دکتر محمد شعبانی راد

نور، همسایۀ دیوار به دیوار من! نور، نیمۀ گم‌شده من! جنب الله! يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ!

The Lord is on my side.
The guardian angel is always on my side and does not leave me alone. He is my lost half.
From the word “جنب”, the concept of “قرب” is inferred. Like the closeness and similarity of one half of the body to the other half!
outer world examples- inner world feeling
… And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #AngelDevil #InnerVoice #trust #calmness #stability #CodeReading #naming #MemoryTherapist #MagicPortal #مُلک و مَلکوت

فِي‏ جَنْبِ‏ اللَّهِ ‏: في قُرْب اللّه، من‏ الْجَنَبَةِ.

نور خداوند همیشه در کنار من است!
فرشته نگهبان همیشه در کنار شماست و شما را تنها نمی گذارد. او نیمه گمشده شماست.
از کلمه “جنب” مفهوم “قرب” استنباط می شود. مثل قرابت و شباهت یک نیمه بدن به نیمه دیگر!
مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی
… و آیاتی از قرآن کریم
# زبان عاطفی # حسادت # آنجل شیطان # صدای داخلی # اعتماد # آرامش # ثبات # خواندن کد # نامگذاری # حافظه_درمانگر #MagicPortal # مُلک و مَلکوت

نور، نیمه گم‌شده من!

«جنب» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند: «الجَنَبَة : نيمه بدن انسان».
عبارت قرآنی «جنب الله» اشاره به مخلوق نورانی دارد که مدام کنار ماست! همسایه دیوار به دیوار ماست! در قرب ماست! نیمه گم‌شده ماست! او همان فرشته نورانی نگهبان و گماشته بر قلب ماست «مَلَک مُوَکّل» که احساس حضور و مشاهده قلبی آن، توام با آرامش وصف ناپذیری است که آرزوی هر انسانی، دست یابی به این آرامش درونی است. پس شناخت کلام آگاهی‌بخش نورانی فرشته نگهبان، همان مطلوب دست‌یافتنی برای قلوب سالم و سوژه دست‌نیافتنی برای قلوب بیمار حسودی است که راضی به تقدیرات خدای خویش نیستند. «الحاسد جاحد لانّه لم یرض بقضاء الله».
این آیه از قرآن «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ … تا آنكه [مبادا] كسى بگويد: «دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم؛ بى‌‏ترديد من از ريشخندكنندگان بودم» اشاره به اعتراف اهل حسادتی دارد که اقرار میکنند خداوند در دنیا شرایط همسایگی با نور هدایت را برایشان فراهم نمود ولی متاسفانه آنها این شرایط استثنائی را از دست دادند و اختیارا مسیر خلود در نار جهنم را انتخاب نمودند.
وظیفه ما در این دنیایی که تاریخ انقضاء دارد، یافتن همین نیمه گم‌شده‌ای است که اتصال با آن – «صلة رحم» – ما را در همین دنیا به خلود و جاودانگی در نور بهشت می‌رساند و اینجاست که صاحب این قلب سلیم، به شوق رسیدن به آن بهشت آخرتی، برای درک موت دنیایی خود لحظه شماری میکند. «لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ … در آنجا جز مرگِ نخستين، مرگ نخواهند چشيد». پس شرط ورود به بهشت جاویدان، این است که در دنیا بوی این نور آرامش بهشتی را با قلبت استشمام نمایی که همانا درک نور فرشته نگهبان همجوار توست. این آیات زیبا اشاره به همین مطلب مهم دارد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي … اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.» این نفس مطمئنه با اتصال قلبش به نور الهی فرشته نگهبان خود، به این اطمینان و آرامش رسیده است.

يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ

[سورة الزمر (39): الآيات 56 الى 60] : « يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ »

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (56)
تا آنكه [مبادا] كسى بگويد: «دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم؛ بى‌‏ترديد من از ريشخندكنندگان بودم.»
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (57)
يا بگويد: «اگر خدايم هدايت مى‏‌كرد، مسلّماً از پرهيزگاران بودم.»
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (58)
يا چون عذاب را ببيند، بگويد: «كاش مرا برگشتى بود تا از نيكوكاران مى‌‏شدم.»
بَلى‏ قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (59)
[به او گويند:] آرى، نشانه‏‌هاى من بر تو آمد و آنها را تكذيب كردى و تكبّر ورزيدى و از [جمله‏] كافران شدى.
وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (60)
و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بسته‏‌اند روسياه مى‏‌بينى، آيا جاى سركشان در جهنم نيست؟

[سورة القصص (28): الآيات 43 الى 50] : « بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ … بِجانِبِ الطُّورِ »

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى‏ بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (43)
و به راستى، پس از آنكه نسلهاى نخستين را هلاك كرديم، به موسى كتاب داديم كه [دربردارنده‏] روشنگرى‌‏ها و رهنمود و رحمتى براى مردم بود، اميد كه آنان پند گيرند.
وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ (44)
و چون امرِ [پيامبرى‏] را به موسى واگذاشتيم، تو در جانب غربىِ [طور] نبودى و از گواهان [نيز] نبودى.
وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (45)
ليكن ما نسلهايى پديد آورديم و عمرشان طولانى شد. و تو در ميان ساكنان [شهر] مَدْيَن مقيم نبودى تا آيات ما را بر ايشان بخوانى، ليكن ما بوديم كه فرستنده [پيامبران‏] بوديم.
وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (46)
و آندم كه [موسى را] ندا درداديم، تو در جانب طور نبودى، ولى [اين اطّلاع تو] رحمتى است از پروردگار تو، تا قومى را كه هيچ هشداردهنده‏اى پيش از تو برايشان نيامده است بيم دهى، باشد كه آنان پند پذيرند.
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (47)
و اگر نبود كه وقتى به [سزاى‏] پيش‏فرستِ دستهايشان مصيبتى به ايشان برسد، بگويند: «پروردگارا، چرا فرستاده‏اى به سوى ما نفرستادى تا از احكام تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم» [قطعاً در كيفر آنان شتاب مى‏كرديم‏].
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ (48)
پس چون حق از جانب ما برايشان آمد، گفتند: «چرا نظير آنچه به موسى داده شد، به او داده نشده است؟» آيا به آنچه قبلاً به موسى داده شد كفر نورزيدند؟ گفتند: «دو ساحر با هم ساخته‏اند.» و گفتند: «ما همه را منكريم.»
قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (49)
بگو: «پس اگر راست مى‏‌گوييد، كتابى از جانب خدا بياوريد كه از اين دو هدايت كننده‏‌تر باشد تا پيرويش كنم.»
فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (50)
پس اگر تو را اجابت نكردند، بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى‏‌كنند؛ و كيست گمراه‏‌تر از آنكه بى‌‏راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟ بى‌‏ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى‏‌كند.

[سورة القصص (28): الآيات 26 الى 30] : « آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً »

قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26)
يكى از آن دو [دختر] گفت: «اى پدر، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‌‏كنى: هم نيرومند [و هم‏] درخور اعتماد است.»
قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27)
[شعيب‏] گفت: «من مى‏‌خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى‏‌كنى‏] به نكاح تو در آورم، به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است، و نمى‌‏خواهم بر تو سخت گيرم، و مرا ان شاء اللّه از درستكاران خواهى يافت.»
قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (28)
[موسى‏] گفت: «اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدّت را به انجام رسانيدم، بر من تعدّى [روا] نباشد، و خدا بر آنچه مى‌‏گوييم وكيل است.»
فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29)
و چون موسى آن مدّت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه‏] برد، آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد، به خانواده خود گفت: «[اينجا] بمانيد، كه من [از دور] آتشى ديدم، شايد خبرى از آن يا شعله‌‏اى آتش برايتان بياورم، باشد كه خود را گرم كنيد.»
فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30)
پس چون به آن [آتش‏] رسيد، از جانب راستِ وادى، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: «اى موسى، منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان.»

[سورة طه (20): الآيات 77 الى 86] : « جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ »

وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى‏ (77)
و در حقيقت به موسى وحى كرديم كه: «بندگانم را شبانه ببر، و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن‏] بترسى و نه [از غرق‌‏شدن‏] بيمناك باشى.»
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78)
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد، و[لى‏] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد، فرو پوشانيد.
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏ (79)
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود.
يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ (80)
«اى فرزندان اسرائيل، در حقيقت، [ما] شما را از [دست‏] دشمنتان رهانيديم، و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم.
فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت [و] گفت: «اى قوم من، آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد؟ آيا اين مدت بر شما طولانى مى‌‏نمود، يا خواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟»

[سورة مريم (19): الآيات 51 الى 55] : « جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ »

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (51)
و در اين كتاب از موسى ياد كن، زيرا كه او پاكدل و فرستاده‌‏اى پيامبر بود.
وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا (52)
و از جانب راست طور، او را ندا داديم، و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم. [راز نزدیک]
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا (53)
و به رحمت خويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم.
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (54)
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، زيرا كه او درست‏‌وعده و فرستاده‌‏اى پيامبر بود.
وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (55)
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مى‏‌داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده‏[رفتار] بود.

با این قلبی که این حسود داره، فکر نکنم بتونه نیمه گم‌شده خودشو به این زودیها پیدا کنه!!!

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی