Virtual Reality!
قبض و بسط نور قلب، واقعیّت یا توهّم؟!
قبض و بسط نور قلب، واقعیّت مجازی!
+ «فرض – vpn»: الواقع الافتراضي!
+ «ترجمه نکن، به زبان اصلی فکر کن!»
+ «نگاه همزمان به آسمان و زمین!»
+ «حسود، واقعیت رو تحریف میکنه!»
+ «حسود میگه: قبض و بسط، دروغه!»
[قبض و بسط قلبی یک واقعیت است، یک توهم و خیال واهی نیست!]:
«وَ تَنَقُّلِهِمْ مِنْ … سَوَادٍ إِلَى بَيَاضٍ»
+ «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
با امکانات مادی نمیتوان قبض و بسط نور قلب را متوجه شد.
قلب، سنسوری است که با آن می توان این فرایند مجازی (غیر مادی) را دید و فهمید و درک نمود.
کلام مافوق به این شیوه خاص برای قلب ما ارائه میشود. «رویت نور»
نور علمی صاحبان نور در دل شرایط عرضه آیات از دید اهل شک و حسادت، که بعلت همین بیماری شک و حسادت، قلب ناسالم آنها توان درک این نور را ندارد، یک توهم بحساب می آید «ید الله مغلولة»،
اما از دید اهل یقین که قلب سالم دارند، این نور مجازی واقعا درک و تجربه میشود.
این نور مجازی خلق شده درون قلب، کار خداست!
امام صادق علیه السلام:
«مَا الدَّلِيلُ عَلَى صَانِعِ الْعَالَمِ؟
وُجُودُ الْأَفَاعِيلِ الَّتِي دَلَّتْ عَلَى أَنَّ صَانِعَهَا صَنَعَهَا»
«الله یقبض و یبصط النّور»
این حدیث زیبا داره قصه همین مطلب رو که آیا واقعا این یاد صاحبان نور، یک توهم است یا نه، را بیان میکند.
قصه نقش کلیدی و حساس گره پیشاهنگ در قلبه! «SA node»
انگاری اهل یقین اعتقاد دارند و قلبشون این واقعیت قبض و بسط قلبی رو تجربه کرده و میدونه یک عاملی داره با قلبش صحبت میکنه و این صحبت از نوع نور و ظلمت است و وقتی کار ما مورد رضایت عالَم بالا است، این قلب نورانی می شود و وقتی کارمان نادرست است، این قلب تاریک می شود و این فرایند، توهم نیست یک واقعیت است.
این فرایند «نور الولایة» است.
در واقع همینکه اهل یقین با قلب سالم و عاری از شک بتواند قبض و بسط مافوق را احساس و درک کند و کلام تاثیر گذار مافوق خویش را متوجه شود، کانه خدا را شناخته!
نه اینکه بتوان خدا را شناخت، در واقع از اسم خدا همین ما را بس که معنای آرامش و ناآرامی و قبض و بسط قلبی، که همان کلام ولی خداست را در دل شرایط درک کنیم و البته که خالق، قابل درک با حواس مادی نیست.
این کلام نورانی مجازی را هر کس خودش باید شخصا تجربه و تصدیق کند و امری تقلیدی نیست و اهل یقین خودشان وقتی آیتی عرضه می شود و ناآرام می شوند با یاد صاحبان نورشان، قلبشان آرام میشود. آن ناآرامی اول، ناشی از بخل و حسد اوست. این آرامش بعدی را نگاه نورانی یاد صاحبان نور ایجاد کرده و این وسط، قلب سلیم او، چون به این نور یقین دارد، این تاثیر بر قلبش ایجاد شده.
همه دنبال این هستند که خدا را بشناسند اما این خواسته غیر منطقی و غیر ممکن است چون او خالق لا یوصف است. عاقل از روی قبض و بسط قلبش متوجه تاثیر کلام رب بر قلب خود میشود و از معنای اسم رب و ربوبیت او بهرهمند می شود، اما قادر نیست در این معنا تغییر ایجاد کند و آن را مطابق میل خود تغییر و تفسیر و توجیه کند، یعنی قرار نیست ما بتوانیم خالق خود را دور بزنیم و او را با خود همعقیده نماییم، بلکه ما باید تابع و حرف گوش کن او باشیم.
آن سدرة المنتهایی که همه در فهم آن متحیر ماندهاند و نمیفهمند قصه چیست، علتش این است که نور درون قلب خود را نشناختهاند، لذا اینجوری در فهم آن گیر کردهاند و اگر کسی با صاحب نورش آشنا شود و قلبش با یاد او مدام، نور او را تجربه کند و مشکلاتش را حل و فصل نماید، کانه از لطف و هدایت خدای خود بهرهمند شده و این را خدا به سبب، انجام میدهد و این اسباب، همان ابوابا اربعة است. خدای مهربان برای اینکه مخلوقش از او بینصیب و بیبهره نماند، از خود این مخلوق که برایشان قابل دسترسی باشد «خودمونی»، از جانب خود خلیفه تعیین نموده، لذا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول. قلب ما نیاز به علم خدا دارد و این علم نزد مخلوق نورانی اوست.
پس ما مخلوقیم، و خالقی داریم، و قرار نیست مخلوق از خالق برتر باشد بطوریکه سر از کارش در بیاورد! در ضمن، خالق، این مخلوق را بدون راهنمایی و کمک هم به حال خودش رها نکرده! و چیزی که قابل دسترس باشد برای او قرار داده تا اگر آن عامل را قلبا تصدیق کند از او بهره مند می شود، گویی از خدا بهره مند شده، و خدا علمش را در قلوب بعضی بندگان خاصش که خودش می داند قرار داده که اگر آنها را بشناسی و اقرار به فضل این صاحبان نور، به اعتبار علمی که از آنها میبینی و پی به عظمت این علوم میبری، میتوانی از نور علمی این صاحبان نور در دسترس، بهرهمند شوی و اینجا جای آیه سیر است که «و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهره».
… و این ابوابا اربعة همه لایوصفاند،
برای اهل نور، اقرار به فضل صاحب نور در دسترس، و اخذ نور علم بقدر حاجت و گذران روزمره و باز کردن گرههای زندگی، او را بس است.
حسادت به خورشید چه دردی رو دوا می کنه؟!
خدا اینجوری خلق کرده! اون خورشیده و گرم و نورانی، ما هم نیازمند گرما و نور اون.
پس چرا از روی حسد پشتمونو بکنیم به خورشید تا عظمت اونو نبینیم؟!
چرا رو به خورشید نکنیم که از گرما و نورش بهره مند شویم؟!
از خورشید چیزی از گرما و نورش کم نمیشه اگه ما رو به او کنیم
و برای خورشید عیب نیست اگر ما پشتمونو به اون کنیم
این خودمون هستیم که ضرر می کنیم نه خورشید
لذا به سببی که خدا برای رسیدن به علوم الهی برای ما قرار داده نمیشه پشت کرد.
اثبات خورشد برای ما همین بس که گرما و نورش را با تمام وجود حس میکنیم
و برای ما رفع حاجت می کند و از خورشید به این عظمت، بهره ما همین است و کافی است
و بیشتر نمی توان نزدیک شد که هر کس جایگاهی دارد
و خواهان بالاتر از این جایگاه بودن، موجب سوختن پر و بال میشود.
این نقطهی پیشاهنگ قلب، به دلخواه و اراده ما نمیزند و ما نمیتوانیم به قلب خودمان دستور دهیم که بایست و دگر نزن! پیشاهنگی برتر و نامرئی از دید ما، به این گره سینوسی دهلیزی دستور ضربان قلب را میدهد و این کانون، تحت تاثیر جای دیگری است در ملکوت قلبمان!
مدیریت بر قلب در مورد قبض و بسط قلبی، با ما نیست
و ما فقط شاهد این نور و ظلمت دنیای درون خود هستیم.
تصدیق نور صاحبان نور برای اهل یقین یک واقعیت است که مکرر اتفاق می افتد و روز به روز نور یقینشان بالا و بالاتر می رود و راه بهره مندی از رحمت الهی برای اهل یقین همین تصدیق آیات میباشد. بطوریکه اهل یقین با فهم قبض و بسط قلبی- که توفیقی است الهی که نصیبش شده- از نور رحمت علم الهی به درجات خود بهرهمند میشود!
این دیگه تقلیدی نیست که کسی با تقلید از دیگری که به این گرما و نور رسیده بتونه خودشو گرم کنه. هر کسی خودش باید نورشو بفهمه و اینجوری طبیب قلب خودش باشه.
خودش باید با آیتی که برایش تنظیم و عرضه شده متوسل نورش باشد و با این توسل، یک دفعه خودش متوجه چیزی میشود که قابل توصیف برای دیگران نیست، اما ماحصلش گرما و روشنی قلب سرد تاریکش است و این لحظه درک چیزی است که همه بدنبال این لحظهاند و از خدا همینو خواستارند! ذکر یا غیاث المستغیثین را بر زبان و قلب خود جاری کن، هنوز لب تر نکردهای، قلبت مملو از نگاه نورانی آل محمد ع میشود و علومی آرامبخش به دلت میافتد و نوری را با قلبت حس میکنی و این وعده الهی حق است که هر کس در شدائد زندگیاش، متوسل سببی که خود خدا برای توسل او قرار داده بشود، نتیجه گرما و نور و آرامش را در قلب خود حس خواهد نمود، ان شاء الله تعالی.
امام صادق علیه السلام:
رُوِيَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ قَالَ:
كَانَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
مَا الدَّلِيلُ عَلَى صَانِعِ الْعَالَمِ ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع :
وُجُودُ الْأَفَاعِيلِ الَّتِي دَلَّتْ عَلَى أَنَّ صَانِعَهَا صَنَعَهَا
أَ لَا تَرَى أَنَّكَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى بِنَاءٍ مُشَيَّدٍ مَبْنِيٍّ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ بَانِياً وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَرَ الْبَانِيَ وَ لَمْ تُشَاهِدْهُ؟
قَالَ وَ مَا هُوَ؟
قَالَ هُوَ شَيْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي شَيْءٌ إِلَى إِثْبَاتِهِ وَ أَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا يُحَسُّ وَ لَا يُجَسُّ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ الْخَمْسِ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ لَا تَنْقُصُهُ الدُّهُورُ وَ لَا يُغَيِّرُهُ الزَّمَانُ
قَالَ السَّائِلُ
فَإِنَّا لَمْ نَجِدْ مَوْهُوماً إِلَّا مَخْلُوقاً
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَمَا تَقُولُ لَكَانَ التَّوْحِيدُ مِنَّا مُرْتَفِعاً
فَإِنَّا لَمْ نُكَلَّفْ أَنْ نَعْتَقِدَ غَيْرَ مَوْهُومٍ
لَكِنَّا نَقُولُ كُلُّ مَوْهُومٍ بِالْحَوَاسِّ مُدْرَكٌ بِهَا تَحُدُّهُ الْحَوَاسُّ مُمَثَّلًا فَهُوَ مَخْلُوقٌ
وَ لَا بُدَّ مِنْ إِثْبَاتِ صَانِعِ الْأَشْيَاءِ خَارِجاً مِنَ الْجِهَتَيْنِ الْمَذْمُومَتَيْنِ
إِحْدَاهُمَا النَّفْيُ إِذْ كَانَ النَّفْيُ هُوَ الْإِبْطَالَ وَ الْعَدَمَ
وَ الْجِهَةُ الثَّانِيَةُ التَّشْبِيهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ الظَّاهِرِ التَّرْكِيبِ وَ التَّأْلِيفِ
فَلَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ الصَّانِعِ لِوُجُودِ الْمَصْنُوعِينَ وَ الِاضْطِرَارِ مِنْهُمْ إِلَيْهِ أَنَّهُمْ مَصْنُوعُونَ وَ أَنَّ صَانِعَهُمْ غَيْرُهُمْ وَ لَيْسَ مِثْلَهُمْ إِذْ كَانَ مِثْلُهُمْ شَبِيهاً بِهِمْ فِي ظَاهِرِ التَّرْكِيبِ وَ التَّأْلِيفِ وَ فِيمَا يَجْرِي عَلَيْهِمْ مِنْ حُدُوثِهِمْ بَعْدَ أَنْ لَمْ يَكُونُوا وَ تَنَقُّلِهِمْ مِنْ صِغَرٍ إِلَى كِبَرٍ وَ سَوَادٍ إِلَى بَيَاضٍ وَ قُوَّةٍ إِلَى ضَعْفٍ وَ أَحْوَالٍ مَوْجُودَةٍ لَا حَاجَةَ بِنَا إِلَى تَفْسِيرِهَا لِثَبَاتِهَا وَ وُجُودِهَا
قَالَ السَّائِلُ
فَأَنْتَ قَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لَمْ أَحْدُدْهُ وَ لَكِنْ أَثْبَتُّهُ إِذْ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْإِثْبَاتِ وَ النَّفْيِ مَنْزِلَةٌ
قَالَ السَّائِلُ
فَقَوْلُهُ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
بِذَلِكَ وَصَفَ نَفْسَهُ وَ كَذَلِكَ هُوَ مُسْتَوْلٍ عَلَى الْعَرْشِ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ الْعَرْشُ حَامِلًا لَهُ وَ لَا أَنَّ الْعَرْشَ مَحَلٌّ لَهُ لَكِنَّا نَقُولُ هُوَ حَامِلٌ لِلْعَرْشِ وَ مُمْسِكٌ لِلْعَرْشِ وَ نَقُولُ فِي ذَلِكَ مَا قَالَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَثَبَّتْنَا مِنَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِيِّ مَا ثَبَّتَهُ وَ نَفَيْنَا أَنْ يَكُونَ الْعَرْشُ وَ الْكُرْسِيُ حَاوِياً لَهُ وَ أَنْ يَكُونَ عَزَّ وَ جَلَّ مُحْتَاجاً إِلَى مَكَانٍ أَوْ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ بَلْ خَلْقُهُ مُحْتَاجُونَ إِلَيْهِ
قَالَ السَّائِلُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَ أَنْ تَرْفَعُوا أَيْدِيَكُمْ إِلَى السَّمَاءِ وَ بَيْنَ أَنْ تَخْفِضُوهَا نَحْوَ الْأَرْضِ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَلِكَ فِي عِلْمِهِ وَ إِحَاطَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ سَوَاءٌ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ أَوْلِيَاءَهُ وَ عِبَادَهُ بِرَفْعِ أَيْدِيهِمْ إِلَى السَّمَاءِ نَحْوَ الْعَرْشِ لِأَنَّهُ جَعَلَهُ مَعْدِنَ الرِّزْقِ فَثَبَّتْنَا مَا ثَبَّتَهُ الْقُرْآنُ وَ الْأَخْبَارُ عَنِ الرَّسُولِ ص حِينَ قَالَ ارْفَعُوا أَيْدِيَكُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَذَا تُجْمِعُ عَلَيْهِ فِرَقُ الْأُمَّةِ كُلُّهَا.
نقل است كه هشام بن حكم گفت:
از جمله سؤالات فرد زنديقى كه نزد امام صادق عليه السّلام بود پرسيد اين بود كه:
چه دليلى بر آفريننده عالم وجود دارد؟
امام صادق عليه السّلام فرمود:
افعال و كارهايى است كه دلالت بر صانع آن- همو كه عمل را انجام داده- مىكند.
مگر وقتى به ساختمان استوار مرتفعى مىنگرى،
ابتدا پى به سازنده آن- هر چند او را نديده باشى- نمىبرى؟
پرسيد: او چيست؟
فرمود: او چيزى است خلاف اشياء ديگر،
به كلام سابق خود بازمىگردم:
او چيزى است كه موجب اثبات خود است،
و او چيزى به حقيقت وجود است،
غير از اينكه او جسم نيست، صورت ندارد، حسّ نمىشود، و ملموس نيست،
نه با حواسّ پنجگانه درك شود و نه اوهام او را دريابد،
نه گذشت زمان از او مىكاهد، و نه زمان تغييرش مىدهد.
پرسيد:
ما هيچ قابل وهم و انديشهاى را نديدهايم جز آنكه مخلوق بوده است؟
امام صادق عليه السّلام فرمود:
اگر كار همين گونه باشد كه شما قائليد، ديگر توحيد براى ما معنايى ندارد،
زيرا ما مكلّف نشدهايم به چيزى كه در وهم نايد معتقد شويم،
بلكه اعتقاد ما اين است:
هر چه با حواسّ پنجگانه درك شود و همان آن را محدود سازد، مصوّر بوده و آن مخلوق است،
و ناچار به اثبات صانع اشياء هستيم خارج از دو مورد مذموم:
يكى نفى، كه نفى همان ابطال و عدم است،
و جهت دوم تشبيه به صفات مخلوقاتى كه تركيب و تأليفشان ظاهر است،
پس هيچ چارهاى نيست جز در اثبات صانع براى وجود مصنوعات،
و اضطرار مصنوعات به ما مىفهماند كه آنها مصنوع و ساخته شدهاند،
و اينكه صانع آنها غير آنهاست و نه مانند آنها،
زيرا شباهت به آنها در ظاهر تركيب و تأليف و حدوث آنها پس از آنكه نبودند پيدا شدند،
و انتقال آنها از كوچكى به بزرگى، و سياهى به سفيدى، و قوّت به ضعف،
و احوال موجودى كه به جهت ثبات و وجودشان نيازى به تفسير ندارد.
پرسيد:
تو خود او را محدود ساختى وقتى وجود او را ثابت نمودى!
فرمود:
محدودش نساختم بلكه او را اثبات نمودم،
زيرا اثبات و نفى هيچ شباهتى به هم ندارند.
پرسيد:
پس در آيه:
«خداى رحمان بر عرش بر آمده است» چه مىفرمایيد؟
امام صادق عليه السّلام فرمود:
اين گونه خود را وصف نموده، و نيز او آشكار از خلق بر تخت برآمده است،
بدون آنكه عرش حامل يا در بردارنده يا محلّ او باشد،
بلكه ما معتقديم كه خود او حامل و در برگيرنده عرش است،
و استناد به اين آيه كريمه مىكنيم كه:
«كرسىّ او آسمانها و زمين را فرا گرفته است»،
پس هر چه بايد از عرش و كرسى ثابت كنيم كرديم،
و نيز اينكه عرش و كرسى در بردارنده او باشند را نفى نموديم،
و اينكه خداوند عزّ و جلّ نيازمند مكانى يا چيزى از مخلوقاتش باشد،
بلكه تمام خلق و آفريدگان او محتاج و نيازمند خداوند مىباشند.
پرسيد:
چه فرقى است ميان اينكه دستان خود را به آسمان بالا بريد يا به زمين پايين بريد؟
امام صادق عليه السّلام فرمود:
اين در علم و احاطه و قدرت او مساوى و برابر است،
ولى خداوند عزّ و جلّ اوليا و بندگانش را امر فرموده دستان خود را رو به آسمان سمت عرش بالا برند،
زيرا خداوند آن را معدن رزق قرار داده است،
پس ما مطابق با آيات قرآن و سخنان رسول خدا سخن:
«دستان خود را به سمت خدا بالا بريد»
را ثابت كرديم، و اين مورد اجماع امّت است.
و از ديگر پرسشهايش يكى اين بود كه:
چرا جايز نيست كه خالق عالم بيش از يك نفر باشد؟
فرمود:
سخن تو از دو حال خارج نيست:
يا هر دو قديم باشند؛ قوى يا ضعيف، يا اينكه يكى قوى و ديگرى ضعيف،
پس اگر هر دو قوى باشند چرا يكى از آنها ديگرى را دفع نمىكند، و خود پروردگار باشد،
و اگر فكر مىكنى يكى از آنها قوى و ديگرى ضعيف است؛
ثابت مىشود يكى از آنها بنا بگفته ما ضعيف و ناتوان است،
و اگر معتقدى كه خدا دو تا است پس هر دوى آنها از هر جهت متّفق مىباشند،
يا از هر لحاظ با هم تفاوت دارند،
ولى با ديدن آفرينش منظّم:
كشتى جارى، آمد و شد شب و روز، خورشيد و ماه،
همه و همه دلالت بر صحّت و هماهنگى امر نموده
و در نهايت اينكه مدبّر در همه يكى است و واحد.
مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ
+ «تایید نورانی!»
با قلبت، نورتو ببین و بشناس و تایید کن!
[مُصَدِّقاً: لِما مَعَكُمْ، لِما مَعَهُمْ، لِما بَيْنَ يَدَيْهِ، بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ، الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ، بِكَلِماتِ رَبِّها، بِالْحُسْنى]
[سورة البقرة (۲): الآيات ۹۷ الى ۹۸]
قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ (۹۷)
بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست] چرا كه او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل كرده است، در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى] پيش از آن، و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است.»
مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ (۹۸)
هر كه دشمن خدا، و فرشتگان و فرستادگان او، و جبرئيل و ميكائيل است [بداند كه] خدا يقيناً دشمن كافران است.
[سورة آلعمران (۳): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم (۱)
الف، لام، ميم.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (۲)
خداست كه هيچ معبودِ [بحقى] جز او نيست و زنده [پاينده] است.
نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (۳)
اين كتاب را در حالى كه مؤيّد آنچه [از كتابهاى آسمانى] پيش از خود مىباشد،
به حق [و به تدريج] بر تو نازل كرد، و تورات و انجيل را
مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (۴)
پيش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [=جداكننده حق از باطل] را نازل كرد. كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند، بىترديد عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شكستناپذير و صاحبانتقام است.
إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (۵)
در حقيقت، هيچ چيز [نه] در زمين و نه در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند.
[سورة المائدة (۵): الآيات ۴۶ الى ۴۷]
وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (۴۶)
و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان [=پيامبران ديگر] درآورديم،
در حالى كه تورات را كه پيش از او بود تصديق داشت،
و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن، هدايت و نورى است
و تصديقكننده توراتِ قبل از آن است،
و براى پرهيزگاران رهنمود و اندرزى است.
وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۴۷)
و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند، و كسانى كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند، آنان خود، نافرمانند.
[سورة المائدة (۵): آية ۴۸]
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸)
و ما اين كتاب [=قرآن] را به حقّ به سوى تو فرو فرستاديم،
در حالى كه تصديقكننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست.
پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن، و از هواهايشان [با دور شدن] از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن. براى هر يك از شما [امّتها] شريعت و راه روشنى قرار دادهايم. و اگر خدا مىخواست شما را يك امّت قرار مىداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد. بازگشت [همه] شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاهتان خواهد كرد.
[سورة فاطر (۳۵): الآيات ۳۱ الى ۳۵]
وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (۳۱)
و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كردهايم، خود حق [و] تصديقكننده [كتابهاى] پيش از آن است.
قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاهِ بيناست.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (۳۲)
سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم، به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانهرو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند؛ و اين خود توفيق بزرگ است.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (۳۳)
[در] بهشتهاى هميشگى [كه] به آنها درخواهندآمد. در آنجا با دستبندهايى از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامهشان پَرنيان خواهد بود.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (۳۴)
و مىگويند: «سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود، به راستى پروردگار ما آمرزنده [و] حقشناس است؛
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (۳۵)
همان [خدايى] كه ما را به فضل خويش در سراى ابدى جاى داد. در اينجا رنجى به ما نمىرسد و در اينجا درماندگى به ما دست نمىدهد.»
[سورة الأحقاف (۴۶): الآيات ۲۶ الى ۳۰]
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶)
و به راستى در چيزهايى به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها [چنان] امكاناتى ندادهايم، و براى آنان گوش و ديدهها و دلهايى [نيرومندتر از شما] قرار داده بوديم، و[لى] چون به نشانههاى خدا انكار ورزيدند [نه] گوششان و نه ديدگانشان و نه دلهايشان، به هيچ وجه به دردشان نخورد، و آنچه ريشخندش مىكردند به سرشان آمد.
وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۲۷)
و بىگمان، همه شهرهاى پيرامون شما را هلاك كرده و آيات خود را گونهگون بيان داشتهايم، اميد كه آنان بازگردند.
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (۲۸)
پس چرا آن كسانى را كه غير از خدا، به منزله معبودانى، براى تقرّب [به خدا] اختيار كرده بودند، آنان را يارى نكردند بلكه از دستشان دادند؟ و اين بود دروغ آنان و آنچه برمىبافتند.
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (۲۹)
و چون تنى چند از جنّ را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند. پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند: «گوش فرادهيد.» و چون به انجام رسيد، هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند.
قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (۳۰)
گفتند: «اى قوم ما، ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده
[و] تصديقكننده [كتابهاى] پيش از خود است،
و به سوى حقّ و به سوى راهى راست راهبرى مىكند.
«قبض و بسط نور قلب» + «کتاب مسطور نورانی»
اهل حسادت، این «کتاب مسطور نورانی»، «وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ» را،
«اساطیر الاولین» میخوانند!
«يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ»
+ «سطر»
«اسم و معنی» + «قبض و بسط»
امام صادق علیه السلام:
مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ كَفَرَ
وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ لَمْ يَعْبُدِ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ
وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ
وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ
بِصِفَاتِهِ الَّتِي يَصِفُ بِهَا نَفْسَهُ
فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ
فِي سِرِّ أَمْرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ
فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا.
هر كه خدا را با توهم بپرستد كافر است،
و هر كه اسم را بدون معنا و صاحب اسم بپرستد كافر است،
و هر كه اسم و صاحب اسم را همراه هم بپرستد مشرك است،
هر كه تنها معنا و صاحب اسم را با تطبيق اسماء و صفاتى كه خود را بدان ستوده پرستد
و دل بدین اعتقاد دهد و زبانش بدان تکلم کند
به راستى از اصحاب امير المؤمنين و از مؤمنان بر حق باشد.