توضیح: روزهای پنجشنبه که مدرسه تعطیله، در خانه مدیریت بحران کمی پیچیدهتره، خلاصه اینکه در تلاش پرش از موانع گاهی زمین هم خوردم🫣 وگاهی از کوره در رفتم و صدامو برای بچه ها بالا بردم 😓 اما اخم فرشته مهربان تنها نقطه ضعف بزرگ منست (در واقع نقطۀ قوت است!) که مثل یک سنسور دقیق و حساس، آژیر بلند خطر رو در قلبم به صدا در میاره🔊 و منو متوجه دود سیاه و غلیظ و تاریک در قلبم 🖤میکنه و خبر از یک آتشسوزی را میدهد ❤️🔥
زدی تو بیراهه📛….زود باش دور بزن….↪️
و الحمدلله که این سنسور اینقدر دقیق عمل میکنه🤲
نزدیک ساعت ۴ با همسر تماس گرفتم جهت یادآوری در مورد برنامه تولد دوست پسرم و اینکه دیر نیاد دنبال پسر جان، زنگ زدم و برنامه رو یادآوری کردم ….
و آیت جدید نازل شد….
تمنای من این بود که همسر طبق برنامهریزی قبلی انجام وظیفه کنن.
و تقدیر بر این ثبت شد که شرایط مطابق دلخواه من پیش نرود….
همسر گفتن: من نمیتونم بیام و کاری برام پیش اومده و…..
و کلام شیطان😈: یعنی چی؟ نمیفهمم اصلا! این که نشد …پس همکاری در زندگی کی معنا میشه؟ اینهم یه کار مهمه باید براش برنامه ریزی میکرد …
در پاسخ همسر، شیطان با همین کلام👆 از زبان من سخن گفت و با ناراحتی خداحافظی کردم.
سنسور فرشته مهربان عمل کرده بود و در قلبم آژیر خطر با صدای بلندی در گوش جانم فرو میرفت و میگفت: بیراهه رفتی 🚷 ورود ممنوع⛔️ ، دور بزن↪️ هر چه سریعتر❌
راستش خسته بودم و در طلب استراحت ….
(وسوسه های شیطان)👈 از اینکه مشقّت آماده کردن دو تا بچۀ پر انرژی رو باید بجون بخرم و مشقّت و برنامه اسنپ و توقفهای در مسیر و داستانهای خودشو تحمل کنم راضی نبودم و معترض بودم.👉
(فرشته فقط سنسور نورانیشو فعال کرده بود و من میدونستم کلامش با من چیه.)
از روی صندلی که نشسته بودم بلند شدم.
آژیر خطر تذکر همین قصهی مهربانی بود…
به همسر جان پیام دادم:
قصه, امتحان مهربانی کردنه.
ببخشید که من ناراحت شدم.
نگران نباش خودم آراد رو میبرم. تمرکزتو بزار روی کارای خودت. از ما خیالت راحت باشه.
صدای آژیر تاریکی قطع شد و لبخند فرشته مهربان قلبمو روشن کرده بود، انگاری یه نوشیدنی انرژیزای قوی خورده بودم، گویا دیگه هیچ رنج و مشقتی معنا نداشت برام جز آسونی و شیرینی،
نور داشتم در قلبم، زور داشتم، قوت قلب داشتم.
بلند شدم و بچه ها رو آماده کردم و اسنپ گرفتم و رفتیم…در مسیر رفت و برگشت نشانههایی نورانی از اهل بیت ع و رضایتشون ازین عمل ما (من + نورم) رو مثل معجزه میدیدم و در دلم شکرگذار بودم….گاهی بغض میکردم از سر خوشحالی از توجهشون.
گویی این عمل صالح برای انجام وظیفه کوچک من را به بالاترین قیمت و بها خریده بودند و حالا در پاسخش اینچنین اساسی و واضح و روشن معجزاتشان را برایم رو میکنند🥹😭
آه …..آه….ازین قصۀ مهربانی
و لم یکن له کفوأ احد
یعنی ای نوری که هیچ کس در قلبم همانند تو نیست.✨✨✨✨✨✨✨✨