oh, my heart!
Be kind and show that you truly understand your light!
In the dance of words and the rhythm of intent, I reflect the light of knowledge, ever so present.
With each query and every thoughtful ask, I strive to be kind, in understanding my task. 🌟
ای قلب من!
مهربان باش و نشان بده که واقعاً نورتو خیلی خوب درک میکنی!
در بازی با کلمات و آهنگ قصد و نیّت، نور معرفت را منعکس کن
و نشان بده که این نور همیشه در دنیای درونت حاضر است.
با هر سؤال و هر امتحان حسابشدهای که تقدیر میشود،
سعی کن در درک وظیفه خودت موفق باشی و مهربان باشی. 🌟
«بلع» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می نویسند:
«بَلَّعَ الشيب في رأسه: أول ما يظهر، آغاز بر آمدن موى سپيد بر سر»
(در اصطلاح ديگر مىگويند: اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً: پرتو سپيدى بر سر ظاهر شد.)
+ «صرط»
تو گویی شخص، پیری را بخوبی بلعیده (یا بالعکس) چون آثارش بر سرش نمایان شده و اگر پیری را نبلعیده بود و تف کرده بود، هرگز آثار پیری یعنی سپیدی موها آشکار نمیشد.
+ «خرر»
نکنه پیر بشیم و آثار پیری بر سر نمایان شود، اما با نور ولایت که به سبب معالم ربانی صاحبان نور آشنا شدهایم، فرصت آیات را یکی پس از دیگری از دست بدهیم و آثار نور ولایت که آرامش و نورانیت قلب است را درک ننماییم! در واقع باید به قلبمان نگاه کنیم ببینیم قلبمان نیز سپید و نورانی شده یا نه! این واژه برای درک مفهوم واژه بلع است و منظور پیر شدن و از بین رفتن نیست بلکه منظور آشکار شدن آثار چیزی است مثل پیری یا نور ولایت و …
قلب اهل یقین با عمل به نور ولایت، انگاری نور علم و حکمت آل محمد ع را میبلعد!
(یا بالعکس این نور مافوق است که نور عقل مادون را روشن نموده و میبلعد)
در هر صورت معنا فرقی نمیکنه، و میخواهیم این مطلب را از واژه زیبای بلع، بلع نماییم که اگه درست به نور ولایت عمل کرده باشیم باید علامتی داشته باشه و اون علامت روشنایی و نورانیت قلب است.
+ «اکل دائم»
ای قلب من! مهربانی کن و نشان بده که نورتو خوب فهمیدی! يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ!
« وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ »
صاحبان نور، با علومی که از آل محمد ع اخذ و بلع نموده اند، کلام تاثیر گذارشان، قلوب مرده را با این نور علوم آل محمد ع زنده میکند!
«ذبح بقر بنی اسرائیل»
انگاری باید از واژه «بلع» مفهوم بروز و ظهور آثار علم ماخوذ از آل محمد ع در صاحبان نور و به درجاتی در اهل نور یقین نسبت به این معالم ربانی، ظهور و بروز پیدا کند.
انگاری اگه فرایند بلع درست صورت بگیره، باید آثارش ظاهر بشه!
یعنی اونیکه آب توی دهانش نگه داشته و قورتش نمیده و نمیخوردش، نباید انتظار داشته باشه که تشنگیش برطرف بشه! بچهها دارو رو توی دهنشون نگه میدارن و تا پدر و مادر روشونو میکنن اونطرف، فورا شربتو تف میکنن بیرون! پس از درمان و فروکش کردن تب هم خبری نیست! اهل شک حسود میان پای صحبت نور اما عسل شفابخش اونو نمیبلعند «سمعنا و عصینا»! بلکه تف می کنن بیرون و میگن بدمزه است! از بس حسودن! خُب معلومه وقتی این علم استعمال نشه از آرامش قلب هم خبری نیست. واژه بلع به زیبایی تمام به این امر اشاره داره که زمانی بلع، بلع است که آثارش بروز و ظهور پیدا نماید.
+ «لقم – صرط – حوت – حجر الاسود»
[بلع – لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ … و الْأَرْضُ مُوَكَّلَةٌ بِسَتْرِهِ و ابْتِلَاعِهِ] :
علامت قلب اهل یقین اینه که : … علوم عالم ربانی را بلع نمایند …
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:
«لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ: يُولَدُ مُطَهَّراً مَخْتُوناً؛ و إِذَا وقَعَ عَلَى الْأَرْضِ، وقَعَ عَلى رَاحَتَيْهِ، رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَيْنِ؛ و لَايُجْنِبُ؛ و تَنَامُ عَيْنُهُ وَ لَايَنَامُ قَلْبُهُ؛ و لَايَتَثَاءَبُ و لَايَتَمَطّى ؛ و يَرى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرى مِنْ أَمَامِهِ؛ و نَجْوُهُ كَرَائِحَةِ الْمِسْكِ؛ و الْأَرْضُ مُوَكَّلَةٌ بِسَتْرِهِ و ابْتِلَاعِهِ؛ و إِذَا لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ عَلَيْهِ وفْقاً، و إِذَا لَبِسَهَا غَيْرُهُ مِنَ النَّاسِ طَوِيلِهِمْ و قَصِيرِهِمْ زَادَتْ عَلَيْهِ شِبْراً؛ و هُوَ مُحَدَّثٌ إِلى أَنْ تَنْقَضِيَ أَيَّامُهُ».
[خُذِ الْعَفْوَ مِنَ النَّاسِ وَ لَا تَبْلُعْ مِنْ أَحَدٍ مَكْرُوهَهُ] :
نور ولایت که معروف است را در دل شرایط بلع کن! چرا دنبال اندیشه لیدرهای سوء باشی که در دل شرایط اونو بلع کنی؟! نور را رها نکن و به سراغ تاریکی نرو! عفو نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل شرایطی که مورد ظلم عوامل بیرونی قرار می گیرند به یاد این مبحث زیبا، و معالم ربانی خود می افتند و عامل بیرونی را عفو میکنند و حاصلش تولید نور آرامش عمل صالحی است که مخلوق مشترک صاحب نور و این اهل نور یقین عامل به علم است، لذا با خلق این عمل صالح، این اهل یقین حالا دیگه منا اهل البیت شده، و «زوجة اسماعیل» گزینهای است که کلام ولی خودشو در دل شرایط شنیده و به آن عامل بوده، نه اینکه صرفا شنیده باشد و عمل ننماید که در اینصورت «سمعنا و عصینا» داستان غمناک اوست که با شنیدن این علوم، انگاری با او اتمام حجت سنگینی شده است.
خُذِ الْعَفْوَ مِنَ النَّاسِ وَ لَا تَبْلُعْ مِنْ أَحَدٍ مَكْرُوهَهُ .
[خون دماغ – بلع] :
وقتی معالم ربانی رو در دل شرایط بلع نکردی، حاصلش در انفس چیزی میشه که معادلش در آفاق میشه خوندماغ لذا برای درمان آفاقی آن، ضمن مراجعه به اورژانس بیمارستان نیاز است، و برای درمان انفسی آن به این آیه و این واژه متوسل شو کانه به این نام از نامهای صاحبان نور متوسل شو که ای نور عزیز، خیلی برای من زحمت کشیدی و حرف زدی و مطلب گفتی اما منِ بی عرضه هیچی بلع نکردم، اینم نتیجه اش! گرچه خیلی به من مهلت داده شد و خیلی اشتباهاتمو نادیده گرفتند اما ظاهرا جز این خون دماغ، جز این فشار خون، جز این دیابت، جز این دیسک کمر و … راه چاره ای برای آل محمد ع بمنظور اصلاح و تربیت و فهماندن اشتباهاتم، باقی نموده!
باید با فهم این مطالب در کتب ادعیه شفابخش، جستجو کنیم، وگرنه صرفا خواندن این دعاها بدون درک معنای آن، باعث میشود که همه چیز را سبک بشماریم و خدای ناکرده مثل قوم بنی اسرائیل همه چیزو به مسخره بگیریم «أ تتخذنا هزوا؟!»: ای موسی ع، ما رو تمسخر میکنی؟! گاو بکشیم و دمش رو بزنیم به مرده، تا مرده زنده بشه؟! یا اینکه «یا ارض ابلعی مائک» بگوییم و خون دماغمون بند بیاد؟! مگه میشه!
کتاب مكارم الأخلاق ؛ ص377
للرعاف
… يَكْتُبُ عَلَى جَبْهَةِ الْمَرْعُوفِ بِدَمِهِ أَوْ بِالزَّعْفَرَانِ
وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي إِلَى آخِرِهَا
فَإِنَّهُ يَسْكُنُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
+ «لهم»:
[لهم – بلع]:
«الْتِهَامِ الشيء: هو ابتلاعه»
الْتَهَمَ الفصيل ما في الضّرع
فرس لهم: كأنه يَلْتَهِمُ الأرض لشدّة عدوه.
(یعنی راه رو میخوره و میبلعه! اینقدر سریع میدوه!)
ورود شيء الى باطن شيء و جوفه، مادّيّا أو معنويّا.
فالمادّىّ: كما في التهام اللبن و التقام المأكول.
و المعنوىّ: كما في إلقاء المعارف و إيقاعها في القلب.
مشتقات ریشۀ «بلع» در آیات قرآن:
[سورة هود (۱۱): آية ۴۴]
وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي
وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ
وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۴)
و گفته شد: «اى زمين ! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران] خوددارى كن.»
و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت.»
و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمكار.»