دکتر محمد شعبانی راد

نور باید خوب توی قلبت جا بیفته! ثمّ سوّاک رجلا!

With the help of light,
your heart finds desired shape!

«سوی» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«سَوَّيْتُ‏ المُعَوَّج»
«استوى الطعام»
«سَوَّيْتُ‏ المعوّج فما استوى: كج معوج را راست كردم ولى استوار نشد.»
«سَوَّيْتُ الشي‏ءَ سَوِيّاً: آن چيز را راست و هموار كردم.»
«سَوَّيْتُ: فرهنگ‌سازی کردم.»
+ «ثقف»
+ «فتن»

The blacksmith heated the metal until it glowed red
and then began to pound it with his hammer
until it began to take on the shape he wanted.

نور باید خوب توی قلبت جا بیفته! ثمّ سوّاک رجلا!
بشرا سویّا!
فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی!
فخلق فسوّی!
مثل غذایی که خوب جا می‌افته و خوشمزه میشه!
تِستِر، غذا رو میچشه و میگه هنوز خوب جا نیفتاده!
یه کمی نمک و ادویه بهش بزن و بذار چند دقیقه بجوشه و خوب جا بیفته!

+ «ثقف»
+ «سنن»
+ «قبض و بسط»
+ «حکم»
+ «لوح»
+ «سبا»
پوست‌اندازی، بعدا نفخت فیه من روحی!
«ثقف – سوی»:
دقیقا همان مفهوم راست کردن میخ کج که در ثقف وجود درد، در واژه «سوا» نیز وجود دارد.
[مثال آهنگری]
و در هر دو واژه اشاره به تاثیرات علمی صاحبان نور بر روی کجی‌های حسادت قلب ما دارد که اگر با این واسطه نورانی اصلاح شویم، خیر عظیمی عاید ما خواهد شد.
«ثَقَّفْتُ = سَوَّيْتُ: فرهنگ سازی کردم.»

سوی؛ فرهنگ‌سازی نورانی قلب

نور باید خوب در دل جای بگیرد!
ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا!
بَشَرًا سَوِيًّا!
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي!

«سوی» در قرآن، واژه‌ای است سرشار از معانی نورانی؛
واژه‌ای که از راست‌کردن، هموار ساختن، و به تعادل رساندن سخن می‌گوید.
در فرهنگ لغت آمده است:

  • «سَوَّيْتُ المُعَوَّجَ» – کجی را راست کردم.

  • «سَوَّيْتُ الشيءَ سَوِيًّا» – چیزی را هموار و متعادل نمودم.

  • «اسْتَوَى الطَّعَامُ» – غذا خوب جا افتاد.

  • و در معنایی ظریف‌تر: «سَوَّيْتُ = فرهنگ‌سازی کردم.»

این یعنی «سوی» فقط یک تغییر سطحی نیست؛ یک تحول درونی و زیرساختی است.
دقیقا همان‌جایی که نورِ معلم ربانی وارد میدان می‌شود.
او به ما «زبان نور» را می‌آموزد؛
زبان فهمیدن کلام خدا،
زبان فرهنگ مهربانی،
زبان زدودن کجی‌های حسادت از قلب.

همان‌گونه که آشپز، غذا را می‌چشد و می‌گوید «هنوز جا نیفتاده»،
معلم ربانی نیز قلب را می‌نگرد و می‌فرماید:
هنوز باید چند لحظه دیگر در نور بجوشی،
تا جا بیفتی…
تا نور در تو رسوب کند،
تا نَفْسْ قشر بیندازد و روحت نفس تازه کند،
تا نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي به تو برسد.

در واژه «سوی» همان معنایی است که در «ثقف» دیدیم:
راست‌کردن تیر کج،
آماده‌ساختن ابزار برای هدف بزرگ.

  • «ثَقَّفْتُ = سَوَّيْتُ» یعنی: فرهنگ‌سازی کردم.

این فرهنگ‌سازی، همان تصحیح نگاه و تصحیح قلب است؛
اصلاحِ ریشه‌های حسادت،
و نشاندن نور به جای آن.

وقتی نور جای خود را پیدا کند،
قلب، سویّا می‌شود؛
راست، معتدل، آماده دریافت روح.
و آنگاه:
فَخَلَقَ فَسَوَّى
و سپس دمید و بلندت کرد…

دلنوشته
«سوی؛ جا افتادنِ نور در دل»

گاهی دلم را می‌گذارم روی آتشِ آهسته‌ی یاد تو، ای خدای مهربان…
می‌جوشد، آرام‌آرام، مثل غذایی که باید جا بیفتد تا مزه‌ی حقیقی‌اش پیدا شود.
می‌فهمم «سوی» یعنی همین:
یعنی راست شدنِ کجی‌های پنهان،
یعنی هموار شدنِ راهِ نور در کوچه‌پس‌کوچه‌های دل.

معلمِ ربانی می‌آید و با لبخندی آرام می‌گوید:
هنوز «نمکِ نور» کم است…
هنوز باید چند دقیقه‌ی دیگر در قبض و بسطِ رحمتت بجوشی…
نه برای سوختن، برای پخته شدن.
نه برای شکست، برای سویّا شدن.

ای پروردگار!
من کج بوده‌ام و خود خبر نداشته‌ام؛
تیرِ نگاه و نَفْسِ من گاهی در چله‌ی حسد نشسته است.
تو فرهنگِ مهربانی را در دلم جا بده؛
همان فرهنگی که معلمِ ربانی با چراغِ راهش می‌آموزد:
چگونه «کلام» را با زبانِ نور بفهمم،
چگونه از کِرمِ تاریکِ خواستن‌ها، پروانه‌ای سبک‌بال بسازم.

«ثَقَّفْتُ = سَوَّيْتُ»؛
ای کاش این معادله در زندگیِ من جاری شود:
هر جا کجی است، تو راست کن؛
هر جا سنگلاخ است، تو هموار کن؛
هر جا مزه‌ی تلخِ بی‌صبری است،
نمکِ حکمتت را بپاش.

آه، اگر روزی «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ» شاملِ حالِ این دلِ بی‌قرار شود،
آن‌گاه «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»
صبحی تازه در سینه‌ام می‌دمد.
آن‌گاه می‌فهمم چرا فَخَلَقَ فَسَوَّى را پیش از هر پرواز باید چشید؛
چرا هر تولدِ نوری،
از راهِ ادبِ جا افتادن می‌گذرد.

خدایا!
من را به ادبِ «سوی» زنده کن:
زنده به مهربانی،
زنده به راستی،
زنده به اعتدالِ نور.
و مرا به دست‌های معلمِ ربانی‌ات بسپار،
تا هر روز در کارگاهِ دل،
میخِ کجِ حسد را راست کند،
و من، آرام‌آرام،
به «بَشَرًا سَوِيًّا» نزدیک شوم.

[سوی – قبض وبسط]:
فرهنگ‌سازی میشه همان تغییر بزرگ خروج از تاریکی به نور!
«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»

«بَشَراً سَوِيًّا»، «كَلِمَةٍ سَواءٍ»، «سَواءِ السَّبِيلِ»،‏ «سَواءِ الصِّراطِ»،
نامهای زیبای صاحبان نور، یعنی آل محمد ع هستند.
«تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»
شخصیتی نرمال و معتدل که باید مرجع همه قرار بگیره «قدو»!

«سوی – صلح»:
«سويّة صالحة» یعنی یک شخصیت همیشه معتدل و آرام «سويّة» که کارش تولید اعمال صالح است.
یادآوری معالم ربانی، اهل نور رو «سويّة صالحة» می‌نماید!

«سوی – خط استوا»:
مَثَل نور، مَثَل خط استوا است! «علی سواء»: وسط و نرمال، مساوی!

عرب میگه این شخص چه آشپز ماهریه، ببین غذاش چه خوب پخته و جا افتاده «استوى الطعام أي نضج»!
با چاشنی و ادویۀ نورانی، یک شخصیت پخته و کاملا جا افتاده میشی، ان شاء الله تعالی.

علی سواء: یعنی اونجوری که نورت بهت میگه! «قبض و بسط»
+ «ثقف»
+ «نبذ»

دلنوشته
«سوی؛ جا افتادنِ نور در دل»

[سوی – قبض‌و‌بسط]
فرهنگ‌سازی یعنی همان تغییر بزرگ؛ خروج از تاریکی به نور:
«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».
وقتی نور جا می‌افتد، دل «بَشَرًا سَوِيًّا» می‌شود؛
قدم‌ها روی «كَلِمَةٍ سَواءٍ»،
راه بر «سَواءِ السَّبِيلِ»،
و نگاه در امتداد «سَواءِ الصِّراطِ».
این نام‌های زیبا، نام‌های صاحبان نورند؛ آلِ محمّد علیهم‌السلام
صدایی از بهشت که می‌خواند: «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ».
آنجا که قدوه روشن است، دلِ من هم نرمال و معتدل می‌شود؛
نه افراطِ سوزان، نه تفریطِ یخ‌زده—فقط سوی.

[سوی – صلح]
«سَوِيَّةٌ صَالِحَةٌ» یعنی شخصیتی همیشه آرام و متعادل که کارِ هر روزه‌اش تولیدِ عملِ صالح است.
و یادآوریِ معلمِ ربانی، اهلِ نور را «سَوِيَّةً صَالِحَةً» می‌سازد؛
چون هر بار که او یادآوری می‌کند،
یک کجی از تیرِ نَفْس راست می‌شود،
و یک کارگاه صلح، درونِ سینه‌ات برپا.

[سوی – خطِ استوا]
مَثَلِ نور، مَثَلِ خطِّ استواست: «عَلَى سَوَاء»—وسط، نرمال، مساوی.
خورشیدِ ولایت، هر روز از همین تعادل طلوع می‌کند؛
نه سایه‌های کش‌دارِ حسد، نه تب‌لرزه‌های بی‌صبری؛
فقط گرمایی یکنواخت که می‌گوید: در مرکز بایست!

و من، دل را می‌گذارم روی آتشِ آهسته:
عرب چه خوب گفت: «اسْتَوَى الطَّعَامُ أَي نَضِجَ»
غذا که خوب جا بیفتد، مزه‌اش می‌نشیند.
با چاشنیِ آیات و ادویه‌ی یادِ اهل‌بیت،
کم‌کم «شخصیتی پخته» می‌شوم—ان‌شاءالله تعالی—
نه خامِ تندرفتار، نه سردِ بی‌اثر؛
فقط سویّا.

و فرمولِ راه برایم همین است: «عَلَى سَوَاء»
یعنی همان‌طور که نورم می‌گوید حرکت کن؛
گاه در قبض، کوتاه و جمع‌وجور؛
گاه در بسط، بلند و گشاده؛
اما همیشه بر خطِّ اعتدال.
این‌گونه است که فرهنگ‌سازی، از شعار بیرون می‌آید و «خلق‌وخوی» می‌شود؛
و «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
در من اتفاق می‌افتد—
هر روز، یک درجه؛
هر نفس، یک گام.

[هدایت – فرهنگ‌سازی]:
+ «ثواب الهدایة»
[خالق، پس از خلقت ما، کار را رها نکرده و مدام فرهنگ‌سازی می‌نماید!
«ثُمَّ اسْتَوى – ثُمَّ اهْتَدى‏»
«هُوَ الَّذي خَلَقَ … ثُمَّ اسْتَوى»
فرهنگ‌سازی پس از خلقت!
دست خدا بسته نیست و کار تعطیل نشده!
بر خلاف بینش یهود «ید الله مغلولة»!
« قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِ‏ وَ مَنِ اهْتَدى‏»
یعنی یک کمی صبر کنی، می‌فهمی چه کسانی با معالم ربانی، هدایت شدند و فرهنگشون اصلاح شد!
«تغییر بینش = تغییر فرهنگ»

«فَإِذَا اسْتَوَيْتَ‏ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ »
کسانیکه فرهنگشو با یاد معالم ربانی اصلاح کردند، سوار کشتی شدند و نجات پیدا کردند و شاکر نعمت علوم ربانی و نورانی گردیدند!
البته تمام اینها زمانی است که عملا با انجام اعمال صالح، از اصلاح بینش و فرهنگ خودت خبر بدهی و به صحت و حقانیت معالم آل محمد ع شهادت بدهی و این علوم را جامه عمل بپوشانی و این معالم ربانی رو عملا گسترش بدهی!

انگاری اینها مفهوم همین آیه است،
در واقع رشد و بلوغ فرهنگی بستگی به این دارد که قلبت با یاد معالم ربانی آشنا شده باشه یا نه؟!
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ»
در واقع نور رو خدای مهربان مثل اون بچۀ سر راهی «لقط» توی قلبت قرار میده و این نور، کم‌کم رشد میکنه و بزرگ میشه «نفخ روح»، و حس میکنی که نورانی شدی!
پس این بذر محبت نورانی، در دل تو نفخ شده و دمیده شده و داره رشد میکنه.
رشد نور در قلب ما تدریجی است تا این معالم به بلوغ کامل برسد و نفخ روح ایمان به کمال در کیفیت برسد، و این نقطۀ اپتیموم درجه هر کسی در بهشت است.

[کدوم یکی فرهنگش درسته؟!]:
کسی که مثل مار روی زمین میخزه یا انسان کامل و زیبایی که روی دو تا پاش قدم میزنه!
«أَ فَمَنْ يَمْشي‏ مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشي‏ سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»
وجود بخل و حسد، انسان رو زمین گیر میکنه و او در اصلاح فرهنگش، ناموفق خواهد ماند،
اما کسی که معالم ربانی رو باور داره و بهش عمل میکنه، دستش توی دست نور است و روی دو تا پای خودش وایمیسته و بالغ میشه و بال در میاره «وفی»، و پرواز میکنه «طیر»، و حالا با یاد معالم ربانی برای خودش مردی شده «رجل»!

لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ
وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (13)
تا بر پُشت آن‏[ها] قرار گيريد، پس چون بر آن‏[ها] برنشستيد، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد: «پاك است كسى كه اين را براى ما رام كرد و[گرنه‏] ما را ياراى [رام‏ساختن‏] آنها نبود.»

«سوى‏: استواء عقل»
با غلبه عقل بر هوای نفس به اعتدال می‌رسیم
و این اعتدال حاصل از استیلا و غلبه عقل بر نفس، «استواء» نامیده می‌شود.
غلبه عقل بر هوای نفس ممکن نیست جز با کسب معالم ربانی که ماخوذ از عرش و کرسی علوم آل محمد ع است.]

استواء: مافوق، عرش
كما أنّه عرش للّه تعالى، بمعنى التسلّط و الحكومة و الربوبيّة و الاستيلاء و الاستواء عليه، كسرير الملك فانّه عرش له.

[زوج – قرین – ذکر – استواء – جزء – رجعت – ملاقات]:
ما کجا و قرین «مُقْرِنينَ» نور یاد « تَذْكُرُوا » معالم ربانی شدن کجا؟
«وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏»، و اینگونه از تاریکی تنهایی رها شدن کجا «فلق – فلاق البیضة»؟!
این جفت نورانی را آل محمد ع، برای هدایت ما، از تاریکی به نور، قرار داده‌اند.
«وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها»،
لذا باید شکر این نعمت را نزد آل محمد ع ببریم «ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ» که نوری مقدس را برای ما قرین و جفت اعتقادی قرار دادند و ما دیگر هرگز غصه تنهایی و بدون حامی بودن را در باز نمودن گره مشکلات زندگی خود، نخواهیم خورد، ان شاء الله تعالی!
چقدر این آیه قشنگه:
«لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ
وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ‏»:
در واقع اینجوریه که ما وقتی با یاد آوری معالم ربانی، عقلمان غالب بر هوای نفسمان می‌شود، باید بدانیم که عمل به این علوم ربانی است که این قدرت و توان را به ما داد تا بر حسد خود غلبه نموده و آن را به تسخیر عقل خود در آوریم و گرنه چه کسی بدون معالم ربانی و کمک این نور روشن، می‌تواند به این امر مهم دست پیدا نماید؟!
«استواء عقل بر حسد» زیباست!
دنیای بدون حسادت چقدر زیباست!
اگر کسی که به این مرحله یعنی یادآوری معالم ربانی در شرایط سخت زندگی خود نرسیده باشد، متاسفانه کارش مشکل خواهد شد و شیطان مدام قلقلکش خواهد نمود!
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ‏»

+ «ملاقات»
+ «قرین»
+ «رجعت: … كَذلِكَ تُخْرَجُونَ».
+ «جزء: … وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً»

راه تکمیل شدن و زوج شدن و قرین شدن و از اجزاء آل محمد ع شدن و منا اهل البیت شدن و بضعة منی شدن، همه و همه برای ما در عمل به معالم ربانی خلاصه می‌شود!

اما متاسفانه حسود از اقرار به فضل این معالم ربانی با این همه اوصاف و ویژگیهایی که بدون آنها حیات ممکن نیست، سر باز میزند «إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»!

دلنوشته
«سوی؛ بلوغِ نور، فرهنگ‌سازی خدا در دل انسان»

پروردگارا…
گاهی فکر می‌کنم رسالتت فقط خلقِ من بود؛
اما دوباره و دوباره می‌فهمم که نه—
تو مرا آفریدی،
و بعد فرهنگ‌سازی را آغاز کردی:
«ثُمَّ اسْتَوى – ثُمَّ اهْتَدى‏»
تو رهایم نکردی…
بر خلاف خیال خشک کسانی که گفتند: «یدُ الله مغلولة»؛
دست تو باز است،
کار تو جاری است،
نور تو همیشه در جریان است.

و من هر روز می‌چشم که فرهنگ‌سازی یعنی خروج از تاریکی به نور:
«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».
فرهنگِ من، با نور تو تغییر می‌کند؛
بینشم که عوض شود، رفتارم نورانی می‌شود.
تدریجی، آرام، پخته‌شده در آتش صبر…
مثل غذایی که باید آرام بجوشد، زمان بگیرد و جا بیفتد:
«استوى الطعام».

آه پروردگار…
چقدر زیباست وقتی دل، آرام‌آرام سَوِيًّا می‌شود؛
وقتی خطّ حرکت آدم، از خزیدن روی خاک،
به ایستادن روی دو پا می‌رسد؛
از خِزِش حسادت،
به پرواز وفا:
«أَمَّنْ يَمْشي‏ مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ
أَمَّنْ يَمْشي‏ سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»
.

نور، اول مثل یک نوزادِ سرراهیِ معصوم در قلب می‌افتد؛
کسی که قدرش را نداند، ردش می‌کند؛
اما دلی که باورش کند،
او را آرام‌آرام بزرگ می‌کند
تا روزی برسد که بشنود:
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً».
چه روزی!
روز نفخ روح،
روز بلوغ نور،
روز تعلیم حکمت،
روز رسیدن به نقطۀ اپتیموم تقدیر.

ای معلم ربانی…
تو چراغ را در دلم گذاشتی،
تا یاد تو را بگویم،
تا با نام تو زنده شوم،
تا هر روز گواه دهم
که هدایت بی تو ممکن نیست.

سوار کشتی نوح شدند آنان که فرهنگشان اصلاح شد—
آنان که از آل محمد(ع) یاد گرفتند چگونه نگاه کنند،
چگونه صبر کنند،
چگونه بندگی کنند.
این‌ها همانان‌اند که وقتی «استَوَوا»—
وقتی استوار شدند،
وقتی نورشان به قامت ایستاد—
گفتند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي نَجَّانا…»

و من هم هر روز تمرین می‌کنم
که عقل را غالب کنم،
هوای نفس را رام،
تا مزه‌ی استواء را بچشم—
تا بفهمم:
عقلِ غالب‌شده بر حسد، اسمش “استواء” است.
دنیا بدون حسادت، چه نورانی است…

آه پروردگار!
تو برایم قرینی نورانی قرار دادی،
یک زوج معنوی،
یک همراه ربانی،
تا تنها نمانم در جنگ با تاریکی.
من به پشتِ او استوار می‌شوم،
و با شگفتی می‌گویم:
«ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ»
اگر نور تو نبود،
چگونه می‌توانستم حسد را به بند بکشم؟

وای به حال دل‌هایی
که معلم را می‌بینند
اما فضلش را انکار می‌کنند؛
که راه را می‌شناسند
اما قدم نمی‌گذارند؛
که نور را می‌چشند
اما همچنان خاکِ حسادت را می‌لیسند.
آن‌ها می‌مانند و تاریکی‌شان:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ».

اما دلِ من،
می‌خواهد از جزء بودن شروع کند،
تا روزی به «مِنّا اهل البیت» برسد—
نه با ادعا،
با عمل؛
نه با صدای بلند،
با نورِ آرام.

پروردگارا…
کمکم کن پخته شوم،
جا بیفتم،
به سوی معتدل و مستقیم تو شبیه شوم،
تا روزی که بگویی:
کافی است، رسیدی…
دیگر خام نیستی.
دیگر تنها نیستی.
نور تو را پذیرفتیم؛
حالا تو هم بیا به سویِ ما.

و چه زیباست این انتظار…
انتظار جا افتادن در نور.

[سورة الزخرف (۴۳): الآيات ۱۱ الى ۱۵]
وَ الَّذِي نَزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (۱۱)
و آن كس كه آبى به اندازه از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم؛ همين گونه [از گورها] بيرون آورده مى‌‏شويد.
وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (۱۲)
و همان كسى كه جُفتها را يكسره آفريد،
و براى شما از كشتيها و دامها [وسيله‏اى كه‏] سوار شويد قرار داد.
لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ
وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (۱۳)
تا بر پُشت آن‏[ها] قرار گيريد، پس چون بر آن‏[ها] برنشستيد، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد: «پاك است كسى كه اين را براى ما رام كرد و[گرنه‏] ما را ياراى [رام‏‌ساختن‏] آنها نبود.»
وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴)
«و به راستى كه ما به سوى پروردگارمان بازخواهيم گشت.»
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (۱۵)
و براى او بعضى از بندگان [خدا] را جزئى [چون فرزند و شريك‏] قرار دادند.
به راستى كه انسان بس ناسپاس آشكار است.

[کبب – سوی]:
[مُكِبًّا – سَوِيًّا]:
«أَ فَمَنْ يَمْشِي‏ مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»:
مقایسه قلب اهل یقین و اهل شک است:
«يَمْشِي‏ مُكِبًّا – يَمْشِي سَوِيًّا»
قلوب اهل شک که کلافه‌ای در هم پیچیده از تاریکی است کجا و قلوب اهل یقین که چلچراغ نورانی علوم ربانی تمام قلب را منور به نور علم و حکمت آل محمد ع نموده، کجا؟!
قلوب اهل یقین در دل شرایط با استعمال معالم ربانی و تولید نور آرامش عمل صالح، راه خود را بخوبی پیدا نموده و در مسیر صراط مستقیم نورانی اهل بیت ع گام بر می‌دارند.
قلوب اهل شک که خالی از نور هدایت معالم ربانی در دل شرایط است، (به علت حالت بخل و حسد نسبت به معالم ربانی)، هرگز راهی به سوی آرامش نورانی حکمت اهل بیت ع نخواهد داشت و در دل شرایط هیچوقت اشارات علمی صاحبان نور را نخواهد چشید!
و لذا می‌بینیم که این دو قلب، یعنی قلب اهل حسادت و قلب اهل نور، اصلا قابل مقایسه با هم نیستند.

دلنوشته
«مُكِبّاً یا سَوِيّاً؛ دل کجا ایستاده است؟»

گاهی آیه می‌نشیند روبه‌رویم و از من می‌پرسد:
«أَ فَمَنْ يَمْشِي‏ مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»؟
و من در آینه‌ی دل، دو راه را می‌بینم:

دلِ گرفتار شک، مُكِبّاً؛
سر در خاکِ خواهش‌ها،
طنابی از تاریکی‌ها به گردن تمنّا،
گره پشتِ گره؛
کلافی که هرچه می‌پیچد، کورتر می‌شود.
آنجا بخل و حسد، راهِ هوای تازه را می‌بندد،
و اشارات علمی صاحبان نور،
مثل بارانی که بر سنگ می‌ریزد،
نفوذی نمی‌یابد.

و آن‌سو، دلِ اهل یقین، سَوِيّاً؛
ایستاده بر صراط،
با چلچراغِ علوم ربانی روشن درون سینه؛
در دلِ شرایط، دستورِ معلم ربانی را به کار می‌بندد،
قبض که آمد، کوتاه می‌شود و حاشیه‌ها را می‌بُرد؛
بسط که رسید، گشاده می‌شود و کرم می‌بخشد؛
و از همین اعتدالِ نور،
آرامشِ عملِ صالح زاده می‌شود.

می‌فهمم که مقایسه‌ای در کار نیست؛
دو «قلب» و دو «جهان»:
یکی، خالی از هدایتِ معالم ربانی،
پیوسته زمین‌گیر و خسته،
بی‌چشیدنِ طعمِ حکمت.
دیگری، دست‌در‌دست نور،
راست‌قامت و راه‌یافته،
که هر قدمش، شرح یک آیه است.

پروردگارا، مرا از خزیدن نجات بده؛
دلِ مرا به قامتِ سَوِيّاً بایستان:
نه با ادعای دانستن،
با فرهنگِ بندگی؛
نه با شورِ خام،
با جاافتادگیِ نور.
کاری کن هر بار که هوای حسد وزید،
عقلِ تربیت‌شده‌ام—به یادِ آل محمد علیهم‌السلام—
زمام نَفْس را بگیرد و بگوید:
راه، همان صراط است؛
قدم، همان قدمِ معتدل؛
و مقصد، همان چراغِ هدایت که هرگز خاموش نمی‌شود.

مشتقات ریشۀ «سوی» در آیات قرآن:

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6)
هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ‏ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (29)
أَمْ تُريدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (108)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)
لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113)
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى‏ بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً (42)
وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً (89)
لا يَسْتَوِي‏ الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً (95)
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (12)
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ (60)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ (77)
قُلْ لا يَسْتَوِي‏ الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)
قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي‏ الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (54)
وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193)
وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ (58)
أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ‏ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (19)
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (3)
مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ‏ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (24)
وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي‏ وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ‏ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (44)
اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي‏ الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي‏ الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)
وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَميعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحيصٍ (21)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (29)
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (75)
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي‏ هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (76)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ‏ رَجُلاً (37)
آتُوني‏ زُبَرَ الْحَديدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُوني‏ أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96)
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي‏ آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا (10)
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (17)
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني‏ مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْني‏ أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43)
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ (5)
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً‏ (58)
قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِ‏ وَ مَنِ اهْتَدى‏ (135)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ أَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ (109)
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (25)
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ‏ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (28)
الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبيراً (59)
إِذْ نُسَوِّيكُمْ‏ بِرَبِّ الْعالَمينَ (98)
قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ (136)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (14)
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني‏ سَواءَ السَّبيلِ (22)
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ في‏ ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28)
اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (4)
ثُمَّ سَوَّاهُ‏ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (9)
أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ‏ (18)
وَ ما يَسْتَوِي‏ الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
وَ ما يَسْتَوِي‏ الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ (19)
وَ ما يَسْتَوِي‏ الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22)
وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (10)
فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في‏ سَواءِ الْجَحيمِ (55)
إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ (22)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (72)
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي‏ الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ‏ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (29)
وَ ما يَسْتَوِي‏ الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لاَ الْمُسي‏ءُ قَليلاً ما تَتَذَكَّرُونَ (58)
وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10)
ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11)
وَ لا تَسْتَوِي‏ الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ (34)
لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ‏ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ (13)
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحيمِ (47)
أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (21)
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً (29)
اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏ (6)
هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (4)
وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوي‏ مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (10)
لا يَسْتَوي‏ أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في‏ سَبيلي‏ وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي‏ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (1)
سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ (6)
أَ فَمَنْ يَمْشي‏ مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشي‏ سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (22)
بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ‏ بَنانَهُ (4)
ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى‏ (38)
رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28)
الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ‏ فَعَدَلَكَ (7)
الَّذي خَلَقَ فَسَوَّى‏ (2)
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7)
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی