دکتر محمد شعبانی راد

تشخیص اشتباه! فرق طینت و نور ولایت!

Misdiagnosis!

تشخیص اشتباه!

«طین» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
«طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ»
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«طَانَ‏ الرجل البيت: طلاه‏ بِالطِّينِ»
«طانَ الحائطَ: ديوار را با گِل سفيد كرد. (گل‌اندود)
«طَيَّنَ‏ الحائطَ: ديوار را گِل‌كارى كرد.»
«طنت الكتاب»
«طانَ الكِتَابَ: نامه را با گل مهر زد.» (مهر تایید خورد!)
«طانَهُ اللّهُ عَلَى الْخَيْر: خدا او را نيكو سرشت
+ «سجن – مدفون در گل سجّین حسادت!»

مترادف واژۀ سرشت:
آفرینش، خلقت، آمیزه، اصل، جنس، خمیره، جنم، خلق وخو، خو، ضریبه، ذات، سجیه، سیرت، شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت، مزاج، نهاد، خمیرمایه، گوهر، جوهره
«character, characteristic, habitude, heart, humor, instinct, inwardness, makeup or make-up, mold, nature, self, temperament, mould»
«nature»: «نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش»

زمان قدیم اینجوری بود که دیوار یا سقف خونه‌ها که در حال تخریب بود رو هر سال «گل اندود» می‌کردند تا استحکامشو از دست نده و خراب نشه.
به این کار عرب میگه طان الحائط

[عَيْن – الطِّينَةِ – الْمِيثَاقُ]:
برای اهل نور میشه نور علوم ربانی که در دل شرایط به قلب می‌رسه و آرامش برای قلب ناآرام ایجاد میکنه که « أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنَ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَطْيَبَ مِنَ الْمِسْكِ » خلاصه سخت‌ترین شرایط رو تبدیل به گلستان و بهشت فردوس میکنه و این اهل نور یقین است که با بکار بردن این اندیشه، کانه با آل محمد ع اشتراک خانوادگی داره.
« إِنَّ فِي الْفِرْدَوْسِ لَعَيْناً … فِيهَا طِينَةٌ … وَ هِيَ الْمِيثَاقُ »

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِنَّ فِي الْفِرْدَوْسِ لَعَيْناً أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنَ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَطْيَبَ مِنَ الْمِسْكِ
فِيهَا طِينَةٌ خَلَقَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا وَ خَلَقَ مِنْهَا شِيعَتَنَا
فَمَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَا مِنْ شِيعَتِنَا
وَ هِيَ الْمِيثَاقُ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَلَايَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»

انگاری گل وجود ما با اندیشه صاحبان نور، علم‌اندود میشه!

[رهق – بخل و سخی]:
امام صادق علیه السلام:
«شَابٌّ سَخِيٌّ مُرَهَّقٌ فِي الذُّنُوبِ‏ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ شَيْخٍ عَابِدٍ بَخِيلٍ»
+ «طینت و ولایت»

تشخیص اشتباه!

+ «فرویدا لا یغرنکم – مواظب باش گول نخوری!»

دل‌نوشته!
مواظب باش گول طینت رو نخوری!
ملاک تشخیص رو هرگز طینت خوب یا بد قرار نده!
این سرشت اولیه، باید با نور ولایت، اصلاح و تربیت بشه!
کسی که کار خوبی ازش سر میزنه اما بدون فهم نور ولایت این کارها رو میکنه، عوضهای اخروی و بهشتی بر این کارهای خوب مترتب نیست!
قلبی که نورشو میفهمه و از رفتار حسدآلودش منصرف میشه و اختیارا به اوامر نورانی تن میده، این عمل صالحی که تولید میکنه رو خدا ازش میخره و ارزش داره وگرنه کارهای خوبی که از قِبَل طینت و گلش انجام میده، انگاری کار خود او نیست و این لطف خداست.

فرق «طینت و نور ولایت»!
تشخیصی که خودمون میدیم اشتباهه!
تشخیصی که خدا میده درسته!
باید بفهمیم کدوم تشخیص ماست و کنارش بذاریم و کدوم تشخیص خداست و بهش عمل کنیم.
بدون فهم نور و ظلمت و قبض و بسط قلب، نمیشه فهمید تشخیص خدا چیه!
نمیشه فهمید که ما بد تشخیص داده‌ایم!
وقتی قبض میشی! وقتی تاریک میشی باید بفهمی که تشخیصت اشتباه بوده و خدا داره ازت ایراد میگیره که ای بنده من باز هم با ملاک و میزان خودت یعنی با حسدت، به داستان نگاه کردی و تشخیص دادی و تشخیص اشتباه هم دادی پس از این اخم من خدا بفهم و قبول کن اشتباه کردی و اشتباه تشخیص دادی و مسیرتو عوض کن و دوباره از تاریکی به نور مراجعت نما.
گِل ما و طینت ما ، چه کار خوب ازش سر بزنه چه کار بد، ملاک و میزان تشخیص خوب و بد نیست!
اگه کسی طینتا گِل خوبی داشته باشه، کارهای خوبی که ازش سر میزنه، انگاری کار خودش نیست و کار خدای اوست که اونو اینجوری با گِل آرام خلق کرده پس برای این کارهای خوب طینتی، بهش مزد بهشت رو نخواهند داد. بهشت مزد کارهای ولایتی است یعنی اون مواردی که اختیار داری بدون دخالت گِل، و اتفاقا بر عکس اون چیزی که گِل بهت دستور میده، رفتار کنی و این موارد یعنی پشت به تمنا کردن و رو به نور تقدیرات نمودن و راضی بودن و عمل کردن انگاری کار خود بنده است که با لطف نور هدایت الهی تصمیم میگیره و اقدام میکنه و این خلق عمل صالح و نور آرامش ارزشی داره که خدا بابتش بهشت رو بهش میده. 
اینکه ما یه چیزی رو دوست داریم این از روی گِل ماست. انگاری این دوست داشتن از روی حسد است و این دوست داشتن بسیار بی ثباتی است بطوریکه همون گزینه ای که بشدت دوستش داریم، قطعا اگه خدا شرایطشو جور کنه خواهیم دید که دستمون رو میشه و دوستی جای خودشو به دشمنی میده. این نشون میده که ملاک و میزان برای تشخیص و انجام کارهای ریز و درشت ما باید نور ولایت باشه نه گِل حسادت. و قطعا این مهم تحقق پیدا نمیکنه الا اینکه قلب عارف به نور و ظلمت خودش باشه یعنی امر الله و دستورات مرکز فرماندهی نورانی رو بخوبی متوجه باشه. در حقیقت در همه امور ، این خودت نیستی که تصمیم میگیری بلکه مجری تصمیمات و دستورات الهی هستی و این میشه افوض امری الی الله . یعنی توکل یعنی خودت من عند نفسک تشخیص ندهی کی خوبه و کی بده! از رفتار کی خوشت میاد و از رفتار کی بدت میاد! باید بفهمی چه ماموریتی داری و اونو با تمام زیر و بم داستانش، با جان و دل پذیرا باشی و انجامش بدهی.
در حدیث زیبای فرویدا لا یغرنکم همین مطلب مهم توسط امام علیه السلام بیان شده که مبادا با میزان ترازوی گِل و طینت، تشخیص امور بدهی که حتما دچار اشتباه میشی!
بارها شده چشمت به افرادی افتاده که ظاهرا خیلی آدمای خوبی بنظرت میرسند اما در هر اقدامی برای با آنها بودن و با آنها معاشرت کردن و … باید از نورت اجازه بگیری و خودت خودسرانه نگی بنظر من که آدمای بسیار محترم و خوبی هستند و من بهشون اعتماد میکنم.
فقط به نورخدای مهربانی که در قلبت میفهمیش اعتماد کن!
حتی اگه ظاهرا کسی باشه که گِل و طینتش، شرّ و شور باشه و تو خوشت نیاد اما اگه ماموری با او تعامل داشته باشی، این ارتباط با او که برای تو ارزش و بار اصلاح و تربیتی داره رو دوست داشته باش. به فکر راحتی خودت نباش و دنبال کسانی نباش که پا روی دم تمناهای تو نذارن تا تو راحت با خواسته های خودت خوش باشی. هر چی خدای مهربان تقدیر میکنه بهش راضی باش و بدون که این شرایط تقدیر شده است که بار علمی و عملی برای تو خواهد داشت.
اینکه تقریبا همه آدمها مبتلا به بیماری تشخیص اشتباه هستند در واقع همون داءُ الاُمَم یعنی حسد است. انگاری همه، تا زمانی که با نور ولایت و هدایت قلبشون آشنا نشن، خواه نا خواه اینجورین که قدرت تشخیص اونا همین میزان حسادتی است که دیفالت مد درون قلبشونه.
وقتی مکانیسم نورانی قلب فعال بشه تازه میفهمی که نظرات و تصمیمات بسیار اشتباهی داشتی و داری و حالا وقتش رسیده یک خانه تکانی اساسی درون قلبت داشته باشی و میزان باطل رو یعنی حسد رو غیرفعالش کنی و با تمام وجود گوش به فرمان مرکز فرماندهی نورانی خدای مهربانت باشی تا دیگه در زندگی دچار تشخیص اشتباه نشی بخصوص بعضی وقتها اشتباهات مرگباری ممکنه رخ بده که دیگه راه جبران و برگشتی نباشه!
یه وقت هستش که نگاه به آسمون میکنه و خیال میکنه امروز ممکنه بارون بیاد و لذا با خودت چتر برمیداری و میای بیرون اما وقتی میبینی که از بارون خبری نشد میفهمی اون تشخیص اولیه ات درست از آب در نیومد و تو در واقع اشتباه کردی و این تشخیص اشتباه باعث شد وسیله ای بنام چتر رو با خودت ببری و بیاری! این مهم نیست و یک مثاله اما میخوایم اینو بگیم که تشخیص غلط با ما چه میکنه!
حالا اگه با نرم افزار مطمئنی اطلاع رسانی میشدی که امروز قراره بارون بیاد ولی ظاهرا اصلا خبری از بارون نیست با این حال تو به به این سایت هواشناسی اعتماد میکنی و طبق توصیه و امر اون، با خودت چتر بر میداری و وسط راه یهو میبینی هوا دگرگون شد و بارون اومد اینجا میفهمی که چه کار خوبی کردی به سایت هواشناسی خدای مهربون که با لوح قلبت میفهمی اعتماد کردی و طبق توصیه اون تابلوی راهنمایی کنار جاده عمل نمودی و دیدی که ضرر نکردی و دیدی که همۀ کسانی که تو رو بخاطر برداشتن چتر در روز آفتاب مسخره میکردند و میگفتند: بارون بدیم خدمتتون! خودشون چقدر پشیمون شدند که خودسرانه تصمیم گرفتند و به تصمیم عالَم بالا هیچ اهمیتی ندادند.
در این مقاله میخوایم تکرار کنیم که ما مربی اصلاح و تربیت داریم اونم خدای مهربان ماست که با ما حرف میزنه و به ما تشخیصهای اشتباه مونو گوشزد میکنه و ما باید این زبان نورانی رابطه کلامی با خدای خودمونو که از زبان مادری هم بمراتب مهمتر است رو یادبگیریم تا وقتی که میگه چترتو با خودت بردار، بگیم چشم! نه مثل اهل حسد که میگن در این روز آفتابی از بارون خبری نیست و چرا باید این چتر رو با خودم حمل کنم. + «اصنع الفلک»
فرق اهل نور و اهل حسد در همین چشم گفتنهاست!

دوست داشتن از روی حسد یا با ملاک و میزان نور ولایت؟!

إنّي اريدكم للَّه، و أنتم تريدونني لأنفسكم!
من شما را براى خدا مى‏‌خواهم،
و شما مرا براى خود مى‌‏خواهيد.

+ «بدنام کردن اسامی»
[دوست داشتن از روی حسد یا ولایت]:
اهل حسادت اهل نور رو تا زمانی دوست دارند
که اونها چیزی بر خلاف میل و دلخواهشون انجام ندهند!
همینکه چرخ فرایند ولایت و تقدیرات یعنی «آیاتی و رسلی» بر خلاف میل اونها بچرخه،
فوری عکس العمل نشون میدن و پشتشونو میکنن به نورشون
و این در قیافه‌های زشتشون آشکار میشه «للمتوسمین»!
در قصه زلیخا هم همین بود.
تا یه جایی یوسف ع رو برای خودش میخواست یعنی با انگیزه حسد یوسف ع رو دوست داشت
اما از یه جایی به بعد یوسف ع رو ولایتا دوست داشت.
مگر نه اینکه زلیخا با رفتار غلطش، یوسف ع رو بدنام کرد؟!

امام علی علیه السلام:
لم تكن بيعتكم ايّاي فلتة،
و ليس أمرى و أمركم واحدا.
إنّي اريدكم للَّه، و أنتم تريدونني لأنفسكم!

أيها الناس!
أعينوني على أنفسكم،
و أيم اللَّه لأنصفنّ المظلوم من ظالمه،
و لأقودنّ الظّالم بخزامته،
حتى أورده منهل الحقّ و ان كان كارها
.
بيعت كردن شما با من كارى حساب نشده و سرسرى نبود.
و اكنون كار من و كار شما يكى نيست.
من شما را براى خدا مى‌‏خواهم، و شما مرا براى خود مى‌‏خواهيد.
[دوست داشتن از روی حسد]
اى مردم!
مرا در برابر نفس (هوسهاى) خود يارى كنيد.
به خداى سوگند كه من داد ستمديده را از ستمگر خواهم گرفت،
من مهار ستمگر را چندان مى‌‏كشم
تا او را- هر چند دوست نداشته باشد- به سرچشمه حق برسانم.

طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ

امام صادق علیه السلام:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ كَيْسَانَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا مَوْلَاكَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ

فَقَالَ أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُكَ
قَالَ قُلْتُ وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ وَ نَشَأْتُ بِأَرْضِ فَارِسَ
وَ أَنَا أُخَالِطُ النَّاسَ فِي التِّجَارَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ
فَأَرَى الرَّجُلَ حَسَنَ السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُقِ وَ الْأَمَانَةِ
ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ عَدَاوَتِكُمْ
وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ وَ أَرَى فِيهِ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَّةً
ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ وَلَايَتِكُمْ فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ

فَقَالَ
أَ مَا عَلِمْتَ يَا ابْنَ كَيْسَانَ
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ
فَخَلَطَهُمَا جَمِيعاً
ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ
فَمَا رَأَيْتَ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ
فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ
وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ
وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ الزَّعَارَّةِ
فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ النَّارِ
وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ
.
عبد الله بن كیسان گوید:
بامام جعفر صادق (ع) عرضكردم:
قربانت گردم، من عبد الله بن كیسان چاكر شما هستم.
فرمود: نژادت را میشناسم، اما تو را نمیشناسم.
گوید: عرضكردم من در كوهستان متولد شده و در سرزمین فارس (شیراز) بزرگ شده‌ام،
و در امر تجارت و كارهاى دیگر با مردم آمیزش دارم،
گاهى با مردى معاشرت میكنم و از او خوشرفتارى و حسن خلق و امانت دارى میبینم،
سپس از مذهبش جستجو میكنم، معلوم میشود با شما دشمن است.
و با مرد دیگرى معاشرت میكنم و از او بد خلقى و كمى امانت و ناپاكى میبینم،
سپس جستجو میكنم، معلوم میشود ولایت شما را دارد، این چگونه است؟
فرمود: ابن كیسان!
مگر نمیدانى كه خداى عزوجل گلى از بهشت گرفت و گلى از دوزخ،
سپس آن دو را بهم آمیخت،
آنگاه این را از آن، و آنرا از این جدا ساخت
(یعنى پس از آنكه این دو گل بیكدیگر تماس پیدا كردند،
آنها را از هم جدا ساخت و مؤمنان را از گل بهشت و كفار را از گل دوزخ آفرید)
پس آنچه از امانت دارى و حسن خلق و خوشرفتارى در دشمنان ما بینى از جهت تماس آنهاست با طینت بهشتى (پیش از جدا كردن آنها از یكدیگر) و ایشان عاقبت به اصل خلقت خود برگردند (و یكسره دوزخى شوند)
و آنچه از بى امانتى و بدخلقى و آلودگى در دوستان ما می‌بینى،
در اثر تماس آنهاست با طینت دوزخى و بالاخره باصل خلقت خود بر گردند (یكسره بهشتى شوند).

داستان تکراری اشتباه مرگبارِ خوبهایِ طینتی!

آرامش طینتی «بدعت» – آرامش ولایتی «سنّة»
+ «سنن»
[طینت و ولایت – بدعت و سنت]:
چقدر این حدیث زیبا و کلیدی است و بحث طینت و ولایت را کامل می‌کند.
نا آرام شدن و به آرامش رسیدن رو 
همه ناآرام میشن و همه به آرامش میرسن «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شِرَّةٌ وَ فَتْرَةٌ»،
مهم اینه چه کسی با سنّت نورانی خودشو به آرامش می رسونه
«فَمَنْ كَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلَى سُنَّةٍ فَقَدِ اهْتَدَى» این ارزش داره،
ولی هر راهکار دیگری جز اطاعت از اوامر نورانی اگر بخواد روش رسیدن به آرامش مطرح بشه،
بدان این یک «بدعت» است و حاصلی جز تباهی و گمراهی ندارد
«وَ مَنْ كَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلَى بِدْعَةٍ فَقَدْ غَوَى».

امام باقر علیه السلام:
مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شِرَّةٌ وَ فَتْرَةٌ
فَمَنْ كَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلَى سُنَّةٍ فَقَدِ اهْتَدَى
وَ مَنْ كَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلَى بِدْعَةٍ فَقَدْ غَوَى.
هر كسى را جوشش و آرامشيست،
آنكه آرامشش بسوى سنت باشد رهبرى شده
و آنكه آرامشش بسوى بدعت باشد گمراه گشته.

مشتقات ریشۀ «طین» در آیات قرآن!

وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ‏ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (49)
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ‏ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (110)
هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ‏ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)
قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ‏ (12)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً (61)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ‏ (12)
وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي‏ يا هامانُ عَلَى الطِّينِ‏ فَاجْعَلْ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ (38)
الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ‏ (7)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ‏ لازِبٍ (11)
إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ‏ (71)
قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ‏ (76)
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طينٍ‏ (33)

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی