دکتر محمد شعبانی راد

وقتی که خورشید به نور یوسف سجده می‌کند، ما چه وظیفه‌ای داریم؟ راز اخذ علم از معلم ربانی با فرمان اسْجُدُوا لِآدَمَ!

When the Sun Prostrates to the Light of Yusuf: What Is Our Duty?
The Secret of Receiving Knowledge from the Divine Teacher through the Command “Prostrate to Adam!”

In the Quranic narrative, the imagery of the sun prostrating to the light of Yusuf (Joseph) symbolizes the profound spiritual truth of submission to divine knowledge and guidance. This article delves into the deeper meaning behind the command “اسجدوا لآدم” (“Prostrate to Adam”)—not merely as a physical act, but as a metaphor for humbling oneself before the Divine Teacher, the bearer of sacred knowledge and light. Just as the sun submits to the illuminating light of Yusuf, believers are called to receive knowledge humbly from the spiritual teachers appointed by God, reflecting true obedience and inner transformation. Understanding this prostration guides us to unlock the secret of connecting with divine wisdom and fulfilling our spiritual duties in a world filled with trials and distractions.

«سجد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«السَّفِينةُ تَسجُدُ لِلرِّياح: تطيعُها و تميل بميلِها»
«سَجَدَتِ السَّفِينَةُ لِلرِّيَاحِ: خَضَعَتْ وَ مَالَتْ بِمَيْلِهَا، أطَاعَتْهَا.»
«کشتی، فرمان‌بردار باد است و طبق جهت آن متمایل می‌شود.»
+ «ناشئة اللیل – استارت‌آپ!»
«دراهم‏ الإسجاد: درَاهمُ كانت عليها صورٌ، فيها صورُ ملوكهم، و كانوا إذا رأوها سجَدُوا لها.
و هذا فى الفُرس.»
دراهمی بودند (سکّه‌هایی) که بر روی آن‌ها تصاویری نقش داشت، که شامل تصاویر پادشاهان آن‌ها می‌شد. و وقتی مردم این سکه‌ها را می‌دیدند، در برابر آن‌ها سجده می‌کردند.
و این رسم در میان فارسیان (ایران باستان) رایج بود.
این عبارت «دراهم‏ الإسجاد» به یک رسم باستانی اشاره دارد که در آن مردم در برابر سکه‌هایی که تصاویر پادشاهان و افراد برجسته بر روی آن‌ها نقش بسته بود، سجده می‌کردند. در اینجا، عبارت «سجده» نماد احترام و ادب به شخصیت‌های برجسته است که معمولاً در دوران‌های مختلف، به ویژه در شاهنشاهی‌ها، این نوع آیین‌ها دیده می‌شد.
+ «طوع»
+ «مول»
+ «اخذ»
مشتقات ریشۀ «سجد» 92 بار در آیات قرآن تکرار شده است.

دراهم‏ الإسجاد

به نور سجده کن،
آنگاه که خودِ خورشید در برابر نور سر تعظیم فرود می‌آورد!
به نور فرشتهٔ نگهبانت حرمت بگذار و در برابر او به خاک بیفت،
تا دلت جان بگیرد و سفر تازه‌ای را در معنای راستین زندگی آغاز کند.

وقتی که خورشید به نور سجده می کند، ما چه وظیفه ای داریم؟
به نور فرشته نگهبان خود احترام بگذارید
و بر او سجده کنید (از علوم نورانی‌اش بهره‌مند شوید)،
تا قلب شما زنده شود «حیاة طیّبة»،
و تجربه جدیدی از معنای زندگی واقعی را آغاز کند.
«نور، آغاز بی‌پایان!»

«السفينة تسجد للرياح»،
ظاهرا معنایش این است که کشتی به سبب باد به حرکت درآمد و به راه افتاد،
اما چرا با واژه «سجد»؟!
اینجوری بگوییم:
کشتی برای حرکت نمودن باید به باد که محرک اوست سجده نماید،
و اقرار به فضیلت او بنماید تا براه بیفتد!
قلب سلیم به نور فرشته نگهبان خود سجده میکند،
انگاری تبعیت از اوامر نورانی ذات اقدس الهی را می‌نماید.
حالا این قلب، روان و جاری می‌شود و حیات پیدا میکند و براه می‌افتد!
+ «سیر: سفر انفرادی با نور!»:
«يَا سَارَّ أَوْلِيَائِهِ»: نوری که راهِت میندازه!

وقتی که خورشید به نور سجده می‌کند، ما چه وظیفه‌ای داریم؟
اخذ علم از معلّم!
اسْجُدُوا لِآدَمَ! مَساجِدَ اللَّهِ!

واژهٔ «سجد» در قرآن، از کلیدی‌ترین مفاهیم ارتباط عبد با ربّ است.
«نور ولایت»، پیوند «عبودیت و ربوبیت» است.
در معنای ممدوح، «سجده» از جلوه‌های نور الولایة است؛
یعنی نهایت خضوع قلبی و عملی در برابر حق و نمایندگان حق.
در معنای مذموم، «سجده» هم‌ردیف حسد است؛
یعنی انحراف خضوع به سمت باطل، همان‌گونه که ابلیس با حسد، از سجده به آدم سر باز زد.

از نگاه زبان‌شناسی:
«السَّفِينةُ تَسجُدُ لِلرِّياح: تطيعُها و تميل بميلِها» — کشتی، فرمان‌بردار باد است و به هر سو که آن بوزد، متمایل می‌شود.
این تصویر، استعاره‌ای زیبا برای قلب مؤمن است که با نسیم وحی و هدایت، به سمت نور خم می‌شود.

«دراهم الإسجاد»: سکه‌هایی با تصویر شاهان که مردم با دیدنشان به احترام آن‌ها سجده می‌کردند؛ خضوعی در برابر لیدر خودشان!

حقیقت این است که قلب ما نیز می‌تواند محل سجده باشد:
وقتی نور علم الهی را از معلم ربانی و فرشتهٔ مهربان دریافت می‌کند، جان زنده می‌شود، حرکت می‌کند، عمل صالح می‌آفریند و مهربانی در میان خلق می‌پراکند.
سجدهٔ حقیقی، همین خم‌شدن دل در برابر نور ولایت و حقیقت است؛ سجده‌ای که سرچشمهٔ حیات، عمل صالح و آرامش می‌شود.

اسْجُدُوا لِآدَمَ!
اسْجُدُوا لِیُوسُفَ!
اسْجُدُوا لِ…!
… باید بدونیم: برای چه کسی سجده کنیم!

خدا مهربان است و مهربانی را دوست دارد و از ما ماموریت مهربانی خواسته!
ما میگوییم ای خدای مهربان، ما مهربانی بلد نیستیم.
خداوند میگوید من معلم مهربانی هستم! من معلم مهربانی را برای شما خلق کردم و بموقع‌اش، خود او را برای شما آشکار میکنم اما از شما میخواهم وقتی که هویت او را برای شما آشکار کردم، از او مهربانی را یاد بگیرید و از او اخذ علم کنید و برای او سجده کنید. این میشه تعبیر خواب یوسف ع!

سجده؛ رمز اخذ نور از معلم مهربانی
اسْجُدُوا لِآدَمَ!
اسْجُدُوا لِیُوسُفَ!
اسْجُدُوا لِ…!
قرآن بارها فرمان «سجده» را در موارد خاص بیان کرده است.
اما پیام مشترک همهٔ این آیات، یک اصل بنیادین است:
وقتیکه سجده میکنی، باید بدانی برای چه کسی سجده می‌کنی و چرا!
سجدهٔ حقیقی، تسلیم کامل در برابر مأموریت الهی است؛
تسلیمی که به وسیلهٔ «نمایندهٔ حق» در زمین تحقق پیدا می‌کند.
وقتی فرشتگان به آدم سجده کردند، حقیقتاً به نور ولایت الهی در وجود او سجده کردند.
وقتی خانوادهٔ یعقوب بر یوسف سجده کردند، به جایگاه الهی و مأموریت ویژهٔ او خضوع نمودند.
پیام روشن خداوند:
«من مهربانی‌ام و مهربانی را دوست دارم. شما را مأمور مهربانی کرده‌ام.
اما می‌دانم که شما به‌تنهایی مهربانی را نمی‌آموزید.
پس معلم مهربانی را برای شما خلق کردم، و در زمان مقرر او را آشکار می‌کنم.
وقتی او را شناختید، از او مهربانی بیاموزید، علم را از او اخذ کنید و در برابر این نور، سجده نمایید.»
این همان حقیقت خواب یوسف است:
خورشید و ماه و ستارگان، نماد دل‌هایی هستند که در برابر نور ولایت و مأموریت الهی، سر فرود می‌آورند.
سجدهٔ آن‌ها، نه پرستش شخص، بلکه پذیرش کامل مأموریت الهی و جریان یافتن نور مهربانی در زندگی است.
پس هرگاه خورشید قلبت به نور سجده کرد، بدانی که در مسیر حقیقی اخذ علم از معلم ربانی قرار گرفته‌ای؛ مسیری که پایانش حیات قلب، عمل صالح و مهربانی ماندگار است.

سجده خورشید بر نور!

[سورة يوسف (12): الآيات 4 الى 6]:
إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ (4)
[ياد كن‏] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت:
«اى پدر، من [در خواب‏] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم.
ديدم [آنها] براى من سجده مى‌‏كنند.»
قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ (5)
[يعقوب‏] گفت:
«اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‌‏انديشند،
زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است.
وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (6)
و اين چنين، پروردگارت تو را برمى‌‏گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى‏‌آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى‌‏كند، همان گونه كه قبلاً بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق، تمام كرد. در حقيقت، پروردگار تو داناى حكيم است.»

امام باقر علیه‌السلام در تفسیر رؤیای یوسف علیه‌السلام فرمودند:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:‏

تَأْوِيلُ هَذِهِ الرُّؤْيَا
أَنَّهُ سَيَمْلِكُ مِصْرَ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَبَوَاهُ وَ إِخْوَتُهُ،

أَمَّا الشَّمْسَ‏ فَأُمُّ يُوسُفَ رَاحِيلُ وَ الْقَمَرَ يَعْقُوبُ
وَ أَمَّا أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً فَإِخْوَتُهُ
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ سَجَدُوا شُكْراً لِلَّهِ وَحْدَهُ حِينَ نَظَرُوا إِلَيْهِ
وَ كَانَ ذَلِكَ السُّجُودُ لِلَّهِ.
این روایت یک نکتهٔ کلیدی را روشن می‌کند:
سجده‌ای که در ظاهر به سوی یوسف بود، در حقیقت برای خدا بود.
آن‌ها به مقام الهی که خداوند به یوسف داده بود، احترام گذاشتند و شکرانهٔ دیدار او را به جا آوردند.

وقتی خداوند در مسیر زندگی‌مان یک «معلم ربانی» را آشکار می‌کند که حامل نور علم و مأموریت الهی است، ما مأموریم به او خضوع کنیم و علم را از او اخذ نماییم. این خضوع، پرستش شخص نیست؛ بلکه پرستش خداست که آن مقام را به او داده است.
پس همان‌طور که خورشید و ماه و ستارگان در برابر یوسف سر فرود آوردند، قلب ما نیز باید در برابر نوری که خداوند برگزیده است سجده کند؛ تا از آن نور، مهربانی، علم و عمل صالح بجوشد و به زندگی‌مان معنا ببخشد.

همان‌طور که سجدهٔ برادران یوسف در حقیقت سجده‌ای برای خدا بود، خضوع و اطاعت در برابر اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز پرستش آنان نیست، بلکه پرستش خدا از مسیر فرمان‌برداری از حجت اوست.
در قرآن آمده است:
إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل‌عمران، 31)
اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد.
اهل‌بیت علیهم‌السلام همان «معلّمان مهربانی» هستند که خدا برای ما قرار داده است تا از نور آن‌ها، علم، ایمان، و روش زندگی خدایی را بیاموزیم.
حقیقت سجده در فرهنگ ولایت:
یعنی قلبت را در برابر نور حجت خدا فروتن کنی.
یعنی پذیرش بی‌چون‌وچرای علم، اخلاق و مسیر او.
یعنی به جای حسد و مقاومت، دل را سپردن و تسلیم شدن به حقیقتی که خدا فرستاده است.
و اینجا همان امتحانی است که بسیاری در ماجرای کربلا مردود شدند؛ چون به جای سجده بر حقیقتِ نور امام حسین علیه‌السلام، به تمناها و هوای نفس خود سجده کردند.
پس امروز اگر خورشید وجود ما قرار است به نور سجده کند، این نور چیزی جز نور ولایت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و اهل‌بیت طاهرین نیست.

این اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر همین داستان اسجدوا لآدم و اسجدوا لیوسف است.

در حقیقت، «اسجدوا لآدم» و «اسجدوا لیوسف» نمونه‌های تاریخی و تمثیلی از همان اصل همیشگی الهی‌اند که در قالب فرمان‌های مکرر قرآن آمده:
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (آل‌عمران، 32)
أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (نساء، 59)
پیوند معنایی:
اسجدوا لآدم: در حقیقت، فرمان سجده به آدم، فرمان سجده به نور ولایت الهی بود که در آدم تجلّی داشت؛ این سجده پرستش آدم نبود، بلکه اطاعت از خدا در پذیرش مقام حجت او بود.
اسجدوا لیوسف: سجدهٔ پدر و برادران یوسف، همان خضوع قلبی و سپردن زمام دل به کسی بود که خدا او را برای هدایت، نجات و مدیریت جامعه برگزیده بود.
وقتی قرآن می‌گوید:
أطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
دقیقاً همان منطق را تکرار می‌کند:
خدا را اطاعت کنید → یعنی فرمان اصلی و سرچشمهٔ همه اوامر.
رسول را اطاعت کنید → یعنی حجت و معلم مستقیم شما که بی‌واسطه از خدا می‌گیرد.
اولی الامر را اطاعت کنید → یعنی همان وارثان علم و ولایت که بعد از پیامبر، مأمور به تعلیم و هدایت شما هستند.

شیطان در ماجرای «اسجدوا لآدم» شکست خورد، چون حاضر نشد بپذیرد که راه سجده به خدا، از سجده بر حجت او می‌گذرد.
همین امروز هم اگر کسی بگوید: «من مستقیم خدا را می‌پرستم و نیازی به رسول یا امام ندارم»، در واقع دارد همان خطای شیطان را با لباس توحید تکرار می‌کند.
پس داستان‌های «اسجدوا» در قرآن، کلاس درس ابدی‌اند تا بفهمیم:
اطاعت از خدا همیشه با اطاعت از معلم ربانیِ منصوب از سوی او گره خورده است،
وگرنه عبادت، بی‌ثمر خواهد بود.

«اسجدوا لیوسف» یعنی فرمان الهی برای تعظیم و اطاعت از یک شخصیت حقوقی ملکوتی که در هر زمان در زمین مصداق حقیقی پیدا می‌کند؛ همان «معلم ربانی» که خدا او را برای هدایت و تعلیم مهربانی می‌فرستد.
شخصیت حقیقی هر معلم ربانی تاریخ انقضا دارد و طبق سنت الهی، روزی جسمش از میان ما می‌رود؛ اما شخصیت حقوقیِ نور یوسف همچنان در مسیر ولایت ادامه دارد و در هر نسل، جانشینش برپا می‌شود.
آیه‌ی کریمه می‌فرماید:
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ 👈حَتَّى إِذا هَلَكَ👉 قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (غافر، 34)
خدا هشدار می‌دهد که «هلاکت یوسف» به معنای پایان یافتن بُعد ملکی اوست، نه خاموش شدن نور ولایتش. اما کسانی که در زمان حیاتش، قلباً به او سجده نکردند و اطاعتش را نپذیرفتند، بعد از او نیز معلم جانشین را نخواهند پذیرفت. این‌گونه، محرومیت‌شان از فیض هدایت ادامه پیدا می‌کند؛ چراکه عیب در نگاه و قلب آن‌هاست، نه در نبودن نور.
+ «وصی»

«اسجدوا لیوسف» یعنی خم کردن قامت دل، نه فقط پیش روی یک انسان، بلکه در برابر حقیقتی زنده و جاری در هر زمان؛ حقیقتی که خدا به شکل یک معلم ربانی، با چهره‌ای انسانی و قلبی سرشار از نور مهربانی به ما می‌نمایاند.
این «یوسف» یک شخصیت حقیقی هم دارد که روزی، طبق سنت الهی، اجلش می‌رسد و از میان ما می‌رود. اما پشت این ظاهر، شخصیت حقوقی و ملکوتی یوسف همچنان زنده است و نسل به نسل، در جان جانشینانش ادامه پیدا می‌کند.
آیه‌ی شریفه هشدار می‌دهد:
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (غافر، 34)
«هلاکت یوسف» یعنی پایان یافتن فرصت دیدن و لمس کردن نور در قالب آن جسم و آن نگاه مهربان. و وای به حال کسانی که در زمان حضورش، قلبشان را به سجده نسپردند؛ چون همان‌ها بعد از او هم، بهانه خواهند آورد که «دیگر خدا رسولی نمی‌فرستد» و معلم جانشین را هم رد خواهند کرد.
مثل کسی که خورشید را می‌بیند و چشمانش را می‌بندد؛ وقتی خورشید غروب کند، حتی اگر صبح فردا خورشید دیگری طلوع کند، باز هم او پلک‌هایش را بسته نگه می‌دارد و می‌گوید: «دیگر روشنایی نیست».
این آیه دقیقاً در ادامه گفت‌وگوی «رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» است که قرآن در سوره غافر (آیات 28 به بعد) روایت می‌کند.
در این ماجرا، فرعون و اطرافیانش تصمیم داشتند موسی‌علیه‌السلام را بکشند. در این لحظه، یکی از افراد خاندان فرعون که ایمان خود را پنهان کرده بود، با شجاعت به دفاع از موسی پرداخت و سخنرانی پرحکمت و تاریخی خود را آغاز کرد:
ابتدا با منطق عقلانی و دینی به آنان هشدار داد که اگر موسی راستگو باشد و او را بکشند، گرفتار عذاب خدا می‌شوند؛ و اگر دروغگو باشد، ضرری به شما نمی‌رسد (آیه 28).
سپس به تاریخ و سنت الهی اشاره کرد که امّت‌ها چگونه با پیامبران خود برخورد کردند و چه عاقبتی یافتند.
در این بستر است که آیه 34 را بیان می‌کند: یادآوری داستان یوسف‌علیه‌السلام.
این مؤمن آل‌فرعون خطاب به قوم خود گفت:
«یوسف پیش از این با دلایل روشن آمد، اما شما همواره در حقانیت او شک داشتید، تا زمانی که هلاک شد (از دنیا رفت). آنگاه گفتید: خدا بعد از او هرگز رسولی برنخواهد فرستاد.»
این سخن چند نکته کلیدی دارد:
یادآوری یک الگوی تکرارشونده: مردم در زمان حیات پیامبر، یا در پذیرش او تردید دارند یا بهانه می‌گیرند؛ و پس از وفات او، یا دچار یأس می‌شوند یا به انکار جانشین بعدی او می‌پردازند.
هشدار به فرعونیان: همان‌گونه که مردم پس از یوسف درِ هدایت را به روی خود بستند، شما نیز اگر موسی را از میان بردارید، دچار همان گمراهی خواهید شد.
اشاره به سنت جانشینی پیامبران: شخصیت حقیقی پیامبران پایان می‌پذیرد (وفات)، اما شخصیت حقوقی رسالت و ولایت ادامه دارد؛ و انکار معلم بعدی، به معنای انکار کل مسیر نورانی الهی است.
به این ترتیب، آیه 34 در حقیقت بخشی از یک استدلال تاریخی-ایمانی است که مؤمن آل‌فرعون برای بازداشتن قومش از قتل موسی به کار می‌برد.

همان‌طور که کشتی برای باد «سجده» می‌کند و با میل و جهت آن حرکت می‌گیرد، قلب انسان هم برای به حرکت درآمدن نیاز دارد که با «باد تقدیرات الهی» هماهنگ شود.
اگر دل خود را هم‌سو با جریان حکیمانه تقدیرات قرار دهی، نور «رضایت» و «ولایت» را در جانت حس می‌کنی؛ اما اگر در برابر این جریان بایستی و به جهت مخالف بروی، گرفتار «نارضایتی» و تاریکی «حسادت» خواهی شد.
این همان معنای عمیق «السفینةُ تَسجُدُ للرِّياح» است؛
یعنی فرمان‌بری آگاهانه و میل قلب به سمت اراده الهی.

زیباترین عبارتی که برای فهم واژه «سجد» در کتب لغت به کار من آمد، همین است:
السفینةُ تَسجُدُ للرِّياح: فرمان‌بردارِ آن می‌شود و با میلِ آن متمایل می‌گردد.
همین معنا با واژه‌های دیگری چون «طوع» و «عبد» نیز هم‌خوانی دارد.
و نیز عبارت:
دراهمُ الإسجاد: سکه‌هایی که بر آنها تصاویری – از جمله تصاویر پادشاهان – نقش شده بود، و مردم با دیدن آن‌ها در برابرشان سجده می‌کردند. این رسم در میان فارس (ایران باستان) رایج بود.
این دو مثال لغوی، به شکل نمادین، عمق مفهوم سجده را روشن می‌کنند:
وقتی فرشتۀ مهربان «ملک موکّل» در ملکوت قلب اهل یقین، خود را به صورت تمثال نورانیِ «معلم ربانی» آشکار می‌کند، این همان حالتی است که گویی عکس معلم ربانی را بر روی یک سکه یا اسکناس نورانی می‌بینی؛ علمی که از آل محمد‌(ع) به قلبت می‌رسد و در دل شرایط، بر کف قلبت قرار می‌گیرد.
در این لحظه، احراز هویت معلم ربانی در ملکوت قلب اتفاق می‌افتد؛ و وقتی قلب، این هویت را شناخت و مطابق میل او اقدام کرد، این عمل، تأویل اهل سجده است. انگار در این «رشوهٔ علمی و پولی» که دریافت کرده‌ای، بر روی آن سکه یا اسکناس ملکوتی، عکس و تمثال نورانی معلم ربانی‌ات را می‌بینی — همان «شاهد و مشهود».
این هدیهٔ علمی، قلب را «تَهوی إلیهم» می‌کند؛ و این جریان ولایت، با واژه «سجده» معنا می‌یابد.
چه زیباست که عبارت «دراهمُ الإسجاد» همین حقیقت را به ما می‌فهماند.
در داستان یوسف(ع)، گویی وقتی برادران او به حضورش رسیدند، چشمانشان بر «سکه‌ای» افتاد که عکس یوسف بر آن نقش بسته بود و بی‌اختیار، به احترامش «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» شدند.
و این همان لحظه‌ای بود که زلیخا گفت: «الآن حصحص الحق».

در قرآن، سوگند الهی آمده است:
«وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» (البروج، ۳)
«شاهد» همان گواه و بیننده است و «مشهود» آن چیزی که دیده می‌شود.
اما در مسیر نور ولایت، این آیه عمق تازه‌ای پیدا می‌کند:
وقتی قلبِ اهل یقین، تمثال نورانی معلم ربانی خود را – که ملک موکّل قلبش در شرایط خاص آشکار می‌سازد – مشاهده می‌کند، او «مشهود» است و قلب سالک، «شاهد».
این دیدار قلبی، «لقی – ملاقات»، صرفاً یک تصویر ذهنی یا تخیل نیست؛ بلکه نوعی شناخت و احراز هویت است که در ملکوت رخ می‌دهد. همان‌گونه که کسی سکه‌ای در دست دارد و تصویر صاحب قدرت بر آن نقش بسته است، اهل یقین هم در حوادث و تقدیرات الهی، «سکهٔ علمی» را می‌یابند که بر آن نقش و تمثال نورانی معلم ربانی‌شان دیده می‌شود.
در این لحظه، سجده یعنی تمایل کامل و فرمان‌بری قلب از این نور شناخته‌شده.
این همان تأویل حقیقی آیه «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» در داستان یوسف(ع) است.
زلیخا در لحظه آشکار شدن همین حقیقت نورانی در ملکوت قلبش گفت: «الآن حصحص الحق»؛
یعنی حالا که پرده‌ها کنار رفته، نور هویت یوسف عیان شده و سجدهٔ حقیقی معنا یافته است.
این همان پیوندی است که بین «شاهد و مشهود»، «دراهم الإسجاد» و مفهوم «سجده» برقرار است؛ گواهی قلبی به نور ولایت یوسف و تسلیم شدن در برابر آن.

در کتاب‌های لغت، این عبارت زیبا و مهم نیز در مورد واژۀ «سجد» آمده است:
نساء سجد: یعنی زنانی که چشمانشان حالت «فاتر» دارد (خمار، سنگین و آرام)
و توضیح داده‌اند:
الإسجاد الإطراق و إدامة النظر في فتور و سكون؛
یعنی پایین انداختن نگاه و طولانی کردن دیدن، در حالتی از آرامش و سکون.
عين ساجدة: چشمی که نرم، آرام و نیمه‌خمار است.
اینجا «سجده» صرفاً به معنای فیزیکی پیشانی بر زمین گذاشتن نیست؛
بلکه یک حالت قلبی-رفتاری از اطاعت، تبعیت و هماهنگی است.
همان‌طور که اهل لغت‌ گفته‌اند، این حالت چشم، نشانهٔ آن است که زن با نرمی و آرامش، مطیع همسر است و حرکات و رفتارش را «تطيعُه و تميل بميلِه» یعنی مطابق میل و گرایش او تنظیم می‌کند.
وقتی می‌گویند: أَسْجَدَ عينَه یعنی «چشم خود را پوشاند» یا «نگاهش را نرم و مطیع کرد»؛
و این دقیقاً همان بُعد رفتاری سجده است:
هماهنگی کامل و آرامش‌بخش با محبوب و صاحب اختیار.
این معنا در ساحت ولایت، تشبیه لطیفی است:
اهل یقین، وقتی هویت نورانی معلم ربانی خود را در قلب می‌شناسند، نسبت به او چنین نرمی، آرامش و تبعیتی پیدا می‌کنند؛ نگاه قلبشان آرام می‌شود، حرکاتشان با میل او همسو می‌گردد، و این همان اطاعت حقیقی است که «سجده» نام دارد.
و آن عبارت «ای و ربی» که در قرآن و مقالۀ «ایوالله» آمده، نوعی تأیید قلبی و سوگند به حقیقت است؛ مثل این که بگویی: «بله، به خدا سوگند که این تبعیت راستین است.»

«سُجَّداً لِلَّهِ»، یعنی مایل و خم شده برای خدا؛
از این‌جا گرفته شده که می‌گویند:
سجدت النخلة وقتی که درخت خرما به یک سمت خم شود،
و أسجدت الناقة یعنی شتر را به حالت خمیده و نشسته درآورده‌ای تا بتوانی سوارش شوی.
تصویر شتر خیلی گویاست:
شتر وقتی می‌خواهد کسی را سوار کند، باید زانو بزند، بدنش را پایین بیاورد و آرام بگیرد. این لحظه، نوعی «تسلیم کامل» و «پذیرش» است. همین را در لغت «سجده» گفته‌اند.
حالا این را بیاوریم در زندگی معنوی:
گاهی آیات الهی و تقدیراتی سر راهت می‌آیند که به ظاهر تلخ یا ناخواسته‌اند.
میل نداری آن‌ها را بپذیری.
ولی «سجده» یعنی بگذاری همین آیات و تقدیرات – با همه‌ی ظاهر سختشان – بر تو «سوار شوند» و تو را به مقصدی برسانند که حکمت الهی برایت در نظر گرفته.
این حالت همان چیزی است که می‌توان اسمش را گذاشت «برک»؛
مثل زانو زدن شتر برای سوار کردن.
و در یک تشبیه لطیف‌تر، این همان عشقی است که مادر به فرزندش دارد:
با تمام وجودش تسلیم نیازهای اوست، حتی اگر سختی ببیند، و با میل قلبی او را حمل و خدمت می‌کند. این هم نوعی «پرستش» در معنای لطیف کلمه است؛
«پرستش» یعنی عبادت با مهر و تبعیت.
+ «نکح: نَكَحَ‏ النّعاسُ عَيْنه! نكحه الدواء! إذا خامره و غلبه»

«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»
یعنی جایگاه سجده، جایگاه تعلیم و هدایت، و صاحبان حقیقی این جایگاه، فقط برای خدا هستند و انتخاب این صاحبان، کار خود خداست؛
در واقع این انتخاب به دست آل‌محمد علیهم‌السلام انجام می‌گیرد.
وقتی می‌گوید «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»، یعنی مبادا در این جایگاه مقدس، کسی غیر از منتخبین الهی را شریک کنید؛ مبادا دل و ذهن خود را در مشورت، مشارکت، و تبعیت، به کسانی بسپارید که خدا و حجت او آن‌ها را نصب نکرده‌اند. این کار همان است که قرآن در جای دیگر با تمثیل «شرکای متشاکسون» بیان کرده: مردی که چند ارباب ناسازگار دارد و از هر طرف کشیده می‌شود، نه آرامش دارد، نه مسیر واحدی را می‌رود.
پس «مسجد» در این نگاه، فقط محل فیزیکی عبادت نیست؛ بلکه نامی شریف برای «معلم ربانی» است، که سخنش، اندیشه‌اش، و روشش، توسط آیات محکم الهی تأیید شده است. آیات محکم، در حقیقت ستون‌های این مسجد‌اند که سقف هدایت را نگاه می‌دارند.

«مساجد» همان قلوبی هستند که به محل سجده برای حقیقت نور الهی تبدیل شده‌اند، و صاحبان این قلوب، همان معلمان ربانی‌اند که خدا در هر عصر نصب می‌کند؛ سجده کردن به آن‌ها یعنی میل و تبعیت کامل از هدایتشان، بی‌آنکه شریکی برای خدای مهربان قرار دهیم.

سجده یعنی اطاعت بی‌چون‌وچرا از مافوقی که خدا تعیین کرده است،
و این مافوق در نظام الهی، همان معلم ربانی منتخب خداست.
در ظاهر، سجده نوعی ادای احترام ظاهری است، اما حقیقت باطنی آن بسیار عمیق‌تر است:
«السجدة النور الولایة»
یعنی سجده، در باطن، یک پیوند نورانی است که قلب انسان را به ولایت حقیقی متصل می‌کند.
وقتی انسان به حقیقت سجده می‌کند، در واقع هویت تمثال نورانی معلم ربانی را در ملکوت قلب خود احراز کرده است. این تمثال نورانی، همان صورت باطنی حجت الهی است که ملک موکل، در جان مؤمن به نمایش می‌گذارد.
پس حقیقت سجده این نیست که فقط پیشانی بر خاک بگذاری، بلکه این است که قلبت در برابر هدایت نورانی معلم ربانی خم شود، میل پیدا کند، و تصمیم‌هایش را همسو با هدایت او بگیرد؛
همان «تُطیعُه و تمیل بمَیلِه» که در لغت‌شناسی «سجد» آمده است.
این‌جاست که سجده، از یک حرکت فیزیکی، به یک عمل قلبیِ ولایت‌پذیری تبدیل می‌شود، و از آن‌جا به بعد، نور هدایت او بر مسیر زندگی‌ات حاکم خواهد شد.

امام صادق علیه السلام:
وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ‏
قَالَ
مُسْتَطِيعُونَ لِلْأَخْذِ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْكِ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِكَ ابْتُلُوا
.
از امام صادق (ع) در مورد آیه شریفه
«وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»
(در حالی که سالم بودند، به سجده دعوت می‌شدند) سؤال شد.
امام فرمودند:
«سالم» یعنی اینکه توانایی انجام دستورات و ترک منهیات را داشتند،
و با همین توانایی مورد آزمایش قرار گرفتند.

این حدیث امام صادق علیه‌السلام خیلی زیبا حلقه‌ی مفقوده‌ی بحث سجده را روشن می‌کند؛ چون توضیح می‌دهد که سجده فقط یک حرکت بدنی نیست، بلکه یک امتحانِ فهم و انتخاب است.
آیه می‌گوید:
«وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»
و امام می‌فرمایند:
یعنی این‌ها در حالی به سجده دعوت می‌شدند که «سالم» بودند؛ یعنی توانایی کامل داشتند برای گرفتن آنچه مأمور به آن بودند و ترک آنچه نهی شده بودند. و همین، محل ابتلاءشان بود.
کلید فهم این سلامتی
سلامت در این‌جا، فقط به معنای سالم بودن اعضای بدن نیست، بلکه یعنی قلب و عقل سالمی داشتند که می‌توانست نور و ظلمت را تشخیص دهد.
خدا با آفرینش این قلب، امکان دریافت امر و نهی را به ما داده است.
این همان «سلامت فطرت» است:
ابزار فهم نور و تاریکی سر جایش است، هیچ عذر قاطعی وجود ندارد.
نقش نور در رساندن امر به قلب
نور، واسطه‌ی ملکوتی انتقال فرمان الهی به قلب است.
اگر نور نباشد، قلب پیام را نمی‌گیرد؛
و اگر قلب نخواهد، با وجود نور هم اطاعت نمی‌کند.
«نور – قلب – اراده انسان»

اختیار، راز امتحان سجده

امام می‌فرمایند:
«بِذَلِكَ ابْتُلُوا» یعنی همین که می‌توانند بفهمند و می‌توانند انتخاب کنند، ولی مجبور نیستند، همان ابتلاء است.
این‌جاست که حقیقت سجده، به معنای اطاعت آگاهانه، خودش را نشان می‌دهد:
نه یک فشار بیرونی، نه یک حالت غریزی و طینتی، بلکه تصمیم قلب برای همسویی با نور.

سجده در ملکوت، امتحانی است که از هر انسانی گرفته می‌شود:
اگر نور «اسجدوا لآدم» به قلبش برسد، و قلبش سالم باشد و بفهمد، آن‌وقت یا خودش را خم می‌کند و اطاعت می‌کند، یا گردن‌کشی می‌کند و رد می‌شود.
سلامت قلب یعنی قدرت فهمیدن و امکان انتخاب؛
و سجده یعنی استفاده درست از این امکان.

وقتی فرمان ملکوتی «اسْجُدُوا لِآدَمَ» صادر شد، حقیقتی آشکار شد که تا امروز ادامه دارد:
سجده، فقط خم کردن پیشانی بر خاک نیست، بلکه اطاعت آگاهانه از امر الهی است.
نورِ ولایت، این فرمان را به قلب‌ها می‌رساند؛
و قلب، ابزار فهم و تشخیص نور و ظلمت است.
اگر قلب سالم باشد، فرمان را می‌گیرد و معنایش را می‌فهمد.
این سلامت قلب، همان است که قرآن در آیه «وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» یاد کرده است.
امام صادق علیه‌السلام این «سالم بودن» را چنین تفسیر می‌فرمایند:
یعنی توانایی کامل داشتند برای گرفتن آنچه مأمور به آن بودند و ترک آنچه نهی شده بودند؛ و همین، محل ابتلای آنان بود.
پس، «سلامت» یعنی این‌که نور خلق شده تا فرمان الهی را به قلب برساند، و قلب خلق شده تا قبض و بسط این نور را درک کند. صاحب این قلب، مختار است: یا از فرمان نورانی خدا اطاعت کند، یا آن را رها کرده و دنبال خواهش نفس خود برود.
این‌جاست که حقیقت سجده رخ می‌نماید:
احراز هویت تمثال نورانی معلم ربانی در ملکوت قلب؛
یعنی همسویی ارادی با ولایت، حتی اگر فرمان الهی به ظاهر تلخ یا سنگین بیاید. این همان آزمون ازلی کربلاست که ابلیس در آن مردود شد، و مومنان راستین در هر زمان باید در آن سربلند شوند.

ریشه‌ی سقوط شیطان و هر که راه او را می‌رود، یک عیب پنهان ولی مرگ‌آور است: حسد.
ابلیس با عبادت ظاهری مشکل نداشت، با ذکر و سجده بر خاک نورانی آدم ع مشکل داشت؛
مشکلش این بود که نمی‌خواست در برابر تمثال نورانی معلم ربانی که خدا او را برگزیده، اعتراف به فضل علمی و مقام او کند.
👈این عدم اقرار، یعنی اعتراض خاموش به تقدیر خدا.👉
همین بیماری در امت‌ها تکرار می‌شود. «داءُ الاُمَم، الحسد»
خداوند در هر عصر، با قرار دادن یک امتحان ولایی، پرده را کنار می‌زند تا معلوم شود چه کسی واقعاً راضی به تقدیر الهی است و چه کسی مثل اهل کوفه، سال‌ها شعار دوستی آل محمد علیهم‌السلام داده، اما در دل، با حسد و خودخواهی، از پذیرش فرمان نورانی آنان سر باز می‌زند.
واقعه‌ی کربلا اوج همین امتحان بود.
امام حسین علیه‌السلام تمثال نورانی ولایت در زمین بود، اما بسیاری از همان‌هایی که دم از محبت می‌زدند، به محض اینکه فرمان آن حضرت با میل و خواسته‌شان سازگار نبود، چهره‌ی واقعی‌شان آشکار شد.
حسد به جایگاه علمی و معنوی معلم ربانی، بهانه‌جویی، و نارضایتی از تقدیر الهی، آن‌ها را از سجده‌ی حقیقی بازداشت.
در واقع، سجده نکردن به آدم همان سجده نکردن به حسین است، و هر کس این امتحان را نپذیرد، گرچه هزار رکعت نماز بخواند، در حقیقت در جرگه‌ی «لا یسجد»‌ها قرار می‌گیرد.

آیه‌ی
﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ﴾ (قلم: ۴۲)
در کنار آیه‌ی بعد: ﴿وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾،
یک صحنه‌ی تکان‌دهنده از قیامت را به تصویر می‌کشد.
“يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ” در فرهنگ عربی یک کنایه است، یعنی پرده از حقیقت برداشته می‌شود و شدت و سختیِ حادثه آشکار می‌گردد. مثل وقتی کسی در جنگ دامنش را بالا می‌زند تا آماده‌ی دویدن یا مقابله شود؛ یعنی وقت عمل و جدیت فرا رسیده.
در آن روز، حقایق ولایت و نور اهل‌الله برای اهل حسادت آشکار می‌شود، همان حقیقتی که در دنیا پشتِ حجاب حسد بود.
“و يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ” یعنی دعوت می‌شوند به همان اطاعتی که در دنیا بارها از آن خواسته شده بودند؛ اطاعتِ قلبی و تسلیم در برابر تمثال نورانی معلم ربانی منتخب خدا.
“فَلا يَسْتَطيعُونَ”: اما دیگر توانایی انجام آن را ندارند؛ نه از این جهت که بدنشان نمی‌تواند خم شود، بلکه قلبشان در دنیا آن نرمش و تواضع را پیدا نکرده و حالا قفل شده است.

این آیه و آیه‌ی بعد، دقیقاً همان نکته را می‌گویند که امام صادق‌علیه‌السلام فرمود:
در دنیا، «سالم» بودند یعنی توان فهم و اختیار داشتند، اما حسد و سرکشی نگذاشت در برابر ولیّ خدا سجده کنند. روز قیامت هم وقتی حقیقت ولایت آشکار شد، دیگر دیر است؛ قلبی که در دنیا سجده نکرده، در آخرت خم نمی‌شود.

حسد؛ ریشه‌ی سقوط شیطان!
… و پرده‌برداری از این داستان تکراری در قیامت (در ملک و در ملکوت)
ریشه‌ی سقوط شیطان و هر که راه او را می‌رود، یک عیب پنهان اما مرگبار است: حسد.
شیطان حاضر نشد به تمثال نورانی معلم ربانی که خدا برگزیده بود، سجده کند و به فضل علمی و ولایت او اقرار نماید. این همان مرض قلبی است که نمی‌خواهد تقدیر الهی را بپذیرد، حتی اگر روشن باشد که خدا آن را انتخاب کرده است.
در کربلا، خداوند این حقیقت را آشکار کرد.
بسیاری که در ظاهر خود را دوست‌دار آل محمد‌علیهم‌السلام نشان می‌دادند، با امتحان ولایت، رسوا شدند؛
حسد و دنیاطلبی‌شان اجازه نداد حقیقت را بپذیرند.
آن‌ها مثل اهل کوفه، دروغین دم از محبت می‌زدند اما در باطن، با تقدیر خداوند دشمنی می‌کردند.
قرآن کریم درباره‌ی چنین افرادی در قیامت می‌فرماید:
﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ﴾ (قلم: ۴۲)
در آن روز، پرده از حقیقت ولایت و امتحان الهی برداشته می‌شود و مردم به سجده و اطاعت از همان ولیّی که در دنیا دعوت شده بودند، فراخوانده می‌شوند؛ ولی دیگر نمی‌توانند.
در ادامه می‌فرماید:
﴿وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾ (قلم: ۴۳)
یعنی در دنیا سالم بودند، توان فهم نور و ظلمت و اختیار عمل داشتند، اما حسد، عناد و خودخواهی نگذاشت تسلیم شوند.
پس «فَلا يَسْتَطيعُونَ» در قیامت، نتیجه‌ی همان لجاجت دنیایی است؛
قلبی که در دنیا نرم نشد، در آخرت قفل می‌شود.

امام صادق علیه السلام:
وَ أَمَّا سُجُودُ يَعْقُوبَ‏ لِوَلَدِهِ‏ فَإِنَّ السُّجُودَ لَمْ يَكُنْ لِيُوسُفَ
وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنْ يَعْقُوبَ وَ وُلْدِهِ طَاعَةً لِلَّهِ تَعَالَى وَ تَحِيَّةً لِيُوسُفَ ع
كَمَا أَنَّ السُّجُودَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ ع
فَسُجُودُ يَعْقُوبَ وَ وُلْدِهِ وَ يُوسُفُ مَعَهُمْ شُكْراً لِلَّهِ تَعَالَى بِاجْتِمَاعِ الشَّمْلِ
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُ يَقُولُ فِي شُكْرِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ‏ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ‏ الْآيَةَ.

سجده‌ی یعقوب و حقیقت آن:
امام صادق‌علیه‌السلام فرمودند:
سجده‌ی یعقوب‌علیه‌السلام برای فرزندش یوسف، سجده‌ی عبادتی برای یوسف نبود، بلکه اطاعت از فرمان خدا و تحیتی احترام‌آمیز نسبت به او بود. همان‌گونه که سجده‌ی فرشتگان برای آدم‌علیه‌السلام، عبادت آدم نبود، بلکه عبادت خدا از طریق پذیرش برتری و فضیلت الهیِ به ودیعه گذاشته‌شده در آدم بود.
سجده‌ی یعقوب و فرزندانش، همراه با یوسف، شکر الهی برای جمع‌شدن دوباره‌ی خاندان پس از سال‌ها فراق و رنج بود. شاهدش همان دعای یوسف در آن لحظه است:
﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الأحاديث…﴾ (یوسف: ۱۰۱)
این حدیث یک اصل مهم را روشن می‌کند:
حقیقت سجده، تسلیم و اعتراف به فضیلت الهی در دیگری است، نه پرستش شخص.
چه در ماجرای فرشتگان با آدم، چه در داستان یعقوب با یوسف، «مَسجود» همان تجلی فضیلت و نور الهی است، و مسجودله حقیقی همواره خداوند است.
پس دشمنی با مسجودِ الهی، در حقیقت دشمنی با فرمان‌دهنده‌ی این سجده یعنی خداست.
و همین‌جاست که ریشه‌ی حسد آشکار می‌شود:
حسود نمی‌خواهد به فضیلتی که در دیگری نهاده شده اقرار کند؛
همان مرضی که شیطان را ساقط کرد، و در کربلا نیز بسیاری را رسوا ساخت.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:‏
تَأْوِيلُ هَذِهِ الرُّؤْيَا أَنَّهُ سَيَمْلِكُ مِصْرَ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَبَوَاهُ وَ إِخْوَتُهُ،
أَمَّا الشَّمْسَ‏ فَأُمُّ يُوسُفَ رَاحِيلُ
وَ الْقَمَرَ يَعْقُوبُ
وَ أَمَّا أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً فَإِخْوَتُهُ
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ سَجَدُوا شُكْراً لِلَّهِ وَحْدَهُ حِينَ نَظَرُوا إِلَيْهِ
وَ كَانَ ذَلِكَ السُّجُودُ لِلَّهِ.

خورشید، که در واقع، خود نماد عظمت و نور است؛
در خواب زیبای یوسف ع، می‌بینیم که این خورشید، خود در برابر نور یوسف ع سجده می‌کند.
این نور، در حقیقت نماد علم و معرفت و معلم است.
انگاری خورشید، آن‌گونه که در آسمان می‌درخشد، نمی‌تواند بی‌علم و بی‌معرفت باشد.
در حقیقت خورشید با علم و معرفت به مقام یوسف ع، برای او سجده میکند.
پس سجده کردن خورشید به نور، چیزی جز آموختن و دریافت علم از معلم نیست.
در اینجا، معلم همچون نوری است که به خورشید علم می‌دهد تا روشنایی‌اش کامل شود.
ما نیز باید همانند خورشید عمل کنیم.
ما برای درک حقیقت و رسیدن به کمال، باید به نور علم سجده کنیم.
سجده‌کردن یعنی تسلیم شدن در برابر حقیقت و درک عمیق‌تری از جهان.
همان‌طور که خورشید برای تاباندن نور خود به منبعی عمیق نیاز دارد، ما نیز برای روشن شدن و رشد، باید علم را از معلم دریافت کنیم.
معلم، منبع نور ماست که ما را از تاریکی جهل به روشنایی علم می‌برد.
وقتی خورشید به نور سجده می‌کند، در واقع یک فرآیند تکامل رخ می‌دهد.
این تکامل نه تنها در جهان مادی بلکه در جهان معنوی نیز جاری است.
انسان نیز باید از معلم خود نور علم بیاموزد و برای معلم سجده کند، تا مسیر رشد و ترقی خود را طی کند. این میشه داستان زیبای «اسْجُدُوا لِآدَمَ!»
این آیه‌ای که در قرآن آمده، اشاره به سجده‌ای دارد که ملائکه در برابر آدم ع انجام دادند.
این سجده نه به‌خاطر جسم آدم، بلکه به‌خاطر علم و معرفت‌ای بود که خداوند به آدم آموخته بود.
در واقع، سجده بر آدم ع، نماد احترام به علم و آموزه‌ها است.
به همین شکل، ما نیز باید در برابر علم و معلمین خود به تواضع و ادب بایستیم.
«مساجد الله»:
مساجد در اینجا نه تنها به مکان‌های عبادت اشاره دارند، بلکه به‌طور نمادین به مکان‌های علم و معرفت نیز اشاره دارند. همان‌طور که سجده در مساجد صورت می‌گیرد، در هر مکانی که انسان علم و نور را دریافت کند، باید در برابر آن تواضع کند و احترام بگذارد.

[سورة طه (20): الآيات 116 الى 125] :
«اسْجُدُوا لِآدَمَ»
داستان مرجع برای درک و فهم همه مطالب و واژه‌ها!

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ (116)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.» پس، جز ابليس كه سر باز زد [همه‏] سجده كردند.
فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏ (117)
پس گفتيم: «اى آدم، در حقيقت، اين [ابليس‏] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك‏] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره‌‏بخت گردى.»
إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ (118)
در حقيقت براى تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مى‌‏شوى و نه برهنه مى‌‏مانى.
وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ (119)
و [هم‏] اينكه در آنجا نه تشنه مى‏‌گردى و نه آفتاب‌‏زده.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (120)
پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: «اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمى‌‏شود، راه نمايم؟»
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ (121)
آنگاه از آن [درخت ممنوع‏] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود. و [اين گونه‏] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏ (122)
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وى را] هدايت كرد.
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏ (123)
فرمود: «همگى از آن [مقام‏] فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر كس از هدايتم پيروى كند نه گمراه مى‏‌شود و نه تيره‏‌بخت.»
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ (124)
و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‌‏كنيم.»
قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)
مى‌‏گويد: «پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟»

[سورة الإسراء (17): الآيات 61 الى 65] :
«اسْجُدُوا لِآدَمَ»

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً (61)
و هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد» پس [همه‏] جز ابليس سجده كردند. گفت: «آيا براى كسى كه از گل آفريدى سجده كنم؟»
قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً (62)
[سپس‏] گفت: «به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود]؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعاً فرزندانش را -جز اندكى [از آنها]- ريشه‌‏كن خواهم كرد.»
قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)
فرمود: «برو كه هر كس از آنان تو را پيروى كند مسلماً جهنم سزايتان خواهد بود كه كيفرى تمام است.
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)
و از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده»، و شيطان جز فريب به آنها وعده نمى‏‌دهد.
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلاً (65)
«در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلطى نيست، و حمايتگرى [چون‏] پروردگارت بس است.»

[سورة البقرة (2): آية 34]:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (34)
و چون فرشتگان را فرموديم: «براى آدم سجده كنيد»، پس بجز ابليس -كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد- [همه‏] به سجده درافتادند.

[سورة الأعراف (7): الآيات 10 الى 11] : « اسْجُدُوا لِآدَمَ »

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ‏ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (10)
و قطعاً شما را در زمين قدرت عمل داديم، و براى شما در آن، وسايل معيشت نهاديم، [اما] چه كم سپاسگزارى مى‌‏كنيد.
وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ‏ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (11)
و در حقيقت، شما را خلق كرديم، سپس به صورتگرى شما پرداختيم؛ آنگاه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.» پس [همه‏] سجده كردند، جز ابليس كه از سجده‏‌كنندگان نبود.

[سورة الكهف (18): الآيات 50 الى 52] : « اسْجُدُوا لِآدَمَ »

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ
أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي
وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ
بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً (50)
و [ياد كن‏] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم:
«آدم را سجده كنيد،»
پس [همه‏] -جز ابليس- سجده كردند، كه از [گروه‏] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد.
آيا [با اين حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‌‏گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (51)
[من‏] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم.
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
و [ياد كن‏] روزى را كه [خدا] مى‏‌گويد: «آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»، پس آنها را بخوانند و[لى‏] اجابتشان نكنند، و ما ميان آنان ورطه‏‌اى قرار دهيم.

اهل حسادت، بر نور ولایت سجده نمی‌کنند!

امام رضا علیه السلام:
وَ مَثَلُ المُؤمِنينَ في قَبولِهِم وَلاءَ أميرِ المُؤمِنينَ في يَومِ غَديرِ خُمٍّ
كَمَثَلِ المَلائِكَةِ في سُجودِهِم لآِدَمَ،
و مَثَلُ مَن أبَى وَلايَةَ أميرِ المُؤمِنينَ في يَومِ الغَديرِ مَثَلُ إبليسَ
.
حكايت مؤمنانى كه در روز غدير خم، ولايت امير مؤمنان را پذيرفتند،
حكايت فرشتگان است كه در برابر آدم عليه السلام سجده كردند
و حكايت كسانى كه در روز غدير، ولايت امير مؤمنان را نپذيرفتند،
حكايت ابليس است [در سرپيچى از دستور خداوند براى سجده بر آدم عليه السلام].

وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ 
طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ

سجدۀ سایه‌ها، آنهم بالغدو و الآصال به چه معناست؟!
«ظل المؤمن يسجد طوعا و ظل الكافر يسجد كرها
و هو نموهم و حركتهم و زيادتهم و نقصانهم.»
اینکه حتی اونیکه ظاهرا سجده نمیکنه، اما چه بخواهد و چه نخواهد باید بر نور ولایت سجده کند چرا که ظلاله یسجد! مطلب بسیار مهمی است.
+ «ظلل»: در معنای ممدوح شخصیت اهل نور و در معنای مذموم، شخصیت اهل حسادت است.
شنیدی میگن: کجایی؟ جواب میده: زیر سایۀ شما!
سایه اشاره به همون شخصیت فرد داره! چه ممدوح و چه مذموم!
کسی که خدا رو سجد نمیکنه، وقتی خدا دستور میده و میگه: بمیر! آیا نمیمیره و میگه نه نمیمیرم و تو نمیتونی منو بمیرانی؟! باید سجده کنه و نمیتونه سجده نکنه!
«انگاری پيكرش به سجده مى‏‌افتد ولى قلب او سجده نمى‌‏كند
اهل حسادت و معارین، جسما سجده میکنن و به صاحب نور خود ظاهرا عرض ارادت مینمایند اما قلبا هیچوقت اقرار به فضیلت علمی او ننموده و نور خود را باور نداشته و دلشون نمیخواد به این علوم نورانی عامل باشند و قلبا نورشونو اصلا دوست ندارند، تا اینکه بالاخره مهلتشان برای اینکه اختیارا به نور ولایت سجده کنند تمام می‌شود و بغتة، نوبت سجدۀ اجباری و تسخیری آنها فرا میرسد که باید، چه بخواهند و چه نخواهد، سجده نمایند اما زمانی سجده میکنند و زمانی مثل فرعون میگویند که آلآن آمنت برب موسی و هارون که دیگه دیر شده!
اما اینکه خدا در دوران مهلت اختیار داده تا اختیارا سجده کنه برای اینه که مشمول ثواب بشه وگرنه کیه که بتونه در ملک لایزال الهی برای خدای خودش شاخ و شونه بکشه و هر کاری دلش میخواد بکنه! اینکه خدا اجازه میده ملعونی سر حسین ع رو در کربلا از تن جدا کنه، این رو باید دانست که برای اهل بیت ع این داستان تکراری کربلا یک ماموریت است و امتحانی برای اهل کوفه که خودشون دوست آل محمد ع نشون میدن اما قلبا پشت به نور ولایت و هدایت کرده اند و در این امتحان الهی و فتنه ای که تکرار کربلاست چه بصورت قتل و چه تهمت به اهل نور و اهل ایمان، اینجاست که دست معارین رو میشه و خودشونم میفهمن که چقدر قلب پلید و کثیفی دارند. پس داستان سجدۀ اختیاری و اجباری اینچنین است.

وَ أَمَّا مَنْ لَمْ يَسْجُدْ فَظِلُّهُ يَسْجُدُ لَهُ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ

[سورة الرعد (۱۳): الآيات ۱۲ الى ۱۵]
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (۱۵)
و هر كه در آسمانها و زمين است -خواه و ناخواه- با سايه‌‏هايشان، بامدادان و شامگاهان، براى خدا سجده مى‏‌كنند.
ترجمه‌های دیگر:
و هر كه در آسمانها و در زمين است، حتى سايه آنها در صبح و عصر طوعا و كرها (خواه و ناخواه) خدا را سجده ميكنند.
و هر كه در آسمان‏ها و زمين است و سايه‌‏هايشان خواه و ناخواه سپيده‏‌دمان و ديرگاه عصرها خداى را سجده مى‏‌برند.
كسانيكه در آسمانها و زمينند سجده ميكنند خدا را برغبت و اشتياق و يا باجبار و الزام
و سايه‏‌هاى آنها در صبح و شام خدا را سجده ميكنند.
و آنچه در آسمان‏ها و زمين است، با سايه‌‏هايشان، بامدادان و شامگاهان، خواه و ناخواه فقط براى خدا سجده مى‏كنند.
و هر كه و هر چه در آسمان‏ها و زمين است خواه و ناخواه براى خدا سجده مى‌‏كنند
(صاحبان شعور و ايمان به خضوع تشريعى، و غير آنها به خضوع تكوينى)
و نيز سايه‌‏هاى آنها (سايه اجرام سايه‌‏دارى كه در آسمان‏ها در مقابل خورشيد خود يا نور ديگرى قرار گرفته‌‏اند و روز و شب دارند) در بامدادان و شامگاهان (در برابر خدا سجده مى‌‏كنند).
و خدا را سجده ميكند هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه و سايه‌‏هاشان بامداد و شبانگاهان
و براى خدا سجده كنند آنان كه در آسمانها و زمينند خواه و ناخواه و سايه‌‏هاى آنان در بامداد و شامها.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏:
فِي قَوْلِهِ‏
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ الْآيَةَ
قَالَ أَمَّا مَنْ يَسْجُدُ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ طَوْعاً فَالْمَلَائِكَةُ يَسْجُدُونَ طَوْعاً
وَ مَنْ يَسْجُدُ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَمَنْ وُلِدَ فِي الْإِسْلَامِ فَهُوَ يَسْجُدُ لَهُ طَوْعاً
وَ أَمَّا مَنْ يَسْجُدُ لَهُ كَرْهاً فَمَنْ جُبِرَ عَلَى الْإِسْلَامِ
وَ أَمَّا مَنْ لَمْ يَسْجُدْ فَظِلُّهُ يَسْجُدُ لَهُ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ

سجدۀ اختیاری – سجدۀ اجباری

سجود باختيار – سجود بتسخير

وَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏
فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏
وَ ظِلالُهُمْ‏ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏
قَالَ
هُوَ الدُّعَاءُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ هِيَ سَاعَةُ إِجَابَةٍ.
و الآية هكذا «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ‏ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏»
و قال الراغب:
السجود اصله التضامن و التذلل و ذلك ضربان
سجود باختيار و ليس ذلك إلّا للإنسان و به يستحق الثواب،
و سجود بتسخير و هو للإنسان و الحيوان و النبات و على ذلك الآية الشريفة، و قوله تعالى: يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ‏ الآية و هو الدلالة الصامتة الناطقة المنبهة على كونها مخلوقة لفاعل حكيم انتهى ملخصا.

ذکر سجده واجب:
هر گاه در سجده واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید:
«لٰا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ حَقّا حَقّا
لَا إِلٰهَ الّا اللّٰهُ ایماناً وَ تَصْدِیقاً
لَا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ عُبُودِیةً وَ رِقًّا
سَجَدْتُ لَک یٰا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقًّا
لَا مُسْتَنْکفاً وَ لَا مُسْتَکبِراً
بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ»

جان کلام در مقالۀ سجده، این حدیث است:

اهل حسادت، بر واسطۀ علمی (معلّم) سجده نمی‌کنند!

يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ!

آدم ع برای ملائکه، واسطۀ اخذ علم آل محمد ع شد!
برای همین دستور «اسْجُدُوا لِآدَمَ» از طرف خدای مهربان برای ملائکه صادر گردید!
«سجد – السفينة تسجد للرياح»

وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اَللَّهِ
لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ اَلْمُكَلَّفِينَ مِنْ مُتَّبِعِينَا
أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

[رابطهواسطه]
امام حسن عسکری علیه السلام:
اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْعَسْكَرِيُّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ آبَائِهِ
عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
امام حسن عسکری (ع) در تفسیر خود از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمودند:
لَمْ يَكُنْ سُجُودُهُمْ يَعْنِي اَلْمَلاَئِكَةَ لآِدَمَ،
إِنَّمَا كَانَ آدَمُ قِبْلَةً لَهُمْ يَسْجُدُونَ نَحْوَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ كَانَ بِذَلِكَ مُعَظَّماً مُبَجَّلاً

سجده ملائکه برای آدم (ع)، سجده به خود او نبود،
بلکه آدم قبله آن‌ها بود.
آنان به سمت آدم و برای خداوند عزوجل سجده کردند.
با این کار، آدم مورد تعظیم و احترام قرار گرفت.
وَ لاَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ مِنْ دُونِ اَللَّهِ
يَخْضَعُ لَهُ كَخُضُوعِهِ لِلَّهِ وَ يُعَظِّمُهُ بِالسُّجُودِ لَهُ كَتَعْظِيمِهِ لِلَّهِ
شایسته نیست که کسی برای غیر خدا سجده کند؛
به گونه‌ای که در مقابل او همانند خداوند خضوع کند و او را با سجده، مانند خداوند تعظیم کند.
وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اَللَّهِ
لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ اَلْمُكَلَّفِينَ مِنْ مُتَّبِعِينَا
أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،

وَ مَحَضَ وِدَادَ خَيْرِ خَلْقِ اَللَّهِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
.
اگر قرار بود به کسی فرمان دهم که چنین سجده‌ای را برای غیر خدا انجام دهد،
به شیعیان ضعیف و دیگر مکلفان از پیروانمان دستور می‌دادم که برای کسی سجده کنند که واسطه نقل علوم و معارف علی، وصی رسول خدا (ص)، باشد و محبت خود را به بهترین خلق خدا، یعنی علی، پس از محمد (رسول خدا)، خالص گردانده است.

این حدیث زیبا و مهم، حقیقتاً «کلید فهم» تمام مباحث سجده‌ است!
امام حسن عسکری‌علیه‌السلام با تبیین ماجرای سجده ملائکه بر آدم، خط تمایز روشنی می‌گذارد بین سجده عبادتی (که فقط مخصوص خداست) و سجده تعظیمی (که به امر خدا برای احترام به مظهر نور او انجام می‌شود).

آدم، قبله سجده بود نه معبود سجده
فرشتگان به سوی آدم سجده کردند، ولی سجده‌شان برای خدا بود. آدم فقط «جهت» و «واسطه» این تعظیم بود، چون حامل فضیلت و نوری بود که خدا در او قرار داده بود.
حرمت سجده عبادتی برای غیر خدا
امام به صراحت می‌فرمایند:
هیچ‌کس نباید به غیر خدا سجده کند با همان خضوع و تعظیمی که مخصوص خداست.
فرض محال برای نشان دادن اهمیت واسطه‌های علم ولایت
حضرت می‌فرمایند:
اگر (به فرض محال) مجاز بود که چنین سجده‌ای به غیر خدا انجام شود، من به شیعیان ضعیف و پیروانمان دستور می‌دادم که برای کسی سجده کنند که:
واسطه در انتقال علوم علی‌علیه‌السلام است
و محبت خالص به علی‌علیه‌السلام (بعد از پیامبر) دارد.

این روایت، ماجرای سقوط شیطان را هم شفاف می‌کند:
شیطان مأمور بود به آدم (به‌عنوان قبله) برای خدا سجده کند،
ولی چون حاضر نشد به فضیلت الهیِ در دیگری اقرار کند، سقوط کرد.
در کربلا هم، بسیاری در آزمون مشابه مردود شدند:
خدا امام حسین‌علیه‌السلام را قبله‌ی امتحان ولایت قرار داد،
اما حسادت و حبّ دنیا، آنها را از سجده‌ی تسلیم و احترام بازداشت.

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ!

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (34)
وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (11)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً (61)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً (50)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ (116)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77)
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

سجد: «السفينة تسجد للرياح»
وجه: «وجّهت الریح الحصی»
رود: «ریح رائدة»
[سجد- وجه- رود]
کشتی برای باد «سجده» می‌کند!
میخوای قلبت به حرکت در بیاد؟
باید باب میل تقدیرات عمل کنی!
همسوئی با تقدیرات، میشه درک نور رضایت و ولایت، و مخالفش میشه نارضایتی تاریکی حسادت.
«السفينة تسجد للرياح‏: تطيعُها و تميل بميلِها»
+ «طوع»
+ «مول – میل – مال»
+ «وجه – وجه الله»:
+ «اراده»:
ای کشتی! اگه میخوای براه بیفتی، اول باید لنگر حسادتت رو بالا بکشی، حالا باید بادبانهاتو باز کنی و بر نور یوسف ع سجده کنی!
 یعنی باضافه باد بشی، تا باد، تو را به حرکت در آورد،
تا قلبت از روی سایه متحرک تمثال نورانی، در روی صفحه ساعت آفتابی قلبت، نسبت به زمان و مکان و ماموریتی که داری، ارینتاسیون پیدا بکنه «orientation»، ان شاء الله تعالی.
قشنگ‌ترین عبارتی که از کتب لغت برای فهم واژه «سجد» استخراج می‌شود، این عبارت است:
«السفينة تسجد للرياح‏: تطيعُها و تميل بميلِها»
+ «طوع»
+ «عبد»
«دراهم‏ الإسجاد: درَاهمُ كانت عليها صورٌ، فيها صورُ ملوكهم، و كانوا إذا رأوها سجَدُوا لها.
و هذا فى الفُرس.»

اینکه ملک موکل خودشو به صورت تمثال نورانی صاحبان نور در ملکوت قلوب اهل یقین نشون میده، انگاری مثل همین دیدن عکس بر روی پولها، در دل شرایط تقدیرات است!
+ «احراز هویت نور در ملکوت قلب»
+ «عیش – کوپن نورانی!»
اشاره به اینکه اهل یقین در دل شرایط آیات و حوادث، وقتی قلبش، هویت نور معالم ربانی خودشو احراز میکنه، و همینکه طبق میل او اقدام و عمل می‌نماید، تاویلا اهل سجده است و انگاری در این اخذ رشوۀ علمی و پولی که دریافت کرده، بر روی این سکه یا اسکناس یا کوپن ملکوتی، عکس و تمثال نورانی صاحب نورشو مشاهده کرده «و شاهد و مشهود» و این عنایت علمی به قلب او، این قلب رو تهوی الیهم نموده و این فرایند نور ولایت با واژه سجده است که چه زیبا عبارت «دراهم‏ الإسجاد» اینو به ما می‌فهمونه!
+ «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» – [سورة يوسف (12): الآيات 99 الى 102]
انگاری اونجا بود که برادران یوسف ع چشمشون به پولی که عکس یوسف ع رویش چاپ شده بود افتاد و به احترامش سجده کردند.
+ قول زلیخا: «آلان حصحص الحق»
+  «دولت – دَوَل»
+ «فرص – فرصت»:
این پولها برای اهل یقین، همان فرصتهایی است که در معرض شخص خطاکار و یتیم بداخلاق قرار میگیرند و به آنها این فرصت و توفیق داده میشه تا عامل به اندیشه آل محمد ع که از صاحبان نور آموخته و اخذ نموده‌اند، بشوند، ان شاء الله تعالی.
پس هر آیت و تقدیر، حقیقتا اسکناسی است که به ما داده میشه و اگه خوب دقت کنیم، عکس روی اسکناس رو هم میتونیم احراز هویت کنیم که بِرَندش چیه؟ «brand»
حالا تا میتونی از این اسکناسها برای روز مبادا و قبر و قیامتت پس انداز کن!
+ «قلّک»

«نساء سجد: إذا كن فاترات الأعين» «الإسجاد الإطراق و إدامة النظر في فتور و سكون»
«عين ساجدة: فاترة»، چشمان خمار!
در این واژه مفهوم اطاعت و اتباع وجود دارد.
ساجده یعنی این خانم مطیع همسر است و باب میل شوهرش  رفتار می‌کند «تطيعُه و تميل بميلِه»!
«أَسْجَدَ عينَه: چشم خود را پوشانيد.» [این ترجمه ضعیف است]. مفهوم اطاعت کردن دارد.
+ «تغافل»
+ «ای و ربی – ایوالله»
«سَجْدَةِ الشُّكْرِ»:
عین ساجدة + عین شکری – سجده شکر!
و قوله: سُجَّداً لِلَّهِ‏، اى مايلات،
من قوله‏: سجدت النّخلة اذا مالت،
و اسجدت النّاقة إذا أملتها لتركبها.
شتر چجوری میخوابه تا سوارش بشن! این میشه سجده! این میشه برک!
چجوری یه مادر برای بچۀ خودش، دلسوزی و ترحّم میکنه! «رحم»
چجوری یه مادر بچه‌شو می‌پرسته! + «پرستش»
اهل نور برای نور، به سجده می‌افتند ولی اهل حسادت، همچون ملک اصید، متکبرانه می‌ایستند!
+ «نکح»: «نَكَحَ‏ النّعاسُ عَيْنه – نكحه الدواء:  إذا خامره و غلبه»
«الحزن و الغضب أميران تابعان لوقوع الأمر بخلاف ما تحب
إلا أن المكروه إذا أتاك ممن فوقك نتج عليك حزنا
و إن أتاك ممن دونك نتج عليك غضبا.» + «سجد»

«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»
«
الْمَساجِدَ لِلَّهِ» یعنی انتخاب صاحبان نور، که آل محمد ع هستند، با خدای مهربان است!
مبادا کسان دیگری را بجای این منتخبین عالَم بالا، به اشتباه بگیرید و با آنها مشورت و مشارکت نمایید که آنها همان مثل شرکای متشاکسونند!
پس «مسجد» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم و تقدیرات موید اندیشه آنهاست.
«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»
+ «ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا»
«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ = و رجلا سلما لرجل»،
«فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً = رجلا فیه شرکاء متشاکسون»

فقه اللغه:
کتاب فقه اللغه همیشه توضیحات قشنگی داره!
«فإن أدام النظرَ مع سكون، قيل: أَسْجَدَ»: به این میگن سجده!
کتاب مجمع البیان:
«الإسجاد الإطراق و إدامة النظر في فتور و سكون»
ادامه نظر توام با آرامش!
[مثل تفاوت بغی و طلب: بغی طلب توام با ناآرامی است!]
پس، سجده ندیدن نیست! ادامه دیدن است، اما با حالت آرامش!
دیدن با چشمان خمار! دیدن با قلب نشئه!
«قلب آرام، می‌بیند! نور یقین!»
اللغة:
السجود الخضوع و التذلل في اللغة
و هو في الشرع عبارة عن عمل مخصوص في الصلاة كالركوع و القنوت و غيرهما
و هو وضع الجبهة على الأرض
و يقال سجد و أسجد إذا خضع
«و نساء سجد إذا كن فاترات الأعين»
«و الإسجاد الإطراق و إدامة النظر في فتور و سكون.»

سجد البعير:
«فَاسْجُدُوا لِلَّهِ» به خدا ادای احترام کن!
چجوری؟ از دستوراتش (آیات و تقدیرات) حرف‌شنوی داشته باش!
و اینجوری به سکون و آرامش برس!
+ «سجدۀ آب» خیلی زیباست: مقالۀ «خرّ- خریر الماء»
+ «ذقن»: چونه نزن! سجده کن و قال قضیه رو بکن!
«سجده – مافوق»: ادای احترام به مافوق
آیت، دستور مافوق است و سجده، اطاعت بی چون و چرا از دستورات مافوق است!
دستور، دستور است و اینکه چرا دستور اینجوری صادر شده، نامعلوم است و پنهان!
«اصول و اسرار»
آیت همان علامت پنهان یا دستور پنهان مافوق است که لازم الاجراست و واجب السجده!
سجده = «تعامی»:
تغافل عقل – سجده عقل
سجده: حَقِيقَةِ السُّجُودِ؟
حقیقت سجده اطاعت بی چون و چرا از دستورات مافوق است!
«ادای احترام به مافوق»
السجدة النّور الولایة
حقیقت سجده احراز هویت تمثال نورانی صاحبان نور در ملکوت قلب است.
[التَّوَارِي عَنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ وَ الِاحْتِجَابِ عَنْ كُلِّ مَا تَرَاهُ الْعُيُونُ]
وَ يَكُونُ نَظَرُكَ فِي السُّجُودِ إِلَى طَرَفِ أَنْفِكَ
[الْكِبْرُ بَدْءُ الْغَضَبِ]
وَ تُرْغِمُ بِأَنْفِكَ … وَ مَنْ لَا يُرْغِمْ بِأَنْفِهِ فَلَا صَلَاةَ لَهُ‏  
وَ السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَةِ مِنِ ابْنِ آدَمَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ
[سجده: نماد اقرار به فضل «ادای احترام به مافوق»]
خطبه قاصعه: [شیطان با ترک سجده بر آدم ع نشان داد که اقرار به فضل آل محمد ع ندارد.]
[سجده = رغم انف =  نماد اقرار به فضل]
وَ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ فِي سُجُودِهِ
وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِب‏
[قرب – سجده]
عَيْنُ الْمُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَنْ مَعَايِبِ الْمَحْبُوبِ
سجده نماد گذشت از دلخواههاست، و «ادای احترام به مافوق»
رَبِيعَةَ بْنِ كَعْبٍ:
تَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُدْخِلَنِي مَعَكَ الْجَنَّةَ ! فَأَعِنِّي بِكَثْرَةِ السُّجُودِ
سجده نماد بی ارزش دانستن خواسته های هوای نفس [دلخواهها و تمناها]
و ارزش قائل شدن برای تقدیرات و دستورات مافوق است.
مَا خَسِرَ وَ اللَّهِ مَنْ أَتَى بِحَقِيقَةِ السُّجُودِ

[(1) [تقابل دو بینش]:
اهل نور و اهل حسد، دو بینش متفاوت دارند: (أُمَّةٌ = أَهْلِ الْكِتابِ) و در مقام عمل به نور ولایت به هنگام عرضه آیت یکسان نیستند (لَيْسُوا سَواءً).
أُمَّةٌ قائِمَةٌ از أَهْلِ الْكِتابِ کسانی هستند که به هنگام نا آرامی های قلبی در دوران لیل (دوران تلاوت آیات) ، بوسه بر آیات می زنند، یعنی اقرار به فضل صاحبان فضل می‌نمایند و به معنای واقعی نماد سجده، عمل می‌کنند. (حقیقت سجود) (وَ هُمْ يَسْجُدُونَ)
(2) [سجده]
(3) [آیه – تلاوت آیات]
لَيْسُوا سَواءً
مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ
يَتْلُونَ آياتِ‏ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ
وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113)]
وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ
وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ

[سجده – استطاعت]:
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ‏
تَأْوِيلُ هَذِهِ الرُّؤْيَا أَنَّهُ سَيَمْلِكُ مِصْرَ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَبَوَاهُ وَ إِخْوَتُهُ،
أَمَّا الشَّمْسَ‏ فَأُمُّ يُوسُفَ رَاحِيلُ
وَ الْقَمَرَ يَعْقُوبُ
وَ أَمَّا أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً فَإِخْوَتُهُ
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ سَجَدُوا شُكْراً لِلَّهِ وَحْدَهُ حِينَ نَظَرُوا إِلَيْهِ
وَ كَانَ ذَلِكَ السُّجُودُ لِلَّهِ.
مَا تَنَبَّأَ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يُقِرَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِخَمْسٍ
بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِيئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِيَّةِ وَ الطَّاعَة
سجود، عامل اصلاح و تربيت است.
سجود، نماد تواضع است.
«وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ هَكَذَا لِغَيْرِ اللَّهِ
لَأَمَرْتُ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا وَ سَائِرَ الْمُكَلَّفِينَ مِنْ شِيعَتِنَا
أَنْ يَسْجُدُوا لِمَنْ تَوَسَّطَ فِي عُلُومِ عَلِيٍّ وَصِيِّ رَسُولِ اللَّه‏»
«سجده، یعنی اقرار به فضل صاحبان نور – مَنْ تَوَسَّطَ = واسطه علم»
«حبر ، احبار – مَنْ تَوَسَّطَ = واسطه علم»
[سورة ص (38): الآيات 71 الى 83]
قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75)
فرمود: «اى ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى؟ آيا تكبّر نمودى يا از [جمله‏] برترى‌‏جويانى؟»

مَساجِدَ اللَّهِ

👈لیدرهای سوء اهل حسادت، راه دسترسی قلبها به نور (مَساجِدَ اللَّهِ) را برای خود و دیگران تخریب میکنند!👉
[سورة البقرة (۲): آية ۱۱۴]

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ 👈مَساجِدَ اللَّهِ👉 أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (۱۱۴)
👈و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در 👈مساجد خدا👉، نام وى برده شود، و در ويرانى آنها بكوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد]ها درآيند. در اين دنيا ايشان را خوارى، و در آخرت عذابى بزرگ است.👉

👈«مَساجِدَ اللَّهِ» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست!👉
[سورة التوبة (۹): الآيات ۱۷ الى ۱۸]

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا 👈مَساجِدَ اللَّهِ👉 شاهِدِينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (۱۷)
مشركان را نرسد كه 👈مساجد خدا👉 را آباد كنند، در حالى كه به كفر خويش شهادت مى‏‌دهند. آنانند كه اعمالشان به هدر رفته و خود در آتش جاودانند.

إِنَّما يَعْمُرُ 👈مَساجِدَ اللَّهِ👉 مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (۱۸)
👈مساجد خدا👉 را تنها كسانى آباد مى‏‌كنند كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و نماز برپا داشته و زكات داده و جز از خدا نترسيده‌‏اند، پس اميد است كه اينان از راه‏‌يافتگان باشند.

👈«اسْجُدُوا لِآدَمَ! مَساجِدَ اللَّهِ!»: «اسْجُدُوا لِ … مَساجِدَ اللَّهِ!»👉
+ «سجد – أخذ»
+ «گرایش و گزینشِ نورانی! عمّن آخذ معالم دینی؟! ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ‏ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِه‏!»

پيامبر صلي الله عليه و آله :
مَن بَنى مَسجِدا و لَو كَمَفحَصِ قَطاةٍ بَنَى اللّه ُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ.
هر كه مسجدى، هر چند به اندازه لانه يك پرنده، بنا كند، خداوند براى او در بهشت خانه اى بسازد.

سجده نماد دریافت نور از معلم است!
اسْجُدُوا لِآدَمَ:
سُجود خورشید به نور معلم!
«سجده‌ای که اخذ است نه بذل»
«سجده‌ی خورشید در قرآن» به چه معناست؟
«سجده‌ی ملائکه در مقابل نافرمانی ابلیس»
«اما آن‌که نمی‌خواست دریافت کند، خود را بی‌نیاز می‌دید…»
«اکنون نوبت ماست؛ اما سجده‌ی ما چیست؟
و چه نوع سجده‌ای از ما خواسته‌اند؟»
«هر راهی که برویم، سرانجام باید در خانه‌ی نور، مأوا گیریم.»
«سجده، اگر بر نور باشد، زایش دارد، تولد دارد، و اخذ علم.
آن‌که به خورشید سجده کرد، خودش خورشید شد.
و آن‌که نور را انکار کرد، به سایه‌ی خود قانع ماند…»

امام صادق علیه السلام:
إِذَا سَجَدَ أَحَدُكُمْ فَلْيُبَاشِرْ بِكَفَّيْهِ الْأَرْضَ لَعَلَّ اللَّهَ يَدْفَعُ عَنْهُ الْغُلَ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
وَ يَكُونُ سُجُودُكَ كَمَا يَتَخَوَّى الْبَعِيرُ الضَّامِرُ عِنْدَ بُرُوكِهِ‏  
وَ تَكُونُ شِبْهَ الْمُعَلَّقِ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ مِنْ جَسَدِكَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهُ
وَ يَكُونُ نَظَرُكَ فِي السُّجُودِ إِلَى طَرَفِ أَنْفِكَ
وَ لَا تَفْتَرِشْ ذِرَاعَيْكَ كَافْتِرَاشِ السَّبُعِ وَ لَكِنِ اجْنَحْ بِهِمَا
وَ تُرْغِمُ بِأَنْفِكَ وَ يُجْزِيكَ فِي مَوْضِعِ الْجَبْهَةِ مِنْ قُصَاصِ الشَّعْرِ إِلَى الْحَاجِبَيْنِ مِقْدَارُ دِرْهَمٍ
وَ مَنْ لَا يُرْغِمْ بِأَنْفِهِ فَلَا صَلَاةَ لَهُ‏
وَ تَقُولُ فِي سُجُودِكَ- اللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ لَكَ أَسْلَمْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ
سَجَدَ لَكَ وَجْهِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ مُخِّي وَ عَصَبِي وَ عِظَامِي
سَجَدَ وَجْهِيَ لِلَّذِي خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَ شَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ‏ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏ ثُمَّ تَقُولُ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَإِنْ قُلْتَهَا خَمْساً فَهُوَ أَحْسَنُ وَ إِنْ قُلْتَهَا سَبْعاً فَهُوَ أَفْضَلُ وَ يُجْزِيكَ ثَلَاثُ تَسْبِيحَاتٍ تَقُولُ- سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَسْبِيحَةٌ تَامَّةٌ تُجْزِي لِلْمَرِيضِ وَ الْمُسْتَعْجِلِ
ثُمَّ ارْفَعْ رَأْسَكَ مِنَ السُّجُودِ وَ اقْبِضْ يَدَيْكَ إِلَيْكَ قَبْضاً فَإِذَا تَمَكَّنْتَ مِنَ الْجُلُوسِ فَارْفَعْ يَدَيْكَ بِالتَّكْبِيرِ وَ قُلْ بَيْنَ السَّجْدَتَيْنِ- اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَجِرْنِي‏ وَ اهْدِنِي وَ عَافِنِي وَ اعْفُ عَنِّي وَ يُجْزِيكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ ارْفَعْ يَدَيْكَ وَ كَبِّرْ وَ اسْجُدِ الثَّانِيَةَ وَ قُلْ فِيهَا مَا قُلْتَ فِي الْأُولَى وَ لَا بَأْسَ بِالْإِقْعَاءِ فِيمَا بَيْنَ السَّجْدَتَيْنِ‏ وَ لَا بَأْسَ بِهِ بَيْنَ الْأُولَى وَ الثَّانِيَةِ وَ بَيْنَ الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ وَ لَا يَجُوزُ الْإِقْعَاءُ فِي مَوْضِعِ التَّشَهُّدَيْنِ‏ لِأَنَّ الْمُقْعِيَ لَيْسَ بِجَالِسٍ إِنَّمَا يَكُونُ بَعْضُهُ قَدْ جَلَسَ عَلَى بَعْضِهِ فَلَا يَصْبِرُ لِلدُّعَاءِ وَ التَّشَهُّدِ وَ مَنْ أَجْلَسَهُ الْإِمَامُ فِي مَوْضِعٍ يَجِبُ أَنْ يَقُومَ فِيهِ فَلْيَتَجَافَ‏
وَ السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَةِ مِنِ ابْنِ آدَمَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ
وَ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ فِي سُجُودِهِ
وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِب‏.
امام صادق (ع):
در سجده این نکات را رعایت کنید:
1. آداب سجده
هنگام سجده، کف دو دست خود را به زمین بچسبانید تا شاید خداوند در روز قیامت، زنجیرهای (غل) جهنم را از شما دور کند.
شکل سجده شما باید شبیه شتری باشد که هنگام خوابیدن، سر و گردن خود را جمع می‌کند.
حالت شما باید مانند کسی باشد که آویزان است؛ به این معنی که هیچ یک از اعضای بدن شما روی عضو دیگر قرار نگیرد.
در سجده، به نوک بینی خود نگاه کنید.
ساعدهای خود را مانند درندگان روی زمین پهن نکنید، بلکه آن‌ها را از بدن دور و کمی به بالا مایل کنید.
بینی خود را به زمین بچسبانید (به خاک بمالید).
محل سجده (پیشانی) باید به اندازه یک درهم، از رستنگاه مو تا بین ابروها، روی زمین قرار گیرد.
کسی که بینی‌اش را به زمین نمی‌گذارد، نمازش صحیح نیست.
2. اذکار سجده
در سجده بگویید:
«اللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ لَكَ أَسْلَمْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ»
(خدایا، برای تو سجده کردم و به تو ایمان آوردم و تسلیم تو شدم و به تو توکل کردم).
سپس بگویید:
«سَجَدَ لَكَ وَجْهِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ مُخِّي وَ عَصَبِي وَ عِظَامِي»
(روی و گوش و چشم و مو و پوست و مغز و اعصاب و استخوان‌هایم برای تو سجده کردند).
بعد بگویید:
«سَجَدَ وَجْهِيَ لِلَّذِي خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَ شَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
(صورتم برای کسی سجده کرد که آن را آفرید و شکل داد و گوش و چشمش را شکافت. پروردگار جهانیان مبارک است).
سپس سه بار بگویید:
«سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ»
(منزّه است پروردگار والای من و با حمد او).
اگر این ذکر را پنج بار بگویید، بهتر است و اگر هفت بار بگویید، افضل است.
البته سه مرتبه گفتن آن هم کافی است.
می‌توانید به جای آن، سه بار بگویید:
«سُبْحَانَ اللَّهِ» که برای بیمار و عجول نیز کفایت می‌کند.
3. بین دو سجده
وقتی سر از سجده برمی‌دارید، دست‌هایتان را جمع کنید.
وقتی کاملاً نشستید، با تکبیر دست‌ها را بالا ببرید.
بین دو سجده بگویید:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَجِرْنِي وَ اهْدِنِي وَ عَافِنِي وَ اعْفُ عَنِّي»
(خدایا، مرا بیامرز و به من رحم کن و پناهم ده و هدایتم کن و عافیتم ده و مرا ببخش).
گفتن «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي» نیز کفایت می‌کند.
بعد دست‌ها را بالا ببرید و تکبیر بگویید و سجده دوم را انجام دهید.
در سجده دوم نیز همان اذکار سجده اول را تکرار کنید.
4. احکام متفرقه
نشستن به صورت «اقعاء» (نشستن بر روی پاها) بین دو سجده اشکالی ندارد، اما در جایگاه تشهد جایز نیست؛ زیرا در این حالت فرد به طور کامل ننشسته است و این وضعیت برای دعا و تشهد مناسب نیست.
سجده، اوج عبادت انسان برای خداوند است.
نزدیک‌ترین حالتی که بنده به خداوند دارد، در سجده است. دلیل این امر، فرموده خداوند است که:
«وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»
(سجده کن و نزدیک شو).

اینجا امام صادق علیه‌السلام در واقع یک نقشه‌ی جامع از حقیقت سجده ارائه می‌دهند که به زیبایی، همان مباحثی را که درباره‌ی «سجده = اطاعت بی‌چون‌وچرا + احراز هویت نورانی معلم ربانی» گفتیم، به صورت عملی و شهودی نشان می‌دهد.
مباشرت کف‌ها با زمین
یعنی اتصال کامل با حقیقت مافوق و تذلل محض، تا آن‌جا که این خضوع، غلّ و زنجیرهای قیامت را از گردن انسان باز کند.
این باطناً همان شکستن تکبّر و تسلیم قلب در برابر ولایت است.
شکل بدن مثل شتر لاغر هنگام بروک
امام می‌فرمایند: «کما یتخوّی البعیر الضامر عند بروکه».
این دقیقاً همان تصویر لغوی «اسجدت الناقة» است که پیش‌تر گفتیم: شتر بدنش را خم می‌کند تا سواری که حق دارد، بر او سوار شود.
پس مؤمن باید در سجده، خودش را این‌گونه در برابر معلم ربانی و فرمان الهی خم کند.
همان حدیث زیبایی که امام صادق ع فرمودند من خودم را برای صله رحم، کوچک میکنم.
چشم دوخته به نوک بینی
این نماد تمرکز تامّ قلب بر مبدأ امر است. نگاه به پایین یعنی نرفتن چشم و دل به این طرف و آن طرف، و ماندن در حریم حضور.
پرهیز از افتراش بازوها مانند درنده‌ها
یعنی سجده‌ی مؤمن، سجده‌ی آرام و متواضعانه است، نه زورمندانه و متکبّرانه.
در باطنش، یعنی اطاعت بدون حالت تملک و زورگویی.
رَغْمُ الأنف (گذاشتن بینی بر زمین)
در ظاهر، نشانه‌ی نهایت خضوع؛ در باطن، یعنی آوردن مرکز عزّت و شرف انسان (چهره‌اش) به خاک در برابر نور ولایت.
ذکر سجده
«اللهم لک سجدت…» که در حقیقت، اعلام می‌کنی: تمام وجود من (صورت، گوش، چشم، مو، پوست، مغز، عصب، استخوان) تسلیم و مطیع خالق و مُصوّر آن است.
این همان «احراز هویت» است: اقرار می‌کنی که این خلقت و هدایت، از اوست.
سجده = اوج عبادت و نزدیک‌ترین حالت به خدا
امام صادق ع با جمله‌ی «السجود منتهى العبادة… وأقرب ما یکون العبد إلى الله إذا کان فی سجوده» همه‌ی بحث را جمع می‌کنند:
در ملکوت، لحظه‌ی سجده لحظه‌ای است که نور ولایت بی‌واسطه در قلب جاری می‌شود و فاصله‌ها برداشته می‌شود؛ این همان «وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب» است.

سجده ظاهری (با شکل و ذکر و آدابش) ظرفی است که سجده باطنی (اطاعت و همسویی کامل با نور معلم ربانی) را در خودش جای می‌دهد.
بدون آن همسویی نورانی، این ظرف خالی است؛ و بدون این ظرف عملی، آن همسویی در جان تثبیت نمی‌شود.

امام علی علیه السلام:
َ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ مَعْنَى السُّجُودِ
فَقَالَ
مَعْنَاهُ
مِنْهَا خَلَقْتَنِي يَعْنِي مِنَ التُّرَابِ
وَ رَفْعُ رَأْسِكَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِي
وَ السَّجْدَةُ الثَّانِيَةُ
وَ إِلَيْهَا تُعِيدُنِي
وَ رَفْعُ‏ رَأْسِكَ‏ مِنَ‏ السَّجْدَةِ الثَّانِيَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِي‏ تَارَةً أُخْرَى‏.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در پاسخ به سؤال درباره معنای سجده چنین فرمودند:
«معنای سجده این است که از خاک آفریده شده‌ام،
و معنای بلند کردن سر از سجده این است که خداوند مرا از خاک بیرون آورد.
سجده دوم بازگشتی به خاک است،
و بلند کردن سر از سجده دوم به معنای دوباره خارج شدن من از خاک است.»
این بیان، حقیقت زندگی انسان را در چرخه‌ای از سجده و قیام، از خاک به عالم ظهور و دوباره بازگشت به خاک، نشان می‌دهد.
در واقع، سجده نماد تواضع و خضوع انسان در برابر خالق و قانون هستی است و بلند کردن سر، نشانه تحقق رشد و ارتقا در مسیر الهی.
این چرخه مکرر، یادآور مسئولیت دائم انسان برای بازگشت به فطرت و شناخت حقیقت خویش در برابر فرمان‌های الهی است.

[ السُّجُودُ النَّفْسَانِيُّ – السُّجُودُ الْجِسْمَانِيُّ] :
السُّجُودُ النَّفْسَانِيُّ
فَرَاغُ الْقَلْبِ مِنَ الْفَانِيَاتِ وَ الْإِقْبَالُ بِكُنْهِ الْهِمَّةِ عَلَى الْبَاقِيَاتِ وَ خَلْعُ الْكِبْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ قَطْعُ الْبَاقِيَاتِ وَ خَلْعُ الْكِبْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ قَطْعُ الْعَلَائِقِ الدُّنْيَوِيَّةِ وَ التَّحَلِّي بِالْخَلَائِقِ النَّبَوِيَّةِ.

السُّجُودُ الْجِسْمَانِيُّ
وَضْعُ عَتَائِقِ الْوُجُوهِ عَلَى التُّرَابِ وَ اسْتِقْبَالُ الْأَرْضِ بِالرَّاحَتَيْنِ وَ الرُّكْبَتَيْنِ وَ أَطْرَافِ الْقَدَمَيْنِ مَعَ خُشُوعِ الْقَلْبِ وَ إِخْلَاصِ النِّيَّةِ.

سجده نفساني و سجده جسماني دو بُعد از معانی سجده‌اند که با هم حقیقت خضوع کامل به خداوند متعال را نشان می‌دهند:
سجده نفساني:
یعنی خالی کردن قلب از هر آنچه فانی و زودگذر است، و روی آوردن کامل به امور باقی و جاودان، کنار گذاشتن کبر و حسّاسیّت‌های خودخواهانه، قطع رابطه‌های دنیوی که مانع پاکی روح می‌شوند، و به‌جان‌خریدن اخلاق نبی‌گونه.
به بیان دیگر، این سجده، سجده‌ی درونی و قلبی است؛
تسلیم و بندگی کامل خداوند، و فنا در محبّت و حضور او.
سجده جسماني:
یعنی قرار دادن پیشانی روی زمین، پذیرش زمین با کف دست‌ها، زانوها و نوک پاها، همراه با خشوع قلبی و اخلاص نیت. این حالت بیرونی و عینی، جلوه‌ای از سجده نفسانی است که به شکل رفتاری و عملی ظاهر می‌شود.
این دو مرحله‌ی سجده، مکمل یکدیگرند؛ سجده واقعی ابتدا با خضوع درونی آغاز می‌شود و سپس در سجده‌ی ظاهری و جسمانی تجلّی می‌یابد تا انسان در نهایت به عبادتی کامل و جامع نسبت به خداوند برسد.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی