Comparison:
Correct or incorrect?
«قیس» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،
و در معنای مذموم یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«القَيْسُ بمنزلة القدر، و عود قَيْسُ إصبعٍ أي قدر إصبع»
«هذا قِدَی رُمْحٍ، ای قدر رُمْحٍ، ای قِيسُ رُمْحٍ»
«قِسْتُ الشيءَ بالشيء: قدَّرته على مثاله»
«رجل قَيّاس: نظّار في الأمور»
«أَقَاسَ الشيءَ بغيره: چيزى را با چيزى ديگر مقايسه و اندازه گيرى كرد.»
«اقْتَاسَ بفُلانٍ: پيرو و دنبالهرو فلانى شد.»
«قايَسَ بين الأَمرين، قِيَاساً و مُقَايَسَةً: ميان دو چيز مقايسه كرد.»
«المِقْيَاسُ: المقدار»
«المِقْيَاس: مقدار، اندازه، آنچه كه با آن اندازهگيرى كنند.»
نور، مقیاس اندازهگیری!
خودتو با نورت قضاوت کن!
خودتو با چی مقایسه میکنی؟!
خودتو با کی مقایسه میکنی؟!
بیایید زبان نور را بیاموزیم!
نور، زبان مشترک همه مخلوقات!
+ «رواندرمانی الگومحور!»
رواندرمانی نورمحور!
درمان حسادت اینه که خودتو با دیگران مقایسه نکنی!
خودتو با نورت مقایسه کن!
ببین نورت چی میگه!
ببین نورت ازت چی میخواد!
امر و نهی نورانیتو بفهم و بهش عمل کن!
اهل حسادت چون رابطه نورانی قلبی با خدای خودشون ندارن، لذا خودسرانه و کلیشهای عمل میکنن، یعنی برای هر سوژهای، یک نسخهی نورانی جدید ندارند. لذا این رفتارهای کلیشهای، اونها رو به قهقرا میبره.
قلب سلیم با نور خودش یک سفر انفرادی رو در طی مدت عمر موقتش در این دنیا سپری میکنه و در تمام این مدت به تنها چیزی که فکر میکنه اصلاح و تربیت خودشه که با کمک نورش، برای او ممکن خواهد بود. لذا هیچوقت خودشو با داشتههای بیارزشِ دنیاییِ دیگران مقایسه نمیکنه، که بدنبالش، اینجوری استعمال حسد، شخصیت اونو متاثر کنه، بطوریکه اگه سوژه شخص حسود، بالادستیاش بود، بهش حسد بورزه و اگه پاییندستیاش بود، اونو مورد تمسخر قرار بده.
هم تمسخر پاییندستیها و هم حسادت به بالادستیها، هر دو رفتار اشتباه اهل حسادت است.
و اهل نور نگاهش به دست نورانی و مربی خودشه که ببینه امروز برای درمان حسادت او، چه برنامهای داره و قراره به چه آیتی رغم انف کنه و با بوسیدن این دست نورانی- که مدام داره برای رشد و نمو او تلاش میکنه- خودشو از ربوبیت ذات اقدس الهی بهرهمند کنه.
اما حسود که با نورش دیسکانکته، اصلا توی این وادیها سیر نمیکنه و مدام با قیاس اشتباه خودش، با این و اون، دائم در حال استعمال حسده.
اون چیزی که درمان حسد است، تنها و تنها رضایت به همین تقدیراتی است که برای درمان عیب ما تقدیر میشه.
اینکه قلبا مدام شوق داشته باشی که از بیماری حسدت خلاص شی و مدام این آلودگی رو- که دائما در حال ایجاد شدنه- تخلیه کنی و این فرایند زیبای درناژ حسادت قلبی، فقط با فهم نور و ظلمت دنیای قلبت حاصل میشه و این هم کاریه که فقط به خودت مربوط میشه و نه کس دیگری.
یعنی این کار خودته و خودت باید این قبض و بسط نورانی قلبتو بفهمی و بهش احترام بذاری و بهش عمل کنی تا روز به روز قلبت روشنتر از قبل بشه، تا به اوج و نقطهی اپتیموم خودت برسی.
و اینجور نگاهِ به زندگی و مهلت دنیا، به انسان آرامش میده و اشتیاق میده که موانع سخت زندگی رو با کمک نورش پاس کنه و با موفقیت به مرحله بعدی صعود کنه.
نور الولایة فرایند 1+1 است یعنی تشکیل یک دیاد «diad»: «ثنائیّة»،
که محصولش میشه رسیدن به نور بینهایت.
سفر انفرادی با نور.
«رجل قَيّاس: نظّار في الأمور.»
اهل نور مدام خودشو با نورش، کالیبره میکنه.
«بهروز باش! بهنور باش! – تحرّی»
«وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ، قائِماً بِالْنُّور»
«صاحبان نور، قلبشونو با نورشون تنظیم میکنن!»
«فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً»
«قلبی که خودشو با نور، منطبق میکنه، رشد میکنه!»
امام على عليه السلام:
تَحَرَّ رِضَى اللَّهِ وَ تَجَنَّبْ سَخَطَهُ
خشنودى خدا را بجوى و از خشمش دورى كن.
اهل نور کاری به دیگران نداره که خودشو با اونا مقایسه کنه و در نتیجه حسدش گل کنه.
اما حسود، این رابطه کالیبراسیون و استانداردسازی نورانی قلبش، قطع میباشد!
برای همینه که آفلاینه و مدام تلاش میکنه خودشو با این و اون مقایسه کنه و کم نیاره و برای اینکه کم نیاره، اقدامات اشتباه حسدآلود، ازش سر میزنه.
اهل نور نه به دیگران حسادت میکنه و نه اونا رو مسخره میکنه.
حسود وقتی یکی از خودش بالاترو میبینه، بهش حسادت میکنه و چشم دیدن اونو نداره، در واقع حسود با حسادتش داره میگه: نعمتی دست اون دیدم که خودم ندارم و ثانیا اونو دوست خودم هم نمیدونم، لذا باید بهش یک اَنگی بچسبونم تا از سر راهم ورش دارم.
اهل نور اگه چشمش به صاحب نعمتی بیفته، اگه اون نعمتِ با ارزش، نورالولایة باشه،
خودشو به اون شخص نزدیک میکنه تا از نورش بهرهمند بشه
و بهش حسادت نمیکنه و خواهان نابودی او نخواهد بود.
داستان قلب حسود، وقتی که تمنّاهاش به خطر میافته!
امام علی علیه السلام:
الحُزنُ وَ الغَضَبُ أَمِيرَانِ تَابِعَانِ لِوُقُوعِ الأَمرِ بِخِلافِ مَا تُحِبُّ
إِلاَّ أَنَّ المَكرُوهَ إِذَا أَتَاكَ مِمَّن فَوقَكَ نُتِجَ عَلَيكَ حَزَناً
وَ إِن أَتَاكَ مِمَّن دُونَكَ نُتِجَ عَلَيكَ غَضَباً.
اندوه و خشم، فرماندهانى هستند كه پس از وقوع چيزى خلاف ميل تو حاصل مىشوند،
به طورى كه هرگاه، امر ناخوشايند از جانب مافوقت به تو برسد، اندوهآور
و اگر از جانب زيردستت به تو برسد، خشمآور خواهد بود.
امام صادق علیه السلام:
وَ لاَ تُشَارَّ مَنْ فَوْقَكَ وَ لاَ تَسْخَرْ بِمَنْ هُوَ دُونَكَ!
با بالادست خود ستيزه مكن و زيردست خود را به مسخره مگير!
مقایسه:
سنجش، تشبیه، تطبیق، مطابقت، برابری، مقابله، قیاس، شباهت، همانندی، تناسب، تلفیق، همسنجی.
«comparison»: به عربی: مقارنة، موازنة، تشبیه، شبه، مفاضلة، التفضیل، فاضل بین.
[مقایسه صحیح – مقایسه اشتباه]
[مقایسه محکم – مقایسه متشابه]
[اینجوری مقایسه کن – مقایسه صحیح]
«وَ قِسْ: سَهْوَهُ بِسَهْوِكَ، وَ مَعْصِيَتَهُ بِمَعْصِيَتِكَ، وَ فَقْرَهُ بِفَقْرِكَ»
إرحَم مَن دُونَكَ، يَرحَمْكَ مَن فَوقَكَ،
و قِسْ سَهوَهُ بسَهوِكَ
و مَعصِيَتَهُ لكَ بمعصِيَتِكَ لِرَبِّكَ
و فَقرَهُ إلى رَحمَتِكَ بِفَقرِكَ إلى رَحمَةِ رَبِّكَ.
و خطاى او را با خطاى خودت بسنج
و نافرمانىاش از تو را با نافرمانى خود از پروردگارت
و احتياج او به ترحّم تو را به احتياجت به رحمت و بخشايش خدايت.
چه حدیث زیبا و مهمی است این حدیث که نحوه صحیح مقایسه نمودن رو یادمون میده.
زمانی میتونی این مقایسه درست رو انجام بدی که توی قلبت،
مقیاس نورانی علمی صاحب نورت رو داشته باشی.
و آیه زیبای «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ» اینو بیان میکنه:
+ مفهوم عیب در واژه «بعر»: + «عیبیابی»
هر کسی توی قلبش نور ولایت باشه، میتونه تحمل عیب کسی رو بکنه که داره عیبشو در مورد او استعمال میکنه!
اینکه توان مقایسه درست رو داشته باشی، یعنی تحمل یتیم بداخلاق نمایی، فقط از عهده کسی بر میاد که توی قلبش نور ولایت علمی صاحبان نور، فروزان باشد.
عبارت «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ» یعنی کسی که نور ولایت علمی رو داشته باشه، و عبارت «حِمْلُ بَعيرٍ» یعنی پاداشی که از صاحب نور در ملکوت قلبش میگیره، چیزی است که خاصیتش، درناژ حسادت خودشه و در نتیجه، تحمل رفتار معیوب و بد دیگران است. یعنی تحمل صاحبان عیب و اهل حسادتی که دارند ظاهرا اونو با استعمال عیبشون اذیت میکنن، یعنی تحمل یتیم بد اخلاق و خطاکاری که داره اشتباه میکنه، تحمل این شخص و تحمل کارهای اشتباه او فقط از عهده کسی بر میاد که اهل نور ولایت باشه و تعبیر زیبای این آیات، عملا چقدر دلنشین و آرامشبخش است.
امام صادق علیه اسلام:
كُلُّ قَوْمٍ يَعْمَلُونَ عَلَى رَيْبَةٍ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مُشْكِلَةٍ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ زَارِئٍ مِنْهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ
وَ قَدْ تَبَيَّنَ الْحَقُّ مِنْ ذَلِكَ بِمُقَايَسَةِ الْعَدْلِ عِنْدَ ذَوِي الْأَلْبَابِ.
+ «قد تبین الرشد من الغیّ»
حقیقت چیه و چجوری معلوم میشه و کی معلومش میکنه؟
حقیقت، نور ولایت است، در قلبِ اهل نور یقین، که این قلب سلیم، هر آیتی که باهاش روبرو شده رو با این نور ولایت مقایسه میکنه و اینجوری حقیقتِ معادلِ این حادثه رو، از روی نور این تقدیر پیدا میکنه و این جواب، عدل و معادل و همون چیزی است که باید باشه و بهش برسی و بفهمیاش!
لذا مقیاس نورانی در قلب سلیم اهل یقین کار مقایسه رو برای اهل یقین آسان و راحت میکند
و هر چی با این میزان بخواند درست است و بقیهاش نادرست است.
اهل حسادت، قلبشون بینا به این نور ولایت نشده، لذا اعمالشون بدون تقلید از این نور حقیقت است و خودسرانه و کلیشهای است و قطعا این روش آفلاین دردی براشون درمان نمیکنه.
کجا رو نگاه میکنی و چی رو با چی مقایسه میکنی ؟!
…. هر کسی در دل تقدیراتش، اگه راضی باشه، نور هدایت رو با قلبش حس میکنه و اینجوری با قلبش، میبینه و میفهمه که همه چیز درسته!
انگاری مقایسه با کمک این مقیاس نورانی، جواب همهی مجهولاته!
اما حسود، این مقیاس نورانی رو نداره، لذا مقایسهی تقدیراتش با تمناهاش، جور در نمیاد، و به جواب قانع کنندهای نمیرسه که تلخی تقدیرات رو قبول کنه و صبور باشه و گذشت کنه!
پس تقدیرات رو با میزان و مقیاس تاریکی حسادت نباید سنجید،
بلکه با مقیاس و میزان نورانی ولایت باید سنجیده شود.
اگه قسمتت سیب سبز شده و دیگری سیب سرخ نصیبش شده،
در حقیقت درمان بیماری قلب تو سیب سبز است و درمان بیماری قلب او سیب سرخ،
و لذا این درمانهای متفاوت، متناسب با عیوب قلب هر کسی، دقیق تنظیم و نسخه شده است.
حالا اگر آنچه در دست داریم را با دیگری مقایسه کنیم، یکی نخواهد بود و مساوی نخواهد بود
و این عدم تساوی به معنای بیعدالتی خداوند حکیم نیست
و این عین عدل و حکمت ذات اقدس الهی است.
مقایسه اشتباه برادران حسود حضرت یوسف ع!
این مقایسه اشتباه، تکرار همان گفتهی «انا خیر منه» شیطان است.
[سورة يوسف (12): الآيات 7 الى 10]
إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا
وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ
إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (8)
هنگامى كه [برادران او] گفتند:
«يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما -كه جمعى نيرومند هستيم– دوست داشتنىترند.
قطعاً پدر ما در گمراهى آشكارى است.»
«أَحَبُّ: دوست داشتنىتر»: انگاری برادران حسود پیش خودشون گفتند:
ما از یوسف و برادرش نیرومندتر و بهتریم!
اما پدرمان اشتباه میکند و یوسف و برادرش را از ما بیشتر دوست دارد!
و این امر به ما خوش نمیآید!
شیطان تلاش میکنه و میخواد مدام با القاء اندیشهی باطل مقایسه، که خودش اولین کسی است که این اشتباه رو کرده، ما رو هم در این مسیر اشتباه و مسیر غلط به گمراهی بکشونه.
علامت مشخصه بیماری فراگیر حسد در قلبها، همین مقایسه کردنهای اشتباه است.
این برادران حسود، در دوراهی حسادت و ولایت، مسیر حسادت را در پیش گرفتند و آنچه در داستان آنها برایشان پیش آمد درس عبرتی است برای همه حسودان عالم تا نتیجه حسادت را خوب یاد بگیرند.
اجازه ندهید که مقایسه، شادی شما را سرقت کند!
لا تدع المقارنة تسرق فرحتک!
Don’t let comparison steal your joy!
اینکه نگاه ما به اینه که بقیه چی گیرشون اومده و من چی گیرم اومده،
این نگاهِ مقایسهای اشتباه است!
نگاهت به قلب خودت و عیوب خودت باشه و به آیاتی که حکیمانه برای تو تنظیم شده باشه!
و اگه اینجوری به زندگی نگاه کنی میبینی که همه چیز درسته!
پس نگاه اول، مقایسه باطل است و نگاه دوم مقایسه صحیح است!
اگه خوب نگاه کنی، میبینی که
«ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت … فارجع البصر هل تری من فطور … »
+ [سورة الملك (67): الآيات 1 الى 5]
… این آیه اشاره به عدل الهی دارد یعنی اگه عیب خودتو با آیتی که برات عرضه شده مقایسه و مقارنه نمایی، میبینی همه چیز درسته!
اما اگه اینجوری به داستان نگاه کنی که ببین من یه عمری زحمت کشیدم برای بچههام و اونا بیوفایی کردند و منو تنها گذاشتند، اما فلانی یه عمر همه چیزو دود کرد رفت هوا، ولی بچههاش چجوری دارن تر و خشکش می کنن! ای خدا اینم شد عدل؟! عدالتت کجا رفته؟!
متاسفانه همه ماها آلوده به این اعتقاد یعنی قیاس باطل هستیم!
چی رو با چی مقایسه می کنیم؟! مقایسه اشتباه!
اگه بدانیم تا آخر عمر داستان اصلاح و تربیت ادامهدار هست و هر سرنوشتی که برامون رقم میخوره و هر آیتی که تقدیر میشه، برای ما عین عدل است و کاملا درست است و عیب ما را خوب نشانه رفته و با این نگاه و مقایسه بین عیبِ من و آیتِ من – با توجه به مقالهی سایزها «قدر» – حقیقت رو با قلبم میبینم و دیگه صدام در نمیاد! دیگه لب به اعتراض نمیگشایم! چون میفهمم حقم همینه!
این شرایط اصلاح و تربیت قلب حسود منه! لذا وقتی اعتقادت درست بشه، یعنی وقتی مقایسه درست انجام بدی، میبینی همه چیز سر جای خودشه و جای نگرانی و اعتراض و … نیست!
مشکل از اونجایی آغاز میشه که نگاهها غلط است! مقایسهها اشتباه است! کجا رو با کجا مقایسه کردی و نادرست دانستی و داری اعتراض میکنی؟!
اعتقادتو با ولایت محمد و آل محمد ع تنظیم کن «تحرّی»، حالا دوباره مقایسه کن! میبینی همه چیز درسته جانم!
ما نباید آیتهامونو با همدیگه مقایسه کنیم!
هر کسی برای درمان حسدش، نسخهی خاص خودشو داره که به درد دیگری نمیخوره!
هر کسی باید آیتشو با خودش مقایسه کنه! با قلب خودش! با عیب خودش! و با میزان درمانی خودش!
اینجا میبینه و اقرار میکنه و میگه: با این عیبی که من دارم، این آیت چقدر درست و بجا تنظیم شده و مساوی و عدل و برابر و دقیق دقیق است.
مشکل اینجاست که ما عیب خودمونو نمیبینیم! اصلا خودمونو معیوب نمیدونیم! یعنی معرفت النفس به اینکه، در وجودمون حسادت داره موج میزنه، نداریم! و تا وسیلهای رو معیوب ندانی، برای اصلاح و تعمیرش، اونو پیش تعمیرکار نخواهی برد. لذا نیازی به احراز هویت تعمیرکار هم برایت بوجود نخواهد آمد! اول باید پی به عیبت ببری، تا بفهمی چقدر بیمار هستی، اونوقت درصدد پیدا کردن طبیب خوب و حاذق برخواهی آمد و اونو پیدا میکنی و نسخه اونو میگیری و بهش عمل می کنی.
اما اونایی که قیاس باطل انجام میدن، نتیجهاش این میشه که اولا خودشونو معیوب نمیبینن و خودشونو حق به جانب میدونن و در نتیجه چون خودشونو در این شرایط، متضرر میبینن، میگن این حقّ من نبود که یه همچین آیتی نصیب من بشه! خودشو بالا بالا می بینه [کبر]، لذا به کار خدا هم ایراد میگیره!
ادعای ربوبیت یعنی همینکه در حضور طبیب، برای بیمار (چه خودت یا دیگری) نسخه بپیچی! تکلم فی ما لا یعنیک یعنی همین فضولیها!
بحثمون مقایسه است!
باید بدانیم که چی رو با چی مقایسه کنیم، درست نتیجه میگیریم و چی رو با چی مقایسه کنیم نتیجه غلط خواهیم گرفت. خدا خودش میگه من عمدا رزق و روزی هر کسی را با دیگری متفاوت قرار دادم تا امتحانتون کنم ببینم کی به داوری من راضی است و کی اعتراض میکنه!
وقتی مقایسه آیات با عیوب قلبتو با «ویدئو چک» بدقت و بارها و بارها چک میکنی، میبینی که مو لا درزش نمیره! و همه چیز دقیق است و جای مذمت نداشته و جای حمد دارد.
نگاه غلط اینه:
همیشه به دست دیگران نگاه کنی اونا چی دارن که تو نداری!
نگاه درست اینه:
همیشه به قلب خودت و آیتی که برات طراحی شده نگاه کنی که چقدر زیبا این آیت برای اصلاح عیب قلب تو مناسب و متناسب اندازهگیری شده!
کسی که صداش در میاد اونی است که میگه : اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ … چرا او … داره من ندارم؟! من که از او بهترم پس چرا به اون دادند و به من ندادند؟!
کسی که جیکش در نمیاد ولو اینکه هیچی هم گیرش نیومده، اگه بزور به حرف بیاریش بهت میگه: من خودم میدونم همین هم حقم نیست تا چه برسه که به نداشتن شرایط دیگری اعتراض بنمایم!
راه دیگری برای اصلاح و تربیت من، جز این شرایط وجود نداره.
تا وقتی نگاهمونو از ملک به ملکوت تغییر ندیم کارها درست نمیشه!
+ «ملک سلیمان ع و ملکوت آل محمد ع»
تا وقتی من نگاهم در ملک، به داشتههای دیگران باشه و داشتههای خودمو با اونا مقایسه کنم، مسیر تاریک گمراهی ادامه دار خواهد بود.
از وقتی که نگاهمو به ملکوت قلبم بدوزم و بدنبال احراز هویت نور صاحبان نور در قلبم باشم و در «آیاتی و رسلی» این نور را «من وراء الغربال» و از پشت پرده و از پشت شیشه مشجر جستجو نمایم «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون» بمحض رویت نور، شاهد عدالت ذات اقدس الهی به اینکه چرا من فقیرم و دیگری غنی را متوجه میشوم و الی آخر.
پس مقایسه هم کار درستی میتونه باشه و هم یک اشتباه فاحش!
بستگی داره چی رو با چی مقایسه کنی!
سرنوشت ما به همین مقایسه درست بستگی داره!
مقایسه محکم – مقایسه متشابه:
وقتی عیب قلبتو با نور درمانی جوف نار آیت مقایسه میکنی، این مقایسه، محکم است.
وقتی میخوای بین داشتههای خودت و داشتههای دیگران این مقایسه رو انجام بدی، قطعا به اشتباه میافتی و این میشه مقایسه متشابه، چون تو رو به اشتباه میندازه و خیال میکنی حق با توست لذا به خودت حق میدی لب به اعتراض بگشایی و قولا و عملا اعتراضتو نشون بدی.
پس این اندیشه که همش داری خودتو با دیگران مقایسه میکنی اندیشه غلطی است که باید متوقف بشه و این یعنی «صوم»: توقف اندیشه غلط، و باید اندیشه درست آغاز بشه «بداء» و استارت بخوره و اونم اینه: دیگه خودتو با دیگران مقایسه نکن بلکه خودتو با نور خودت که در جوف نار آیتت قرار گرفته، مقایسه کن.
«اگه شیطان خودشو با نور صلب آدم قیاس میکرد کم میاورد.»
نگاهت مدام به دارویی باشه که برات تجویز شده و اونو سر وقت مصرف کن تا خوب بشی و بیماری حسدت درمان بشه و حسد ساپرس بشه و غیر فعال بشه و درناژ بشه.
اگه خیال کنی که بیمار نیستی در حالیکه بیماری بدخیم حسادت، قلبتو داره نابود میکنه،
این خیال باطل کار دستت میده.
بیماری قیاس! چه عادت بد و مهلکی است!
قیاس، شگرد شیطان برای به اشتباه انداختن دیگران است!
مقایسه نار با طین؟!
چرا نار رو با نور مقایسه نمیکنی؟!
قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ
خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ
شیطان خودشو با نار قیاس کرد نه با نور!
اگه شیطان راستشو میگفت:
خلقتنی من نار و خلقته من نور!
اینجوری دیگه نمیتونست بگه: انا خیر منه!
چون نار از نور بهتر نیست!
شیطان کلک زد، دروغ گفت و قیاس باطل انجام داد!
شیطان قیاس به طین دیروز آدم ع کرد، نه به نور امروز آدم ع!
خدای مهربان داره واضح میگه:
اذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین!
یعنی منِ خدا دیروز دستور سجدع بر آدم رو صادر نکردم!
امروز که قلب آدم به نور علم الهی آل محمد ع منور شد، حالا از آدم ع این علوم نورانی را اخذ کنید و کشتی به گِل نشستۀ خود را براه بیاندازد، به این میگن سجده!
شیطان هم خلقتش از گِل است!
[شیطان هم خلقتش از گِل است: مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ]:
امام صادق علیه السلام:
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ
خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ
قَالَ كَذَبَ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ
ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ
خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ النَّارِ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِينٍ.
اسحاقبنجریر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
یارانت دربارهی کلام ابلیس: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ چه میگویند»؟
گفتم: «فدایت شوم! خداوند آن را در کتاب خود فرموده است».
فرمود: «شیطان دروغ گفت! ای ابااسحاق! خدا او را به جز از گل نیافریده است».
و آنگاه فرمود: خداوند فرموده است:
همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما بهوسیلهی آن، آتش میافروزید!
خداوند شیطان را از آتش آن درخت آفرید و مایهی درخت گل است».
شیطان در این مقایسه خلقت خودش و آدم ع کلک زد!
شیطان گفت: «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»، در حالیکه واقعیت اینه و اینو باید رو می کرد: «خَلَقْتَنِي مِنْ [طِينٍ = نارٍ] وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ». هر دوی ما از طین خلق شدهایم، یعنی هر دوی ما حسودیم! و مهم اینه کی با نور، این طینت حسادتشو تغییر میده و اصلاحش میکنه؟! پس «نار» و «طین» هر دو «حسادت» اند که باید با «نور» درمان شوند.
در واقع این حدیث زیبا مستند به این آیه قرآن اینو به ما میفهمونه که خود آتش هم اصلش از طین است یعنی شیطان میدونه خلقتش از گِل هست (میدونه حسوده) و حتی در گل هم بر انسان برتری نداره، اما میگه خلقتم از آتش است که اینجوری امر رو بر همه مشتبه کنه! چون امر بر خدا که اعوذ بالله مشتبه نمیشه … پس در واقع، طینت آدم و ابلیس بر هم برتری ندارند و این آدم است که چون بر مبنای حکمت الهی، ظرفی برای نور قرار گرفته، بر ابلیس برتری پیدا میکند و این وظیفه ابلیس است که بر مافوق علمی خود یعنی آدم علیه السلام سجده کند تا مثل ملائکه، آدم ع هم سلام خدا را به او هم برساند، و او هم از معنای اسم سلام، به سبب آدم ع بهرهمند شود، اما شیطان بخاطر حسادت نسبت به آدم ع این کارو نکرد.
نکته علمی مهم و قشنگی از این حدیث و آیه دستگیرمون میشه: «مقایسه نار و طین» چقدر زیباست … اینکه شیطان هم خلقتش از گل است «مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ» خیلی مطلب مهمی است.
اهل نور، با اخذ نور، از صاحبان نور، طینت حسدآلود مشترک با شیطان را قرنطینه نموده و اینجوری خلقتشان از گِل (طین) و آتش، یعنی حسادت، تغییر کرده و به نور مبدل می شود ان شاء الله تعالی.
اهل حسادت از فرصت «چهار ماه حرام» برایِ بودنِ با نور «فَسيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»، استفاده ننموده و در این طینت و گل آتشین خود یعنی حسادت، باقی مانده و مشمول تغییر و تحول نمی شوند.
خداوند به اهل حسادت، چهار ماه حرام فرصت داد تا به نور خود معرفت پیدا کنند و بیماری حسادت خویش را با این نور شفابخش، درمان نمایند، اما متاسفانه آمار مایوس کننده است یعنی اکثرا این فرصت طلایی را از دست داده و نسبت به طبیب نورانی خود جفا میکنند.
خداوند، به اهل حسادت، چهار ماه مهلت داد تا در حریم نورانی وارد شوند و از این فرصت طلایی برای درمان بیماری بدخیم حسادت خویش استفاده بنمایند: «إِنَّ اللَّهَ أَبَاحَ لِلْمُشْرِكِينَ الْحَرَمَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» یعنی باید در این دوران از فرصت موقتی استفاده از سایه «خیمه»، برای خود «بیت» دائمی دست و پا کنند (داستان خیمه و بیت زیباست.)
[سورة التوبة (9): آية 36]
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ (36)
اکثر اهل حسادت، این فرصت رو به هدر میدن و اینجوری در حق خودشون ظلم میکنن.
حسد ریشه بیماری مقایسه کردن است!
اولین کسی که مقایسه متشابه انجام داد شیطان بود!
فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ!
تفسير القمي ؛ ج1 ؛ ص41
ثم قال الله تبارك و تعالى لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا له
فأخرج إبليس ما كان في قلبه من الحسد فأبى أن يسجد
فقال الله عز و جل
ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.
امام صادق علیه اسلام:
فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ وَ اسْتَكْبَرَ وَ الِاسْتِكْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا-
قَالَ فَقَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ اعْفُنِي مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ ع وَ أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يَعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ-
قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ- إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيدُ-
فَأَبَى أَنْ يَسْجُدَ
فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ»
فَقَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ كَيْفَ وَ أَنْتَ الْعَدْلُ الَّذِي لَا تَجُورُ- فَثَوَابُ عَمَلِي بَطَلَ
قَالَ لَا- وَ لَكِنِ اسْأَلْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا مَا شِئْتَ ثَوَاباً لِعَمَلِكَ فَأَعْطَيْتُكَ-
فَأَوَّلُ مَا سَأَلَ الْبَقَاءَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ- فَقَالَ اللَّهُ قَدْ أَعْطَيْتُكَ
قَالَ سَلِّطْنِي عَلَى وُلْدِ آدَمَ
قَالَ قَدْ سَلَّطْتُكَ-
قَالَ أَجْرِنِي مِنْهُمْ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوقِ
قَالَ قَدْ أَجْرَيْتُكَ-
قَالَ وَ لَا يَلِدُ لَهُمْ وَلَدٌ إِلَّا وَ يَلِدُ لِي اثْنَانِ
قَالَ وَ أَرَاهُمْ وَ لَا يَرَوْنِي- وَ أَتَصَوَّرُ لَهُمْ فِي كُلِّ صُورَةٍ شِئْتُ
فَقَالَ قَدْ أَعْطَيْتُكَ-
قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي-
قَالَ قَدْ جَعَلْتُ لَكَ فِي صُدُورِهِمْ أَوْطَاناً
قَالَ رَبِّ حَسْبِي-
فَقَالَ إِبْلِيسُ عِنْدَ ذَلِكَ
«فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ- وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ»
امام صادق علیه اسلام:
لَمَّا أَعْطَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِبْلِيسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ الْقُوَّةِ-
قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ سَلَّطْتَهُ عَلَى وُلْدِي- وَ أَجْرَيْتَهُ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوقِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَا أَعْطَيْتَهُ- فَمَا لِي وَ لِوُلْدِي
فَقَالَ لَكَ وَ لِوُلْدِكَ السَّيِّئَةُ بِوَاحِدَةٍ وَ الْحَسَنَةُ بِعَشَرَةِ أَمْثَالِهَا-
قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي
قَالَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ إِلَى حِينِ يَبْلُغُ النَّفْسُ الْحُلْقُومَ-
فَقَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي قَالَ أَغْفِرُ وَ لَا أُبَالِي
قَالَ حَسْبِي-
قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ- بِمَا ذَا اسْتَوْجَبَ إِبْلِيسُ مِنَ اللَّهِ أَنْ أَعْطَاهُ مَا أَعْطَاهُ
فَقَالَ بِشَيْءٍ كَانَ مِنْهُ شَكَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ-
قُلْتُ وَ مَا كَانَ مِنْهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ-
قَالَ رَكْعَتَيْنِ رَكَعَهُمَا فِي السَّمَاءِ فِي أَرْبَعَةِ آلَافِ سَنَةٍ.
إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِ … الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ
نور میخوای؟ مقایسه اشتباه رو بذار کنار!
امام سجاد علیه السلام:
إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ
وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ
فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدَى بِنَا هُدِيَ
وَ مَنْ دَانَ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ
وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً
كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ.
به وسیله عقل ناقص و نظریههای باطل،
و قیاسهای فاسد و بیاساس نمیتوان به دین خدا دست یافت؛
تنها وسیله رسیدن به دین واقعی، تسلیم محض میباشد؛
پس هر کس تسلیم ما اهل بیت باشد (از هر انحرافی) در امان است
و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود.
و شخصی که با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین را دریابد، هلاک میگردد.
نور ولایت، فرایند مقایسه است!
نه یک مقایسه اشتباه بلکه یک مقایسه صحیح!
انگاری منِ ناآرام خودمو با منبع آرامش مقایسه میکنم که به آرامش میرسم،
ولی اگه خودمو با خطای خطاکار و با سهو او یا معصیت او یا فقر او مقایسه کنم و خودمونو ازش بهتر بدونیم این مقایسه مهلک قلبمونو تاریک میکنه و این اعتقاد فاسد، منو نابود میکنه و استعمال این کبر و بخل و حسد، میشه همون مقایسه باطلی که شخص مقایسه کننده را نابود خواهد نمود.
مقایسه درست به این میگن:
«سَهْوَهُ بِسَهْوِكَ!»
+ «وُرکلایف: درب باک بنزین، باز مونده یا جا مونده؟!»
این عبارت بسیار زیباست و باید خوب جا بیفته:
«سَهْوَهُ بِسَهْوِكَ»
[قیاس ممدوح – قیاس محکم] :
«قِسْ سَهْوَهُ بِسَهْوِكَ» چقدر این مطلب زیباست!
یعنی اینکه: خطای خطاکار به ما ربطی نداره!
[السَّهْوُ: خطأ]
یعنی سعی نکن با مقایسه اشتباه، خودتو از آیت، بهتر جلوه بدی و اونو خطا کار و خودتو اهل صواب بدونی، که این قیاس باطل شبیه ابلیس است، بلکه اگه میخوای مقایسه کنی، درست مقایسه کن! چجوری؟ با خودت بگو اگه اون خطا کرده، من که صد برابر او خطاکارم «سَهْوَهُ بِسَهْوِكَ»!
اگه او داره معصیت میکنه، من که هزار بار بیشتر از او گنهکارم! اگه او الآن نیازمند اینه که من بهش نور ولایت قرض بدم «اقرضهم من عرضک»، من که تا بینهایت نیازمند استقراض از بانک نورانی ولایت علمی آل محمد ع هستم! وقتی اینجوری مقایسه میکنی میبینی کارها درست از آب در میاد! هم در ملک و هم در ملکوت! توی قلبت نور آرامش ولایت رو بدنبال این مقایسه محکم خودت، حس می کنی! و در ملک هم نمودار تسلیم تو، که نه تسلیم نور ولایت آل محمد ع که در رفتار تو وجود داشته، میشه و لذا مسخر نور ولایت خواهد شد.
این حدیث بی نظیر است :
امام على عليه السّلام:
اِرْحَمْ مَنْ دُونَکَ یَرْحَمْکَ مَنْ فَوْقَکَ
وَ قِسْ سَهْوَهُ بِسَهْوِکَ
وَ مَعْصِیَتَهُ لَکَ بِمَعْصِیَتِکَ لِرَبِّکَ
وَ فَقْرَهُ اِلَی رَحْمَتِکَ بِفَقْرِکَ اِلَی رَحْمَهِ رَبِّک.
مهربانی کن به کسی که از تو کوچکتر است تا مهربانی کند به تو کسی که از تو برتر است،
و اشتباه او را به اشتباه خود مقایسه کن
و گناه او را به گناه خودت که در برابر پروردگارت انجام دادهای.
و همچنین مقایسه کن نیاز او را به مهربانی تو، به نیاز خودت به مهربانی پروردگارت.
امام على عليه السّلام:
مَنِ اِعْتَمَدَ عَلَی اَلرَّاْیِ وَ اَلْقِیَاسِ فِی مَعْرِفَهِ اَللَّهِ ضَلَّ وَ تَشَعَّبَتْ عَلَیْهِ اَلْاُمُور.
هر کس به رای و قیاس در شناخت خداوند اعتماد کند، گمراه شود و امور بر او پراکنده گردد.
امام على عليه السّلام:
لاَ یُقَاسُ بِالِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ هَذِهِ اَلْاُمَّهِ اَحَدٌ وَ لاَ یَسْتَوِی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اَبَدا.
آل محمّد صلوات اللّه علیهم را با هیچکس از این امّت مقایسه نکنید.
هرگز با ایشان برابر نمیشود کسی که نعمتهای ایشان بر او روان شده است.
خودتو با ولایت «آیاتی و رسلی» مقایسه کن و بسنج!
نظر خودتو وقتی با نور ولایت (نور جوف نار آیت) مقایسه کردی، اونوقت خجالت میکشی و نظرتو میندازی دور و میگی هر چی نور ولایت گفت همونه!
پس احراز هویت نور ولایت صاحبان نور میشه اصل داستان!
قلب، اینجوری معرفت به نور مربی و رب خویش پیدا میکند و ماهیت و هویت این نور برایش محرز میگردد و هزار واژه مترادف ولایت میخواد به ما این فرایند رو یاد بده که نور الولایة چجور فرایندی است.
سُیِلَ اَمِیرُ اَلْمُوْمِنِینَ ع بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ
قَالَ بِمَا عَرَّفَنِی نَفْسَهُ
قِیلَ وَ کَیْفَ عَرَّفَکَ نَفْسَهُ
قَالَ لاَ یُشْبِهُهُ صُورَهٌ وَ لاَ یُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لاَ یُقَاسُ بِالنَّاسِ
قَرِیبٌ فِی بُعْدِهِ بَعِیدٌ فِی قُرْبِهِ
فَوْقَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لاَ یُقَالُ شَیْ ءٌ فَوْقَهُ
اَمَامَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لاَ یُقَالُ لَهُ اَمَامٌ
دَاخِلٌ فِی اَلْاَشْیَاءِ لاَ کَشَیْ ءٍ دَاخِلٍ فِی شَیْ ءٍ
وَ خَارِجٌ مِنَ اَلْاَشْیَاءِ لاَ کَشَیْ ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَیْ ءٍ
سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَکَذَا وَ لاَ هَکَذَا غَیْرُهُ
وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ مُبْتَدَاٌ.
فرمود: به آنچه خودش خود را برایم معرفی کرده.
عرض شد:
چگونه خودش را به تو معرفی کرده؟
فرمود: هیچ صورتی شبیه او نیست و به حواس درک نشود و به مردم سنجیده نشود،
در عین دوری نزدیکست و در عین نزدیکی دور ،
برتر از همه چیز است و گفته نشود چیزی برتر از اوست،
جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد
در اشیا داخل است نه مانند داخل بودن چیزی در چیزی
از همه چیز خارجست نه مانند چیزی که از چیزی خارج باشد
منزه است آنکه چنین است و جز او چنین نیست،
و او سر آغاز همه چیز است.
این حدیث بسیار زیبا و مهم است!
امام صادق علیه السلام:
فِي رِسَالَتِهِ إِلَى أَصْحَابِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ
أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّهُ مَنْ دَعَا غَيْرَهُ إِلَى دِينِهِ بِالارْتِيَاءِ وَ الْمَقَايِيسِ لَمْ يُنْصِفْ وَ لَمْ يُصِبْ حَظَّهُ
لِأَنَّ الْمَدْعُوَّ إِلَى ذَلِكَ لَا يَخْلُو أَيْضاً مِنَ الِارْتِيَاءِ وَ الْمَقَايِيسِ
وَ مَتَى مَا لَمْ يَكُنْ بِالدَّاعِي قُوَّةٌ فِي دُعَائِهِ عَلَى الْمَدْعُوِّ لَمْ يُؤْمَنْ عَلَى الدَّاعِي أَنْ يَحْتَاجَ إِلَى الْمَدْعُوِّ بَعْدَ قَلِيلٍ
لِأَنَّا قَدْ رَأَيْنَا الْمُتَعَلِّمَ الطَّالِبَ رُبَّمَا كَانَ فَائِقاً لِلْمُعَلِّمِ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ
وَ رَأَيْنَا الْمُعَلِّمَ الدَّاعِيَ رُبَّمَا احْتَاجَ فِي رَأْيِهِ إِلَى رَأْيِ مَنْ يَدْعُو
وَ فِي ذَلِكَ تَحَيَّرَ الْجَاهِلُونَ وَ شَكَّ الْمُرْتَابُونَ وَ ظَنَّ الظَّانُّونَ
وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ جَائِزاً لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ الرُّسُلَ بِمَا فِيهِ الْفَصْلُ
وَ لَمْ يَنْهَ عَنِ الْهَزْلِ وَ لَمْ يَعِبِ الْجَهْلَ
وَ لَكِنَّ النَّاسَ لَمَّا سَفِهُوا الْحَقَّ وَ غَمَطُوا النِّعْمَةَ وَ اسْتَغْنَوْا بِجَهْلِهِمْ وَ تَدَابِيرِهِمْ عَنْ عِلْمِ اللَّهِ
وَ اكْتَفَوْا بِذَلِكَ دُونَ رُسُلِهِ وَ الْقُوَّامِ بِأَمْرِهِ
وَ قَالُوا لَا شَيْءَ إِلَّا مَا أَدْرَكَتْهُ عُقُولُنَا وَ عَرَفَتْهُ أَلْبَابُنَا
فَوَلَّاهُمُ اللَّهُ مَا تَوَلَّوْا وَ أَهْمَلَهُمْ وَ خَذَلَهُمْ حَتَّى صَارُوا عَبَدَةَ أَنْفُسِهِمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ
وَ لَوْ كَانَ اللَّهُ رَضِيَ مِنْهُمُ اجْتِهَادَهُمْ وَ ارْتِيَاءَهُمْ فِيمَا ادَّعَوْا مِنْ ذَلِكَ
لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ إِلَيْهِمْ فَاصِلًا لِمَا بَيْنَهُمْ وَ لَا زَاجِراً عَنْ وَصْفِهِمْ
وَ إِنَّمَا اسْتَدْلَلْنَا أَنَّ رِضَى اللَّهِ غَيْرُ ذَلِكَ بِبِعْثَةِ الرُّسُلِ بِالْأُمُورِ الْقَيِّمَةِ الصَّحِيحَةِ
وَ التَّحْذِيرِ عَنِ الْأُمُورِ الْمُشْكِلَةِ الْمُفْسِدَةِ
ثُمَّ جَعَلَهُمْ أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ بِأُمُورٍ مَحْجُوبَةٍ عَنِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ
فَمَنْ طَلَبَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بِقِيَاسٍ وَ رَأْيٍ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً
وَ لَمْ يَبْعَثْ رَسُولًا قَطُّ وَ إِنْ طَالَ عُمُرُهُ قَابِلًا مِنَ النَّاسِ خِلَافَ مَا جَاءَ بِهِ حَتَّى يَكُونَ مَتْبُوعاً مَرَّةً وَ تَابِعاً أُخْرَى وَ لَمْ يُرَ أَيْضاً فِيمَا جَاءَ بِهِ اسْتَعْمَلَ رَأْياً وَ لَا مِقْيَاساً حَتَّى يَكُونَ ذَلِكَ وَاضِحاً عِنْدَهُ كَالْوَحْيِ مِنَ اللَّهِ
وَ فِي ذَلِكَ دَلِيلٌ لِكُلِّ ذِي لُبٍّ وَ حِجًى إِنَّ أَصْحَابَ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ مُخْطِئُونَ مُدْحَضُونَ
وَ إِنَّمَا الِاخْتِلَافُ فِيمَا دُونَ الرُّسُلِ لَا فِي الرُّسُلِ
فَإِيَّاكَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ أَنْ تَجْمَعَ عَلَيْكَ خَصْلَتَيْنِ
إِحْدَاهُمَا الْقَذْفُ بِمَا جَاشَ بِصَدْرِكَ وَ اتِّبَاعُكَ لِنَفْسِكَ إِلَى غَيْرِ قَصْدٍ وَ لَا مَعْرِفَةِ حَدٍّ
وَ الْأُخْرَى اسْتِغْنَاؤُكَ عَمَّا فِيهِ حَاجَتُكَ وَ تَكْذِيبُكَ لِمَنْ إِلَيْهِ مَرَدُّكَ
وَ إِيَّاكَ وَ تَرْكَ الْحَقِّ سَأْمَةً وَ مَلَالَةً وَ انْتِجَاعَكَ الْبَاطِلَ جَهْلًا وَ ضَلَالَةً
لِأَنَّا لَمْ نَجِدْ تَابِعاً لِهَوَاهُ جَائِزاً عَمَّا ذَكَرْنَا قَطُّ رَشِيداً فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ.
امام صادق علیه السلام در نامهای خطاب به آنها که اهل رأیزنی شخصی و مِن عِندی [و نه مستند به قرآن و عترت] و قیاس بودند، چنین نوشتهاند:
آنکه دیگری را بر اساس نظریهپردازی و سنجشهای شخصی، به دین بخواند، توفیقی نخواهد یافت چرا که آن دیگری نیز خود خالی از نظر و دیدگاه نیست
و ای بسا پس از مدتی، فرد اولی (داعی)، خود پیرو نظریه فرد دوم (مدعو) شود،
چرا که ما بارها دیدهایم که دانش آموزی نظریهای برتر از استادش ارائه کرده است و بر او غالب شده است،
در چنین اثبات و ابطالهایی است که شک و تخیل و وهمپردازی گریبان افراد و جامعه را میگیرد.
اگر قرار بود خداوند به چنین شرایطی رضایت دهد [و امر نظریهپردازی را به عقول انسانها واگذار نماید] رسولان را که فصلالخطاب هستند، برنمیانگیخت تا مانع جهل و پوچگرایی مردم شود .
اما افسوس که مردم چون که از حق رویگردان گشته و کفران نعمت [اهل بیت علم و هدایت] کردند و با اتکا به نادانی و تدبیر خویش، خود را از علم و تدبیر الهی بینیاز دانستند و از اطاعت رسولان و حجج الهی سرباز زده و مدعی شدند جز آنچه عقلها در مییابد، حقیقتی نیست، خداوند هم بر آنان حاکمان فاسد و جائر را مسلط کرد و آنها را چنان خوار و ذلیل کرد که بندگان نفس خویش گشتند.
اگر قرار بود خداوند به اجتهاد و نظریهپردازی آنها رضایت دهد، دیگر نیازی به ارسال رسول و فصلالخطاب و کسی که آنها را از این گمراهی باز دارد، نبود؛
در حالیکه ما میبینیم، خداوند رسولانش را با دانش روشن و هدایت صحیح مبعوث کرده تا مردم را از نظریات و دیدگاههای پیچیده و تباهکننده بر حذر دارند، سپس رسولانش را راهنمایان به سوی صراط مستقیم خودش – که از هر گونه رأیزنی و قیاس عاری هستند- قرار داد.
پس با این وجود، اگر کسی با قیاس رأی شخصی به دنبال حکم و هدایت الهی است،
دستآوردی جز دوری از خداوند نخواهد داشت.
خداوند هرگز به رسلی – حتی آنان که عمری طولانی داشتند مثل نوح (ع) – اجازه نداد که برخلاف وحی الهی، تابع خواسته و نظرات مردم شود و یا آنکه از پیش خود به نظریهپردازی روی آورد.
همین مسأله، دلیلی روشن برای هر صاحب خردی است که دریابد اهل رای و قیاس بر خطا و باطلند.
و اختلاف در دوری پس از پیامبران است نه در پیامبران.
ای شنونده! برحذر باش از اینکه دو خصلت در تو جمع شود:
یکی اینکه هرچه بر سینهات سنگین آید را [صرفا بدین جهت که نمیتوانی توجیهش کنی] کنار بگذاری، و ناخودآگاه و بدون اینکه حد و حریمی را بشناسی از نفست پیروی کنی؛
و دیگر اینکه از آنچه بدان واقعا نیاز داری احساس بینیازی کنی،
و کسی را که بازگشت تو به اوست تکذیب نمایی،
و حق را به خاطر دلتنگی و خستگی رها کنی،
و از روی جهل و گمراهی به سوی باطل بشتابی؛
که البته ما هیچ انسان رشیدی [= رشدیافتهای] نیافتیم که از هوای نفسش پیروی کند
و از آنچه ما گفتیم عبور نماید؛
پس در آنچه گفته شد خوب تامل نما!
حدیث مهم و جالب و زیبایی است.
[الارْتِيَاءِ «رأی» – الْمَقَايِيسِ] : « الرَّأْيِ – الْقِيَاسِ »
«انصاف» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست، لذا منصفانه کار انجام دادن و منصف بودن به این است که اهل نورشان باشی یعنی کارهاتو به تاسی از نور ولایت علمی اونها انجام بدی مثلا تا میای سر بچه داد بزنی یاد این مطلب زیبای اونها میافتی که خطای خطاکار به ما مربوط نیست و «سهوه بسهوک»!
یعنی انصاف نیست وقتی خودت خطاکاری، دیگرانو بخاطر خطاهاشون سرزنش کنی! سنجش دیگران با ترازوی خودت کار درست و منصفانهای نیست بلکه وقتی با اعتقاد آل محمد ع با دیگران تعامل داری میبینی چقدر کارها درست و صحیح پیش میرود.
پس با نظر خودت و با مقایسه اشتباه، زندگی رو پیش نبر « فَإِنَّهُ مَنْ دَعَا غَيْرَهُ إِلَى دِينِهِ بِالارْتِيَاءِ وَ الْمَقَايِيسِ لَمْ يُنْصِفْ وَ لَمْ يُصِبْ حَظَّهُ » که این روش، عادت غلط و مهلکی است و موجب تباهی و نابودی آرامش درون قلبت می شود.
نکته قشنگی است « لِأَنَّ الْمَدْعُوَّ إِلَى ذَلِكَ لَا يَخْلُو أَيْضاً مِنَ الِارْتِيَاءِ وَ الْمَقَايِيسِ »:
ببین وقتی تو با رای و مقیاس خودت کارهای اشتباه دیگرانو اندازه میگیری، داستان میشه رویارویی و تقابل دو اندیشه غلط با هم! خوب معلومه چه سرنوشتی رقم خواهد خورد! اما اگه روش تو این باشه که با رای و میزان آل محمد ع کاراتو پیش ببری ، هر کسی هم که سر راهت قرار بگیره چون تو روش غلط خودتو کنار گذاشتی و با روش صحیح آل محمد ع باهاش برخورد میکنی ، قطعا همه مخلوقات عالم نسبت به نور ولایت که جونشون وصل به اونه ، حالت تعظیم و کرنش خواهند داشت و اینجوری انگاری تو به نمایندگی از آل محمد ع با او برخورد میکنی و باهاش حرف میزنی لذا او دیگه با وجود داشتن حرف برای گفتن ، در مقابل نور ولایت حرفی با ارزش نداره که بزنه ! پس راه مقابله به مثل با رای و نظر دیگران ، استعمال رای و نظر خودت نیست بلکه راهش استعمال اندیشه عالم ربانی است که می فرماید چون خودت هم خطاکاری پس زبانت کوتاه باشد و سهوه بسهوک آویزه گوشت باشد ، اصلا تربیت سهو و خطای اونو بذار بعهده آیاتی و رسلی و خودت خودسرانه برای تربیت او اقدام ننما.
ادامه مطلب:
« وَ مَتَى مَا لَمْ يَكُنْ بِالدَّاعِي قُوَّةٌ فِي دُعَائِهِ عَلَى الْمَدْعُوِّ لَمْ يُؤْمَنْ عَلَى الدَّاعِي أَنْ يَحْتَاجَ إِلَى الْمَدْعُوِّ بَعْدَ قَلِيلٍ »
وقتی تو داری سعی میکنی طرف مقابل رو با رای و نظر خودت مجاب کنی ، و از طرفی اونم رای و نظر خودشو داره استعمال میکنه ، اینجا در تقابل دو بینش باطل ، خوب بالاخره یکی نسبت به دیگری قوت بیشتری ممکنه داشته باشه لذا اگه تو که ادعا داری بهتر می فهمی یهو کاشف بعمل بیاد در این زمینه طرف مقابل از تو قوی تر برخورد کنه ، چی میشه ؟ هیچی ، اومدی اونو مجاب کنی ، بر عکس خودت مجاب شدی و رفتی زیر بلیط اون!
در مجموعه باطل داستان اینجوری است که : « وَ رَأَيْنَا الْمُعَلِّمَ الدَّاعِيَ رُبَّمَا احْتَاجَ فِي رَأْيِهِ إِلَى رَأْيِ مَنْ يَدْعُو »، ولی در ولایت آل محمد ع هرگز صاحبان نور نیاز به کامنت علمی فالوئرهاش نداره و اصلا این خیلی خنده داره که دکتر از مریض بپرسه خوب دیگه چی برات بنویسم و دیگه چی میخوای!
نور، فرایند کاسبی و مشتریمداری نیست! خدا برای کسب درآمد بیشتر ، به حرف بندههاش نمیکنه ! هیچ عاملی فرایند اصلاح و تربیت بندگان، توسط خدا رو تحت تاثیر خودش قرار نمیده!
خدا برای درمان حسد قلبها کار خودشو میکنه!
در این حدیث بسیار زیبا میخوایم اینو بفهمیم که دیگه برای همیشه مقایسه اشتباه رو بذاریم کنار و این عادت مهلک رو ترک کنیم و تعامل ما با دیگران از روی نظرات شخصی خودمون نباشه بلکه پس از احراز هویت نور در ملک و در ملکوت قلب و فهم دستور العمل عالَم بالا یعنی امر و نهی ولی خدا ، بعینه اونو اجرا کنیم و خودمونو به تکلف نیندازیم.
ادامه : « وَ فِي ذَلِكَ تَحَيَّرَ الْجَاهِلُونَ وَ شَكَّ الْمُرْتَابُونَ وَ ظَنَّ الظَّانُّونَ » می فرماید وقتی عادت میکنی که همه چیزو با ترازوی خودت بسنجی نه تراوزی آل محمد ع یهو گذرت می افته به ترازویی که یه ذره از خودت بهتره اما با تراوزی آل محمد ع خیلی فاصله داره لذا اینجا وقتی تو که خودتو صاحب نظر میدونستی و حالا مجبوری بری زیر بلیط حرفهای کسی که میدونی اونم مثل تو اشتباه فکر میکنه اینجا دیگه داستان غمناک میشه!
… خوشا به حال قلوبی که در ملکوت نورانی آل محمد ع سیر میکنند و آن به آن، قلبشان با این میزان نورانی خودشونو تطبیق میدن و آپ تو دیت میکنن و این قلب بروز ، منبع آرامشی میشه برای خود آنها و اطرافیانش ان شاء الله تعالی.
ادامه : « وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ جَائِزاً لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ الرُّسُلَ بِمَا فِيهِ الْفَصْلُ وَ لَمْ يَنْهَ عَنِ الْهَزْلِ وَ لَمْ يَعِبِ الْجَهْلَ » اگه خوب و منصفانه با خودت فکر کنی به این نتیجه میرسی که ، خوب ببین اگه این طرز فکر درست بود که هر کسی برای خودش رایی و نظری داره که اونم محترمه ! دیگه چه لزومی داشت خدا این همه زحمت بکشه و پیامبران و رسولان خودشو که بهترین بندگانش هستند رو اینجوری فدا کنه و قربانی یه عده حسود کنه و داستان کربلا رو در هر عصر و زمانی هِی تکرار کنه ؟! این مردان آسمانی با این کتب آسمانی با این محتوای پر فضیلت آنها ! این همه هزینه رو چرا باید خدا متقبل بشه اونم برای این بندگانی که خودشونو صاحب رای و قیاس می دونن ! اگه میزان رای و قیاس ماها بود که دیگه چه لزومی به فرستادن رسولان الهی بود ؟! مگه خدا کار عبث انجام میده ؟!
ادامه : « وَ لَكِنَّ النَّاسَ لَمَّا سَفِهُوا الْحَقَّ وَ غَمَطُوا النِّعْمَةَ وَ اسْتَغْنَوْا بِجَهْلِهِمْ وَ تَدَابِيرِهِمْ عَنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اكْتَفَوْا بِذَلِكَ دُونَ رُسُلِهِ وَ الْقُوَّامِ بِأَمْرِهِ وَ قَالُوا لَا شَيْءَ إِلَّا مَا أَدْرَكَتْهُ عُقُولُنَا وَ عَرَفَتْهُ أَلْبَابُنَا فَوَلَّاهُمُ اللَّهُ مَا تَوَلَّوْا وَ أَهْمَلَهُمْ وَ خَذَلَهُمْ حَتَّى صَارُوا عَبَدَةَ أَنْفُسِهِمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ » میدونی مشکل از کجا شروع میشه ؟ اشکال از اونجایی شروع میشه که وقتی عدهای با صاحبان نور در ملک آشنا می شوند و نور ولایت را بوضوح از او یاد می گیرند معذلک اکثرا از روی حسد پشت به او نموده و این حقیقت نورانی را نادیده می انگارند و روش او را در زندگی روزمره خویش بکار نمی بندند و به رای و نظر باطل خویش بسنده نموده و خود را عاقلتر از او تصور می کنند در حالیکه خداوند آنها را با این اتمام نعمت یعنی شناساندن صاحبان نور به آنها ، مشمول رحمت خود نمود اما کو که کسی قدرشناس باشد ، و متاسفانه این کوردلان حسود اینجوری میگن: تا چیزی به عقل ما جور درنیاد قبولش نمی کنیم! در حالیکه عقل حسود از درک نور الولایة عاجز است و تا قلبی ابتدا حسد را نسبت به صاحب نورش کنار نگذارد، هرگز هویت نورانی او در ملک و ملکوت برایش محرز نخواهد شد. خدا هم میگه من از این نعمت علوم نورانی و ربانی و صاحبان و حاملان آن که معلم آموزش فرایند نور الولایة هستند، دیگه بالاتر ندارم و اگه میداشتم چون رحمان و رحیمم حتما اونو پیشکش میکردم اما نور آخر خطه! و اگه کسی این نعمتو قدر ندونه دیگه خدا اونو ولش میکنه به حال خودش «نور از دست رفته»، و سرنوشت کسانی که خدا اونارو به حال خودشون واگذار میکنه چیزی است که باید بگیم نعوذ بالله از این سرنوشت شوم اهل شک و حسد به خود واگذاشته ای، که نور را دیدند و بهش پشت کردند: قالوا سمعنا و عصینا!
ادامه : « وَ لَوْ كَانَ اللَّهُ رَضِيَ مِنْهُمُ اجْتِهَادَهُمْ وَ ارْتِيَاءَهُمْ فِيمَا ادَّعَوْا مِنْ ذَلِكَ لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ إِلَيْهِمْ فَاصِلًا لِمَا بَيْنَهُمْ وَ لَا زَاجِراً عَنْ وَصْفِهِمْ » اینا اگه یه کمی عاقل بودند و با خودشون فکر می کردند که ببین اگه عقل ما ملاک و میزان بود و چیز کاملی بود که خدا لازم نبود این همه برای ارسال رسل و انزال کتب هزینه کنه و ما هم همشو اسراف کنیم و بی نتیجه ! پی حتما خدا یه چیزی میدونسته که برای ما صاحبان رای و قیاس ، یه میزانی یه ترازویی قرار داده تا مدام خودمونو با اون کالیبره کنیم «تحری»!
اهل نور یقین باور دارند که « وَ إِنَّمَا اسْتَدْلَلْنَا أَنَّ رِضَى اللَّهِ غَيْرُ ذَلِكَ بِبِعْثَةِ الرُّسُلِ بِالْأُمُورِ الْقَيِّمَةِ الصَّحِيحَةِ وَ التَّحْذِيرِ عَنِ الْأُمُورِ الْمُشْكِلَةِ الْمُفْسِدَةِ ثُمَّ جَعَلَهُمْ أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ بِأُمُورٍ مَحْجُوبَةٍ عَنِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ » رضای خدا در اینه که با فرستادن رسولان الهی و تفهیم نور ولایت به ما، نعمت رو به ما تموم کنه، و حالا ما باید در اموراتمون بخصوص موارد مشکل و مهم که سر دوراهی ها گیر میکنیم ، بدانیم وظیفه ما استعمال اندیشه نورانی در دل شرایط است نه بکار بستن رای و نظر اشتباه خود یا اتباع از دانه درشتهای قبیله شیطان. انگاری خدا صاحبان نور رو مثال زده به راهی که آخرش به خدا ختم میشه ! دری که رو به خدا باز میشه ! کسی که به سمت خدا راهنمایی و جهت یابیمون میکنه «مثل جی پی اس» و از اونطرف شیطان که مسیر آتش جهنم را نشان میدهد.
ادامه : « فَمَنْ طَلَبَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بِقِيَاسٍ وَ رَأْيٍ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً وَ لَمْ يَبْعَثْ رَسُولًا قَطُّ وَ إِنْ طَالَ عُمُرُهُ قَابِلًا مِنَ النَّاسِ خِلَافَ مَا جَاءَ بِهِ حَتَّى يَكُونَ مَتْبُوعاً مَرَّةً وَ تَابِعاً أُخْرَى وَ لَمْ يُرَ أَيْضاً فِيمَا جَاءَ بِهِ اسْتَعْمَلَ رَأْياً وَ لَا مِقْيَاساً حَتَّى يَكُونَ ذَلِكَ وَاضِحاً عِنْدَهُ كَالْوَحْيِ مِنَ اللَّهِ وَ فِي ذَلِكَ دَلِيلٌ لِكُلِّ ذِي لُبٍّ وَ حِجًى إِنَّ أَصْحَابَ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ مُخْطِئُونَ مُدْحَضُونَ وَ إِنَّمَا الِاخْتِلَافُ فِيمَا دُونَ الرُّسُلِ لَا فِي الرُّسُلِ » نمیشه طالب چیز با ارزشی که نزد خداست باشی ولی با استعمال رای و نظر خودت!
باید حتما برای اخذ نور ولایت ، قلبت حسادت به صاحبان نور رو بذاره کنار و با اخذ این نور ، نورانی و با ارزش بشی ان شاء الله تعالی … کسی که خودسرانه عمل کنه، روز بروز از حقیقت دور و دورتر خواهد شد … اهل یقین بوضوح میدونن که اهل شک سخت در اشتباه هستند … اختلاف همیشه در بین اونایی است که دور نور جمع نیستند، چون نور ، سبب الفت است و همه کسانی که از نور جدا می شوند گرچه برای اطفاء نور رب، با هم ظاهرا متحد و مجتمع می شوند اما هر کسی ساز خودش را می زند و هر کسی خودشو از دیگری بالاتر می بیند و این کبر مجموعه اونها چنان سرنوشت شومی براشون رقم می زند که شنیدنش هم مو به تن راست میکند اعوذ بالله از این سرنوشت های شوم تکراری!
ادامه : « فَإِيَّاكَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ أَنْ تَجْمَعَ عَلَيْكَ خَصْلَتَيْنِ
إِحْدَاهُمَا الْقَذْفُ بِمَا جَاشَ بِصَدْرِكَ وَ اتِّبَاعُكَ لِنَفْسِكَ إِلَى غَيْرِ قَصْدٍ وَ لَا مَعْرِفَةِ حَدٍّ » پس نتیجه این مطالب با ارزش بطور خلاصه چی باشه ؟ اینکه مایی که این حدیث به گوشمون خورد ان شاء الله به گوش قلبمون هم خورده باشه : ما باید حواسمون باشه معرفة الامام بالنورانیه داشته باشیم و هر حرفی که به دلمون رسید و بوی تاریکی میده رو که برخواسته از رای و قیاس باطل حسد خود ما و یا دیگران است رو تشخیص بدهیم و نادیده بگیریم و بهش گوش نکنیم و اجرائش ننماییم و دنبال عمل به دستورات هوای نفس خود نباشیم و این ممکن نیست مگر اینکه قلب مقصد رو بشناسه یعنی معرفت به نور رب پیدا نماید یعنی شامه قلب فقیه با بو کشیدن کلام و حرف در آفاق و انفس خودش بوی آرامش یا نا آرامی رو تشخیص بده و جزو اصحاب کهف زمانش باشه ان شاء الله تعالی، لذا همه چیز وصل به احراز هویت نور در ملک و ملکوت دارد …
« وَ الْأُخْرَى اسْتِغْنَاؤُكَ عَمَّا فِيهِ حَاجَتُكَ وَ تَكْذِيبُكَ لِمَنْ إِلَيْهِ مَرَدُّكَ
وَ إِيَّاكَ وَ تَرْكَ الْحَقِّ سَأْمَةً وَ مَلَالَةً وَ انْتِجَاعَكَ الْبَاطِلَ جَهْلًا وَ ضَلَالَةً
لِأَنَّا لَمْ نَجِدْ تَابِعاً لِهَوَاهُ جَائِزاً عَمَّا ذَكَرْنَا قَطُّ رَشِيداً فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ.» و اینکه حواست باشه هیچوقت دستتو از تو دست ذریه نورانی آل محمد علیهم السلام، در ملک و بخصوص در ملکوت، در نیاری و همیشه قلبت متوسل به نور ولایت علمی اونها باشه و خودتو بی نیاز از اونها ندانی و همیشه حواست به این تکلمات شیطان باشه که بهت القاء میکنه تو از نور بی نیاز هستی و بهش نیازی نداری، این اندیشه پلید رو از خودت دور کن و تکذیبش نما! خیلی حواست باشه ترک حق ننمایی یعنی پشت به نور نکنی یعنی به صاحبان نور بی وفایی نکنی. + «وفاداری – بی وفایی (غدر)»
آل محمد ع می فرمانید ما که ندیدیم کسی بدون اخذ نور بتونه اصلاح و تربیت بشه و رشد کنه!
دیگه خود دانی «فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ»!
چقدر این حدیث زیبا و مهم و لذتبخش است و محتوی مطالب بسیار دقیق و علمی و کاربردی است!
تقلید از نور، نه قیاس حسدآلود!
امام رضا علیه السلام:
عَنِ الْبَزَنْطِيِّ قَالَ:
قُلْتُ لِلرِّضَا ع جُعِلْتُ فِدَاكَ
إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَقُولُونَ نَسْمَعُ الْأَمْرَ يُحْكَى عَنْكَ وَ عَنْ آبَائِكَ ع فَنَقِيسُ عَلَيْهِ وَ نَعْمَلُ بِهِ
فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ مَا هَذَا مِنْ دِينِ جَعْفَرٍ
هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا حَاجَةَ بِهِمْ إِلَيْنَا قَدْ خَرَجُوا مِنْ طَاعَتِنَا وَ صَارُوا فِي مَوْضِعِنَا
فَأَيْنَ التَّقْلِيدُ الَّذِي كَانُوا يُقَلِّدُونَ جَعْفَراً وَ أَبَا جَعْفَرٍ
قَالَ جَعْفَرٌ لَا تَحْمِلُوا عَلَى الْقِيَاسِ فَلَيْسَ مِنْ شَيْءٍ يَعْدِلُهُ الْقِيَاسُ إِلَّا وَ الْقِيَاسُ يَكْسِرُهُ.
تقلید مذموم – تقلید ممدوح – بدعت
امام علی علیه السلام:
خَطَبَ اَمِیرُ اَلْمُوْمِنِینَ ع اَلنَّاسَ فَقَالَ اَیُّهَا اَلنَّاسُ
اِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ اَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ اَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ
یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اَللَّهِ
یَتَوَلَّی فِیهَا رِجَالٌ رِجَالاً
فَلَوْ اَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یَخْفَ عَلَی ذِی حِجًی وَ لَوْ اَنَّ اَلْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اِخْتِلاَفٌ
وَ لَکِنْ یُوْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَیَجِییَانِ مَعاً
فَهُنَالِکَ اِسْتَحْوَذَ اَلشَّیْطَانُ عَلَی اَوْلِیَایِهِ
وَ نَجَا اَلَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَی.
امیر المومنین علیه السلام برای مردم سخنرانی کرد و فرمود:
ای مردم همانا آغاز پیدایش آشوبها فرمانبری هوسها و بدعت نهادن احکامی است بر خلاف قرآن که مردمی بدنبال مردمی آن را بدست گیرند،
اگر باطل برهنه می بود بر خردمندی نهان نمی گشت و اگر حق ناآمیخته مینمود اختلافی پیدا نمیشد
ولی مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته و آمیخته شود و با هم پیش آیند،
اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره شود
و آنها که از جانب خدا سبقت نیکی داشتند نجات یابند.
ریشهی همهی اختلافها، قطع رابطه با نور
و اعتماد به رای و قیاس باطل است!
+ «اعتماد به نفس!»
امام على علیه السلام:
تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ
ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ
ثُمَّ تَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً
وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ
أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ
أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ
أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى
أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ ص عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ
وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ وَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً
وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ.
به یکی از آنها (قضات) قضیه (مشکلی) در مورد حکمی از احکام می رسد
و او به رای خویش درباره آن داوری می کند،
سپس درست همان قضیه به دیگری می رسد و درباره آن، خلاف گفته قاضی نخست حکم می کند.
آنگاه داوران به این حکم نزد پیشوایی که از آنها داوری خواسته جمع میشوند
و او هم آرای همه آنها را صواب می شمارد،
با آنکه خدای آنها یکی، پیامبرشان یکی و کتابشان هم یکی است.
آیا خداوند سبحان به آنها دستور داده است و آنها هم اطاعتش کرده اند،
یا آنها را از اختلاف نهی کرده و نافرمانیش نموده اند؟
یا خداوند دین ناقصی فرو فرستاده و از آنها در کامل کردن آن یاری جسته است؟
یا اینها شریک وی بوده اند و حق دارند که بگویند و او هم ناگزیر است[ به حرف آنها] راضی باشد؟
و یا خداوند دین کاملی فرو فرستاده و رسول( ص) در تبلیغ و رسانیدن آن کوتاهی کرده است؟
با آنکه خداوند سبحان می فرماید:
ما در کتاب (قران) چیزی را فروگذار نکردیم و در قران بیان هر چیز هست
و ذکر فرموده که بخشی از قران بخش دیگر را تصدیق می کند و هیچ اختلافی در آن نیست
و نیز فرمود:
اگر قران از نزد غیر خدا می بود، اختلاف فراوان در ان می یافتند.
و قران ظاهرش زیبا و باطنش عمیق (وبی پایان) است.
عجایب آن تمام نمی شود و غرایبش به پایان نمی رسد
و تاریکیها جز با آن زدوده نمی شود.
امام علی علیه السلام:
يُوقَفُ الْعَبْدُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَيَقُولُ قِيسُوا بَيْنَ نِعَمِي عَلَيْهِ وَ بَيْنَ عَمَلِهِ
فَتَسْتَغْرِقُ النِّعَمُ الْعَمَلَ
فَيَقُولُونَ قَدِ اسْتَغْرَقَ النِّعَمُ الْعَمَلَ
فَيَقُولُ هَبُوا لَهُ نِعَمِي وَ قِيسُوا بَيْنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ مِنْهُ
فَإِنِ اسْتَوَى الْعَمَلَانِ أَذْهَبَ اللَّهُ الشَّرَّ بِالْخَيْرِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ
وَ إِنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِفَضْلِهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ فَضْلٌ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ التَّقْوَى لَمْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ تَعَالَى وَ اتَّقَى الشِّرْكَ بِهِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْمَغْفِرَةِ يَغْفِرُ اللَّهُ لَهُ بِرَحْمَتِهِ إِنْ شَاءَ وَ يَتَفَضَّلُ عَلَيْهِ بِعَفْوِهِ.
روز قيامت انسان را در محضر خداوند متعال نگه مى دارند و ذات اقدس الهى فرمان مى دهد كه بين نعمتهايى كه به او ارزانى كرده و بين اعمالى كه انجام داده ، مقايسه كنند؛
در اين مقايسه ، نعمتها اعمال وى را فرا مى گيرد، در اين هنگام خداى تعالى مى فرمايد: نعمتها را به او ببخشيد و اعمال نيك و بد او را باهم مقايسه كنيد،
پس اگر مساوى هم بود خداوند متعال ، اعمال بد او را به وسيله اعمال نيكش از بين مى برد و او را داخل بهشت مى كند. اگر اعمال خير او برتر بود، خداوند آن را به فضل و كرمش به او عطا مى كند
و اگر اعمال شر او برتر بود و او پرهيزكار بوده ، شرك نورزيده و از آن پرهيز نموده است ، از اهل مغفرت خواهدبود،
و خداوند اگر خواست به رحمت خود او را مى آمرزد و با عفوش بر او تفضّل مى كند.