دکتر محمد شعبانی راد

فرع اصل نور خودت باش! أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ!

Be a branch of the stem!

«فرع» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«فَرْعُ‏ الشّجر: غصنه، شاخه درخت»

«فَرَّعْتُ‏ الجبلَ»
«فَرَعَ‏ الجبل: صعده»
«الفرع من كلّ شي‏ء: أعلاه»
«هو فرع قومه: للشريف منهم»
«الفرع ما يبنى علي الأصل»
«فُرُوعُ‏ الرجلِ: فرزندانش»
«فرع – ذریة»
«أَفْرَعَ الأمرَ: آن امر را آغاز كرد.»
صاحبان نور نقطه شروع علوم آل محمد ع برای ما هستند! اخذ نور علم از این نقطه آغاز می‌شود «أَفْرَعَ‏ الأمرَ»!
با این بیان به این عبارات دقت کنیم:
«أَفْرَعَ حاجتَهُ او سَفَرَهُ: نيازمندى يا مسافرت خود را پذيرفت.»
انگاری آنچه نیاز علمی برای سفر داری، نزد صاحبان نور است!
«أَفْرَعَ الأرضَ: در زمين به سير و سياحت پرداخت.»
با نور به سیر و کسب علم بپرداز!
«أَفْرَعَ اهلَهُ: سرپرستى خانواده خود را پذيرفت.»
با کسب نور از صاحبان نور، عقلت را سرپرست حسدت قرار بده!
انگاری در واژه فرع مفهوم نور ولایت و سرپرستی نهفته است.
«فَارِعَةُ الجَبل: قله كوه»
«افْتَرعْتُ الْجَارِيةَ: أَزَلْتُ بَكَارَتَهَا وَ هُوَ الافْتِضَاضُ قِيلَ هُوَ مَأْخُوذٌ مِنْ قَوْلِهِمِ نِعْم مَا أَفْرَعْتَ: أَي ابْتَدَأْتَ.»
«افْتَرَعْتُ‏ البِكْرَ: إذا افتضضتها.»
+ «رتق و فتق امور، با نور! کانتا رتقا ففتقناهما!»
فرع اصل نور خودت باش! اصلها ثابت و فرعها فی السماء!
+ «صلی – دومی نورت باش!»
+ «شعب – فرانچایز»
چقدر خوب کار رو شروع کردی! چه آغاز خوبی!
«أَفْرَعَ‏ الأمرَ: آن امر را آغاز كرد.»
«اسْتَفْرَعَ‏ الشي‏ءَ: آغاز به آن كار كرد.»
«تَفَرَّعَ للأمرِ: در آن كوشش بسيار نمود.»
مجاهده قلبی برای فهم قبض و بسط نور!
+ «استارت – راس»
«آغاز خوب» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
این مفهوم در واژه فرع است.
«فَرْعُ‏ الشّجر: غصنه، شاخه درخت»
آقا ، سید ، مافوق ، علو ، …
[اصل و فرع]:
«أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»
صاحبان نور فرع اصل آل محمد ع هستند.
ما باید میوه علم آل محمد ع را از فرع اصل بدست بیاوریم و میوه مستقیما از تنه اصلی برای ما تعریف نشده است.
+ «نافلة»
پس فرع، اسم دیگری برای صاحبان نور است که کسب علم از این فرع متصل بر اصل، موجب علو و برتری و سیادت و عصمت و … می‌شود.
«عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ‏ تُفَرِّعُوا»

امام صادق علیه السلام:
إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا.
ما وظيفه داريم اصول را براى شما بگوييم و شما موظفيد فروع را از آنها استخراج كنيد.

امام رضا علیه السلام:
عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ.
بر ماست كه اصول را براى شما بيان كنيم و بر شماست كه فروع را استخراج كنيد.

+ «فرع»:
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ
أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ
نطفه‌های علمی رو آل محمد ع در دل شرایط تقدیرات می‌دهند و استعمال این علوم ربانی در دل شرایط و تولید عمل صالح با اهل نور است.
این میشه فرعها فی السماء و اصل همیشه ثابت است.
«تَفَرَّعَ‏ كذا: پهنش كرد.»
« فُرُوع‏ المسألة: شاخه و برگ‏ها و حواشى موضوع»
صاحبان نور علوم را بصورت نور از آل محمد ع «اصل» می‌گیرند و سپس آن را پهن نموده و گسترش میدهد و شاخه و برگش می‌دهند و حاشیه بر آن می‌نویسند و خلاصه تلاش می‌کنند با حروف و کلمات قابل فهم برای مخاطبین، آن نور قلبی استنباط شده را توصیف نمایند.
این میشه مفهوم زیبای واژه فرع!
+ «روع»: « الرَّوْع‏: الفرع»

اون نوری که به منشور میخوره، نور واحد سفید است و خروجیِ از منشور، رنگین‌کمانی از نورهای مختلف است.
این مثالی است از مقاله «مترجم» که نام زیبای صاحبان نور است.
علوم نور الولایة بر قلب صاحبان نور می‌تابد و این علوم اهل بیت ع از زبان این مترجم بصورت حروف و کلمات خارج می‌شود، پس اصل آل محمد ع اند و فرع، صاحبان نور، و ما برای کسب نور از اصل، به فرع نورانی آل محمد ع رجوع می‌نماییم «دلو – سلسله مراتب نورانی!».
+ «آیه سیر»

[سورة إبراهيم (۱۴): الآيات ۲۳ الى ۲۶]
وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ 
تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ (۲۳)
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏‌اند به بهشتهايى درآورده مى‌‏شوند كه از زير [درختان‏] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مى‏‌برند،
و درودشان در آنجا سلام است.
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ (۲۴)
آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده:
سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏‌اش استوار و شاخه‏‌اش در آسمان است؟
تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها
وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۲۵)
ميوه‌‏اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‌‏دهد.
و خدا مَثَلها را براى مردم مى‌‏زند، شايد كه آنان پند گيرند.
وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (۲۶)
و مَثَلِ سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی