دکتر محمد شعبانی راد

فریاد نور تقدیرات برای قلب حسود، گوش‌خراش است! فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ!

The annoying and ear-splitting sound!

«صخخ» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«صَخِيْخُ الصَّخْرَةِ: صَوتُها»
«صخّ الغراب بمنقاره في دبرة البعير»
«عن ابن الأعرابيّ: الصخّ: الضرب بالحديد و العصا الصلبة على شي‏ء مصمت»
«الصَّاخَّةُ: شدّة صوت ذي النّطق،
صدا و بانگ شديد از چيزى كه به صدا درآمده و داراى نطق است.»
«الصَّاخَّةُ: صيحة تَصُخُّ الآذانَ فتصمها، و يقال: هي الأمر العظيم»
مفهوم: «الصيحة الشديدة، و الداهية العظمى المواجهة، محسوسة، أو معقولة، توجب قرعا و اضطرابا.»

فریاد نور تقدیرات برای قلب حسود، گوش‌خراش است! فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ!
«الصَّاخَّةُ» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات و تقدیرات محکم موید اندیشۀ آنهاست!
«فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
پس چون فرياد گوش‏خراش دررسد!
این صدا به قلبت میگه: اومدم حسدتو درناژ کنم!
این فریاد برای اهل شک، گوشخراش است، اما برای اهل یقین دل‌نواز است، چرا که گرچه دل کندن از تمنّا، با شنیدن صاخّة کار سختی است «انّ امرنا صعب مستصعب»، اما با توفیق یادآوری نور معالم ربانی، آسان و شیرین می‌شود.
اما اهل شک چون اقرار به توفیق الهلال بودن یادآوری معالم ربانی ندارند،
انگاری اسم الله و پسورد را بر زبان و قلب خود جاری نمیکنند،
لذا قطعا قلب ناآرام آنها روشن نشده و این صدا را که صدای «آیاتی و رسلی» است «ندی»، صدایی گوشخراش حس می‌کنند و این اشکال و ایراد از گوش دل آنهاست، نه از کلام تاثیرگذار صاحبان نور.
بیمار عاقل، درد تیغ جراح و طبیب خود را تحمل نموده و به امید صحت و سلامت، یقین دارد که شنیدن این صدای هشدار، برای درمان او و در آوردن پستانک تمنا، خوب است،
اما بیمار جاهل از ترس تیغ جراح، اینقدر درمان بیماری خود را به تعویق می‌اندازد، تا بالاخره فرصت تمام شود و دیگه کاری از دست هیچکس بر نیاید!
پس اهل نور و اهل حسد، هر دو بیمارند، هر دو عیب حسد دارند، هر دو اشتباه میکنند،
اما بیمار عاقل اهل یقین کجا و بیمار جاهل اهل شک کجا؟!
جمع اهل یقین و اهل شک که دور صاحبان نور اجتماع می‌نمایند، همه با هم، قوم و خویش هستند و به هم وابستگی دارند!
ندای ابراهیمی صاحبان نور، برای آموزش فرایند نور الولایة، برای بعضی از این وابستگان، گوشخراش و برای بعضی دیگر، دل‌نواز است و اینجاست که بعد از شنیدن این پیام الهی، یعنی بعد از اینکه تیک سمعنا میخورد، اختلاف بزرگ پیش می‌آید، و داستان تکراری تفرقه بعد از اجتماع، باز هم تکرار می‌شود و با عرضه آیات و تقدیرات حساب شده، فرایند غربال‌سازی صورت میگیرد، لذا در ادامۀ آیات میخوانیم که: اکنون اون روزی فرا رسیده که همۀ بستگان، از همدیگه فرار می‌کنند!
«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ»
فقط اوناییکه دومی نورشون بودند و سفر انفرادی خودشونو با راهنمایی نورشون بخوبی انجام دادند، این اتباع از نور، اونا رو دور نورشون نگه میداره و مشمول آیه زیبای فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی می‌شوند، ان شاء الله تعالی!
+ «آیۀ مودت!»

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ

پس چون فرياد گوش‏خراش دررسد!

«الصّاخة، النّور الولایة»:
این فریاد، برای اهل حسادت گوشخراش است!
اما برای اهل نور، دل‌نواز است!
کلامی است از جنس هشدار! که با عمل به این امر الله، قلب از لوث عیب حسادت پاک می‌شود!
این میشه ربوبیت ذات اقدس الهی!
این آیات زیبا، داستان تکراری لطف خدای مهربان برای اطلاع رسانی به بندگان در مورد امر مهم فرایند نور الولایة است که آنها پس از شنیدن این خبر عظیم، به دو گروه اهل سعادت و اهل شقاوت تقسیم می‌شوند.

[سورة عبس (۸۰): الآيات ۲۴ الى ۴۲]
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴)
پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد،
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵)
كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم؛
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶)
آنگاه زمين را با شكافتنى [لازم‏] شكافتيم؛
فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (۲۷)
پس در آن، دانه رويانيديم.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸)
و انگور و سبزى،
وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (۲۹)
و زيتون و درخت خرما،
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰)
و باغهاى انبوه،
وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (۳۱)
و ميوه و چراگاه،
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (۳۲)
[تا وسيله‏] استفاده شما و دامهايتان باشد.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳)
پس چون فرياد گوش‏خراش دررسد؛
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (۳۴)
روزى كه آدمى از برادرش،
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (۳۵)
و از مادرش و پدرش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (۳۶)
و از همسرش و پسرانش مى‏‌گريزد،
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (۳۷)
در آن روز، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى‌‏دارد.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸)
در آن روز، چهره‏‌هايى درخشانند،
ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹)
خندان [و] شادانند.
وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ (۴۰)
و در آن روز، چهره‏‌هايى است كه بر آنها غبار نشسته،
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱)
[و] آنها را تاريكى پوشانده است؛
أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲)
آنان همان كافران بدكارند.

علی‌‎بن‎‌إبراهیم رحمة الله علیه:
أَوْ یَذَّکَّرُ
قَالَ:
یُذَکِّرُهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)

فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری.
أَوْ یَذَّکَّرُ؛ یعنی اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وی را پند دهد،
و این تذکّر به حال او مفید باشد.

الذّکر، النّور الولایة

امام کاظم علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی‎‌الْحَسَنِ الْمَاضِی (علیه السلام) قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ
کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ
قَالَ: الْوَلَایَهًُْ.
محمّدبن‌فضیل از امام کاظم (علیه السلام) نقل می‌کند که
این آیه: کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ را از ایشان پرسیدم.
فرمود: «منظور ولایت است».

امام باقر علیه السلام:
عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی‎‌جَعْفَرٍ (علیه السلام)
فِی قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ:
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ
قَالَ: قُلْتُ: مَا طَعَامُهُ؟
قَالَ:
عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ
.
زید شحّام گوید:
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم و عرض‎ کردم که:
«در این آیه‎: فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ، منظور از غذا چیست»؟
فرمود:
«علم وی است که باید ببیند از چه کسی آن را فرا می‌گیرد».

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی