With your light, vanquish your desires!
«قلع» و «قمع» مفهوم دیسکانکشن دارد، چه ممدوح و چه مذموم!
***
«قلع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«قَلْعِ الشجرة من أصلها»
«القَلْعَة – ج قِلَاع و قُلُوع: نهالى را كه از بُن درخت نخل جدا كنند، پناهگاه و حصار»
«الإِقْلَاعُ من الأمر: الكف عنه، و منه الإِقْلَاعُ عن الذنوب.»
+ مفهوم «آشکار»
«أَقْلَعَ الشيءُ: آن چيز روشن و آشكار شد.»
کتاب لغت فقه اللغة:
«إذا كان الوجع في … اللسان، فهو: قُلَاعٌ»
***
«قمع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«مِقْمَع چيزى است كه با آن حيوانى را مىزنند و سپس رام ميشود،
از اين روى مىگويند:
قَمَعْتُهُ فَانْقَمَعَ: بازش داشتم و منصرف شد.»
این تصویر در توضیح معنای مذموم واژۀ قلع و قمع، اشاره به معارین حسودی داره که با اصل و ریشۀ نورانی خود، برای همیشه قطع رابطه کردند و این میشه همون مفهوم واژۀ «کذب»، در حقیقت تکذیب آیات و پشت کردن به نور، یک همچین معنا و مفهوم وحشتناکی داره، یعنی قطع رابطه با اصل و ریشه، و این خبر بسیار تلخ و بدی برای این درخت دارد، چرا که به معنای پایان دوران حیات اوست و شاهراه ارتباطی رزق و روزی او برای همیشه قطع شده است.
بدنبال طوفان فتنهای که لیدر سوء بپا میکنه، تعداد زیادی از درختان این باغ، از ریشه کنده میشن و دنیای قلب آنها برای همیشه تاریک و افسرده و سرگردان خواهد بود. به خدای مهربان پناه میبریم از این سرنوشت شومی که اهل حسادت اختیارا با تبعیت از لیدر سوء و تکذیب آیات و باور این دروغ بزرگ، برای خود انتخاب و اختیار نمودند. به این میگن: قلع و قمع!
داستان تکراری اقدامات نادرست لیدرهای سوء، مِن بعد رسول الله ص، ریشه در حسادت آنها به حقّی است که به علی ع تعلّق دارد و این همان داستان تکراری حسادت برادان یوسف ع است نسبت به یوسف ع، و همان داستان تکراری حسادت قابیل در حق هابیل!
همان داستان تکراری تکذیب آیات است!
همان داستان تکراری دروغ بزرگ و تهمت و شایعات دروغ غم انگیز است!
همان داستان قتل انبیاء و اوصیاء علیهم السلام است!
لیدر سوء با این اقدامات حسدآلود خود، چه ظلم بزرگی در حق خود و فالوئرهایش نمود!
امام علی علیه السلام:
… ابو حازم الانصارى فقال
يا أمير المؤمنين
ابو بكر و عمر ظلماك
احقك اخذوا على الباطل مضيا
ام على حق كانا اعلى صواب اقاما
ام ميراثك غصبا
… ابو حازم انصارى از جاى برخاست و گفت
يا امير المؤمنين
ابو بكر و عمر بر تو ستم كردند
آيا آنها حق تو را گرفتند و براه باطل رفتند
يا آنكه آن دو نفر بر حق بودند و بر طريق صواب ميزيستند؟
آيا آنها ميراث تو را غصب كردند؟
افهمنا لنغلم باطلهم من حقك
او نعلم حقهما من حقك ابراك امرك
ام غصباك امامتك
ام غالباك فيها غرا
ام سبقاك اليها عجلا
فجرت الفتنة
و لم تستطع منها استقلالا
ما را بفهمان تا حقّانيت تو و باطل بودن آن دو را بدانيم.
آيا آن دو بحق بودند و به امر تو و اجازهات انجام امر خلافت را ميدادند
يا آنكه امامت تو را غصب كردند
و بر تو غلبه جستند و سبقت گرفتند
و فتنه بپا شد كه نتوانستى استقلال يابى.
فان المهاجرين و الانصار يظنان انهما كانا على حق و على الحجة الواضحة مضيا
زيرا مهاجر و انصار چنين گمان ميكنند كه آن دو بر حق بودند و بر حجت واضح مشى ميكردند.
فقال صلواة اللّه عليه
يا اخا اليمن
لا بحقّ اخذا، و لا على اصابة اقاما، و لا على دين مضيا، و لا على فتنة خشيا،
يرحمك اللّه
در جواب انصارى فرمود
آن دو بحق نگرفتند و بر صواب قيام نكردند و بر مسير دين نرفتند و بر فتنه و فساد نترسيدند
خدا تو را رحمت كند
اليوم نتواقف على حدود الحقّ و الباطل
امروز ما و شما ايستادهايم بر حدود حق و باطل
ا تعلمون يا اخوانى انّ بنى يعقوب على حقّ و محجّة كانو حين باعو اخاهم و عقّو اباهم و خالقهم فظلمو انفسهم
فقالوا لا
آيا ميدانيد اى برادران كه اولاد يعقوب كه چنان كردند بر حق و بر حجة بودند هنگامى كه فروختند برادر خود را و پدر را ترك نمودند و بخدا خيانت كردند و به نفسهاى خود ظلم روا داشتند؟
گفتند نه
فقال يرحمكم اللّه
فرمود خدا شما را رحمت كند.
ايعلم اخوانك هؤلاء انّ ابن آدم قاتل الاخ كان على حقّ و محجّة و اصابة و امره من رضا اللّه
فقالو لا
آيا برادران تو چنين دانند كه پسر آدم هنگامى كه برادر خود را كشت آيا بر حق و حجة و ثواب بود
گفتند نه
فقال او ليس كلّ فعل بصاحبه ما فعل لحسده ايّاه و عدوانه و بغضائه له
فقالوا نعم
فرمود آيا نه اينست كه هر كس هر چه كرده با طرفش از روى حسد و دشمنى و بغض با او بوده
گفتند بلى
قال و كذلك فعلى بى ما فعلا حسدا
فرمود هم چنين آن دو نفر هر چه كردند با من از روى حسد بود.
ثمّ انّه لم يتب على ولد يعقوب الّا بعد استغفار و توبة و اقلاع و انابة و اقرار
خداوند بازگشت نفرمود از تقصير اولاد يعقوب مگر بعد از استغفار و توبه و دست برداشتن و انابه و اقرار كردن
و لو انّ قريشا تابت الىّ و اعتذرت من فعلها لاستغفرت اللّه لها
اگر قريش هم توبه ميكردند بسوى من و عذر ميخواستند از كردار خود، من طلب آمرزش ميكردم براى ايشان از خدا.
«قلع: كندن.»
وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي.
اقلاع بمعنى امساك است.
يعنى گفته شد اى زمين آبت را فرو بر و اى آسمان باز گير.
اين كلمه يكبار بيشتر در قرآن نيامده است.
امام علی علیه السلام:
لَا ازْدِجَارَ لِمَنْ لَا إِقْلَاعَ لَه
نيست ازدجارى از براى كسى كه نباشد اقلاعى از براى او،
«اقلاع»؛ بمعنى باز ايستادن از چيزيست
و ظاهر اينست كه مراد در اينجا باز ايستادن بطور کلی است و دل كندن از آن و اين كه عزم اين داشته باشد كه هرگز ديگر مرتكب آن نگردد.
دل كندن از اين بينش (طرد نمودن يا منع نمودن يا باز داشتن يا منصرف شدن از اين بينش) كه انسان بخواهد با معصيت تسكين حال بدهد:
(اقلاع)، (ازدجار)، ( قمع) انصراف از معصیت – اصرار در ولایت (ساره).
زجر:
الزَّجْر: راندن با بانگ و صدا.
گفته مىشود: زَجَرْتُه فَانْزَجَرَ: راندمش پس رانده شد.
در آيه: (فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ)، (يكبار بانگى و راندنى سخت بيش نيست).
سپس واژه- زَجْر- گاهى در مطلق طرد كردن و راندن و گاهى در بانگ و صدا، بكار رفته است.
در آيه: (فَالزَّاجِراتِ زَجْراً) يعنى: فرشتگانى كه ابرها را به سختى برانگيزانند و روان سازند.
در آيه: (ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ) منع و طرد از انجام گناهان در آن اخبار هست.
تمام آيه چنين است: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ.
از اخبار گذشتگان حقايقى و چيزهائى بر ايشان آمده است كه توجّه و عبرت به آنها مانع انجام گناهان مىشود و مايه منع و جلوگيرى در آن اخبار هست.
و در آيه: (وَ ازْدُجِرَ) يعنى: مطرود و دور شد، بكار بردن واژه «زجر» در اين باره براى بانگ و فريادشان بر سر كس است كه گفتند مطرود است مثل اينكه گفته مىشود:
اعزب و تنحّ و وراك: يعنى دور مشو و برخيز و برگرد.
واژه- و ازدجر- از آيه 9/ قمر است كه سراسر سوره قمر بازگو كننده ستيزه جوئيها و گستاخى نامردمان و نافرمانان نسبت به پيامبران عليه السّلام است مىگويد:
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ.
يعنى: قوم نوح او را تكذيب كردند و نوح بنده ما را تكذيب نمودهاند،
به او گفتند: مجنون است و مطرود و طرد شده.
[]:
مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلَاع.
اى گروه مردم! حجّ خانه خدا را با رعايت آداب دينى و شرايط لازمه بجاى آوريد،
و بازگشت از آنجا حتما با توبه خالص و ترك شهوات و تمايلات مادّى همراه باشد.
با نور، تمناهاتو قلع و قمع کن! وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلَاع!
[]:
قال بعض الحكماء:
ينبغي للعاقل إذا تاب تاب بعشرة أشياء:
استغفار باللسان، و ندم بالقلب، و إقلاع بالبدن، و العزم أن لا يعود،
و حبّ الاخرة، و بغض الدّنيا، و قلّة الاكل، و قلّة الشرب، و قلّة الكلام، و قلّة النوم.
[]:
وَ قَالَ
إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ كَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَى قَلْبِهِ
فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا
وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كَانَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَى السَّوَادِ
حَتَّى يَغْمُرَ الْقَلْبَ فَيَمُوتَ بِكَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَيْهِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى
بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ يَعْنِي الْغِطَاءَ.
و فرمود:
هنگامى كه بنده گناه كند نقطه سياهى بر قلب او پيدا مىشود،
پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و از خدا طلب آمرزش نمود قلب او از آن نقطه سياه صفا پيدا مىكند.
و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود گناه بر گناه واقع مىگردد و سياهى بر سياهى مىنشيند تا اينكه قلب او را مىپوشاند.
پس قلب او در اثر زيادى گناه مىميرد و پرده گناه آن را فرو مىگيرد.
و اين است معناى گفته خداى متعال كه مىفرمايد:
نه چنين است بلكه انجام گناهان قلبهاى آنان را پوشانيده و چركين و زنگآلود كرده است.
وَ الْعَاقِلُ يَحْسَبُ نَفْسَهُ قَدْ مَاتَ وَ يَسْأَلُ اللَّهَ الرَّجْعَةَ لِيَتُوبَ وَ يُقْلِعَ وَ يُصْلِحَ
فَأَجَابَهُ اللَّهُ فَيَجِدُّ وَ يَجْتَهِد.
و انسان عاقل چنين فرض و حساب مىكند كه مرده است و از خدا سؤال بازگشت به دنيا را مىنمايد تا توبه كند و از گناه باز ايستد و خود را اصلاح كند، و خداى متعال او را اجابت فرموده، پس در زندگى تازه خود جدّيت و كوشش نمايد.
[]:
عَنْ يُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلًا كَانَ يُؤْذِينِي
فَقَالَ ع: ادْعُ عَلَيْهِ؛
قُلْتُ دَعَوْتُ عَلَيْهِ
قَالَ لَيْسَ هَكَذَا
وَ لَكِنِ اقْلَعْ عَنِ الذُّنُوبِ وَ صُمْ وَ صَلِّ وَ تَصَدَّقْ
[دل کندن از معصیت: «اقْلَعْ عَنِ الذُّنُوبِ»]
فَإِذَا كَانَ آخِرُ اللَّيْلِ فَأَسْبِغِ الْوُضُوءَ ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قُلْ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ
اللَّهُمَّ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَدْ آذَانِي
اللَّهُمَّ أَسْقِمْ بَدَنَهُ وَ اقْطَعْ أَثَرَهُ وَ انْقُصْ أَجَلَهُ وَ عَجِّلْ لَهُ ذَلِكَ فِي عَامِهِ هَذَا
قَالَ فَفَعَلْتُ فَمَا لَبِثَ أَنْ هَلَك.
از يونس بن عمار:
به امام هادى (ع) از مردى كه مرا اذيت مىكرد شكايت بردم.
فرمود: نفرينش كن،
گفتم نفرين كردهام،
فرمود: نه آنچنان كه نفرين كردى
بلكه از گناهان توبه كن و روزه بدار و صدقه بده و در آخر شب وضوء بگير و دو ركعت نماز بخوان بعد به سجده برو و بگو:
(خداوندا فلان كس مرا اذيت ميكند، خداوندا بدنش را بيمار كن، و نسلش را برانداز، و عمرش را كوتاه گردان، و هم در هلاكتش در اين سال تعجيل فرما)،
يونس گويد چنين كردم و بزودى هلاك شد.
[]:
أَبْصَرُ النَّاسِ مَنْ أَبْصَرَ عُيُوبَهُ وَ أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِه.
بيناترين مردم كسى است كه ببيند عيبهاى خود را و باز ايستد از گناهان خود.
[]:
إذا زنى الرجل خرج منه الإيمان فوق رأسه كالظلة
فإذا أقلع رجع إليه الإيمان
و كل هذا محمول على المجاز و نفي الكمال دون الحقيقة في رفع الإيمان و إبطاله انتهى
الصحيفة السجادية:
وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي،
وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي،
وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ،
بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي،
وَ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَيَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ الْمُسْخِطَةِ،
وَ أُقْلِعَ عَنْ سَيِّئَاتِيَ الْمُخْلِقَةِ،
وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي.
و شگفتتر از آن بردباریات نسبت به من و درنگت از مؤاخذۀ سریع این بنده گنهکار است؛
سببش این نیست که من در آستان حضرتت انسانی گران قدرم؛
بلکه علّتش، مدارایت با من و لطف کردن وجود مقدّست بر من است،
برای اینکه از نافرمانیات که سبب خشم توست باز ایستم و وجودم را از عرصهگاه گناهانی که فرسودهکنندۀ هویت و شخصیت من است درآورم؛
به خاطر این که گذشتت نسبت به من نزد تو، از مجازات کردن من محبوبتر است.
امام رضا علیه السلام:
ابن طاووس بإسناده، عن عبد السلام بن صالح الهرويّ قال:
دخلت على أبى الحسن عليّ بن موسى الرضا عليه السّلام في آخر جمعة من شهر شعبان،
فقال لي يا أبا صلت إنّ شعبان قد مضى أكثره، و هذا آخر جمعة فيه، فتدارك فيما بقي تقصيرك فيما مضى منه، و عليك بالإقبال على ما يعنيك و أكثر من الدّعاء و الاستغفار و تلاوة القرآن، و تب إلى اللّه من ذنوبك ليقبل شهر رمضان، إليك و أنت مخلص للّه عزّ و جلّ.
و لا تدعنّ أمانة في عنقك إلّا أدّيتها و في قلبك حقدا على مؤمن إلّا نزعته، و لا ذنبا أنت مرتكبه إلّا أقلعت عنه، و اتّق اللّه و توكل عليه في سرّ أمرك، و علانيتك، و من يتوكل على اللّه فهو حسبه إن اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لكل شيء قدرا و أكثر من أن تقول في ما بقي من هذا الشّهر:
«اللّهمّ إن لم تكن غفرت لنا فيما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه»
فانّ اللّه تبارك و تعالى يعتق في هذا الشّهر رقابا من النّار لحرمة هذا الشهر.
عبد السلام بن صالح هروى گويد:
خدمت حضرت رضا (ع) رفتم در هنگامى كه ماه شعبان به آخر رسيده بود، فرمود:
ماه شعبان گذشت و اينك روز جمعه آخر ماه است، و در اين چند روزى كه از ماه باقى مانده تلافى گذشتهها را بكن و آنچه در نظر دارى انجام بده، و قرآن تلاوت كن، و استغفار نما، و از گناهانى كه مرتكب شدهاى استغفار كن، و با قلب پاكى خود را به ماه رمضان برسان.
اگر امانتى بر گردن دارى اداء كن، اگر از مؤمنى كينهاى در دل دارى آن كينه را از دل خود بزداى، و اگر گناهى انجام دادهاى از خداوند بخواه از تو درگذرد، اينك بر خداوند توكل داشته باش و از او بترس، هر كس به خداوند در كارها توكل داشته باشد خداوند او را كفايت ميكند و او را به مقصودش ميرساند، و خداوند براى هر چيز اندازهاى قرار داده است، و در روزهائى كه از اين ماه باقى مانده است بسيار بگو: «اللهم ان لم تكن غفرت لنا فيما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقى منه»
و خداوند براى احترام اين ماه گروهى را از آتش نجات مىدهد.
[]:
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام
فَقَالَ [لَهُ] الرُّؤَسَاءُ الَّذِينَ هَمُّوا بِالْإِسْلَامِ :
نَشْهَدُ يَا مُحَمَّدُ أَنَّكَ النَّبِيُّ الْأَفْضَلُ، وَ أَنَّ أَخَاكَ هَذَا [هُوَ] الْوَصِيُّ الْأَجَلُّ الْأَكْمَلُ
فَقَدْ فَضَحَنَا اللَّهُ بِذُنُوبِنَا، أَ رَأَيْتَ إِنْ تُبْنَا [عَمَّا اقْتَطَعْنَا] وَ أَقْلَعْنَا مَا ذَا تَكُونُ حَالُنَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:
إِذَنْ أَنْتُمْ فِي الْجِنَانِ رُفَقَاؤُنَا، وَ فِي الدُّنْيَا [وَ] فِي دِينِ اللَّهِ إِخْوَانُنَا وَ يُوَسِّعُ اللَّهُ تَعَالَى أَرْزَاقَكُمْ، وَ تَجِدُونَ فِي مَوَاضِعِ هَذِهِ الْأَمْوَالِ- الَّتِي أُخِذَتْ مِنْكُمْ أَضْعَافَهَا، وَ يَنْسَى هَؤُلَاءِ الْخَلْقُ فَضِيحَتَكُمْ- حَتَّى لَا يَذْكُرَهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ.
[]:
اقْمَعُوا نَوَاجِمَ الْفَخْرِ وَ اقْدَعُوا لَوَامِعَ [اقْلَعُوا طَوَالِعَ] الْكِبْر
بكوبيد يا مغلوب و خوار گردانيد ستارههاى فخر و نازش بخود را يا طلوع كنندهها و ظاهر شوندههاى فخر را.
[]:
خَيْرُ الِاسْتِغْفَارِ عِنْدَ اللَّهِ الْإِقْلَاعُ وَ النَّدَم
الصحيفة السجادية:
(و كان من دعائه عليه السلام في يوم عرفة)
وَ طَوِّقْنِي طَوْقَ الْإِقْلَاعِ عَمَّا يُحْبِطُ الْحَسَنَاتِ، وَ يَذْهَبُ بِالْبَرَكَاتِ
و خوددارى از آنچه (گناهى مانند كفر كه) حسنات و افعال پسنديده را باطل ميگرداند (يا خوددارى از بجا آوردن حسنات را طورى كه موجب پاداش نگردد) و (گناهانى مانند دروغگوئى، نماز نخواندن، روزه نگرفتن و غيبت كردن كه) خيرات و نيكيها را از ميان ميبرد (بىپاداش نمايد، مانند) طوق و گردنبند گردنم ساز (هيچگاه از من جدا مفرما، حضرت صادق- عليه السلام- فرموده: خداوند نعمتى را كه به بندهاى داده از او نميگيرد تا اينكه گناهى را مرتكب شود كه بسبب آن سزاوار گردد كه نعمت از او بگيرد).
[]:
و الاعتراف بالتقصير و الرجوع إلى الله بالتوبة و الاستغفار و الانقلاع عن المعاصي و لا محل لشيء من ذلك إلى هذا القلب المظلم و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم.
[]:
و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله:
عشرة أصناف من امّتي لا يدخلون الجنّة إلّا أن يتوبوا:
أوّلهم القلّاع، و الجيّوف، و القتّات، و الديّوث، و صاحب العرطبة، و صاحب الكوبة، و العتلّ، و الزنيم، و المغتاب، و العاقّ والديه.
قيل: يا رسول اللّه،
فما القلّاع قال: الّذي يمشي بين يدي الامراء،
قيل: و ما الجيّوف؟ قال: النبّاش،
قيل: و ما القتّات قال: النمّام.
قيل: و ما الديّوث؟ قال: الّذي لا يغار على أهله،
قيل: و ما صاحب العرطبة؟ قال: الّذي يضرب بالطبل.
قيل: و ما صاحب الكوبة؟ قال: الّذي يضرب بالطنبور.
قيل: فما العتلّ؟ قال: الّذي لا يغفر الذنب و لا يقيل العثرة.
قيل: فما الزنيم؟ قال: ولد الزنى،
قيل: و ما المغتاب؟ قال: الّذي يقعد على الطّريق فيغتاب الناس،
و العاقّ لوالديه مشهور.
ده طائفه از امت من وارد بهشت نشوند جز اينكه توبه كنند:
1- كسى كه پيشاپيش زمامداران حركت ميكند (اسكرت). 2- قبر شكاف. 3- سخنچين 4- ديوثى كه غيرت ناموسى ندارد. 5- طبل زن. 6- ساززن. 7- كسى كه از تقصير مردم نميگذرد (و ستم روا ميدارد). 8- حرامزاده (كه پس از بلوغ راه منحرف اختيار كند). 9- كسى كه غيبت مردم مىكند.
10- آنكه با پدر و مادر بدرفتارى نمايد.
امام على عليه السّلام:
فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ وَ النَّزْعُ الْقَلْعُ
[في صلاة العيدين]:
وَ قَالَ جَعْفَرٌ قَالَ أَبِي ع قَالَ عَلِيٌّ ع سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَخْطُبُ بِالنَّاسِ يَوْمَ الْأَضْحَى وَ هُوَ يَقُولُ
أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا يَوْمُ الثَّجِّ وَ الْعَجِّ الثَّجُّ تُهَرِيقُونَ فِيهِ الدِّمَاءَ فَمَنْ صَدَقَتْ نِيَّتُهُ كَانَ أَوَّلُ قَطْرَةٍ كَفَّارَةً لِكُلِّ ذَنْبٍ وَ إِنَّ الْعَجَّ الدُّعَاءُ فِيهِ فَعِجُّوا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَوَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ ص بِيَدِهِ لَا يَنْصَرِفُ مِنْ هَذَا الْمَوْقِفِ أَحَدٌ إِلَّا مَغْفُوراً لَهُ إِلَّا صَاحِبُ كَبِيرَةٍ مِنَ الْكَبَائِرِ مُصِرٌّ عَلَيْهَا لَا يُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِالْإِقْلَاعِ عَنْهَا
على عليه السّلام فرموده:
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روز عيد قربان براى مردم خطبه مىخواند و مىفرمود:
اى مردم! امروز، روز «ثجّ» و «عجّ» است، روز «ثجّ» است بدين خاطر كه خون قربانىها را مىريزيد، هر كس نيّت خالصانه و صادقانه داشته باشد، اولين قطره خونى كه روى زمين ريخته مىشود، كفّاره گناه او خواهد بود، و روز «عجّ» يعنى روز دعاست، پس به درگاه خدا ناله بزنيد و انابه داشته باشيد، زيرا به خدايى كه جان محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به دست اوست، از اين سرزمين كسى محروم و ناآمرزيده بر نمىگردد، مگر اينكه مرتكب «گناه كبيره» اى شده باشد، كه بر آن اصرار و ابرام داشته، و تصميم نداشته باشد، وجود خويش را از چنگال آن گناه آزاد گرداند!
الصحيفة السجادية:
و كان من دعائه عليه السلام في الاعتراف و طلب التوبة إلى الله تعالى
مُقِرٌّ لَكَ بِأَنِّي لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْيَانِكَ،
وَ لَمْ أَخْلُ فِي الْحَالاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ
اعتراف دارم كه هنگام احسانت جز خود دارى از معصيت تو فرمان نبردهام
و در همه احوال بى احسان از تو نبودم.
[]:
أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِلَاعٍ
أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ آذَنَتْ بِاطِّلَاعٍ
هلا! به راستى، دنيا پشتكرده و اعلام از جا كنده شدن نموده،
هلا! به راستى، آخرت روى آورده و اعلام فرا رسيدن كرده.
[]:
احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِك
درو كن بدى را از سينه غير خود بكندن آن از سينه خود،
زيرا كه كسى كه قصد اين كند كه بدى بكسى نرساند هيچ كس قصد بدى با او نكند.
امام علی علیه السلام:
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ع احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ تَقْلَعُهُ مِنْ صَدْرِك
«ريشه شرّ و بدى را از قلب ديگران بركن! در حالى كه از دل خود ريشهكن مىسازى».
……فَرَمَيْتُهُ بِمِقْلَاعِي……
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام 182
[كَلَامُ الذِّئْبِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص]
وَ أَمَّا كَلَامُ الذِّئْبِ لَهُ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ- إِذْ جَاءَهُ رَاعٍ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ قَدِ اسْتَفْزَعَهُ الْعَجَبُ، فَلَمَّا رَآهُ [رَسُولُ اللَّهِ ص] مِنْ بَعِيدٍ قَالَ لِأَصْحَابِهِ
إِنَّ لِصَاحِبِكُمْ هَذَا شَأْناً عَجِيباً. فَلَمَّا وَقَفَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: حَدِّثْنَا بِمَا أَزْعَجَكَ
قَالَ الرَّاعِي: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمْرٌ عَجِيبٌ! كُنْتُ فِي غَنَمِي إِذْ جَاءَ ذِئْبٌ فَحَمَلَ حَمَلًا فَرَمَيْتُهُ بِمِقْلَاعِي فَانْتَزَعْتُهُ مِنْهُ
ثُمَّ جَاءَ إِلَى الْجَانِبِ الْأَيْمَنِ، فَتَنَاوَلَ مِنْهُ حَمَلًا- فَرَمَيْتُهُ بِمِقْلَاعِي فَانْتَزَعْتُهُ مِنْهُ [ثُمَّ جَاءَ إِلَى الْجَانِبِ الْأَيْسَرِ فَتَنَاوَلَ حَمَلًا- فَرَمَيْتُهُ، بِمِقْلَاعِي فَانْتَزَعْتُهُ] [ثُمَّ جَاءَ إِلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ فَتَنَاوَلَ حَمَلًا- فَرَمَيْتُهُ بِمِقْلَاعِي فَانْتَزَعْتُهُ مِنْهُ] ثُمَّ جَاءَ الْخَامِسَةَ هُوَ وَ أُنْثَاهُ يُرِيدُ أَنْ يَتَنَاوَلَ حَمَلًا- فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْمِيَهُ فَأَقْعَى عَلَى ذَنَبِهِ وَ قَالَ.
أَ مَا تَسْتَحْيِي [أَنْ] تَحُولَ بَيْنِي وَ بَيْنَ رِزْقٍ- قَدْ قَسَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى لِي. أَ فَمَا أَحْتَاجُ أَنَا إِلَى غِذَاءٍ أَتَغَذَّى بِهِ فَقُلْتُ: مَا أَعْجَبَ هَذَا! ذِئْبٌ أَعْجَمُ يُكَلِّمُنِي [بِكَلَامِ] كَلَامَ الْآدَمِيِّينَ.
فَقَالَ لِيَ الذِّئْبُ: أَ لَا أُنَبِّئُكَ بِمَا هُوَ أَعْجَبُ مِنْ كَلَامِي لَكَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ بَيْنَ الْحَرَّتَيْنِ، يُحَدِّثُ النَّاسَ بِأَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ مَا لَمْ يَأْتِ مِنَ الْآخِرِينَ.
… ادامه این داستان صحبت های گرگ با چوپان بسیار زیباست …
وَ عَنِ الصَّادِقِ ع:
كَانَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ يَدْعُو اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَرْزُقَهُ غُلَاماً ثَلَاثَ سِنِينَ فَلَمَّا رَأَى أَنَّ اللَّهَ لَا يُجِيبُهُ قَالَ يَا رَبِّ أَ بَعِيدٌ أَنَا مِنْكَ فَلَا تَسْمَعُنِي أَمْ قَرِيبٌ فَلَا تُجِيبُنِي فَأَتَاهُ آتٍ فِي مَنَامِهِ قَالَ إِنَّكَ تَدْعُو اللَّهَ مُنْذُ ثَلَاثِ سِنِينَ بِلِسَانٍ بَذِيٍّ وَ قَلْبٍ عَاتٍ غَيْرِ نَقِيٍّ وَ نِيَّةٍ غَيْرِ صَافِيَةٍ [صَادِقَةٍ]
فَاقْلَعْ عَنْ بَذَائِكَ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ قَلْبُكَ وَ لْتَحْسُنْ نِيَّتُكَ
فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِكَ عَاماً فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ
و از امام صادق عليه السلام آمده: مردى از بنى اسرائيل براى اين كه خدا به او پسرى دهد سه سال دعا مىكرد وقتى ديد خداى تعالى او را اجابت نمىكند عرضه داشت: خدايا آيا من از تو دورم كه سخن مرا نمىشنوى يا اين كه من به تو نزديكم و تو مىشنوى ولى اجابت نمىكنى؟ كسى در خوابش آمد و به او گفت: تو از سه سال تاكنون خداى را با زبانى فحّاش و دلى گناهكار و قلبى سركش و نيّتى آلوده مىخوانى
از فحشت دست بردار و دل خويش را پاك نما و نيت خويش را درست كن (آنگاه دعا كن)
مرد يك سال چنان كرد خداى تعالى به او پسرى داد.
إِذَا فَلَلْتَ فَارْجِعْ
وَ إِذَا أَذْنَبْتَ فَأَقْلِعْ
وَ إِذَا أَسَأْتَ فَانْدَمْ
وَ إِذَا ائْتُمِنْتَ فَاكْتُمْ.
وقتى لغزيدى بايست و برگرد
و وقتى دچار گناه شدى قطع كن
و وقتى خطا كردى پشيمان شو
و وقتى مورد اعتماد واقع شدى پنهان كن.
نهج الخطابة: سخنان پيامبر ص و اميرالمؤمنين ع
من خطبة له عليه السّلام بعد وقعة الجمل
يا ايّها النّاس انّ الدّنيا حلوة خضرة، تفتّن النّاس بالشّهوات و تزيّن لهم بعاجلها، و ايم اللّه انّها لتغّر من املّها، و تخلف من رجاها، و ستورث اقواما النّدامة و الحسرة باقبالهم عليها، و تنافسهم فيها، و حسدهم و بغيهم على اهل الدّين و الفضل فيها، ظلما و عدوانا و بغيا و اشرا و بطرا، و باللّه انّه ما عاش قوم قطّ فى غضارة من كرامة نعم اللّه فى معاش دنيا، و لا دائم تقّوى فى طاعة اللّه، و الشكر لنعمه، فازال ذلك عنهم الّا من بعد تغيير من انفسهم، و تحويل عن طاعة اللّه، و الحادث من ذنوبهم، و قلّة محافظة و ترك مراقبة اللّه جلّ و عزّ، و تهاون بشكر نعمة اللّه، لانّ عزّ و جلّ يقول فى محكم كتابه، انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بانفسهم و اذا اراد اللّه بقوم سوءا فلا مردّ له و ما لهم من دونه من وال، و لو انّ اهل المعاصى و كسبة الذنوب، اذا هم حذروا زوال نعم اللّه، و حلول نقمته، و تحويل عافيته، ايقنوا انّ ذلك من اللّه جلّ ذكره بما كسبت ايديهم، فاقلعوا و تابوا و فزعوا الى اللّه جلّ ذكره، بصدق من نيّاتهم، و اقرار منهم بذنوبهم، و اسائتهم، لصفح لهم عن كلّ ذنب، و اذا لاقالهم كلّ عثرة، و لردّ عليهم كل كرامة نعمة، ثمّ اعاد لهم من صلاح امرهم، و ممّا كان انعم به عليهم، كلّ ما زال عنهم و افسد عليهم، فاتّقوا اللّه ايّها النّاس حقّ تقاته، و استشعروا خوف اللّه جلّ ذكره، و اخلصوا اليقين، و توبوا اليه من قبيح ما استفّزكم الشيطان، من قتال ولىّ الامر و اهل العلم بعد رسول اللّه، صلّى اللّه عليه و اله و ما تعاونتم عليه من تفريق الجماعة، و تشتّت الامر، و فساد صلاح ذات البين، انّ اللّه عزّ و جلّ يقبل التوبة و يعفو عن السيّئات و يعلم ما تفعلون.
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع :
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ طُولِ السَّيِّئَاتِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِبٌ وَ يُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ يَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَ يَنْزَجِرَ مُنْزَجِرٌ
وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لَهُ وَ لِلرِّزْقِ وَ رَحْمَةً لِلْخَلْقِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً. يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ أَخَّرَ شَهْوَتَهُ وَ اسْتَقَالَ عَثْرَتَهُ فَإِنَّ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ الشَّيْطَانَ مُوَكَّلٌ بِهِ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا وَ يُزَهِّي لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْتَكِبَهَا حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهِ مَنِيَّتُهُ وَ هُوَ أَغْفَلُ مَا يَكُونُ عَنْهَا فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ حَسْرَةً عَلَيْهِ وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ الْأَيَّامُ إِلَى شِقْوَةٍ فَنَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا يُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تَقْتَصِرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ وَ لَا تجعل [تَحُلُّ] بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا كَآبَة
حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده:
خداى تعالى همانا گرفتار ميكند بندگانش را وقتى كه گناهشان طولانى شد به كمى ميوهها و حبس بركتها و بستن درهاى گنجينههاى خوب را
تا توبهكننده توبه كند و برگردد و خوددارى از گناه كند و معصيت را ريشه كن نمايد و بياد خدا بيفتد يادكننده و خويشتن را مانع از گناه شود
همانا خدا استغفار و طلب آمرزش را سبب از براى آمرزش و فزونى رزق و رحمت از براى آفريدگان قرار داده.
پس خداى سبحان فرموده:
اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً
طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان كه آمرزنده گناهان ميباشد از آسمان براى شما باران پى در پى ميفرستد و يارى ميكند شما را به مالها و پسران، و باغهاى سرسبز و خرم برايتان قرار ميدهد و نيز برايتان نهرهاى جارى قرار ميدهد.
پس خداى بيامرزد كسى را كه توبهاش را مقدم دارد و شهوتش را دنبال اندازد و لغزشش را فسخ كند زيرا كه آرزوى درازش او را فريب دهد و مرگش از او پنهان است نميداند كى اجلش ميرسد و شيطان بر او موكل است كه توبهاش را بتأخير اندازد تا هلاكش كند و گناه را در نظرش جلوه ميدهد تا انجام دهد تا به آرزوى خويش برسد و او بىخبرترين بيخبران ميباشد پس افسوس بر بيخبرى كه تمام عمرش بر او حسرت و پشيمانى است، و تمام روزگارش را بسوى بدبختى كشيده شده.
پس از خداى تعالى خواهانيم كه ما و شما را از كسانى كه نعمتهاى خدا را بيهوده مصرف ميكنند قرار ندهد و بدين سبب كوتاهى در فرمانبردارى پروردگار نكنيم و بدين جهت پس از درگذشت مرگمان پشيمانى و غصه بما نازل نشود.
امام صادق علیه السلام:
ذكر الموت يميت الشهوات في النفس، و يقلع و (يقطع) منابت الغفلة.
ياد كردن مرگ شهوات و تمايلات نفسانى را از قلب آدمى نابود كرده،
و ريشههاى غفلت را از دل میكند.
[]:
قَالَ الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَنَا مَعَاشِرَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ اخْتَارَ النَّبِيِّينَ وَ اخْتَارَ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ
وَ مَا اخْتَارَهُمْ إِلَّا عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ بِهِمْ
أَنَّهُمْ لَا يُوَاقِعُونَ مَا يَخْرُجُونَ بِهِ عَنْ وَلَايَتِهِ
وَ يَنْقَلِعُونَ بِهِ عَنْ عِصْمَتِهِ
وَ يَنْتَمُونَ بِهِ إِلَى الْمُسْتَحِقِّينَ لِعَذَابِهِ وَ نِقْمَتِهِ
قَالا فَقُلْنَا لَهُ
فَقَدْ رُوِيَ لَنَا أَنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا نَصَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْإِمَامَةِ
عَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَايَتَهُ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى فِئَامٍ مِنَ النَّاسِ وَ فِئَامٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
فَأَبَوْهَا فَمَسَخَهُمُ اللَّهُ ضَفَادِعَ
فَقَالَ ع
مَعَاذَ اللَّهِ هَؤُلَاءِ الْمُكَذِّبُونَ لَنَا الْمُفْتَرُونَ عَلَيْنَا
الْمَلَائِكَةُ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ فَهُمْ كَسَائِرِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ إِلَى الْخَلْقِ
فَيَكُونُ مِنْهُمُ الْكُفْرُ بِاللَّهِ
قُلْنَا لَا
قَالَ فَكَذَلِكَ الْمَلَائِكَةُ
إِنَّ شَأْنَ الْمَلَائِكَةِ لَعَظِيمٌ وَ إِنَّ خَطْبَهُمْ لَجَلِيلٌ
امام حسن بن على عليه السّلام فرمود به سند پدرانش از على عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
كه خدا عزّ و جلّ، گروه آل محمّد را برگزيد،
و پيغمبران را برگزيد
و فرشتههاى مقرّب را،
و آنها را برنگزيد مگر ميدانست كارى نكنند كه از او ببرند و از عصمت او جدا شوند
و به سزاواران عذاب و نقمتش گرايند.
گفتند:
براى ما روايت شده كه چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تصريح كرد به امامت على عليه السّلام خدا عزّ و جلّ ولايت او را در آسمانها بگروهها از مردم و گروهها از فرشته عرضه كرد
و از آن سرباز زدند و خدا آنها را قورباغه كرد.
فرمود:
پناه بر خدا، اينان دروغبند و افتراءزن بر مايند،
فرشتهها هم رسولان خدايند و چون پيغمبران و رسولان ديگر به مردم،
مىشود كافر باشند؟
گفتيم: نه،
فرمود:
چنين باشند فرشتهها،
راستى مقام فرشتهها البته بزرگ است و كار آنها والا است.
قمع:
خداى تعالى گويد:
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ
مقامع- جمع- مِقْمَع- است،
و مِقْمَع چيزى است كه با آن حيوانى را مىزنند و سپس رام ميشود، از اين روى مىگويند:
قَمَعْتُهُ فَانْقَمَعَ: بازش داشتم و منصرف شد.
قَمْع و قَمَع: دردى كه در اثر انقباض خون به عضوى ميرسد و مانع حركت خون ميشود
[مثل غدهها و انقباض عضلات يا ماهيچهها]،
در حديثى آمده است كه:
«ويلٌ لِأَقْمَاعِ القولِ».
يعنى واى بر كسانى كه گوشهاى خود را همچون قيف يا معبرى براى شنيدن سخنان مردم و هر سخنى قرار ميدهند .
قَمَع: مگسى آبى رنگ، و چون رنگى است و زود گرفته ميشود اينچنين ناميده ميشود.
تَقَمَّعَ الحمارُ: وقتى كه حيوانى خرمگسها را از خود دور مىكند و مىراند.
«نزع»:
نَزَعَ الشيء: جَذَبَهُ من مقرِّه كنَزْعِ القَوْس عن كبده، و يُستعمَل ذلك في الأعراض، و منه:
نَزْعُ العَداوة و المَحبّة من القلب.
قال تعالى:
وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ
وَ انْتَزَعْتُ آيةً من القرآن في كذا، و نَزَعَ فلان كذا، أي: سَلَبَ.
قال تعالى:
تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ
و قوله:
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً
قيل: هي الملائكة التي تَنْزِعُ الأرواح عن الأَشْباح،
و قوله:
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ
و قوله:
تَنْزِعُ النَّاسَ
قيل: تقلع الناس من مقرّهم لشدَّة هبوبها.
و قيل: تنزع أرواحهم من أبدانهم،
و التَّنَازُعُ و المُنَازَعَةُ: المُجَاذَبَة، و يُعَبَّرُ بهما عن المُخاصَمة و المُجادَلة،
قال:
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ
و النَّزْعُ عن الشيء: الكَفُّ عنه.
و النُّزُوعُ: الاشتياق الشّديد، و ذلك هو المُعَبَّر عنه بإِمحَال النَّفْس مع الحبيب،
و نَازَعَتْنِي نفسي إلى كذا،
و أَنْزَعَ القومُ: نَزَعَتْ إِبِلُهم إلى مَوَاطِنِهِمْ. أي: حَنَّتْ،
و رجل أَنْزَعُ: زَالَ عنه شَعَرُ رَأْسِهِ كأنه نُزِعَ عنه ففارَقَ،
و النَّزْعَة: المَوْضِعُ من رأسِ الأَنْزَعِ،
و يقال: امرَأَةٌ زَعْرَاء، و لا يقال نَزْعَاء،
و بئر نَزُوعٌ: قريبةُ القَعْرِ يُنْزَعُ منها باليد،
و شرابٌ طَيِّبُ المَنْزَعَةِ.
أي: المقطَع إذا شُرِبَ كما قال تعالى: خِتامُهُ مِسْكٌ.
الصحيفة السجادية:
مُقِرٌّ لَكَ بِأَنِّي لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْيَانِكَ.
مشتقات ریشۀ «قلع» در آیات قرآن:
[سورة هود (۱۱): آية ۴۴]
وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي
وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ
وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۴)
و گفته شد: «اى زمين ! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران] خوددارى كن.»
و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت.»
و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمكار.»
مشتقات ریشۀ «قمع» در آیات قرآن:
[سورة الحج (۲۲): الآيات ۱۹ الى ۲۴]
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (۲۱)
و براى [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گُرزهايى آهنين است.