دکتر محمد شعبانی راد

مقصد، راهی نورانی، آسان و هموار است! مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ!

The destination is a luminous, easy, and smooth path!
Ah, what a delightful thought! 🌟
May your journey be filled with light and grace. 🌈🚶‍♂️🌟

مقصد، مسیری نورانی، آسان و هموار است!
آه، چقدر لذت‌بخش! 🌟
باشد که سفری پر از نور و فیض داشته باشیم. 🌈🚶‍♂️🌟

«قصد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أَقْصَدَ السّهم»
+ «ضحو»
+ «نهج»
+ «حسود، بی‌هدف و سرگردان! مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ!»
+ «الگوی نورانی مادر! إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ!»
+ «نور مهربانی مادر – رحم»

+ «حجّ»
+ «هدایت»
+ «عدل»
+ «انصاف»
+ «قوم – اقامه صلاة»
«الْقَصْدُ: استقامة الطريق»
+ مفهوم «نماینده»:
«القاصِد: نزديك، القاصِد مِنَ السَّفَر: مسافرت آسان؛
«القَاصِدُ الرَّسُوليّ: سفير كليساى روم، اسقُفى كه به نمايندگى پاپ به كليسا فرستاده مى‌‏شود.»
«طَرِيقٌ‏ قَاصِدٌ: راه هموار»

+ «نور ولایت فرایندی هدفمند است!»
خدای مهربان برای ما بندگانش، زندگی هدفمند رو دوست داره :
« إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ يُحِبُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ »
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ يُحِبُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ إِنَّ السَّرَفَ أَمْرٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ حَتَّى طَرْحَكَ النَّوَاةَ
فَإِنَّهَا تَصْلُحُ لِلشَّيْ‏ءِ وَ حَتَّى صَبَّكَ فَضْلَ شَرَابِكَ.
+ «سرف»
«أَقْصَدَ السّهم: أصاب و قتل مكانه، كأنه وجد قَصْدَهُ:
تير به هدف اصابت كرد گويى كه قصدش و هدفش را يافته است.»
کانه این واژه برای اهل یقین زمانی معنی پیدا می کنه که اهل یقین در دل شرایط با یاد معالم ربانی و استعمال اندیشه او ، منتظره قلبش به نور علم آل محمد ع روشن بشه:
« توجّه الى عمل و إقدام في عمل »
+ «جستجو – فحص»
بمحض اینکه قلب روشن میشه [معرفة الامام بالنورانیة] انگاری تیر به هدف اصابت کرده «قصد». «اهل یقین قصد صاحب نور خود می‌کنند،
یعنی در جستجوی نور ولایت علمی صاحب نور خود در دل شرایط هستند.»
همچنین عرب به شتری که خوب چاق و فربه شده میگه «ناقة قَصِيدٌ: مكتنزة ممتلئة من اللّحم».
به اون نویسنده‌ای که خیلی قوی و خوب نگارش کرده، میگن فلانی کتابشو خیلی چاق «پرمغز» نوشته!
«ناقة قَصِيدٌ – القَصِيد: مغز پُر و فربه»
در واقع اهل یقین با استقامت در مسیر بکاربردن فن «سلما لرجل»، بالاخره تیرشون به هدف اصابت میکنه «قصد» و قلب با نورانی شدنش اینو معلوم میکنه.

[قصد – سدد]:
+ «سدد»:
چقدر قشنگ و زیبا واژه قصد و سدد با هم در معنا و مفهوم یکی هستند!
خوب معلومه! چون هر دو نامهای زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها هستند.
+ «ثقف»
پس قصد هم میشه أقامه صلاة.
صلاة میشه نام زیبای معالم ربانی و اهل یقین این صلاة رو أقامه می کنند یعنی معالم ربانی را در دل شرایط تقدیرات خود بکار می‌بندند، تا تولید نور آرامش کنند لذا این میشه أقامه صلاة، إقامة قصد، أقامه سدّ، أقامه ثقف، فرهنگ سازی میشه همین.
میشه معانی زیبای هزار واژه مترادف نامهای زیبای صاحبان نور.
قصد، نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین در دل شرایط نا آرامی با یاد این معالم ربانی و عمل به آنها از معنای زیبای «قصد» به درجات خود بهره‌مند می‌شود و به درجات خود صاحب اسم «قصد» می‌شود.
«رُمْحٌ‏ قَصِدٌ: نيزه شكسته.»
(انگاری بیانش اینه: یعنی نیزه‌ای که به مقصد اصابت کرده و حالا شکسته شده و از اینکه نیزه شکسته شده باید بدانیم که همان نیزه ای است که خوب به مقصد اصابت کرده وگرنه اینجوری نمی شکست و این بیان مفهوم شکسته شدن و به هدف خوردن در واژه قصد رو معلوم می کنه.)

[اهل شک – اهل یقین – معارین – ملک سلیمان – قبض و بسط – من عرف نفسه – قصد] :
مقتصد یعنی کسی که قبض و بسط را می‌فهمد:
«الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ»
+ «معرفة الامام بالنورانیة»

عَنْ سَالِمٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ‏ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا
فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏
قَالَ السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الْإِمَامُ-
وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ 
وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لَا يَعْرِفُ الْإِمَامَ.

مقصد، راهی نورانی، آسان و هموار است! مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ!
[متعه – قصد] :
« اللَّهُمَّ مَتِّعْنِي بِالاقْتِصَادِ »
اقتصاد نام زیبای دیگری برای معالم ربانی است که باید با یاد او از این نام بهره‌مند شد.
مقصد، عمل به معالم ربانی صاحبان نور است!
[جور«ظلم – نابجا» – قصد«عدل – حق – بجا»] :
جور یعنی از مقصد دور شدن! از معالم ربانی دور شدن!
عرب به همسایه میگه جار چون کنار خونه خودته که مقصد تو خونه خودته اما خونه همسایه کنار خونه توست نه خونه تو پس هدف خونه خودته نه خونه همسایه!
القصد: الاعتدال، الاقتصاد
التعمد (العمد): این معنی خیلی دقت می خواهد!
+ «تحرّی» 
التوجه
«عمد – قصد – عقل»:
واگذاري نعمتها، به قصد اصلاح و تربيت مي‌باشد؛ نه به قصد مالكيت مطلق آنها.
حدیث فوق العاده زیبا و مهم و کلیدی!
فکر می کنی خدا عقلو بهت الکی داده یا برای هدف خاصیه ؟!
+ حدیث «یا هشام»:
[حجت ظاهری و حجت باطنی]
[قَصْداً = عمدا = قصد اصلاح و تربيت]
خداوند عقل را به امانت نزد ما سپرده و این نور عقل توانایی این را دارد که در امور عامدانه و قاصدانه دخل و تصرف کند و عقل، اختیاردار خلق شده و باید در تمام کارها عقل مداخله نماید و عمدا برنامه ریزی کند و بر هوای نفس غلبه نماید و نفس اماره را اصلاح و تربیت نماید و از این دیو پلید، مَلَکی بنام نفس مطمئنه بسازد، ان شاء الله تعالی!
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَ تَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ
وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ ؟
به نظر تو آنچه خدا به هر كه داده براى احترام به او است،
و آنچه به هر كه نداده براى خوار داشتن او است؟
لَا!
نه،
وَ لَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ
يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ
ولى مال از آن خداست و نزد كسى امانت مى‌‏نهد
وَ جَوَّزَ لَهُمْ
و به آنها اجازه ميدهد
   [در ادامه حدیث= خُوِّلَ لَهُ]
أَنْ يَأْكُلُوا قَصْداً  [عاقلانه و هدفمند !]
وَ يَشْرَبُوا قَصْداً   [عاقلانه و هدفمند !]
وَ يَلْبَسُوا قَصْداً   [عاقلانه و هدفمند!]
وَ يَنْكَحُوا قَصْداً [عاقلانه و هدفمند !]
وَ يَرْكَبُوا قَصْداً  [عاقلانه و هدفمند !]
كه به اندازه (عاقلانه و هدفمند) بخورند و به اندازه بپوشند و به اندازه با آن ازدواج کنند
و به اندازه سوارى كنند.
[به اندازه]
+ «سایز»
+ «قدر»
وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَى ذَلِكَ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ
و جز از اين مصارفش را به مؤمنان مستمند بر گردانند
[این کار وظیفه عقل است:]
وَ يَلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ
و پريشانى زندگانى آنها را رفو كنند،
فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ
هر كس بدين روش كاركند
[اگه کارهات عاقلانه و هدفمند بود و به حقوق اخوت هم عامل بودی!]
كَانَ مَا يَأْكُلُ حَلَالًا وَ يَشْرَبُ حَلَالًا وَ يَرْكَبُ وَ يَنْكِحُ حَلَالًا
آنچه خورده و نوشيده و سوارى كرده و زناشوئى كرده حلال است.
وَ مَنْ عَدَا ذَلِكَ كَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً
و جز آن بر او حرام است
[حلال و حرام – عقل]:
کارهای عاقلانه و هدفمند حلال و کارهای از روی هوای نفس حرام است!
فعل حرام، قلب را تاریک می کند چون عاقلانه نیست و از روی هوای نفس مرتکب حرام شده.
ثُمَّ قَالَ
و آنگاه فرمود:
لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد،
أَ تَرَى اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَى مَالٍ خُوِّلَ لَهُ
[ = وَ جَوَّزَ لَهُمْ]
أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ
وَ يُجْزِيهِ فَرَسٌ بِعِشْرِينَ دِرْهَماً
وَ يَشْتَرِيَ جَارِيَةً بِأَلْفِ دِينَارٍ وَ يُجْزِيهِ بِعِشْرِينَ دِينَاراً
آيا بينى خدا مالى را بكسى سپرده و باو اجازه داده
اسبى به ده هزار درهم بخرد با اينكه يك اسب بيست درهمى هم او را بس است،
يا كنيزى به صد اشرفى طلا بخرد با اينكه كنيز به ده اشرفى هم او را بس است؟!
وَ قَالَ
و فرمود:
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
و اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد.
+ «اسراف»:
خدای مهربان این سرمایه و عقل عظیم را به غیر حساب به ما داده، وگرنه یک اسب بیست درهمی و کنیز ده اشرفی از سرمون هم زیاد بود اما حالا که مورد لطف و کرم آل محمد ع قرار گرفتیم و چنین عقل توانا به ما عنایت شده اولا نباید در این مال که هدیه آل محمد ع است خیانت کنیم و ثانیا با این توانایی بالا بر هوای نفس غالب باشیم وگرنه با از دست دادن عقل، به ما واژه مسرف اطلاق می گردد چون ثمرات نعمت عقل تابع نور ولایت را به هدر داده‌ایم.
امام علی علیه السلام:
لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ:
يَأْكُلُ مَا لَيْسَ لَهُ
وَ يَشْتَرِي مَا لَيْسَ لَهُ
وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ.
قصد كردن:
(أم، أراد، ميل، صمد، عنى، قصدا، يمّموه، أوب، حج، عزم، النية)
[تحری – قصد]:
اگه با یاد معالم ربانی « الْقَصْدَ » با مشکلاتت « الْمُؤَنُ » برخورد کنی « تَحَرَّى » براحتی گره از کارهات باز میشه « خَفَّتْ » ! « وَ مَنْ تَحَرَّى الْقَصْدَ خَفَّتْ عَلَيْهِ الْمُؤَنُ 

[] :
اهل شک حسود، از قصد سبیل، جائر هستند: « و منها جائر ».
نحوه عملکرد روزمره کسی که نور معالم ربانی را درک کرده با کسی که هنوز به این مهم نرسیده خیلی متفاوت است. انگاری قضیه یه جورایی به درجاتی شبیه همون قصه خود صاحب نور است که در مقالۀ از تاریکی تا نور بحث شد یعنی صاحب نور در وسط حرم به نور آل محمد ع می رسد و از حالا به بعد زندگی او فقط ماموریتی است که باید برای مخاطبین خاصی، از حرم خارج شود و به عرفات بیاید و دست آنها را بگیرد و به داخل حرم بیاورد و این زندگی او با عقل دیگران جور در نمی آید، که چرا مثلا در قصه ازدواج فرزندش چنین و چنان کرد (درک ماموریت کربلا، قلب سلیم می خواهد)!
اینکه «المومن ینظر بنور الله و …» منظور اینه وقتی تو با یاد معالم ربانی قلبت نور علم آل محمد ع رو در دل شرایط درک می کنه، دیگه با این ملاک کارهاتو پیش می بری و به هیچ چیز دیگه ای کار نداری ! شاید در این قصه یکی بگه آخه این چه کاریه و چه عقلیه که خودت دستی‌دستی داری مرتکب اشتباه میشی و مثلا بچه رو داری میفرستی توی آتیش! حسود نمیدونه قصه اصلا ازدواج نیست بلکه قصه تکرار داستان کربلاست یعنی اینکه سلما لرجل باشی از دید خیلی ها قابل فهم و درک نیست.
احادیث و آیاتی که وصف عملکرد اهل یقین را بیان می کند اینجا باید جمع آوری شود که آخه این کار به این واضحی پس چرا فلانی داره تن به این کار میده؟! عینا جریان کربلاست!
در اون حدیث زیبا امام صادق ع به اهل یقین واقعی اش فرمود:
برو توی تنور داغ! و او بدون لحظه ای مکث پرید توی آتیش!
آیا میشه به امام حسین ع، خدای ناکرده، ایراد بگیریم که آخه این چجور کاریست که با ریسمان پوسیده اهل کوفه بری داخل چاه کربلا؟!!!

باید بدانیم که او مامور است از عالم ذر که اهل کوفه «لم یکن منفکین حتی تاتیهم البینة»، یعنی اهل شک چاپلوسی که خودشونو به دور نور، به زور چسبانده اند، دست بردار از اندیشه کثیف چاپلوسی و دودوزه بازی خود نیستند که در ظاهر، تظاهر به دوستی می کنند و در باطن قصد جان او را می کنند و این را عملا در کارهای روزانه خود نشان می دهند پس اهل یقین در معیت معالم ربانی، خودش را آماده کرد تا ابزاری باشد در دست آل محمد ع برای رو نمودن دست اهل شکی که پیرامون معالم ربانی را گرفته اند و مدعی دوستی آل محمد ع هستند اما در این ادعا بجای اینکه سلما لرجل باشند با هر کسی مشورت در اموراتشان می کنند اما ذره ای توجه و قصد سبیل در آنها نمی یابی.
اگر این آیه رو
« وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66)»
با این آیه
«ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل »
کنار هم بذاریم اینجوری میشه:
اهل یقین همون «سلما لرجل» و همون « أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ » هستند
و اهل شک همون «فیه شرکاء متشاکسون» و همون عده کثیری هستند که « وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ » به آنها اشاره دارد.
این مثالی از همون ضرب بعضی از قرآن به بعضی دیگر از آن است تا مفاهیم زیبا خلق شود ان شاء الله تعالی. قطعا « لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ » نصیب اهل یقینی میشه که چشم‌بسته، سلما لرجل هستند و در دل شرایط مدام قصد معالم ربانی نموده‌اند و همانها هستند که امة مقتصده نام می‌گیرند. پس در جریان تقدیر ازدواج فرزند، اگه سلما لرجل باشی ان شاء الله بدان که از امة مقتصدة خواهی بود و از این آیه بهره مند خواهی شد.

[عَلَيْكَ بِالْقَصْدِ]:
کسی که معالم ربانی خودشو نشناسه، اصلا مقصود خودشو از زندگی نفهمیده!

[لُزُومُ هَذَا الرَّجُلِ]:
+ «رجل»
+ «تبع – عَلَيْكَ أَنْ تَتَّبِعَ الْهُدَى»

شناخت صاحبان نور و معالم ربانی آنها امری الزامی است!
عَنْ سُفْيَانَ قَالَ:
سفيان گفت:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع
حضرت صادق به من فرمود:
يَا سُفْيَانُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ عَلَيْكَ بِالْقَصْدِ وَ عَلَيْكَ أَنْ تَتَّبِعَ الْهُدَى
سفيان مبادا منحرف شوى مواظب باش كه از جاده دور نشوى از هدايت پيروى كن.
قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا اتِّبَاعُ الْهُدَى
عرض كردم پيروى از هدايت چيست؟
قَالَ
كِتَابُ اللَّهِ وَ لُزُومُ هَذَا الرَّجُلِ

فرمود:
كتاب خدا و چنگ زدن به دامن آن مرد.

فَقَالَ لِي يَا سُفْيَانُ أَنْتَ لَا تَدْرِي مَنْ هُوَ
فرمود: سفيان تو نميدانى آن مرد كيست؟
قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَنْ هُوَ
گفتم: نه. آقا از كجا ميدانم‏ او كيست؟
قَالَ فَقَالَ لِي
وَ اللَّهِ لَكِنَّكَ آثَرْتَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ مَنْ آثَرَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى

فرمود:
بخدا سوگند تو دنيا را بر آخرت ترجيح داده‏‌اى
و هر كس دنيا را بر آخرت مقدم دارد خداوند روز قيامت او را كور محشور مى‌‏كند.
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»

قَالَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الرَّجُلِ لَعَلَّ اللَّهَ يَنْفَعُنِي بِهِ

گفتم: يا ابن رسول اللَّه
بفرمائيد آن مرد كيست؟ شايد از او بهره‏‌مند شوم.

قَالَ يَا سُفْيَانُ هُوَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع
مَنِ اتَّبَعَهُ فَقَدْ أُعْطِيَ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ
وَ مَنْ لَمْ يَتَّبِعْهُ‏ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً
هُوَ وَ اللَّهِ جَدُّنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع

فرمود: سفيان بخدا قسم آن مرد امير المؤمنين على بن ابى طالب است
هر كه پيرو او باشد نعمتى دارد كه به هيچ كس چنان نعمتى داده نشده
و هر كه از او سر باز زند زيانى آشكار نموده
بخدا قسم او جدّ ما على بن ابى طالب است.

يَا سُفْيَانُ إِنْ أَرَدْتَ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى فَعَلَيْكَ بِعَلِيٍّ فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ يُنْجِيكَ مِنَ الْعَذَابِ
سفيان! اگر مايلى چنگ به دست آويز محكم زنى، دست بيانداز به دامن على
بخدا قسم او تو را از آتش جهنم نجات ميبخشد.

يَا سُفْيَانُ لَا تَتَّبِعْ هَوَاكَ فَتَضِلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ‏.
مبادا پيرو هواى نفس شوى كه از جاده منحرف خواهى شد.

مشتقات ریشۀ «قصد» در آیات قرآن:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66)
لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)
وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ (9)
وَ اقْصِدْ في‏ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ (19)
وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (32)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی