Castaway!
«زبن» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«ناقة زبون»
«زَبَنْتُ الناقة حالبها»
«الشديدُ الزَّبْنِ: أَى الدَّفْع»
«بَيْتٌ زَبْنٌ: متنحٍّ عن البيوت»
«فيه زبّونة أى كبر»:
انگاری درون قلب اهل حسد، نسبت به صاحبان نور، عاملی بنام کبر وجود داره که نمیذاره حسود، اقرار به فضل صاحبان نور بنماید، کانه مدام داره قلبا، نور رو دفع میکنه،
این حالت دفع قلبی اهل حسد، از واژه «زبن» استنباط میشه و نتیجه این کار، در تاریکی ماندن و دست نور رحمت الهی را رها کردن و تن به ولایت آل محمد ع ندادن است «خذلان»، که این موارد روی هم جمع میشه «سوط – وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ تَحْتَ سِيَاطِ زَبَانِيَتِهَا» و میشه زبانههای آتش جهنمی که مدام اهل جهنم رو که مثلا میخوان از اون خارج بشن و فرار کنن رو، به داخل جهنم بر میگردونه، کانه تلاش مذبوحانه اونها برای دفع آتش بی فایده است چون اونها عامل کبر و حسد خودشونو در این دنیا دفع نکردند و اصلاح و تربیت نشدند.
شنیدی میگن فلانی یه اخلاق گند و بیخودی داره که همه رو از خودش میرونه!
همه رو از خودش میرنجونه و دور میکنه و دفع می کنه!
این حال قلب حسود نسبت به صاحبان نور است که واژه زبن به ما یاد میده.
«الناقة تزبن ولدها عن ضرعها، و تزبن حالبها»:
شتر شیرده بداخلاق «صعب» وقتی دوشنده شیر یا بچه خود شتر میخواد بهش نزدیک بشه که اونو بدوشه یا شیر بخوره، با لگد اونو از خودش دور میکنه (حالا یا به زمین لگد میزنه یا به بچهاش یا شیردوش، فرقی نمیکنه بالاخره یه کاری میکنه که کسی نتونه شیرشو بدوشه و استفاده کنه!
کتاب فقه اللغة زبن رو اینجوری توضیح میده:
«الضَّرْبُ … على الصدر و البطن بالركبة: زَبْنٌ»
خلاصه به این شتر بد اخلاق و صعب و سرسخت میگن زبون!
«زَبَنْتُ الناقة حالبها: دفعته برجلها، فهي زَبُونٌ»
«و من المجاز حرب زبون: صعبة كالناقة الزبون في صعوبتها»
«زَبَنَتِ النَّاقَةُ: ماده شتر بهنگام دوشيدن پاى خود را بر زمين كوبيد.»
«قيل للمشتري زبون لأنّه يدفع غيره عن أخذ المبيع»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي فِي الْمَنَامِ قَدْ أَخَذَتْهُ الزَّبَانِيَةُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ
فَجَاءَهُ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمُنْكَرِ
فَخَلَّصَاهُ مِنْ بَيْنِهِمْ
وَ جَعَلَاهُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ.
در خواب مردى از امتم را ديدم كه از هر طرف گرفتار آتش جهنم بود،
ناگهان امر به معروف و نهى از منكرى را كه در دنيا انجام داده بود به كمك او آمدند
و او را از بين آتشها نجات دادند و او را همراه فرشتگان ساختند.
حسد، مانع بزرگ دسترسی به نور، و عامل خواری و زبونی!
اگه دل از تمناهات نکنی، زبون میشی!
آیت به آیت، از نور بهشت، دور و دور و دورتر میشی،
و به تاریکی جهنم، نزدیک و نزدیک و نزدیکتر میشی!
+ «توفیق و خذلان»
+ «رجم»
+ «بلس»
سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ
بزودى آتشبانان را فرا خوانيم!
[سورة العلق (۹۶): الآيات ۱ الى ۱۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (۱)
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲)
انسان را از عَلَق آفريد.
اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ (۳)
بخوان، و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است.
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴)
همان كس كه به وسيله قلم آموخت.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (۵)
آنچه را كه انسان نمىدانست [بتدريج به او] آموخت.
كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (۶)
حقّاً كه انسان سركشى مىكند،
أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷)
همين كه خود را بىنياز پندارد.
إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى (۸)
در حقيقت، بازگشت به سوى پروردگار توست.
أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى (۹)
آيا ديدى آن كس را كه باز مىداشت،
عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰)
بندهاى را آنگاه كه نماز مىگزارد؟
أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى (۱۱)
چه پندارى اگر او بر هدايت باشد،
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲)
يا به پرهيزگارى وادارد [براى او بهتر نيست]؟
أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳)
[و باز] آيا چه پندارى [كه] اگر او به تكذيب پردازد و روى برگردانَد [چه كيفرى در پيش دارد]؟
أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى (۱۴)
مگر ندانسته كه خدا مىبيند؟
كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (۱۵)
زنهار، اگر باز نايستد، موى پيشانى [او] را سخت بگيريم؛
ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶)
[همان] موىِ پيشانى دروغزن گناهپيشه را.
فَلْيَدْعُ نادِيَهُ (۱۷)
[بگو] تا گروه خود را بخواند.
سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ (۱۸)
بزودى آتشبانان را فرا خوانيم.
كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹)
زنهار! فرمانش مَبَر، و سجده كن، و خود را [به خدا] نزديك گردان.