دکتر محمد شعبانی راد

قلب سلیم، عاشق این زبان نورانی است! وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ‏ مُبينٌ!

A pure heart loves the luminous language!

«عرب» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
«امرأةٌ عَرُوبَةٌ: مُعْرِبَةٌ بحالها عن عفّتها و محبّة زوجها»
«زنى كه روشنگر و اظهار كننده عفّت خود و محبّت همسر خويش است.»
«عُرُباً: إِظْهَارُ الْعِشْقِ لَهُ»
قلب سلیم که مکانیسم نورانی اش فعال شده، با عمل به دستورات نورانی، نشون میده و آشکار میکنه که عاشق نوره! نمیشه نور رو دوست داشته باشی اما از این نور، نور تولید نکنی!
نور عمل صالح محصول مشترک نور عقل و نور فرشته نگهبان است! «نور علی نور»
+ «انگیزه نورانی! بعثت نور! وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا!»
قلب سلیم، عاشق این زبان نورانی است!
عشق به مافوق!
عشق به سلسله مراتب نورانی!
شاگرد، عاشق معلّمشه!
قلب پاک، عاشق زبان نورانی است!
قلب پاک مدام بدنبال رویت تمثال نورانی معلم خویش در عالم ملکوت خویش است!
+ «عشق»
+ «شکر»
«عُرِّبَ عَنَّا: اهل نور، اعتقاد ما آل محمد ع را تحقق می‌بخشند.»
عاملین به علوم نورانی معلّم، واژۀ «عرب» را معنا میکنند!
در واقع عملا نشان میدهند که عاشق معلّم خویش هستند!

+ «لفت‏: امرأة لفوت»: به جای اینکه به این شوهر توجه داشته باشه، بیشتر خودشو سرگرم بچه‌ای میکنه که از شوهر قبلیش داره.
«لَا تَتَزَوَّجْ‏ … لَفُوتاً … وَ أَمَّا اللَّفُوتُ‏ فَذَاتُ الْوَلَدِ مِنْ غَيْرِكَ»
انگاری لفوت، عروب نیست!
«عرب»: «فإذا كانت مُحِبّة لزوجها، مُتَحَبِّبَةً إليه فهي: عَرُوبٌ‏»
+ «عین شکری»
زنی خوبه که عروب باشه! چشم از آقای خودش برنداره!
+ «قنت»

[عرب – عجم] :
مفهوم زیبای «آشکار» در این واژه بسیار زیباست.
+ «عجم»
مفهوم «connetion»:
+ «لسن»
«العَرُوبُ‏: المرأةُ المتحبِّبَةُ إِلى زوجها المتغزِّلةُ له، أَو العاشقةُ، أَو الضّحّاكَةُ. الجمع: عُرُبٌ‏»
«
عَرُوب: به زنی گفته می‌شود که به همسرش محبت و اظهار عشق می‌کند، با او به نرمی و لطافت سخن می‌گوید، یا عاشق اوست، یا زنی که زیاد لبخند می‌زند. جمع آن: عُرُبٌ است.»
+ مفهوم «گرایش – وابستگی – پیوند – خودکفایی» که در واژه عرب نیز وجود دارد.
+ «داستان زیبای ملک سلیمان – ملک عرب»
+ «كَانَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْعَرَبِيَّةَ»:
در این حدیث زیبا رسول خدا ص برخورداری از ملک سلیمان را به هر اهل یقینی که با استعمال اندیشه معلم، تولید نور آرامش نمایند، قول می‌دهند:
«إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي أَنْ أَقْتُلَ جَمِيعَ مُلُوكِ الدُّنْيَا وَ أَجُرَّ الْمُلْكَ إِلَيْكُمْ»:
«[تفسير القمي‏]:
وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ‏ الْآيَةَ
فَإِنَّهَا نَزَلَتْ لَمَّا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِقُرَيْشٍ
إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي أَنْ أَقْتُلَ جَمِيعَ مُلُوكِ الدُّنْيَا وَ أَجُرَّ الْمُلْكَ إِلَيْكُمْ
فَأَجِيبُونِي إِلَى مَا أَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ تَمْلِكُوا بِهَا الْعَرَبَ وَ تَدِينُ لَكُمْ بِهَا الْعَجَمُ وَ تَكُونُوا مُلُوكاً فِي الْجَنَّةِ
فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ‏
اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا الَّذِي يَقُولُ‏ مُحَمَّدٌ هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏ حَسَداً لِرَسُولِ اللَّهِ
ثُمَّ قَالَ كُنَّا وَ بَنِي هَاشِمٍ‏ كَفَرَسَيْ رِهَانٍ نَحْمِلُ إِذَا حَمَلُوا وَ نَظْعَنُ إِذَا ظَعَنُوا وَ نُوقِدُ إِذَا أَوْقَدُوا فَلَمَّا اسْتَوَى بِنَا وَ بِهِمُ الرَّكْبُ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ مِنَّا نَبِيٌّ لَا نَرْضَى بِذَلِكَ أَنْ يَكُونَ فِي‏ بَنِي هَاشِمٍ وَ لَا يَكُونَ فِي‏ بَنِي مَخْزُومٍ ثُمَّ قَالَ غُفْرَانَكَ اللَّهُمَّ
فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِي ذَلِكَ‏ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ‏ حِينَ قَالَ غُفْرَانَكَ اللَّهُمَّ فَلَمَّا هَمُّوا بِقَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَخْرَجُوهُ مِنْ مَكَّةَ قَالَ اللَّهُ‏ وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ‏ يَعْنِي قُرَيْشاً مَا كَانُوا أَوْلِيَاءَ مَكَّةَ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ‏ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ يَا مُحَمَّدُ فَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِالسَّيْفِ يَوْمَ بَدْرٍ فَقُتِلُوا.»
آیه‌ی «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ…» (الأنفال: ۳۲)
این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا (ص) به قریش فرمود:
«بی‌تردید، خداوند مرا فرستاده تا همه‌ی پادشاهان دنیا را از بین ببرم و فرمانروایی را به شما منتقل کنم. پس دعوت مرا بپذیرید تا با این (دین) بر عرب چیره شوید، عجم‌ها تسلیم شما شوند و در بهشت پادشاه باشید.»
در این هنگام، ابوجهل (به دلیل حسادت نسبت به رسول خدا) گفت:
«بارالها! اگر آنچه که محمد می‌گوید حق است و از جانب تو آمده است، پس بر سر ما سنگ‌هایی از آسمان بباران یا عذابی دردناک بر ما نازل کن!»
سپس گفت: «ما و بنی‌هاشم همچون دو اسب مسابقه بودیم؛ اگر آن‌ها پیش می‌تاختند، ما نیز می‌تاختیم، اگر کوچ می‌کردند، ما نیز کوچ می‌کردیم، اگر آتشی برمی‌افروختند، ما نیز چنین می‌کردیم. اما حال که کار برابر شده، ناگهان یکی از آن‌ها می‌گوید که از میان ما پیامبری برانگیخته شده است! ما هرگز راضی نیستیم که این مقام در بنی‌هاشم باشد و در بنی‌مخزوم نباشد.»
سپس گفت: «غفرانک اللهم» (خدایا، آمرزش می‌طلبم!).
پس خداوند این آیه را درباره‌ی او نازل کرد:
«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (الأنفال: ۳۳)
«و خداوند آنان را عذاب نخواهد کرد در حالی که تو (ای پیامبر) در میان آنانی، و نیز خداوند آنان را عذاب نخواهد کرد در حالی که آنان طلب آمرزش می‌کنند.»
ولی هنگامی که آنان قصد کشتن رسول خدا (ص) را کردند و او را از مکه بیرون راندند، خداوند فرمود:
«وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ…» (الأنفال: ۳۴)
«چرا خداوند آنان را عذاب نکند در حالی که آنان مردم را از مسجدالحرام بازمی‌دارند و در حالی که (لیاقت) تولیت آن را ندارند؟!»
یعنی قریش شایسته‌ی سرپرستی مکه نبودند، بلکه تنها اهل تقوا، یعنی تو و یارانت ای محمد، اولیای واقعی آن بودند.
پس خداوند آنان را با شمشیر در روز بدر عذاب کرد و بسیاری از آنان کشته شدند.

كَانَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْعَرَبِيَّةَ !!!
… وَ كَانَ لِسَانُ آدَمَ ع الْعَرَبِيَّةَ وَ هُوَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ …

أَ لَسْتُمْ عَرَباً ؟!
الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ [چون به آل محمد ع عشق می ورزد !!!]
فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً
عُرُباً أَتْراباً
عُرُباً : إِظْهَارُ الْعِشْقِ لَهُ

«عُرُباً» أي متحننات على أزواجهن متحببات إليهم
و قيل عاشقات‏ لأزواجهن
و قيل العروب اللعوب مع زوجها أنسا به كأنس العرب بكلام العربي‏

امام صادق علیه السلام:
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ

فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ
وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا ص بِالْعَرَبِيَّةِ
فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُمْ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ
وَ كَانَ أَحَدٌ لَا يُخَاطِبُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَيِّ لِسَانٍ خَاطَبَهُ إِلَّا وَقَعَ فِي مَسَامِعِهِ بِالْعَرَبِيَّةِ
كُلَّ ذَلِكَ يُتَرْجِمُ جَبْرَئِيلُ ع لَهُ وَ عَنْهُ تَشْرِيفاً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ص.
خداوند تبارک و تعالی هیچ کتاب و وحی‌ای را نازل نکرد، مگر به زبان عربی.
اما آن وحی در گوش پیامبران به زبان قومشان می‌رسید.
وحی که بر پیامبر ما (ص) نازل می‌شد، به زبان عربی بود.
پس هنگامی که پیامبران با قوم خود سخن می‌گفتند، آن را به زبان عربی بیان می‌کردند و در گوش مردم به زبان خودشان مفهوم می‌شد.
و هیچ‌کس رسول خدا (ص) را با هیچ زبانی مخاطب قرار نمی‌داد، مگر اینکه آن سخن در گوش پیامبر (ص) به زبان عربی دریافت می‌شد.
همه‌ی اینها را جبرئیل (ع) برای او ترجمه می‌کرد و از جانب او نیز ترجمه می‌نمود،
و این افتخاری از سوی خداوند عزوجل برای پیامبر (ص) بود.

جناب سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه به نکته بسیار زیبا و ظریف و قشنگ در اینجا اشاره فرموده اند که :
در قلب مستقرین حب بی استدلال صاحبان نور، آنها را به کسب نور علم از ایشان سوق و شوق می دهد قبل از اینکه بفهمند اصلا به تبعیت از دستورات این مافوق خویش مکلفند « قبل أن يعرف العبد هل هو مكلف بحب الله جل جلاله أم لا » وقتی چشمت به چشم معلم می‌افته، یک دل نه صد دل عاشقش میشی بدون اینکه بفهمی چرا اینجوری هستی یا اینجوری شدی!
+ «زعم – صحب»
اصلا دست خودت نیست! می دونی چرا اینجوریه؟ چون او کامله و تو ناقص، او مافوقه و تو مادون، و انسان ذاتا و فطرتا چیز کامل رو دوست داره و در مورد این دوست داشتنش فکر نمیکنه !!! ناخودآگاه جذب نیروی جاذبه قوی نور قلبی معلم میشه! سیب که از درخت می افته آیا تو مسیرش به زمین فکر میکنه که چرا داره بطرف زمین میره و جذبش میشه ؟! نه ، این دست خودش که نیست ، قلوب مستقرین بی اختیار جذب معالم ربانی و نورانی معلم خودشون میشن !!!
«لأن الكامل في ذاته محبوب لكماله و المحسن محبوب لإحسانه و إفضاله»

سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه:
… فهذا بيان أن حب العبد لله جل جلاله بالقلوب و هو مما يثمره قوة معرفة بالله جل جلاله و قوة المعرفة بإحسانه الذين يسوقان عقل العبد و قلبه إلى حب مولاه قبل أن يعرف العبد هل هو مكلف بحب الله جل جلاله أم لا !
فكيف إذا عرف أنه مأمور أيضا بحبه عقلا و نقلا لأن الكامل في ذاته محبوب لكماله و المحسن محبوب لإحسانه و إفضاله قبل معرفة التكليف بهذا الحب المذكور و الله جل جلاله أعظم شأنا و أعم إحسانا من أن يحيط بجلاله وصفنا لكماله و وصفنا لإحسانه و لإفضاله بل هو جل جلاله أعظم كمالا و أبلغ إحسانا و إفضالا فوجب أن يكون محبوبا بالقلوب إلى من عرفه على اليقين و عرف إحسانه في أمور الدنيا و الدين‏.
اين بود بيان اينكه محبّت بنده به خداوند- جلّ جلاله- امر قلبى است. و دوستى از ثمرات شدّت معرفت خداوند- جلّ جلاله- است، و شدّت معرفت نيز به احسان اوست، همان معرفت و احسانى كه پيش از آگاهى بنده از مكلّف بودن به دوستى خداوند- جلّ جلاله- عقل و قلب بنده خود بخود او را به سوى دوستى مولايش سوق مى‏دهند، پس چگونه خواهد بود وقتى كه پى ببرد عقلا و نقلا نيز به دوست داشتن او مأمور است؟!
زيرا اگر كسى ذاتا كامل باشد، به خاطر كمالى كه دارد محبوب دلها خواهد بود، و شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضّلش، پيش از شناخت و آگاهى از تكليف به اين محبّتى كه ذكر شد، مورد محبّت قرار مى‏گيرد،
و حال آنكه شأن و مقام خداوند- جلّ جلاله- بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه توصيف ما از كمال و احسان و تفضّلش، به مقام بزرگ او احاطه داشته باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كسانى باشد كه او را به يقين شناخته و نسبت به احسانهاى او در امور دنيا و دين آگاهى دارند.

امام علی علیه السلام:
مَنْ أَحْسَنَ أَفْعَالَهُ أَعْرَبَ مِنْ وُفُورِ عَقْلِهِ.
هر کس کردار خود را نیکو سازد، از فراوانی عقلش سخن می‌گوید.
عمل صالح خبر از «أَعْرَبَ مِنْ» وفور عقل شخص می‌دهد!

الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ!

امام صادق علیه السلام:
الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَ وَ الْكُفْرَ وَ النِّفَاقَ
وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ لِلشَّيْ‏ءِ وَ نَحْنُ الشَّيْ‏ءُ وَ أَنْكَرَ لَا شَيْ‏ءَ الدُّلَامَ وَ أَتْبَاعَهُ
وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْأَشْيَاءَ تَعَرَّفَ الْخَبِيثَ عَنِ الطَّيِّبِ
وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ
وَ الْمُؤْمِنُ أَعْجَمِيٌّ لِأَنَّهُ أَعْجَمَ عَنِ الدُّلَامِ فَلَمْ يَذْكُرْهُ بِخَيْرٍ
وَ الْمُؤْمِنُ فَارِسِيٌّ لِأَنَّهُ تَفَرَّسَ فِي الْأَسْمَاءِ
لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ أَبْنَاءُ فَارِسَ
يَعْنِي بِهِ الْمُتَفَرِّسَ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَفْضَلَهَا وَ اعْتَصَمَ بِأَشْرَفِهَا

وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏.
امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
مؤمن، هاشمی است، زیرا گمراهی، کفر و نفاق را درهم شکسته است.
مؤمن، قریشی است، زیرا حق را پذیرفته است
و ما همان حق هستیم، و باطل و پیروان آن را انکار کرده است.
مؤمن، نبطی است، زیرا حقیقت را از میان امور استخراج کرده و پلیدی را از پاکی تشخیص داده است.
مؤمن، عربی است، زیرا از ما اهل‌بیت آموخته است.
مؤمن، اعجمی است، زیرا از اهل باطل سخنی نیکو نمی‌گوید.
مؤمن، فارسی است، زیرا در نام‌ها بصیرت یافته است.
اگر ایمان در ثریا (آسمان) قرار می‌داشت، فرزندان فارس به آن دست می‌یافتند، یعنی کسی که در امور تفکر می‌کند، بهترین آنها را برمی‌گزیند و به شریف‌ترین آنها تمسک می‌جوید.
و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:
“از بصیرت و تیزبینی مؤمن بپرهیزید، زیرا او با نور خدا می‌نگرد.”

إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَ جَدٍّ
وَ إِنَّمَا هُوَ لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ فَهُوَ عَرَبِيٌّ

قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص‏
يَا أَيُّهَا النَّاسُ
إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَ جَدٍّ
وَ إِنَّمَا هُوَ لِسَانٌ نَاطِقٌ
فَمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ فَهُوَ عَرَبِيٌّ

أَلَا إِنَّكُمْ وُلْدُ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ
وَ اللَّهِ لَعَبْدٌ حَبَشِيٌّ حِينَ أَطَاعَ اللَّهَ خَيْرٌ مِنْ سَيِّدٍ قُرَشِيٍّ عَصَى اللَّهَ
وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏
.
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:
“عرب بودن به پدر و نیاکان نیست،
بلکه زبانی است که با آن سخن گفته می‌شود؛
پس هر کس به این زبان سخن گوید، او عربی است.”
بدانید که شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد.
به خدا سوگند، بنده‌ای حبشی که از خدا فرمان‌برداری کند،
بهتر از بزرگزاده‌ای قریشی است که خدا را نافرمانی کند.
“همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.”

وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ
كَانَ لِسَانُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْعَرَبِيَّةَ
الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ

[سورة النحل (16): الآيات 101 الى 105]:
وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101)
و چون حكمى را به جاى حكم ديگر بياوريم -و خدا به آنچه به تدريج نازل مى‏‌كند داناتر است- مى‌‏گويند: «جز اين نيست كه تو دروغ‏بافى.» [نه،] بلكه بيشتر آنان نمى‌‏دانند.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ (102)
بگو: «آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا كسانى را كه ايمان آورده‏‌اند استوار گرداند، و براى مسلمانان هدايت و بشارتى است. »
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (103)
و نيك مى‏‌دانيم كه آنان مى‌‏گويند: «جز اين نيست كه بشرى به او مى‌‏آموزد.» [نه چنين نيست، زيرا] زبان كسى كه [اين‏] نسبت را به او مى‌‏دهند غير عربى است و اين [قرآن‏] به زبان عربى روشن است.
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (104)
در حقيقت، كسانى كه به آيات خدا ايمان ندارند، خدا آنان را هدايت نمى‏‌كند و برايشان عذابى دردناك است.
إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ (105)
تنها كسانى دروغ‏پردازى مى‏‌كنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند.
[عرب – لسن – رسل – عشق – زوج – رجل – آیة (اوی) – بین –  1000 – نور]

بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ

لِسَانُ‏ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِهِ!

امام علی علیه السلام:
قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِي فِيهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِه‏.
قلب احمق در دهان اوست، و زبان عاقل در قلبش.

[سورة الشعراء (26): الآيات 192 الى 212] :
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (192)
و راستى كه اين [قرآن‏] وحى پروردگار جهانيان است.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193)
«روح الامين» آن را بر دلت نازل كرد،
عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (194)
تا از [جمله‏] هشداردهندگان باشى؛
بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (195)
به زبان عربى روشن
[لسن – رسل – نزل – روح – ولی – عرب – رجل – بین – 1000 – نور]

مشتقات ریشۀ «عرب» در آیات قرآن:

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ‏ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (90)
الْأَعْرابُ‏ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (97)
وَ مِنَ الْأَعْرابِ‏ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (98)
وَ مِنَ الْأَعْرابِ‏ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (99)
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ‏ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظيمٍ (101)
ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ‏ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ (120)
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (2)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ (37)
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ‏ مُبينٌ (103)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113)
بِلِسانٍ عَرَبِيٍ‏ مُبينٍ (195)
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ‏ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً (20)
قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28)
كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌ‏ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (44)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3)
وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنينَ (12)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ‏ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في‏ قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (11)
قُلْ لِلْمُخَلَّفينَ مِنَ الْأَعْرابِ‏ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا كَما تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً (16)
قالَتِ الْأَعْرابُ‏ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (14)
عُرُباً أَتْراباً (37)

التعرّب بعد الهجرة!

امام صادق علیه السلام:
الْمُتَعَرِّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ التَّارِكُ لِهَذَا الْأَمْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ‏.
متعرّب بعد از هجرت، کسی است که پس از شناخت این امر، آن را ترک کند.
+ «ردد – مردودین – مرتدّین»
+ «اشتباه مرگبار معارین حسود!»
+ «وَ لَا تَعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»

👈”تعرب بعد از هجرت” داستان تکراری اشتباه مرگبار معارین حسود!👉
👈تَرْكُ الْعِلْمِ: فاصله گرفتن از دانش، فاصله گرفتن از معلم!👉

امام رضا علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ
وَ حَرَّمَ اللَّهُ التَّعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّينِ وَ تَرْكِ الْمُوَازَرَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْحُجَجِ ع وَ مَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالِ حَقِّ كُلِّ ذِي حَقٍّ لِعِلَّةِ سُكْنَى الْبَدْوِ
وَ لِذَلِكَ لَوْ عَرَفَ الرَّجُلُ الدِّينَ كَامِلًا لَمْ يَجُزْ لَهُ مُسَاكَنَةُ أَهْلِ الْجَهْلِ
وَ الْخَوْفِ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ لَا يُؤْمَنُ أَنْ يَقَعَ مِنْهُ تَرْكُ الْعِلْمِ وَ الدُّخُولُ مَعَ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ التَّمَادِي فِي ذَلِكَ
.
محمد بن سنان روایت کرده است که امام رضا (ع) در پاسخ به پرسش‌های او نوشت:
و خداوند “تعرب بعد از هجرت” را حرام کرده است،
زیرا این کار بازگشت از دین، ترک یاری پیامبران و حجت‌های الهی (علیهم‌السلام) و موجب فساد، تباهی حقوق صاحبان حق، و نتیجه‌ی زندگی در بادیه است.
به همین دلیل، اگر کسی دین را به‌طور کامل بشناسد، جایز نیست در کنار اهل جهل سکونت کند، زیرا بیم آن می‌رود که از دانش فاصله بگیرد، با اهل نادانی همراه شود، و در این مسیر ادامه دهد.

الأعراب [عرب] 
توصیف مدخل
الأَعْرابيُّ‌: البَدَوِيُّ‌، و هم الأَعْرابُ‌، و الأَعارِيبُ‌: جمع الأَعْرابِ. و جاءَ في الشعر الفصيح الأَعارِيبُ‌، و قيل: ليس الأَعْرابُ‌ جمعاً لِعَربٍ‌، كما كان الأَنْبَاطُ‍‌ جمعاً لنَبَطٍ‍‌، و إِنما العَرَبُ‌ اسم جنس. و النَّسَبُ‌ إِلى الأَعْرابِ‌: أَعْرابِيٌّ‌، قال سيبويه: إِنما قيل في النسب إِلى الأَعْراب أَعْرابيّ‌، لأَنه لا واحد له على هذا المعنى. أَ لا تَرى أَنك تقول العَرَبُ‌، فلا يكون على هذا المعنى‌؟ فهذا يقوّيه. و عَرَبِيٌّ‌: بَيِّنُ‌ العُروبةِ‌ و العُرُوبِيَّة، و هما من المصادر التي لا أَفعال لها. و حكى الأَزهري: رجل عَرَبيٌّ‌ إِذا كان نسبه في العَرَب ثابتاً، و إِن لم يكن فصيحاً، و جمعه العَرَبُ‌، كما يقال: رجل مجوسيّ‌ و يهوديّ‌، و الجمع، بحذف ياء النسبة، اليَهُودُ و المجوسُ. و رجل مُعْرِبٌ‌ إِذا كان فصيحاً، و إِن كان عَجَمِيَّ‌ النَّسب. و رجل أَعْرَابيٌّ‌، بالأَلف، إِذا كان بَدَوِياً، صاحبَ‌ نَجْعَةٍ‌ و انْتواءٍ و ارْتيادٍ للكلإِ، و تَتَبُّعٍ‌ لمَساقِطِ‍‌ الغَيْث، و سواء كان من العَرَب أَو من مَواليهم. و يُجْمَعُ‌ الأَعرابيُّ‌ على الأَعْراب و الأَعارِيب . و الأَعْرابيُّ‌ إِذا قيل له: يا عَرَبيُّ‌ ! فَرِحَ‌ بذلك و هَشَّ‌ له. و العَرَبيُّ‌ إِذا قيل له: يا أَعْرابيُّ‌ ! غَضِبَ‌ له. فَمَن نَزَل البادية، أَو جاوَرَ البَادِينَ‌ و ظعَنَ‌ بظَعْنِهم، و انْتَوَى بانْتِوائهِم: فهم أَعْرابٌ‌، و مَن نَزَلَ‌ بلادَ الرِّيفِ‌ و اسْتَوْطَنَ‌ المُدُنَ‌ و القُرى العَربيةَ‌ و غيرها ممن يَنْتمِي إِلى العَرَب: فهم عَرَب، و إِن لم يكونوا فُصَحاءَ.

لسان العرب، جلد 1، صفحه 586

رجل أعرابيّ‌ – بالألف – إذا كان بدويّاً صاحب نُجْعة و انتواء و ارتياد للكلأ و تتبّع لمساقط‍‌ الغيث، و سواء كان من العرب أو من مواليهم. و يجمع الأعرابيّ‌ على الأعراب و الأعاريب . و الأعرابيّ‌ إذا قيل له يا عربيّ‌ فَرِح بذاك و هَشّ‌ له. و العربيّ‌ إذا قيل له: يا أعرابيّ‌ غضِب له. فمن نزل البادية أو جاور البادين و ظَعَنَ‌ بظَعنهم و انتوى بانتوائهم فهم أعراب، و من نزل بلاد الريف و استوطن المدن و القُرَى العربية و غيرها مما ينتمي إلى العرب فهم عرب و إن لم يكونوا فصحاء.

تهذیب اللغة، جلد 2، صفحه 218

عرب: (بر وزن فرس) طائفه‌اى از مردم‌اند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيل‌اند. جوهرى گفته: عرب طائفه‌اى از مردم‌اند.
بعرب شهرنشين گويند عربىّ‌ و بعرب باديه‌نشين گويند اعرابى،
اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است
در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده.
در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس بعربهاى باديه‌نشين اسم شده.
دانشمندان در اين متفق القولند كه: اعراب و اعرابى بباديه‌نشينان مخصوص است و بشهرنشين اعرابى اطلاق نميشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد.

قاموس قرآن، جلد 4، صفحه 312

اَلْعَرَبُ‌: وُلْدُ إسماعيلَ‌، و اَلْأَعْرَابُ‌ جمعه في الأصل، و صار ذلك اسما لسكّان البادية.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 556

العَرَب: فرزند اسماعيل(عليه السلام) و جمع آن در اصل أَعْرَاب است سپس اين لفظ‍‌ اسمى براى ساكنين باديه‌ها و دشت‌ها شده است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 573

الأعراب [عرب] 
توصیف در آیه
مراد از اعراب ظاهرا باديه نشينان‌اند.

قاموس قرآن، جلد 4، صفحه 313

قوم من بوادي العرب قدِموا على النبي صلّى اللّه عليه و سلّم المدينة طمعاً في الصدقات لا رغبة في الإسلام، فسمَّاهم اللّٰه الأعرابَ‌، و مثلهم الذين ذكرهم اللّٰه في سورة البَحُوث: اَلْأَعْرٰابُ‌ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفٰاقاً [التوبة: 97] الآية. قلت: و الذي لا يفرق بين العرب و الأعراب و العربيّ‌ و الأعرابيّ‌ ربما تحامل على العرب بما يتأوّله في هذه الآية، و هو لا يميز بين العرب و الأعراب . و لا يجوز أن يقال للمهاجرين و الأنصار: أعراب، إنما هم عرب؛ لأنهم استوطنوا القُرَى العربية و سكنوا المُدُن، سواء منهم الناشىء بالبَدْو ثم استوطن القرى و الناشىء بمكة ثم هاجر إلى المدينة. فإن لحقت طائفةٌ‌ منهم بأهل البَدْو بعد هجرتهم و اقتَنوا نَعَماً و رعَوا مساقط‍‌ الغيث بعد ما كانوا حاضرة أو مهاجرة قيل: قد تعرّبوا أي صاروا أعراباً بعد ما كانوا عَرَباً.

تهذیب اللغة، جلد 2، صفحه 218

توصیف مدخل
العَرَب: فرزند اسماعيل(عليه السلام) و جمع آن در اصل أَعْرَاب است سپس اين لفظ‍‌ اسمى براى ساكنين باديه‌ها و دشت‌ها شده است.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 573

رجل أعرابيّ‌ – بالألف – إذا كان بدويّاً صاحب نُجْعة و انتواء و ارتياد للكلأ و تتبّع لمساقط‍‌ الغيث، و سواء كان من العرب أو من مواليهم. و يجمع الأعرابيّ‌ على الأعراب و الأعاريب . و الأعرابيّ‌ إذا قيل له يا عربيّ‌ فَرِح بذاك و هَشّ‌ له. و العربيّ‌ إذا قيل له: يا أعرابيّ‌ غضِب له. فمن نزل البادية أو جاور البادين و ظَعَنَ‌ بظَعنهم و انتوى بانتوائهم فهم أعراب، و من نزل بلاد الريف و استوطن المدن و القُرَى العربية و غيرها مما ينتمي إلى العرب فهم عرب و إن لم يكونوا فصحاء.

