دکتر محمد شعبانی راد

تنفیذ اوامر نورانی! لا تَنْفُذُونَ‏ إِلاَّ بِسُلْطانٍ!

EXE File Extension!
Executable Luminous Rules
in our Hearts!

«نفذ» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«النَّافِذَة: پنجره، روزنه»
«نَفَذَ السَّهْمُ في الرَّمِيَّة»
«نفذ السهم: خرق الرميّة و خرج منها»
+ «اتی»: «اتی امر الله»
+ «سلطان مبین»

پرونده‌های اجراپذیر (Executable):
در رایانش، به دسته‌ای از پرونده‌ها گفته می‌شود که باعث می‌شوند رایانه وظیفۀ معینی را بر پایۀ مجموعه دستورالعملهای کُدبندی‌شده اجرا کند.
این دسته از پرونده‌ها در برابر پرونده‌های داده‌ای مطرح می‌شوند که باید پیش از اجرا توسط یک برنامۀ تجزیه‌کننده تحلیل شوند تا معنی داشته باشند. دستورالعمل‌های درون پروندۀ اجراپذیر به طور سنتی به زبان ماشین و برای واحد پردازش مرکزی نوشته شده‌اند.

In computing, executable code, an executable file, or an executable program, sometimes simply referred to as an executable or binary, causes a computer “to perform indicated tasks according to encoded instructions”, as opposed to a data file that must be interpreted (parsed) by a program to be meaningful.

تنفيذي:
في علم الحاسب، يجعل الحاسب الملف التنفيذي ينفذ مهام محددة وفق تعليمات مشفرة»

[سورة الرحمن (۵۵): الآيات ۳۱ الى ۴۵]
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ (۳۱)
اى جنّ و انس، زودا كه به شما بپردازيم.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۳۲)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا
لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (۳۳)
اى گروه جنّيان و انسيان،
اگر مى‌‏توانيد از كرانه‌‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد، پس رخنه كنيد.
[ولى‏] جز با [به دست آوردن‏] تسلّطى رخنه نمى‏‌كنيد.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۳۴)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟

نور ولایت فرایند تنفیذ امر است!
+ «همانند‌سازی»: «کفو، شقق، عرو، فقر، نسخ، مضی، … 1000 واژه!»
تنفیذ اوامر نورانی! لا تَنْفُذُونَ‏ إِلاَّ بِسُلْطانٍ!
تنها زبانی که خدای مهربان دستورات خودشو برای بنده صادر میکنه، زبان نور است،
یعنی قبض و بسط نور قلب!
به این میگن: نور تنفیذ شد! اوامر تنفیذ شد! نور به قلب نفوذ کرد!
باب مستجار بروی قلب باز شد «فتح باب»، و نور نافذ، قلب تاریک را روشن نمود.
همه باید بدانیم که بدون فهم قبض و بسط، این نور به قلب تنفیذ نخواهد شد!
رضایت به تقدیرات، شرط تنفیذ نور به قلب سلیم از باب مستجار قلب می‌باشد!
+ «حضور و غیاب نور»
+ «عرف»
+ «باذن الله»

«پنجره» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با عمل به این معالم ربانی و تولید نور آرامش عمل صالح، از محدودیت مُلک بیرون رفته و در ملکوت نامحدود علم آل محمد ع پرواز می‌کنند، کانه منفذ خروج از مُلکِ محدود به ملکوت نامحدود، یادآوری معالم ربانی صاحبان نور در دل شرایط عرضه آیات می‌باشد.
پنجره و باب رو به بیت آل محمد ع، معالم ربانی صاحبان نور است!
+ «آیة الکرسی»
+ مفهوم «انجام دادن، فعل»: نور ولایت فرایند انجام دادن کار است!
نور ولایت فرایندی انجام‌پذیر است! قابل انجام است! انجام‌شدنی است! عملی است! اجرا پذیر «executable» است! تنفیذی است!
بدون کمک نور ولایت، هیچ قلبی قادر به انجام کار نیست «لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ» چون بدون نور حکمت و ولایت اصلا نمیدونه چکار باید بکنه.
[نفذ – قبض و بسط – سلطان] :
«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ … لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»
اهل یقین با یاد نورش، در دل شرایط، با فهم قبض و بسط قلبی، راه نفوذ و رخنه از تاریکی قلب به نورانیت علم آل محمد ع را پیدا نموده‌اند.
+ «و علم آدم الاسماء کلها»
پنجره‌ای رو به نور برای کسی که درون اطاق تاریک محبوس است، چه معنای زیبایی می‌تواند داشته باشد.
+ «قبض و بسط»
+ « پنجره ای رو به نور – ذبب»

[سلطان – نفذ]:
[ «امر نافذ» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است]:
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا
لا تَنْفُذُونَ‏ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33)
«سلطان» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و تقدیرات و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.
دستور مافوق چنین است:
ای کسانیکه می‌خواهید به آرامش برسید! هرگز روی آرامش را نخواهید دید مگر با فهم کلام نورانی خدای مهربان با قلبی که پشت به تمنا کرده است! بعبارت دیگر فقط با احراز هویت نور در ملکوت قلب و استعمال این معالم ربانی، آرامش قلب حاصل خواهد شد.
و تنها در این صورت است که از دنیا به آخرت نفوذ خواهید کرد، حال آنکه هنوز در دنیا هستید!
«نفذ المنزل الى الطريق: اتّصل به»
یعنی اهل یقین با عمل به معالم ربانی و آرامش حاصل از این مشارکت، با قلب خود می‌فهمند که نور آرامش و شادی و سرور و فرح، که اصلا وجود دنیایی ندارد و متعلق به آخرت است، را در همین دنیا احساس می‌کنند و این همان نفوذ نور نگاه آل محمد ع به قلب اهل یقین در دنیاست که اینگونه اهل یقین با نور سلطان از اقطار السماوات و الارض نفوذ خواهند نمود.
لذا دستور مافوق «فَانْفُذُوا» است، اما توضیح چنین است که جز با یاد معالم ربانی و بکار بردن این اندیشه، امکان رخنه و نفوذ از تاریکی به نور وجود ندارد.
فهم واژه «نفذ» بعد از مقالۀ زیبای «دستور مافوق» و عبارت «و انفذ امرك‏: و دستورت‏ نافذ است.» خیلی زیباست.
ای اهل شک بدانید تا زمانی که نسبت به معالم ربانی صاحبان نور که متعلق به آل محمد ع است در شک و شبهه بسر می‌برید هرگز از چهاردیواری تاریک قلب خود به ملکوت بی‌انتهای نورانی آرامش آل محمد ع راهی و منفذی ندارید، لذا «منفذ» نام زیبای معالم ربانی است.
اگر در اطاق تاریکی محبوس شده باشی، هنگام روز با دقت به گوشه‌های دیوار که نگاه کنی، یک روزنه بسیار کوچک که نور خورشید، به باریکی سوزن از آن نفوذ کرده و در مسیرش به کف اطاق تاریک تابیده را ببینی، حرکات ذرات و گرد و غبار را در مسیر این نور می‌بینی.
این نور تنها روزنۀ امید این فرد محبوس است تا با تلاش برای باز نمودن این مسیر، راهی برای نجات خود از این اسارت و ظلمت تاریکی بیابد «نهر – فالانهار رجال.
تنها امید این محبوس، همین روزنۀ نورانی است که به قلب او می‌تابد و نور را از بیرون به درون قلبش می‌رساند. او این نور را نمی‌تواند مالاخود نماید و بمحض اینکه انگشتش را روی روزنه بگذارد تا نور را در اطاقک تاریک و کوچک خود بدام بیندازد، نور قطع می‌شود و پی به اشتباه خود می‌برد و می‌داند این اندیشۀ نورانی را نمی‌تواند از بین ببرد، بلکه فقط می‌تواند از آن بهره‌مند شود و چنانچه این اندیشه را بیشتر بکار ببرد، روزنه نورانی امید او بیشتر و بزرگتر خواهد شد و ای بسا امید به نجات و تخریب دیوار گلی حسادت قلبش را پیدا کند و از حصار هوای نفسش و وسوسه‌های شیطان بیرون آید و حالا او که حسدش را بکار نمی‌برد و 
گناه نمیکند، تا به آرامش برسید، فردی آزاد است و این یعنی نفوذ از اقطار السماوات و الارض به برکت یاد معالم ربانی معلم نورانی که این اندیشه را به او آموخته است و هر کسی در زمان خودش با رسیدن به این چشمه حیات در دنیا، خود را اهل خلود در بهشت نموده‌اند و وجودشان گرچه فعلا در دنیا بنا به مصالحی مشهود است اما این وجود نورانی و آفتاب آنها، سرچشمه از دنیایی دیگر، که فانی نیست و باقی است دارد.

+ «جوز – عبر – فوز – سلک – عفو – سیر – سری»
إِذَا خَرَجَ نَفَذَ (جامه عمل مى‏‌پوشد)
اگه به این اندیشه عمل کنی معلوم میشه دستور مافوق در قلب تو نفوذ کرده و سیئه رو درناژ کرده.
+ «دستور – دستور نافذ»
+ «تفویض – مداخلة – مشارکة»
+ «ثقب»

امام علی علیه السلام:
إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا نَظَرَ اِعْتَبَرَ
وَ إِذَا سَكَتَ تَفَكَّرَ
وَ إِذَا تَكَلَّمَ ذَكَرَ
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى شَكَرَ
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ صَبَرَ
فَهُوَ قَرِيبُ اَلرِّضَا بَعِيدُ اَلسَّخَطِ
يُرْضِيهِ عَنِ اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُسْخِطُهُ اَلْكَثِيرُ
وَ لاَ يَبْلُغُ بِنِيَّتِهِ إِرَادَتُهُ فِي اَلْخَيْرِ يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلْخَيْرِ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلْخَيْرِ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
وَ اَلْمُنَافِقُ إِذَا نَظَرَ لَهَا
وَ إِذَا سَكَتَ سَهَا
وَ إِذَا تَكَلَّمَ لَغَا
وَ إِذَا اِسْتَغْنَى طَغَا
وَ إِذَا أَصَابَتْهُ شِدَّةٌ ضَغَا
فَهُوَ قَرِيبُ اَلسَّخَطِ بَعِيدُ اَلرِّضَا
يُسْخِطُهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْيَسِيرُ وَ لاَ يُرْضِيهِ اَلْكَثِيرُ
يَنْوِي كَثِيراً مِنَ اَلشَّرِّ وَ يَعْمَلُ بِطَائِفَةٍ مِنْهُ
وَ يَتَلَهَّفُ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنَ اَلشَّرِّ كَيْفَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ
.
همانا، مؤمن چون بنگرد عبرت گيرد
و چون لب فرو بندد به انديشه فرورود
و چون سخن گويد ذكر نمايد
و چون توانگر شود سپاس گويد
و چون در سختى افتد شكيبايى پيشه سازد،
او زودخشنود و ديرخشم است،
اندك نعمت الهى او را خشنود نمايد و بسيار آن او را به طغيان و خشم نيارد،
با ارادۀ خير به تمام نيّت‌هاى خيرخواهانه خود دست نيابد،
قصد خير بسيار دارد ولى فقط‍‌ به پاره‌اى از آنها جامۀ عمل پوشاند
و بر آن امور خيرى كه عملى نشده افسوس مى‌خورد كه چرا آنها را عملى نساخته است.
و منافق چون بنگرد براى سرگرمى است
و چون لب فرو بندد در غفلت فرو رود
و چون سخن گويد ياوه‌سرايى كند
و چون توانگر شود سر به طغيان گذارد
و چون به سختى افتد ذلّت و خوارى پيشه نمايد،
زودخشم و ديرخشنود است،
اندك نعمت الهى او را به خشم آورد و بسيار آن او را خشنود ننمايد،
قصد شرّ بسيار دارد ولى مقدارى از آنها را اجرا مى‌كند
و افسوس مى‌خورد كه چرا فلان كار شرّ را نتوانسته انجام دهد.

+ «مرق – عور – معارین – دیسلوکیشن»
[یک مثال زیبا برای فهمیدن ماهیت شخصیت معارین حسود «كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ»]:
مثل تیری که از جای خودش خارج شده! به این میگن دیسلوکیشن!
+ «ظلم»
حسود، نورشو میبینه اما بهش پشت میکنه و بدنبال تمنای خودش میره!
این پشت به نور و رو به تمنا میشه دیسلوکیشن! میشه عور! به این میگن معار!
میشه مرق! مرق من الدین! مرق من النور!
اهل شک خیلی حسرت خواهند خورد چون نورشونو می‌بینند و با معالم نورانی آشنا میشن، در واقع کاملا متوجه اعتقاد صحیح آل محمد ع میشن «يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ»، اما چون دل به تمناهاشون بستن، این اندیشه والا رو بکار نمی‌بندند، لذا هرگز دستشون به آرامش، که مولودی بنام عمل صالح است، نمی‌رسه «لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ»، لذا میذارن میرن «يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ» و از این اعتقاد رویگردان میشن کانه تیری که از جای خودش خارج شده «كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ».
هر کسی به نمادها احترام میذاره اما استعمال معالم ربانی نمیکنه، داستان تکراری شخصیتهای خوارج نهروان رو داره، و عامل تفرقه در مجموعه پیرامون صاحبان نور خواهد بود «لَوْ قَتَلْتُمُوهُ مَا اخْتَلَفَ بَعْدِي مِنْكُمْ اثْنَانِ»، یعنی ظاهرا اهل نماز هستند اما دومی نورشون نیستند و از کارهای صاحبان نور ایراد می‌گیرند «فَقَالَ‏ مَا عَدَلْتَ فِيمَا قَسَمْتَ‏»! عجیبه که در مسجد سول خدا ص نماز میخونن اما به حرف رسول خدا ص گوش نمیکنند «وَ قَدْ قَامَ فِي حَرَمِ‏ الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يُصَلِّي‏» و دیگران هم گول این کارشو میخورن! «إِنِّي وَجَدْتُهُ قَائِماً يُصَلِّي‏». عجیبه که نماز ظاهریشو میبینه، اما بی‌احترامی به نوری که نماز خوندنو به اونا یاد داده رو نمیبینه! و این مشکل بزرگ همه کسانی است که ذریه افراد پلیدی هستند «ضِئْضِئِ‏ هَذَا الرَّجُلِ» که به کارهای رسول خدا ص ایراد می‌گرفتند و رسول خدا ص پیشاپیش خبر دادند که در زمانهای بعدی نیز چنین افرادی که کتاب را می‌پرستند، اما برای معلم کتاب پشیزی ارزش قائل نیستند خواهند آمد «وَ سَوْفَ يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ‏ هَذَا الرَّجُلِ قَوْمٌ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ» این اهل حسادت همیشه اسباب اذیت و آزار برای صاحبان نور هستند «وَ لَكِنْ قَدْ أُوذِيَ‏ مُوسَى ع مِنْ قَبْلِي» و این داستان تکراری ماموریت صاحبان نور است که مامور به صبر بر اذیت و دشمنی اهل حسادت هستند« فَصَبَرَ ».
اگه این بینش رو مدتی با خودت یدک بکشی اما نتونی از اون در مشکلات روزمره، بهره ببری، قطعا یه روزی دیگه حوصله‌ات سر میره و میذاری میری.
قصه مارقین همینه یعنی با این اندیشه و مبلغ این بینش غنی آل محمد ع آشنا میشن، اما حسادت کار دستشون میده و نمیخوان با یاد این معالم ربانی قلبشونو منور و مزین به نور علم آرامش آل محمد ع کنند، لذا نهایتا این کسانی که ظاهرا دیروز دوست بودند، امروز دشمنی و عداوت خود را آشکار میکنند و قصه کربلا دوباره تکرار می‌شود. «هَؤُلَاءِ لَا يَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ بِشَيْ‏ءٍ وَ إِنْ دَخَلُوا فِيهِ‏» اینها گرچه با نور آشنا میشن اما چیزی از آرامش با قلبشون احساس نخواهند نمود چون به این معالم ربانی یقین ندارند. (همون قصه اجابت نشدن دعای مرد بنی اسرائیلی که موسی ع رو قبول نداشت اما یک چله دعا رو انجام داده بود و خدا دستشو رو کرد.)

« رُوِّينَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَنْ عَلِيٍّ ع مَا يُؤَيِّدُ مَا قُلْنَاهُ
فَالَّذِي‏ رُوِّيْنَاهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ ذَلِكَ‏ أَنَّهُ كَانَ يَقْسِمُ مَالًا بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ
إِذْ وَقَفَ عَلَيْهِ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَيْنَيْنِ مُشْرِفُ الْحَاجِبَيْنِ‏ فَقَالَ‏
مَا عَدَلْتَ فِيمَا قَسَمْتَ‏ ثُمَّ وَلَّى

فَتَغَيَّرَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَالَ فَإِذَا أَنَا لَمْ أَعْدِلْ فَمَنْ يَعْدِلُ
وَ لَكِنْ قَدْ أُوذِيَ‏ مُوسَى ع مِنْ قَبْلِي فَصَبَرَ

ثُمَّ أَشَارَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَى مَنْ حَوْلَهُ ثُمَّ قَالَ مَنْ يَقُومُ إِلَى هَذَا فَيَقْتُلُهُ
فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ فَأَصَابَهُ وَ قَدْ قَامَ فِي حَرَمِ‏ الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يُصَلِّي‏
فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص إِنِّي وَجَدْتُهُ قَائِماً يُصَلِّي‏
قَالَ اجْلِسْ
ثُمَّ قَالَ مَنْ يَقُومُ مِنْكُمْ فَيَقْتُلُهُ
فَوَثَبَ عُمَرُ فَأَصَابَهُ كَذَلِكَ‏ يُصَلِّي
فَرَجَعَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَصَبْتُهُ قَائِماً فِي الصَّلَاةِ مَا خَرَجَ مِنْهَا فَمَا تَرَى فِيهِ
قَالَ اجْلِسْ
ثُمَّ قَالَ مَنْ يَقُومُ إِلَيْهِ‏ فَيَقْتُلُهُ
فَقَالَ عَلِيٌّ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ يَا عَلِيُّ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُهُ فَانْطَلَقَ فَلَمْ يَجِدْهُ فَرَجَعَ فَأَعْلَمَ النَّبِيَّ ص

فَقَالَ النَّبِيُّ ص
لَوْ قَتَلْتُمُوهُ مَا اخْتَلَفَ بَعْدِي مِنْكُمْ اثْنَانِ

وَ سَوْفَ يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ‏ هَذَا الرَّجُلِ قَوْمٌ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ
يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ

قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا مُرُوقُ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِيَّةِ ؟
قَالَ:
الرَّجُلُ يَرْمِي الصَّيْدَ فَيُنَفِّذُهُ وَ يَخْرُجُ السَّهْمُ وَ لَمْ يُصِبْهُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الدَّمِ لِشِدَّةِ الضَّرْبَةِ وَ قَدْ دَخَلَ فِي الصَّيْدِ

وَ كَذَلِكَ هَؤُلَاءِ لَا يَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ بِشَيْ‏ءٍ وَ إِنْ دَخَلُوا فِيهِ‏

امام باقر علیه السلام:
عَنْ ضُرَيْسٍ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏
إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ
عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ‏ مَكْفُوفٌ
فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْ‏ءٍ تَعْلَمُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا نَحْنُ نَعْلَمُهُ
وَ أَمَّا الْمَكْفُوفُ فَهُوَ الَّذِي عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ.
شنيدم ابو جعفر باقر (ع) مى‌‏گفت:
حقا كه خدا را دو گونه علم است:
علمى منتشر و علمى پنهان.
علم منتشر در اختيار فرشتگان و رسولان است و آنچه فرشتگان و رسولان مى‌‏دانند ما نيز مى‌‏دانيم.
و علم پنهان همان علمى است كه تنها در نزد خدا است و «مادر، يعنى سرچشمه همه علوم» است كه چون بر صفحه دفتر آفرينش ثبت و ظاهر شود، به وسيله فرشتگان و رسولان جامه عمل مى‌‏پوشد.

امام سجاد علیه السلام:
وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ

فَإِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَيْهِ النَّصِيحَةَ عَلَى الْحَقِّ الَّذِي تَرَى لَهُ أَنَّهُ يَحْمِلُ
وَ تَخْرُجَ الْمَخْرَجَ الَّذِي يَلِينُ عَلَى مَسَامِعِهِ

وَ تُكَلِّمَهُ مِنَ الْكَلَامِ بِمَا يُطِيقُهُ عَقْلُهُ
فَإِنَّ لِكُلِّ عَقْلٍ طَبَقَةً مِنَ الْكَلَامِ يَعْرِفُهُ وَ يَجْتَنِبُهُ
وَ لْيَكُنْ مَذْهَبُكَ الرَّحْمَةَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏.
و امّا حقّ كسى كه از تو نصيحت مى‌‏طلبد (نصيحت خواه) اين است كه:
شرط نصيحت را به راه صواب تا آنجا برايش بجا آورى كه ميدانى قبول مى‌‏كند (يعنى به آن جامه عمل مى‏‌پوشاند) و همى كوش تا بگونه‏‌اى گوش‏‌نواز و در حدود عقلش با او سخن گوى، كه بى‌‏شكّ هر خرد و عقلى داراى سطح انديشه‌‏اى است كه آن سخن را مى‌‏شناسد و مى‌‏پذيرد، و بايد راه و روش تو با او توأم با مهر و محبّت‏ باشد.

وَ إِنَّمَا بَلَّغَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص جَمِيعَ مَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ فِي الْكِتَابِ طَاعَتَهُمْ وَ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِمْ الَّذِينَ مَنْ أَطَاعَهُمْ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّه‏.
و فقط مأموريت تبليغ از پيامبر و جامه عمل پوشاندن به تمام آنها از عهده امامانى ساخته است كه خداوند در قرآن اطاعت از آنان را واجب ساخته و دستور به ولايت ايشان داده است، همانها كه اطاعت ايشان قرين اطاعت خداوند بوده و عصيان و مخالفت با ايشان معصيت خداوند مى‏‌باشد.

+ «وَ قَاضِي عِدَاتِي»: و كسى است كه به وعده‏‌هاى من جامه عمل مى‌‏پوشاند.

«التنفيذ – الانفاذ – الاجراء – الامضاء – الاقامه»

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی