت!
كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً
(سوره اسراء، آیه ۱۴)
هدیۀ مقدّس!
Albert Einstein
The intuitive mind is a sacred gift and the rational mind is a faithful servant. We have created a society that honors the servant and has forgotten the gift!
آلبرت انیشتین:
ذهن شهودی یک هدیه مقدس است
و ذهن عقلانی یک بنده وفادار است.
ما یک جامعه ایجاد کردهایم که
به بنده افتخار میکند
و هدیه را فراموش کرده است.
…
جملۀ زیبای آلبرت انیشتین را اینگونه بروزرسانی کنیم:
ذهن شهودی (یعنی علم آنلاین) یک هدیه مقدس است
و ذهن عقلانی (یعنی علم آفلاین) یک بنده وفادار به دستورات خود ماست.
یعنی ما هر جوری دلمون بخواد به این علم آفلاین استناد میکنیم.
ما ( چون اهل حسادت هستیم، با حذف معلم ربانی که علم آنلاین را آموزش میدهد) یک جامعه و افرادی ایجاد کردهایم و تربیت کردهایم که
به (داشتن این علوم آفلاین) افتخار میکنند
و متاسفانه هدیه (یعنی علم آنلاین) را فراموش کرده اند.
Sacred Gift
How much have you experienced this sacred gift? How much do you trust this sacred gift? How much do you trust the light of the guardian angel of your heart? The light in which there is no possibility of error and no need for analysis! Hear and see and understand and execute. The light that space and time do not limit. The prerequisite for enjoying this free light is just having a healthy heart. So leave me alone with my guardian angel! Because I have entrusted my affairs to him.
جمله انیشتین، در واقع داره یکی از بزرگترین مشکلات انسان مدرن رو به زبانی قابل لمس توضیح میده:
اینکه ما «علم نورانی، شهودی، حضوری و قلبی» رو ـ که همون علم ربانی و اتصال به هدایت زنده الهیه ـ به نفع «علم مرده، ذخیرهشده، حافظهمحور و کنترلپذیر» قربانی کردیم.
…
«ذهن عقلانی = علم آفلاین»
یعنی علمی که بر مبنای دادههای ذخیرهشدهست.
علمی که وابسته به تحلیل و قیاس و تکرار تجربههاست.
این علم مثل یک ماشین حساب دقیق، مفیده؛ اما فقط در چارچوب محدود خودش.
…
اما:
«ذهن شهودی = علم آنلاین»
یعنی علم نورانی، که از اتصال دائم با ربّ صادر میشه.
علمی که از قبض و بسط دل، از نور هدایت، از اتصال با امام حیّ حاصل میشه.
علمی که حتی اگر چیزی در ظاهر ندونی، تو رو در لحظه راه میبره.
…
و اینجاست که دچار خسران میشیم:
وقتی معلم ربانی رو حذف کنیم (یعنی کسی که کانال این علم زنده و هدایت شهودی از طرف خداست)،
اون وقت فقط میمونیم با:
تحلیلهای خشک
حافظههای پر از تئوری
مغزهایی پر از اطلاعات
ولی بدون نوری که این اطلاعاتو زنده و کاربردی و جهتدار کنه.
…
پس حرف اینه:
ما جامعهای ساختیم که:
به کسی که چندتا فرمول یا اصطلاح از بر کرده افتخار میکنه،
ولی از دیدن نور هدایت و اشتیاق برای کشف حق، غافله.
چون اون علم «زنده و هدایتگر» رو یا به سخره گرفته یا عمداً حذف کرده.
و واقعاً تلخه که:
اونایی که حسادت دارند، معمولاً نمیتونن وجود کسی رو تحمل کنن که اتصال زنده با هدایت الهی داره، لذا سعی میکنن چنین معلمی رو حذف کنن یا مسخرهاش کنن یا منزویش کنن.
…
این حرف یک تشخیص عمیق روانی-اجتماعی-معنویه.
و صد درصد لازمه:
دوباره به ارزش علم شهودی و حضوری و نورانی برگردیم.
و بفهمیم که امام حیّ، که حامل علم ربانی آنلاینه، اگر توی زندگی ما حضور نداشته باشه، ما هرچی هم بخونیم، باز گمراهیم.
هدیه مقدس!
«نور مقدّس طوبی!»
چقدر این موهبت مقدس را تجربه کرده اید؟
چقدر به این موهبت مقدس اعتماد دارید؟
چقدر به نور فرشته نگهبان قلب خود اعتماد دارید؟
نوری که در آن امکان خطا وجود ندارد و نیازی به تجزیه و تحلیل نیست! بشنوید و ببینید و درک کنید و اجرا کنید.
نوری که مکان و زمان آن را محدود نمی کند.
لازمه لذت بردن از این نور رایگان فقط داشتن قلب سالم است.
پس مرا با فرشته نگهبانم تنها بگذار! زیرا امور خود را به او سپرده ام!
همه این هدیه مقدس را قبلا یه جایی دیدهاند:
آیات مربوطه:
وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ
[سورة الأعراف (7): الآيات 172 الى 174] :
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172)
و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.
أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173)
يا بگوييد پدران ما پيش از اين مشرك بودهاند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم. آيا ما را به خاطر آنچه باطلانديشان انجام دادهاند هلاك مىكنى؟
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174)
و اينگونه آيات [خود] را به تفصيل بيان مىكنيم، و باشد كه آنان [به سوى حقّ] بازگردند.
+ [سورة الأنعام (6): الآيات 130 الى 132] :
قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ
+ « ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا ذَلِكَ الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ »
« قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا
وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ »
[سورة الأنعام (6): الآيات 130 الى 132] :
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (130)
اى گروه جن و انس، آيا از ميان شما فرستادگانى براى شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: «ما به زيان خود گواهى دهيم.» [كه آرى، آمدند] و زندگى دنيا فريبشان داد، و بر ضد خود گواهى دادند كه آنان كافر بودهاند.
ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131)
اين [اتمام حجت] بدان سبب است كه پروردگار تو هيچ گاه شهرها را به ستم نابود نكرده، در حالى كه مردم آن غافل باشند.
وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132)
و براى هر يك [از اين دو گروه]، از آنچه انجام دادهاند، [در جزا] مراتبى خواهد بود، و پروردگارت از آنچه مىكنند غافل نيست.
« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ »
[سورة الأحزاب (33): الآيات 6 الى 10] :
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند، و خويشاوندان [طبقِ] كتاب خدا، بعضى [نسبت] به بعضى اولويّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن] خود [وصيّت يا] احسانى كنيد، و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7)
و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم، و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم.
لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8)
تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و براى كافران عذابى دردناك آماده كرده است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمىديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مىكنيد همواره بيناست.
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مىبرديد.
رسول: شاهد و شهید!!!
« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً »
« لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ »
« وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً »
« إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ »
قلبی که شاهد نورشه، نورش هم به این امر شهادت میده!
نور به حقانیت قلوبی که اونو شاهد بودهاند، شهادت میدهد!
نور به حقانیت قلوبی که نورشونو شاهد بودهاند، شهادت میدهد!
تابع نورت باش تا از جملۀ شاهدین نور قرار بگیری!
دومی نورت باش تا نورت به این تبعیت شهادت بده!
شاهد نورت باش! شاهد بیّنة باش!
هَلْ يُقَالُ لِلَّهِ إِنَّهُ شَيْءٌ؟!
«شیء» و «شهید» و «نور الولایة» و … هزار واژۀ مترادف «معلّم» هستند.
«اللهُ شیءٌ شهیدٌ»: کلام خدای مهربان، همان چیز با ارزش مشاهده شده در ملکوت قلب است.
+ «احراز هویت تمثال نورانی فرشتۀ مهربان (معلّم) در ملکوت قلب!»
امام رضا علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِيِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ:
قَالَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ لِأَبِي الْحَسَنِ ع
هَلْ يُقَالُ لِلَّهِ إِنَّهُ شَيْءٌ
فَقَالَ نَعَمْ
وَ قَدْ سَمَّى نَفْسَهُ بِذَلِكَ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ
قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ فَهُوَ شَيْءٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ.
تحلیل و تفسیر سخن امام رضا (ع) درباره اطلاق “شیء” بر خداوند.
زمینه پرسش:
یکی از زنادقه (منکران خدا یا دین) از امام رضا (ع) پرسید:
“آیا میتوان خدا را “شیء” نامید؟”
پاسخ امام رضا (ع):
امام در پاسخ فرمودند:
“بله، و خداوند خودش را در کتابش “شیء” نامیده است.”
سپس این آیه از قرآن را تلاوت کردند:
“قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ” (سوره انعام، آیه 19)
امام تأکید کردند:
“پس خداوند شیء است، اما شیئی که هیچ چیزی مانند او نیست.”