“Race for Light or Race for Desire? Which Way Do Hearts Run? وَاسْتَبَقَا الْبَابَ!”
The Quranic verse وَاسْتَبَقَا الْبَابَ (They both ran toward the door) from Surah Yusuf captures a profound spiritual reality: the human heart is constantly in a race, but not all races lead to the same destination. Some hearts run toward the light — the divine guidance, purity, and truth — while others race toward desire, temptation, and selfish gain.
This spiritual duality is reflected in the two characters of the story: Prophet Yusuf (Joseph), who races toward the path of divine light and steadfastness, and Zuleikha, who chases her worldly desires and passions. The same action—running—takes two very different meanings depending on the intention and direction of the heart.
This verse invites us to reflect deeply:
Which race am I running?
Am I striving to draw closer to the eternal light of truth and goodness, or am I hastening toward fleeting desires and illusions?
The world is a field of competition — but it is a competition between two very different goals:
The race for light, which leads to eternal reward, peace, and spiritual fulfillment,
Or the race for desire, which often leads to sorrow, division, and loss.
Understanding this distinction empowers us to choose our path wisely and run toward what truly nourishes the soul.
«سبق» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«السَّبَقُ: الْخَطَرُ»
«ابن الأعرابي: السَبَق: الخَطَر الذي يوضع في النِّضال و الرِّهان في الْخَيْل فمن سَبق أَخَذه،
السَبَق: جایزهای است که در مسابقات تیراندازی و اسبدوانی (شرطبندی با اسب) گذاشته میشود؛ پس هر کس پیشی بگیرد (اول شود)، آن را به دست میآورد.»
«سبَّق إذا أخذ السبَق»
«السَّبَقُ: الْخَطَرُ وَ هُوَ مَا يَتَراهَنُ عَلَيْهِ الْمُتَسَابِقَانِ»
«السَّبَق: الخَطَر الذى يأخذه السَّابق»
«السَّبَقُ: الخَطَر الذى يوضَع بين أهل السِّباقِ»
«السَّابِق: اولين اسب مسابقه»
«السّبق: النّور الولایة»
«سَبَّقَ البَدْرَةَ بينَ الشعَراءِ: جايزهى نقدى در ميان شاعران قرار داد تا برندهى شعر آنرا بگيرد.»
«السَّبَقَ: گروگان يا آنچه را كه مسابقهدهندگان جايزه تعيين كنند.»
«السَّابِق: آنكه در بخشندگى بر قوم خود پيشى و بزرگى يابد.»
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»
«و سبقتگيرندگان مقدّمند؛ آنانند همان مقرّبانِ [خدا]، در باغستانهاى پر نعمت.»
…
«prize money» یا «purse»
«trophy»: نشانِ ظفر!
نور، نشانِ ظفر!
سبقت برای نور؛ یا سبقت برای تمنا؟ دلها به کدام سمت میدوند؟ وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ!
…
«سبقت برای نور؛ سبقت برای تمنا»
«از درِ برهان تا تمنای گمراهی»
«سَبَق؛ مسابقهای میان نور و حسد»
«دلها به کدام سمت میدوند؟»
«هذان خصمان؛ سبقت در خیر یا شر؟»
«قلبت به کدام سمت میدود؟»
«وَ اسْتَبَقَا الْبابَ»
استبق یوسف به سمت نور برهان
و استبق زلیخا به سمت تمنایی بنام کامجویی از یوسف
مصادیق استبق برای اهل نور و اهل حسادت متفاوت است.
یوسف سبقت میگیرد برای اجرای فرمان نورانی که با چشم دل دیده.
زلیخا سبقت میگیرد برای چنگ زدن به تمنایی که با چشم سر دیده.
دنیا میدان مسابقه ای است برای اهل نور مهربانی و اهل حسادت.
اهل مهربانی به دنیا بعنوان فرصتی برای مسابقۀ مهربانی نگاه میکنند و اهل حسادت به دنیا بعنوان فرصتی برای کامجویی و ستیزه جویی برای رسیدن به تمناهای خود.
اینجا بین اهل مهربانی و اهل حسادت اختلاف نظر عمیقی پیش میاد لذا با هم درگیر میشوند و هذان خصمان اختصموا فی ربهم اشاره به همین موضوع دارد.
مسابقه در خیر یا مسابقه در شر؟!
حسود میخواد در مسابقۀ شر، برنده باشه یعنی تا میتونه آتیش بپا کنه!
مهربان، میخواد در مسابقۀ خیر، برنده باشه یعنی تا میتونه مهربانی کنه!
واژۀ قرآنی «سَبَق»؛
سبقت برای نور یا تمنا؟
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ
(سوره یوسف، آیه ۲۵)
در این صحنه، حقیقتی ژرف پنهان است:
دو انسان، دو مسیر، دو نیت، و به ظاهر یک “در”.
اما هر یک به سوی این در، با نگاهی متفاوت میدوند…
یوسف به سوی «برهان» میدود؛
به سوی نور، نجات، عفاف، بندگی.
زلیخا به سوی «تمنا» میدود؛
به سوی تمنای نفس، لذت، تصرف، تملک.
پس آیه فراتر از یک تصویر تاریخیست؛
اینجا «سَبَق» به ما میآموزد:
دنیا میدان مسابقه است، اما نه فقط مسابقه پاها، بلکه مسابقۀ نیتها، نگاهها، و دلها.
توضیح لغوی:
در زبان عربی، «السَّبَق» را چنین معنا کردهاند:
السَّبَقُ: الخَطَر
جایزهای که برای برنده در مسابقه گذاشته میشود.
السَّبَق: ما يَتَراهَنُ عليه المتسابقان
چیزی که بین شرکتکنندگان، موضوع رقابت و شرطبندی است.
یعنی «سبق»، هم به معنای «پیشی گرفتن» است،
و هم به معنای «جایزهای که به نفر اول داده میشود».
در فرهنگ قرآنی، «سابقون» کسانیاند که در مسابقۀ نور، سبقت گرفتهاند.
اما همین واژه، میتواند در زمینۀ منفی و مذموم نیز بهکار رود؛
جاییکه سبقت، برای رسیدن به تمنای حرام یا گناه است.
…
سبقتِ یوسف یا سبقتِ زلیخا؟
استَبَقَا الْبابَ
این فعل مشترک، ظاهرا یک حرکت واحد را برای دو نفر روایت میکند،
اما جهتگیریشان متفاوت است:
یکی برای نجات، یکی برای تسلط.
یوسف سبقت میگیرد به سوی «نور برهان»؛
برهانی که با چشم دل دیده است؛ برهان تقوا، برهان رسالت، برهان نبوت.
زلیخا سبقت میگیرد به سوی «تمنا»؛
تمنا و کششی که با چشم سر دیده؛ تمنای تملک، تمنای لذت.
…
سبقت؛ به سمت نور یا به سمت حسد؟
واژۀ «سَبَق» در فرهنگ توحیدی، بار ارزشی پیدا میکند:
وقتی با نیت پاک همراه باشد، میشود سبقت در خیرات:
فاستبقوا الخيرات
و وقتی با نیت فاسد باشد، میشود سبقت در حسد و شرارت:
مسابقه حسود برای اینکه زودتر آتش بپا کند!
زودتر تخریب کند، زودتر دل بشکند، زودتر دل ببرد!
…
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ
(سوره حج، آیه ۱۹)
این دو خصم که بر سر پروردگارشان درگیر شدهاند،
همان دو گروهاند:
اهل «نور» و اهل «نفس»؛
اهل «مهر» و اهل «حسد»؛
اهل «ولایت» و اهل «غفلت».
در قاموس ولایت، سبقت یعنی:
تا میتوانی مهربانی کن، پیشقدم باش در عطوفت!
در قاموس حسادت، سبقت یعنی:
تا میتوانی آتشافروزی کن، زودتر از دیگران دل بشکن!
…
«سبق»، یک واژۀ کلیدی در قرآن است.
معنای آن بسته به نیت قلب، میتواند به نور ولایت یا به آتش حسد منتهی شود.
همان فعل «استَبَقَا» در آیه ۲۵ یوسف، اگر با دقت خوانده شود، به ما نشان میدهد که حتی «دوییدن» هم بیطرف نیست!
نیت، مسیر را مشخص میکند؛ و مسیر، سرنوشت را.
+ «إِنَّ اللَّهَ يُسْبِقُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ كَمَا يُسْبَقُ بَيْنَ الْخَيْلِ يَوْمَ الرِّهَانِ»
«وَ الْجَنَّةُ سَبْقَتُهُ»:
بهشت اون جایزه ای است که اهل نور به خاطر اون با هم مسابقه میدن!
تمناها هم اون چیزایی هستند که اهل حسادت بخاطر اون چیزها با هم مسابقه میدن:
برادران حسود یوسف گفتند:
«قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا
فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ»
«إِنَّ اللَّهَ يُسْبِقُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ كَمَا يُسْبِقُ بَيْنَ الْخَيْلِ يَوْمَ الرِّهَانِ»
خداوند، میان دلهای مؤمنان، مسابقهای الهی برپا میکند؛
مسابقهای همچون میدان رقابت اسبها در روز شرطبندی…
اما نه برای دنیازدگی، نه برای تمنای هوس،
بلکه برای رسیدن به گوهری آسمانی به نام «نور»!
«وَ الْجَنَّةُ سَبْقَتُهُ»
بهشت، جایزهای است که برندگان میدان نور، آن را از دست پرمهر خدا، یعنی آل محمد علیهم السلام میگیرند.
اهل نور، به سوی بهشت سبقت میگیرند…
آنان که دلهایشان را از غِلّ و غَش خالی کردهاند،
آنان که برهان دیدهاند و به نور پاسخ دادهاند.
اما…
تمناها هم میدان مسابقه دارند؛
میدانی که اهل حسد آن را پر کردهاند.
آنان نیز میدوند، اما نه به سوی نور؛
بلکه به سوی تمنّاهایی که در آن، بوی خودخواهی و رقابت نفسانی پیچیده است.
همانگونه که برادران حسود یوسف گفتند:
«قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا…»
آری، آنان نیز مسابقه میدادند!
اما دروغ گفتند تا برادری نورانی را از میدان خارج کنند!
اینجاست که واژۀ «نَسْتَبِقُ» در آیه، پرده از حقیقتی ژرف برمیدارد:
نه هر «سبقتی» ممدوح است،
نه هر «شتابی» الهیست!
برخی میدوند تا به تمنا برسند، برخی میدوند تا به نور.
و این دو، دو مسابقهاند در یک زمین.
اما دو مقصد دارند و دو نوع جایزه:
یکی بهشت…
و دیگری، حسرت!
در آیۀ شریفه:
«قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا…»
پشت این بیان ظاهرا ساده، حقیقتی تلخ و ژرف نهفته است…
گویی برادران حسود دارند میگویند:
ما، برادران حسود، برای رسیدن به تمنّاها و خواستههای دنیویمان، وارد مسابقه شدیم…
ما، نَسْتَبِقُ، ما شتاب کردیم، ما پیشی گرفتیم
اما نه برای نور، نه برای برهان، نه برای مهربانی!
بلکه برای برتری، برای قدرت، برای حسادت پنهان در دلمان…
و در این مسابقۀ کور،
👈«یوسف» مانع بود!👉
او روشنی بود در دل ما که نمیخواستیم ببینیم،
پس باید او را از سر راه برمیداشتیم…
یوسف را با گرگِ تمنّاهایمان تنها گذاشتیم!
و حتی از او محافظت نکردیم، با آنکه به پدر، به ولیّ امر، قول داده بودیم که او را حفظ خواهیم کرد.
ولی تمنّا، وقتی افسار گسیخته میشود، قول و عهد را هم میبلعد…
و اینگونه شد که آن بلا بر سر یوسف آمد.
و اینجاست که آن جمله جان میگیرد:
«کنار هر عدمِ گذشت از دلخواه، یک سر بریده است!»
هر جا که دلخواه بر نور ترجیح داده شد،
هر جا که تمنّا، بر عقل و ایمان سبقت گرفت،
سر یوسفی بریده شد،
نوری خاموش شد،
و نَفْسی از مسیر برهان جدا گشت…
ای خوانندۀ این مطلب!
ببین در مسیر زندگیات، به دنبال کدام سبقتی؟
سبقت در نور؟ یا سبقت در تمنا؟
میدوی برای برهان؟ یا برای متاع؟
و یوسفت را، با که تنها گذاشتهای؟
نور، پیشقدم میشود!
«نورِ کریم!»
نورِ سابق،
نورِ مسابقه،
نورِ دعوتکننده به سبقت!
این نور، همان نور ولایتیست که آغازگر مسیر است؛
پیشاپیش بندگان حرکت میکند، چراغ راه است،
اما نه هر دلی به دنبال آن میدود…
کسی که وارد این میدان میشود،
وقتی طنین جایزۀ نورانی این مسابقه را میشنود،
دلش از شوق لبریز میشود…
تمام توانش را به میدان میآورد، «تلاش»
چرا که خوب میداند:
در هر مسابقهای، مهمترین سؤال این است:
جایزۀ این مسابقه چیست؟
و در این مسابقه،
خودِ خداوند، برگزارکننده است!
و جایزه، چیزی نیست جز بهشتِ نور!
«إِنَّ اللَّهَ يُسْبِقُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ كَمَا يُسْبَقُ بَيْنَ الْخَيْلِ يَوْمَ الرِّهَانِ»
خداوند، در میان دلهای مؤمنان، میدان مسابقهای پنهان ترتیب داده؛
و هر یک را به سبقت در ایمان و ولایت فرا میخواند!
«وَ الْجَنَّةُ سَبْقَتُهُ»
و آن جایزه،
همان «نورِ مستور» است!
بهشتی پنهان، اما وعده داده شده!
بهشتی که پیشاپیش چشمهای اهل ایمان و اهل یقین، برق میزند…
اما…
واژۀ «سبق»، در چهرهای دیگر نیز ظاهر میشود.
در چهرهای مذموم،
در دلهای اهل حسادت!
برای اهل نور، «سبق» یعنی مسابقه در مهربانی،
اما برای اهل حسادت،
«سبق» یعنی مسابقه در رسیدن به تمنّا!
آن تمنّاهای دروغین، آن خواستههای نفسانی که برای رسیدن به آن،
حاضرند یوسفها را قربانی کنند،
برهانها را زیر پا بگذارند،
و نور را با دستان خود خاموش کنند…
در اینجا، «سبق» دیگر نورانی نیست؛
تاریکیست که لباس مسابقه پوشیده!
تمنّاست، نه تقرّب!
و همین است که میدان دنیا را دوپاره میکند:
میدان نور و میدان تمنا.
میدان برهان و میدان شهوت.
میدان سبقت در خیر، و میدان سبقت در شر.
پس بپرس از خود:
در کدام مسابقهای؟
و یوسفت را با که تنها گذاشتهای؟
نور، کریمانه پیشقدم میشه و میگه:
«بیا شروع کنیم!»
«وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»
«با نورِت شروع کن!»
این نور، رایگان سرِ راهت قرار میگیره!
«let’s get started!»
نور، کریمانه پیشقدم میشود…
دستت را میگیرد،
و بیهیچ توقعی میگوید:
«بیا، شروع کنیم!»
نه منت دارد،
نه سختگیری،
نه تردید در صداقتت…
نور، همیشه آغازگر است،
همیشه دعوتکننده،
همیشه بخشنده…
و این دعوت الهی را،
خود قرآن چنین توصیف میکند:
«وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»
«و برای هر کسی، جهتی است که رو به سوی آن میکند؛
پس در نیکیها از یکدیگر پیشی بگیرید!»
خدای مهربان، برای تربیت هر دل،
و برای آموزش مهربانی به هر انسان،
یک “وجهه” نورانی،
یک معلم الهی،
و یک متولی ربانی قرار داده است.
این وجهه،
جهتی در دل و جان انسان است؛
قبلهای از جنس نور!
هرکس، متناسب با ظرف وجودیاش،
به سوی آن وجهه هدایت میشود:
«هُوَ مُوَلِّيها»؛ خودش هم نمیداند چطور،
اما دست دلش را میگیرند و به آن سمت میبرند…
و آن معلم ربانی – که از علم آنلاین ملکوتی تغذیه میکند –
وظیفه دارد شاگرد خود را،
به سوی خیرات راهنمایی کند.
تا جایی که انسان،
در میدان زندگی،
و در کلاس بیصدای الهی،
بتواند در کار خیر، از دیگران سبقت بگیرد!
پس خدا میفرماید:
«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»
پیشی بگیرید در خیرات،
نه با مسابقهی حسادت و تمنا،
بلکه با نورِ وجههای که به شما سپردهام.
پس با نور دلت شروع کن!
همان نوری که در اعماق جانت ذخیره کردهام!
همان نوری که رایگان، بیهزینه،
در ابتدای راهت گذاشتم…
آری، این نور:
هدیهایست پیشرو!
نه پس از امتحان، بلکه پیش از آن!
و برای پاک شدنت!
نه پاداش، بلکه پیشپاداش!
و اینجاست که مفهوم سبقت، معنا میگیرد:
تو فقط کافیست حرکت کنی،
نور از پیش، جلودار شده…
و این تویی که باید تصمیم بگیری:
با نور مسابقه بدهی،
یا با تمناها!
[سورة البقرة (۲): آية ۱۴۸]
وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۴۸)
[سورة المائدة (۵): آية ۴۸]
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸)
[سورة الأنفال (۸): الآيات ۵۹ الى ۶۱]
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (۵۹)
بدون کوچینگ مربّی دانا، نمیشه از موانع آیات با موفقیت عبور کرد!
و بالاخره، بوسه بر نورِ «آیاتی و رسلی»!
کسانی که در دنیا چشمشون به این جام نورانی بیفته و به شوق بدست آوردنش تلاش کنند،
در آخرت همنشین ابدی با نور خواهند بود.
+ مقاله «بهشت، نورِ مستور!»
«اَلْجَنَّةُ وَ اَلنَّارُ فِي اَلدُّنْيَا مَوْجُودَةٌ وَ فِي اَلْآخِرَةِ»
لحظه زیبای دسترسی به افق نورانی موفقیت رو، اصلا نمیشه وصفش کرد!
«قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ»
+ «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ»
سبقت برای نور؛ یا سبقت برای تمنا؟ دلها به کدام سمت میدوند؟ وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ!
آیه قرآنی «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ» از سوره یوسف، واقعیتی عمیق و معنوی را نشان میدهد:
دل انسان همواره در مسابقهای است، اما همه مسابقات به یک مقصد نمیرسند.
برخی دلها به سوی نور — هدایت الهی، پاکی و حقیقت — میدوند،
در حالی که برخی دیگر به دنبال تمنا، هوس و منافع شخصی هستند.
این دوگانگی معنوی در دو شخصیت داستان نمایان است:
حضرت یوسف (ع) که به سمت مسیر نور الهی و استقامت میدود،
و زلیخا که در پی آرزوها و شهوات دنیوی است.
همین عمل دویدن، بسته به نیت و جهت دل، معانی بسیار متفاوتی دارد.
این آیه ما را دعوت میکند که عمیقاً تفکر کنیم:
من در چه مسابقهای شرکت دارم؟
آیا تلاش میکنم به نور ابدی حقیقت و خوبی نزدیک شوم،
یا به سوی آرزوهای زودگذر و توهمات شتاب میکنم؟
دنیا میدان مسابقهای است — اما مسابقهای بین دو هدف کاملاً متفاوت:
مسابقه برای نور که به پاداش ابدی، آرامش و کمال معنوی میانجامد،
یا مسابقه برای تمنا که اغلب به اندوه، تفرقه و زیان میانجامد.
شناخت این تفاوت، ما را قادر میسازد راه خود را عاقلانه انتخاب کنیم و به سوی آنچه واقعاً روح را تغذیه میکند بدویم.
37 مورد مشتقات ریشۀ «سبق» در آیات قرآن:
وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (148)
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (48)
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ (80)
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59)
لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (68)
وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (100)
وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ (19)
حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ (40)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (110)
قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقينَ (17)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليمٌ (25)
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (5)
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99)
وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (129)
لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (27)
إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101)
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (43)
أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)
أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (4)
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ (28)
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقينَ (39)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (32)
لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66)
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ (171)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (45)
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ (14)
وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَديمٌ (11)
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10)
نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ (60)
سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (21)
وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (10)
عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ (41)
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)