تهذیب اللغة، جلد 2، صفحه 218

عرب: (بر وزن فرس) طائفه‌اى از مردم‌اند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيل‌اند. جوهرى گفته: عرب طائفه‌اى از مردم‌اند. بعرب شهرنشين گويند عربىّ‌ و بعرب باديه‌نشين گويند اعرابى، اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده. در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس بعربهاى باديه‌نشين اسم شده. دانشمندان در اين متفق القولند كه: اعراب و اعرابى بباديه‌نشينان مخصوص است و بشهرنشين اعرابى اطلاق نميشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد.

قاموس قرآن، جلد 4، صفحه 312

اَلْعَرَبُ‌: وُلْدُ إسماعيلَ‌، و اَلْأَعْرَابُ‌ جمعه في الأصل، و صار ذلك اسما لسكّان البادية.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 556

الأَعْرابيُّ‌: البَدَوِيُّ‌، و هم الأَعْرابُ‌، و الأَعارِيبُ‌: جمع الأَعْرابِ. و جاءَ في الشعر الفصيح الأَعارِيبُ‌، و قيل: ليس الأَعْرابُ‌ جمعاً لِعَربٍ‌، كما كان الأَنْبَاطُ‍‌ جمعاً لنَبَطٍ‍‌، و إِنما العَرَبُ‌ اسم جنس. و النَّسَبُ‌ إِلى الأَعْرابِ‌: أَعْرابِيٌّ‌، قال سيبويه: إِنما قيل في النسب إِلى الأَعْراب أَعْرابيّ‌، لأَنه لا واحد له على هذا المعنى. أَ لا تَرى أَنك تقول العَرَبُ‌، فلا يكون على هذا المعنى‌؟ فهذا يقوّيه. و عَرَبِيٌّ‌: بَيِّنُ‌ العُروبةِ‌ و العُرُوبِيَّة، و هما من المصادر التي لا أَفعال لها. و حكى الأَزهري: رجل عَرَبيٌّ‌ إِذا كان نسبه في العَرَب ثابتاً، و إِن لم يكن فصيحاً، و جمعه العَرَبُ‌، كما يقال: رجل مجوسيّ‌ و يهوديّ‌، و الجمع، بحذف ياء النسبة، اليَهُودُ و المجوسُ. و رجل مُعْرِبٌ‌ إِذا كان فصيحاً، و إِن كان عَجَمِيَّ‌ النَّسب. و رجل أَعْرَابيٌّ‌، بالأَلف، إِذا كان بَدَوِياً، صاحبَ‌ نَجْعَةٍ‌ و انْتواءٍ و ارْتيادٍ للكلإِ، و تَتَبُّعٍ‌ لمَساقِطِ‍‌ الغَيْث، و سواء كان من العَرَب أَو من مَواليهم. و يُجْمَعُ‌ الأَعرابيُّ‌ على الأَعْراب و الأَعارِيب . و الأَعْرابيُّ‌ إِذا قيل له: يا عَرَبيُّ‌ ! فَرِحَ‌ بذلك و هَشَّ‌ له. و العَرَبيُّ‌ إِذا قيل له: يا أَعْرابيُّ‌ ! غَضِبَ‌ له. فَمَن نَزَل البادية، أَو جاوَرَ البَادِينَ‌ و ظعَنَ‌ بظَعْنِهم، و انْتَوَى بانْتِوائهِم: فهم أَعْرابٌ‌، و مَن نَزَلَ‌ بلادَ الرِّيفِ‌ و اسْتَوْطَنَ‌ المُدُنَ‌ و القُرى العَربيةَ‌ و غيرها ممن يَنْتمِي إِلى العَرَب: فهم عَرَب، و إِن لم يكونوا فُصَحاءَ.

لسان العرب، جلد 1، صفحه 586

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی