You don’t get anything out of jealousy!
A jealous one will not feel personal peace in his heart!
«قتر» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«الْقُتَارِ: الدّخان الساطع من الشِّواء، دود غذا»
فقط قلوبی که کلام نورانی مربّی خودشونو میشنوند، آرامش و خوشحالی رو درون خودشون تجربه میکنند، اما قلبهایی که پشت به نورشون و رو به تمناهاشون هستند، قادر به شنیدن کلام ولی خدا نیستند و این قلبهای نابینا و ناشنوا، هیچوقت آرامش دنیای درون خودشونو تجربه نخواهند نمود و صدای زیبای نورانی فرشتۀ مهربان خود را نخواهند شنید. در این تصویر، میبینیم که اکثرا گوش قلبشون در وضعیت «mute» است لذا آهنگ دلنشین صدای فرشتۀ خود را نمیشنوند و در نتیجه حال دلشون گرفته است و از لبخند خبری نیست الا یک مورد که همیشه اقلیت هستند و قلب آنها با شنیدن قول حسن فرشتۀ مهربان، لبخند شادی و رضایت در چهرۀ آنها موج میزند.
«الْقُتَارِ: الدّخان الساطع من الشِّواء»
«القُتَارُ: الدخان من المطبوخ»
«القُتَار: دود غذا، بوى بخور و گوشت و استخوان و چوب سوخته.»
«قَتَرَ البخورُ اوِ اللَّحْمُ : بوى بخور و يا گوشت بر آمد.»
شنیدی میگن: (همه میخورن نون و کباب، ما میخوریم دود کباب؟!)
مفهوم بیبهره بودن «lack of» از واژۀ قتر استنباط میشود.
قتر یکی از هزار واژه مترادف حسادت است:
«وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً أَيْ بَخِيلًا»
با حسادت، چیزی گیرت نمیاد! وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً!
حسود، بیبهره از نور!
حسود، چیزی گیرش نمیاد!
شنیدی میگن: با حلوا حلوا دهان شیرین نمیشه!
حسود باید بداند:
اینکه خودشو منسوب به نور نماید (ایمان و نور عاریه)، اما این اندیشۀ نورانی رو در دل شرایط تقدیراتش بکار نبندد و ایجاد نور آرامش و مهربانی ننماید، چیزی گیرش نخواهد آمد!
اگه با قلبت نور ولایت رو نفهمی، از اعمال عبادی نماز و روزه و حج و … ، چیزی گیرت نمیاد!
وای بر نمازگزاران «ویل للمصلین» اشاره به چه کسانی دارد؟!
«ویل للمطففین» روی سخنش با چه کسانی است؟!
وای به حال کسی که ظرف قلبشو با غیر عمل به نور ولایت پر کنه و برای اعمال عبادی مثل روزه و نمازش حساب باز کنه در حالیکه از نور ولایت چیزی نفهمیده!
مفهوم «بیبهره بودن» در واژۀ قتر!
شنیدی به دانشآموزهایی که تنبلی میکنن و درس نمیخونن میگن:
اینجوری درس بخونی، چیزی گیرت نمیاد!
مفهوم واژه:
أصل ذلك من الْقُتَارِ و الْقَتَرِ، و هو الدّخان الساطع من الشِّواء و العود و نحوهما،
فكأنّ الْمُقْتِرَ و الْمُقَتِّرَ يتناول من الشيء قُتاره،
اصل اين معنى از «قُتَار و قَتَر» يعنى دودى است كه از گوشت سرخ شده و يا سوختن چوب و مانند آنها برمىخيزد، گويى كه «مُقْتِر و مُقَتِّر» از هر چيز، دود آن را دريافت مىكند كه كنايه از بىبهره بودن است.
«قتر» + «جمر»: المِجْمَر: آتش دان، بخوردان. «thurible»
اهل شک حسود خیال میکنن با استعمال اندیشه لیدر سوء و عیب بخل و حسد خودشون، میتونن به آرامش برسن! زهی خیال باطل!
اهل شک حسود خیال میکنن با عدم استعمال اندیشه صاحبان نور، و جا زدن در صف ملائکه، و نبستن پای حسادت خویش و ادامه دادن به دو رویی و نفاق، میتونن سر خدا رو کلاه بذارن، و باصطلاح، هم از آخور بخورن هم از توبره!
کور خوندن! اصلا خداوند در گناه [استعمال حسادت] خاصیت آرامبخشی قرار نداده و فقط نور ولایت است که ابزار آرامش قلوب است و واژه «قتر» میفهمونه که اگه فقط دلتو به آشنایی با مُلک صاحبان نور خوش کنی و چیزی از مَلکوتش [یعنی فهم نور ولایت با قلب یعنی فهم قبض و بسط نور] گیرت نیاد، هرگز راهی به نور آرامش نخواهی برد، اعوذ بالله من ذلک.
+ [داستان عبد الله بن سلام و شان نزول آیه ولایت]
اقْتَتَرَ الصائدُ: شكارچی در كمينگاه خود نشست.
«اقْتَتَرَ الصائدُ: شكارگر در كمينگاه خود نشست.»
«القُتْرة: بيت الصَّائد؛ و سمِّي قُترةً لضيقِهِ و تجمُّع الصَّائد فيه»
«الْقُتْرَةُ: ناموس الصائد الحافظ لقُتار الإنسان، أي: الريح،
لأنّ الصائد يجتهد أن يخفي ريحه عن الصّيد لئلّا يندّ.»
+ «نمس – ناموس»
[اینکه بوی خوش از خانمی استشمام بشه، کانه خودشو از مخفیگاه امن خارج کرده و در معرض شکارچیان هوسباز قرار داده است، لذا انگاری خودش دستیدستی خودشو بیحفاظ و بیناموس میکنه!]
اون جای تنگی که شکارچی توش میچپه و بزور خودشو جا میده و منتظر شکاره، کجا! و اون خونهای که مثل یک قصر و باغی است که توش گردش میکنی کجا؟!
اینجا راحتی یا اونجا؟!
[حسادت – بیت عنکبوت] [نور ولایت – بیت نحل]
کدام سیستم رو برای زندگی خودت ترجیح میدی؟!
شنیدی بعضیها میگن: آقا ما رو چشم زدن!
هر چقدر تلاش کنن تا چشمت بزنن، اما تو با کمک نورت، استعمال عیب حسد نکنی، چشم نمیخوری!
علت اینکه چشم میخوری، برای اینه که خودت دلت میخواد چشم بخوری! خودت، رو به تمنا هستی و داری استعمال عیب حسد میکنی!
عیب حسدی که زمینه رو برای ورود شیطان به دنیای قلبت باز میکنه و ورود شیطان به قلب، چنان فتنهای ایجاد میکنه که حیران میشی این ضربه رو از کجا خوردی! و همه اش تقصیر این و اون میندازی که ای وای منو چشم زدند! یا اینکه شیطان گولم زد! و از این قبیل تفسیر و توجیههایی که همهاش میخوای از حقیقت طفره بری! حقیقتی که میگه زیغ دنیای قلب خودت به سمت تمناها، همون مرض و بیماری حسادته که قلبتو مستعد چشم خوردن میکنه و شیطان چشم طمع به تو میدوزه و تلاششو میکنه تا تو رو به همراه خودش به سرنوشت شوم نار ابدی مبتلا کنه!
لیدر سوء، منتظره که استعمال حسد کنی و از حرم امن، بیرون بیایی، بمحض اینکه توفیق با نور بودن رو از دست بدهی و دچار خذلان بشی و استعمال حسد کنی، فورا هدف تیر لیدر سوء در ملک و شیطان در ملکوت قلبت قرار میگیری، و اینها کسانی اند که به کمین تو نشسته اند و انگاری وقتی بوی استعمال حسد تو، به مشامشون میخوره، امیدوارانه میان سراغت و تلاش میکنن با تکلماتشون و وسوسههاشون، حسدتو تایید کنن و میخوان که تو راضی به تقدیر و شرایط الهی نباشی و اعتراض کنی و ناامنی ایجاد کنی! پس مواظب باش از کهف حصین نورت خارج نشی! مواظب باش حسادت نکنی! مواظب باش راضی به تقدیرات باشی! با درک معنای معوذتین، این دو سورۀ زیبا رو زیر لب زمزمه کن! اینجوری هیچوقت شیطان نمیتونه شکارت کنه و چشمت بزنه، اما اگه حسادت کنی و راضی به تقدیرات اصلاح و تربیتیات نشوی، خُب معلومه خیلی راحت هدف لیدر سوء قرار میگیری و داستان تکراری «لیزلقونک بابصارهم» برای تو اتفاق میافتد، پس باز هم زمین خوردنتو تقصیر عوامل بیرونی ننداز که آقا منو چشم زدن! بگو آقا بازم حسادت کردم! از حریم امن خارج شدم! طعمه گرگ شدم! زمین خوردم و …
شکارچی یه کلک دیگه هم زده!
مجسمههای مرغابیها رو اطراف خودش چیده! یعنی چی؟!
+ «جسد»
قلوبی که نور معالم ربانی ندارند، جسدی بیش نیستند و ظاهرشون شبیه مرغابی زنده است!
فقط به درد گول زدن این و اون میخورن که بگن بهبه، چه آدمای متشرّع خوبی! و اینجوری با این آقا یا خانم معار، رفت و آمد میکنن!
پرندۀ در حال پرواز، گول این همه أجساد بیروح رو میخوره و میگه اینا همه دور فلانی جمع شدن، یعنی همشون اشتباه می کنن؟! من که باور نمیکنم! من هم خودم میرم و بینشون قرار میگیرم!
همینکه نزدیک میشه و میخواد بشینه، یهو هدف تیر شکارچی و لیدر سوء معار قرار میگیره و دیگه کارش تمومه!
داستان تکراری جلیس موسی ع!
مبادا گول متشابهات رو بخوریم!
قلبت باید به نور معالم ربانی روشن باشه تا کلک نخوری!
یهو میبینی از توی قلبت، یک آلارم به صدا در اومد، میفهمی که طرف ریگ تو کفششه!
فوری به بهانه آب دادن به اسب، سر خر رو کج کن و برو!
برو و پشت سرتم نگاه نکن!
این دانهدرشتهای قبیلۀ شیطان، جانورانی هستند که فقط خدا میدونه چقدر قلب خبیثی دارند!
گول مجسمههای مرغابی دور و پر لیدر سوء رو نخوری! و حواست باشه که اشتباه نکنی و بری با اونا سر یه سفره بشینی! اونا به پرواز تو حسودی میکنن و دلشون میخواد تو هم یه روزی بخوری زمین «زلق» – «زلّ»:
« وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ
وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ»
«القَتَر: ما يَغْشَى الوجهَ من كَرْب»
اون چهرهای که گرد و خاک حسادت برویش نشسته و تاریک و گرفته شده، کجا و اون صورت شادابی که با آب زمزم و کوثر شسته شده و با طراوت شده کجا؟!
نتیجۀ حسادت اینه که با استعمال اندیشه لیدرهای سوء و ارتکاب گناه، قلبت تاریک میشه!
گرفتهای! با حال زندگی نمیکنی! خوش نیستی! قلبت روشن نیست! قلبت غبار گرفته است! تاریکی! قبضی! حس خوبی نداری! سربلند نیستی! گناه، سرافکندهات میکنه! گناه حالتو میگیره! این مفهومِ «در مضیقه بودن» در واژه قتر، حاصل عمل به اندیشه لیدرهای سوء است.
+ «ثبر»
همون مفهوم توی چالۀ متشابهات اعتقادی اونا گیر کردن است!
پس در مقابل نامهای زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنها، نامهایی داریم که به زیبایی ماهیت اندیشه لیدرهای سوء و آیات متشابه- که اهل شک و حسد، فالوئر آنهایند- را توصیف می کند و این واژه قتر یکی از آنهاست!
یعنی محدودیتی که گناه برای قلب ایجاد میکنه!
سنگینی بار گناه نمیذاره قلب به پرواز علمی در آسمان نور ولایت در بیاد!
لذا حسود زمینگیر میشه «ثخن».
هر دستانداز آیت، بجای اینکه پلهای برای صعود باشه، موجب لغزش و زمین خوردن حسود میشه! چون فکرش غلطه! همّ و غمش اینه مدام دنبال گناه و ارتکاب معاصی باشه! چشمش دنبال نور ولایت نیست! چشمچران غیر آل محمد ع است! اینجوری زندگی کردن رو واژه قتر با معنای خاص خودش وصف میکنه که اگه دنبالهرو لیدرهای سوء باشی و ته دلت منتظر فرصتی برای گناه کردن باشی، بدان که تنگنا و فشار و در مضیقه بودن و ضد حال خوردن حتمی است!
اهل یقین: «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
اهل شک: «تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»: «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»
خُب معلومه کسی که ترویج اندیشه احسان نماید «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا» و به دیگران مهربانی کند، با کسی که مدام بدنبال شفای غیظ و مقابله به مثل کردن است، چقدر متفاوت خواهد بود.
+ «مقابله به مثل»
اهل شک، همان اهل بخل و حسد اند و برای همین استعمال عیب بخل و حسد است که ویژگی «قتر» در اونها پیش میاد!
«وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً، تنبيه على ما جبل عليه الإنسان من البخل، كقوله: وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَ»
[قتر – قبض و بسط]:
قتر مفهوم تضییق و قبض دارد، بر عکس وسع و توسعه که مفهوم بسط و تکثیر دارد.
[قتر – نور و نار]:
اگه بدون نور ولایت با آیت روبرو بشی، نارش تاریکت میکنه، این میشه قتر!
این میشه بوی دود کباب رو استشمام کردن!
این میشه مضیقه ملکوتی قلب و تاریکی اون.
توضیح کتاب التحقیق:
… و كذلك القتار: ما يقتر به مع الامتداد، بوجود الألف، فانّ الأثر المعنوىّ الحاصل من التقتير في العمل يغشى الوجه الظاهري و الروحاني، و يوجب ظلمة و حجابا و مضيقة.
قتر – عقل و هوا :
[قتر – ترف] :
وَ لَا تُسْرِفْ وَ لَا تَقْتُرْ
« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ
مَعِيشَةً أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي
وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِي الْحَيَاةِ إِلَى آخِرَتِي
مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا عَلَيَّ فَأَشْقَى »
در واقع عاقل از آل محمد ع حسن معیشت «حُسْنَ الْمَعِيشَةِ » می خواهد، نه آنقدر مشغول مال و منال دنیا «مترف» که به طغیان بیانجامد و نه آنقدر در مضیقه و تنگنا قرار بگیرد «مقتر»، که به تعطیلی و فلج دنیا و آخرتش منتهی شود «نه شور و نه بینمک!»:
[استدراج – سرگرمی] [مترف – مقترّ]:
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ
اگه آل محمد ع به هر دلیلی از یکی خوششون نیاد اونو دنبال نخود سیاه میفرستن «تُلْهِيهِ»!
یعنی چی؟
اگه کسی قلبا تمایل به نور آل محمد ع نداشته باشه و قلبش دنبال دنیاست «زیغ»، ولی زبانا خودشو دوست اهل بیت ع جا زده و مکر کرده [اهل حسد]، خدا هم با اونها مکر میکنه «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً» و این مکر اینجوریه که با اونا «بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِي» رفتار میکنه و اونا هم خوششون میاد. همون دلخواهی که قلبا دوست دارن «قلب لاه – قلب ساه – قلب قاس» و اونو به آل محمد ع ترجیح دادند رو سر راهشون قرار میده و اونا مشغول و سرگرم «تُلْهِيهِ» و معتکف به این معصیت میشن و غافل میشن که چه وظیفهای به گردنشون بوده، لذا کمکم جوری عادت به این حب دلخواه میکنن که دیگه برگشتی براشون نیست. پس آل محمد ع با برآوردن خواستۀ اونها، در واقع اونا رو از سر خودشون باز میکنن و دنبال نخود سیاه میفرستن چون اونا قلب و زبانشان یکی نبوده و لذا لیاقت با جمع دوستان آل محمد ع بودن رو ندارن! اینه که معنی استدراج در واقع همون سرگرم شدن به دنیا و غفلت از آخرت است و اون راهی رو در پیش گرفتند که بهتر بود در پیش نمیگرفتند! و عاقل هیچ وقت از آل محمد ع خواستهای جز نگاه نورانی آنها ندارد و نمیخواهد خود را سر گرم به چیزی بکند که نتیجه آن تاریکی و دوری و جدایی و فاصله از آل محمد ع باشد، چه دعای زیبایی امام سجاد ع در این زمینه می فرمایند که ان شاء الله ما هم شامل حال دعای ایشان باشیم و این دعا اینست که خدایا نه آنقدر از نعمتهای دنیا به من زیاد بده که زرق و برقش منو مات و مبهوت خودش کنه «منو دنبال نخود سیاه نفرست!» که عمل به نور ولایت کلا از یادم بره «تُلْهِينِي بَهْجَتُهُ وَ تَفْتِنِّي زَهَرَاتُ زَهْوَتِهِ» و نه آنقدر کم بده که از اونطرف بام بیفتم، یعنی همش برای روزی بدوم و به جایی نرسم و اصلا فرصت سر خاراندن هم نداشته باشم «يَقْصُرُ بِعَمَلِي كَدُّهُ وَ يَمْلَأُ صَدْرِي هَمُّهُ»، و دنبال نخود سیاه رفتن همانا و قلب سیاه و کدر شدن همان! وقتی که قلب رقیق شده و به نور وصل شده، زمان دعا کردن است، لذا از آل محمد ع در این زمان چیزی نمی خواهد که به قطع نور آنها و نگاهشان از قلبش منجر شود «إِذَا رَقَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا يَرِقُّ حَتَّى يَخْلُصَ» اما این پروسه جوری تدریجی و آهسته و مطابق خواستۀ خود شخص پیش میرود که اصلا متوجه نمیشود «مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» که دارد به چه سرنوشت شومی مبتلا میشود.
پس خواسته عاقل فقط رضای آل محمد ع در هر زمینه ایست و دنبال خواستههای دیگر نمیرود.
در واقع عاقل از آل محمد ع حسن معیشت «حُسْنَ الْمَعِيشَةِ» میخواهد، نه آنقدر مشغول مال و منال دنیا «مترف» که به طغیان بیانجامد و مست شود «بطر نفس» و نه آنقدر در مضیقه و تنگنا «مقتر» که به تعطیلی و فلج دنیا و آخرتش منتهی شود:
کسی که عاقل است و عاقلانه زندگی میکند دارای حسن معیشت بوده و آل محمد ع فرمودهاند که چنین شخصی در اموال آل محمد ع صاحب حق و آبرو میشود:
«فَأَنْتَ إِذاً مِمَّنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ فِي أَمْوَالِنَا حَقّاً»
+ «منا اهل البیت»
+ «نور علی نور»
« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ
مَعِيشَةً أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي
وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِي الْحَيَاةِ إِلَى آخِرَتِي
مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا عَلَيَّ فَأَشْقَى »
أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ أَيْ لَنْ نُضَيِّقَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ أو [أَيْ] ضَيَّقَ وَ قَتَّرَ
[وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً أَيْ بَخِيلًا] :
« إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِيَّهُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ »
+ هزار واژه مترادف نور ولایت و هزار واژه مترادف حسادت.
خدا اسم هزار واژه رو آورده اما منظورش فقط نور ولایت بوده و همچنین هزار واژه دیگه که منظورش فقط عیب حسادت بوده، مثلا قتر و بخل اسامی مترادف حسادت اند و مفهوم فرایند حسادت رو به ما می فهمونن.
تفسير القمي:
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ
مُخَاطَبَةٌ لِلنَّبِيِّ ص وَ الْمَعْنَى لِلنَّاسِ
وَ هُوَ قَوْلُ الصَّادِقِ ع
إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِيَّهُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ
قَوْلُهُ
إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا
قَالَ لَوْ كَانَتِ الْأَصْنَامُ آلِهَةً كَمَا يَزْعُمُونَ لَصَعَدُوا إِلَى الْعَرْشِ
قَوْلُهُ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى أَيْ إِذْ هُمْ فِي سِرٍّ يَقُولُونَ هُوَ سَاحِرٌ
قَوْلُهُ ظَهِيراً أَيْ مُعِيناً
قَوْلُهُ وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً
فَإِنَّهَا نَزَلَتْ فِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أُمَيَّةَ أَخِي أُمِّ سَلَمَةَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا
وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قَالَ هَذَا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِمَكَّةَ قَبْلَ الْهِجْرَةِ فَلَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى فَتْحِ مَكَّةَ اسْتَقْبَلَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِي أُمَيَّةَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ يَرُدَّ السَّلَامَ عَلَيْهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ وَ لَمْ يُجِبْهُ بِشَيْءٍ وَ كَانَتْ أُخْتُهُ أَمُّ سَلَمَةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَخَلَ إِلَيْهَا وَ قَالَ يَا أُخْتِي إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَبِلَ إِسْلَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ رَدَّ إِسْلَامِي فَلَيْسَ يَقْبَلُنِي كَمَا قَبِلَ غَيْرِي
فَلَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ سَعِدَ بِكَ جَمِيعُ النَّاسِ إِلَّا أَخِي مِنْ بَيْنِ قُرَيْشٍ وَ الْعَرَبِ رَدَدْتَ إِسْلَامَهُ وَ قَبِلْتَ إِسْلَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ إِلَّا أَخِي
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أُمَّ سَلَمَةَ
إِنَّ أَخَاكِ كَذَّبَنِي تَكْذِيباً لَمْ يُكَذِّبْنِي أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ
هُوَ الَّذِي قَالَ لِي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً إِلَى قَوْلِهِ كِتاباً نَقْرَؤُهُ
قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَقُلْ إِنَّ الْإِسْلَامَ يَجُبُّ مَا كَانَ قَبْلَهُ
[يَجُبُّ: أي يمحو ما كان قبله من الكفر و المعاصى و الذنوب، من الجب و هو القطع]
قَالَ نَعَمْ فَقَبِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِسْلَامَهُ.
+ [سورة الإسراء (17): الآيات 90 الى 95]
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً أَيْ عَيْناً أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ أَيْ بُسْتَانٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً مِنْ تِلْكَ الْعُيُونِ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّهُ سَيَسْقُطُ مِنَ السَّمَاءِ كِسْفاً لِقَوْلِهِ وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ وَ قَوْلُهُ أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا وَ الْقَبِيلُ الْكَثِيرُ أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ الْمُزَخْرَفُ بِالذَّهَبِ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ يَقُولُ مِنَ اللَّهِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أُمَيَّةَ إِنَّ مُحَمَّداً صَادِقٌ وَ إِنِّي أَنَا بَعَثْتُهُ وَ يَجِيءُ مَعَهُ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ كَتَبَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا قَوْلُهُ وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى قَالَ قَالَ الْكُفَّارُ لِمَ لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ إِلَيْنَا الْمَلَائِكَةَ فَقَالَ اللَّهُ لَوْ بَعَثْنَا إِلَيْهِمْ مَلَكاً لَمَا آمَنُوا وَ لَهَلَكُوا وَ لَوْ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ فِي الْأَرْضِ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا قَوْلُهُ قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ الْآيَةَ قَالَ لَوْ كَانَتِ الْأَمْوَالُ بِيَدِ النَّاسِ لَمَا أَعْطَوُا النَّاسَ شَيْئاً مَخَافَةَ الْفَنَاءِ
وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً أَيْ بَخِيلًا
قَوْلُهُ عَلى مُكْثٍ أَيْ عَلَى مَهْلٍ.
مشتقات ریشۀ «قتر» در آیات قرآن:
لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنينَ (236)
لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ (26)
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)
وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67)
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41)