دکتر محمد شعبانی راد

رتق و فتق امور، با نور! كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما!

Let’s try straightening this confusion in our hearts by appreciating the light!

«رتق» و «فتق» در معنای ممدوح، از هزار واژگان مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، از هزار واژگان مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«رتقت المرأة»
«الرَّتْقاء: دوشيزه‌‏اى كه پيوسته باكره است.»
«الْفَتْقُ‏ و الْفَتِيقُ‏: الصّبح»
«مَفْتَقُ‏ القميصِ: چاك پيراهن»
«رَتَقَ‏ الثوبَ: آن جامه را دوخت. اين واژه ضد (فَتَق) است.»
«رَتَقَ‏ الفَتْقَ: آن چيز را اصلاح كرد.»
+ «نور، مسئول نظم و ترتیب!»
+ «قلب سلیم، نورباران می‌شود! سبیل نورانی!»
+ «حسود راه نورانی رو می‌بنده! صدّ سبیل!»

«صدّ سبیل»: داستان تکرای اشتباه مرگبار اهل حسادت است!

رتق و فتق قلبی!
«فُتِقَتْ لَهُمْ رَتْقٌ عَظِيمٌ»
«يَا فَاتِقَ»: هر مقاله یک اسم الله است.
«يَا فَاتِقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بَعْدَ رَتْقِهِمَا»
«محمد ص‏ الفَاتِقُ‏ الراتق يعني فاتق الجور و ممزقه و راتق الخلل الذي وقع في الدين، و الكلام استعارة»
+ «قبض و بسط»
+ «الْفَتْقُ‏ و الْفَتِيقُ‏: الصّبح»
+ مفهوم «آشکار»
«كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»
كانت السماء رتقا لا تمطر و كانت الأرض رتقا لا تنبت ففتقنا السماء بالمطر و الأرض بالنبات.
اشاره به اینکه:
هم آشکار شدن و باز شدن گره علمی و هم فتح باب آسمان و به برکت آن غلبه عقل بر هوای نفس در ارض قلب و در نتیجه رشد بذر عقل و تبدیل آن به درخت بارور، همه و همه، که مسدود «رتق» است، فقط باز شدنش «فتق» به نگاه زیبای علمی آل محمد ع بستگی دارد.
[یقین به معالم ربانی صاحبان نور]
نزول باران و نور علمی از آسمان علوم ربانی صاحبان نور به زمین تاریک قلب ما موجب رشد عقل و نورانی شدن زمین و به نتیجه رسیدن درخت عقل می‌باشد و هدف از خلقت که اصلاح و تربیت می‌باشد و تعمیر قلب به سبب معالم ربانی صاحبان نور صورت می‌گیرد.
+ «انبات عقل»
زمینه رشد عقل بسته بود «كانَتا رَتْقاً» اما به برکت نور آل محمد ع شرایط رشد عقل فراهم شد «فَفَتَقْناهُما».

[كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما]:
این لطف آل محمد ع است که معالم ربانی و صاحبان نور رو بین خودشون و ما قرار دادند (بین آسمان و زمین) تا با این چرخه آب و علم، مثل طبیبی دوار، بچرخد و بیماران را مداوا کند «طبیب دوار بطبه». هر کس از این معالم ربانی هنگام عرضۀ آیات و تقدیرات به یادش بیاید و عمل کند او به حیات طیبه رسیده است «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ».
«أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ»

باب علم برای همه مسدود است «رَتْقاً» و جز با عنایت آل محمدع، باب علم برای احدی گشوده نمی‌شود.
+ [علم وحشی – علم اهلی]:
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ.

فتق نور – فتح باب:
با کسب علم از صاحبان نور، زمانی فرا می‌رسد که متوجه می‌شوی برایت فتح باب نور یا فتق نور قلبی صورت گرفته است بطوریکه متوجه قبض و بسط نور قلبی و کلام ولی خدا می‌شوی «سمع – سمعل».
فتق باب = فتح باب
آل محمد ع باب علم خود را به روی قلب تو می‌گشایند و اینجاست که دیگر به هیچ چیز، جز نور چهره زیبای یوسف ع شوق نداری!
فَتَقَ نُورِي
فَتَقَ نُورَ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ
فَتَقَ نُورَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ
فَتَقَ نُورَ الْحَسَنِ
فَتَقَ نُورَ الْحُسَيْنِ

مَفْتَقُ‏ القميصِ
رویش عقل ، روییدن عقل!
انبات عقل = انبات شجر
بلوغ عقل ، عقل بالغ
« إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ »
فَنَبَتَ عَقْلِهِ !
فَنَبَتَ ابْنُ الْمَلِكِ أَحْسَنَ نَبَاتٍ « وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً » فِي جِسْمِهِ وَ عَقْلِهِ وَ عِلْمِهِ وَ رَأْيِهِ
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً
خروج شي‏ء من محلّ بالنموّ
وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ‏ نَباتُهُ‏ بِإِذْنِ رَبِّهِ
دانه عقل عالم ذر به اذن آل محمد ع از زیر خاک هوای نفس زمین قلب که بر آن غالب بود می روید و خارج می شود !

فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا
فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ‏ تُنْبِتُوا شَجَرَها.

[رتق – مخرج- تقوی]:
«وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً»

وَ اجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ فُتِقَتْ لَهُمْ رَتْقٌ عَظِيمٌ!

[این قسمت از دعا برای بحث ملکوت بسیار زیباست!]:
«رتق و فتق: فُتِقَتْ لَهُمْ رَتْقٌ عَظِيمٌ»
+ « زور- زیارت : فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّاراً »
+ «عمر – تعمیر –عمران : وَ أَسْمَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّاراً »
خودتو روی بالهای ملائکه ول کن « فَرَقَتْ أَرْوَاحُهُمْ عَلَى أَجْنِحَةِ الْمَلَائِكَةِ »
اینجوری برو به زیارت اهل ملکوت « فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّاراً »
چه فرازهای زیبایی:
« وَ أَسْمَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّاراً »
کیا دنبال تعمیر قلوب خود با یاد معالم ربانی در دل شرایط عرضه آیات و تقدیرات هستند تا قلبشون منور به نور علم آل محمد ع شده و در ملکوت به پرواز درآیند؟!
خُب معلومه: اهل نور یقین که صاحب نور خودشونو باور دارند و به علومش عمل میکنند.

از نظر اهل ملکوت چه کسانی زائر هستند؟!
کسانی که بر اثر هوشمندىِ دلهايشان،
تو را كه در لا به لاى پردۀ دلها مستور هستى، شناختند.

 «زور- زیارت – ملکوت: فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّاراً»
+ «عمر – تعمیر –عمران: وَ أَسْمَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّاراً»
+ «رتق و فتق»

امام سجاد عليه السلام:
« اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ اجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ فُتِقَتْ لَهُمْ رَتْقٌ عَظِيمٌ غَوَاشِي جُفُونِ حَدَقِ عُيُونِ الْقُلُوبِ‏
حَتَّى نَظَرُوا إِلَى تَدْبِيرِ حِكْمَتِكَ وَ شَوَاهِدِ حُجَجِ بَيِّنَاتِكَ
فَعَرَفُوكَ بِمَحْصُولِ فِطَنِ الْقُلُوبِ
وَ أَنْتَ فِي غَوَامِضِ سَتَرَاتِ حُجُبِ الْقُلُوبِ
بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
و ما را از كسانى قرار ده كه بسته بودن بزرگ پرده‌هاى پلك گونه چشمانِ دلشان را گشودى
تا آن كه به تدبير حكمت تو و گواههاى حجّتهاى روشنگر تو نگريستند
و بر اثر هوشمندىِ دلهايشان، تو را كه در لا به لاى پردۀ دلها مستور هستى، شناختند.

فَسُبْحَانَكَ
أَيُّ عَيْنٍ تَقُومُ بِهَا نُصْبَ نُورِكَ
أَمْ تَرْقَأُ إِلَى نُورِ ضِيَاءِ قُدْسِكَ
أَوْ أَيُ‏ فَهْمٍ يَفْهَمُ مَا دُونَ ذَلِكَ إِلَّا الْأَبْصَارُ الَّتِي كَشَفْتَ عَنْهَا حُجُبَ الْعَمِيَّةِ
فَرَقَتْ أَرْوَاحُهُمْ عَلَى أَجْنِحَةِ الْمَلَائِكَةِ
فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّاراً
پاك و منزهى تو!
كدامين چشم است كه ديدن نور تو را تاب آورد،
يا به سوى روشنايى پرتو قدس تو فراز آيد؟
يا كدامين فهم است كه كمتر از آن را دريابد،
بجز ديدگانى كه تو خود پرده هاى نابينايى را از برابرشان كنار زدى
و جانهايشان سوار بر بالهاى فرشتگان بالا رفتند
و ملكوتيان زوّارشان ناميدند؟

وَ أَسْمَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّاراً
فَتَرَدَّدُوا فِي مَصَافِّ الْمُسَبِّحِينَ
وَ تَعَلَّقُوا بِحِجَابِ الْقُدْرَةِ
و جبروتيان، نام آبادگران بر ايشان نهادند.
پس در صفوف تسبيح‌گويان، آمد و شد كردند،
و به حجاب قدرت آويختند.

وَ نَاجَوْا رَبَّهُمْ عِنْدَ كُلِّ شَهْوَةٍ

فَحَرَّقَتْ قُلُوبُهُمْ حُجُبَ النُّورِ
حَتَّى نَظَرُوا بِعَيْنِ الْقُلُوبِ إِلَى عِزِّ الْجَلَالِ فِي عِظَمِ الْمَلَكُوتِ
و به گاه هر ميل و خواهشى با پروردگارشان به راز و نياز پرداختند؛
پس، دلهايشان پرده هاى نور را سوزاند
و با چشم دلها، عزّت جلال [تو ] را در عظمت ملكوت نگريستند.

فَرَجَعَتِ الْقُلُوبُ إِلَى الصُّدُورِ عَلَى النِّيَّاتِ‏ بِمَعْرِفَةِ تَوْحِيدِكَ
فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ
وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ

تَعَالَيْتَ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً
آن گاه، دل‌هايشان با نيّت شناخت يگانگى تو، به سينه‌هايشان بازگشت.
پس معبودى جز تو نيست.
يگانه‌اى و بى انباز.
بسى برتر از آنى كه ستمگران [در حقّ تو] مى‌گويند.

إِلَهِي
فِي هَذِهِ الدُّنْيَا هُمُومٌ وَ أَحْزَانٌ وَ غُمُومٌ وَ بَلَاءٌ

وَ فِي الْآخِرَةِ حِسَابٌ وَ عِقَابٌ
فَأَيْنَ الرَّاحَةُ وَ الْفَرَجُ
خداى من!
در اين دنيا، غم و اندوه و رنج و بلا
و در آخرت حساب و كيفر است.
پس، آسايش و گشايش كجاست؟

إِلَهِي خَلَقْتَنِي بِغَيْرِ أَمْرِي وَ تُمِيتُنِي بِغَيْرِ إِذْنِي

وَ وَكَّلْتَ فِيَّ عَدُوّاً لِي لَهُ عَلَيَّ سُلْطَانٌ يَسْلُكُ بِيَ الْبَلَايَا مَغْرُوراً
وَ قُلْتَ لِي اسْتَمْسِكْ
فَكَيْفَ أَسْتَمْسِكُ إِنْ لَمْ تُمْسِكْنِي
خداى من! بى دستورم مرا آفريدى و بى اجازه‌ام مرا مى ميرانى
و دشمنى مقتدر و چيره را بر من گماشتى كه فريبكارانه مرا به سوى بلاها و گرفتاريها مى كشاند
و آن گاه فرمودى: خود را نگاه دار،
و من چگونه خود را نگاه دارم اگر تو نگاهم ندارى؟

كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما

[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۲۱ الى ۳۰]
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (۲۱)
آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كرده‏‌اند كه آنها [مردگان را] زنده مى‌‏كنند؟
لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (۲۲)
اگر در آنها [=زمين و آسمان‏] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً [زمين و آسمان‏] تباه مى‌‏شد. پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‏‌كنند.
لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (۲۳)
در آنچه [خدا] انجام مى‌‏دهد چون و چرا راه ندارد، و[لى‏] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (۲۴)
آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌‏اند؟ بگو: «برهانتان را بياوريد.» اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده. [نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى‏‌شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (۲۵)
و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ (۲۶)
و گفتند: «[خداى‏] رحمان فرزندى اختيار كرده.» منزّه است او. بلكه [فرشتگان‏] بندگانى ارجمندند،
لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (۲۷)
كه در سخن بر او پيشى نمى‏‌گيرند، و خود به دستور او كار مى‌‏كنند.
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (۲۸)
آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‏‌داند، و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‌‏كنند و خود از بيم او هراسانند.
وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۲۹)
و هر كس از آنان بگويد: «من [نيز] جز او خدايى هستم»، او را به دوزخ كيفر مى‌‏دهيم. [آرى‏] سزاى ستمكاران را اين گونه مى‌‏دهيم.
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (۳۰)
آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه
آسمانها و زمين فرو بسته بودند و ما بازگشوديمشان،
و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم، 
آيا [باز هم‏] ايمان نمى‌‏آورند؟

يَا فَاتِقَ!

محمد ص‏ الفَاتِقُ‏ الراتق
يعني فاتق الجور و ممزقه
و راتق الخلل الذي وقع في الدين،
و الكلام استعارة.

يَا فَاتِقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بَعْدَ رَتْقِهِمَا!

کَانَتِ السَّمَاءُ رَتْقاً لَا تُنْزِلُ الْمَطَرَ
وَ کَانَتِ الْأَرْضُ رَتْقاً لَا تُنْبِتُ الْحَبَّ

فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْخَلْقَ وَ بَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ
فَتَقَ السَّمَاءَ بِالْمَطَرِ وَ الْأَرْضَ بِنَبَاتِ الْحَب!

+ «فُتِقَتْ لَهُمْ رَتْقٌ عَظِيمٌ»

اهل حسادت چه حقیقت بزرگی را کتمان میکنند که این فرایند نور الولایة است که بین علوم آسمانی و دنیای قلب حسودی که نیاز به درمان و درناژ حسادت با این علوم را دارد، پیوند برقرار میکند. با اجازه خدای مهربان، آسمان می‌بارد و قلوبی که رو به این انوار آسمانی بنمایند از ثمرات آن بهره‌مند می‌شوند. پس آسمان رتق است و زمین هم رتق! وقتی اراده خدای مهربان به این امر تعلق بگیرد که زمین از آسمان بهره‌مند گردد، آسمان فتق میگردد و باران رحمت علوم آل محمد ع بر قلوب مخاطبینش میبارد و قلوبی که اختیارا برای این علوم فتق و گشوده گردند سعادتمند خواهند گردید، اما بدا به حال اهل حسادتی که این فرصت طلایی را از دست بدهند و با پشت کردن به نور خود و رو نمودن به تمناهای خود، از موقف رحمت خدای مهربان، خود را دور نموده و در موقف غضب خدای نامهربان قرار می‌دهند. اعوذ بالله من ذلک.

امام باقر علیه السلام:
عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌عَطِیَّهًَْ قَالَ:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) مِنْ أَهْلِ الشَّامِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَقَالَ یَا أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام)
جِئْتُ أَسْأَلُکَ عَنْ قَوْلُهُ عَزَّ ذِکْرُهُ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها
قَالَ
وَ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا نُجُومٌ وَ لَا سَحَابٌ ثُمَّ طَوَاهَا فَوَضَعَهَا فَوْقَ الْأَرْضِ
ثُمَّ نَسَبَ الْخَلِیقَتَیْنِ فَرَفَعَ السَّمَاءَ قَبْلَ الْأَرْضِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها یَقُولُ بَسَطَهَا
فَقَالَ لَهُ الشَّامِیُّ یَا أَبَاجَعْفَرٍ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) فَلَعَلَّکَ تَزْعُمُ أَنَّهُمَا کَانَتَا رَتْقاً مُلْتَزِقَتَیْنِ مُلْتَصِقَتَیْنِ فَفُتِقَتْ إِحْدَاهُمَا مِنَ الْأُخْرَی
فَقَالَ نَعَمْ
فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) اسْتَغْفِرْ رَبَّکَ
فَإِنَّ قَوْلَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ کانَتا رَتْقاً یَقُولُ
کَانَتِ السَّمَاءُ رَتْقاً لَا تُنْزِلُ الْمَطَرَ وَ کَانَتِ الْأَرْضُ رَتْقاً لَا تُنْبِتُ الْحَبَّ
فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْخَلْقَ وَ بَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ
فَتَقَ السَّمَاءَ بِالْمَطَرِ وَ الْأَرْضَ بِنَبَاتِ الْحَب
.
محمّدبن‌عطیّه گوید:
شخصی از علمای شام نزد امام باقر ع آمد و گفت:
«ای اباجعفر! آمدم از تو مسأله‌ای بپرسم که در تفسیر و یافتن پاسخ آن درمانده شدم.
این است فرموده‌ی او: آسمانی که [او] آن را برپا کرده است سقفش را برافراشت و آن را [به‌اندازه‌ی معیّن] درست کرد و شبش را تیره و روزش را آشکار گردانید.
نه خورشیدی بود و نه ماه، و نه اختران و نه ابر، سپس آن را در هم نوردید و بالای زمین نهاد،
سپس دو آفریده را به هم مربوط ساخت، (1+1)
و آسمان را پیش از زمین برافراشت، و این است فرموده‌ی او: و پس از آن زمین را با غلتانیدن گسترد. یعنی آن را گستراند.
مرد شامی گفت: «ای اباجعفر!
این کلام خدای عزّوجلّ:
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا یعنی چه»؟
امام باقر ع به او فرمود:
«شاید گمان می‌کنی که آن‌دو به هم چسبیده و متّصل بودند، و سپس از هم جدا شدند»؟
او گفت: «آری».
امام باقر ع فرمود:
«از پروردگارت طلب استغفار کن،
چرا که عبارت؛ کَانَتَا رَتْقًا، بدین معناست که
آسمان شکافی نداشت و نمی‌توانست باران بباراند
و زمین نیز شکافی نداشت تا دانه‌ای برویاند
و هنگامی‌که خداوند این عالم را خلق کرد و در آن چهارپایان متفاوت پراکند،
آسمان را با باران و زمین را نیز با گیاهان شکافت
».
سپس آن شامی به ایشان گفت:
«گواهی می‌دهم که تو از فرزندان پیامبران ص هستی و علم تو به‌مانند علم ایشان است».

[توبه – رتق و فتق]:

امام باقر علیه السلام:
عَنْ أَبِی‌الرَّبِیعِ قَالَ:
کنت مَعَ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) دخل علیه نَافِعٌ مَوْلَی عُمَرَ‌بْنِ‌الْخَطَّاب فَقَال
قَدْ جِئْتُ أَسْأَلُکَ عَن قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ إِلَی الْأَرْضِ
وَ کَانَتِ السَّمَاوَاتُ رَتْقاً لَا تَمْطُرُ شَیْئاً
وَ کَانَتِ الْأَرْضُ رَتْقاً لَا تُنْبِتُ شَیْئاً

فَلَمَّا أَنْ تَابَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَلَی آدَمَ أَمَرَ السَّمَاءَ فَتَقَطَّرَتْ بِالْغَمَامِ
ثُمَّ أَمَرَهَا فَأَرْخَتْ عَزَالِیَهَا
ثُمَّ أَمَرَ الْأَرْضَ فَأَنْبَتَتِ الْأَشْجَارَ وَ أَثْمَرَتِ الثِّمَارَ وَ تَفَهَّقَتْ بِالْأَنْهَارِ
فَکَانَ ذَلِکَ رَتْقَهَا وَ هَذَا فَتْقَهَا
.
ابوربیع گوید:
با امام صادق ع بودم که نافع، غلام عمر خطّاب نزدش آمد و گفت:
به من گزارش بده از کلام خدای عزّوجلّ:
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما.
امام ع فرمود:
«به‌راستی که خداوند تبارک‌وتعالی چون آدم ع را به زمین فرود آورد،
آسمان‌ها بسته بود و هیچ نمی‌باریدند و زمین بسته بود و گیاهی نمی‌رویید
و چون خدای عزّوجلّ توبه‌ی آدم ع را پذیرفت
آسمان را فرمود تا از قطره‌های باران فرو بارید
و به او دستور داد تا دم مشک خود را گشود و سرازیر کرد
سپس به زمین امر کرد تا درخت‌ها را رویانید و میوه‌ها برآورد و جوی‌های آب برخروشانید
و این بود بستن آن‌ها و این بود گشودن آن.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی