دکتر محمد شعبانی راد

نور عفاف!

Light of chastity!

«عفف» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«أصله: الاقتصار على تناول الشي‏ء القليل الجاري مجرى‏ الْعُفَافَةِ
کارمندها به حقوقشون میگن: آب‌باریکه! و به همون قانع و راضی‌اند. این میشه معنای واژه عفاف.
حضرت زهرا سلام الله علیها:
«فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى … مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ»
«حقّ‌ تعالى … اجتناب از سرقت را به منظور اثبات عفّت و پاكى، واجب و فرض قرار داد.»
اگه اهل عفت نباشی، «دزدان شب‌کار قبیله شیطان» برای سرقت نور باارزش، میان سروقتت!
قلب سلیم، فقط چشمش به سر نخ نورانی خودشه و اصلا چشمش دنبال گزینه‌های بی‌ارزش پیشنهادی از طرف سیئه حسدش نیست! چشمش دنبال تمناهاش نیست! همون مفهوم واژه عین شکری است. مفهومی که از هزار واژه مترادف نور استنباط میشه.
شرط اخذ نور اینه که قلبت از تمناهاش بگذره! به این میگن عفّت!
رضایت قلبی به تقدیرات ذات اقدس الهی میشه عفت! میشه نور!
«وَ أَمَّا الْعَفَافُ؛ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ:
الرِّضَا وَ الِاسْتِكَانَةُ وَ الْحَظُّ وَ الرَّاحَةُ وَ التَّفَقُّدُ وَ الْخُشُوعُ وَ التَّذَكُّرُ وَ التَّفَكُّرُ وَ الْجُودُ وَ السَّخَاءُ
فَهَذَا مَا يَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِعَفَافِهِ رِضىً بِاللَّهِ وَ بِقَسْمِه‏
»

«العُفافةالعُفّة: بقيّة اللبن في الضرع بعدما يُمتَكُّ أكثره، ته مانده شير در پستان»
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ»
«الْعِفَّةُ: حصول حالة للنّفس تمتنع بها عن غلبة الشّهوة»
«التعفف: ترك السؤال، يقال عف عن الشي‏ء و تعفف عنه إذا تركه»

«وَ الْعِفَّةُ وَ ضِدَّهَا التَّهَتُّك‏»
«پاكدامنى كه ضدّش پرده‌درى است.»

امام علی علیه السلام:
«أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ شَيْءٌ وَاحِدٌ وَ هُوَ اَلْعَفَافُ.»
افضل عبادات يك چيز است: پارسائى و باز ايستادن از حرام.

إِنَّ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْعَفَافُ

امام علی علیه السلام:
اَلْإِنْسَانُ عَقْلٌ وَ صُورَةٌ
فَمَنْ أَخْطَأَهُ اَلْعَقْلُ وَ لَزِمَتْهُ اَلصُّورَةُ لَمْ يَكُنْ كَامِلاً
وَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ لاَ رُوحَ فِيهِ
وَ مَنْ طَلَبَ اَلْعَقْلَ اَلْمُتَعَارَفَ فَلْيَعْرِفْ صُورَةَ اَلْأُصُولِ وَ اَلْفُضُولِ
فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ اَلنَّاسِ يَطْلُبُونَ اَلْفُضُولَ وَ يَضَعُونَ اَلْأُصُولَ
فَمَنْ أَحْرَزَ اَلْأَصْلَ اِكْتَفَى بِهِ عَنِ اَلْفَضْلِ
وَ أَصْلُ اَلْأُمُورِ فِي اَلْإِنْفَاقِ طَلَبُ اَلْحَلاَلِ لِمَا يُنْفِقُ وَ اَلرِّفْقُ فِي اَلطَّلَبِ
وَ أَصْلُ اَلْأُمُورِ فِي اَلدِّينِ أَنْ يَعْتَمِدَ عَلَى اَلصَّلَوَاتِ وَ يَجْتَنِبَ اَلْكَبَائِرَ وَ أُلْزِمَ ذَلِكَ لُزُومَ مَا لاَ غِنَى عَنْهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ إِنَّ حُرْمَتَهُ هُلْكٌ فَإِنْ جَاوَزْتَهُ إِلَى اَلْفِقْهِ وَ اَلْعِبَادَةِ فَهُوَ اَلْحَظُّ
وَ إِنَّ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْعَفَافُ وَ ثَمَرَتَهُ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلْآثَامِ
وَ أَصْلَ اَلْعَفَافِ اَلْقَنَاعَةُ وَ ثَمَرَتَهَا قِلَّةُ اَلْأَحْزَانِ
وَ أَصْلَ اَلنَّجْدَةِ اَلْقُوَّةُ وَ ثَمَرَتَهَا اَلظَّفَرُ
وَ أَصْلَ اَلْعَقْلِ اَلْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا اَلسُّرُورُ وَ لاَ يُسْتَعَانُ عَلَى اَلدَّهْرِ إِلاَّ بِالْعَقْلِ وَ لاَ عَلَى اَلْأَدَبِ إِلاَّ بِالْبَحْثِ وَ لاَ عَلَى اَلْحَسَبِ إِلاَّ بِالْوَفَاءِ وَ لاَ عَلَى اَلْوَقَارِ إِلاَّ بِالْمَهَابَةِ وَ لاَ عَلَى اَلسُّرُورِ إِلاَّ بِاللِّينِ وَ لاَ عَلَى اَللُّبِّ إِلاَّ بِالسَّخَاءِ وَ لاَ عَلَى اَلْبَذْلِ إِلاَّ بِالْتِمَاسِ اَلْمُكَافَاةِ وَ لاَ عَلَى اَلتَّوَاضُعِ إِلاَّ بِسَلاَمَةِ اَلصَّدْرِ
وَ كُلُّ نَجْدَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى اَلْعَقْلِ وَ كُلُّ مَعُونَةٍ تَحْتَاجُ إِلَى اَلتَّجَارِبِ وَ كُلُّ رِفْعَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى حُسْنِ أُحْدُوثَةٍ وَ كُلُّ سُرُورٍ يَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ وَ كُلُّ قَرَابَةٍ يَحْتَاجُ إِلَى مَوَدَّةٍ
وَ كُلُّ عِلْمٍ يَحْتَاجُ إِلَى قُدْرَةٍ
وَ كُلُّ مَقْدُرَةٍ تَحْتَاجُ إِلَى بَذْلٍ
وَ لاَ تَعَرَّضْ لِمَا لاَ يَعْنِيكَ بِتَرْكِ مَا يَعْنِيكَ
فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ قَدْ أَعْطَبَهُ ذَلِكَ.

 انسان داراى عقل و قيافه است،
هر كس از عقل استفاده نكند اما قيافه خود را نگهدارد كامل نيست.
مثل پيكرى است كه بى‌روح است
و هر كه در جستجوى عقل متعارف است بايد صورت اصول و اضافيها را بداند.
چون بيشتر مردم در پى مسائل اضافى و زيادى هستند و اصول را رها ميكنند
هر كس پايه و اساس را بدست آورد از اضافات صرف نظر ميكند.
اصل امور در انفاق و خرج كردن، بدست آوردن از راه حلال است و ملايمت در طلب آن است.
پايه و اصل امور در دين اينست كه اعتماد بر نمازها نمايد و پرهيز از گناهان كبيره كند و چنان متوجه اين پرهيز و نماز باشد كه يك چشم بهم زدن از آن غفلت نكند، اگر محروم شود هلاك ميگردد،
اگر در اين راه به پيش برود تا بفقه و عبادت برسد اينست بهره عالى.
اصل عقل عفت است و نتيجه‌اش خوددارى از گناه،
ريشه عفت قناعت است و نتيجه‌اش كم شدن اندوه،
ريشه شجاعت و دلاورى قدرت و نيرومندى است و نتيجه‌اش پيروزى است.
ريشه كار قدرت و توانستن است و نتيجه‌اش شادى،
نمى‌توان بر امور زندگى كمك گرفت مگر بوسيله عقل.
و نه بر ادب مگر با بحث و جستجو
و نه بر حسب و شخصيت مگر با وفا
و نه بر وقار و سنگينى مگر با مهابت
و نه بر سرور مگر با نرمى
و نه بر مغز و خرد مگر با سخاوت.
و نه بر بذل و بخشش مگر با اميد مكافات و پاداش
و نه بر تواضع مگر با سلامتى صدر
هر دليرى احتياج بعقل دارد.
و هر كمك محتاج به تجربه است
و هر سربلندى و سرافرازى نيازمند به كار خوب است
و هر شادى محتاج به امن و آرامش است
و هر خويشاوندى نياز بمودت و دوستى دارد
و هر علمى احتياج به نيرو و پرهيز و نيازمند به بذل و بكاربردن آن است.
توجه به چيزى كه بدردت نميخورد مكن با ترك كردن چيزى كه برايت ضرورى است،
كه بسيارى از سخن‌گويان هستند كه در غير محل حرف زده‌اند و اين سخن براى آنها اشكالى بوجود آورده.

«عزت» و «عفت» از هزار واژگان مترادف «نور» هستند.
مفهوم این دو واژه را در این تصویر می‌بینیم.
با نور، عزیز میشی! عفیف میشی!
این آقا درون دیوار شیشه‌ای، با عمل به دستورات نورانی، از هر آسیب احتمالی از جانب اهل حسادت، در امان و عزیز خواهد بود. مثل خانم عفیفی که خوب حجابشو رعایت میکنه لذا از هر نگاه پلید ناپاک اهل حسد در امان و عفیف خواهد بود.

انگاری اهل نور، اهل عفت‌اند، برای خودشون محدودیتی در خواسته‌ها و تمنّاها ایجاد میکنند تا شیطان به اونها طمع نکنه و سر راهشون ننشینه و اونا رو عضو تیم خودش نکنه.
اگه میخوای عفیف و پاکدامن باشی، باید سراغ تمنّاهات نری، چون همینکه حسدت بجنبه و دنبال تمنّاها و دلخواههات بری، یهو سر و کله شیطان پیدا میشه و تلاش میکنه تا به نور عفت و عزتت آسیب برسونه.

حسود، با شیطان، به ناز سخن می‌گوید!
حسود، خودش، به شیطان پا میده!

[سورة الأحزاب (۳۳): الآيات ۳۲ الى ۳۵]
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۳۲)
اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد، اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد؛ و گفتارى شايسته گوييد.
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (۳۳)
و در خانه‌‏هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليّتِ قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده‌‏اش را فرمان بريد. خدا فقط مى‌‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (۳۴)
و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنانِ‏] حكمت‏[آميز] در خانه‌‏هاى شما خوانده مى‌‏شود ياد كنيد. در حقيقت، خدا همواره دقيق و آگاه است.
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (۳۵)
مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ايمان، و مردان و زنان عبادت‌‏پيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه‌‏دهنده، و مردان و زنان روزه‏‌دار، و مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى‏‌كنند، خدا براى [همه‏] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.

امام علی علیه السلام:
يَا كُمَيْلُ 
إِنَّ أَحَبَّ مَا اِمْتَثَلَهُ اَلْعِبَادُ إِلَى اَللَّهِ بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ بِهِ وَ بِأَوْلِيَائِهِ اَلتَّعَفُّفُ وَ اَلتَّحَمُّلُ وَ اَلاِصْطِبَارُ.

اى كميل
محبوب‌ترين بندگی‌ها و اطاعت‌ها نزد پروردگار، بعد از اعتقاد و اقرار به توحيد و اعتراف به ولايت اولياء خدا عليهم السلام بردبارى و عفت و خويشتن‌دارى و شكيبائى است.

امام علی علیه السلام:
اَلشَّيْءُ شَيْئَانِ
شَيْءٌ قُصِرَ عَنِّي لَمْ أُرْزَقْهُ فِيمَا مَضَى وَ لاَ أَرْجُوهُ فِيمَا بَقِيَ
وَ شَيْءٌ لاَ أَنَالُهُ دُونَ وَقْتِهِ وَ لَوِ اِسْتَعَنْتُ عَلَيْهِ بِقُوَّةِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ
فَمَا أَعْجَبَ أَمْرَ هَذَا اَلْإِنْسَانِ يَسُرُّهُ دَرْكُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيُدْرِكَهُ
وَ لَوْ أَنَّهُ فَكَّرَ لَأَبْصَرَ وَ لَعَلِمَ أَنَّهُ مُدَبَّرٌ
وَ اِقْتَصَرَ عَلَى مَا تَيَسَّرَ وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لِمَا تَعَسَّرَ وَ اِسْتَرَاحَ قَلْبَهُ مِمَّا اِسْتَوْعَرَ

فَبِأَيِّ هَذَيْنِ أُفْنِي عُمُرِي
فَكُونُوا أَقَلَّ مَا يَكُونُونَ فِي اَلْبَاطِنِ أَمْوَالاً أَحْسَنَ مَا يَكُونُونَ فِي اَلظَّاهِرِ أَحْوَالاً
فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَدَّبَ عِبَادَهُ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْعَارِفِينَ أَدَباً حَسَناً فَقَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ
يَحْسَبُهُمُ اَلْجٰاهِلُ أَغْنِيٰاءَ مِنَ اَلتَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمٰاهُمْ لاٰ يَسْئَلُونَ اَلنّٰاسَ إِلْحٰافاً.
اشياء دو نوع است
بعضى چيزها است كه من بآن دسترسى ندارم نه قبلا بمن داده شد و نه در آينده اميد دريافت آن برايم هست.
و بعض چيزها است كه تا وقتش فرا نرسد بآن نخواهيم رسيد،گرچه از تمام نيروى آسمانها و زمين براى رسيدن بآن كمك بگيرم.
شگفت از كار انسان است كه خوشحال مى‌شود براى بدست آوردن چيزى كه قبلا بدست نياورده بود
اگر درست بيانديشد خواهد فهميد كه او در اختيار و تدبير خدا است.
بهمين جهت حركت خود را منحصر ميكند بمقدارى كه برايش ممكن است.
و در تكاپوى چيز مشكل و غير مقدور برنمی‌آيد.
در نتيجه نسبت به مشكلات، آرامش دل پيدا ميكند.
پس در راه كدام‌يك از اين دو چيز عمر خود را تمام كنم.
در نتيجه در كمال فقر و تنگدستى خوشحال‌ترين چهره را دانسته باشيد.
خداوند بزرگ بندگان مؤمن عارف خود را به بهترين وجه ادب مى‌آموزد فرموده است:
«يَحْسَبُهُمُ‌ اَلْجٰاهِلُ‌ أَغْنِيٰاءَ مِنَ‌ اَلتَّعَفُّفِ‌،تَعْرِفُهُمْ‌ بِسِيمٰاهُمْ‌ لاٰ يَسْئَلُونَ‌ اَلنّٰاسَ‌ إِلْحٰافاً». بواسطه عفت و خويشتن‌دارى، شخص جاهل خيال ميكند آنها ثروتمندند. تو آنها را از چهره‌اشان مى‌شناسى هرگز از مردم درخواستى با اصرار ندارند.

تمنّای محال – تمنّای بی‌موقع

تمناها رو میشه در یک دسته‌بندی کلی به دو دسته تقسیم کرد:
تمناهای محال و تمناهای بی موقع.
حسد، تمنّا، دلخواه: دو جوره «الشَّيْ‏ءُ شَيْئَانِ»:
1- خواسته‌های محال «لَمْ أُرْزَقْهُ»
2- خواسته‌های بی‌موقع «دُونَ وَقْتِهِ»
گاهی اون چیزی که چشمت دنبالشه، اصلا روزی تو نیست و نبوده و نخواهد بود «شَيْ‏ءٌ قُصِرَ عَنِّي لَمْ أُرْزَقْهُ فِيمَا مَضَى وَ لَا أَرْجُوهُ فِيمَا بَقِيَ» پس بیخود زور نزن که هر جوری شده اونو بدست بیاری که در این صورت، حسد، تو رو مجبور به انجام هزاران معصیت برای رسیدن به اون خواسته میکنه!
گاهی هم دنبال چیزی هستی که الان وقتش نیست «شَيْ‏ءٌ لَا أَنَالُهُ دُونَ وَقْتِهِ» و بعدا که جورش جور بشه، خودبخود بدون اذیت و ناراحتی و ارتکاب معصیت، به اون میرسی ولی الان اگه زمین و زمان رو، بهم بدوزی «وَ لَوِ اسْتَعَنْتُ عَلَيْهِ بِقُوَّةِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» اصلا جور نخواهد شد. پس تا وقتش نرسیده «دُونَ وَقْتِهِ» بیخودی زور نزن و استعمال حسد هم نکن.
با وجود این موضوع که میدونیم خواسته‌های ما یکی از این دو حالتو داره «الشَّيْ‏ءُ شَيْئَانِ» باز هم عیب حسد ما رو به سمت خواسته‌هایی از نوع اول (خواسته‌های محال) و نوع دوم (خواسته‌های بی‌موقع) می‌بره یعنی با وجود اینکه میدونیم اون چیز هیچ وقت مال ما نخواهد بود و یا حداقل هنوز وقتش نرسیده اما حسدِ عجول، سعی میکنه کارا رو خراب کنه.
برای همینه که اکثر خواسته‌ها، توام با ناآرامی قلبیه، و راه رسیدن به آرامش هم دونستن این مطلب مهمه که با کمی فکر کردن «وَ لَوْ أَنَّهُ فَكَّرَ لَأَبْصَرَ وَ لَعَلِمَ أَنَّهُ مُدَبَّرٌ وَ اقْتَصَرَ عَلَى مَا تَيَسَّرَ وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لِمَا تَعَسَّرَ» به این نتیجه میرسیم که اونی که میخوایم از کدوم نوعه؟ و از هر نوعی هم که باشه، راه آرامش قلب، راضی شدن به رزق مقسومه «اقْتَصَرَ عَلَى مَا تَيَسَّرَ» و چشمداشت نداشتن به چیزهایی که برای تو تقدیر نشده «وَ لَمْ يَتَعَرَّضْ لِمَا تَعَسَّرَ»، در نتيجه آرامش دل پيدا ميكنی «وَ اسْتَرَاحَ قَلْبَهُ مِمَّا اسْتَوْعَرَ»، پس چرا بیخودی وقت و عمر رو بیهوده صرف رسیدن به کار غیر ممکن کنم «فَبِأَيِّ هَذَيْنِ أُفْنِي عُمُرِي»، حتی اگه شده صورتمو با سیلی سرخ نگه میدارم «فَكُونُوا أَقَلَّ مَا يَكُونُونَ فِي الْبَاطِنِ أَمْوَالًا أَحْسَنَ مَا يَكُونُونَ فِي الظَّاهِرِ أَحْوَالًا» که ظاهر رو حفظ کرده باشم «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ» ولی دستمو برای رسیدن به خواسته‌های غیر منطقی، پیش هیچکسی دراز نمی‌کنم «لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً» و عفت خودمو جوری حفظ میکنم «مِنَ التَّعَفُّفِ» که همه فکر کنن من چقدر وضعم خوبه «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ» گرچه اونی که باید بدونه میدونه که من آهی در بساط ندارم ولی ظاهرو حفظ میکنم و این روش «أَدَباً حَسَناً» نزد آل محمد ع پسندیده است «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَدَّبَ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ الْعَارِفِينَ أَدَباً حَسَناً».

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی