دکتر محمد شعبانی راد

همسر بچه ها رو ببره حموم!

به یک مهمونی میخواستیم بریم، همسر زودتر رفتن حموم، من موندم و دو تا پسر
(توقع همسر این بوده که پسرهاخودشون برن خودشون بشورن و بیان)
تمنا: همسر اونها رو با خودشون میبردن حموم و حسااابی کیسه کنان تمیزشون میکردن
تقدیر: همسر تنهایی رفتن حموم
کلام شیطان:
کارش همیشه همینه
یعنی توقع داره این پسر ۵ ساله چجوری خودش بشوره؟؟؟
چرا اصلا به ذهنش نمیرسه این جور چیزا؟؟
(حرفهایی که قبلا فرشته ی مهربان در جایگاه شفاعت میزده – که شاید به ذهنش نمیرسه رو – شیطان، تو این مراحل بد نشون میده)
پسر اول رو که من کلا بردم حموم از بچگی، دیگه خسته شدم، اونم باید یکم تو این مورد همکاری کنه، دیگه بسه خودش باید یاد بگیره، پسرا باید با باباشون برن حموم،
و کلی پرونده ی قدیمی و داغون و کثیف🤦‍♀️
انقد کثیف بودن پسرا که واقعا نمیشد تنها برن، خیلی ناراحت و با قیافه ی درهم و کمی غر غر و کمی سرو صدا با بچه ها😅 بچه ها رو بردم حموم،
داخل حموم متوجه حال خرابم شدم و رو به تمنا بودم …
تو دلم گفتم … داری چیکار میکنی؟یک لحظه وایسا
در کسری از ثانیه صدای فرشته جانم اومد
کلام فرشته نگهبان:
تک تک جملات شیطان رو برام قابل هضم کرد…
فرشته گفت: خوب اشکالی نداره دخترم، بچه‌ها رو ببر حموم، مگه چی میشه؟
همسرت هم حواسش نبوده، کلی کار دیگه هست که انجام میده برات و …
لبخند به صورتم اومد و شروع به شستن پسرا کردم، درسته کارمون طول کشید، درسته کمی اذیت شدم، ولی لبخند از لبم پاک نشد …
چقدر خوبی تو فرشته یِ نازنینِ من❤️
خدا تو رو برام حفظ کنه😅❤️

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی