Break free from the slavery of Satan with light!
«رقب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«المَرْقَب: برج دیدهبانی، watchtower»
در زبان عربی به برج دیدهبانی میگویند «المَرْقَب».
برج مراقبت پرواز فرودگاه چقدر اهمیّت دارد؟!
هواپیما، برای پرواز و فرود، باید از برج مراقبتش اجازه بگیره!
«برج المراقبة الجویّة» – «Air traffic control tower» – «مراقبت پرواز»
مفهوم «کنترل» از هزار واژه مترادف «نور الولایة» استنباط میشود، منجمله «حکم»!
اصلا مدیریّت و مَنِیجمِنت کارها، بدون فرایند نظارت و بدون حضور سوپروایزر شاهد و مراقب بر امور، غیر ممکن است! پرستار مراقب، مدام بیمارشو زیر نظر گرفته و داره علائمِ حیاتیِ اونو مانیتورینگ میکنه! چِک میکنه!
+ «داریم دیده میشیم! داریم شنیده میشیم! رزق نورانی!»
+ «فکک – حسود، مُشتش باز میشه! لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ!»
+ «فکک»
در مورد اهل نور: «فَكُّ رَقَبَةٍ»:
«فَكُّ رَقَبَةٍ: فَكُّهَا مِنَ الْحِرْصِ وَ الطَّمَعِ»
«فَكُّ رَقَبَةٍ: فَكُّهَا مِنَ الْحَسَد»
+ «لیلة الصّکاک، لیلة القدر!»
+ «رقب»
امام صادق علیه السلام:
… سوال فرشته مرگ از مُحتَضَر حسود:
«أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ؟
أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ؟
تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي دَارِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؟
آيا برات آزادى خود را از آتش جهنم گرفتهاى؟
آيا اماننامهی برائت خود را از دوزخ گرفتهاى؟
آيا در دنيا به عصمت كبری (نور الولایة) چنگ زدهاى؟»
حسود در جواب این سوالات ملک الموت میگه:
من در دنیا، قلبا اهل نور الولایة نبودم:
«مَا أَعْرِفُهَا وَ لَا أَعْتَقِدُ بِهَا»
ملک الموت به او می گوید:
«وَ مَا كُنْتَ تَعْتَقِدُ؟!
تو معتقد به آن نيستى!؟»
… و اینگونه به او بشارت به نار ابد میدهند!
اما قلبی که در مهلت دنیا، به برکت معرفت به نور معلم خویش، توفیق درناژ حسادت پیدا میکنه،
مشمول معنای زیبای «فکّ رقبة» میشود.
فکّ رقبة یعنی فکّ قلب از حسد!
«لَيْسَ الْخُشُوعُ فِي الرِّقَابِ وَ إِنَّمَا الْخُشُوعُ فِي الْقُلُوب»
به جدا شدن قلب اهل یقین از تاریکی، و بالطبع اتصالش به نور، میگن فک رقبة!
فکّ رهن، فکّ رقبة، فکّ حسادت، درناژ دائمی حسادت: معرفة الامام بالنورانیة!
«اسْتَفَكَهُ: خواستار رهائى و يا آزادى او شد.»
«إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون»
«أَفَكَ الظبيُ من الحبالة: آهو بدام افتاد و سپس رها شد.»
«يَا فَاكَّ الْعُتَاةِ»: ای آزادکنندهی اسیران شب»
«لَيْلُ عاتٍ: الليل العاتي: الشديد الظلمة، شبی تاریک»
+ «عتو – انحراف از استاندارد نورانی!»
«رَقُوب: شترى كه به انتظار سيراب شدن شتر ديگر مىايستد، تا نوبتش برسد.»
+ «خَائفًا يَترَقَّبُ»
پس فکّ رقبة میشه پایان دوران انتظار! میشه فرج! میشه معرفة الامام بالنورانیة!
میشه ملاقات صاحبان نور در گردهمایی باشکوه، در دار الجلال، در جبل رَضوی!
نماز، نماد فرایند درناژ دائمی حسادت دنیای قلبهاست!
صلاة: فکّ رقبة
امام سجاد علیه السلام:
«حق نماز بر تو»
فَأَمّا حَقّ الصّلَاةِ
فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللّهِ وَ أَنّكَ قَائِمٌ بِهَا بَيْنَ يَدَيِ اللّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ خَلِيقاً أَنْ تَقُومَ فِيهَا مَقَامَ الذّلِيلِ الرّاغِبِ الرّاهِبِ الْخَائِفِ الرّاجِي الْمِسْكِينِ الْمُتَضَرّعِ الْمُعَظّمِ مَنْ قَامَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسّكُونِ وَ الْإِطْرَاقِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِينِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِي نَفْسِهِ
وَ الطّلَبِ إِلَيْهِ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِكَ الّتِي أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُكَ وَ اسْتَهْلَكَتْهَا ذُنُوبُكَ
وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ (رساله حقوق)
و اما حق نماز اين است كه بدانى
نماز روى آوردن به درگاه خداست و تو در برابر خداوند ايستادهاى، پس چون اين را دانستى تو را شايد كه چون زبون، دلداده، پارساى ترسان، اميدوارِ بيچارهی زارى كنندهاى در نماز بايستى، كه (بنده) با آرامگيرى و سر به زيرى و سرسپردگى اندامها و نرمى و فروتنى (و خاكسارى) به تمام وجود، آنكه را برابرش ايستاده بزرگ مىدارد و از دل به درگاه او به خوبى راز و نياز مىكند
و (تو) از او مىخواهى كه گردنت را از قيد خطاهايى كه فرايت گرفتهاند
و گناهانى كه به پرتگاه نابوديت مىكشانند رها سازد.
و لا قوه الا بالله.
(و نيرويى جز به خدا نيست.)
«رقب: ناقة رَقُوبُ»
الناقة التي ترقب أن يشرب صواحبها، ثمّ تشرب:
شترى كه به انتظار سيراب شدن شتر ديگر مىايستد تا نوبتش برسد.
انگاری اونا رو زیر نظر گرفته و مراقبشونه هر وقت کارشون تموم شد، او اقدام نماید.
ارْتَقَبَهُ: او را زير نظر قرار داد.
[مانیتورینگ – سوپروایزر]
المَرْقَب: برج ديدهبانى «watchtower»:
«مراقبت پرواز»: «برج المراقبة الجویّة»: «Air traffic control tower»
+ «حکم» و مفهوم «کنترل»
+ «نور ولایت فرایند کنترل از راه دور و نزدیک است!»
الرُّقُوبُ مِنَ الشُّيُوخِ وَ الْأَرَامِلِ:
الَّذِى لَا يَسْتَطِيعُ الْكَسْبَ و لَا كَسْبَ لَهُ سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَرْتَقِبُ مَعْرُوفاً وَ صِلَةً:
پيرمرد يا پيرزنى كه كار و كسبى ندارد يا نتواند كسب كند.
[در واقع منتظره یکی یه چیزی بهش بده!]
پس خدای مهربان مراقب ماست یعنی ما از خودمون چیزی نداریم و منتظریم خدا یه نگاه مرحمتی به ما بنماید ان شاء الله تعالی. یعنی اهل نور ولایت باور داره که داره دیده میشه و زیر نظره و منتظره خدا بهش نور هدایت و آرامش عنایت نماید و این مستلزم اینه که بدجنسی و حسادت خودشو بذاره کنار. پس ما با عدم استعمال حسد، منتظریم خدا با آیاتی و رسلی به ما نگاهی بفرماید و در این تقدیرات – که ما راضی به آن هستیم ان شاء الله – فرصت درمان بیماری حسدمان را از ذات اقدس الهی انتظار داریم. پس ما از خدای خودمان انتظار داریم ما رو در مهلت عمر دنیایی خودمون، از شر بیماری حسد قلبیمون که خودمون این بلا رو سر خودمون در عالم ذر آوردیم، یعنی به نور ولایت حسادت کردیم، رو در این دنیا درمان کنه تا برای عوالم بعدی که پیش رو داریم بدون عیب حسادت، همسو با تقدیرات الهی گام برداشته و به حیات طیبه جاویدان برسیم ان شاء الله تعالی.
کتاب فقه اللغه :
… فإذا كانت لا تدنو من الحوض مع الزحام؛ و ذلك لكرمها، فهي: رَقُوب، و هي من النساء التي لا يبقى لها ولد.
مانیتورینگ!
+ «داریم دیده میشیم!»
+ «همن – وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ»
عرب به گردن میگه رقبة!
(اینایی که گردنشون درازه به درد دیدهبانی و سرککشیدن میخورن! برج مراقبت)
+ «المَرْقَب- ج مَرَاقِب [رقب]: برج ديدهبانى.»
«المِرْقَب- [رقب]: دوربين قوى، تلسكوب»
«الْمَرْقَبُ : المكان المشرف يقع عليه الرَّقِيبُ»
سر بالای گردن قرار دارد و بر امور مشرف است.
بازیکن فوتبالی که سرش بالا باشه و همه جا رو ببینه بازیکن با ارزشی است!
+ «نذر – پیش قراول»
العنق مظهر الترقّب!
عرب به گردن میگه عنق و همچنین میگه رقبة:
برای مراقب بودن نیاز به چشم و گوش و بینی است تا خوب همه چیزو زیر نظر بگیری و اگه به چشم بگیم مراقب، گوش و بینی صداشون درمیاد مگه اهمیت ما در مراقب بودن کمه؟!
لذا به گردن میگن مراقب چون چشم و گوش و بینی بر این ستون استوار است تا بتوانند ماموریت رصد و تفحص و مراقبت را بخوبی انجام دهند لذا مراقبت، از این واژه و از معنا و نقشی که این عضو ایفاء می کند گرفته شده:
«الرقبة بمعنى العضو المخصوص: فانّها مظهر الترقّب و من مصاديق الرقيب، فانّ الترقّب انّما يتحقّق بالباصرة و السامعة و الشامّة، و هذه القوى جريان عملها و تحقيقها انّما تتحقّق بالرقبة، فكانّ الرقبة لها مديريّة عاملة في اعمال هذه القوى، فهي أقرب لإطلاق الرقيب عليها من انسان يراقب امرا»
+ «امید و آرزو – رجا و امید»
عبارت «ببینیم چی میشه!» خیلی برای واژه «رقب» زیباست.
دیدی تومسیری داری میری و از اونیکه جلوتره می پرسی اونم میگه ، صبر کن ببینیم چی میشه مراقب باش فعلا جلوی پاتو نگاه کن تا ببینیم آخرش از کار خدا چی در میاد ! قطعا اصل اینه که آخرش اهل نور یقین به حیات طیبة خواهند رسید، اما اسرار در مسیر راه، هویت اهل شک حسود رو برملا خواهد کرد. رقب یعنی همینطور با ما بیا از ما جدا نشو حرف مارو گوش کن ببینیم آخرش چی میشه!
«صبر کن تا نوبتت برسه ببینیم چی میشه!»
«رَقُوب: شترى كه به انتظار سيراب شدن شتر ديگر مىايستد تا نوبتش برسد.»
«الرَّقُوبُ: المرأة التي تَرْقُبُ موت ولدها، لكثرة من مات لها من الأولاد،
و الناقة التي ترقب أن يشرب صواحبها، ثمّ تشرب،
رَقُوب: زنى كه به خاطر داشتن فرزندان زياد منتظر مردن نوزادان خويش است .
و نيز شترى كه به انتظار سيراب شدن شتر ديگر مىايستد تا نوبتش برسد.
رقب: یعنی توی نوبت خودش ایستاده! نه از صف خارج میشه که نوبتشو از دست بده و از جمله متقاضیان محسوب نشه و نه عجله میکنه و جا میزنه که این کارش بغی حساب بشه!
+ «قنع»: این مفهوم را میرساند که قنع و رقب هر دو نامهای زیبای معلم هستند.
اهل یقین با یاد معالم ربانی روز و شب دارن کارشونو میکنن و با آیاتی که براشون مقدر میشه با عمل به علوم ماخوذ از معلم خود انجام وظیفه نموده و تولید عمل صالح نموده و صبر می کنند ببینند آخرش چی میشه! نه عجله میکنند و از معلم جلو میزنند و نه معلم رو ول میکنند و میرن پی کارشون! همین مثال صف نانوایی که آرام آرام با آیات جلو میرن تا فرجشون برسه و این مفهوم زیبای انتظار فرج نیز هست و همچنین کاسه از آش داغتر نیز نیستند و زود تر از معلم اقدام نمی کنند بلکه جلوی پای خودشان را نگاه می کنند و مشق همین امروز را که از آنها خواسته شده به زیبایی می نویسند و فرصتها را از دست نمی دهند تا فرج مِنَ الله برایشان ایجاد شود درست با همان آرامشی که باید در صف طویل نانوایی حوصله کنی تا وقتش برسه!
[مثال صف نانوایی]:
اهل شک یا از صف خارج میشن یا جا میزنن و عجله می کنن!
اما اهل یقین رو نوبت خودشون آرام آرام جلو میان تا نوبتشون بشه و نونشونو بگیرن.
جاشونو حفظ میکنن «رقبته: حفظته» جاشونو از دست نمیدن! منتظرن نوبتشون بشه «رقبته: انتظرته» پس این مثال زیبا بخوبی مفهوم واژه رقب را می رساند.
در این واژه مفهوم مافوق نیز وجود دارد «المرقب: المكان المشرف يقف عليه الرقيب» کسی که مراقب یه جایی میشه معمولا در یک مکان بالایی قرار میگیره تا بتونه اونجا رو زیر نظر بگیره و مواظب همه چیز باشه! مراقبین در امتحانات سر پا ایستاده اند (معمولا بالای سکویی یا جایی قرار می گیرند تا بهتر همه رو ببینند) و ممتحنین همه نشسته اند و مراقبین همه چیز را زیر نظر گرفته اند.
[انتظار – رقيب – تربص]
سرگرمی – رقب – کلا – حفظ – رعی – رصد – … – ولی – بقی (بقاء) ،
[قرین – رقیب – مصاحب – عمل صالح]
عاقل مراقب هوای نفس است و بر هوای نفس اشراف دارد «يشرف عليه».
المكان العالي الذي يشرف عليه الرقيب،
و قيل لحافظ أصحاب الميسر الذين يشربون بالقداح رَقِيبٌ، و للقدح الثالث رَقِيبٌ،
و تَرَقَّبَ: احترز راقبا، نحو قوله: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ [القصص/ 21]،
و الرَّقُوبُ: المرأة التي تَرْقُبُ موت ولدها، لكثرة من مات لها من الأولاد،
و الناقة التي ترقب أن يشرب صواحبها، ثمّ تشرب،
و أَرْقَبْتُ فلانا هذه الدار هو: أن تعطيه إيّاها لينتفع بها مدّة حياته، فكأنه يرقب موته،
و قيل لتلك الهبة: الرُّقْبَى و الْعُمْرَى.
«خَائفًا يَتَرَقَّبُ»:
كساني كه در انجام وظيفه كم ميگذارند، راه به جائي نمي برند: [قصه شعيب (ع)]، و هميشه حريص [حسود] باقي خواهند ماند و نميتوانند از دام اين بينش رهايي يابند (فك رقبه)كما اينكه قوم شعيب نتوانستند(نخواستند) با ترك بينش حرص از دام كم فروشي رها شده واز ثمرات اصلاح وتربيت ولایت علمی شعيب(ع) «ولایت ثمربخش آل محمد ع» بهرهمند گردند.
رقيب: كسي كه [با انجام وظیفه] منتظر است تا خدا براي او ايجاد فرج كند.
صبر، شکر، ایمان.
پس كسي كه از دام حرص رها شد، او به فرج رسيده است. و تلخي دوران انتظار (صبر) را -رقبه- به خوبي پشت سر گذاشته است.
فك رقبه = پايان دوران انتظار (شیرینی حالت شکر قلب اهل یقین)
فك رقبه =رفع نمودارهاي آزار دهنده
استعمال حسد در دل شرايطي كه نا آرام مي شويم، ايمان را ملبس به ظلم نموده وعمل به نور ولایت را در دوران انتظار مشکل كرده ومانع فك رقبه ونهايتا مانع نجات انسان ميگردد.
تمناي ما لا حاجه = ايمان ملبس به ظلم = تاخير در فك رقبه
اراده خداوند از صورتهای مختلف اعمال عبادي، يك چيز بيشتر نيست:
[إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ] يعني نور الولاية.
[رقب – رمل]:
در پوشه «رمل – امل» گفتیم طناب نازک و پوسیده، در آرزوی ضخیم شدن است تا توان حمل بارهای سنگین را داشته باشد و این آرزوی پارچه نازک پوسیده برای محکم شدن توام با وصله و پینهای که منتظر دریافت آن برای قویتر شدن است مفهوم زیبای واژه رقب است.
اهل یقین اهل مراقبت هستند، انتظار میکشند تا در فرصتها با بکار بردن اندیشه معلم، عمل صالح نورانی را خلق نمایند و درصد خلوص آنها روز بروز بالا رود تا از ناخالصی و پوسیدگی دور شده و قرب به علم آل محمد ع داشته باشند بطوریکه با آنها درِگوشی نجوا کنند.
کسی که کار و کاسبی نداره و درآمدی نداره و منتظره بالاخره یکی دلش به حال اون بسوزه و یه سرمایه ای به اون بده تا او با سرمایه این زیبای از راه رسیده، تجارتی مربحة را در معرض دید همگان قرار دهد و فریاد بزند که ای کسانی که قدر معلم را به هر دلیلی نمیدانید، بیایید و ببینید که این منم همان طناب پوسیده و همان بی پول و بیکاری که روزی علاف کوچه و خیابانهای معصیت و گناه بودم اما حالا به برکت عمل به علوم ماخوذ از معلم و پول توجیبی او، ببینید چه تاجر حرفه ای و بین المللی شده ام که بین دنیا و آخرت در حال تجارتم !
« الأرامل الّذى لا يستطيع الكسب و لا كسب له، سمّى بذلك لأنّه يرتقب معروفا و صلة »
این است شاهکار معلم منا اهل البیت ع، که، فَایُّ عصاً اثمرت فهو ولی الامر بعدی، و من از اینجا با قلب خودم معلم خودم را شناختم که بر من ولایت علمی دارد و عمل به این کامنتهای علمی او در دل شرایط روزمره زندگی برای من راهگشای کارهایم می باشد و لذا اوست که در فرصتها [آیاتی که تقدیر می شود] ، مراقب من است و بر من ولایت و پشتیبانی علمی را استمرار می دهد تا حصول نتیجه فرج. و همه باید این را بدانند که تشنگی من با مداخله آب زمزم او (+ «دخل – الدِّخَالُ في الإبل») برطرف شده و می شود و تا ابد خواهد شد ان شاء الله تعالی.
پس اهل یقین با تفویض انتخاب خود به ولیّ علمی خود، زرنگی خود را ثابت میکنند.
***
«وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ + فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی»:
خودت باید بخواهی! ارتقاب صیغه افتعال برای انتخاب اختیاری است:
« الارتقاب يدلّ على اختيار الرقب و انتخابه و اخذه »
نور ولایت بدون مراقبت ممکن نیست!
اصلا مراقبت نام زیبای دیگری برای واژه نور ولایت است.
آنالیزور دانا ! منیجر دانا ! سوپروایزر دانا ! …
مافوق دانا و ناظر بر کیفیت و کمیت امورات ما !
انگاری یکی مدام مراقب ماست ! «watchful»
«إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً – هُوَ الرَّقِیب»
«ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»
در فروشگاهها و اماکنی که مجهّز به دوربین مدار بسته هستند، کسی جرات نمیکنه دزدی بکنه!
وقتی رانندهای، پیامک تخلف رانندگی خودشو که با دوربین ثبت شده، فورا توی گوشی موبایلش می بینه، دیگه حواسشو جمع میکنه و میفهمه که این سیستم جدید نظارتی دوربینهای راهنمایی و رانندگی، مدام فعال هستند و دارن متخلفین رو رصد و اعمال قانون میکنن!
چی میشه که خیال میکنیم دیده نمیشیم و شنیده نمیشیم و اونوقت هر کاری که دلمون میخواد انجام میدیم؟!
آیا باور نداریم که خدا، دنیا رو مجهّز به دوربینهای مدار بستهای کرده که فکرشو هم نمیشه کرد؟!
«و من علامات المعرفة بالله شدة الخوف منه و الهيبة له»
وقتی مکانیسم نورانی قلبت فعال بشه، خودت میفهمی یه دستی توی کار هست!!! همه چی داره مدام چک میشه! منجمله همین قلب خودت! لذا حواستو جمع میکنی دست از پا خطا نکنی! و این یعنی خوف از هیبت خدا! همین نشون میده به قبض و بسط نور خدا توی قلبت معرفت و آگاهی پیدا کردهای! از نور و تاریکی قلبت عبرت میگیری «یعتبر بالنّور و الظّلام»! «خوف و رجا» همینه!
«وَ الْمُحِبُّ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَلَى الرَّجَاءِ بِمُشَاهَدَةِ أَحْوَالِهِ بِعَيْنِ سَهَرٍ»
«تفتیش قلوب» کارِ همین ناظر و مراقب ماست!
و همین فرایند هدایت خداست «ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»
وقتی این مکانیسم قلبت برای دانستن فعال بشه، چه کسی میتونه مانع تو برای اخذ نور علم بشه؟!
«السَّلَامُ عَلَيْكَ … سَلَامَ مَنْ عَرَفَكَ بِمَا تَعَرَّفْتَ بِهِ إِلَيْهِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ»
«مَنْ عَرَفَ الْخَلْقَ عَرَفَ الْخَالِقَ وَ مَنْ عَرَفَ الرِّزْقَ عَرَفَ الرَّازِقَ وَ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ»
با نور از بند شیطان آزاد شو!
با نور، از بردگی شیطان رها شو!
فقط با فهم نور و ظلمت دنیای قلب، میتونی علم لازم رو برای آزاد کردن خودت از بندگی و بردگی شیطان بدست بیاری! به این میگن فکّ رقبة!
[سورة البلد (۹۰): الآيات ۱ الى ۲۰]
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (۸)
آيا دو چشمش ندادهايم؟
وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (۹)
و زبانى و دو لب.
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (۱۰) + «دوراهی سخت!»
و هر دو راه [خير و شرّ] را بدو نموديم.
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱)
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رَوَد!
وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲)
و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چيست؟ + «دوراهی سخت!»
فَكُّ رَقَبَةٍ (۱۳)
بندهاى را آزادكردن،
وقتی که قلبت در بند نور گرفتار بشه، از چنگ شیطان آزاد خواهی شد!
باید بندۀ یوسف بشی تا از بردگی شیطان و لیدر سوء رها بشی!
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ بِرِقَابِهِمْ … وَ صَارُوا عَبِيداً لَهُ!
امام صادق علیه السلام:
عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع …
ثُمَّ أَقْبَلَتِ السِّنُونَ الْجَدْبَةُ أَقْبَلَ يُوسُفُ ع عَلَى بَيْعِ الطَّعَامِ
فَبَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ الْأُولَى بِالدَّرَاهِمِ وَ الدَّنَانِيرِ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دِينَارٌ وَ لَا دِرْهَمٌ إِلَّا صَارَ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ ع
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ بِالْحُلِيِّ وَ الْجَوَاهِرِ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا حُلِيٌّ وَ لَا جَوَاهِرُ إِلَّا صَارَ فِي مَمْلَكَتِهِ
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ الثَّالِثَةِ بِالدَّوَابِّ وَ الْمَوَاشِي
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دَابَّةٌ وَ لَا مَاشِيَةٌ إِلَّا صَارَتْ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ الرَّابِعَةِ بِالْعَبِيدِ وَ الْإِمَاءِ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا عَبْدٌ وَ لَا أَمَةٌ إِلَّا صَارَتْ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ الْخَامِسَةِ بِالدُّورِ وَ الْعَقَارِ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دَارٌ وَ لَا عَقَارٌ إِلَّا صَارَ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ السَّادِسَةِ بِالْمَزَارِعِ وَ الْأَنْهَارِ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا نَهَرٌ وَ لَا مَزْرَعَةٌ إِلَّا صَارَ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ ع
وَ بَاعَهُمْ فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ بِرِقَابِهِمْ
حَتَّى لَمْ يَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا عَبْدٌ وَ لَا حُرٌّ إِلَّا صَارَ فِي مَمْلَكَةِ يُوسُفَ
وَ صَارُوا عَبِيداً لَهُ.
پس از آن، سالهای قحطی فرا رسید و حضرت یوسف (علیهالسلام) به فروش غذا ادامه داد.
در سال اول، به مردم غذا فروخت و قیمت آن را به پول (درهم و دینار) دریافت کرد تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ دینار و درهمی باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال دوم، غذا را با جواهرات و زیورآلات معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ زیور و جواهری باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال سوم، غذا را با دامها و حیوانات معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ حیوانی باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال چهارم، غذا را با بردهها و کنیزان معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ برده و کنیزی باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال پنجم، غذا را با خانهها و املاک معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ خانه و ملکی باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال ششم، غذا را با زمینها و نهرها معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ زمین و نهری باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت.
در سال هفتم، غذا را با آزادی خود مردم معاوضه کرد، تا جایی که در مصر و اطراف آن هیچ فرد آزاد و هیچ بردهای باقی نماند، جز آنکه در حکومت یوسف قرار گرفت و همه به بردگی او درآمدند.
مشتقات ریشۀ «رقب» در آیات قرآن:
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً (1)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً (92)
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَني بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيداً ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَني كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (117)
كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)
لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10)
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (60)
وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقيبٌ (93)
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي (94)
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ (18)
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (21)
لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقيباً (52)
فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ (10)
فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)
فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)
ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ (18)
إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (27)
وَ الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (3)
فَكُّ رَقَبَةٍ (13)