The Light Whispers:
Do Good!
And We Revealed to Them the Doing of Good Deeds!
«فعل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«فِعالُ الفأسِ: دستۀ تيشه»
+ «عمل»
+ «امر الله»
مشتقات ریشۀ «فعل» 108 بار در آیات قرآن تکرار شده است.
نور به تو میگوید چه کاری باید انجام دهی!
«وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ»
«فعل» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف با نور ولایت است؛
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف با حسد.
در فرهنگ لغات عربی آمده است:
«فِعالُ الفأسِ» یعنی دستۀ تیشه،
و نیز «فعل» را مترادف با «عمل» و «امرالله» دانستهاند.
همانگونه که «عمل» از «عاملةُ الرّمح» گرفته شده، که بخش زیرین سر نیزه است و بخش مؤثر در کاربرد آن،
«فعل» نیز از «فِعالُ الفأسِ» گرفته شده؛ یعنی بخشی از تیشه که در دست مینشیند و عمل را ممکن میسازد.
اشارهای ظریف اما عمیق:
همانگونه که تیشه بدون دسته و نیزه بدون پایه، بیاثرند،
«فعل» نیز بدون اتصال به «علم» نورانی و هدایت معلم آسمانی، فاقد کارایی است.
فعل واقعی، فعلی است که بر اساس نوری از علوم ربانی و در پرتو پیشنهاد معلم نورانی در ملکوت قلب یعنی فرشتۀ مهربان شکل گیرد.
آنجا که فرشتۀ مهربان در ملکوت دل، علم زنده و آنلاین را به تو میرساند و میگوید:
“الآن وقت این کار خیر است، این کار را انجام بده!”
و آنگاه که انسان در پی این اشاره نورانی حرکت میکند،
«فعل الخیرات» نهفقط عمل صالحی است، بلکه چراغ راهی است که از ملکوت برای دل تو روشن شده.
و اگر انسان از این علم نورانی غافل بماند، یا به آن شک کند،
دست به ابزاری ناقص میزند: تیشهای بیدسته، نیزهای بیپایه، عملی بیعلم،
و اینجاست که اضطراب میآید، نه آرامش.
آری، این دو اسم زیبا، «عمل» و «فعل»، در صورتی که از سرچشمۀ نور ولایت سیراب شده باشند،
خود نقشههای روشن زندگیاند؛
و اگر بینور باشند، تبدیل به ابزار گمراهی و حسد و تفرقه خواهند شد.
از واژه «فعل» میتوان مفهوم ایجاد کردن، احداث کردن و پدید آوردن را دریافت.
گویا هر راه جدیدی، هر باز شدن مسیری، در دلش یک فعل خیر آسمانی نهفته دارد؛
و ما با تعبید الطریق، همان گونه که راهی را برای عبور هموار میکنند،
دل خود را برای عبور نور آماده میسازیم.
در قرآن کریم، مشتقات ریشۀ «فعل» ۱۰۸ بار به کار برده شده است.
«فعل» تنها یک کنش فیزیکی نیست، بلکه نقش اساسی در تدبیر الهی برای تربیت انسانها دارد.
«فعل» زمانی شریف میشود که از منبع شریف برآید؛
یعنی نوری از هدایت، پیشنهادی از ملکوت، اشارهای از عالم غیب،
که به دل انسانِ آماده میرسد و میگوید: الآن وقت آن کار است… آن کار خیر!
دل، اگر در مسیر ولایت و نور باشد، این پیشنهادها را دریافت میکند.
این دریافت، همان «وحی فعل الخیرات» است که قرآن درباره آن میگوید:
“وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ”
یعنی ما به آنان وحی کردیم انجام کارهای خیر را.
پس فعل خیر، گاه در ظاهر کوچک است، اما چون از ملکوت نازل شده، آسمانی است.
و گاه فعلی پرزرقوبرق است، اما چون بدون نور است، باطل و بیاثر.
اینجاست که دل مؤمن، از فعل نورانی آرامش میگیرد،
اما دل مردد، که متصل به علم ربانی نیست،
میشود مثل کسی که با تیشۀ بدون دسته یا نیزۀ بدون پایه، قصد کار دارد.
نتیجهاش خستگی است و شکست، نه موفقیت و آرامش.
در نگاه ما،
فعل نورانی، همزاد ولایت است؛
پیشنهادی است از عالم بالا که در دل انسان شکل میگیرد،
و چون بر پایۀ علم آلمحمد علیهمالسلام بنا شده،
هم حکمت دارد، هم ثبات، هم آرامش.
اما فعل شیطانی، فعلی است که از «تمنای نفس» یا «حسد» یا «معلم سوء» نشأت گرفته باشد؛
فعلی است که ظاهرش خیر است، اما باطنی تاریک دارد؛
فعلی است که از بیعلمی میجوشد، یا از شکی که در دل ریشه کرده،
فعلی است که وصل به علم آنلاین نیست، متکی بر علم آفلاین خود شخص است!
و مانند همان ابزاری است که ظاهر دارد، اما کار نمیکند، و حتی آسیب میزند.
پس «فعل»، وقتی همراه با نور باشد،
میشود یکی از واژههای درخشان مسیر تربیت؛
و وقتی در تاریکی و تردید باشد،
میشود ابزاری برای هلاکت انسان.
نتیجه آنکه:
دلِ مؤمن، از فعل نورانی زنده میشود و زندگی میکند و زنده میکند،
نه از فعلهای آفلاین تکراری، بیروح و بیهدایت.
هر فعل واقعی، از دلِ روشن شده به علم ولایت آغاز میشود.
و ما با تکیه بر اندیشهی آلمحمد علیهمالسلام،
فعل را تنها در پرتوی نور نازلشده از ملکوت معنا میکنیم.
فِعْلَ الْخَيْراتِ!
آیهی شریفه میفرماید:
«وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ»
یعنی: ما به آنان انجام دادن کارهای خیر را وحی کردیم.
در این مقام، فرشتۀ مهربان قلب ما، سرِ بزنگاه، در لحظهی نزول تقدیرات،
از گنجینهی علوم ربانیای که از صاحبان نور آموخته ایم،
پیشنهادی نورانی به قلب ما میاندازد؛
تا ما با تکیه بر آن علمِ الهی،
رفتاری را برگزینیم که مرضی ذات اقدس الهی باشد.
پس «فعل»ی که در این آیه از آن سخن گفته شده،
همان «فعلِ نازلشده» است؛
فعل هدایتشدهای که از عالم بالا آمده، نه از تمناهای درونی انسان.
سه ریشۀ قرآنی مترادف هم: «فعل»، «عمل» و «صنع»:
«الصُّنع: العمل على حِذاقةٍ و عِلمٍ و دِقّة»
یعنی: کاری است که با مهارت، علم، و دقت بالا انجام میشود.
اینجا میفهمیم که استعمال علوم نورانی،
خود نوعی صناعت است؛
یعنی استفاده از علم نورانی، با دقت، نظم و ظرافت بسیار بالا همراه است؛
و هیچ فعلی در مسیر ولایت،
بیحساب و بیحکمت نیست.
ادامه آیه میفرماید:
«فِعْلَ الْخَيْراتِ، وَ إِقامَ الصَّلاةِ، وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ»
یعنی آنچه به آنان وحی کردیم،
تنها «فعل الخیرات» نبود،
بلکه:
اقامهی نماز (بهپا داشتن ارتباط نورانی)،
و پرداخت زکات (خروج حسد از قلب برای پاکسازی و تزکیه قلب) نیز،
در امتداد همان پیشنهادات نورانی فرشته است.
پس، عمل صالح، با «تصمیم شخصی» شکل نمیگیرد، با علم آفلاین شکل نمیگیرد؛
باید نوری آنلاین از علمِ ملکوت به دل بیفتد.
باید آن “وحی نورانی” برسد:
«وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ…»
و آنگاه، دل با آن نور آرام میگیرد و
فعل خیر، از قوه به فعل میرسد!
فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ!
«يَا مَنْ خَلَقَ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً
وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَى عِبَادَهُ ماءً فُراتاً
أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ
وَ أَنْتَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
وَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ السَّائِلُونَ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
أَنْ تَرْزُقَنِي فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ
وَ اجْتِنَابَ الْفَوَاحِشِ وَ مَا لَا تَرْضَى بِهِ.»
ای آنکه زمین را آغوشی گسترده آفریدی،
برای زندهها و مردگان؛
و در آن کوههایی استوار و بلند برپا داشتی،
و بندگان خود را با آبی گوارا سیراب نمودی…
از تو میخواهم، به حق اینکه تویی
خدای اوّل و آخر، ظاهر و باطن،
و تویی که بر همۀ چیزها دانایی…
و به حق هر آنچه بندگان صالح تو از تو درخواست کردهاند،
که:
«رزق من گردان “فعلِ خیرات” و “عملِ صالح” را،
و دوری از زشتیها و آنچه که رضای تو در آن نیست.»
این دعا، شاهکار اتصال میان اسماء الهی، نظام خلقت، و خواست قلب مؤمن است.
خدای اول و آخر، ظاهر و باطن،
یعنی همان کلام نورانی خدایی که هم در ظاهرِ قوانین طبیعت جاری است،
و هم در باطنِ قلب انسان سخن میگوید؛
هم از زمین، کوه، و آب سخن میگوید،
و هم از رزق فعل خیرات.
و این «رزق»، نه فقط روزی مادی، بلکه رزق قلبی است؛
رزقی از جنس فهم،
رزق شنیدنِ صدای نور در قلب،
رزقِ افتادنِ الهام الهی در قلب، در لحظۀ تصمیمگیری…
…
تعریف «فعل الخیرات» و «عمل صالح»:
📌 فعل الخیرات، یعنی:
لحظهای که فرشتۀ مهربان،
از ملکوت، در دل انسان الهامی میاندازد…
و تو آن الهام نورانی را میفهمی…
و تصمیم درست، از اعماق قلبت میجوشد.
این «فعل» از تو نیست؛
این پیشنهاد نور است،
و تو فقط پاسخ مثبت میدهی.
📌 عمل صالح، یعنی:
پیروی از همان نوری که در دل افتاده،
و تبدیل آن فهم الهی به «رفتار عملی» در جهان خاک.
بنابراین:
هر کسی که در مسیر ولایت نورانی قرار بگیرد،
و دلش محل نزول علم ربانی شود،
وقتی با آن نور تصمیم بگیرد و عمل کند،
در واقع به او فعل خیرات و عمل صالح «رزق» داده شده است.
امام علی علیه السلام:
دَوَامُ الطَّاعَاتِ وَ فِعْلُ الْخَيْرَاتِ وَ الْمُبَادَرَةُ إِلَى الْمَكْرُمَاتِ
مِنْ كَمَالِ الْإِيمَانِ وَ أَفْضَلِ الْإِحْسَانِ.
پیوستگی در طاعتها،
و فعلِ خیرات،
و پیشیگرفتن در انجام بزرگواریها،
از نشانههای کمال ایمان
و از برترین جلوههای احسان است.
این کلام زیبای امام علی علیه السلام، یک نقشه راه برای رشد روحی مؤمن است.
که سه گام برای رسیدن به کمال ایمان و برترین احسان را معرفی میکند:
1. دوام الطاعات:
یعنی پیوستگی در بندگی، استمرار در نماز (مدام دومی نور بودن)، ذکر (دائم به یاد نور بودن)، و اطاعت از این نور هدایت.
نه طاعتهای موسمی، بلکه طاعتهایی که «به سبک نفس کشیدن» دائمیاند؛
این دوام، فقط در کسانی دیده میشود که دلشان با نور گره خورده و طاعت برایشان مثل غذاست.
2. فعل الخیرات:
یعنی نه فقط نیت خیر، بلکه اقدام نورانی و هماهنگ با علم ربانی.
فعلالخیرات یعنی عمل بر اساس فهم «الهامشده»؛
در دل افتادن نوری از ملکوت، و بلافاصله، ترجمهی آن فهم به تصمیمی عملی.
به بیان ساده: فعل الخیرات یعنی پاسخ مثبت به پیشنهاد فرشتۀ مهربان در ملکوت قلب.
3. المبادرة إلى المكرمات:
نه فقط انجام خوبی، بلکه پیشیگرفتن در آن.
یعنی خودت آغازگر باشی؛
نور دل تو زودتر بگه: “الان وقتشه”
و تو بدون درنگ، پیشقدم بشی.
…
این سه نشانه، کنار هم میشن تصویر کامل مؤمن:
با نور ولایت پیوسته در ارتباطه (دوام الطاعات)،
با قلب روشن صدای ملکوت رو میفهمه و به آن پاسخ عملی میده (فعل الخیرات)،
و با پیشیگرفتن در کار خیر، صف مقدم اهل ایمان رو شکل میده (المبادرة إلى المكرمات).
و در پایان، این سه مرحله، ثمرۀ کامل ایمان و تجلی نهایی احسان هستن.
امام علی علیه السلام:
ثَابِرُوا عَلَى الطَّاعَاتِ
وَ سَارِعُوا إِلَى فِعْلِ الْخَيْرَاتِ
وَ تَجَنَّبُوا السَّيِّئَاتِ
وَ بَادِرُوا إِلَى فِعْلِ الْحَسَنَاتِ
وَ تَجَنَّبُوا ارْتِكَابَ الْمَحَارِمِ.
🌟 پایدار باشید در طاعتها،
🌟 شتاب کنید به سوی انجام کارهای نیک (فعل الخیرات)،
🌟 از بدیها دوری گزینید،
🌟 و پیشدستی کنید در انجام نیکیها (فعل الحسنات)،
🌟 و از ارتکاب محرّمات بپرهیزید.
امیر نور، امام علی علیهالسلام، در این فرمان نورانی، یک برنامهی کامل برای دلهایی مینویسد که مشتاق پاکی، رشد، و تقرّب به خدا هستند.
هر بند از این فرمان، کلیدیست برای باز کردن دری از درهای قرب و رشد روح.
1. ثَابِرُوا عَلَى الطَّاعَاتِ
یعنی در مسیر اطاعت، ثبات داشته باشید.
«مُداومت»، «پایداری» و «تحمل سختی» برای نگه داشتن حالِ بندگی.
یعنی اگر حال عبادت افت کرد، «رها نکن»، بمان و ادامه بده؛
طاعت با ثبات، دل را خالص و نورتاب میکند.
2. سَارِعُوا إِلَى فِعْلِ الْخَيْرَاتِ
این همان لحظهایست که فرشتۀ مهربان الهام نیکو میآورد.
امام میفرماید: بدون درنگ عمل کن! بدو سمتش!
فعلالخیرات یعنی پاسخدادن به صدای ملکوت در دل، که علمِ نورانیست از جانب صاحب نور.
این بخش یادآور آیه است:
وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ
یعنی این الهامات نیک، وحیگونهاند؛ باید شتاب کرد و گرفتشان، چون شاید فقط یک بار بیایند…
3. تَجَنَّبُوا السَّيِّئَاتِ
وقتی صدای نورانی نیامده، یا حجاب شده، شیطان «بد» را جلوه میدهد.
«تسویل نفس – تسویل شیطان»
در اینجا باید «دور شد»، عقب کشید، فاصله گرفت؛
نه مجادله، نه توجیه؛ فقط دور شو، چون نزدیکشدن، قلب را تیره میکند.
4. بَادِرُوا إِلَى فِعْلِ الْحَسَنَاتِ
«بادروا» یعنی: به محض اشاره نور، شروع کن.
گاهی الهام و اشارهای ریز است، و تو میفهمی فلان کار «نیکوست»؛
پس معطل نکن، پیشقدم شو! خداوند عاشق پیشقدمان است.
5. تَجَنَّبُوا ارْتِكَابَ الْمَحَارِمِ
و در نهایت، بازگشت به مرزهای روشن دین:
این کارها، آنقدر خطرناکاند که ارتکابشان، دل را به ظلمت میکشد.
پس حتی به نزدیکیشان نرو.
…
امام علی علیهالسلام در این کلام زیبا و مختصر، سفر روح مؤمن را ترسیم میکند:
ثبات در طاعت: نگهداری شعله ارتباط با نور
شتاب در فعلالخیرات: پاسخ به پیشنهاد نورانی فرشته
دوری از بدیها: حفاظت از حریم دل
پیشدستی در نیکیها: مؤمنِ فعّال و مبتکر بودن
پرهیز از محرمات: حفظ شفافیت آینه دل
سروش نورانی، نام زیبای فرشتۀ مهربان!
وَ السَّابِعَ عَشَرَ سُرُوشُ
وَ هُوَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى
وَ قِيلَ اسْمُ جَبْرَئِيلَ
يَوْمٌ مُتَوَسِّطٌ يَصْلُحُ لِطَلَبِ الْحَاجَاتِ وَ فِعْلِ الْخَيْرَاتِ وَ لْيَحْذَرْ سَائِرَ الْأَعْمَالِ.
«وَ السَّابِعَ عَشَرَ سُرُوشُ؛ و آن روز هفدهم (از ماه قمری)، “سُروش” نام دارد،
و این نامی از نامهای خداوند متعال است.
و گفته شده که این، نام جبرئیل نیز هست.
روز میانهای است که مناسب است برای درخواست حاجتها و انجام کارهای نیک (فعلالخیرات)،
ولی باید از انجام سایر کارها در آن روز احتیاط کرد و پرهیز نمود.»
این حدیث از گنجینهی معارف اهل بیت علیهمالسلام، به ما میگوید که روز هفدهم ماه قمری، روزی بسیار خاص و نورانی است، بهگونهای که:
۱. «سُروش»؛ از اسمای الهی
واژه «سُروش» در ادبیات عرفانی و قدیم فارسی نیز بارها آمده،
بهویژه بهعنوان فرشتهای از جانب خدا که ندای الهی را به دلها میرساند.
در این روایت نیز گفته شده که «سُروش» از نامهای خداوند است؛ و نیز گفتهاند نام جبرئیل است.
یعنی این روز، روز تجلّی یکی از وجوه الهی در قالب فرشتۀ وحی و الهام است.
۲. «روز میانهای» برای امور لطیف
تعبیر «يَوْمٌ مُتَوَسِّطٌ» یعنی: نه تندی و سختی دارد، نه سستی و رخوت؛ بلکه روزی معتدل و متوازن است.
این تعادل، فرصت خوبی فراهم میکند برای کارهای مهم اما باطنیتر:
“طلب حاجات”
یعنی اگر حاجتی در دل داری، امروز بهترین روز برای عرض آن در ملکوت است.
“فعل الخیرات”
یعنی اگر الهامی از جانب فرشتۀ مهربان در دل افتاده، امروز بهترین زمان برای تحقق آن است.
امروز، روزیست که دل میتواند با آرامش، آن ندای نورانی را بشنود و اجرا کند.
۳. هشدار نسبت به باقی کارها
«فَلْيَحْذَرْ سَائِرَ الْأَعْمَالِ» یعنی:
در سایر کارها (جز طلب حاجت و خیررسانی)، احتیاط کن.
مبادا کارهایی کنی که این لطافت و تعادل را برهم بزند.
…
روز هفدهم ماه، روزی است که «سروش» (وجهی از جبرئیل، یا نداء ملکوتی خدا) در دلها حاضر میشود.
هر کس میخواهد حاجتی الهی بخواهد یا پاسخ الهام نورانی در دلش را بدهد (فعل الخیرات)،
باید در این روز، سکوت، حضور قلب، و دقت بیشتری داشته باشد.
و از شتاب و مشغلههای پراکنده دنیایی (تمناها) پرهیز کند،
چون ممکن است مانع شنیدن آن سروش نورانی شوند.
امام باقر علیه اسلام:
في قوله عزّ و جلّ:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
قال أبو جعفر عليه السّلام:
يعني الأئمّة من ولد فاطمة.
يوحى إليهم بالرّوح في صدورهم.
ثمّ ذكر ما أكرمهم اللّه به فقال:
فِعْلَ الْخَيْراتِ
فَعَليهم منه أفضل الصلوات و أوفر التّحيّات.
امام باقر علیهالسلام درباره این آیه فرمودند:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
(و آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکنند)
فرمودند:
یعنی این امامان، از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام هستند.
به آنان با «روح» در درون سینههایشان وحی میشود.
سپس امام، ادامه آیه را یادآور شدند که خداوند فرمود:
«فِعْلَ الْخَيْراتِ» (انجام کارهای نیکو)
و امام باقر علیهالسلام فرمودند:
پس، درود و تحیات بر آنان، برترین درودها و کاملترین سلامها باد.
امامت، نه از راه قدرت ظاهری، بلکه از راه «وحی باطنی»
در این حدیث، امام باقر علیهالسلام پرده از جایگاه باطنی و الهی امامان معصوم برمیدارند:
«یُوحى إِلَيْهِمْ بالرُّوحِ فی صُدورِهِم»:
یعنی روحی ملکوتی، بر جان و دلشان وارد میشود؛
الهامی درونی، پنهان و سراسر نور و حکمت.
این الهام روحانی، سرچشمۀ هدایت خلق است:
هدایتشان به «أمر ما» است، نه از روی سلیقه و تدبیر شخصی.
هدایت با امر خداوند = هدایت به نور خدا.
…
فعلالخیرات؛ ثمرۀ این هدایت نورانی
وقتی آیه میفرماید:
﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾
﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ﴾
به این معناست که:
آنچه از آنان صادر میشود، نه صرفاً رفتار نیک، بلکه نیکی الهامشده از ملکوت است.
«فِعْلَ الخَیْرات» یعنی نیکیهایی که از سرچشمۀ علم نورانی و وحی باطنی در دل آنها جوشیده.
به تعبیر دیگر، آنان خود، مظهر نیکی مطلق، و تجلّی امر خدا در زمیناند.
…
درود بر قلوبی که محل نزول روحاند
امام باقر علیهالسلام در پایان حدیث میفرمایند:
«فعليهم منه أفضل الصلوات و أوفر التّحيّات»
یعنی: به راستی، چنین دلهایی شایستهی برترین درودها از جانب خدا و خلقاند.
چرا؟ چون دلهاییاند که «روح» الهی در آن میوزد…
چون خانههایی برای وحی نورانی خدا شدهاند…
و نیکیهایی که از ایشان صادر میشود، رنگ خدا دارد.
…
«فعلالخیرات» در این آیه، نه فقط به معنای کار خوب است؛
بلکه به معنای اطاعت از نوریست که در دل آنان افاضه شده.
آنان چون مظهر هدایت به امر خدا هستند،
نیکیهایشان نیز تجلی نور وحی است، نه صرفاً انتخاب انسانی.
آنان واسطهی نزول وحی، ظهور نور، و جاری شدن خیر الهی در زمیناند.
إقبال الأعمال ؛ ج1 ؛ ص235
اللَّهُمَّ
إِنِّي أَسْأَلُكَ
يَا مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى
وَ أَسْأَلُكَ
يَا مَنْ خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ الشَّمْسَ سِراجاً
يَا مَنْ لَا يُوجَدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً
يَا مَنْ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً
يَا أَهْلَ التَّقْوَى
وَ يَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ
يَا مَنْ هُوَ قَادِرٌ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى
يَا مَنْ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً
يَا مُرْسِلَ الْمُرْسَلَاتِ وَ الْعَاصِفَاتِ وَ النَّاشِرَاتِ وَ الْفَارِقَاتِ وَ الْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً
يَا مَنْ خَلَقَ الْأَرْضَ كِفاتاً أَحْياءً وَ أَمْواتاً
وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ
وَ أَسْقَى عِبَادَهُ ماءً فُراتاً
أَسْأَلُكَ
بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ
وَ أَنْتَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
وَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ السَّائِلُونَ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
أَنْ تَرْزُقَنِي
فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ
وَ اجْتِنَابَ الْفَوَاحِشِ وَ مَا لَا تَرْضَى بِهِ
يَا مَنْ لَا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ أَرَادَهُ
وَ يَا مَنْ لَا يَتَعَاظَمُهُ غُفْرَانُ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ
يَا مَنْ يُقِيلُ الْعَاثِرِينَ
وَ يَعْفُو عَنِ الْمُذْنِبِينَ
وَ يَتَكَرَّمُ عَلَى الْمُسِيئِينَ
وَ يَفْتَحُ بَابَ التَّوْبَةِ لِلْخَاطِئِينَ
ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
وَ أَعْتِقْنِي فِي يَوْمِي هَذَا مِنَ النَّارِ
إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين.
دعایی نورانی از کتاب إقبال الأعمال سید ابن طاووس:
اللَّهُمَّ!
ای خدای من! از تو درخواست میکنم،
ای آن که بهتر میدانی که چه کسی راهیافته است.
و از تو میخواهم،
ای آنکه هفت آسمان طبقهطبقه را آفریدی،
و در میان آنها ماه را نوری و خورشید را چراغی تابان قرار دادی.
ای آنکه پناهگاهی جز تو نمییابیم،
ای آنکه به همه چیز نزد خود احاطه داری و
شمار همه چیز را دقیق و کامل میدانی.
ای صاحب تقوا!
و ای دارنده مغفرت!
ای آنکه قادر است مردگان را زنده کند.
ای آنکه برای کافران زنجیرها و غلها و آتشی سوزان فراهم کردهای.
ای فرستندهی فرشتگان بادآور، طوفانآور، پخشکننده، جداکننده و القاکنندهی ذکر!
ای آنکه زمین را گهوارهای برای زندگان و مردگان قرار دادی،
و در آن کوههای بلند و پابرجا آفریدی،
و بندگانت را با آب گوارا سیراب کردی.
از تو درخواست میکنم،
به حقّ اینکه تو خدای اول و آخر، ظاهر و باطن هستی،
و تو به همه چیز دانایی،
و به حقّ آنچه بندگان شایستهات از تو خواستهاند،
که مرا روزی دهی:
انجام نیکیها،
عمل صالح،
و پرهیز از زشتیها و آنچه تو را ناخشنود میسازد.
ای آنکه هیچ چیز تو را ناتوان نمیسازد وقتی چیزی را اراده کنی،
و ای آنکه آمرزش گناهان بزرگ برایت دشوار نیست،
ای آنکه لغزشافتادگان را برمیگیرد،
و گناهکاران را میبخشد،
و بر بدکاران کرامت میورزد،
و درِ توبه را بر خطاکاران میگشاید.
بر من رحم کن، که تو مهربانترین مهربانانی.
و در این روز مرا از آتش دوزخ آزاد کن.
که تو بر هر چیز توانایی.
و درود خدا بر سرور ما محمد، پیامبر،
و بر خاندان پاک او باد.
توحید در هدایت: «یَا مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى»
آغاز دعا با یک اصل بنیادی در عرفان همراه است:
تنها خداست که حقیقتاً میداند چه کسی هدایت شده است.
یعنی: هدایت نه صرفاً با ظواهر اعمال، بلکه به عمق نیتها و نور در دلها مربوط است.
و این را فقط او میداند.
…
کائنات: کتاب بزرگ توحید
در ادامه، بنده با یادکرد آفرینشهای الهی از جمله:
هفت آسمان، ماه نور، خورشید چراغ، کوههای پابرجا، آب گوارا…
به نوعی «توحید در تکوین» را به زبان میآورد.
انگار دارد میگوید:
«خدایا! تو در همه هستی آشکارا حاکمی،
پس در جان من نیز چنین باش…»
…
پناه حقیقی و علم مطلق
با بیان:
«لا نَجِدُ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»
«أَحاطَ بِمَا لَدَيْهِ…»
دعا وارد مرحله تسلیم مطلق میشود:
نه پناهی هست جز تو،
و نه داناییای هست جز آنچه تو دادهای.
…
اسماء الهی: کلید گشایش درون
توصیف خدا به صفات:
أَوَّل، آخِر، ظاهِر، باطِن
ما را به یاد آیه ۳ از سوره حدید میاندازد:
هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيء عليم
این اسماء الله، مترادف نور الولایة هستند؛
و وقتی عبد به آنها پناه میبرد،
یعنی در همه ابعاد هستی، جز تو را نمیبیند.
…
خواست نهایی: نور در عمل
«أَنْ تَرْزُقَنِي فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ…»
این بخش، اوج دعاست:
درخواست اعمالی که از درون روشن شدهاند.
فعلالخیرات یعنی:
نیکیهایی که نهتنها خوباند، بلکه الهامشده و دارای نور الهیاند.
…
امید عرفانی به رحمت بیکران
در پایان، بنده با شناختی دقیق از خداوند که:
هیچ چیزی برایش دشوار نیست،
میبخشد، از حق خود میگذرد (اقاله)، گشایش میدهد…
با تمام وجود میگوید:
«اِرْحَمْنِي … أَعْتِقْنِي مِنَ النَّارِ»
یعنی:
از گناهانی که من را اسیر کردهاند، آزاد کن…
و درهای آغوشت را باز بگذار.
…
این دعا، دعای اهل سیر و سلوک است:
دعایی که از آسمان خلقت شروع میشود
و به درون دل بنده ختم میشود.
إقبال الأعمال ؛ ج2 ؛ ص612
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ
وَ تَرْكَ الْمُنْكَرَاتِ
وَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ
وَ مُخَالَطَةَ الصَّالِحِينَ
وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي
وَ إِذَا أَرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَةً فَتَقِينِي غَيْرَ مَفْتُونٍ
وَ أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ
وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَى حُبِّكَ.
…
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ
خدایا! از تو میخواهم توفیق انجام کارهای نیک را روزیام کنی؛
آن کارهایی که دل را زنده میکنند و زندگی را نورانی.
وَ تَرْكَ الْمُنْكَرَاتِ
و رها کردن زشتیها و گناهان؛
آنچه تو را ناخشنود میکند و دل را تاریک.
وَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ
و دوستی با دلشکستگان و نیازمندان را در دل من بیفکن؛
که آنان، محبوبان درگاه تواند.
وَ مُخَالَطَةَ الصَّالِحِينَ
و همنشینی با شایستگان را روزیام کن؛
که همنشینی با اهل نور، دل را روشن و راه را هموار میسازد.
وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي
از تو میخواهم که مرا بیامرزی و بر من رحم آوری؛
چرا که من جز تو پناهی ندارم.
وَ إِذَا أَرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَةً فَتَقِينِي غَيْرَ مَفْتُونٍ
و اگر خواستی گروهی را در فتنهای بیازمایی،
مرا در پناه خود نگه دار و از آن فتنه نجاتم ده، بیآنکه در آن بلغزم یا آلوده شوم.
وَ أَسْأَلُكَ حُبَّكَ
از تو میخواهم محبت خودت را،
که اگر دلم از عشق تو سرشار شد، دیگر هیچ نمیخواهم.
وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ
و محبت کسانی را که تو را دوست دارند؛
که دوستِ دوست، برای دل نیز دوستداشتنی است.
وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَى حُبِّكَ
و عشق به هر کاری که مرا به محبت تو نزدیکتر میکند؛
تا تمام وجودم بشود مسیری بهسوی تو، و هر عملم گامی بهسوی قرب تو.
[قبض و بسط]:
فرق اهل شک و یقین فقط در قلبشونه!
اونم در مفهوم زیبایی بنام «حضور قلب» است!
انْظُرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَرْقَ مَا بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ بِحُضُورِ قَلْبٍ
وَ اغْتَنِمُوا الصِّحَّةَ قَبْلَ أَنْ يَنْخَلِعَ الْقَلْبُ.
…
«ای بندگان خدا!
فرق دو گروه را بنگرید؛
فرق اهل نور و اهل نار، اهل بهشت و اهل دوزخ را،
که در حضور قلب آنان نهفته است!
و تا دل در سینهتان پابرجاست، از فرصت سلامت بهرهمند شوید،
پیش از آنکه دل برکنده شود و فرصت از دست برود.»
…
در این سخن نورانی، حضرت علی علیهالسلام پرده از تفاوت بنیادین دو گروه انسان برمیدارد:
گروهی که اهل نورند، اهل حضور قلباند.
آنان حضور نور الهی در دل خود را درک میکنند و از «علم آنلاین» خدای مهربان، یعنی الهام، اشراق، تأییدات باطنی و هدایت لحظهبهلحظه بهرهمندند.
دلشان مأوای نور است و گوش جانشان شنوا.
اما گروه دیگر، که اهل حسد و تاریکیاند – یعنی همان اهل نار – از این حضور نور در دل بیبهرهاند. حسد و کینه، قلبشان را از درک لطائف الهی محروم کرده و آنها را از علم الهی و هدایت آنی جدا ساخته است.
تفاوت این دو گروه، در سطح علم یا ظاهر عمل نیست؛ در حضور قلب است.
یکی در محضر خدا زندگی میکند، دیگری در غیبت از خدا.
و آنگاه حضرت هشدار میدهد:
اکنون که دل در سینهات هست و هنوز میتوانی حضور نور را تجربه کنی، قدر سلامت را بدان!
پیش از آنکه با اشتباهی مرگبار، این «دل» – که جایگاه نور است – از تو گرفته شود.
…
در فرمایش امام علی علیهالسلام، به دو واژهی کلیدی توجه کنیم که دنیایی از معنا را در خود نهفته دارند: «حضور قلب» و «انخلاع قلب» (برکنده شدن دل).
🕯 حضور قلب چیست؟
حضور قلب، یعنی دل انسان در محضر خدا بودن را احساس کند.
یعنی وقتی یاد خدا میکنی، او را «نزدیکتر از رگ گردن» حس کنی؛
یعنی دعایت فقط الفاظ نباشد، بلکه دل تو واقعاً رو به خدا کند؛
یعنی قرآن را نه با گوش، که با دل بشنوی؛
و نمازت فقط حرکات نباشد، بلکه لحظهلحظهی آن دیدار محبوب باشد.
اهل نور، اهل حضورند:
دلشان جایی دیگر نیست؛ در همان لحظه، در همان دعا، در همان آیه، با نور خدا هستند.
و این حضور، دریچهای به علم شهودی است؛
علمی که لحظهبهلحظه از خدا دریافت میشود،
الهام، هدایت، فهم، آرامش، تصمیم درست… اینها همه ثمرهی حضور قلب است.
انخلاع قلب یعنی چه؟
«یَنخَلِعَ القَلب» یعنی دل کنده شود؛ بیرون بیفتد؛ خاموش شود.
یعنی آن چراغی که باید نور حق را بگیرد، خاموش شود.
حواسپرتیهای دنیا، گناهان، حسادت، حبّ دنیا، تمناها، گاهی دل را چنان پر از غبار میکنند که دیگر جایی برای نور نمیماند.
در این حالت، انسان دعا میکند، اما نوری نمیچشد.
نماز میخواند اما بالا نمیرود.
آیه میخواند اما در مفهوم نورانیاش در قلب او فرو نمیرود.
این یعنی انخلاع قلب… یعنی آن خانهی نورانی، بینور شده است.
+ «سلخ – وای به روزی که خدا نورشو پس بگیره!»
اهل نور، دلشان زنده و حاضر است؛ در محضر خدا، آرام و بینا.
اهل نار، دلشان مرده و کندهشده است؛ بیفروغ، بیهشیاری، بیاتصال.
فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ!
خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ
إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ (107)
فَعَّالٌ لِما يُريدُ (16)
… اینکه میگیم فلانی چه آدم فعال و پرکاری است، خیلی تلاش میکنه و اصلا آروم و قرار نداره، فعالیت کردن در زبان فارسی هم خیلی بکار میره، شخصیت فعال یعنی نه تنها بیکار ننشسته، بلکه شدیدا داره کار میکنه و موضوع رو خوب پیگیری میکنه و دنبال هدفی میگرده و داره تلاش میکنه، انگاری هدف خاصی رو داره بشدت و دقت دنبال میکنه.
+ «قبض و بسط قلب»
فعال از اسماء الله الحسنی است، یعنی بدان که دائما اراده عالم بالا در حال تلاش و فعالیت و تنظیم بستر حوادث و ایجاد سوژه هاست تا تو بتوانی با استعمال اندیشه صاحبان نور در دل این شرایط، تولید فعل الخیرات و عمل الصالح بنمایی و این تولید نور آرامش و مهربانی را خدا دوست دارد.
«الفَعَّال: نافذ و مؤثّر، آن كه بسيار كار كند. الفَعَّالِيَّة: پُركارى و فعاليّت.»
در این حدیث زیبا آل محمد ع پس از اینکه دو گروه اهل شک و اهل یقین را با هم مقایسه می کنند و سرانجام کارشان را بیان می فرمایند، در یک خط آخر، چه زیبا به تفاوت مهم و اساسی این دو گروه اشاره دارند که:
«انْظُرُوا عِبَادَ اللَّهِ فَرْقَ مَا بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ بِحُضُورِ قَلْبٍ وَ اغْتَنِمُوا الصِّحَّةَ قَبْلَ أَنْ يَنْخَلِعَ الْقَلْبُ»
تفاوت در حضور قلب اهل یقین است نسبت به غفلت اهل شک حسود، یعنی اهل یقین مدام با فهم قبض و بسط قلبیشان، خود را متاثر از نور علوم ربانی و در حضور عالم بالا می بینند و دائما می دانند که این ظرف قلب آنها بدون مظروفی بنام نور نگاه آل محمد ع بیارزش است و اگر این ظرف که همان قلب اوست و «عیبة» نام دارد، چون بی نور نگاه علمی یاد عالم ربانی چیزی معیوب و ناقص است، با وجود این نور و در حضور این نور، وقت را غنیمت شمرده و مدام از سوژهها بهره برده و با استعمال اندیشه نورانی، تولید نور آرامش مینماید، ان شاء الله تعالی.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
أَيُّهَا النَّاسُ
اى مردم!
تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ الْمَجِيدَ
در قرآنِ مجید با دقّت بیندیشید،
فَقَدْ دَلَّكُمْ عَلَى الْأَمْرِ الرَّشِيدِ
که شما را به راهی درست و رشدیافته راهنمایی کرده است.
وَ سَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ
و کار خود را به خدا واگذارید و در برابر فرمان او تسلیم باشید،
فَإِنَّهُ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ
زیرا او هر آنچه بخواهد، انجام میدهد و کارهایش بیمانع و بیچونوچراست؛
اوست فعّال برای آنچه اراده میکند.
وَ احْذَرُوا يَوْمَ الْوَعِيدِ وَ اعْمَلُوا بِطَاعَتِهِ
بترسيد از روز قيامت و فرمان خدا را اطاعت كنيد
فَهَذَا شَأْنُ الْعَبِيدِ
اين است شأن بندگان
وَ احْذَرُوا غَضَبَهُ
و از غضب خدا بترسيد
فَكَمْ قَصَمَ مِنْ جَبَّارٍ عَنِيدٍ
پس چقدر از ستمگران نابود شدند.
ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ
سوگند به قدس و قدرت خداوندى
أَيْنَ مَنْ بَنَى وَ شَادَ وَ طَوَّلَ
وَ تَأَمَّرَ عَلَى النَّاسِ
وَ سَادَ فِي الْأَوَّلِ
وَ ظَنَّ جَهَالَةً مِنْهُ وَ جُرْأَةً أَنَّهُ لَا يَتَحَوَّلُ
عَادَ الزَّمَانُ عَلَيْهِ سَالِباً مَا خُوِّلَ
فَسُقُوا إِذْ فَسُقُوا كَأْساً عَلَى هَلَاكِهِمْ عُوِّلَ
كجايند كسانى كه كاخهاى سر به فلك كشيده ساختند،
آنان که بنا کردند و افراشتند و بالندگی یافتند،
و بر مردم فرمان راندند و در آغازِ کار، سروری یافتند؟
آنان که با نادانی و گستاخی، پنداشتند که مقامشان دگرگون نخواهد شد!
اما زمان بر آنان برگشت و آنچه به آنان داده شده بود، از آنان باز ستاند.
و چون سرکشی کردند،
جامی از هلاکت به آنان نوشانده شد؛
سرنوشتشان بر نابودیشان بسته شد.
أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ
آيا پس ناتوان شديم به آفريدن نخست؟!
پس در قيامت هم از زنده كردن ناتوان نيستيم كه دوباره زنده كنيم.
فَيَا مَنْ أَنْذَرَهُ بِالْعِبَرِ يَوْمُهُ وَ أَمْسُهُ وَ حَادَثَهُ بِالْغِيَرِ قَمَرُهُ وَ شَمْسُهُ وَ اسْتُلِبَ مِنْهُ وُلْدُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ عِرْسُهُ
پس اى انسانى كه سبب عبرت ديگران شده است،
امروز و ديروزش و گردش ماه و خورشيد او را تغيير داده
و از او فرزند و برادر و عروسش را جدا كرده
وَ هُوَ يَسْعَى فِي الْخَطَايَا مُشَمِّراً
و او كوشش در خطا ميكند و دامنش را براى گناهان به كمر زده
وَ قَدْ دَنَا حَبْسُهُ
و حال اينكه اجلش نزديك شده.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ
وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
و همانا آفريديم انسان را
و ميدانيم آنچه را كه وسوسه ميكند به آن نفسش
و ما نزديكتريم به او از رگ گردن
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ مِنَ الزَّمَانِ
مَشْهُودٌ عَلَيْكَ يَوْمَ يَنْطِقُ عَنْكَ الْأَرْكَانُ
مَحْفُوظٌ عَلَيْكَ مَا عَمِلْتَ فِي زَمَانِ الْإِمْكَانِ
آيا نميدانى كه تو پرسيده ميشوى از دوران عمرت
و بر ضرر تو گواهى مىدهند روزى كه اعضا و جوارح تو به سخن آيند
آنچه كه در دنيا انجام دادهاى تمامش نگهدارى شده
بوسيله دو فرشتۀ مامور تو
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ.
ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ
هنگامى كه فراگيرندگان فرا گيرند از راست و چپ نشسته
و از دهان بيرون نيفكند سخنى مگر اينكه در آنجاست دو نگهبان آماده
فَكَأَنَّكَ بِالْمَوْتِ وَ قَدِ اخْتَطَفَكَ اخْتِطَافَ الْبَرْقِ
وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَى دَفْعِهِ بِمِلْكِ الْغَرْبِ وَ الشَّرْقِ
و گويا نسبت به مرگ مانند برقى است كه آنا انسان را ميگيرد
و قدرت بر جلوگيرى از مرگ ندارى اگر پادشاهان شرق و غرب با تو همكارى كنند.
وَ نَدِمْتَ عَلَى تَفْرِيطِكَ بَعْدَ اتِّسَاعِ الْخَرْقِ
و در اين هنگام بر آن زيادرويها كه در زندگى كردهاى پشيمان شوى بعد از آنكه عاجز و ناتوان گردى
وَ تَأَسَّفْتَ عَلَى تَرْكِ الْأُولَى وَ الْأُخْرَى أَحَقُّ
و افسوس فراوان خورى بر آنچه كه از اعمال ترك كردهاى
ولى افسوس و پشيمانى فايدهاى ندارد
وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ
و آمد مستى مرگ بحق و راستى، اين است آنچه كه بودى از آن مىگريختى
ثُمَّ تَرَحَّلْتَ مِنَ الْقُصُورِ إِلَى الْقُبُورِ
سپس از كاخها بسوى گورستان كوچ كنى،
وَ بَقِيتَ وَحِيداً عَلَى مَمَرِّ الدُّهُورِ كَالْأَسِيرِ الْمَحْصُورِ
تك و تنها بمانى روزگارها بر تو بگذرد مانند اسير تا نفخه صور گرفتار باشى
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ
و دميده شود در صور اين است روزى كه بشما وعده داده شده.
فَحِينَئِذٍ أَعَادَ الْأَجْسَامَ مَنْ صَنَعَهَا وَ لَفَّ أَشْتَاتَهَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَمَعَهَا وَ نَادَاهَا بِنَفْخَةِ الصُّورِ فَأَسْمَعَهَا
درين هنگام است كه بدنهاى در ميان خاكها برگردند و بيكديگر ذرات پراكندۀ در دل خاكها متصل شوند بقدرت خدا و همۀ آنها را گرد آورد و در صور دميده شود صداى صور را بشنوند
وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ
و بيايد هر نفسى كه باو است كشاننده و گواهى دهندهاى.
فَيَهْرُبُ مِنْكَ الْأَخُ وَ تَنْسَى أَخَاكَ
وَ يَعْرِضُ عَنْكَ الصَّدِيقُ وَ يَرْفُضُ وَلَاءَكَ وَ يَتَجَافَاكَ صَاحِبُكَ وَ يَجْحَدُ آلَاءَكَ
وَ تَلْقَى مِنَ الْأَهْوَالِ كُلَّمَا أَزْعَجَتْكَ وَ سَاءَكَ وَ تَنْسَى أَوْلَادَكَ وَ نِسَاءَكَ
و در اين روز برادر تو از تو فرار كند و تو از برادرت فراموش كنى
و دورى كند از تو رفيقت و دوستانت ترا از پيش خود برانند و از تو دور شوند و خوبيهاى تو را انكار كنند
و مىبينى هول و وحشتها كه صداى فرياد تو را بلند كند و فراموش ميكند تو را زن و فرزند
لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ
به تحقيق تو از اين روز غافلى پس از پيش چشم تو پرده را برداريم ديدهات در اين روز تيز است
وَ يَجْرِي دُمُوعُ الْأَسَفِ وَابِلًا وَ رَذَاذاً وَ تَسْقُطُ الْأَكْبَادُ مِنَ الْحَسَرَاتِ أَفْلَاذاً
و اشك حسرت در اين روز جارى ميكنى و از حسرت اين روز جگرها فرو ريزد
وَ لَهَبَ لَهِيبُ النَّارِ إِلَى الْكُفَّارِ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً وَ لَا يَجِدُ الْعَاصِي مِنَ النَّارِ مَلْجَأً وَ لَا مَعَاذاً
و آتش بسوى كافران شعله ميكشد و ايشان را در هم مىشكند و پيدا نميكند گناهكار از آتش پناهى
وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ
و رفيقش گويد اين است آنچه نزد من آماده است
يَوْمَ يَقُومُ الزَّبَانِيَةُ إِلَى الْكُفَّارِ
وَ يُبَادِرُ مَنْ يَسُوقُهُمْ سَوْقاً عَنِيفاً
وَ الدُّمُوعُ تَتَحَادَرُ
وَ تَثِبُ النَّارُ إِلَى الْكُفَّارِ كَوُثُوبِ اللَّيْثِ إِذَا شَاخَرَ
روزى كه شعلۀ آتش بسوى كافران بلند مىشود
پس فرشتههائى كه آنان را بسوى آتش ميكشند و پيش مىآيند
و با زور و جبر آنان را بسوى آتش ميكشند
و اشكشان ميريزد
و آتش بسوى كافران بلند مىشود مانند بلند شدن شير زمانى كه نعره ميزند
فَيَذِلُّ مِنْ زَفِيرِهَا كُلُّ مَنْ عَزَّ وَ فَاخَرَ
پس شعلۀ آتش ذليل ميكند هر كس را كه خود را در دنيا عزيز مىدانسته و تكبر ميكرده
الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ
آنكه قرار داد با خدا، خداى ديگرى، پس او را در عذاب سخت بيندازيد.
وَ يَقُولُ الْحَقُّ
وَ قَدْ زَالَتِ الْمُبْطِلُ وَ اللَّمَمُ
وَ فَصْلُ هَذَا الْأَمْرِ إِلَيَّ
وَ انْتِصَارُ الْمَظْلُومِ مِنْ ظَالِمِهِ
و خداوند مىفرمايد كه
مسامحه و سهلانگارى را از ميان برداشته
در آن روز رسيدگى اين كار بدست من است
كه ستمديدگان را يارى كنم
قَالَ اللَّهُ
لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ
در پيشگاه من نزاع نكنيد و به تحقيق پيش فرستادم بسوى شما وعده عذاب را در كتابها
مَا أَنْذَرْتُكُمْ فِيمَا مَضَى مِنَ الْأَيَّامِ
و همانا ترساندم شما را در گذشتهى از روزگار
أَ مَا حَذَّرْتُكُمْ بِالْعَدَائِدِ بِالْمَعَاصِي وَ الْآثَامِ
آيا نترسانيدم شما را از معصيتها و گناهان؛
أَ مَا وَعَدْتُكُمْ بِهَذَا الْيَوْمِ مِنْ سَائِرِ الْأَيَّامِ
آيا شما را به اين روز وعده ندادم.
ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ
هيچ سخنى در نزد من تغيير نمىكند
و نسبت ظلم براى بندگان به من داده نميشود.
فَالْعِيَاذُ بِاللَّهِ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ الْمَهُولِ الَّذِي يَحَارُ فِيهِ الْغَافِلُ الْجَهُولُ
پناه بخدا ازين كار و روز وحشتناكى كه در آن بيخبران سرگردانند
وَ تَذْهَلُ مِنْهُ ذوي [ذَوُو] الْأَلْبَابِ وَ الْعُقُولِ
و خردمندان از آن روز فراموش ميكنند
قَدْ أُعِدَّ لِلْكَافِرِ ابْنِ مُلْجَمٍ وَ لِلْكَافِرِينَ يَزِيدُ
و مسلم آن روز مهيا شده براى كسانى مانند عبد الرحمن بن ملجم مرادى قاتل حضرت على عليه السّلام و براى يزيد بن معويه
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ
و ميگوئيم به جهنم در آن روز آيا ازين كافران پر نشدى؟ پاسخ دهد بيشتر ازين هست:
فَيَا حَسْرَةً عَلَى الْعَاصِينَ حَسْرَةً لَا يُمْلَكُ تَلَافِيهَا
پس حسرت و اندوه باد بر گنهكاران اندوه و حسرتى كه جبران پذير نيست
وَ يَا نُصْرَةً لِلْمُخْلِصِينَ تَكَامَلَ صَافِيهَا ادْخُلُوا الْجَنَّةَ
پس نصرت و يارى بر بندگان مخلص باد كه روز تكامل آنهاست در آن روز وارد بهشت مىشوند
لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ
مر ايشان راست آنچه كه بخواهند در آن بهشت و در نزد ماست بيش از خواسته آنان.
انْظُرُوا عِبَادَ اللَّهِ
توجه كنيد اى بندگان خدا
فَرْقَ مَا بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ بِحُضُورِ قَلْبٍ
تفاوت بين دو دستۀ گنهكاران و نيكوكاران را بحضور قلب،
وَ اغْتَنِمُوا الصِّحَّةَ قَبْلَ أَنْ يَنْخَلِعَ الْقَلْبُ
پس غنيمت بشماريد سلامتى خويش را پيش از آنكه دل از جايش كنده شود
فَإِنَّ اللَّذَّاتِ تَفْنَى وَ يَبْقَى الْعَارُ وَ الثَّلْبُ
زيرا كه خوشگذرانيها نابود مىشود و ننگش بجا مىماند
إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ.
همانا درين كار پنديست براى كسى كه او را دلى باشد يا گوش شنوائى كه او گواه است.