دکتر محمد شعبانی راد

حسود وقتیکه با نورش روبرو میشود، مردّد است‏ كه آيا نور را با خوارى نگاه دارد «أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ»، یعنی تمنا را فدای تقدیر کند؛ يا نور را در خاك پنهان كند «أَمْ يَدُسُّهُ‏ فِي التُّرابِ»، یعنی نور را فدای تمناهایش کند!

When an envious person is confronted with the light,
he hesitates whether to accept the light with humility,
meaning to sacrifice his desires for the light;
or to bury the light in the ground,
meaning to sacrifice the light for his wants.

حسود هنگام مواجهه با نور، تردید می‌کند که نور را با خضوع بپذیرد،
یعنی آرزوهای خود را فدای نور کند،
یا نور را در خاک دفن کند،
یعنی نور را فدای خواسته‌های خود کند.

«دسس» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،
و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی می‌نویسند:
«دَسَسْتُ‌ اَلشَّيْ‌ءَ فِي اَلتُّرَابِ‌: يعنى آنرا در خاك پنهان كردم.»
«bury»: دفن کردن، از نظر پوشاندن، بخاک سپردن.
+ «کتم»

دَسَّ یدُسّ [دسس] 
قال اللَّيث: الدَّسُّ‌: دَسُّك الشيءَ تحتَ‌ شيء، و هو الإخفاء،
و منه قولُ‌ اللّه جلّ‌ و عزّ: أَمْ‌ يَدُسُّهُ‌ فِي اَلتُّرٰابِ‌ [النحل: 59]، أي: يَدْفِنُه.

تهذیب اللغة، جلد 12، صفحه 197

أي يخفيه و يدفنه في التراب.

مجمع البحرين، جلد 4، صفحه 70

أَي يدفنه.

لسان العرب، جلد 6، صفحه 82

قال الأَزهري: أَراد اللَّه عز و جل بهذا الموءُودة التي كانوا يدفنونها و هي حية.و ذَكَّرَ فقال: يَدُسُّه ، و هي أُنثى، لأَنه رَدَّه على لفظة ما في قوله تعالى: يَتَوٰارىٰ مِنَ اَلْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مٰا بُشِّرَ بِهِ‌ ، فردَّه على اللفظ لا على المعنى، و لو قال بها كان جائزاً.

لسان العرب، جلد 6، صفحه 82

 دسّ‌: پنهان كردن. «دَسَسْتُ‌ اَلشَّيْ‌ءَ فِي اَلتُّرَابِ‌» يعنى آنرا در خاك پنهان كردم.

قاموس قرآن، جلد 2، صفحه 343

اَلدَّسُّ‌: إدخال الشيء في الشيء بضرب من الإكراه.
يقال: دَسَسْتُهُ‌ فَدَسَّ‌ و قد دُسَّ‌ البعير بالهناء،
و قيل: ليس الهناء بِالدَّسِّ.

مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 314

يقال دَسَّهُ‌ في التراب من باب قتل: دفنه.
و دَسَّهُ‌ دَسّاً: إذا أدخله في شيء بقهر و عنف.
و اَلدَّسِيسُ‌: إخفاء المكر.

مجمع البحرين، جلد 4، صفحه 70

اَلدَّسُّ‌: آميختن و داخل نمودن چيزى است در چيز ديگر با گونه‌اى اكراه.

ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 1، صفحه 674

دسس:
یکی از هزار واژه مترادف حسادت است.
[«دسّ» + «درس»]:
درست الحنطة في سنبلها : إذا دستها.
فهذا محمول على أنّها جعلت تحت الأقدام، كالطريق الّذى يدرس و يمشى فيه.
+ «مطالعه»
حسود وقتیکه با نورش روبرو میشود «لقط»، مردّد است‏ كه آيا نور را با خوارى نگاه دارد «أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ»، یعنی تمنا را فدای تقدیر کند؛ يا نور را در خاك پنهان كند «أَمْ يَدُسُّهُ‏ فِي التُّرابِ»، یعنی نور را فدای تمناهایش کند!
أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ‏ فِي التُّرابِ!
(59) از بدى آنچه به او مژده داده‌‏اند، از مردم پنهان مى‌‏شود، [و مردد است‏] كه آيا او را با خوارى نگاه دارد يا در خاك پنهانش كند؟ آگاه باشيد كه بد داورى مى‌‏كنند.
+ فشل
+ زیف
«دسس»
+ «کفر»:
همان کتمان نور ولایت علمی صاحبان نور در قلوب اهل حسادت است که دسیسه این کفار خواهد بود برای رسیدن به گناه و معصیتهای دلخواه خود و بالطبع برداشتن صاحب نور از سر راه خود.

[تاویل خبر دختردار شدن اهل جاهلیت!]:
راجع به این آیات این مطلب رو می نویسم !!!
قصه اهل شک حسود و بخصوص اون دانه‌درشت‌هاشون که برای خودشون حسابهایی باز کردن که یه روزی … اگه یهو بهشون این خبر برسه و متوجه بشن که نه اونجوری که اونا برای خودشون بریدن و دوختن نیست و گزینه از عالَم بالا انتخاب شده و نطفه‌گذار، دیگری است و او باید نطفه‌پذیر خوبی برای او باشه! از شدت ناراحتی و حسادتی که از شنیدن این خبر بهش دست میده، انگاری قصه اهل جاهلیت است که وقتی خبر دختردار شدنشونو بهشون میدادی، از شدت ناراحتی چه‌ها که نمی‌کردند اینها هم بعینه وقتی می‌فهمن که بر خلاف تصور اونا، یکی دیگه منتخب آل محمد ع برای تصدی این امر شده، بجای اینکه این بشارت به آشکار شدن و پیدا شدن و معلوم شدن اینکه نور دیده شده [استهلال] و او باید اهل یقین خوبی برای نور باشد، از شدت حسادت نسبت به نور، چهره‌اش نیز همانند قلبش سیاه و کبود می‌شود و این بشارت واقعی را برای خودش، قبول ذلت میداند و دلش نمیخواد لحظه ای او را ببیند!
چقدر معالم ربانی صاحبان نور رو که نصیبت شد، را به هدر دادی و همه را به هدر دادی؟!
حتما بخاطر این کارها از تو بازخواست خواهد شد.
ای حسود، آیا اینجوری پیش خودت فرض کردی که انتخاب آل محمد ع باید بشه نطفه‌پذیر و تو بشی نطفه‌گذار؟! « وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ »، چه خوش‌اشتها: « وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ » !!!
وقتی براشون معلوم میشه که نه اونجوری که اونا فکر می کردند نشد و جور دیگری شد « وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ » حسابی میریزن به هم اما سعی می کنن چیزی بروز ندن ! اصلا متواری میشن « يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ » ! با خودشون میگن چه خاکی بر سر بریزیم ؟! « أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ » چکار کنه ؟ آيا او را با خوارى نگاه دارد ؟! یعنی آیا با ذلت بپذیرد که صاحب نور اوست (در واقع با عزت) و از حالا باید از او کسب علم نماید «اسجدوا لآدم»؟! یا نه، در خاك پنهانش كند؟ یعنی اعوذ بالله سر موودة را زیر آب کند و اینکه با تهمت، صاحب نور را از سر راه بردارد و آبرویش را بریزد، وه چه بد داورى مى‏‌كنند و چگونه پاسخگوی اذا الموودة سئلت خواهند بود.
واقعا هر دوی این دو راهی که برای خود در نظر گرفته اند اینجوری نیست و واقعیت این است که به او بشارت آشنایی با نورش را داده اند «لقط» و این بسی سعادت و افتخار است البته برای اهل یقین و اهل اقرار به فضل معالم ربانی، اما اهل شک حسود معاری که برای لباس خود کیسه بزرگی دوخته، بمحض اینکه میشنوه قصه یه جور دیگه شد، حسابی حالش گرفته میشه، مثل اهل جاهلیت که وقتی خدا بهشون دختر میداد، اگه چاقو میزدی خونش در نمیومد! اینقدر غضبناک میشد! انگاری دین خدا صاحب نداره و اون باید معلوم کنه کی نر باشه کی ماده! خدا حکیمه و عبارت‌های « مَثَلُ السَّوْءِ – الْمَثَلُ الْأَعْلى » معنی زیبایی داره یعنی اهل سوء [اهل حسادت] و اهل یقین [اهل نور ولایت] در این آیات مثالشون همینجوری که زده شد و تو خودت باید مصادیق این مثالها رو در هر زمان بشناسی و بفهمی – البته با یادآوری معالم ربانی، ان شاء الله تعالی.
+ [نماد قرآن به سر گرفتن در لیله قدر]
+ [طلب العلم – طلب العالم]

مشتقات ریشۀ «دسس» در آیات قرآن:

أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ 
أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ

[سورة النحل (16): الآيات 56 الى 60]
وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ
تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)
و از آنچه به ايشان روزى داديم، نصيبى براى آن [خدايانى‏] كه نمى‌‏دانند [چيست‏] مى‌‏نهند.
به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ برمى‏‌بافتيد، حتماً سؤال خواهيد شد.
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57)
و براى خدا دخترانى مى‏‌پندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند [قرار مى‌‏دهند].
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58)
و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‏‌اش سياه مى‌‏گردد، در حالى كه خشم [و اندوه‏] خود را فرو مى‏‌خورد.
يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59)
از بدىِ آنچه بدو بشارت داده شده، از قبيله [خود] روى مى‏‌پوشاند.
آيا او را با خوارى نگاه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟ وه چه بد داورى مى‌‏كنند.
لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ 
وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)
وصف زشت براى كسانى است كه به آخرت ايمان ندارند،
و بهترين وصف از آنِ خداست، و اوست ارجمند حكيم.

اشتراک گذاری مطالب در شبکه های اجتماعی