دکتر محمد شعبانی راد

تاراج هستی دیگران! لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً!

plundering others!
Jealous wants to disintegrate the life of others
as much as it can!

Beware of the cunning behavior of jealous people!

تاراج هستی دیگران!

حسود دلش میخواد تا جایی که دستش میرسه، هستی دیگران رو به باد بده!
«لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً، [آنان‏] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمى‏‌ورزند.»
مواظب رفتارهای حیله‌گرانه اهل حسادت باش!
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ،
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، از غير خودتان، [دوست و] همراز مگيريد.»

اهل حسد، دور هم جمع میشن! و مدام دارن نقشه میکشن، نقشه‌های خیانت آمیز!:
«ثُمَ‏ كيدُونِ‏ فَلا تُنْظِرُونِ»،
«فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ»،
«فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ»،
«وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ في‏ غَيابَتِ الْجُبِّ»
کربلا در حقیقت یک نقشه خیانت‌آمیز دست‌های پشت پرده و در سایه اهل حسادت کوفه بود
«وَ مِنْ كَلَامٍ لِزَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ ع:
يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ يَا أَهْلَ الْخَتْرِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَكْرِ …
»
این نقشه‌هایی که اهل حسد میکشن،
بمبی است که توی قلب خودشون منفجر میشه و هستی خودشونو بباد میده!
حسود اصلا تصمیم نداره از زندگی‌اش لذت ببره!
اصلا نمیخواد وقتشو صرف عمل به اوامر نورانی بکنه که قلبش آروم و نورانی و شاد بشه!
تمام هم و غمش شده نقشه کشیدن برای کسانی که خیال میکنه اونا بدشو خواستن و حالشو گرفتن لذا بشدت و عمیقا داره فکر میکنه چجوری زیرکانه و مکارانه میشه حالشونو گرفت که آب از آب هم تکون نخوره!

زیان حسادت، به خودِ حسود بر می‌گرده!

کتاب شعله‌هاى سرد ص 45

در زمان خلافت هادى عبّاسى، مرد نيكوكار ثروتمندى در بغداد مى‏‌زيست.
در همسايگى او، شخصى سكونت داشت كه به حال او حسد مى‌‏ورزيد.
شخص، درباره مرد ثروتمند، حرف‏هاى گوناگونى زد تا بدين وسيله دامن او را لكه‌‏دار كند؛
ولى چنين نشد.
ناچار، تصميم گرفت غلامى بخرد و او را تربيت كند و مقصود خود را به وسيله او عملى سازد.
روزى پس از يك سال، به غلام گفت: تو چه قدر مطيع مولاى خود هستى؟
گفت: اگر بگويى خود را به آتش بينداز، انجام مى‌‏دهم.
مولا (حسود) خوش‏حال شد و گفت:
همسايه‌‏ام ثروتمند است و او را دشمن مى‏‌دارم. مى‌‏خواهم كه دستورم را انجام دهى.
سپس گفت: شب با هم بالاى پشت بام همسايه ثروتمند مى‏‌رويم.
تو مرا بكش تا قتلم به گردن او بيفتد و حكومت، او را به خاطر قتلم قصاص كند و از بين ببرد.
هر چه غلام اصرار در انجام ندادن اين كار كرد، تأثيرى نداشت.
غلام، نيمه شب به دستور مولاى حسود خويش، وى را بالاى بام همسايه مرد ثروتمند، گردن زد و زود به رختخواب خود باز گشت.
فردا قتل حسود بر بام همسايه كشف شد.
هادى عبّاسى دستور بازداشت مرد ثروتمند را داد و از او بازپرسى كرد.
سپس غلام را خواست و شرح حال ماجرا را از او جويا شد.
غلام كه ديد مرد ثروتمند گناهى ندارد، جريان حسادت و كشتن را تعريف كرد.
خليفه سر به زير انداخت و فكر كرد و بعد سر برداشت و به غلام گفت:
هرچند قتل نفْس كرده‏‌اى، ولى چون جوان‏مردى نمودى و فردى بى‏‌گناه را از اتّهام نجات دادى،
تو را آزاد مى‏‌كنم.
و او را آزاد كرد و اين‏چنين، زيان حسادت، به خود حسود بازگشت.

امام صادق علیه السلام:
الْحَاسِدُ يُضِرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ
ضرر حسد، اوّل به حسود مى‌رسد و بعد از او به محسود اگر برسد،

حسود میخواد کارای خبیثانه‌اش را در سایه انجام دهد تا کسی نفهمد!
اما بالاخره یه روزی رسوا میشه!

گول ظاهر فریبنده حسود و حرفهای چاپلوسانشو نخور!
در باطن، هیولایی است که از هیچ جنایتی دست بردار نیست!

امام صادق علیه السلام:
«وَ لِلْحَاسِدِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ؛ يَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ يَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ يَشْمَتُ بِالْمُصِيبَةِ»
«و حسود سه علامت دارد:
وقتى كسى غايب است غيبت او را مى‌كند
و چون حاضر باشد به او تملّق مى‌كند
و مصيبت زده را شماتت مى‌كند.»

الصحيفة السجادية ؛ ص242
(49) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي دِفَاعِ كَيْدِ الْأَعْدَاءِ، وَ رَدِّ بَأْسِهِمْ):
دعاى چهل و نهم از دعاهاى امام عليه السلام است در (درخواست) دور ساختن مكر و فريب دشمنان، و باز گردانيدن سختى و شكنجه ايشان:

(1) إِلَهِي هَدَيْتَنِي فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَيْتَ الْجَمِيلَ فَعَصَيْتُ، ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِيهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَكَ- إِلَهِي- الْحَمْدُ.
[1 اى خداى من (مرا بوسيله پيغمبرت و فرستادن آيات قرآن مجيد براه حق كه موجب رستگارى دنيا و آخرت است) راهنمائيم كردى پس غافل مانده و بكار بيهوده مشغول شدم، و پند دادى (در قرآن كريم بخير و نيكى امر كردى و از شر و بدى باز داشتى) پس سخت‌دل گشتم (در من تأثير نكرد) و نعمت نيكو (بى رنج و سختى) عطا نمودى پس (ترا) نافرمانى كردم، سپس شناختم آنچه را (گناهانى كه مرا از آن) برگردانده‌‏اى، هنگامى كه آن را بمن شناساندى (توفيقم دادى از غفلت و بيخبرى از آن آگاه شدم) پس آمرزش درخواست نمودم (از گناهم) در گذشتى، پس (بگناه) باز گشتم و تو پوشاندى (كسى را بآن آگاه نساختى، يا مرا ميان مردم رسوا نكردى، يا مهلتم دادى و در انتقام شتاب ننمودى) از اين رو (بسبب اين همه مهربانيها)- خداى من- ترا است سپاس (نه جز تو را)-]

(2) تَقَحَّمْتُ أَوْدِيَةَ الْهَلَاكِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرَّضْتُ فِيهَا لِسَطَوَاتِكَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِكَ.
[2 (هنگام غفلت و نا فرمانى و سخت‌دلى) خود را در دره‏‌هاى (انواع) فساد و تباهى افكندم، و در راههاى سخت هلاك و نابودى فرود آمدم، در آن دره‌‏ها بغلبه‏‌ها و سخت گيري‌هايت و بفرود آمدن در آنها بعذاب‌هايت روبرو شدم-]

(3) وَ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ التَّوْحِيدُ، وَ ذَرِيعَتِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَكَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي، وَ إِلَيْكَ مَفَرُّ الْمُسي‏ءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَيِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ.
[3 و دستاويزم بسويت توحيد و يگانه دانستن تو است، و وسيله‏‌ام آنست كه چيزى را با تو شريك و انباز نگردانيده‌‏ام، و با تو خدائى فرا نگرفته‏‌ام (اعتقاد و باور ندارم كه خدائى با تو باشد) و با جانم (از روى دل از عذاب و كيفرت) بسوى (رحمت) تو گريخته‌‏ام، و گريزگاه بد كار و پناهگاه كسيكه بهره‏‌اش را تباه كرده و پناهنده گشته بسوى تو است-]

(4) فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ، وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ.
[4 پس چه بسا دشمنى كه بر من شمشيرش را از روى دشمنى از غلاف و نيام بيرون آورد، و دم كارد بزرگ خود را براى من تيز نمود، و طرف تيزى آن را برايم نازك گردانيد، و زهرهاى كشنده‏‌اش را براى من با آب درهم كرد، و مرا آماج تيرهايش كه از هدف و نشانه نميگذرد قرار داد، و چشم حراست و پاسبانيش از من نخفت، و در دل گذراند كه شر و بدى بمن برساند، و از آب بسيار تلخ، تلخى آن شر و بدى كه نميشود آشاميد آبم دهد (خواست زيانى بمن وارد سازد كه بر اثر آن نابودم گرداند)-]

(5) فَنَظَرْتَ- يَا إِلَهِي- إِلَى ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِي عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِي فِي كَثِيرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِي، وَ أَرْصَدَ لِي بِالْبَلَاءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي.
[5 پس تو- اى خداى من- ناتوانيم را از زير بار رفتن رنجهاى گران، و از انتقام كشيدن از كسيكه در جنگيدنش قصد من كرده، و تنهائيم را در برابر بسيارى عدد و شماره (لشگر) كسيكه با من دشمنى نموده، و براى گرفتار ساختنم در آنچه فكر ننموده و از آن غافل مانده‏‌ام در كمين نشسته، ديدى-]

(6) فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ، وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ، وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ.
[6 پس (پيش از آنكه از تو يارى درخواست نمايم) بيارى كردنم آغاز نمودى، و پشتم را بتوانائيت محكم و استوار گردانيدى، آنگاه تيزى و برندگى او را شكستى (ضايع و تباهش ساختى) و پس از آنكه در گروهى (همراهان) بسيار بود او را تنها گذاشتى، و مرا بر او فيروز نمودى، و آنچه (تير يا نيزه‌‏اى را كه براى كشتن من) نشانه‌‏گيرى كرده بود بر خودش برگرداندى، و در حاليكه خشمش را بهبودى نداده و كينه‌‏اش فرو ننشسته او را باز گرداندى (آنگاه از روى بسيارى خشم و پشيمانى) سر انگشتان خود را بدندان گزيد و رو برگردانيد در حاليكه سپاهيانش (ياران و ياورانش) آنچه باو وعده داده بودند انجام ندادند-]

(7) وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ، وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ، وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ، وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ‏، وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ.
[7 و چه بسيار ستمگرى كه با مكر و فريبهايش بمن ستم كرد، و دام شكارهايش را برايم بر پا نمود، و جستجوى مراقبت و نگهبانيش را بر من گماشت (مراقب بود ببيند چه ميكنم و كجا هستم و بكجا ميروم) و در كمين من نشست مانند در كمين نشستن درنده و چشم براه بودنش براى بدست آوردن فرصت و وقت مناسبى براى شكارش در حاليكه خوشروئى و چاپلوسى را برايم آشكار ميساخت، و با خشم سخت بمن مينگريست-]

(8) فَلَمَّا رَأَيْتَ- يَا إِلَهِي تَبَاركْتَ وَ تَعَالَيْتَ- دَغَلَ سَرِيرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَيهِ، أَرْكَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِي زُبْيَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِي مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِيلًا فِي رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِي كَانَ يُقَدِّرُ أَنْ يَرَانِي فِيهَا، وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَحُلَّ بِي لَوْ لَا رَحْمَتُكَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ.
[8 پس چون تو- اى خداى من كه (از صفات مخلوق) منزه و برترى- فساد و تباهى قصد او و زشتى آنچه را پنهان داشته‏ ديدى او را با مغز سر در گوداليكه براى شكار كنده بود نگونسار كردى، و در پرتگاه گودالش باز گردانيدى تا پس از سركشيش با ذلت و خوارى در بند دامى كه ميانديشيد مرا در آن بيند در آمد، و اگر رحمت و مهربانى تو نبود نزديك بود آنچه باو فرود آمد بر من فرود آيد-]

(9) وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ، وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ، وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ، وَ قَلَّدَنِي خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِيهِ، وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ، وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ.
[9 و چه بسيار حسود و رشكبرى (آنكه نابود شدن نعمتى را از ديگرى آرزو دارد) كه بسبب (آسايش و خوشى) من غصه و اندوه او (مانند آب، يا آب دهان) گلوگيرش شد، و سختى خشمش از من (مانند استخوان) در گلويش گرفت، و با نيش زبانش مرا آزار رسانيد (سخنان ناشايسته بمن گفت) و بتهمت زدن عيوب و نواقصى كه در خود داشت غضبش را بر من سخت گردانيد و آبروى مرا نشانه تيرهاى خود قرار داد (سخنان زشت و ناروا در باره من گفت) و صفات و خوهاى پست را مانند گردن بند بر من بست كه (من از آنها آراسته بودم و) هميشه در خود او بود، و بمكر خويش خشمش را بر من سخت نمود (يا با مكر خود بر من طعنه زد و عيب جوئى مينمود، اگر بجاى وحرنى بكيده، وخزنى بخوانيم چنانكه در بعض نسخ صحيفه ضبط شده) و بافرينش آهنگ من كرد-]
ترجمه آیتی :
اى خداى من، بسا حسود مردى كه بر نعمت من رشك برد و غصه راه گلويش بگرفت و خشم چون استخوانى حلقومش بيازرد و با نيش زبان خود مرا آزار داد و به هر عيب كه در خود داشت مرا تهمت بر نهاد و آبروى مرا آماج تيرهاى بهتان خود ساخت و صفاتى را كه خود بدان موصوف بود بر من بست و به كيد و نيرنگ خويش مرا خشمگين ساخت و با حربه مكر خود بر من حمله كرد.

(10) فَنَادَيْتُكَ- يَا إِلَهِي- مُسْتَغِيثاً بِكَ، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ، وَ لَا يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ، فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ.
[10 پس (در چنين گير و دارى)- اى خداى من- ترا خواندم در حاليكه‏ فرياد رسى و يارى كردنت را ميطلبيدم، و بزودى اجابت و روا ساختن تو اعتماد داشتم، و ميدانستم كسى كه در سايه رحمت تو جا گرفت شكست نميخورد، و كسيكه بپناهگاه انتقام تو پناهنده شد (از كسى) نميترسد، پس تو مرا بتوانائيت از سختى او بازداشتى-]

(11) وَ كَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَكْرُوهٍ جَلَّيْتَهَا عَنِّي، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَيَّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِيَةٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْيُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِي كُرُبَاتٍ كَشَفْتَهَا.
[11 و چه بسيار ابرهاى شر و بدى كه آنها را از من گشودى (دور ساختى) و ابرهاى نعمتهائيكه آنها را بر من باراندى، و جويهاى رحمت و مهربانى كه آنها را پهن كردى، و عافيت و تندرستى كه آن را بر من پوشاندى، و چشمهاى مصائب و گرفتاريها كه آنها را كور گردانيدى، و پرده‌‏هاى اندوه‏هاييكه آنها را برداشتى-]

(12) وَ كَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْكَنَةٍ حَوَّلْتَ.
[12 و چه بسيار گمان نيكى را كه تصديق نموده و پذيرفتى (اميدوار برحمت و احسانت را نوميد نكردى) و فقر و نيازمندى را كه بجاى آن بى‏‌نيازى بخشيدى، و در افتادنى را كه برداشته ايستاندى (گرفتار سختيهائى را كه رهاندى) و مسكنت و بى چيزى (يا ذلت و خوارى) را كه (بتوانگرى، يا بعزت و بزرگى) تغيير دادى-]

(13) كُلُّ ذَلِكَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْكَ، وَ فِي جَمِيعِهِ انْهِمَاكاً مِنِّي عَلَى مَعَاصِيكَ، لَمْ تَمْنَعْكَ إِسَاءَتِي عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِكَ، وَ لَا حَجَرَنِي ذَلِكَ عَنِ ارْتِكَابِ مَسَاخِطِكَ، لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ.
[13 همه آنها انعام و احسان از جانب تو است، و در همه آنها كوشش نمودن من در نافرمانيهايت بود، بد كردارى من تو را از كامل گردانيدن احسانت باز نداشت، و مرا آن همه احسان و نيكى از آنچه تو را بخشم ميآورد منع و جلوگيرى ننمود، تو از آنچه بجا ميآورى مورد سؤال و پرسش واقع نميشوى (كه چرا بد كردارى بنده تو را از احسان باز نداشت، زيرا افعال تو از روى حكمت و مصلحت است)-]
ترجمه دیگر:
بار خدايا، همه اين‏ها انعام و احسان تو بود و حال آنكه من همچنان در نافرمانى تو غوطه‌‏ور بودم، ولى نه بدكرداريهاى من تو را از احسان خويش بازداشت و نه احسان و تفضل تو مرا از ارتكاب اعمالى كه تو را به خشم آورد. آرى، تو هر چه كنى كس را ياراى بازخواست تو نيست.

(14) وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَيْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِيحَ فَضْلُكَ فَمَا أَكْدَيْتَ، أَبَيْتَ- يَا مَوْلَايَ- إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَيْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِكَ، وَ تَعَدِّياً لِحُدُودِكَ، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِيدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ- إِلَهِي- مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا يُغْلَبُ، وَ ذِي أَنَاةٍ لَا يَعْجَلُ.
[14 و بعظمت و بزرگيت قسم‏ چون از تو (نعمتى) درخواست شده بخشيده‌‏اى، و درخواست نشده، ببخشش آغاز نموده‌‏اى، و احسانت طلبيده شده اندك نداده‌‏اى، و تو- اى مولى و آقاى من- امتناع نموده و نميخواهى جز احسان و اكرام و نيكى كردن و نعمت بخشيدن را، و من امتناع كرده و نميخواهم مگر افكندن خود را بى‌‏تأمل و انديشه در محرماتت، و تجاوز از حدود و احكامت، و غفلت و بيخبرى از تهديدت، پس تو را است سپاس- اى خداى من- توانائى كه مغلوب نميشود، و مهلت دهنده‏‌اى كه شتاب نميكند-]

(15) هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِيرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْيِيعِ.
[15 اين جاى كسى است كه بفراوانى نعمتها (ى از جانب تو) اقرار نموده، و آنها را بتقصير و كوتاهى (در شكر و سپاس) برابر گردانيده، و در باره خود بتضييع و تباه ساختن (پيروى نكردن از اوامر و نواهى تو) گواهى داده-]

(16) اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا، فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ
[16 بار خدايا پس من بوسيله منزلت بلند پايه محمد (صلى الله عليه و آله) و مقام گرامى على (عليه السلام) بسوى تو تقرب ميطلبم، و بسبب آنان بدرگاهت رو ميآورم كه مرا از شر و بدى آنچه از شر آن پناه ميطلبند پناه دهى، زيرا پناه دادن تو مرا در برابر توانگريت بر تو دشوار نيست، و تو را در برابر توانائيت برنج نميافكند، و تو بر هر چيز توانائى-]

(17) فَهَبْ لِي- يَا إِلَهِي- مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
[17 پس- اى خداى من- از رحمت و مهربانى و هميشگى توفيق و راهنمائى خود بمن ببخش آنچه كه آن را نردبان قرار دهم كه بوسيله آن بسوى خوشنوديت بالا روم (آن را بدست آورم) و از عقاب و كيفرت ايمن گردم، اى مهربانترين مهربانان.-]

[سورة البقرة (۲): آية ۱۰۵]
ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۱۰۵)
نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شده‏‌اند، و نه مشركان [هيچ كدام‏] دوست نمى‏‌دارند خيرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آيد، با آنكه خدا هر كه را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد، و خدا داراى فزون‏‌بخشى عظيم است.

[سورة البقرة (۲): آية ۱۰۹]
وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (۱۰۹)
بسيارى از اهل كتاب -پس از اينكه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‏‌كردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست.

[سورة آل‏‌عمران (۳): آية ۶۹]
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (۶۹)
گروهى از اهل كتاب آرزو مى‏‌كنند كاش شما را گمراه مى‌‏كردند، در صورتى كه جز خودشان [كسى‏] را گمراه نمى‏‌كنند و نمى‏‌فهمند.

[سورة آل‏‌عمران (۳): الآيات ۷۰ الى ۷۱]
يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۷۰)
اى اهل كتاب، چرا به آيات خدا كفر مى‏‌ورزيد با آنكه خود [به درستى آن‏] گواهى مى‌‏دهيد؟
يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۷۱)
اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمى‌‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‌‏كنيد، با اينكه خود مى‏‌دانيد؟

[سورة آل‏‌عمران (۳): الآيات ۷۲ الى ۷۴]
وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۷۲)
و جماعتى از اهل كتاب گفتند: «در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ايمان بياوريد، و در پايان [روز] انكار كنيد؛ شايد آنان [از اسلام‏] برگردند.»
وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (۷۳)
و [گفتند:] «جز به كسى كه دين شما را پيروى كند، ايمان نياوريد -بگو: «هدايت، هدايت خداست»- مبادا به كسى نظير آنچه به شما داده شده، داده شود، يا در پيشگاه پروردگارتان با شما محاجه كنند.» بگو: « [اين‏] تفضل به دست خداست؛ آن را به هر كس كه بخواهد مى‏‌دهد، و خداوند، گشايشگر داناست.
يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۷۴)
رحمت خود را به هر كس كه بخواهد مخصوص مى‏‌گرداند، و خداوند داراى بخشش بزرگ است.

[سورة آل‌‏عمران (۳): الآيات ۱۱۶ الى ۱۱۷]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (۱۱۶)
كسانى كه كفر ورزيدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد كرد، و آنان اهل آتشند و در آن جاودانه خواهند بود.
مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۱۱۷)
مثَل آنچه [آنان‏] در زندگى اين دنيا [در راه دشمنى با پيامبر] خرج مى‏‌كنند، همچون مثلِ بادى است كه در آن، سرماى سختى است، كه به كشتزار قومى كه بر خود ستم نموده‏‌اند بوزد و آن را تباه سازد؛ و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كرده‏‌اند.

[سورة آل‌‏عمران (۳): آية ۱۱۸]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۱۱۸)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، از غير خودتان، [دوست و] همراز مگيريد. [آنان‏] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمى‏‌ورزند. آرزو دارند كه در رنج بيفتيد. دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است؛ و آنچه سينه‌‏هايشان نهان مى‏‌دارد، بزرگتر است. در حقيقت، ما نشانه‌‏ها[ى دشمنى آنان‏] را براى شما بيان كرديم، اگر تعقل كنيد.

[سورة آل‌‏عمران (۳): آية ۱۱۹]
ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹)
هان، شما كسانى هستيد كه آنان را دوست داريد، و [حال آنكه‏] آنان شما را دوست ندارند، و شما به همه كتابها[ى خدا] ايمان داريد؛ و چون با شما برخورد كنند مى‏‌گويند: «ايمان آورديم.» و چون [با هم‏] خلوت كنند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مى‏‌گزند. بگو: «به خشم خود بميريد» كه خداوند به راز درون سينه‏‌ها داناست.

[سورة آل‌‏عمران (۳): آية ۱۲۰]
إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۱۲۰)
اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مى‏‌كند؛ و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مى‏‌شوند؛ و اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد، نيرنگشان هيچ زيانى به شما نمى‏‌رساند؛ يقيناً خداوند به آنچه مى‏‌كنند احاطه دارد.

[سورة النساء (۴): آية ۸۸]
فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (۸۸)
شما را چه شده است كه در باره منافقان، دو دسته شده‌‏ايد؟ با اينكه خدا آنان را به [سزاى‏] آنچه انجام داده‌‏اند سرنگون كرده است. آيا مى‌‏خواهيد كسى را كه خدا در گمراهى‌‏اش وانهاده است به راه آوريد؟ و حال آنكه هر كه را خدا در گمراهى‏‌اش وانهد هرگز راهى براى [هدايتِ‏] او نخواهى يافت.

[سورة النساء (۴): آية ۸۹]
وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (۸۹)
همان گونه كه خودشان كافر شده‏‌اند، آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد، تا با هم برابر باشيد. پس زنهار، از ميان ايشان براى خود، دوستانى اختيار مكنيد تا آنكه در راه خدا هجرت كنند. پس اگر روى برتافتند، هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان؛ و از ايشان يار و ياورى براى خود مگيريد.

[سورة النساء (۴): آية ۱۰۲]
وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ‏ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ‏ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ‏ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ‏ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (۱۰۲)
و هر گاه در ميان ايشان بودى و برايشان نماز برپا داشتى، پس بايد گروهى از آنان با تو [به نماز] ايستند؛ و بايد جنگ‌‏افزارهاى خود را برگيرند؛ و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام كردند]، بايد پشت سرِ شما قرار گيرند، و گروه ديگرى كه نماز نكرده‏‌اند بايد بيايند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتياط را فرو نگذارند و جنگ‌‏افزارهاى خود را برگيرند. [زيرا] كافران آرزو مى‌‏كنند كه شما از جنگ‏‌افزارها و ساز و برگِ خود غافل شويد تا ناگهان بر شما يورش بَرند. و اگر از باران در زحمتيد، يا بيماريد، گناهى بر شما نيست كه جنگ‌افزارهاى خود را بر زمين نهيد، ولى مواظب خود باشيد. بى گمان، خدا براى كافران عذاب خفّت‏‌آورى آماده كرده است.

[سورة الممتحنة (۶۰): الآيات ۱ الى ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (۱)
اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى‏] كه با آنها اظهار دوستى كنيد، و حال آنكه قطعاً به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكّه‏] بيرون مى‏‌كنند كه [چرا] به خدا، پروردگارتان ايمان آورده‏‌ايد، اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمده‏‌ايد. [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‌‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم. و هر كس از شما چنين كند، قطعاً از راه درست منحرف گرديده است.
إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (۲)
اگر بر شما دست يابند، دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشايند و آرزو دارند كه كافر شويد.

[سورة القلم (۶۸): الآيات ۴۶ الى ۵۲]
وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (۵۱)
و آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنيدند چيزى نمانده بود كه تو را چشم بزنند، و مى‌‏گفتند: «او واقعاً ديوانه‌‏اى است.»
وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (۵۲)
و حال آنكه [قرآن‏] جز تذكارى براى جهانيان نيست.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی