Gentle Subtle Light!
Unattainable light!
The challenge of our lives is to grasp this unattainable light!
Understanding this God’s light is like solving an enigma.
معمّای نورِ لطیف!
این نور برای همه شده یک معمّا!
معمّایی که ذهن همه رو درگیر کرده!
جواب این معمّا رو کی میدونه؟!
معمّای صفر و یک!
قبض و بسط نور قلب چیست؟!
چیست آن؟!
چیستان نور و ظلمت دنیای نامرئی درون قلبها!
جواب این پرسش، درون خود این پرسش است!
معمای نور و ظلمت، دقیقا همان جواب پرسشهاست!
با نور، هیچ معمّایی بیجواب نمیمونه!
جواب «معمّای تقدیرات» در همین نورِ تقدیرات است!
برای حل این معمّا، نیاز به زمان نیست!
زمان و مکان، در مقابل عظمت فرایند نور، کم میآورند!
معمّای تقدیرات، توانمندی قلب ما را در شناخت نور، به چالش میکشند!
در هر حادثهی جدیدی که تقدیر میشه، انگاری یک معمّای جدید، مطرح میشه!
حالا کی میتونه این معمّا رو حل کنه؟!
«تمنّاها» کاری میکنن که ما این «نور» رو «نار» ببینیم!
و نتونیم این معمّا رو حلّش کنیم!
حسود، نور رو زشت میبینه و از موفقیت دیگران رنج میبره!
اگه تمنّاها و حسادتتو بذاری کنار، فورا نورِ جوابِ معمّا رو توی قلبت میبینی!
نورِ لطیف، بی سر و صدا!
«النَّفَاذِ فِي الْأَشْيَاءِ وَ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُدْرَكَ»
«نفوذ کننده در همه چيز، و در عین حال، دركنشدنى!»
دیدی بعضیها به نیازمندان، جوری کمک مالی میکنند که اصلا معلوم نمیشه این کار، کار کی بوده؟! انگاری اینقدر لطیف این کارو انجام میده که دست هیچکس بهش نمیرسه ببینه صاحب این همه عنایات و کرامات، کیه و چیه و چه شکلیه (هیچ رد پایی از خودش بجا نمیذاره)!
این توضیح برای درک مفهوم واژه لطف به ما کمک میکنه.
در واقع «نور» فرایند لطیفی است که خدای مهربان به قلبی که رو به نورِ اوست، عنایت میکنه.
در حقیقت، خدا جوری کاراشو پیش میبره که اصلا نمیشه سر از کارش درآورد!
«سردرنیاوردنی!»
«inexplicable»
«enigma»: معمّای قبض و بسط نور! (چیستان!)
«لَطُفَ عَنِّي هَذَا الْأَمْرُ»
«به اين امر پى نبردم.»
امام رضا علیه السلام:
… وَ أَمَّا اللَّطِيفُ
فَلَيْسَ عَلَى قِلَّةٍ وَ قَضَافَةٍ وَ صِغَرٍ
وَ لَكِنْ ذَلِكَ عَلَى النَّفَاذِ فِي الْأَشْيَاءِ وَ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُدْرَكَ
كَقَوْلِكَ
لَطُفَ عَنِّي هَذَا الْأَمْرُ
وَ لَطُفَ فُلَانٌ فِي مَذْهَبِهِ
وَ قَوْلِهِ يُخْبِرُكَ أَنَّهُ غَمَضَ فَبَهَرَ الْعَقْلُ وَ فَاتَ الطَّلَبُ وَ عَادَ مُتَعَمِّقاً مُتَلَطِّفاً لَا يُدْرِكُهُ الْوَهْمُ
فَهَكَذَا لَطُفَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْ أَنْ يُدْرَكَ بِحَدٍّ أَوْ يُحَدَّ بِوَصْفٍ
وَ اللَّطَافَةُ مِنَّا الصِّغَرُ وَ الْقِلَّةُ
فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى
… همچنين لطيف
به معناى كاستى، لاغرى و كوچكى نيست،
و ليكن معناى لطف آن است كه علم، قدرت و حكم او، در همهچيز نفوذ كرده و در كوچك و بزرگ آن جارى و روان است و ممتنع است كه ادراك شود،
همانند قول تو:
به اين امر پى نبردم
و به مذهب و اعتقاد فلانى نمىتوان پىبرد
و همين قول به تو خبر مىدهد كه عقل در آن به جهت دورى از فهم، چشم فروبسته و آن را نمىبيند و به مطلوب نمىرسد و آنگونه به نهايت عمق و لطافت رسيده كه وهم و خيال نمىتواند آن را درك كند.
پس همچنين است لطف خداى تبارك و تعالى كه نمىتوان او را به حدّ و اندازهاى درك كرد، يا او را به وصفى تعريف نمود
و لطافتى در ما به معناى كوچكى و كمى است.
پس اين اسم براى ما و خدا آمده است و معنا مختلف است.
ببین نورِ لطیف، بی سر و صدا، توی قلب، چه کارها میکنه!
زبانِ لطیفِ نور را یاد بگیریم!
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ أُولِي اَلْأَلْبَابِ اَلَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اَللَّهِ
فَإِنَّ حُبَّ اَللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ اَلْقَلْبُ وَ اِسْتَضَاءَ بِهِ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اَللُّطْفُ
فَإِذَا نَزَلَ اَللُّطْفُ صَارَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَوَائِدِ
فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ
وَ إِذَا تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ
فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ اَلْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي اَلْقُدْرَةِ
فَإِذَا عَمِلَ فِي اَلْقُدْرَةِ عَرَفَ اَلْأَطْبَاقَ اَلسَّبْعَةَ
فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ صَارَ يَتَقَلَّبُ فِي فِكْرٍ بِلُطْفٍ وَ حِكْمَةٍ وَ بَيَانٍ
فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِي خَالِقِهِ
فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ نَزَلَ اَلْمَنْزِلَةَ اَلْكُبْرَى
فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ
وَ وَرِثَ اَلْحِكْمَةَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ اَلْحُكَمَاءُ
وَ وَرِثَ اَلْعِلْمَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ اَلْعُلَمَاءُ
وَ وَرِثَ اَلصِّدْقَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ اَلصِّدِّيقُونَ
إِنَّ اَلْحُكَمَاءَ وَرِثُوا اَلْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ
وَ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرِثُوا اَلْعِلْمَ بِالطَّلَبِ
وَ إِنَّ اَلصِّدِّيقِينَ وَرِثُوا اَلصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ اَلْعِبَادَةِ
فَمَنْ أَخَذَهُ بِهَذِهِ اَلْمَسِيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفُلَ وَ إِمَّا أَنْ يُرْفَعَ وَ أَكْثَرُهُمُ اَلَّذِي يَسْفُلُ وَ لاَ يُرْفَعُ إِذَا لَمْ يَرْعَ حَقَّ اَللَّهِ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ
فَهَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اَللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ لَمْ يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ
فَلاَ يَغُرَّنَّكَ صَلاَتُهُمْ وَ صِيَامُهُمْ وَ رِوَايَاتُهُمْ وَ عُلُومُهُمْ
فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.
صاحبان عقل و خردمندان آنانى هستند كه اعمال و كردار آنها بر پايه فكر و انديشه است (هميشه در تفكرند) تا در نتيجه تفكر به محبت و دوستى خدا ميرسند
و وقتى دل از محبت الهى بهرهمند شد و با نور محبت روشن گشت صفا و لطفى بزودى در او يافت مىشود
و وقتى دل لطيف شد و آمادگى پيدا كرد فوائد و بهرههائى نصيبش خواهد شد
و هنگامى كه از بهرهمندان شد سخنان حكيمانه بر زبانش جارى مىشود
و وقتى سخنان حكمت آميز گفت داراى فطانت و فراست خواهد شد
و چون باين مرتبه رسيد در اعمال و كارهايش از قدرت و نيروى الهى امداد ميگيرد
و چون بهرهمند از قدرت شد احاطه علمى به آسمانها پيدا ميكند
و هنگامى كه به چنين منزلت و مقامى نائل شد مرتب در افكار خويش غوطهور است با لطف مخصوص و حكمت و بينش و روشنى
و چون باين مقام رسيد تمام خواست و ميل باطنى و محبت و دوستى خود را فقط در راه خالق و آفريدگار خود قرار ميدهد
[همسو با تقدیرات و پشت به تمناها]
و چون چنين كرد به مقام بسيار بزرگى نائل شده است
و در درون دلش خدا را مىبيند
و حكمت و دانش را بدست مىآورد نه از آن راهى كه حكماء و فلاسفه بدست مىآورد
بلكه حكمت و فهم به باطنش افاضه مىشود
و علوم و اطلاعات كسب ميكند نه از طريق تعليم و تعلّم ظاهرى كه علماء و دانشمندان كسب علوم مينمايند
و داراى حالت صدق و اخلاص مىشود نه از آن راهى كه صد يقين و عبادتكنندگان ميروند
چون حكماء و فلاسفه از طريق سكوت و گوش فراوان و پر حرفى نكردن حكمت را بدست مىآورند
و دانشمندان و علماء با تحصيل و كوشش و جديت داراى علم و دانش ميشوند
و صديقين و راستان از راه خشوع و خضوع و عبادتهاى طولانى به مرتبه صدق و راستى ميخواهند برسند
و كسى كه از اين راهها طى مسير نموده و راه خود را به پيمايد بمقصد رسيدنش قطعى و صد در صد نيست
بلكه دو احتمال دارد يا اينكه انحطاط و تنزل روحى پيدا ميكند و بطرف سقوط مىرود يا اينكه قوس صعودى را گرفته و مقام و مراتب بلند انسانيت را طى ميكند
البته اكثرا از ارتقاء و بالا رفتن باز مىمانند و قوس نزولى را ميگيرند.
چون حق الهى و وظيفه خود را مراعات ننموده و فرمان خدا را آن طورى كه بايد انجام نميدهند
و اين چنين است حالت كسى كه نشناسد خدا را آن طورى كه لازم است و محبت واقعى و دوستى كامل با خدا ندارد.
اين عبادتها و نمازها و روزههاى آنها و نقل حديث و روايات و علم و دانش آنها تو را فريب ندهد
كه آنان خران رمنده و گريزانند.