تمنا : پوشیدن لباس دلخواه خودم در میهمانی
تقدیر : همسر مخالف پوشیدن این لباس هست
کلام شیطان😈: یعنی چی که به هر چیزی گیر میدن؟! الان مشکل این لباس چیه دقیقا؟! از صبح نشستی ایرادات این لباسو از نظر پوششی اصلاح کردی و با چه ذوق و شوقی هم پوشیدی، منتظر تأیید و تعریف همسر بودی ازین توجه به نکات ریز در پوشش … و حالا همسر تأیید که نمیکنه هیچ، تکذیب هم میکنن … یعنی چی الان؟! فقط میخواد حرف خودشو به کرسی بنشونه وگرنه این لباس هیچ مورد و مشکلی نداره و مهمتر از همه در اون جمع میهمانی هیچ نامحرمی وجود نداره … و تازه همین توجه به این پوشش هم نیازی نیست ولی نشان دهندهی دقت و احترام تو هست به حرمت شخصیت خودت و همسرت … ایشون از سر لجاجت دارن رفتار میکنن … توجه نکن و کار خودتو پیش ببر …
با کلامی از روی اعتراض به همسر گفتم من هیچ ایرادی در این پوشش نمیبینم، و با ناراحتی به اتاق رفتم …😡
روی صندلی نشستم و تا سرم را بلند کردم در آینه روبرو تمثال نورانی فرشته مهربانم را دیدم😇🧐 با چهرۀ نیمی اخم و نیمی لبخند سری تکان داد و گفت: تکلیف را نمیدانی؟!؟!🧐 گوشهی چشمت، همیشه مرا ببین 👈 (گنبد طلایی امام رضا ع).
تا آخر عمرت اگر هر روز و هر لحظه قرار باشد تکلیف را برایت روشن کنم، اینکار را خواهم کرد فقط لازمهاش معرفت تو هست به شنیدن کلامم و عمل کردنت … نور خستگیناپذیر است، نور همهچی تمام و کمال است، نور ولایت صراط مستقیم است، صراط مستقیم شمشیر ذوالفقار حضرت علی ع … تیز و برنده و باریکتر از مو … در تمام عمرت، در تمام ورکلایفهای زندگی، تو بر لبهی این ذوالفقار ولایت علی بن ابیطالب ع قدم برمیداری … پس با لجاجت پافشاری نکن بر تمنای دلت، که پافشاری تو در این صراط، بر لبهی ذوالفقار ولایت، پایت را میبرد و زخمی میکند و تنها لحظهای غفلت کافیست تا به جای اینکه بندهی نور ولایت باشی، بردهی شیطان وسواس خناس شوی و طنابش را طوقی در گردنت اندازد و تو را در پرتگاه جهنم به پایین بکشاند … بلند شو و ذکر لا اله الا الله را معنا کن، بلند شو و ذکر بسم الله الرحمن الرحیم را با مهربانی و گذشت از دلخواه، معنا کن … بلند شو و در این میقات، لباس معصیت را از تن خارج کن و با مهربانی به خواسته و امر همسر در ملک، و در حقیقت به خواسته و امر نور تقدیرات در ملکوت، لباس سفید، سفیدبختی را در این میقات بر تن کن و مُحرم شو و مَحرم شو … بلند شو سنگهایت را بر همزات شیطان بزن تا دهانش را ببندد و برود … برود که برود … بلند شو و در ملک و ملکوت، دومی نورت باش … ولیّ تو، در مُلک، همسرت در این گذر عمر است، و ولیّ و سرپرست حقیقی و همیشگیت نور ولایت است (سفر انفرادی با نور) … بلند شو و در جهت رضایت ولیّ ملکوتی خودت، تمکین از نور تقدیرات ملکوتی نمای … بلند شو به نورالله لبیک بگو و برای اثبات تمکینت از او در اطاعت امرش، تمام مناسک حج را در این ورکلایف برای خودت یادآوری و اِعمال کن … طوق سیاه شیطان را از گردنت درآور و آنرا به دور سنگی بزرگ از اطاعت از نور ببند و به سمتش پرتاب کن … خودت را رها کن از این تاریکی و اسارت و بردگی وسواس خناس …
از ملکوتِ کلام فرشته ی مهربانم 💞 به ملک برگشتم و لبخندی شیرین در جهت رضایتش بر لبانم نقش بست … گفتم چشم فرشته جان … هر چه تو بخواهی همان … هر چه تو بگویی همان …🤝
برخواستم و سراغ کمد لباسهایم رفتم و چندین مدل لباس انتخاب کردم و پوشیدم و با لبخند و مهربانی، هر بار به همسر نشان دادم تا آنکه لبخندی از سرِ رضایت بر پوشیدن لباسی، بر لبانش جاری شود … و این همان تمکین از نور ولایت در قلبم معنا میشد و دیگر لباس خاصی دلخواه و تمنای من در ملک نبود …
چشمم به دنبال پوشیدن همان لباس نورانی و سفید احرام و خوشبختی در میقات با نور الله 💞 بود، ان شاء الله🤲✨✨✨✨
پوشیدن هر لباس، تا تأیید و رضایت همسر، برایم معنایش سنگی بود که به تکلمات شیطان زده میشد در موقف رمی جمرات … لبخند رضایت همسر، به معنای تأیید و لبخند نور الله بود در ملکوت بر اطاعت و بندگیم ان شاء الله🤲
لبیک یا نور الله🤝🕋💞