“Clinging to the Light; Protection from Temptation!” — Wa‘taṣimū bi-ḥabli’llāh
(“Hold Fast to the Light; Immunity from Desires!”)
The divine light offers more than illumination—it provides immunity.
In Islamic teachings, the concept of ‘iṣmah (infallibility or protection) is not just reserved for prophets and Imams; it is a light of purity that can dwell in the hearts of believers who cling sincerely to the rope of God. The Qur’anic command: “And hold fast to the rope of Allah” (Wa‘taṣimū bi-ḥabli’llāh) is not merely an instruction—it is an invitation to inner security and spiritual strength.
True ‘iṣmah (divine protection) shields the heart from envy and selfish desire. As narrated in the traditions, divine support reaches those who place their trust solely in God’s will—not in their own ambitions or in created beings. This unseen light does not manifest through physical traits, but God alone reveals it through His chosen guides. To cling to the light is to be rescued from the storm of temptations that drag the soul into restlessness. In this light, hearts find calm, intentions find clarity, and the believer finds their true protection—not in avoidance of trials, but by being protected from the corruption of envy and inner pollution.
«عصم» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«عَصَمَهُ الطَّعَامُ: منَعه من الجُوع»
👈«عَصَمَهُ النّور: منَعه من الحسد»👉
«العصمة، المنع، النّور»
«العِصَام مِنَ الْقِرْبَة: بند مشك»
«العِصَام مِن الوِعَاء: دسته ظرف»
نورِ بیعیب و نقص!
نورِ بیعیبی!
نورِ عصمت!
«الشُّكْرُ عِصْمَةٌ مِنَ الْفِتْنَةِ»
معصومیت «impeccability»، بینقصی، بیگناهی، بیعیبی
+ «اشتباه حتمیه!»
نورِ عصمت، یعنی نوری که تو را از درون حفظ میکند،
نه با اجبار بیرونی، بلکه با شوق درونی به مهربانی!
وقتی به ریسمان خدا چنگ میزنی «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»، در حقیقت در حال اتصال به نوری هستی که تو را از لغزش، حسادت، کینه و خودخواهی بازمیدارد.
این همان عصم درونی است، نه پوشش خشک و متظاهرانه!
در لغت میخوانیم:
«عَصَمَ الطَّعَامُ الجائِعَ»: غذا، گرسنه را نگه داشت.
«عِصام قِرْبَة»: بند مشک است.
«عِصامِ وعاء»: دسته ظرف.
حالا در ترجمان قلبی:
«عَصَمَهُ النّور»: یعنی نور، حسادت را از قلب دور کرد.
یعنی نور معلم، ظرف دل را نگه میدارد، نَریزد، نشکند، کدر نشود!
یعنی قلب، در ظرف نور معلم قرار گرفته و دیگر جای حسد و دشمنی و کینه نیست!
عصمت، نور مهربانی است؛ نه ترس از جهنم!
وقتی نور معلم ربانی، در دل کسی بتابد، این نور آنقدر شیرین است که شخص، خود به خود، از گناه فاصله میگیرد، نه از سر اجبار، بلکه از روی مهر!
«وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ»
و فضل و رحمت خدا، همون نور معلمه، که نذاشت دنبال شیطان بروی!
اهل نور، به لطف همین نورِ معلم ربانی، به مرتبه عصمت قلبی میرسند؛
یعنی همان نور مهربانیِ مانعِ حسد.
همان حبل الله!
پس:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ
اتصال به «حبل الله» یعنی چنگ زدن به ریسمان مستحکم نور الهی، که محافظ دل است و ما را از سرگردانیها و حسادتها نجات میدهد.
این ریسمان، نور علم و ولایت است که توسط معلم ربانی در قلب انسان تنیده میشود.
«اعتصام» یعنی حفظ خود و دل از هر آنچه جز نور الهی است،
یعنی پناه بردن به نور در برابر ظلمت حسادت و کینه.
«حبل» یعنی ریسمان؛
ریسمانی که اگر محکم به آن چنگ بزنی، هرگز سقوط نخواهی کرد.
این ریسمان همان علم و نور ولایت است که در دل هر اهل حقیقت قرار میگیرد.
اهل نور، با اعتصام به این ریسمان، به این «بند مشک»، به این «عصام»؛
محکم و ایمن از لغزشهاست.
این ریسمان نورانی، باعث درناژ حسادت از دل میشود و به جای آن، مهربانی و شوق خدمت به دیگران مینشاند.
پس وقتی میگوییم «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»، یعنی:
در تاریکی دنیا به نور ولایت چنگ بزن
دل خود را با نور معلم ربانی محکم و استوار کن
اجازه نده که حسادت و کینه راه به دل پیدا کنند
با این ریسمان نورانی، عصمت قلبی و مهربانی را تجربه کن.
…
«إِنَّ لِشِيعَتِنَا بِوَلَايَتِنَا لَعِصْمَةً»
یعنی به حقیقت، شیعیان ما با ولایت ما عصمت دارند؛
عصمت به معنای حفاظت و نجات از هرگونه آسیب، از جمله آسیب حسادت و ظلمت دل.
این عصمت، همان نور الهی است که از طریق ولایت معصومین به دلها میرسد و آنها را از هر گناه و تیرگی محافظت میکند.
شیعیان واقعی با چنگ زدن به ولایت اهل بیت علیهم السلام، به نور پاک و بیعیب و نقص متصل میشوند که آنها را از هر تاریکی و حسادتی محفوظ میدارد.
این عصمت نورانی باعث میشود که دلها پاک، مهربان و مقاوم در برابر آسیبهای دنیوی مانند حسد، کینه و نفرت باشند.
عصمت ولایت، نعمتی است که قلب را از زشتیها و آسیبها پاک نگه میدارد و راه رسیدن به سعادت حقیقی و قرب الهی را هموار میکند.
«اعتصام» به حبل الله، همان «عصمت» با نور ولایت است
که راه نجات دل و جان در مسیر نورانی حق است.
و همینجاست که این دعای اهل نور به درگاه خداوند، رنگ ویژهای میگیرد:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ… وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ»
یعنی:
ای خدای مهربان! بر محمد و آل نورانیاش درود فرست و مرا با نور عصمت آنها، تأیید کن!
مرا با نور عصمت آنها تأیید کن که از نور توست… از ولایت تو…
عصمتی که مثل ریسمان محکم، مرا از سقوط در تاریکی حسادت نفس نگه دارد.
اهل نور این را خوب میدانند که اگر نور ولایت نباشد، دل، ظرفی بیدسته است…
ظرفی بیعصام! بینگهدار! و به راحتی از دست میافتد و میشکند…
پس به درگاه الهی پناه میبرند و این دعای بزرگ را تکرار میکنند:
«أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ»
چون خوب میدانند که عصمت یعنی همان نور ولایت،
همان نوری که فرشته مهربان، هر لحظه از جانب خدا در دلشان میدمد و آنها را از تمنا و حسادت میرهاند.
اعتصام به حبلالله و دعای تأیید با عصمت، یعنی تسلیم شدن به هدایت فرشته ناصح دل.
یعنی گوش دادن به صدای نورانی ملک موکل… یعنی انتخاب صداقت، مهر، پاکی، و بیحسادتی!
کسی که از خدا عصمت میخواهد، یعنی از ته دل از حسادت بیزار است و دنبال نوری میگردد که دلش را از هوای نفس پاک کند…
و اینگونه اهل نور، بهدرگاه خدا با صداقت و خضوع پناه میبرند و میگویند:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي… بِوَلايَتِكَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ»
یعنی:
خدایا! از تو درخواست میکنم که مرا با ولایتت از نافرمانیات معصوم بدار…
نه با قدرت بازویم، نه با شدت عقل ناقصم… بلکه تنها با نور ولایتت!
این یعنی: تنها راه نجات از تاریکی گناه، چنگ زدن به ریسمان نورانی ولایت است.
ولایتی که از جنس نور است، نه زور!
ولایتی که دل را هدایت میکند، نه فقط ظاهر را کنترل میکند.
ولایتی که دل را از درون چنان شیرین میکند که اصلاً دیگر لذّت گناه برای انسان جذاب نیست.
این دعا به ما نشان میدهد که عصمت، یعنی یک حالت درونی از «نور آگاهی» و «نور محبت»
و سرچشمۀ آن، ولایت الهی است، همان نوری که از امام نورانی به دل عاشق میتابد…
در واقع، معصوم کسی است که چنان دلش با نور ولایت گرم است که اصلاً به سمت ظلمت نمیرود. چون خورشید دارد، دنبال تصویر بینور و گرمای خورشید نمیدود.
وقتی میگویی:
«اللَّهُمَّ… أَنْ تَعْصِمَنِي… بِوَلايَتِكَ»
یعنی: خدایا! تو ولیّ من باش… معلم من باش…
و مرا در پناه نور خودت نگه دار،
آنگونه که حسادت، خودخواهی، و تمنا، دیگر جایی در قلبم نداشته باشند.
یعنی: خدایا! ولایت تو، سدّ من باشد در برابر وسوسههای شیطان…
…
و اینک زمزمهای سوزناک از قلبی که نور ولایت را چشیده و حالا نگران است که مبادا این گوهر گرانبها را از دست بدهد؛ نگران است که نکند با یک لغزش، حجاب ظلمت بر آن نور بیفتد:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ يَهْتِكُ الْعِصْمَةَ»
یعنی:
خدایا! پناه میبرم به تو از گناهی که پردهی عصمت را پاره کند،
از خطایی که این جامۀ نورانیِ حفاظت را بدرد،
از لغزشی که پیوند دل مرا با فرشتۀ مهربان عصمت، قطع کند…
«عصمت» یعنی پیوستگی قلب به نور خدا،
یعنی اتصال همیشگی به «حبلالله»،
یعنی جاری بودن محبت امام ع در رگهای دل…
اما «ذنب» میتواند این اتصال را قطع کند.
هر گناهی، یک بریدن است… بریدن از ولایت، بریدن از نور، بریدن از انس با فرشتهٔ مهربان دل.
اهل نور از این میترسند… نه از ملامت ملامتگران، بلکه از لحظهای که دلشان از نور تهی شود.
آنها میدانند که با نور ولایت، همهچیز دارند؛ و بدون آن، در ظلمات گم میشوند.
پس صادقانه میگویند:
اللَّهُمَّ… پناه میبرم از هر گناهی که خیمۀ عصمت را از سرم بردارد!
این یعنی:
گناه فقط یک عمل اشتباه نیست… گناه، پاره کردن حجاب رحمت است.
و وای به وقتی که پردهی نور، پاره شود…
بنابراین، عصمت نه یک افتخار خشک، بلکه یک حضور زنده است.
تا وقتی نور در دل هست، عصمت هست.
تا وقتی عشق به معلم نورانی در قلب هست، گناه جایی ندارد.
اما اگر غفلت کنیم، گناه سر میرسد و «یَهْتِكُ الْعِصْمَةَ»؛ حجاب عصمت را میدرد.
پس اهل نور، همواره در حالت ترس آمیخته با عشق هستند:
ترس از بریدن نور،
و عشق به تداوم پیوند…
+ «خوف و رجا»
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»
«إِنَّ لِشِيعَتِنَا بِوَلَايَتِنَا لَعِصْمَةً»
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ … وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ»
«اللَّهُمَّ انّی أَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي … بولايتك عن معصيتك»
«عصمت نورانی!»
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَنْبٍ … يَهْتِكُ الْعِصْمَةَ»
«اشتباه مرگبار!»
تهمت به صاحبان نور، اشتباه مرگبار حسودی است که برای همیشه نورِ عاریهاش، سلب میشه!
ای خدای مهربان! همراه من نورى از رحمتت را برانگيز!
دعاى حضرت فاطمه عليها السّلام:
… فَابْعَثْ مَعِي يَا رَبِّ نُوراً مِنْ رَحْمَتِكَ
يَسْعَى بَيْنَ يَدَيَّ وَ عَنْ يَمِينِي تُؤْمِنُنِي بِهِ وَ تَرْبِطُ بِهِ عَلَى قَلْبِي
وَ تُظْهِرُ بِهِ عُذْرِي
وَ تُبَيِّضُ بِهِ وَجْهِي
وَ تُصَدِّقُ بِهِ حَدِيثِي
وَ تُفْلِجُ بِهِ حُجَّتِي
وَ تُبْلِغُنِي بِهِ الْعُرْوَةَ الْقُصْوَى مِنْ رَحْمَتِكَ
وَ تَحُلَّنِي الدَّرَجَةَ الْعُلْيَا مِنْ جَنَّتِكَ
وَ تَرْزُقُنِي بِهِ مُرَافَقَةَ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ فِي أَعْلَى الْجَنَّةِ دَرَجَةً
وَ أَبْلَغَهَا فَضِيلَةً وَ أَبَرَّهَا عَطِيَّةً وَ أَرْفَعَهَا نُفْسَةً
مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً.
و خداوندا ! همراه من نورى از رحمتت را برانگيز،
تا پيشاپيش و از طرف راست من حركت كند،
و مرا در امنيت خود قرار داده، قلبم را مطمئن سازد،
و عذرم را ظاهر كرده،
چهرهام را درخشان نموده،
گفتارم را تصديق و دليلم را قاطع گرداند،
و مرا به آخرين درجه رحمتت برساند،
و به برترين مرتبه بهشت نايل گرداند،
و مرا همنشين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه بنده و رسول توست قرار دهد،
و در با فضيلتترين قسمت آن، و نيكوترين مرتبه آن، و بالاترين بخش آن ساكن گرداند،
و مرا با كسانى كه نعمتت را بر آنان ارزانى نمودهاى،
از پيامبران و صدّيقين و شهدا و صالحين همنشين ساز،
كه اينان بهترين دوستان هستند.
اگر از ما بپرسند عصمت چگونه حاصل میشود؟
پاسخ، در دعای بانوی عصمت است…
«فَابْعَثْ مَعِي يَا رَبِّ نُوراً مِنْ رَحْمَتِكَ…»
ای پروردگار مهربانم!
نوری از رحمتت را همراه من بفرست…
نوری که پیشاپیش من راه برود،
نوری که در سمت راستم باشد و از خطرها ایمنم کند،
نوری که بر قلبم آرامش ببخشد و آن را محکم کند…
عصمت، همان نوری است که از رحمت خدا جاری میشود،
همان نوری که دلیل روشن بودن راه اهل نور است…
همان نوری که قلب را از لغزش میرهاند، و زبان را از خطا، و چشم را از حسد…
حضرت زهرا س در این دعا، تصویر زیبایی از مسیر عصمت ترسیم میکنند:
نوری که عذر انسان را روشن میکند؛
یعنی اهل نور حتی در صورت اتهام، نورشان گواه صدقشان است.
نوری که چهره را سفید میکند؛
یعنی در قیامت اهل نور سربلندند، چون نور، حجاب تاریکیها شده است.
نوری که حجت را پیروز میکند؛
یعنی در میدان دشمنیها، برهان اهل نور همان نوری است که با خود دارند.
نوری که انسان را به عروة الوثقی میرساند؛
یعنی به محکمترین پیوند رحمت، که همان ولایت معصوم است.
نوری که درجات بهشت را تا بالاترین مکان همراهی میکند؛
یعنی عصمت نورانی، انسان را تا مرافقت با پیامبر میبرد.
پس در مسیر نور و عصمت، تنها راه نجات، همان دعای حضرت زهرا س است:
طلب نور از رحمت خداوند، نوری که:
از حسد باز میدارد،
از گناه مصون میسازد،
از وسوسهها ایمن میگرداند،
و از تنهاییها نجات میدهد.
این نور، نوری است که با ولایت آل محمد علیهمالسلام معنا میگیرد.
همان نوری که خدا وعده داده:
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً»
و تنها کسانی به آن میرسند که اهل پیوند و تمسک به «حبلالله» باشند؛
یعنی اهل نور، اهل محبت، اهل ولایت.
دعای نور خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها:
بِسْمِ اللّهِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاْمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنْ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى كِتابٍ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِيٍ مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
دعای نور حضرت صدیقه طاهره (س)، نوری است برای قلبهای مشتاق عصمت؛
نوری که راه را روشن میکند , جان را نورانی میسازد.
بِسْمِ اللّهِ النُّورِ
بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ
بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ
این آغاز، یعنی تمام هستی با نور خدا آغاز میشود،
و هر شعاعی از نور حقیقی، از سرچشمۀ اوست…
در این دعا، حضرت فاطمه س ما را به قلب معارف نورانی قرآن و ولایت هدایت میکند؛
«الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ»
خدایی که نور را از نور آفرید،
همان خدایی که نور عصمت را از نور ولایت خلق کرده است.
پس هرکه به ولایت متصل شود، به نور، و هرکه به نور برسد، به عصمت خواهد رسید.
«وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى كِتابٍ مَسْطُورٍ»
یادآور نزول نور بر طور است…
همان لحظۀ تجلی، که موسی کلیمالله از دیدن آن نور، بیهوش بر زمین افتاد،
و کوه شکافت…
نور، وقتی نازل میشود، دلها را هم میشکافد
و نور معرفت را بر لوح قلبها مینگارد: «فى رَقٍّ مَنْشُورٍ»
پس آنکه طالب عصمت است، باید دل را به این نور ببندد؛
باید با دل بگوید: بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ
و در نهایت، حضرت در این دعا، ما را به نقطۀ اوج میبرد:
«وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ»
نور اصلی، همان نور محمد و آل محمد علیهمالسلام است
و این نور، همان «عِصمَتِ نُور» است که انسان را از حسد،
از گناه،
از وسوسه،
و از انحراف مصون میدارد.
پس اگر میخواهی معصوم باشی،
یعنی از حسادت و تاریکی در امان،
باید با نوری از رحمت، به ولایت متصل شوی…
و دعاهای حضرت زهرا س، رمز اتصال به این نور است.
اعتصام به تقدیرات – اعتصام به تمنّاها!
امام صادق علیه السلام:
أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ مَا اِعْتَصَمَ بِي عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ ثُمَّ تَكِيدُهُ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ اَلْمَخْرَجَ مِنْ بَيْنِهِنَّ
وَ مَا اِعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ إِلاَّ قَطَعْتُ أَسْبَابَ اَلسَّمَاوَاتِ مِنْ يَدَيْهِ وَ أَسَخْتُ اَلْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ.
خداوند متعال بحضرت داود وحى نمود.هر بندهاى از بندگان من كه جدا و واقعا با نيت خالص و قلب صادق مستمسك بمن گردد و هيچ نظرى بمخلوق نداشته باشد اگر آسمان و زمين و آنچه در آنها است براى او مكر و حيله كنند من براى او راه نجات قرار ميدهم.
و هر بندهاى از بندگان من كه در دلش توجه و اميد بغير من باشد و توسل بيكى از مخلوق بنمايد من اسباب و وسائل آسمان را از دستش ميگيرم و زمين هم در زير پاى او قرار نخواهد گرفت(و اسخت الارض من تحته) و هيچ باكى ندارم كه در كدام بيابانى به هلاكت برسد.
این حدیث نورانی از امام صادق علیهالسلام، با دو فراز بسیار مهم و متقابل، دو نوع «اعتصام» یا همان پناه بردن و تکیهگاه گرفتن را روشن میکند:
…
۱. اعتصام به خدا:
«مَا اِعْتَصَمَ بِي عَبْدٌ… إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ اَلْمَخْرَجَ»
یعنی اگر بندهای خالصانه فقط به خداوند پناه ببرد و در نیتش هیچ تکیهای به خلق و اسباب ظاهری دنیا نباشد،
حتی اگر آسمانها و زمین و تمام مخلوقات علیه او توطئه کنند، خدا راه نجاتی از دل همان سختیها برایش باز میکند.
این همان اعتصام به تقدیرات الهی است؛
یعنی قلب تو تسلیم مشیّت خداست،
به جای اینکه دنبال رسیدن به تمناها و خواستههای نفسانی باشی،
با نور ایمان، تقدیر الهی را بغل میکنی.
و این عصمتآفرین است.
…
۲. اعتصام به خلق:
«وَ مَا اِعْتَصَمَ عَبْدٌ… بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِي… إِلاَّ قَطَعْتُ أَسْبَابَ اَلسَّمَاوَاتِ مِنْ يَدَيْهِ»
اما اگر بندهای به جای خدا، به مخلوقی پناه ببرد – چه انسان، چه موقعیت، چه ثروت –
خدا همۀ اسباب را از دستش میگیرد و زمین زیر پایش را میلرزاند،
و در نهایت او را به حال خودش وا میگذارد:
«وَ لَمْ أُبَالِ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ»
یعنی خدا دیگر برای او هلاکتش در هر درهای مهم نمیداند!
این همان اعتصام به تمناهاست؛
یعنی دل بستن به خواستههای حسودانه، شهوانی یا جاهطلبانه.
اعتصامی که مبتنی بر نفس است نه نور.
…
اعتصام به تقدیرات الهی، یعنی تو دل به حکمت خدا میسپاری، حتی اگر سخت باشد؛
و چون این پناه واقعی است، خدا هم پناه واقعی میشود: نور، عصمت، آرامش، نجات.
اعتصام به تمناها و خلق، یعنی تو خیال میکنی نجات و خوشبختیات در دست فلان فرد، یا فلان خواستهات است؛
و چون این پناه دروغین است، خدا هم دستت را رها میکند: تاریکی، گمگشتگی، شکست.
پس اگر میخواهی معصوم شوی از حسادت، از ترس، از ضعف…
به خدا پناه ببر نه به خلق.
به نور تقدیرات رضایت بده، نه به تمناهای تاریک.
استعصام یوسف، عشق به نور خداست!
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ
…
در این آیه، فعل «استعصم» از ریشهی «عصم» به معنای حفظ و نگاه داشتن است و در قالب باب استفعال، بیانگر نوعی کوشش درونی و آگاهانه برای مصونماندن از لغزش است.
این واژه نشان میدهد که عصمت حضرت یوسف علیهالسلام، صرفاً حالتی تحمیلی یا ظاهری نبوده، بلکه تلاشی فعال، آنلاین و آگاهانه برای پناه بردن به نور الهی در برابر وسوسههای نفس و تمناهای اغواگرانه بوده است. استعصام در این آیه بهروشنی بیان میدارد که نور عصمت، امری قلبی و درونی است که در لحظههای خطر، قدرت بازدارندهای از درون ایجاد میکند و انسان را به پناهگاه امن تقدیرات الهی سوق میدهد. این نمونه درخشان قرآنی، شاهدی زنده بر پیوند میان اعتصام به خدا و دستیابی به عصمت درونی است.
…
کلمهی «استعصم» از ریشهی عَصَمَ میآید، که معنای اصلیاش «محفوظ نگه داشتن»، «بازداشتن» یا «نگهداشتن از سقوط» است. وقتی به صورت استفعَل صرف میشود (یعنی “استعصم”)، معنای آن به نوعی درونیتر، ارادیتر و قویتر میشود:
استعصم = با تمام توان از درون، خویش را نگه داشت / پناه برد / خود را از آلوده شدن نگاه داشت
در این آیه، یوسف علیهالسلام نهتنها تسلیم تمناهای زلیخا نشد، بلکه درون خود را با نیروی نورانیِ الهی، مستحکم و محفوظ نگه داشت. این واژه اشاره دارد به نوعی عصمت درونی و نورانی که انسان را در لحظهی وسوسه، از درون حفظ میکند؛ نه با زور یا فشار بیرونی، بلکه با پناه بردن به خدا و اتکا به نور ایمان.
…
عصمت درونی، فعال و اختیاری است:
یوسف (ع) از خودش خواست که پاک بماند.
این فعل نشانهی مجاهدت درونی است، نه صرفاً پاکماندن از روی تصادف یا اجبار.
در برابر تمنا، استعصام لازم است:
زلیخا نمایندهی “تمنا”ست؛ تمناهای نفس، جذاب و اغواگر.
استعصام یعنی مقابله با این تمنا با نورِ ارادهی تربیتشده در مدرسهی ولایت الهی.
اهل نور، اهل استعصاماند:
همانگونه که آیات دیگر میگویند:
«وَ اعتصِمُوا بِحَبلِ الله…» یعنی پناه ببرید به نور خدا، تا از لغزشها مصون بمانید.
استعصام یوسف، نمونهای زنده از این آموزه است.
عصمت، زاییدهی عشق به نور خداست، نه صرفاً پرهیزکاری ظاهری:
یوسف بهجای ترس از مردم، از دل، پناه به پروردگار برد. استعصام، نشان عشق است؛ کسی که عاشق خداست، خودش را حفظ میکند چون نمیخواهد دل محبوب را بشکند.
عصمة الامام علیه السلام!
نور عصمت، امری پنهان، درون قلبهاست!
قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ
عَنَى بِهِ أَنَّ اَلْإِمَامَةَ لاَ تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ
وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ
وَ اَلظُّلْمُ وَضْعُ اَلشَّيْءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ
وَ أَعْظَمُ اَلظُّلْمِ اَلشِّرْكُ
قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
إِنَّ اَلشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ
وَ كَذَلِكَ لاَ تَصْلُحُ اَلْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ اِرْتَكَبَ مِنَ اَلْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً
وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ
وَ كَذَلِكَ لاَ يُقِيمُ اَلْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدُّ
فَإِذاً لاَ يَكُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ مَعْصُوماً
وَ لاَ تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلاَّ بِنَصِّ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّ اَلْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ اَلْخِلْقَةِ فَتُرَى كَالسَّوَادِ وَ اَلْبَيَاضِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ
وَ هِيَ مَغِيبَةٌ لاَ تُعْرَفُ إِلاَّ بِتَعْرِيفِ عَلاَّمِ اَلْغُيُوبِ عَزَّ وَ جَلَّ.
«لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ»
معنى آيه اينست كه امامت بكسى كه يك لحظه بتپرست بوده يا براى خدا شريك قائل شده نميرسد گر چه بعد اسلام آورده باشد.
معنى ظلم قرار دادن چيزى است در غير محل خودش
و بزرگترين ظلم شرك بخدا است.
چنانچه اين آيه مىفرمايد:
«إِنَّ اَلشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»
و نيز صلاحيت امامت را ندارد كسى كه مرتكب كارهاى حرام شده باشد چه گناه صغيره باشد يا كبيره گر چه بعد توبه كرده باشد
و همين طور نميتواند كسى كه بر گردن خود او حدّ است حد جارى كند.
وقتى امام بايد حتما معصوم باشد و عصمت او جز بوسيله نص و تصريح خدا بوسيله پيامبر تشخيص داده نميشود
چون عصمت از قيافه و شكل ظاهرى مانند سفيدى و سياهى باز شناخته نميگردد و از اسرار درونى است كه خدا فقط ميداند.
نور عصمت، پنهان در قلبهاست، نه آشکار در ظاهرها!
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«فَإِذاً لاَ يَكُونُ الإِمَامُ إِلاَّ مَعْصُوماً»
یعنی امامت، شأنی نیست که بتواند به افراد معمولی—حتی توبهکاران—واگذار شود،
چون کوچکترین آلودگی گذشته، حتی اگر بخشیده شده باشد، نشان میدهد قلب آن فرد در مقطعی در ظلم بوده.
و خداوند میفرماید: «عَهْدِ من، به ظالمان نمیرسد»
ولو آن ظلم یک لحظه شرکِ قلبی یا تمایل به بت باشد!
عصمت، ویژگی ظاهری نیست
«لأَنَّ اَلْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ اَلْخِلْقَةِ فَتُرَى كَالسَّوَادِ وَ اَلْبَيَاضِ»
نمیشود از روی ظاهر کسی فهمید که معصوم است یا نه؛
مثل رنگ پوست یا قیافه نیست که دیده شود.
بلکه عصمت، نور قلبی و باطنی است
که تنها خدا از آن آگاه است.
و برای همین امام باید:
«لا تُعْرَفُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِتَعْرِيفِ عَلاَّمِ الْغُيُوبِ»
یعنی تنها خداوندی که عالم به قلوب است، میتواند معرفی کند که چه کسی در قلب خود هرگز ظلم نکرده، هرگز شرک نورزیده، هرگز تمناهای ناپاک نداشته.
و تنها او میتواند با نصّ از طریق پیامبرش چنین امامی را معرفی کند.
…
نور عصمت، در قلبها پنهان است؛
در ظاهر افراد چیزی از آن دیده نمیشود.
خداوند فقط به کسی مقام امامت میدهد که در تمام عمر حتی چشمبرهمزدنی در دل، به غیر خدا تمایلی نداشته باشد.
چنین فردی را فقط خدا معرفی میکند، نه رأی مردم، نه علم، نه زهد ظاهری.
اعتصامِ به خدا از چنین قلبی میجوشد، نه از ظاهر آراسته.
إنَّما النّاسُ مَعَ المُلوكِ و الدّنيا ، إلاّ مَن عَصَمَ اللّهُ.
النّاسُ مَنقوصُونَ مَدخولونَ إلاّ مَن عَصَمَ اللّه ُ ، سائلُهُم مُتَعَنِّتٌ ، و مُجيبُهُم مُتَكَلِّفٌ ، يَكادُ أفضَلُهُم رَأيا يَرُدُّهُ عَن فَضلِ رَأيِهِ الرِّضا و السُخطُ ، و يَكادُ أصلَبُهُم عُودا تَنكَؤهُ اللَّحظَةُ و تَستَحيلُهُ . الكَلِمَةُ الواحِدَةُ .
من اُلهِمَ العِصمَةَ أمِنَ الزَّلَلَ.
كَيفَ يَصبِرُ عَنِ الشَّهوَةِ مَن لَم تُعِنهُ العِصمَةُ؟!
عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ المَلائكَةِ ـ :
و عَصَمَهُم مِن رَيبِ الشُّبُهاتِ، فَما مِنهُم زائغٌ عَن سَبيلِ مَرضاتِهِ .
و آنان را از ترديد حاصل از شبهات نگه داشت؛
از اين رو، هيچ كدام از آنها از راه خشنودى خدا منحرف نمى شود.
إنَّ اللّه َ عزَّ ذِكرُهُ يَعصِمُ مَن أطاعَهُ،
و لا يَعتَصِمُ بِهِ مَن عَصاهُ .
الاعِتبارُ يُثمِرُ العِصمَةَ.
إنَّ التَّقوى عِصمَةٌ لَكَ في حَياتِكَ ، و زُلفى لَكَ بَعدَ مَماتِكَ.
بِالتَّقوى قُرِنَتِ العِصمَةُ.
الحِكمَةُ عِصمَةٌ، العِصمَةُ نِعمَةٌ.
عنه عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ ـ :
إلهي ، لا سَبيلَ إلى الاحتِراسِ مِنَ الذَّنبِ إلّا بِعِصمَتِكَ ،
و لا وُصولَ إلى عَمَلِ الخَيراتِ إلّا بِمَشِيئَتِكَ،
فكَيفَ لي بِإفادَهِ ما أسلَفتَني فيهِ مَشيئَتَكَ؟!
و كَيفَ لي بِالاحتِراسِ مِنَ الذَّنبِ ما إن لَم تُدرِكْني فيهِ عِصمَتُكَ؟!
خدايا! براى خويشتندارى از گناه راهى جز نگهداشت تو نيست
و رسيدن به كارهاى نيك جز با خواست تو ميسّر نمى باشد.
پس، چگونه توانم به بهره اى دست يابم كه خواست تو بر آن نيست
و چگونه خود را از گناه نگه دارم اگر نگهداشت تو به دادم نرسد؟
إذا عَلِمَ اللّهُ تَعالى حُسنَ نِيَّهٍ مِن أحَدٍ اكتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ.
لا تُخلِ نَفسَكَ مِن فِكرَةٍ تَزيدُكَ حِكمَةً ،
و عِبرَةٍ تُفيدُكَ عِصمَةً .
التَّصَبُّرُ عَلَى المَكروهِ يَعصِمُ القَلبَ .
اُوصيكُم عِبادَ اللّه ِ بِتَقوَى اللّه ِ ؛ فإنَّها الزِّمامُ و القِوامُ ، فتَمَسَّكوا بِوَثائقِها ، و اعتَصِموا بِحَقائقِها ، تَؤلُ بِكُم إلى أكنانِ الدَّعَةِ و أوطانِ السَّعَةِ .
فَاعتَصِموا بِتَقوى اللّه ِ ؛ فإنَّ لَها حَبلاً وَثيقا عُروَتُهُ ، و مَعقِلاً مَنيعا ذُروَتُهُ .
امام على عليه السلام:
عَصَمَكُمُ اللّه ُ بِالهُدى و ثَبَّتَكُم بِالتَّقوى .
خداوند شما را با هدايت خود [از گناه و لغزش ]نگه دارد و با تقوا استوارتان بدارد.
لا حِكمَةَ إلاّ بِعِصمَةٍ .
قُرِنَتِ الحِكمَةُ بِالعِصمَةِ .
إنَّ في سُلطانِ اللّه ِ عِصمَةً لأِمرِكُم ، فأعطوهُ طاعَتَكُم غَيرَ مُلَوَّمةٍ (مُتَلَوِّمينَ) و لا مُستَكرَهٍ بِها .
پس بىسرزنش و اكراه، از آن فرمان بريد.
عَلَيكُم بِكِتابِ اللّه ِ ، فإنّهُ الحَبلُ المَتينُ ··· و العِصمَةُ لِلمُتَمَسِّكِ .
فَعَصَمَ السُّعَداءَ بِالإيمانِ، و خَذَلَ الأشقِياءَ بِالعِصيانِ ، مِن بَعدِ اتِّجاهِ الحُجَّةِ عَلَيهِم بِالبَيانِ .
عن نَـوفٍ البُكاليِّ :
رَأيتُ أميرَ المُؤمِنينَ صَلواتُ اللّه ِ عَلَيهِ مُوَلِّـيا مُبادِرا ، فقُلتُ : أينَ تُريدُ يا مَولايَ ؟ فقالَ : دَعني يا نَـوفُ ؛ إنَّ آمالي تَقَدَّمُني في المَحبوبِ
فقُلتُ : يا مَولايَ ، و ما آمالُكَ ؟ قالَ : قد عَلِمَها المَأمولُ و استَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ ، و كَفى بِالعَبدِ أدَبا أن لا يُشرِكَ في نِعَمِهِ و أرَبِهِ غَيرَ رَبِّهِ
فقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي خائفٌ عَلى نَفسي مِنَ الشَّرَهِ ، و التَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدّنيا ، فقالَ لي : و أينَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائفينَ ، و كَهفِ العارِفينَ ؟ !
فقُلتُ : دُلَّني عَلَيهِ ، قالَ : اللّه ُ العَلِيُّ العَظيمُ ، تَصِلُ أمَلَكَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ ، و تُقبِلُ عَلَيهِ بِهَمِّكَ ، و أعرِضْ عَنِ النّازِلَةِ في قَلبِكَ ، فإن أجَّلَكَ بِها فأنا الضّامِنُ مِن مَورِدِها ، وَ انقَطِعْ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ فإنَّهُ يَقولُ : و عِزَّتي و جَلالي لَأقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مَن يُؤَمِّلُ غَيري بِاليَأسِ ، و لأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ في النّاسِ ، و لاَُبَعِدَنّهُ مِن قُربي ، و لَأقطَعَنَّهُ عَن وَصلي·
ثُمّ قالَ عَلَيهِ و عَلى آلِه السَّلامُ لي :
يا نَوفُ ، اُدعُ بِهذا الدُّعاءِ :
إلهي ، إن حَمِدتُكَ فبِمَواهِبِكَ ، و إن مَجَّدتُكَ فبِمُرادِكَ ، و إن قَدَّستُكَ فبِقُوَّتِكَ ، و إن هَلَّلتُكَ فبِقُدرَتِكَ ، و إن نَظَرتُ فإلى رَحمَتِكَ ، و إن عَضَضتُ فعَلى نِعمَتِكَ
إلهي إنَّهُ مَن لَم يَشـغَلْهُ الوُلوعُ بِذِكرِكَ ، و لَم يَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُربِكَ ، كانَت حَياتُهُ عَلَيهِ مِيتَةً ، و مِيتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً .
امير المؤمنين صلوات اللّه عليه، را ديدم كه به سرعت مى رود. عرض كردم: كجا مى رويد، سرورم؟ فرمود: رهايم كن اى نوف، كه اميد و آرزوهايم مرا به سمت معشوق مى برد. عرض كردم: سرورم! آرزوهايتان چيست؟ فرمود: آن كه اميد و آرزويم به اوست خود مى داند و نيازى نيست براى جز او باز گويم. در ادب بنده همين بس كه در خوشى ها و نيازهايش كسى جز خداوندگار خود را شريك نگرداند. عرض كردم: اى امير المؤمنين! من از آزمندى و چشمداشت به طمعهاى دنيوى بر خود بيمناكم
حضرت فرمود: چرا به پناهگاه خائفان و غار عارفان پناه نمى برى؟ عرض كردم: مرا به آن راهنمايى فرما. حضرت فرمود: خداوند، علىِّ عظيم است؛ اميدت را به حُسن تفضّل او پيوند زن، و همّ و غمّ خود را متوجّه او گردان، و از هر خطورى كه در دلت مى گذرد روي گردان شو، اگر عرصه را بر تو تنگ كرد، من گشايش آن را ضمانت مى كنم، و با تمام وجود به خداوند سبحان روى كن؛ زيرا او مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، اميد هر كس را كه به غير من اميد بندد به يأس تبديل مى كنم و جامه خوارى در ميان مردم بر قامت او مى پوشانم و او را از نزديك خودم دور مى سازم و پيوندم را از او مى بُرم···
سپس امام، عليه و على آله السلام، به من فرمود: اى نوف! با اين دعا خدا را بخوان: خداى من! اگر تو را مى ستايم براى موهبتهاى توست و اگر تو را تمجيد مى كنم به اراده و خواست خود توست و اگر تو را تقديس مى كنم، به توان توست و اگر تهليل مى گويم به نيروى توست و اگر مى نگرم به رحمت تو مى نگرم و اگر مى جَوم، نعمت تو را مى جَوم. خداى من! هر كه اشتياق ياد تو، او را به خود مشغول ندارد و رخت سفر به مقام قرب تو نبندد، زندگيش براى او مرگ است و مرگش مايه حسرت او.
الإمامُ زينَ العابدينُ عليه السلام ـ مِن دُعائهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ ـ :
لا تَنالُ أيدي الهَلَكاتِ مَن تَعَلَّقَ بِعُروَةِ عِصمَتِهِ .
دستهاى هلاكت و تباهى به كسى كه به دستگيره عصمت بخش قرآن چنگ آويزد، نمى رسد.
عنه عليه السلام ـ في مناجاتِهِ ـ :
إلهي ، في هذِهِ الدّنيا هُمومٌ و أحزانٌ و غُمومٌ و بَلاءٌ ، و في الآخِرَةِ حِسابٌ و عِقابٌ ، فأينَ الرّاحَةُ و الفَرَجُ ؟ ! إلهي ، خَلَقتَني بِغَيرِ أمري ، و تُميتُني بِغَيرِ إذني ، و وَكّلتَ فِيَّ عَدُوّا لي لَهُ عَلَيَّ سُلطانٌ ، يَسلُكُ بِيَ البَلايا مَغرورا ، و قُلتَ لي : اِستَمسِكْ ، فكَيفَ أستَمسِكُ إن لَم تُمسِكْني؟!
خداى من! در اين دنيا، غم و اندوه و رنج و بلا و در آخرت حساب و كيفر است . پس، آسايش و گشايش كجاست؟ خداى من! بى دستورم مرا آفريدى و بى اجازه ام مرا مى ميرانى و دشمنى مقتدر و چيره را بر من گماشتى كه فريبكارانه مرا به سوى بلاها و گرفتاريها مى كشاند و آن گاه فرمودى: خود را نگاه دار، و من چگونه خود را نگاه دارم اگر تو نگاهم ندارى؟
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : إلهي ، لا حَولَ لي و لا قُوَّةَ إلاّ بِقُدرَتِكَ ، و لا نَجاةَ لي مِن مَكارِهِ الدّنيا إلاّ بِعِصمَتِكَ ، فأسألُكَ بِبَلاغَةِ حِكمَتِكَ و نَفاذِ مَشيئَتِكَ أن لا تَجعَلَني لِغَيرِ جودِكَ مُتَعَرِّضا··· وَ كُن لي ··· مِنَ البَلايا واقِيا ، و عَنِ المَعاصي عاصِما .
خداى من! مرا هيچ نيرو و توانى نيست، مگر به نيروى تو و از نا خوشيها و زشتيهاى دنيا نجات نيابم جز با نگه داشت تو. پس، به حكمت رسايت و به خواست و مشيّت روانت [سوگندت مى دهم و ]از تو مسألت دارم كه دست مرا جز به دامن جود و بخشندگى خودت حوالت مده و از بلاها نگهم دار و از گناهان حفظم كن.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ :
إلهي ، فلا تُخلِنا مِن حِمايَتِكَ ، و لا تَعْرِنا مِن رِعايَتِكَ ··· أسألُكَ بِأهلِ خاصَّتِكَ مِن مَلائكَتِكَ و الصّالِحينَ مِن بَرِيَّتِكَ ، أن تَجعَلَ عَلَينا واقِيَةً تُنْجينا مِنَ الهَلَكاتِ ، و تُجِنُّنا مِنَ الآفاتِ ··· و أن تَحوِيَنا في أكنافِ عِصمَتِكَ .
خداى من! ما را از حمايت خود بى بهره مگردان و از پشتيبانى و توجّه خود بى نصيب مفرما··· به فرشتگان و بندگان نيكو كارت كه خاصّان درگاه تو هستند، [سوگندت مى دهم و] از تو مى خواهم كه براى ما حفاظى قرار دهى تا ما را از هلاكتها برهاند و در برابر آفتها و آسيبها سپر ما گردد··· و ما را در پناه گاههاى عصمت و محافظت خود درآورى.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ :
إلهي ، أسكَنتَنا دارا حَفَرتْ لَنا حُفَرَ مَكرِها ··· بِكَ نَعتَصِمُ مِنَ الاغتِرارِ بِزَخارِفِ زينَتِها ··· إلهي فزَهِّدنا فيها و سَلِّمنا مِنها بِتَوفيقِكَ و عِصمَتِكَ .
امام سجاد عليه السلام:
اللّهُمّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ ، وَ احفَظْنا مِن بَينِ أيدينا و مِن خَلفِنا ، و عَن أيمانِنا و عَن شَمائلِنا ، و مِن جَميعِ نَواحينا ، حِفظا عاصِما مِن مَعصِيَتِكَ ، هادِيا إلى طاعَتِكَ ، مُستَعمِلاً لِمَحَبَّتِكَ .
بار خدايا! بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از پيش رو و از پشت سر و از راست و از چپ و از همه سويمان چنان محافظت فرما كه ما را از نافرمانى تو نگاه دارد و به فرمان بردن از تو رهنمون شود و در راه محبّت تو به كارمان گيرد.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : و طَهِّرْني بِالتَّوبَةِ ، و أيِّدْني بِالعِصمَةِ ، و استَصلِحْني بِالعافِيَةِ.
مرا با توبه پاك گردان و با نگاه داشت و مراقبت [خود] كمك فرما و با عافيت [بخشى خود از بلا و گناه] مرا به صلاح و درستى درآور.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : اللّهُمَّ ، خُذْ لِنَفسِكَ مِن نَفسـي ما يُخَلِّصُها ؛ و أبقِ لِنَفسي مِن نَفسي ما يُصلِحُها ، فإنَّ نَفسي هالِكَةٌ أو تَعصِمَها .
عنه عليه السلام ـ مِن دُعائهِ في يَومِ عَرَفةَ ـ :
و هَبْ لي عِصمَةً تُدنِيني مِن خَشيَتِكَ ، و تَقطَعُني عَن رُكوبِ مَحارِمِكَ ، و تَفُكُّني مِن أسرِ العَظائم ، و هَبْ لِيَ التَّطهيرَ مِن دَنَسِ العِصيانِ .
مرا نگهدارى و مصونيتى بخش كه به ترس از تو نزديكم گرداند و از ارتكاب حرامهاى تو بازم دارد و از بندِ گناهان بزرگ آزادم سازد و از پلشتىِ گناه و نافرمانى، پاكيزه ام گردان.
إذا عَلِمَ اللّه ُ تَعالى حُسنَ نِيَّةٍ مِن أحَدٍ اكتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ .
أيُّما مُؤمِنٍ أقبَلَ قِبَلَ ما يُحِبُّ اللّه ُ ، أقبَلَ اللّه ُ عَلَيهِ قِبَلَ كُلِّ ما يُحِبُّ ، و مَنِ اعتَصَمَ بِاللّه ِ بِتَقواهُ عَصَمَهُ اللّه ُ ، و مَن أقبَلَ اللّه ُ عَلَيهِ و عَصَمَهُ لَم يُبالِ لَو سَقَطَتِ السَّماءُ عَلَى الأرضِ ، و إن نَزَلَت نازِلَةٌ عَلى أهلِ الأرضِ فشَـمِلَهُم بَلِيَّةٌ كانَ في حِرزِ اللّه ِ بِالتَّقوى مِن كُلِّ بَلِيَّةٍ ، أ لَيسَ اللّه ُ تَعالى يَقولُ : «إنَّ المُتَّقينَ في مَقامٍ أمينٍ»؟!
اعتصام به نور؛ عصمت از تمنا!
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ!
نور الهی فقط روشنی نیست؛ بلکه مصونیت میآورد.
در آموزههای اسلامی، مفهوم «عصمت» تنها مختص پیامبران و امامان نیست؛ بلکه نوری از پاکی است که در دل مؤمنانی ساکن میشود که با اخلاص به ریسمان خدا چنگ میزنند. فرمان قرآنی: «وَ اعتصِمُوا بِحَبلِ اللَّه» یک دستور نیست؛ بلکه دعوتی است به امنیت درونی و قدرت روحی.
عصمت واقعی، قلب را از حسد و تمناهای خودمحورانه حفظ میکند. طبق روایات، یاری الهی به کسی میرسد که توکلش تنها بر تقدیرات خداست، نه بر خواستههای نفسانی یا تکیه بر مخلوقات. این نور پنهان، بهظاهر انسانها نمایان نمیشود؛ بلکه تنها خداوند آن را از طریق راهنمایان برگزیدهاش آشکار میسازد. چنگ زدن به این نور، نجاتیافتن از طوفان تمناها و وسوسههایی است که روح را آشفته میسازند. در پرتو این نور، دل آرام میگیرد، نیت روشن میشود، و مؤمن به پناهگاه حقیقیاش میرسد؛ نه با دوری از امتحانها، بلکه با ایمنی در برابر آلودگیهای حسادت.
مشتقات ریشۀ «عصم» در آیات قرآن:
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (101)
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)
إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ أَجْراً عَظيماً (146)
فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْديهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقيماً (175)
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (67)
وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (27)
قالَ سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ (43)
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ (32)
وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ (78)
قُلْ مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً (17)
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (10)